تشکیل انجمن شهر در اردبیل
«شهر اردبيل به دليل واقع شدن در منطقه اي حساس از اهميت خاصي براي امنيت آذربايجان برخوردار بود، بعد از عزل ساعدالملك از حكومت اردبيل با تلاشهاي انجمن تبريز، اين شهر قدم در راه مشروطه نهاد ولي به دليل واقع شدن اين شهر در مسیر حركت و تهاجمات ايالت و عشاير، آزاديخواهان آن سامان قادر به برپايي انجمن در آن نبوده اند، بر اين اساس انجمن تبريز ضمن انعقاد مجلسي در منزل جناب شريف العلماء- از اعضاي انجمن- هيئتي را به آن حدود اعزام داشت كه هزينه اين هيئت بر عهده جناب سطوت السلطنه بوده است،هيئت مذكور بعد از بازگشت گزارش كار خويش ارائه مي نمايد كه پس از تمام مشقتها انجمن ملي آنجا را با همت و مراقبت شخص حكومت تشكيل داده و اين هفت نفر وكلاء را موافق قانون انتخابات با اكثريت آراء عموم اهالي اردبيل منتخب نموديم: جناب ناصر الرعايا(مدير انجمن شيخ الاسلام، حاجي ميرزا ابراهيم، حاج محمدعلي آقا حريري، آقاميرزا ابراهيم، حاج ميرزا يعقوب، حاج محمد حسين آقا» بعد از ايجاد انجمن اردبيل «حاج قاسم اردبيلي» به عنوان نماينده آن انجمن در انجمن ايالتي معرفي شد و اعتبارنامه وي تلگرافي مخابره گرديد.
تاثير مستقيم و آني انجمن ايالتي آذربايجان ايجاد و تاسيس انجمن هاي مشابه در ديگر ايالات ايران بود كه توده مردم را به سلاح حزبي و فكري مسلح مي كردند و بدين ترتيب ديگر انجمن هاي ايالتي و ولايتي حكومت محلي انتخابي بودند در برابر حكومت انتصابي.
علت اينكه گروهي از تبريز براي تشكيل انجمن در اردبيل آمده بوده بدين شرح است:
پس از عزل ساعدالملك زمينه تشكيل انجمن در اردبيل فراهم شد تلگراف هايي از سوي انجمن ايالتي به ميرزاعلي اكبر مجتهد مخابره و از وي درخواست شد كه انجمن ولايتي را بر پا كند.
در چاپ دوم كتاب اردبيل در گذرگاه تاريخ توضيحاتي از يكي از شاهدان تشكيل انجمن در اردبيل به شرح زير نقل شده است:
اقدام جناب اقاي ميرزا علي اكبر آقا مجتهد درباره تاسيس مشروطه اول در صحن بزرگ بقعه شيخ صفي الدين بود و تمام اهل شهر و جماعت زياد ديگري كه از دهستان هاي كلخوران، جرال، حسن باروق، بوقلان، ملاباشي، ملايوسف بابيل و پارووشنه(شانه زراعتي) آمده بودند در صحن بزرگ جمع بودند(من خودم ناظر و حاضر بودم) حتي مضمون تلگراف آقاي خراساني را ياد دارم. انتخاب انجمن ولايتي دوره اول بعد از اين واقعه در مسجد صورت گرفت. بايد گفت كه در آن زمان و در مقابل مستبدين با نفوذ فقط قدرت آقا بود كه مي توانست به چنين كاري اقدام كند.
اين توضيحات حاج علي نجات در كتاب اردبيل در گذرگاه تاريخ مي باشد در مورد انتخاب انجمن ولايتي:.
زعامت و پيشوايي حيدري هاي اردبيل را مالكان بزرگ در دست داشتند ولي سردمداري نعمتي ها بيشتر با تجار و بازرگانان بود.
تشكيل اولين انجمن اردبيل توسط ميرزاعلي اكبر مجتهد كه از گروه نعمتي شهر بود بر حيدري هاي شهر گران آمد و بنابراين كم كم بناي مخالفت گذاشتند. حيدري ها در صدد بر آمدند به پيشوايي حاجي ميرزا ابراهيم آقا انجمن ديگر پديد آورند و به رقابت با انجمن اصلي كه زير نظر ميرزاعلي اكبر مجتهد بود برخيزند.(ميان ميرزا علي اكبر و ميرزا ابراهيم كه روحاني ديگري بود همواره دشمني و هم چشمي بود و هريك از آندو پيروان خود را به دشمني با آن ديگري و پيروانش بر مي انگيخت، حاجي ميرزا ابراهيم روحاني بزرگ شهر اردبيل و رقيب ميرزا علي اكبر بود با آنكه آن دو ميانه خوشي نداشتند به هنگام در افتادن با دستگاه دولت با رقيب خود همدست و هميار مي شد.)
رقابت و اختلاف ميان حيدري و نعمتي بالا گرفت و حتي كار به دخالت عشاير و تاخت و تاز هواداران شاهسون هر يك از گروه ها انجاميد.
حيدريان سواران فولادلو و نعمتيان سواران قوجه بيگلو را به شهر خواندند و در برابر يكديگر سنگر بسته به زد و خورد پرداختند. در جلساتي كه در انجمن ايالتي آذربايجان برگزار مي شد شكايات ديگري از اختلافات به وجود آمده در اردبيل طرح مي شد كه به خاطر اين اختلاف در يكي از جلسات در 19 جمادي الاول 1325 در انجمن ايالتي تصمیم گرفتند که به طرفین دعوا در اردبیل اعلام کنند از تشکیل انجمن خودداري نمايند تا وقتي كه رشيدالملك حاكم اردبيل از رفع غائله قراچه داغ فارغ گشته به اردبيل باز گردد در مورد اين قضيه در آرشيو وزارت امور خارجه سندي به شماره 53 و 52- 9- 9- 1325 ق: وجود دارد بدين مضمون:
«از دارالشوراي كبري ملي تهران و انجمن مقدس ملي تبريز كه به طرفين تلگراف به اتخاذ نظام نامه و ارسال مامور مخصوص براي نظارت و ترتيبات كه عين مقصود متضلمين اين ولايت رسيد ولي تا اقدامات و ترتيبات اعضاي محترم به مقام فعاليت بر آيد، اشرار قوجه بيگلو آثاري در اين ولايت نمي گذارند محض امتثال و حفظ اموال مسلمين ناچار طرفين به همديگر اطمينان دهد و قرآن مهر نمود قرار دادند كه طرفين را مراجعت دهند وانجمن همراه تا ظهر نظام نامه موقوف نمايند، طرف حيدري سواره فولادلو را به جهت دفاع آورده بودند مراجعت داده و مجلس را موقوف نموده اند ولي جناب ميرزا علي اكبر آقا با وصف اين هم هنوز بهران خان قوجه بيگلو را مراجعت نداده الان نيز مشغول تاخت و تاز هستند و مجلس را كه داير از منسوبان خودش است موقوف ننموده و ابداً اعتنايي به تلگراف طهران و تبريز ندارد و تلگرافي كه از طرف انجمن مقدس ملي تبريزدر احضار حاجي ميرزا ابراهيم آقا و آقاميرزا علي اكبر آقا توسط انجمن سراب رسيد به محض محصول تلگراف جناب حاجي ميرزا ابراهيم آقا و جناب حاجي رئيس السادات [ناخوانا] نمودند كه عازم تبريز شود ولي جناب آقاميرزا علي اكبر اعتنايي نكرده ابداً در خيال حركت نيست با وصف اينها باز در احضار طرفين متعاقب شويد آسايش عمومي فراهم آمده و اهالي دعاگو شوند و اگر اقدامات سريعه در دفع اشرار نشود ولايت بالمره پايمال شده و آقايان هم در صدد هستند كه به آستار در زير بيرق دولت روس پناهنده شوند غلام زر خريد ابوالحسن به تاريخ 27 جمادي الاولي 1325))
بدين ترتيب هيئت اعزامي از انجمن ايالتي تبريز به همراه رشيدالملك وارد اردبيل شده و رشيد الملك در بدو ورود انجمن هاي دو طرف را منحل كرد و با همكاري هيئت اعزامي سه عضو انجمن جديد حيدري و سه عضو ديگر نعمتي تشكيل شد بر این اساس انجمن تبریز ضمن انعقاد مجلسی در منزل جناب شریف العلماء از اعضای انجمن تبریز هیئتی را به اردبیل اعزام داشتند که هزینه این گروه بر عهده جناب سطوت السلطنه بود، هیئت مذکور بعد از بازگشت گزارش کار خویش ارائه می نماید که پس از مشقتها انجمن ملی اردبیل را با همت و مراقبت شخص حکومت تشکیل داده و این هفت نفر وکلاء را موافق قانون انتخابات با اکثریت آراء عموم اهالی اردبیل منتخب می نمایند: جناب ناصرالرعایا، حاج میرزا ابراهیم، حاج محمد علی آقا حریری، آقا میرزا ابراهیم، حاج میرزا یعقوب، حاج محمد حسین آقا بعد از ایجاد انجمن اردبیل «حاج قاسم اردبیلی» به عنوان نماینده آن انجمن در انجمن ایالتی معرفی شد.
.
دکتر نایبی شهرداری که فراموش نمی شود
دکتر احمد نایبی
دکتر نایبی یکی از اطبای حاذق و معروف اردبیل می باشد.
شهری گسترده و قدیمی چون اردبیل برای تغییر چهره و دگرگونی احتیاج به تغییر اساسی و کوشش مستمر داشت تا بتوان آن را به گونه ی یک شهر آباد وبه سبک امروزی درآورد باین منظوم لازم بود با برنامه ای عمیق و اقدامی وسیع گام برداشت و در حقیقت دست به ریسکی زد.
این گام را انجمن شهر در وهله اول و با برداشتی حساب شده پیموده و شهرداری چون دکتر احمد نایبی را برگزید زیرا آنچه را که شهر ما نیازمند بود و با آنچه که انجمن منتخب مردم مأمور بود ضامن اجرایی میبایست با جرأت و شهامت واقعی و کوشش بیدرنگ دکتر نایبی دارای چنین صفات و خصائص یک شهردار لایق و فعال بود دکتر احمد نائبی فرزند بابا متولد 1305 دارای تحصیلات دکتری پزشکی از دانشگاه تهران، دکتر نایبی تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در اردبیل زادگاه خود به پایان رسانیده برای ادامه تحصیل وارد دانشکده پزشکی شد و پس از سپری نمودن دوره دانشکده و اخذ دانشنامه و انجام خدمت وظیفه ارتش به استخدام وزارت بهداری درآمده و پس از مدت کوتاهی در سمت ریاست بیمارستان شیر و خورشید اردبیل در اندک زمانی تحول چشمگیری در شئون اداری و نظم بهداشتی آن پدید آورد. آنگاه با سمت ریاست بهداری در مدتی نه چندان زیاد درسازمانهای درمانی وبهداشتی این شهر دگرگونی قابل تحسینی را موجب گشت و گسترش غیر قابل تصور در آن فراهم نمود و نظام نوین اداری و درمانی را پایه گذاری کرد.
در دوره تصدی ایشان در بهداری اردبیل چندین ساختمان بیمارستان و درمانگاه ساخته شد و بر وسعت پرسنل آن افزوده گردید و تجهیزات پزشکی این سازمان صورت کمال یافت. دکتر نایبی در یک محیط محدود و با امکانات کم مالی و محدودیت اداری جهش کرد و از محدودیتها گذشت.
انجمن شهر بدون در نظر گرفتن دستورات استانداری و سازمانهای دیگر ایشان را به سمت شهرداری اردبیل انتخاب کردند ایشان در سمت شهرداری دگرگونی قابل توجهی در شهرداری اردبیل بوجود آورده بلافاصله پس از انتخاب با پشتیبانی انجمن شهر فعالیت خود را از جمله آسفالت کوچه ها، خیابان کشی های محدود که حدوداً دو طرف رودخانه بالغلو با سدبندی از سازمان آب تا پل یعقوبیه که با ایجاد این سد از یک طرف از آمدن سیل در بارندگی ها جلوگیری می شد و همچنین بیش از 80 هزار متر مربع زمین برای شهرداری ایجاد شد و با فروش نصف این زمین مبلغ قابل توجهی عاید شهرداری گردید و بقیه زمین به شکل بلوار و فضای سبز و درخت کاری و پارک بازی برای بچه ها ایجاد شد.
آقای دکتر نایبی یکی از تحصیل کرده های فاضل اردبیلی که سالهای متمادی در مطبوعات اردبیل بخصوص قبس مقاله های اجتماعی، فرهنگی، تاریخی، ادبی پزشکی و بهداشتی به نگارش درآورده است. از اسامی مستعار چون بابا، ایاذ استفاده می نمود و همواره عفت قلم را پاس می داشت.
اولین مطلب خود را در دوران دانشجویی در شمس ایران منتشر می نمود وی سپس با افزایش جراید در اردبیل با پیک روز، قبس همکاری نمود.
از تاریخ 13/6/1348 لغایت 30/3/1350 به شهرداری اردبیل منصوب و بعد از آن نیز از طرف اهالی اردبیل به عنوان نماینده مجلس شورای ملی انتخاب شد وی بعد از انقلاب به تهران رفته در آنجا ساکن شده و زندگی می نماید.
ویژه نامه محرم سارای
-توغ
-در باب تعزیه نوشته علی بلوکباشی
-تعزیه نامه نوشته علی میر انصاری
- کتابشناسی محرم نوشته محمود محمد هدایتی
- عکسها و اسناد مربوط به دوره قاجار
قسمتی از وصیت نامه مرحوم میرزا محسن اردبیلی
اوُصیکم یا اولادی، مبادا مبادا، از خدمت این شاه شهداء فرزند فاطمه علیهم السلام و الصلاه دست بکشید، و مبادا مبادا در تعزیه داری این مظلوم کوتاهی بنمائید، بحمدالله جمیع اسباب تعزیه داری، من خودم درست کرده جابجا نمودم، دیگر برای شما مخارجی نگذاشتم که در صرف او کوتاهی نمائید الاّ مخارج شما اشک چشم است برای این مظلوم، و اشک چشم چیزیست شور و بی قابلیت در ظاهر، مبادا مبادا او را از فرزند فاطمه روحی لها الفداء مضایقه داشته باشید، و اگر مضایقه داشته باشید ایشان هم شفاعت خود را در روز رستاخیز از شما مضایقه خواهند فرمود وای بر حال کسی که در روز قیامت از شفاعت این مصدر شفاعت بی نصیب باشد.
بهمن میرزا حاکم قدیم اردبیل
بهمن میرزا پسر چهارم عباس میرزا نائب السلطنه پسر فتحعلیشاه و برادر اعیانی محمد شاه قاجاراست که در سال 1225 ه.ق. زاده شد. وی از فضلای شاهزادگان قاجار ، مردی فضل پرور ، کتاب دوست ، هنرخواه ، مربی علم و ادب که گویند صاحب کتابخانه معتبری بوده و بسیاری از کتب نفسیه فارسی به نام او تالیف شده و یا به تشویق او به چاپ رسیده است همچنین او مولف تذکره الشعرائی است به نام تذکره محمد شاهی که آن را بنام برادر خود محمد شاه در سال 1249 ه.ق. به انجام رسانده است.
بهمن میرزا در سال 1250 ه.ق. حاکم اردبیل بود. محمد میرزا پس از شاه شدن او را به افوج بهادران از اردبیل خواسته و با خود به تهران بردو پس از ورود به تهران او را در 19 شعبان 1250 ه.ق. حاکم تهران کردو در سال 1251 ه.ق. بحکومت بروجرد و سیلاخور منصوب شد. بهمن میرزا در سال 1255 ه.ق. پس از فوت قهرمان میرزا پسر هشتم عباس میرزا و برادر اعیانی خودکه والی آذربایجان بود از طرف محمد شاه بجای او به تبریز فرستاده شد و تا سال 1263 ه.ق. والی آذربایجان بود. در این اوان بنا به گفته مورخی :« چون آفتاب عمر برادر را در سنین اخیر سلطنتش که همه روزه بواسطه مرض نقرس اشتداد می یافت بشرف افول دید و ناصرالدین میرزا ولیعهد را که در صغرسن بود لایق تصدی سلطنت ندانسته نقشه سلطنت برای خویش کشید و گروهی از رجال دولت رانیز بخود متوجه ساخت» .
بهمن میرزا که بعلت سوء سیاست حاج میرزا آقاسی صدراعظم، با الله یار خان آصف الدوله و پسرش محمد حسنخان سالار که خراسان را در دست داشتند بر ضد آقاسی محرمانه متحد شد. به این معنی که آصف الدوله بواسطه فرستادن رسل و رسائل با بهمن میرزا خواهر زاده خود ارتباط پیدا کرد و او را حاضر کردکه پس از تسخیر تهران بوسیله حسنخان سالار و سپاه خراسان سریع از تبریز آمده و در زمان حیات یا ممات برادر بر تخت سلطنت جلوس کند.
بهمن میرزا هم به پیشنهادهای آصف الدوله خالوی خود روی موافقت نشان داد و مادر بهمن میرزا نیز نظرات برادر خود را تایید کرد. حاجی میرزا آقاسی در سال 1263 ه.ق. چون از این مواضعه اطلاع یافت خسرو خان گرجی را مامور دستگیری رضا قلی خان والی کردستان کرد خسرو خان هم او را دستگیر و به تهران روانه نمود پس از این عمل بهمن میرزا مسبوق شد که خسرو خان بقصد گرفتاری او از کردستان به آذربایجان خواهد آمد این بود که از ترس گرفتاری مخفیانه خود را به تهران رساندو از محمد شاه امان گرفت اما زیاد از تامین گرفت خود اطمینان پیدا نکرد زیرا حاج میرزا آقاسی درصدد توقیف کردن او بود و چون زیاد واهمه داشت از این جهت در همین سال بسفارت روس در پامنار رفت در آنجا پناهنده گردید پس از پناهندگی وزیر مختار روس میان او و شاه واسطه شده قرار شد که شاهزاده بامنشیان ونوکران و عائله خود در تحت حفاظت و مراقبت قزاقان و سپاهیان روسی از راه گیلان بقفقازیه برود پس از عزیمت از ایران سه سال در تفلیس مقیم بود.
در سال 1266 ه.ق. بنا بصلاحدید دولت روس ویا خودش شهر شوشی حاکم نشین قراباغ را برای اقامت دائمی خویش برگزید و تا آخر عمر خود (1301 ه.ق) با دم و دستگاه خویش در آنجا با تابعیت دولت روس زندگانی می کرد و حقوقی هم از دولت روسیه می گرفت و اولاد و اخلاقش نیز در شمار سپاهیان روسیه منظم و موظف گشتند پس از این مقدمات و اتمام کار بهمن میرزا دولت ناصرالدین میرزا ولیعهد (ناصر الدین شاه بعدی) را بحکمرانی آذربایجان بوزارت و پیشکاری میرزا فضل الله نصیر الملک علی آبادی و میرزا جعفر خان مشیر الدوله را به نظم مهار امور دول خارجه (کارگذاری) با جمعی از اعاظم واعیان مامور و بدانصوب عزیمت نمودند.
بنا بگفته کنت دو گوبینو[1] روسها در زمان سلطنت محمد شاه و نیز هنگام پادشاهی ناصرالدینشاه ومخصوصاً پس از در گذشت دو ولیعهدش (محمود میرزا و معین الدین میرزا) کوششی برای نیابت سلطنت و ولیعهدی بهمن میرزا بعمل آوردند ولی نتیجه ای برای آنان حاصل نگردید.کنت دو گو بینو وزیر مختار فرانسه در تهران در این باب و همچنین علاقه مفرطی که دولت روسیه نسبت به بهمن میرزا نشان میدهد ودر مجلد 28 اسناد مربوط به ایران گزارشش مضبوط است در نامه مورخ 14 شوال 1273 ه.ق. برابر با 7 ژوئن 1857 م. می نویسد:«در ملاقاتیکه دیروز با صدراعظم[2] کردم هیچکس حتی میرزا عباس خان[3] محرم خاص او هم که معاون وزارتخانه است حضور نداشت.
صدر اعظم پس از شرح مبسوطی مبنی بر صمیمیت و محبوبیت به من و یگانگی و دوستی من نسبت به خود بالاخره گفت مصلحت و مهم ایران ایجاب می کند که شاه تعیین ولیعهد قانونی را به تاخیر نیندازد زیرا شارژه دافر (کاردار) روسیه بدفعات شاه را ملاقات کرده ودر مورد این مساله مهم با شاه صحبت نموده و از جانب دولت متبوع خود اصرار و سفارش کرده است که لااقل بهمن میرزا بسمت نیابت سلطنت انتخاب شود.
شاهزاده بهمن میرزا برادر پادشاه مرحوم محمد شاه است و چندی هم حکمران آذربایجان بوده و پس از مرگ محمد شاه هنگامیکه هنوز شاه کنونی بر تخت سلطنت مستقر نشده بود سفارت روسیه تلاش بسیار می کرد او را به تاج و تخت سلطنت برساند اما اقدامات و توطئه آنها پیش از آنکه به نتیجه برسد کشف شد و بهمن میرزا ناچار به روسیه پناهنده گشت و او حالا با مستمری سالانه صد هزار فرانک (120000 ریال) که امپراطور روسیه به او می دهد در انجا بسر می برد»
در این جا که کنت دو گوبینو می گوید (پس از مرگ محمد شاه... الخ) بکلی اشتباه کرده زیرا توطئه و عملیات بهمن میرزا و اقدامات روسها برای او بطوریکه در ترجمه احوال وی در بالا شرح داده شد پیش از مرگ محمد شاه صورت گرفته بده است نه پس از مرگ او.
در سالهائیکه بهمن میرزا والی آذربایجان بود از کارهای برجسته وی این بود که از دو نفر از فضلای عهد خود تقاضا کرد که الف لیله و لیله عربی را از نثر و نظم بفارسی ترجمه کنند و یکی از انها ملا عبداللطیف طسوجی[4] بود که متن نثر الف لیله و لیله عربی را به نثر عالی فصلح فارسی در آورد و نفر دویم میرزا محمد علیخان سروش اصفهانی بودکه ترجمه شعرهای عربی الف لیله و لیله (هزار و یکشب) را به شعر فارسی باو محول گردید و از او عهده این کار در نهایت خوبی که بهتر از آن نمی شود بر آمد با این معنی که بجای اشعار عربی الف لیله و لیله بعضی جاها بر حسب مناسب سیاق عبارات اشعار مشهور اساتید شعرای فارسی را درج گردانید و بعضی جاهای دیگر اشعار عربی کتاب مزبور را خود و بشعر فصلح ملیح بلیغ فارسی ترجمه نمود وبدین طریق این ترجمه فارسی الف لیله و لیله که بدست است یک مخزن الاشعار بسیار نفیسی از بهترین و فصح ترین و شیرین ترین اشعار فارسی شده است و اشعار این الف لیله و لیله فارسی بمراتب عدیده از اصل اشعار عربی کتاب مزبور که اغلب اشعار سخیف عامیانه است عالی تر و فصیح تر و بلیغ تر است.
بهمن میرزا در سال 1301 ه.ق. در سن 76 سالگی در شهر شیشه حاکم نشین قره باغ در گذشت.
عظمت خانم تنها محبوس زن در نارین قلعه
عظمت خانم فولادلو و یورتچی ها می خواستند سران عشایر مغان متحد و از میانه تا ارس که منطقه عشایر نشین بود حکومت مستقل ایلی تشکیل دهند. در آن موقع که نوروز بیگ از طرف دولت رئیس عشایر بود نامه ارسال داشت و از عشایر مغان جهت جنگ با دولت کمک خواست.
نوروز بیگ سران عشایر را در آغ برون جمع کرد وجواد خان حاجی خواجه لو نیز در جمع سران حضور داشت، نامه عظمت را به خان ها گفت و بیشتر خان های عشایر گفتند باید به عظمت کمک کرد نوروز بیگ و جواد خان گوش می کردند، نوروز گفت جواد تو چرا حرف نمی زنی آخر نظرت را بگو جواد باز هم آرام بود نوروز بیگ گفت خان ها عاقبت کار را به نظر نمی آورند کباب خورده اند و شب نیز در رختخواب راحت خواهند خوابید به شوخی گفت این جنقربیگ ها عاقبت کار را نمی اندیشند و جواب همکاری به نماینده عظمت می دهند. کمک کردن لازمه داشتن نفرات کارآزموده کافی، اسب، آذوقه زیاد، انبار تفنگ و فشنگ است اگر دارند بگو به نماینده عظمت جواب مساعد بدهند چون ماچنین وسایل را نداریم بگو ما نمی توانیم و قدرت کمک کردن نداریم و به این خان های حاضر بگوئید که زنها در آلاچیق منتظر شما هستند.عظمت خانم پس از آنکه از شاهسون های مغان نتیجه نگرفت به سران نهضت جنگل میرزا کوچک خان و شازدا میرزا و به بزرگان ایل تالش و خلخال نامه نوشت چندین مرتبه به نماینده دولت جهت صلح و سازش و گذاشتن اسلحه به زمین جواب رد داد باقوای دولتی به فرماندهی سروان داود خان فرمانده ستون ارتش و مختار نظام پدر صاحب اختیاری مالک منطقه صلوات وپدران آنها که از نزدیکان عباس میرزا بوده اند درگیر جنگ شده و این جنگ را پسران و برادرانش از جمله ابیش خان، قلینج خان و شوهرش جوروق و پسرانش جوزی خان و فیروز خان آغاز نمودند. در اول جنگ پولاد لوها تلفاتی به قوای دولتی وارد نمودند و سروان عظیم زاده در درۀ مشکل کشته شد و نیروهای دولتی دره و ده بودالا را مورد هدف توپخانه و مسلسل قرار می دهند.تمام ساختمان ها و چادرها تخریب واز خون کشته های افراد خانوار عظمت رودخانه های اطراف رنگین می شود و چند نفر از افراد نزدیک عظمت کشته و عظمت دستگیر و در نارین قلعه اردبیل زندانی گردیده و فیروز خان یکی از پسران عظمت در سال 1308 تیرباران می شود.عظمت مادر سوزی، نوروز، امیرفیروز و دیگر سران آنها به اردبیل منتقل و در خانه کوچکی زندگی آغازمی کنندو او شب و روز در ماتم فرزندان خود می نالد.
معروف است که وقتی هیأت دولت سر لشگر امیر طهماسب نزد سران پولادلو رفت امیر عشایر به خواهرش عظمت پیشنهادکرد که باقوای دولتی صلح کنند و تسلیم شوند ولی عظمت چارقد خود را پیش انداخت و گفت چارقد زنان سرکن و این بود که عشایر از تسلیم منصرف شدند.
ابوالقاسم خان سرهنگ فرمانده پادگان مشکین به دستور امیر لشگر طهماسب مأمور سرکوب عظمت خانم بوده و فرمانده قوای عظمت خانم نیز پسر بزرگ او سبز علی خان بود، بودالالو جای عظمت و آلارلو عمارت فیروز خان بود که سوزانده شد. حاجی میر هاشم حفظ آبادی واسطه تسلیم عظمت گردید و پسر کوچک عظمت جوز علی با مادرش زنده ماند. بعد از سرکوبی فولادلوها از طرف ارتش ایران ویران و در و پنجره عمارت عظمت خانم در بودالالو در آورده و در ساختمان سالاریه که مقر ستاد پادگان اردبیل در جلوی نارین قلعه بود بکار بردند.
نه قارایدی فیروز خانین قاشلاری گویه دیجک قوجا قلادی داشلاری
باجیلاری اشید دیگجک قوربان دئدی قوشلاری
نچه قیدون فیروز خانی اولدوردون
نچه قیدون شاه چراغی شون دوردون
اردبیل دن بویول آشیر سارابا
باجون قوربان ایا قوندا جورابا
فیروز اولدی برزد قالدی خارابا
تَعزیه نامه
تَعزیه نامه ، کلام منظومی است که هنگام اجرای نمایش سنتی ایرانی (تعزیه) ، مورد استفاده بازیگران ، برای مرثیه خوانی و یا گفتگو با یکدیگر قرار میگرد تا واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع) که موضوع اصلی نمایش است ، بهتر نمایان گردد.
تاریخچه : سرودن نخستین تعزیه نامه ظاهراً با اجرای اولین تعزیه در ایران هم زمان است ، ولی به درستی روشن نیست که اجرای نخستین تعزیه در چه زمانی صورت گرفته است. بسیاری بر این باورند که تعزیه ریشه در نمایش واژه های مذهبی درایران پیش از اسلام داشته و بعدها در دوران صفویه ، حیاتی دوباره یافته است (نکـ: چلکوفسکی ، «گفتگو ...» ، 14 ؛ بیضایی ، نمایش ... ، 30-31 ؛ یار شاطر ، 127-135؛ ملک پور ، 1/211-213).
نوشته های جهانگردان و یا سیاست پیشگانی که در سده های 10-12ق/ 16-18 م ، از ایران بازدید کرده اند ، موید این معناست که حکومت صفویه در ایجاد و تحول تعزیه به شکل کنونی و تحول ان ، نقشی موثر داشته اند (نکـ: ملکپور ، 1/229 ، 213 ؛ مسعودیه ، 1/10).
تعزیه با گذر از دوره صفویه و زندیه ، در دوره قاجاریه به اوج تحول و تکامل خود رسید (بکتاش ، 7؛ شهیدی ، پژوهشی ... ؛ 76- 81 ، 111- 119 ؛ چلکوفسکی ، «کتاب شناسی» ، 3656-376). بدین ترتیب ، تعزیه در شمار پدیده هایی است که در گذار از سده های متمادی ، تحول یافته ، و تعزیه نامه هم به دنبال تحنل تعزیه ، در عصر کریم خان زند تدوین شده است (محجوب ، 187- 188).
تعزیه نامه در دوره قاجار ، رشد کیفی یافت. در هیمن دوره بسیاری از تعزیه نامه تدوین شد و به چاپ رسید (کالمار ، 49 ؛ همایونی ، «سیر....» ، 93). تعزیه نامه های در آغاز بسیار ساده بود و فقط در یک یا دو روز (تاسوعا و عاشوار) از سال اجرا میشد ، ولی از دوران زندیه به این سو ، در تمام 10 روز اول محرم و نیز برخی دیگر از ایام مذهبی سال ، مانند روز شهادت امام علی (ع) به اجرا در می امد (چلکوفسکی ، «تعزیه ....» ، 19؛ شهیدی ، پژوهشی ، 74).
اجرای تعزیه در مقیاس گسترده ، سبب استفاده پی در پی از تعزیه نامه ها و نسخه برداری مکرر از انها شد و این امر سبب اشفتگی ، تحریف و اختلاط بخشهایی از تعزیه نامه ها با یکدیگر شد (همان ، 127 ، 131). ظاهراً این آشفتگی در زمان امیر کبیر (مقـ 1268ق) به اوج خود رسیده بود ، زیرا امیر از شهاب اصفهانی (درباره او ، نکـ: خیام پور ، 2/157) خواست تا 12 مجلس از وقایع کربلا را منظوم سازد و بدین ترتیب از آشفتگیها بکاهد (ادمیت ، 31). به هر تقدیر تعزیه نامه در حرکت روبه رشد خود ، دچار تغییرات و تحولاتی شد که از جمله انها ، کاهش آواز و کلام یک نفره و کاسته شدن از گفت و گوهای طولانی و ملال اور بود که به دنبال خود ، حرکت و عمل را برگفتار چیرگی داد (شهیدی ، همان ، 74- 75 ، 561-562).
سرایندگان: شمار موضوع تعزیه نامه های موجود ، به بیش از 100 میرسد (محجوب ، 185 ؛ ملکپور ، 1/229). تنها شماری از سرایندگان این اثار شناخته شده ، و اکثر انها ناشناخته مانده است. علیت این ناشناختگی به نظر برخی (صیاد ، «ب» ) این است که تعزیه نویس از ابتدا در فکر ایجاد یک اثر ادبی نبوده است که بخواهد نام خود را در پای ان ثبت کند. به نظر برخی دیگر سبب این امر ان است که تعزیه نویس در واقع همان تعزیه – گردان بوده که در زمان اجرای تعزیه ، متون نمایشی را فی البداهه میسروده ، و در اختیار بازیگران قرار میداده است (ملکپور ، همانجا ؛ ارین پور ، 1/323؛ همایونی ، تعزیه .... ، 268). همچنین توجه تعزیه سرا به کسب اجر اُخروی و نه اشتهار دنیوی ، و ترس از تکفیر از سوی علمایی که تعزیه را مردود یا مکروه میشمردند ، نیز از جمله علل ناشناختگی تعزیه سرایان به شمار می آید و نکته اخر انکه تعزیه نامه در طول زمان ، انچنان دستخوش تغییر و تبدیل میشد که اطلاق نام سراینده واحد بران امکان نداشت (همان ، 2666 ، 268 ، ممنون ، 16؛ شهیدی ، پژوهشی ، 511- 513).
به هر روی ، نام شماری از تعزیه سرایان مشهور که برخی از انان تعزیه گردان هم بوده اند ، درمنابع ثبت شده است ، مانند خواجه حسین علی خان ، که در دربار فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار معین البکا بود (خوجکو ، 116؛ ممنون ، 15) ، سید مصطفی کاشانی (میر عزا) ، میرزا باقر (معین البکا) و میرزا محمد تقی خان ، معروف به تعزیه گردان (برای اگاهی از این افراد و دیگر تعزیه سرایان ، نکـ: ممنون ، 15-16ممنون ، 15-16 شهیدی ، همان ، 511- 514 ، «دگرگونی ....» ، 84 ، «تعزیه ها ...» 128 ، 132؛ نیز نکـ: همایونی ، همان ، 266- 267 ؛ ملکپور ، همانجا ؛ فقیهی ، 1/250 ؛ منزوی ، خطی ، 6/4443 ؛ آستان قدس ، 7/665 ؛ ملک ، 2/ 156 ؛ صیاد ، «الف» - «ب» ).
موضوعات ومضامین: با گسترش تعزیه نامه ها و تحول و دگرگوین در انها ، موضوع شهادت امام حسین (ع) نقش محوری یافت و داستانهایی که موضوعشان مقدم بر واقعه عاشورا و یا بر گرفته از ان بود ، به صورت دوایر متحدالمرکزی پیرامون محور اصلی (عاشورا) قرار گرفت ، موضوعاتی مانند رحلت پیامبر (ص) و یا اسارت اهل بیت (ع) در روز عاشورا (هنوی ، 285).
به موازات انکه تعزیه پایگاه جدید اجتماعی یافت ، تعزیه نامه ها نیز در اشکال ، موضوعات و مضامین خود دستخوش تغییر شدند. موضوعات جدید ، عبارت بود از الف: - «واقعه» ، تعزیه نامه هایی که به شهادت و بخصوص شهادت امام حسین (ع) و یارانش در صحرای کربلا مربوط میشد ، مثل تعزیه «هفتاد و دو تن» ؛ ب - «پیش واقعه» ، تعزیه نامه های فرعی که درباره یک «واقعه» نوشته میشد ، مانند پیش واقعه «عباس هندو» که معمولاً پیش از واقعه «شهادت حضرت عباس (ع)» اجرا میشد ؛ ج - «گوشه» ، شبیه هایی بودند بیشتر دارای داستانی مستقل ، غیر مذهبی و غیر مرتبطب با کربلا و عاشورا با غلبه عنصر ظنز در انها ، مانند «شست بستن دیو» (ملکپور ، 1/242- 243 ؛ بیضایی ، گوشه ای ... 83 ؛ شهیدی ، «دگرگونی» ، 72- 73 ، پژوهشی ، 262).
تنوع اشکال تعزیه نامه ها ، همچنین سبب ورود موضوعات جدید به این گونه آثار شد و ان را به موضوعات تاریخی (امیر تیمور و والی شام) ، افسانه ای (جابلقا ، جابلسا) و اساطیری (قصاب جوانمرد) ، تقسیم کرد (نکـ: همان ، 2651- 263 ؛ همایونی ، «سیر» ، 92؛ ارین پور ، 1/324). موضوعات جدید نیز دست تعزیه نویس را برای استفاده از مضامین نو باز گذاشت و به وی امکان داد تا مضامینی از ایران باستان ، فرهنگ زردتشتی و فولکلور ایرانی (مانند سنت حنا بستن در تعزیه «حضرت قاسم» ) ، فرهنگ مسیحی (تعزیه «وهب» ) و فرهنگ یهودی (تعزیه «چهار مرغ» ) را در آثارشان وارد کنند (کالمار ، 68 ، 97 ؛ فتحعلی بیگی ، 37 ، 39 ، 41 ، 49 ، 50 ، 52 ؛ ملکپور ، 1/230 ؛ شهیدی ، همانجا ، نیز«تعزیه ها» ، 122 ؛ همایونی ، «تحلیلی ....» ، 37- 38 ؛ چلکوفسکی ، «گفت وگو» ، همانجا).
ویژگیهای ادبی: اشعار تعزیه نامه ها به لحاظ شیوایی و فصاحت دارای پست و بلند بسیار است (برای اطلاعات بیشتر ، نکـ: شهیدی ، پژوهشی ، 544ببـ ). این ویژگی دوگانه ، سبب داوریهای مختلف و گاه متضاد شده است ؛ از جمله زرین کوب یک بار (نکـ: نه شرقی... 485 ) ، شیوه ترکیب و بیان این اشعار را «خشن ، و ساده و ابتدایی» میخواند و در جایی دیگر (شعر ... ، 187) اشاره میکند که تعزیه نامه ها دارای «اشعار خوب» نیز هستند که میتواند منشا تحولات هنری شود. ویژگیهای ادبی متون تعزیه نامه از این جنبه قابل بررسی است:
الف – قابهای شعری: بیشترین قالب مورد استفاده در تعزیه – نامه ها ، قالب مثنوی است ، به ویژه در آثار قدیمی. از دوره ناصری به بعد ، مسمط ، ترجیع بند ، مستزاد و رباعی هم مورد استفاده تعزیه سرایان قرار میگیرد (شهیدی ، همان ، 586 – 571 ، «دگرگونی» ، 81 ، «تعزیه ها » ، 125).
ب- صناعات ادبی: از میان صنایع ادبی ، «تضمیی» بیش از دیگر صنایع مورد استفاده قرار دارد و تعزیه سرا ، به تضمین اشعار سعدی و حافظ توجهی خاص دارد. از دیگر صنایع مورد استفاده تعزیه سرا صنایع اقتباس ، تلمیح ، المام ، براعت استهلال ، تشابه الاطراف ، استقبال ، لف و نشر ، تجنییس ، تنسیق الصفات ، سیاقه الاعداد ، و ایهام قابل ذکر است (صیاد ، «ب» ، شهیدی ، پژوهشی ، 501 ، 557 ، 558 ، 573 ، 578 ، «دگرگونی» ف85 ، «تعزیه ها» ، 122 ، ل 128 ، 129 ، 132).
ویژگیهای زبانی : زبان تعزیه نامه ، زبانی است روشن ، ساده ، صمیمی ، و دارای ، ویژگیهای نمایشی که بی هیچ تعقیدی ، برای همگان قابل فهم است. سادگی زبان در این آثار چند دلیل عمده دارد ، از جمله انکه تعزیه نامه تنها برای خواندن ، سروده نمیشد ؛ بلکه جنبه اجرایی و نمایشی ان ، بیشتر مورد توجه بود ؛ از اینرو سراینده مجبور به استفاده از زبانی بود که بتوان با ان ، ارتباطی نزدیک با مخاطب (مردم کوچه و بازار) برقرار کرد.
سادگی زبان ، ان چنان صمیمیتی میان تعزیه سرا و مردم برقرار میساخت که در مواردی ، عامه مردم برخی از ظرایف زبان فارسی (مانند عبارات مصطلح و ضرب المثلها) را در پرتو شنیدن تعزیه نامه ها و تماشای تعزیه فرا میگرفتند (کالمار ، 93؛ چلکوفسکی ، «گفت و گو» ، 83 ؛ ملک پور 1/ 235- 236 ، به نقل از گوبینو ؛ ساتن ، 245؛ برای اطلاعات بیشتر ، نکـ: همایونی ، تعزیه ، 314 ببـ ، شهیدی ، پژوهشی ، 534 – 539؛ صیاد ، «ب»).
تعزیه نامه ها به لحاظ زبانی دارای ویژگیهای دیگری نیز بودند ، از جمله : داشتن لغات و اصطلاحات عامیانه همراه واژگان یا در کنار وازگان ادبی ، مانند «گل سر سبد» ؛ اصطلاحاات و کلمات خاص تعزیه (تغییر کلمات بر حسب ضرورت) ، مانند «شرار» بجای «شریر» ؛ اصطلاحات ، مفردات و ترکیبات درباری و نظامی و اداری ، مانند «فرمان همایون» و «توپ» ، ترکیبات عربی (غافر الذنوب ) ، ترکی (قالوب غریب.. ) ، کلمات فارسی و خارجی متداول جدید (امار ، فامیل) و یا گویشهای محلی (حسن و حسین و فاطمه براره) از گویش مازندرانی (شهیدی ، همان ، 539-544).
منابع ادبی: بسیاری از متون ادبی – مذهبی به ویژه انها که از دوره صفویه به بعد ، تصنیف و یا تالیف گردیده اند ، مورد استفاده تعزیه سرایان بود که از ان جمله اند:
الف – مقتلها و سوگ نامه های داستانی: مانند آثاری که عالمان دینی و ذاکران ، اولاً به نثر و ثانیاً به سبک مقاتل و مستند به احادیث و اخبار تالیف کرده اند. آثاری مانند جلاء العیون علامه مجلسی و نوحه الاحزان محمد یوسف دهخوارقانی (شهیدی ، همان ، 499) ؛ یا داستانهایی که به نثر و گاه امیخته به نظم نوشته شده است ، مانند روضه الشهداء کاشفی و تحفه الذاکرین بیدل (همان ، 499-500 ؛ ملک پور ، 1/213-214؛ ساتن ، 250- 252 ؛ هنوی ، 258) ؛ و نیز آثاری که جنبه های قصه پردازی و نمایشی انها بر وجوه روایتی غلبه دارد. بسیاری از جنگها و سفینه ها و مجموعه هایی که تاکنون چاپ نشده اند ، دارای این ویژگی هستند (شهیدی ، همان ، 500- 506).
ب- منظومه نیمه نمایشی: از شاعران ساده گوی دوران صفویه به بعد که بسیاری از اشعار انها ، عیناً و یا با اندکی تغییر در تعزیه نامه ها درج شده است ، مانند مدایح و مناقبی که حسن کاشی سروده است (همان ، 506- 510) ؛ سوگ نامه هایی که از سده 5 و 6 ق / 11 و 12 م در ادب فارسی وارد شده است ، مانند برخی سروده های سنایی غزنوی و قوامی رازی (همان ، 507)؛ مرثیه هایی که دارای بار اساسی بسیار است و شاعر با استفاده از کلمات عاطفی به بر انگیختن احساسات خواننده و یا شنونده می پردازد ، مانند مرثیه های محتشم کاشانی و صباحی بیدگلی (شهیدی ، هنوی ، همان جا؛ محبوب ، 185؛ نیز نکـ: اقبال ، 279-293).
ج- حماسه های منظوم مذهبی: که در بحر متقارب سروده شده ، و شرح دلاوریهای پیامبر (ص) و امام علی (ع) و حمزۀ سیدالشهدا است. از جملۀ این اثار است: حملۀ حیدری باذل مشهدی و خاوران نامۀ ابن حسام خوسفی (شهیدی ، همان ، 510-511؛ ملک پور ، 1/213-214؛ نیز نکـ: گلچین معانی ، 193-203).
دست نویس ، چاپ و ترجمه: اجرای مداوم و مستمر تعزیه ، سبب نسخه برداریها مکرر از متون تعزیه نامه ها شده است؛ به گونه ای که هم اینک رونوشت بسیاری از انها به شکل دست نویس در گوشه و کنار ، از جمله در کتابخانه ها یافت می شود (نکـ: منزوی ، فهرستواره ، 1/302). در این میان ، مجموعۀ کتابخانۀ واتیکان ، قابل توجه است (نکـ: عناصری ، سراسر اثر). برخی از این اثار تاکنون به شکل مجموعه هایی به چاپ رسیده و حتی به زبانهای فرانسه ، انگلیسی ، المانی و ایتالیایی ترجمه شده اند ، مانند مجموعه های خوجکو ، پلی ، لیطن و چرولی (نکـ: ملکپور ، 1/230 ؛ باستان ، 15؛ مسعودیه ، 1/29- 31).
ماخذ: ادمیت ، فریدون ، امیر کبیر و ایران ، تهران ، 1362ش؛ ارین پرو ، یحیی ، از صبا تا نیما ، تهران ، 1372ش؛ استان قدس ، فهرست ؛ اقبال ، زهرا ، «مرثیه سرایی در عهد قاجار» ، تعزیه هنر بومی پیشرو ایران ، به کوشش پیتر چلکوفسکی ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 1367ش؛ باستان ، نصرت الله ، «شبیه خوانی و تعزیه خوانی» ، خوشه ، 1346 ش ، شمـ 8 ؛ بکتاش ، مایل و فرخ غفاری ، تئاتر ایرانی ، تهران ، 1350ش؛
بیضایی ، بهرام ، نمایش در ایران ، تهران ، 1379ش؛ همو ، «گوشه ای از تاریخ نمایش در ایران» ، ارش ، تهران ، 1340ش ، شمـ 1؛ چلوفسکی ، پیتر ، «تعزیه ، نمایش بومی پیشرو ایران» ، «کتاب شناسی» ، تعزیه ، هنر بومی ایران ، ترجمه ، داوود حاتمی ، تهران ، 13678ش ؛ همو ، «گفت وگو» ، تماشا ، تهران ، 1355ش؛ س 6 ، شمـ 276؛
خوجکو ، آلکساندر ، «تئاتر ایرانی» ، ترجمه حلال ستاری ، فصل نامه تئاتر ، تهران ، 1369ش ؛ شمـ 9-10 ؛ خیام پور ، عبدالرسول ، فرهنگ سخنوران ، تهران ، 1372ش؛ زرین کوب ، عبدالحسین ، شعر بی دروغ ، شعربی نقاب ، تهران ، 1363ش؛ همو ، نه شرقی نه غربی ، تهران ، 1353ش؛ ساتن ، الول ، «منابع ادبی تعزیه» ، تعزیه هنر بومی ، پیشرو ایران ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 1367ش؛
شهیدی ، عنایت الله ، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی ، تهران ، 1380ش؛ همو ، «تعزیه ها و لزوم گرداوری وتدوین و تصحیح وباز سازی انها» ، تعزیه و تئاثر در ایران ، به کوشش لاله تقیان ، تهران ، 12374ش ؛ همو ، «دگر گونی وتحول در ادبیات وموسیقی تعزیه » ، تعزیه هنر بومی پیش رو ایران ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 1376ش؛ صیاد ، پرویز ، مقدمه بر متن تعزیه حر منسوب به مصطفی کاشانی ، تهران ، 1350ش؛ عناصری ، جابر ، فهرست توصیفی نمایشنامه های مذهبی ایران ، تهران ، 1368ش؛
فتحعلی بیگی ، داوود ، «همزیستی ادیان توحیدی در قلمرو تعزیه» ، پل فیروزه ، تهران ، 1382ش؛ س 3 ، شمـ 10 ؛ فقیهی ، علی اصغر ، تاریخ جامع قم ، قم ، 1350ش ؛ کالمار ، ژان ، «بانیان تعزیه خوانی» ، ترجمه جلال ستاری ، درباره تعزیه و تئاتر ، به کوشش لاله تقیان ، تهران ، 1374ش؛ گلچین معانی ، احمد ، «حماسه های دینی» ، نامه استان قدس ، 134ش؛ س 6 ، شمـ 22و 23؛
محجوب ، محمد جعفر ، «تاثیر تئاتر اروپایی و نفوذ روشهای نمایشی ان در تعزیه» ، تعزیه هنر بومی و پیشرو ایران ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 1367ش؛ مسعودیه ، محمد تقی ، موسیقی مذهبی ایران ، تهران ، 167ش ؛ ملک ، خطی ، ملک پور ، جمشید ، ادبیات نمایشی ایران ، تهران ، 1363ش ؛ ممنون ، پرویز ، « در جست و جوی شاعران و کاتبان تعزیه» ، تماشا ، تهران ، 1356ش؛ شمـ 345؛
منزوی ، خطی ، همو ، فهرستواره کتابهای فارسی ، تهران ، 1382ش؛ همایونی ، صادق ، «تحلیلی از تعزیه عروسی قاسم» ، تعزیه هنر بومی پیشرو ایران ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 13676ش؛ همو ، تعزیه در ایران ، شیراز ، 1380ش؛ همو ، «سیر تکامل تعزیه ها ی ایرانی » ، کاوه ، تهران ، فرودین ، 1352ش؛ هنوی ، ویلیام ، «صورت خیال قالبی در تعزیه» ، تعزیه هنر بومی پیشرو ایران ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 1367ش؛ یارشاطر ، احسان ، «تعزیه و ایین سوگواری در ایران قبل از اسلام» ، همان.(علی میر انصاری)
توغ
توغ ، شعار یا علمی مخصوص تجمعات و تظاهرات ایینی- مذهبی شیعیان ایران ، شعیان در ایام سوگواری و ماههای محرم و صفر در پای توغ گرد می آیند و سینه می زنند و ان را با خود همراه علم و علامتهای دیگر در گذرها و محله ها می گردانند. در مواقع دیگر سال نیز ان را در تکیه ، حسینیه ، قهوه خانه ، یا خانۀ یکی از بزرگان محله نگه می دارند.
پیشینه: این اشعار- که نامش به صورت طوغ ، طوق و توق نیز آمده (دورفر ، II/622)- در طول تاریخ تغییر و تحول شکلی ، معنایی و کاربردی زیادی یافته است. توغ را واژه ای ترکی و در لهجۀ اویغوری «توک» و بر گرفته از «تو»ی چینی دانسته اند (پورداود ، 302؛ EI2 ,X/590). در نوشته های چینی کهن «تو» علمی بود که در پیشاپیش تابوت مردگان می کشیدند (پور داود ، همان جا).
توغ دسته مویی از گاو بزرگ ختنی موسوم به یاگ[1] بود که همچون طره بر سر نیزه و علم نصب می کردند. این گاو را به سبب موی بلند و نرم ابریشم گونه اش در فارسی غژغا و (= کژگاو: گاو ابریشم) ، و در زبانهای اروپایی به همان نام تبتی یاک و در ترکی قطاس می نامیدند (همو ، 295؛ برهان... ، ذیل پرچم و کژگاو؛ دورفر ، II/619؛ «فرهنگ...[2]» ، II/2463؛ EI2ف همان جا).
کهن ترین نشانه از کاربرد موی کژگاو به مثابۀ علم در گزارش یک بازرگان یونانی به نام کوسمس[3] در سفر به هند در سدۀ 6م امده است. او به ارایش اسبان و علمهای پایوران (سپاهیان) هندی در میدان های جنگ با طره هایی از موی این حیوان اشاره می کند (پور داود ، 300). گروهی از قبایل ترک که احتمالاً به کژ گاو دسترسی نداشتند ، از موی اسب ، طره و پرچم می کردند و سر انها را گاهی با ماهچه یا هلال ماه می اراستند. این علامت بزرگ ترین نشان آنان بود که توغ نامیده می شد (همو ، 302؛ پاکالین ، II(1)/522؛VII ، EI1؛ نیز نکـ: EI2 ، همان جا).
در ترکی عثمانی قدیم تاجی از موی اسب یا پر مرغ را نیز که نشان دهندۀ مراتب نظامی امیران سپاه بود ، توغ می نامیدند (اولغون ، 463؛ اوزون چارشیلی ، 56). مثلاً در سلسله مراتب سپاهی ترک میرلوا یا سنجق بی ، بیلربی ، هر یک به ترتیب یک ، دو و 3 توغ ، و وزیراعظم 5 توغ ، و سلطان در زمان جنگ 7 یا 9 توغ داشتند (EI1 ، نیز پاکالین ، همان جاها). همچنین دریادار را توغ میرال ، سرهنگ را توغ بی و سرتیپ را توغ جنرال می گفتند (اولغون ، همان جا).
در دیوان لغات الترک علم ، غبار برخاسته از سم اسبان ، کوس و طبل و آب بند (کاشغری ، 3/92) ؛ در لغت چغتای و ترکی عثمانی توک (موی) ، قُطاس (موی یا دم حیوان دریایی) ، سنجق (علم) ، بیرق ، قیل(موی) و پشم (بخاری ، 1/120) ؛ نیز علامت سلطنتی ، پرچم جنگ و جا و محل تجمع سپاهیان در میدان جنگ (پاکالین ، نیز EI2 همانجاها) به معنای توغ امده است.
بنا بر اسناد تاریخی موجود ، توغ در آغاز ، کاربرد سپاهیگری داشته ، و از علایم و بیرقهای امیران و سپاهیان درجنگ بوده است. طبری ، (224-310ق) در جنگ اسد بن عبدالله حاکم خراسان با خاقان ترک و امیر خُتلان در 109ق. 727م چند جا به «طوقات ترک» در سپاه خاقان اشاره میکند (7/1167 ، 123 ، 127) توغ از بیرقهای سپاهیان مغول بود. چنگیز خان (حکـ 600- 624ق) توقی سپید 9 پایه داشت که به هنگام فراخوانی و جمع کردن افراد سپاه ، یا پیروزی در جنگها با برپا کردن طوی (جشن) ان را در زمین فرو میکرد (رشید الیدنف جامع ... ، 1/127 ، تاریخ ...... ، 57) ، توق سیاه یا «قراتوق» نشان و علامت اربابان و روسای نظامی مغول بود که «توقچی» ان را حمل میکرد (ولادیمیر تسف ، 291 ، حاشیه 6). در تشکیلات دولت قراقویونلو و اق قویونلو داشتن توغ یا توق (تاجی از مو یا پر مر؛) از لوازم و ضروریات فرمانروایی بود ومراتب هر امیر و فرمانروایی به شماره توغهایش شناخته میشد (اوزون ، چارشیلی ، 40).
در دوره صفوی (سا . 907 – 1148ق) حمل توغ به صورت عَلَمی خاص در میان سپاهیان ، به ویژه سپاهیان قزلباش ، معمول بود. این علمها را کسانی که به انها توغچی (توغدار ، بیرقدار و در ترکی عثمانی توغ بیکی یعنی سنجقدرا ، نکـ: بخاری ، همانجا) میگفتند ، در پیشاپیش سپاه حمل میکردند (بلوکباسی ، نخل – گردانی ، 101-102). بر سر این علمها معمولاً ماهچه ای نصب میکردند (اسکندر بیک ، 1/595). در این دوره هر گاه کسی به منصب امیری مفتخر میشد ، یک «طبل و علم» - که نشانه امیری بود – برای او میفرستادند. این طبل و علم را مرادف «توق و نقاره» گرفته اند (قاضی احمد ، 1/90 فف 2/ 944 ؛ نیز نکـ: رهربرن ، 40).
توغ در سپاه نمادی از قدرت و شوکت ومقاومت بود. پس از رسمی شدند مذهب تشیع در زمان شاه اسماعیل (سا. 907-930ق) در ایران ، نوعی توغ با این مفهوم نمادین نقش مذهبی – ایینی یافت و به تجمعات مذهبی و طریقتهای عرفانی راه پیدا کرد و در زمره شعارها و علمهای مقدس دینی قرار گرفتن (بلوکباشی ، همان ، 102). کاشفی توغ مداحان را نوعی نیزه پرچم دارد واز علامات مخصوص این گروه معرفی میکند و در معنای ان مینویسد: توغ را در لشکرگاه میزدند تاهر کس بداند که جایش کجاست. در معرکه گیر به واسطه ان به حد و مقام خود پی برد (ص 286 ، 288).
توغهایی از دوره صفوی بازمانده که کاربرد ایینی – مذهبی داشته است و وقف تکیه ها و مراسم عزاداری امام حسین (ع) بوده اند ؛ از جمله کهنترین انها ، توغ اهدایی شیخ حیدر ، پدر شاه اسماعیل ، موسس سلسله صفویه به تکیه اردبیل بوده است که شاه طهماسب ان را به قزوین اورد (گلریز ، 380-381). از توغهای کتیبه دار با تاریخ دوره صفوی ، توغهای موجود در حسینیه های کاشان و اصفهان هستند ، مانند توغ محله سیغن کاشان با تاریخ 1020ق ؛ توغ حسینیه محله توده بید گل کاشان ، 1100ق ؛ توغ شهشهان اصفهان ، 1113ق ؛ و توغ حسینیه خانقاه بیدگل ، 1095 ق (معتمددی ، 1/579- 583).
شکل و ساختمان: توغ مذهبی معمولاً یک تیغه فلزی با سر فولادی گلابی شکل یا سرو مانند با زبانه ای بلند دارد که روی یک صندوقچه فلزی کوچک مشبک ضریخ مانند و بر پایه ای چوبی یا فلزی چلیپا شکل استوار است. روی تیغه آیاتی قرانی و برخی ادعیه کنده یا با زر کوبیده شده است.
روی محور افقی پایه توغ معمولاً دو طاووس فلزی متصل به چپ و راست بالای کاسه یا شکم تیغه ، دو سر اژدهای دهان گشوده فلزی بر امده است. تندیسهای طاووس و اژدها ، هر یک بیانگر رمزهای نهفته در ذهنیت مذهبی جامعه شیعه ایران بوده است. تیغه های توغهای قدیمی دو بدنه گلابی شکل داشت که به یکدیگر وصل بودند و یک تیغه چهار پر منحنی شکل را میساختند (بلوکباشی ، همان ، 101 ، قهوه خانه ها .... ف173 ؛ برای وصفی دیگر از شکل و ساختمان و تزیینانت توغ ، نکـ: ستوده ، 328).
پاتوغ و پاتوغ داری: در قدیم ، در برخی از شهرها ، هر محله توغی داشت که ان را در تکیه ، حسینیه و قهوه خانه یا در خانه یکی از بزرگان و روحانیان یا سر محله ها نگهداری میکردند. مثلاً شهر قم 5 توغ تاریخی داشت (ظاهراً هنوز هم موجود است) که هریک به یکی از محله های قدیمی شهر کاشان نیز هر یک توغ مخصوص خود داشتند (نکـ: معتمدی 1/576- 577). توغها علامت و نماد محله ها و جماعت ساکن در انها بودند.
جاها و محله هایی را که توغ در انها نگهداری میشد ، پاتوغ («پا» فارسی + «توغ» ترکی) مینامیدند (بلوکباشی ، نخل گردانی ، 102). در تهران پیش از دوره قاجار و در دوره شاه طهماسبی ، فقط یک پاتوغ به نام «پاتوغ دانگی» ، در شمال محله یهودیها معروف بود (ستوده ، همانجا). در دوره مظفرالدین شاه ، شهر تهران را به 5 محله و هر محله را به چند پاتوغ ، و هر پاتوغ را به نایبی با چند پلیس سپردند (امار.... ، 354). پاتوغدار از سرشناسان و گاهی ریش سفیدان و پهلوانان خوش نام محله شناخته میشد ، مانند پاتوغ سید جعفر یا پاتوغ داران ، نکـ: امار ، 359؛ ستوده ، همانجا).
قهوه خانه هایی که در انها توغ نگهداری میشد ، بنا بر نقش اجتماعی خود ، رفته رفته میعادگاه اهل حرفه و صنعت و محل تجمع پهلوانان و لوطیان از هر قشر و لایه و طبقه ، و به اصطلاح پاتوغ انها شد (بلوکباشی ، قهوه خانه ها ، 9-8). کسانی را که در یکی از این قهوه خانه ها و اطراف توغها گرد می امدند ، پاتوغی میخواندند (همو ، نخل گردانی ، نیز فقیهی ، همانجاها). پاتوغداری در هر محله ، یکی از پهلوانان و لوطیان پیش کسوت و دلیر وصاحب اخلاق و نیک رفتار برعهده داشت (لغت نامه .... ، ذیل پاتوغ دار)
توغ گردانی: در ایام عزاداری ، مردم هر محله توغ مخصوص محله خود را که نشان و امتیاز محله شان به شمار میرفت ، حرکت میدادند و پیشاپیش دسته سینه زن در شهر میگرداندند (معین ، ذیل توغ ، قس : علم کشی چینیهای باستان در پیشاپیش تابوت در همین مقاله ؛ نیز نکـ: ه د ، تابوت گردانی). توغ را پیش از حرکت دادن با انداختن چند تخته طاق شال ترمه و چند قواره پارچه سبز بر روی محور افقی ان می اراستند (بلوکباشی ، قهوه خانه ها ، 173).
توغ را در روزهای خاصی حرکت میدادند ، مثلاً در کاشان توغ را درشب و روز عاشورا ، روز هفت امام (ع) در روز رحلت پیامبر (ص) در 28 صفر و روز شهادت حضرت امیر المومنین علی (ع) در 21رمضان از محلهای خود بیرون میآورند و در پای ان سینه میزنند و بعد ان را در محلات قدیمی و بازار میگردانند (معتمدی ، 1/576). توغ کشان توغ را به نشانه کشته شدن حضرت ابوالفضل عباس ، علمدار امام حسین (ع) و واژگون شدن علم او ، به طور خمیده حمل میکنند (همو ، 1/584-585).
در شاهرود هر ساله مراسم توغ بندان و توغ گردان روز پنجم ماه محرم برگذار میشود. در این روز معمران محله تکیه زنجیری بازار ، توغها را از خانه های محله ها جمع میکنند و به مساجد و تکیه های محله های خود میبرند. بعداً توغها را از انجا به محله قلعه ولووا منتقل میکنند و در انجا انها را به یکدیگر وصل میکنند و دسته های «طوق بندان» (توغ بندان) تشکیل میدهند. و با سینه زنی و نوحه خوانی انها را به مزار کهنه میبرند و باز میگردانند (برای شرح طوق بندان ، نکـ: شریعت زاده ، 292 – 295).
ماخذ: امار دارالخلاقه تهران ، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه ، تهران ، 1368ش؛ اسکندر بیک منشی ، عالم آرای عباسی ، تهران ، 1350ش؛ اوزون چارشیلی ، اسماعیل حقی ، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقویونلو و اق قویونلو» ، ترجمه وهاب لی ، تحقیقات تاریخی ، تهران ، 13762ش؛ شمـ 8 ، اولغون ، ابراهیم و جمشید درخشان ، فرهنگ ترکی به فارسی ، تهران ، 1350ش؛ بخاری ، سلیمان ، لغت چغتای و ترکی عثمانی ، استانبول ، 1298ق؛ برهان قاطع ، محمد حسین بن خلف تبریزی ، به کوشش محمد معین ، تهران ، 1376ش؛
بلوکباشی ، علی ، قهوه خانه های ایران ، تهران ، 1375ش؛ همو ، نخل گردانی ، تهران ، 1383ش؛ پورداوود ، ابراهیم ، هرمزدنامه ، تهران ، 1331ش؛ رشید الدین فضل الله تاریخ مبارک غازانی ، به کوشش کارل یان ، هارتفرد ، 1358ق / 1940م ؛ همو ، جامع التواریخ ، فه کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی ، تهران ، 1373ش؛ رهربرن ، ک. م . نظام ایالات در دوره صفویه ، ترجمه کیکاووس جهانداری ، تهران ، 1357ش؛ ستوده ، منوچهر «توغ و پاتوغ» ، اینده ، تهران ، 1363ش؛ س 10 ، شمـ 4 و 5 ؛
شریعت زاده ، علی اصغر ، «احیای هسته فرهنگی بافت قدیم شاهرود» ، مجموعه مقالات مردم شناسی ایران ، تهران ، 1379ش؛ طبری ، تاریخ فقیهی ، علی اصغر ، تاریخ جامع قم ، تاریخ مذهبی ، قم ، 1350ش؛ قاضی احمد قمی ، خلاصه التواریخ ، به کوشش احسان اشراقی ، تهران ، 1359ش؛ کاشغری ، محمود ، دیوان لغات الترک ، استانبول ، 1330ق؛ کاشفی ، حسین ، فتوت نامه سلطانی ، به کوشش محمد جعفر محجوب ، تهران ، 1350ش ؛ گلریز ، محمد علی ، مینودر یا باب الجنه قزوین ، تهران ، 1337ش؛ لغت نامه دهخدا ، معتمدی ، حسین ، عزاداری سنتی شیعیان ، قم ، 1378ش؛ معین ، محمد ، فرهنگ فارسی ، تهران ، 1371ش؛ ولادیمیر تسف ، ب – نظام اجتماعی مغول ، ترجمه شیرین بیانی ، تهران ، 1345ش
بانو باغبان اردبيلي
بانو باغبان اردبيلي
اين بانوي باذوق به زبان آذري سخن و شعر ميگفت و در زمان شيخ صفيالدين اردبيلي ميزيست. ابنبزاز در صفوةالصفا نام اين بانو را طالبه ضبط كردهاست.
بانو باغبان به شيخ صفي ارادت داشت. روزي در خاطرش افتاد كه شيخ يادي از او نميكند و توجهي به او ندارد. اين بيت را سرود:
ديره كين سر به سوداي ته گيجي ديره كين چش چو خونين اسره ريجي
ديره سر باستانه اج ته دارم خود نواچي كو ور بختي چو گيجي
يعني: ديرگاهي است كه اين سر با سوداي تو گيج است. ديرگاهي است كه اين چشم اشك خونين ميريزد. خود نميگويي كه بدبخت چه كسي هستي؟!
اين ابيات را با مقداري سبزي و تره توسط پسرش به حضور شيخ فرستاد.
شيخ پس از خواندن اين شعر به او گفت من چطور به مادرت علاقه داشته باشم و از او ياد كنم در صورتي كه او سبزي و تره را وزن نكرده ميفروشد. از اين بيان شيخ معلوم ميشود كه بانو باغباني در اردبيل و يا اطرافش زمين و باغ داشته و سبزي ميكاشته و باغباني ميكرده است.
شايد بعداز اين تذكر شيخ، بانو باغبان سبزي و تره را وزن ميكرده و ميفروخته است.
(سخنوران آذربايجان 8/ صفوة الصفا 220/ نشريه دانشكده ادبيات تبريز سال 7 شماره 4 آذري يا بزبان باستان آذربايجان ص40)
عزاداری در اردبیل از دیدگاه اولئاریوس
عزاداری در اردبیل از دیدگاه اولئاریوس
اولئاریوس در باره عزاداری ایرانیان می نویسد: 13 ماه مه مصادف با اول ماه محرم و ايام عزاداري ايراني هاست که مدت ده روز را تا عاشورا به عزا مينشينند اين مراسم فقط در ايران انجام شده و در کشورهاي ديگر اسلامي از آن تبعيت نمي کنند.اين عزاداري به يادبود شهادت حسين (ع) فرزند علي است که بنابر روايت ايراني ها در طي جنگي که با سپاهيان يزيد کرد و اين سپاهيان مدت چند روز آب را به روي آنها بستند ، به اتفاق ياران و همراهان خود به شهادت رسيد در اين پيکار نابرابر 72 تير به بدن حسين اصابت کرد و «سنعان بن عنس » کاردي را در بدن امام فرو کرد و سرانجام به دست شمر به شهادت رسيد علت آنکه اين مراسم عزا مدت ده روز به طول مي انجامد آنست که دشمنان و کفار ، حسين و يارانش را که از مدينه به کوفه مسافرت ميکردند مدت ده روز تعقيب کرده و در فشار گذاشته بودند در اين ايام ، ايرانيها لباس سياه و عزا پوشيده و غمگين هستند ، شوخي و بذله گوئي نمي کنند، لب به مشروب نمي زنند و از منهيات پرهيز مينمايند.[1]
وی درباره عزاداری در اردبیل در ماه محرم می نویسد: در آن موقع در اردبيل مراسم خاصي انجام مي شد. نوجوانان در کوچه و خيابان دور هم جمع شده و دسته هايي را تشکيل مي دادند و با بيرق هاي بلند در حاليکه فرياد يا حسين ، يا حسين مي کشيدند به طرف مساجد و تکايا مي رفتند و در شب هاي سه روز آخر ايام عاشورا مردان هم در تکايا و در زير چادرهاي بزرگ اجتماع کرده و در حاليکه مشعل هائي در دست داشتند با فرياد و شيون زياد که خون به صورت آنها آمده و رنگ و رويشان سرخ مي شد ، عزاداري مي کردند. من به اتفاق چند نفر از همکارانم به تماشاي اين دسته ها در يکي از تکايا رفتيم ، آنها وقتي ما را مشاهده کردند ، دعوت نمودند که داخل شويم و به دست هر يک از ما يک شمع دادند ،مدتي در تکيه بوده و مراسم عزاداري را تماشا مي کرديم ، آنگاه دسته به حرکت آمده و با مشعل هائي که راه آنها را روشن مي کرد، در کوچه و خيابان شروع به گردش مي کردند[2].
در آخرين روز ايام عزاداري ، دستجات در خيابانها و معابر از صبح تا ظهر حرکت مي کنند و شب آن روز نيز در مراسم خاصي شرکت مي نمايند. محل اجتماع اصلي اين دسته جات در جلوي مزار شيخ صفي الدين است که پرچم و بيرق بلندي را که بنابر رواياتي فاطمه دختر پيغمبر (ص) بدست خود برافراشته و شيخ صدرالدين پسر شيخ صفي اين پرچم را از مدينه به اردبيل آورده است ، در آنجا نصب کرده اند. اين پرچم به طوريکه مي گويند موقعي که دستجات عزاداري حسين ، حسين مي گويند خود به خود تکان مي خورد و هنگامي که به ذکر مصيبت مي پردازند که چطور حسين را شهيد کردند تکانهاي پرچم شديد تر مي شود. من خودم شخصاً در آن محل نبودم که تکانهاي پرچم را به چشم ببينم ولي ايرانيها با تاکيد زياد به من مي گفتند که با چشمان خود ديده اند چگونه پرچم خودبخود تکان خورده و به حرکت در مي آيد[3].
ظهر روز عاشورا ، خان اردبيل به اطلاع سفيران رساند که امشب ايراني ها در آخرين روز دهه محرم مراسم عزاداري خاص خود را برپا مي کنند و چنانکه مايل باشيم اين مراسم را تماشا کنيم به منزل او برويم ولي بشرط آنکه از خوردن مشروب خودداري نماييم. اين دعوت را قبول کرديم و بعد از غروب آفتاب به منزل خان رفتيم خان جلوي در منزل خود از ما به گرمي استقبال کرد و دعوت کرد که روي صندليهايي که کنار در گذاشته بودند بنشينيم زيرا مراسم عزاداري در ميدان جلوي اقامتگاه خان انجام ميشد. خود خان در طرف راست در به تنهايي روي فرشي که گسترده بودند نشست .جلوي ما روي زمين سفره اي پهن کرده بودند که در آن انواع شيريني ها و شربت آلات را مطابق سبک و سليقه ايراني ها چيده بودند. جلوي در يک شمعدان بزرگ برنجي چهارپايه را روي زمين گذاشته بودند که شمع هاي زيادي در آن مي سوخت و در گوشه و کنار فانوسها و چراغ هاي روغني زيادي به در و ديوار آويخته بودند . جلوي ما يک شمعدان بزرگ چوبي گذارده بودند که در حدود 20 تا 30 شمع در آن ميسوخت، در وسط ميدان نيز شمعدانها و مشعل هاي زيادي روشن بود و طنابهايي بالاي ميدان کشيده بودند که با کاغذهاي الوان تزئين شده بود[4].
مردم شهر اردبيل در دستجات زيادي وارد ميدان شدند ، عده اي از آنها روي زمين نشستند و جمعي ديگر که مشعل ها و چوبهايي که سرآنها نارنج زده بودند ، در دست داشتند دور يکديگر دايره وار جمع شده و شروع به خواندن مرثيه کردند . در اردبيل پنج خيابان و محله وجود دارد و در هر محله اي نيز اصناف مختلفي هستند که هر يک جداگانه دسته اي درست کرده و در مراسم عزاداري شرکت مينمايند. اين دستجات قبلاً سعي مي کنند که از شعراي اردبيل بهترين اشعار و نوحه ها را گرفته و آن را به وسيله يک نوحه خوان خوش آواز در ميدان و در حضور خان به اجرا در آورند. و هر دسته که نوحه و اشعار بهتري را عرضه کرد مورد تشويق قرار گرفته و به افراد آن شربت مي دهند. بدين ترتيب آن شب اين دسته جات مختلف هر يک به دنبال هم جلوي خان آمده و در حاليکه دايره وار مي ايستادند نوحه خود را خوانده و مي گذشتند و اين مراسم در حدود دو ساعت به طول انجاميد و در پايان دسته ها دعا کردند که اعضاي سفارت ما به سلامت به حضور شاه برسند و در انجام ماموريت خود موفق باشند. در گوشه ديگري از ميدان هفت نفر مرد لخت و برهنه که فقط عورت خود را پوشانده و از سر تا نوک پاي خود را با نفت و مرکب سياه کرده بودند ، بالا و پايين پريده و دو سنگ را که در دو دست داشتند به هم کوبيده و فرياد مي زدند يا حسين ، يا حسين! به طوريکه مي گفتند در بعضي از مراسم ، عده اي نيز سراپاي خود را قرمز کرده و به رنگ خون در مي آوردند و به اين ترتيب در عزاداري شرکت مي نمايند[5].
وی در ادامه این گزارش می نویسد: پس از پايان مراسم عزاداري کلبعلي خان براي سرگرمي و خوشايند سفيران دستور داد تا آتشبازي مفصلي بکنند که اين کار با اعتراض و بدگوئي عده اي از ايراني ها واقع شد زيرا آنها مي گفتند پس از اين عزاداري بزرگ ، آتشبازي آنهم به خاطر خوشايند يک عده کافر فرنگي به هيچ وجه درست نبوده و خان نمي بايستي چنين کاري بکند. آتشبازي به اشکال مختلف قلعه و برج کوچک ، چرخ هاي آتشين ، ستاره ، فانوس ، قورباغه و غيره انجام شد و از همه آنها جالبتر شکل يک قلعه بود که فشفشه هاي روي حصار و برج هاي آن يکي پس از ديگر مشتعل شده و در پايان کار قلعه آتشيني نمودار مي شد ، فشفشه هاي مخصوصي نيز از طرف آنها آتش زده مي شد که «پاچه خيزک» مي گفتند و اين فشفشه ها به جاي هوا، ميان مردم تماشاچي رفته و لابلاي آنها مي چرخيد و البته در اين ميان تماشاچيان را بدون آسيب هم نمي گذاشت و سر و دست يا لباس آنها را هم مي سوزاند . در اين بين فشفشه هايي هم به طرف هوا شليک مي شود که در ارتفاع نسبتاً زياد منفجر گرديده و جرقه هاي ستاره مانند و رنگارنگ زيادي را به اطراف پخش مي کرد. نوع ديگر آتشبازي لوله هاي کوتاهي بود که آنها را با زنجير به زمين ميخ کرده بودند و در اين لوله ها باروت ريخته و از دهانه آنها آتش و جرقه به خارج پخش مي شد و آنها را ايراني ها «خمپاره» مي ناميدند[6].
اولئاریوس درباره دسته های عزاداری و قمه زنی در اردبیل در ماه محرم می افزاید: فرداي آنروز ، قبل از طلوع آفتاب مراسم تشييع جنازه شهيدان کربلا انجام شد ، بدين معني که دسته بزرگي با علم و کتل و بيرق با عده اي اسب و شتر که آنها را سياه پوش کرده و تابوت هاي نيلگوني را شبيه به اجساد روي آنها گذاشته بودند ، در خيابانها و کوچه هاي شهر شروع به گردش کردند. روي بعضي از شترها و اسبها کودکان و پسر بچه هايي را به عنوان بازماندگان شهداي کربلا نشانده بودند و به زين و روپوش نيلگون اين اسبها و شترها تيرهايي فرو رفته بود که به منزله تيرهايي بود که کفار و دشمنان حسين به طرف آنها پرتاب کرده بودند. روي بعضي از اسبها و شترها هم تير و کمان و شمشير و کلاه خود و زره و ساير سلاح قديمي را به عنوان سلاح باقيمانده از شهدا حمل مي کردند. پس از طلوع آفتاب اين عده در جلوي مزار شيخ صفي جمع شده و به تيغ زني پرداختند. بدين معني که عده اي با چاقو ، بازوهاي خود را خراش داده و مجروح مي کردند و جمعي هم رگهاي خود را زده و از آنها خون جاري مي شد ، به طوريکه تا حوالي ظهر زمين اين ميدان را خون فرا مي گرفت. عده اي از پسران و نوجوانان که بازوهاي خود را خراش داده و مجروح کرده بودند با مشت روي اين جراحات کوبيده و تمام سر و صورت و دست خود را خونين کرده بودند. ايراني ها اين کار را به يادبود خونريزي و شهادت حسين و ياران او مي کنند و معتقدند با خوني که از آنها جاري مي شود گناهان شسته مي شود و کساني که در ايام عاشورا و روز شهادت علي و عيدقربان بميرند ، آمرزيده خواهند شد[7].
محرم انشائی کیست
محرم انشائی
محرم انشائی در سال 1288 در روستای زره ناس اردبیل بدنیا آمد، محرم انشائی مهندس شیمی و یکی از متخصصان نفت و تحصیلکردگان زمان خود بود، با اینکه وی در خانواده فقیری بدنیا آمده بود روستا را ترک و برای تحصیل به شهر آمد و وی روزها به کار بافندگی پرداخته و شبها درس می خواند و در سال 1311 موفق به کسب مدرک مهندس نفت و شیمی شد.
با فعالیت انشائی در کارخانجات بارنج و مشقت کارگران آشنا شده و در سال 1320 عضو حزب توده می شود و به خاطر فعالیت هایی که انجام داده بود مسوول تشکیلات حزب توده در اردبیل شد ودر سال 1324 که فرقه دموکرات آذربایجان تشکیل شد دعوت آنها را قبول و یکی از اعضای قوی فرقه دموکرات بود ودر بیانیه 12 شهریور فرقه دموکرات آذربایجان نقش اساسی داشت و مدیریت شعبه تشکیلات فرقه در اردبیل انتخاب می شود.
انشائی بعدها مسوول اداره سیاسی شهر ارومیه تعیین می شود، و در سال 1325 که به سمت قشون حکومتی افتاد به طور فجیع در ارومیه کشته می شود.
الهی اردبیلی، کمال الدین حسین بن خواجه شرق الدین عبدالحق
الهی اردبیلی، کمال الدین حسین بن خواجه شرق الدین عبدالحق (حدود 820-895 ق)، از حکما، فقها، متکلمین و شعرا. در اردبیل متولد شد و در اوائل جوانی به خدمت سلطان حیدر صفوی درآمد و به اشارۀ او جهت تحصیل به خراسان رفت و چندی در هرات به ندیمی امیر علی شیر نوائل و غریب میرزا فرزند سلطان حسین میرزا گذراند و آنگاه عزیمت فارس کرد در حوزۀ مولانا جلال الدین دوانی و امیر غیاث الدین منصور دشتکی، دو استاد بی بدیل آن عصر، در علوم عقلانی به کمال رسید و آنگاه به وطن خویش بازگشت و در حظیرۀ شیخ صفی به تدریس پرداخت و به موازات آن آثاری متعدد تألیف کرد.
از وقایع مهم حیات وی اختلاف او است با محقق کرکی در مسائلی از جمله نماز جمعه که به خلاف محقق که آن را واجب تخییری می دانست قائل به صحت آن در زمان عیبت نبود.
ذکر این معنی نیز لازم است که برخی وی را از علماء اهل سنت پنداشته اند، به این دلیل که نزد علمای اهل سنت تلمذ و نیز از آنان استجازه کرده است و در کتب خویش هم بعد از لغت نبی (ص) لفظ «و اصحابه» را آورده است و کتبی نیز برای امیر علیشیر وزیر سلطان حسین بایقرا تألیف کرده است؛ در حالیکه هیچیک از این امور دلیل تسنن نتواند بود زیرا که اینهمه به نزد علمای شیعه شایع بوده و مثلاً علامه حلی و شهید اول و شهید ثانی و امثال آنان نزد علمای اهل سنت تلمذ و از آنان استجازه کرده اند؛ اشتمال دیباچۀ کتب بر لفظ اصحاب نیز مشعر به تسنن نیست، از آنرو که نزد شیعه، اصحاب اطلاق می شود به کسانی که درک صحبت پیغمبر (ص) کرده باشند و بدو ایمان آورده باشند و اشتمال دیباچه کتابها بر لفظ اصحاب نزد امثال شهیدین شایع بوده است و تألیف کتاب به اسم امیر علیشیر را نیز بر همین منوال قیاس باید کرد و امثال خواجه نصیرالدین طوسی و ابن میثم بحرانی از اکابر علمای شیعه را مثال باید آورد که کتبی به نام بزرگان اهل سنت تألیف کرده اند.
به هر حال کتب و اجازات الهی دلیل روشن تشیع او است و بلکه او چنان در تشیع متصلب بوده است که برخی نسبت غلو بدو داده اند که البته دامن او از آن مبراست. و نیز گویند که او اول کسی بوده است که در آن زمان به زبان فارسی در باب شرعیات بر پایۀ مذهب شیعه کتاب ساخته است.
اسامی برخی از آثار متعدد الهی به عربی و فارسی که جمیع آن را صاحب ریاض العلما در اردبیل به نزد احفاد وی که از رؤسا و خدمۀ بارگاه شیخ صفی الدین بوده اند دیده است به این شرح می باشد: شرح تهذیب الاصول علامه؛ خلاصه الفقه در جمیع ابواب فقه به فارسی که در واقع ترجمۀ ارشاد است؛ حاشیۀ قواعد علامه؛ منهج الفصاحه فی شرح نهج البلاغه به فارسی که به چاپ رسیده است؛ کتابی در فضائل ائمه (ع) به فارسی؛ رساله ای دیگر در امامت؛ ترجمۀ مهج الدعوات سید بن طاووس؛ کتاب تفسیر کبیر؛ کتابی دیگر در تفسیر به فارسی در دو مجلد که جملۀ این کتب در علوم شرعی است.
اما در علوم عقلی این آثار را باید نام برد: شرح گلشن راز شبستری به فارسی در عرفان که مورد تمسایل الهی بوده است؛ حاشیۀ شرح مواقف مشتمل بر تحقیق قول امامیه؛ حاشیۀ شرح شمسیه؛ حاشیۀ شرح مطالع؛ حاشیۀ شرح الهدایه؛ حاشیۀ حاشیۀ دوانی و حاشیۀ صدر بر شرح جدید تجرید؛ حاشیۀ شرح جدید؛ تعلیقات بر شرح جلالی بر رسالۀ اثبات العقل خواجه طوسی؛ حاشیه و بلکه شرح جغمینی؛ حاشیه و بلکه شرح تذکرۀ هیئت؛ شرح اشکال التأسیس؛ شرح رسالۀ بیست باب؛ حاشیۀ تحریر اقلیدس؛ تلخیص تحریر اقلیدس توأم با اختراع براهین و مسائلی بدیع و سرانجام دیوان اشعار شامل قریب به دو هزار بیت. الهی در سنی متجاوز از هفتاد سال در موطن خویش درگذشت و به احتمال در بارگاه شیخ صفی الدین مدفون شد.
آخرین مطلبی که در شرح حال او باید ذکر کرد این است که محقق دوانی در آخر کتاب شواکل الحور خویش که شرح هیاکل النور شیخ الاشراق است اجازه ای به وی داده است مشعر بر روایت علوم عقلیه از وی که بدین لحاظ از نوادر اجازات است.
منابع: ریاض العلماء، 2/98-108؛ تحفۀ سامی، 49؛ دانشمندان آذربایجان، 47-49؛ تاریخ اردبیل، 1/190-198؛ الذریعه، 23/ع 8610؛ روضات الجنات، ترجمه، 3/113-114.
تعزیه
تعزیه از ماده «ع ز ی» به معنای صبر و شکیبایی کردن (المنجد ، ذیل عزی) ، این واژه در فرهنگ و ادبیات مذهبی مسلمانان ، به ویژه شیعیان ، به معانی گوناگون دیگر به کار میرود. عزا و سوگ ، مجلس عزاداری و روضه خوانی ، نوحه سرایی در مرگ و شهادت امامان و معصومین ، به ویژه سیدالشهدا امام حسین (ع) و همدردی با مصبیت دیدگان و تسلیت گفتن وسر سلامت دادن به بازماندگان از دست رفته از رایجترین معانی و مفاهیم این واژه است (بلوکباشی ، 23ف نیز نکـ: لغت نامه ... ذیل تغزیت ، و تعزیه ؛ .(EI1 , VIII/711 اطلاق تعزیه به نوعی نمایش ایینی – مذهبی درباره واقعه های تاریخی – مذهبی و حماسی و عمدتاً واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع) ویاران او و مصایب خاندان پیامبر (ص) از مفاهیم ، اصطلاحی این واژه در ایران است (بلوکباشی ، همانجا ؛ نیزنکـ : ه د ، تعزیه خوانی).
در زبان اردو «تعزیه» به معانی تربت ، ضریح و عمارت روضه ، و «تعزیه دار» به معنای ماتم دار وسینه زنی کردن (اردو دائره المعارف ... ، 6/455) ، سازندۀ تغزیه و سازندۀ علامت شبیه برای سوگواری ، و سینه زن و عزادار (جوهدری ، 174) و در بنگال به معنای محمل شتر یا عماری فیل (اردو دائرۀالمعارف ، همان جا) به کار می رود (برای معانی دیگر تغزیه و واژه های ترکیبی تغزیه در زبان اردو ، نکـ: مهذب اللغات ، 3/271 – 272 ؛ اردو لغت ، 5/ 295 ؛ «لغت نامه...[1] » ، (327
در هند و برخی حوزه های جغرافیایی –فرهنگی دیگر جهان ، مانند عراق ، تعزیه به تابوت واره یا هیکلی تمثیلی از گور ، ضریح ، گنبد ، و بارگاه امام حسین (ع) در کربلاگفته میشود.ن این صندوق تمثیلی را درشمال هند «تعزیه» ، در جنوب هند «تابوت» مینامند (هالیستر ، ; 166 EI1 ، همانجا ؛ نیز نکـ: .(ER, XIV/ 359; EI2
ساختمان ، شکل ، جنس ، اندازه و نوع آرایه ها و نقش و نگارهای تزئینی تابوت وارده های تعزیه در هر سرزمین و شهر وناحیه باهم فرق میکنند. نظام باورهای مردم شیعه هر حوزه فرهنگی و تاثیر پذیری از فرهنگهای دیگر ، به ویژه از گروههای قومی – مذهبی مجاور خود ، به نحوی اشکار در چگونگی شکل ساختمان و آرایه بندی تعزیه ها و در شیوه و سم عزاداری و تعزیه گردانی اثر بخشیده است. تعزیه هایی که در بخشهایی از میان رودان (بین النهرین) ، مانند کربلا رایج است ، معمولاً به شکل صندوقی مربع یا مربع مستطیل با سقفی دوشیبی یا تخت و تقریباً شبیه ضریح زیارتگاه و به اندازه های بزرگ و کوچک ساخته شده اند.
استخوان بندی و دیواره ها و سقف این تعزیه ها بیشتر از چوب ، و ستونهای انها گاهی از فلز است. رویه دیواره و سقف انها کنده کاری شده وبا کاغذهای رنگین و گل و بته های کاغذی زرین نقره ای پوشیده و روی برخی از انها شعرهای مذهبی نوشته شده است. برخی از تعزیه ها را نیز ساده و بی نقش و نگار میسازند و در محرم انها را با روکش شال یا زری و پارچه های سیاه و سبز میپوشانند و با شاخه های گل و گیاه و شمع و چراغ و انواع گوهر ها می ارایند (بلوکباشی ، 24-25).
تعزیه هایی که در میان شیعیان هندوستان و در شهرهایی مانند لکهنو ، حیدراباد ، کلکته ، دهلی و... به کار میرود ، از لحاظ گوهر نشان که در میان شیعیان سرزمین عراق در ایام سوگواری محرم در دسته های عزادار حمل میشده است (موریه ، «سفری...») شکل و شمایل با تعزیه های رایج میان شیعیان عراق فرق دارد. این تعزیه ها را معمولاً از چوب خیزران و مقوا و کاغذها ی الوان و به صورت خیالی از روی گنبد و بارگاه و ضریح امام حسین (ع) میسازند.
بلندی تعزیه های بزرگ گاهی به 5 تا 6 متر میرسد. این تعزیه ها را با کاغذهای نقره ای و طلایی روکش میکنند و با ابنوس یا عاج وحتی نقره وکاغذهای رنگارنگ و چیزهای دیگر تزیین میکنند (هالیستر ، همانجا ؛ تریتن ، 75 ؛ نیز نکـ: کول ، ; 102-103 بلوکباشی ، 25). برخی از مردم تعزیه های خود را با خوشه های گندم یا جو نورسیده و گل و گیاه دیگر و انواع چراغهای روشنایی می ارایند. مسلمانان مناطق کوهستانی هند تعزیه هایشان را با چوب شاخه های درختان کوهی میسازند و با برگ و گل گیاهان کوهی میپوشانند (جعفری ، .223
دو نوع تعزیه در شبه قاره هند به کار میرود. یکی موقت و دیگری دائم و همیشگی. تعزیه های همیشگی را معمولاً «ضریح» مینامند و در زیارتگاههایی که امام باره (ه م) ، تعزیه خانه و عاشورا خانه مینامند ، برای زیارت مردم نگه میدارنند. هر یک از امام باره های بزرگ قدیمی ، تعزیه یا ضریحی مخصوص به خود دارد (جعفری ، هالیستر ، همانجاها ؛ نیز نکـ: بلوکباشی ، 26).
ضریحهای دائم ، مظهر و نمادی از ضریح امام حسین (ع) در کربلا به شمار می اید و شیعیان هند که دور از سرزمین مقدس کربلا زندگی میکنند و رفتن به کربلا و زیارت مرقد امام برایشان دشوار است. این ضریحها را به نیت ضریح سالار شهیدان زیارت ، و براورده شدند حاجتشان را از انها طلب میکنند (یادداشت مولف) .
هر ساله در اغاز محرم ، تعزیه های موقت را میسازند و در روز عاشورا انها را با علمهایی به محلهای معروف به کربلا میبرند (هالیستر ، ; 172 لولین جونز ، .(203-204 در پایان مراسم ماتم روز عاشورا ، یا در روز اربعین امام حسین (ع) ، تعزیه ها را درگورستانهای اطراف کربلاها به خاک میسپارند ، یا در چاه و یا به رودخانه و دریا میاندازند (تریتن ، جعفری ، هالیستر ، همانجاها ، احمد ، 32نیز نکـ: حکمت ، 252-253؛ نقوی ، 171). در برخی جاها در مسیر حرکت تعزیه از امام باره به کربلا ، تعزیه گاههایی (مانند تعزیه گاه حضرت گنج) ساخته اند که دسته های حامل تعزیه در انجاها توقف و استراحت میکند (لولین جونز ، .(205-206
کربلاهای محلی در هند الگویی از گورستان کربلا در جوار مزار امام حسین در کشور عراق است. مقداری خاک از کربلای واقعی اورده و در کربلاهای محلی پاشیده ، و انها را متبرک کرده اند ، شیعیان مردگان خود را هم در این کربلاهای محلی به خاک میسپارند . (چلکوفسکی ، 55).
میر عبداللطیف خان شوشتری که در 1203ق/ 1788م به هندوستان سفر کرده بود ، گزارشی ازرسم مشابه تعزیه گردانی در ماه محرم در میان دو گروه هندو و شیعه به تقلید و تاسی از برخی اداب و رسمهای رایج در فرهنگهای یکدیگر ، در تحفه العالم اورده است. وی ودرباره هندوهای برخی از شهرها مینویسد : مردم و «اعاظم و متولین هنود» که «بویی از مسلمانی وبانگ محمدی» نبرده اند «تعزیه خانه های عالی به تکلف دارند» ، در ماه محرم «رخت سوگواری پوشند» و در «تمام عشره» «ترک لذات کنند» و «شبها و روزها به زبان هندی و فارسی مرثیه خوانی و سنگ زنی کنند» و «شبیه به ضرایح مقدسه از چوب یا کاغذ سازند» و «برخک غلطند» «نزد انه به سجده روند» و «طلب مطالب» کنند. «بعد از انقضای ایام عاشورا انها را یا در رودخانه غرق کنند ، ی در جایی معین دفن کنند و ان را کربلا گویند». «مسلمانان نیز در بنگاله و سایر بلاد اسلام ، تقلید ایشان در ان حرکات کنند» (ص 434- 435؛ برای گزارش جامعی درباره انواع و اشکال تعزیه ها و مراسم حمل و دفن انها مبتنی بر مشاهدات وتحقیقات ، نکـ: دائره المعارف ... ، 4/447-449).
جمیز موریه در سفرهایش به ایران در 1223- 1224ق / 1808 – 1809 م و 1225- 1230ق / 1810-1815م ، گزارشهایی از حمل این تابوت واره ها توسط هندیها در مراسم عزاداری محرم در تهران میدهد. در سفرنامه نخستین خود به عزاداری هندیان در روز 8 محرم و حمل ضریح اذین بسته کوچکی که در ان قبر امام را به نمایش گذاشته بودند ، اشاره میکند («سفری ... [2]ف » ، 124) و در سفرنامه دوم خود در وصف مراسم عاشورای شیعیان به محملی شبیه تابوت یا ضریح مزین به گوهر و سنگهای گرانبها اشاره میکند که دورادور انرا با شالههای کشمیری پوشانده بودند و 8 تن مرد ان را روی شانه هایشان میکشیدند و بر سر ضریح دستاری گذاشته بودند. موریه این ضریح را «قبر پیغمبر» و دستار را مظهر عمامه ایشان معرفی میکند. که احتمالاً مربوط به امام حسین (ع) بوده است («دومین .. .[3]» ، .(181
درباره گذار ایین تعزیه گردانی از هندوستان به نقاط دیگر جهان ، از جمله به جزایز ترینیداد و توباگو (کشوری در جنوب دریای کارائیب ) ، و نیز گزارشهایی یاد شده است. در سالهای میان 1845و 1917 م بریتانیاییها گروهی از کارگران هندی را برای کارهای قراردادی به این جزایر بردند. ابن گروه هر ساله مراسم عاشورا را که به ان «هُسَی (قس: حسین) میگویند ، در سرزمین جدیدشان برپا میکنند. این هندیان – که بیشترشان شیعه هستند - با ساختن تابوتهای بزرگ و کوچک تمثیلی بنام «تَجَه» (صورت تغییر یافته «تعزیه» ) ، که ان را «هُسَی» هم مینامند ، کارناوالی راه میانندازند و آداب دفن و در آب افکندن انها را با مراسمی خاص برگزار میکنند ; EI2 , X/408 چلکوفسکی ، 54 ببـ ، برای مسلمانان ترینیداد و توباگو ، نکـ: کتانی ، ; 201-203 برای اگاهی از صورتهای دیگر این تابوت واره در عزاداریهای شیعیان ایران و مراسم تابوت گردانی ، نکـ: بلوکباشی ، سراسر کتاب ؛ نیز ه د ، تابوت گردانی ؛ برای مراسم ساختن تابوت تمثیلی قس: «تابوت عهد» در جودائیکا ، .(ERE, I/793; III/459ff.
ماخذ: احمد ، عزیز ، تاریخ تفکر اسلامی ، در هند ، ترجمه نقی لطفی و محمد جعفر یاحقی ، تهران ، 13678ش؛ اردو دائره المعارف اسلامیه ، لاهور ، 1381ق/ 1962م؛ اردو لغت ، کراچی ، 1977م ؛ بلوکباشی ، علی ، نخل گردانی ، نمایش تمثیلی از جاودانگی حیات شهیدان ، تهران ، 1389ش؛ چلکوفسکی ، پیتر ، «آثار سنهای ایرانی در مراسم ماه محرم در کارائیب» ، ایران شناسی ، 1372ش؛ س 5 ، شمـ 1 ، چوهدری ، شاهد ، فرهنگ واژه های فارسی در زبان اردو ، تهران ، 1375ش؛
حکمت ، علی اصغر ، سرزمین هند ، تهران ، 133ث7ش؛ دایره المعارف تشیع ، به کوشش احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران ، تهران ، 1381ش؛ شوشتری ، عبداللطیف ، تحفه العالم به کوشش ، صمدموحد ، تهران ، 1363ش؛ شهرستانی ، صالح ، عزای حسین ، قم ، 1393ش؛ لغت نامه دهخدا ، المنجد ، ؛ مهذب اللغات ، به کوشش حسن اکمال لکهنوی ، لکهنو ، 198-78م ؛ نقوی ، شهریار ، فرهنگ اردو – فارسی ، اسلام اباد ، 1412ق/ 1991م ؛
تَعزیه نامه
تَعزیه نامه ، کلام منظومی است که هنگام اجرای نمایش سنتی ایرانی (تعزیه) ، مورد استفاده بازیگران ، برای مرثیه خوانی و یا گفتگو با یکدیگر قرار میگرد تا واقعه کربلا و شهادت امام حسین (ع) که موضوع اصلی نمایش است ، بهتر نمایان گردد.
تاریخچه : سرودن نخستین تعزیه نامه ظاهراً با اجرای اولین تعزیه در ایران هم زمان است ، ولی به درستی روشن نیست که اجرای نخستین تعزیه در چه زمانی صورت گرفته است. بسیاری بر این باورند که تعزیه ریشه در نمایش واژه های مذهبی درایران پیش از اسلام داشته و بعدها در دوران صفویه ، حیاتی دوباره یافته است (نکـ: چلکوفسکی ، «گفتگو ...» ، 14 ؛ بیضایی ، نمایش ... ، 30-31 ؛ یار شاطر ، 127-135؛ ملک پور ، 1/211-213).
نوشته های جهانگردان و یا سیاست پیشگانی که در سده های 10-12ق/ 16-18 م ، از ایران بازدید کرده اند ، موید این معناست که حکومت صفویه در ایجاد و تحول تعزیه به شکل کنونی و تحول ان ، نقشی موثر داشته اند (نکـ: ملکپور ، 1/229 ، 213 ؛ مسعودیه ، 1/10).
تعزیه با گذر از دوره صفویه و زندیه ، در دوره قاجاریه به اوج تحول و تکامل خود رسید (بکتاش ، 7؛ شهیدی ، پژوهشی ... ؛ 76- 81 ، 111- 119 ؛ چلکوفسکی ، «کتاب شناسی» ، 3656-376). بدین ترتیب ، تعزیه در شمار پدیده هایی است که در گذار از سده های متمادی ، تحول یافته ، و تعزیه نامه هم به دنبال تحنل تعزیه ، در عصر کریم خان زند تدوین شده است (محجوب ، 187- 188).
تعزیه نامه در دوره قاجار ، رشد کیفی یافت. در هیمن دوره بسیاری از تعزیه نامه تدوین شد و به چاپ رسید (کالمار ، 49 ؛ همایونی ، «سیر....» ، 93). تعزیه نامه های در آغاز بسیار ساده بود و فقط در یک یا دو روز (تاسوعا و عاشوار) از سال اجرا میشد ، ولی از دوران زندیه به این سو ، در تمام 10 روز اول محرم و نیز برخی دیگر از ایام مذهبی سال ، مانند روز شهادت امام علی (ع) به اجرا در می امد (چلکوفسکی ، «تعزیه ....» ، 19؛ شهیدی ، پژوهشی ، 74).
اجرای تعزیه در مقیاس گسترده ، سبب استفاده پی در پی از تعزیه نامه ها و نسخه برداری مکرر از انها شد و این امر سبب اشفتگی ، تحریف و اختلاط بخشهایی از تعزیه نامه ها با یکدیگر شد (همان ، 127 ، 131). ظاهراً این آشفتگی در زمان امیر کبیر (مقـ 1268ق) به اوج خود رسیده بود ، زیرا امیر از شهاب اصفهانی (درباره او ، نکـ: خیام پور ، 2/157) خواست تا 12 مجلس از وقایع کربلا را منظوم سازد و بدین ترتیب از آشفتگیها بکاهد (ادمیت ، 31). به هر تقدیر تعزیه نامه در حرکت روبه رشد خود ، دچار تغییرات و تحولاتی شد که از جمله انها ، کاهش آواز و کلام یک نفره و کاسته شدن از گفت و گوهای طولانی و ملال اور بود که به دنبال خود ، حرکت و عمل را برگفتار چیرگی داد (شهیدی ، همان ، 74- 75 ، 561-562).
سرایندگان: شمار موضوع تعزیه نامه های موجود ، به بیش از 100 میرسد (محجوب ، 185 ؛ ملکپور ، 1/229). تنها شماری از سرایندگان این اثار شناخته شده ، و اکثر انها ناشناخته مانده است. علیت این ناشناختگی به نظر برخی (صیاد ، «ب» ) این است که تعزیه نویس از ابتدا در فکر ایجاد یک اثر ادبی نبوده است که بخواهد نام خود را در پای ان ثبت کند. به نظر برخی دیگر سبب این امر ان است که تعزیه نویس در واقع همان تعزیه – گردان بوده که در زمان اجرای تعزیه ، متون نمایشی را فی البداهه میسروده ، و در اختیار بازیگران قرار میداده است (ملکپور ، همانجا ؛ ارین پور ، 1/323؛ همایونی ، تعزیه .... ، 268). همچنین توجه تعزیه سرا به کسب اجر اُخروی و نه اشتهار دنیوی ، و ترس از تکفیر از سوی علمایی که تعزیه را مردود یا مکروه میشمردند ، نیز از جمله علل ناشناختگی تعزیه سرایان به شمار می آید و نکته اخر انکه تعزیه نامه در طول زمان ، انچنان دستخوش تغییر و تبدیل میشد که اطلاق نام سراینده واحد بران امکان نداشت (همان ، 2666 ، 268 ، ممنون ، 16؛ شهیدی ، پژوهشی ، 511- 513).
به هر روی ، نام شماری از تعزیه سرایان مشهور که برخی از انان تعزیه گردان هم بوده اند ، درمنابع ثبت شده است ، مانند خواجه حسین علی خان ، که در دربار فتحعلی شاه و محمد شاه قاجار معین البکا بود (خوجکو ، 116؛ ممنون ، 15) ، سید مصطفی کاشانی (میر عزا) ، میرزا باقر (معین البکا) و میرزا محمد تقی خان ، معروف به تعزیه گردان (برای اگاهی از این افراد و دیگر تعزیه سرایان ، نکـ: ممنون ، 15-16ممنون ، 15-16 شهیدی ، همان ، 511- 514 ، «دگرگونی ....» ، 84 ، «تعزیه ها ...» 128 ، 132؛ نیز نکـ: همایونی ، همان ، 266- 267 ؛ ملکپور ، همانجا ؛ فقیهی ، 1/250 ؛ منزوی ، خطی ، 6/4443 ؛ آستان قدس ، 7/665 ؛ ملک ، 2/ 156 ؛ صیاد ، «الف» - «ب» ).
موضوعات ومضامین: با گسترش تعزیه نامه ها و تحول و دگرگوین در انها ، موضوع شهادت امام حسین (ع) نقش محوری یافت و داستانهایی که موضوعشان مقدم بر واقعه عاشورا و یا بر گرفته از ان بود ، به صورت دوایر متحدالمرکزی پیرامون محور اصلی (عاشورا) قرار گرفت ، موضوعاتی مانند رحلت پیامبر (ص) و یا اسارت اهل بیت (ع) در روز عاشورا (هنوی ، 285).
به موازات انکه تعزیه پایگاه جدید اجتماعی یافت ، تعزیه نامه ها نیز در اشکال ، موضوعات و مضامین خود دستخوش تغییر شدند. موضوعات جدید ، عبارت بود از الف: - «واقعه» ، تعزیه نامه هایی که به شهادت و بخصوص شهادت امام حسین (ع) و یارانش در صحرای کربلا مربوط میشد ، مثل تعزیه «هفتاد و دو تن» ؛ ب - «پیش واقعه» ، تعزیه نامه های فرعی که درباره یک «واقعه» نوشته میشد ، مانند پیش واقعه «عباس هندو» که معمولاً پیش از واقعه «شهادت حضرت عباس (ع)» اجرا میشد ؛ ج - «گوشه» ، شبیه هایی بودند بیشتر دارای داستانی مستقل ، غیر مذهبی و غیر مرتبطب با کربلا و عاشورا با غلبه عنصر ظنز در انها ، مانند «شست بستن دیو» (ملکپور ، 1/242- 243 ؛ بیضایی ، گوشه ای ... 83 ؛ شهیدی ، «دگرگونی» ، 72- 73 ، پژوهشی ، 262).
تنوع اشکال تعزیه نامه ها ، همچنین سبب ورود موضوعات جدید به این گونه آثار شد و ان را به موضوعات تاریخی (امیر تیمور و والی شام) ، افسانه ای (جابلقا ، جابلسا) و اساطیری (قصاب جوانمرد) ، تقسیم کرد (نکـ: همان ، 2651- 263 ؛ همایونی ، «سیر» ، 92؛ ارین پور ، 1/324). موضوعات جدید نیز دست تعزیه نویس را برای استفاده از مضامین نو باز گذاشت و به وی امکان داد تا مضامینی از ایران باستان ، فرهنگ زردتشتی و فولکلور ایرانی (مانند سنت حنا بستن در تعزیه «حضرت قاسم» ) ، فرهنگ مسیحی (تعزیه «وهب» ) و فرهنگ یهودی (تعزیه «چهار مرغ» ) را در آثارشان وارد کنند (کالمار ، 68 ، 97 ؛ فتحعلی بیگی ، 37 ، 39 ، 41 ، 49 ، 50 ، 52 ؛ ملکپور ، 1/230 ؛ شهیدی ، همانجا ، نیز«تعزیه ها» ، 122 ؛ همایونی ، «تحلیلی ....» ، 37- 38 ؛ چلکوفسکی ، «گفت وگو» ، همانجا).
ویژگیهای ادبی: اشعار تعزیه نامه ها به لحاظ شیوایی و فصاحت دارای پست و بلند بسیار است (برای اطلاعات بیشتر ، نکـ: شهیدی ، پژوهشی ، 544ببـ ). این ویژگی دوگانه ، سبب داوریهای مختلف و گاه متضاد شده است ؛ از جمله زرین کوب یک بار (نکـ: نه شرقی... 485 ) ، شیوه ترکیب و بیان این اشعار را «خشن ، و ساده و ابتدایی» میخواند و در جایی دیگر (شعر ... ، 187) اشاره میکند که تعزیه نامه ها دارای «اشعار خوب» نیز هستند که میتواند منشا تحولات هنری شود. ویژگیهای ادبی متون تعزیه نامه از این جنبه قابل بررسی است:
الف – قابهای شعری: بیشترین قالب مورد استفاده در تعزیه – نامه ها ، قالب مثنوی است ، به ویژه در آثار قدیمی. از دوره ناصری به بعد ، مسمط ، ترجیع بند ، مستزاد و رباعی هم مورد استفاده تعزیه سرایان قرار میگیرد (شهیدی ، همان ، 586 – 571 ، «دگرگونی» ، 81 ، «تعزیه ها » ، 125).
ب- صناعات ادبی: از میان صنایع ادبی ، «تضمیی» بیش از دیگر صنایع مورد استفاده قرار دارد و تعزیه سرا ، به تضمین اشعار سعدی و حافظ توجهی خاص دارد. از دیگر صنایع مورد استفاده تعزیه سرا صنایع اقتباس ، تلمیح ، المام ، براعت استهلال ، تشابه الاطراف ، استقبال ، لف و نشر ، تجنییس ، تنسیق الصفات ، سیاقه الاعداد ، و ایهام قابل ذکر است (صیاد ، «ب» ، شهیدی ، پژوهشی ، 501 ، 557 ، 558 ، 573 ، 578 ، «دگرگونی» ف85 ، «تعزیه ها» ، 122 ، ل 128 ، 129 ، 132).
ویژگیهای زبانی : زبان تعزیه نامه ، زبانی است روشن ، ساده ، صمیمی ، و دارای ، ویژگیهای نمایشی که بی هیچ تعقیدی ، برای همگان قابل فهم است. سادگی زبان در این آثار چند دلیل عمده دارد ، از جمله انکه تعزیه نامه تنها برای خواندن ، سروده نمیشد ؛ بلکه جنبه اجرایی و نمایشی ان ، بیشتر مورد توجه بود ؛ از اینرو سراینده مجبور به استفاده از زبانی بود که بتوان با ان ، ارتباطی نزدیک با مخاطب (مردم کوچه و بازار) برقرار کرد.
سادگی زبان ، ان چنان صمیمیتی میان تعزیه سرا و مردم برقرار میساخت که در مواردی ، عامه مردم برخی از ظرایف زبان فارسی (مانند عبارات مصطلح و ضرب المثلها) را در پرتو شنیدن تعزیه نامه ها و تماشای تعزیه فرا میگرفتند (کالمار ، 93؛ چلکوفسکی ، «گفت و گو» ، 83 ؛ ملک پور 1/ 235- 236 ، به نقل از گوبینو ؛ ساتن ، 245؛ برای اطلاعات بیشتر ، نکـ: همایونی ، تعزیه ، 314 ببـ ، شهیدی ، پژوهشی ، 534 – 539؛ صیاد ، «ب»).
تعزیه نامه ها به لحاظ زبانی دارای ویژگیهای دیگری نیز بودند ، از جمله : داشتن لغات و اصطلاحات عامیانه همراه واژگان یا در کنار وازگان ادبی ، مانند «گل سر سبد» ؛ اصطلاحاات و کلمات خاص تعزیه (تغییر کلمات بر حسب ضرورت) ، مانند «شرار» بجای «شریر» ؛ اصطلاحات ، مفردات و ترکیبات درباری و نظامی و اداری ، مانند «فرمان همایون» و «توپ» ، ترکیبات عربی (غافر الذنوب ) ، ترکی (قالوب غریب.. ) ، کلمات فارسی و خارجی متداول جدید (امار ، فامیل) و یا گویشهای محلی (حسن و حسین و فاطمه براره) از گویش مازندرانی (شهیدی ، همان ، 539-544).
منابع ادبی: بسیاری از متون ادبی – مذهبی به ویژه انها که از دوره صفویه به بعد ، تصنیف و یا تالیف گردیده اند ، مورد استفاده تعزیه سرایان بود که از ان جمله اند:
الف – مقتلها و سوگ نامه های داستانی: مانند آثاری که عالمان دینی و ذاکران ، اولاً به نثر و ثانیاً به سبک مقاتل و مستند به احادیث و اخبار تالیف کرده اند. آثاری مانند جلاء العیون علامه مجلسی و نوحه الاحزان محمد یوسف دهخوارقانی (شهیدی ، همان ، 499) ؛ یا داستانهایی که به نثر و گاه امیخته به نظم نوشته شده است ، مانند روضه الشهداء کاشفی و تحفه الذاکرین بیدل (همان ، 499-500 ؛ ملک پور ، 1/213-214؛ ساتن ، 250- 252 ؛ هنوی ، 258) ؛ و نیز آثاری که جنبه های قصه پردازی و نمایشی انها بر وجوه روایتی غلبه دارد. بسیاری از جنگها و سفینه ها و مجموعه هایی که تاکنون چاپ نشده اند ، دارای این ویژگی هستند (شهیدی ، همان ، 500- 506).
ب- منظومه نیمه نمایشی: از شاعران ساده گوی دوران صفویه به بعد که بسیاری از اشعار انها ، عیناً و یا با اندکی تغییر در تعزیه نامه ها درج شده است ، مانند مدایح و مناقبی که حسن کاشی سروده است (همان ، 506- 510) ؛ سوگ نامه هایی که از سده 5 و 6 ق / 11 و 12 م در ادب فارسی وارد شده است ، مانند برخی سروده های سنایی غزنوی و قوامی رازی (همان ، 507)؛ مرثیه هایی که دارای بار اساسی بسیار است و شاعر با استفاده از کلمات عاطفی به بر انگیختن احساسات خواننده و یا شنونده می پردازد ، مانند مرثیه های محتشم کاشانی و صباحی بیدگلی (شهیدی ، هنوی ، همان جا؛ محبوب ، 185؛ نیز نکـ: اقبال ، 279-293).
ج- حماسه های منظوم مذهبی: که در بحر متقارب سروده شده ، و شرح دلاوریهای پیامبر (ص) و امام علی (ع) و حمزۀ سیدالشهدا است. از جملۀ این اثار است: حملۀ حیدری باذل مشهدی و خاوران نامۀ ابن حسام خوسفی (شهیدی ، همان ، 510-511؛ ملک پور ، 1/213-214؛ نیز نکـ: گلچین معانی ، 193-203).
دست نویس ، چاپ و ترجمه: اجرای مداوم و مستمر تعزیه ، سبب نسخه برداریها مکرر از متون تعزیه نامه ها شده است؛ به گونه ای که هم اینک رونوشت بسیاری از انها به شکل دست نویس در گوشه و کنار ، از جمله در کتابخانه ها یافت می شود (نکـ: منزوی ، فهرستواره ، 1/302). در این میان ، مجموعۀ کتابخانۀ واتیکان ، قابل توجه است (نکـ: عناصری ، سراسر اثر). برخی از این اثار تاکنون به شکل مجموعه هایی به چاپ رسیده و حتی به زبانهای فرانسه ، انگلیسی ، المانی و ایتالیایی ترجمه شده اند ، مانند مجموعه های خوجکو ، پلی ، لیطن و چرولی (نکـ: ملکپور ، 1/230 ؛ باستان ، 15؛ مسعودیه ، 1/29- 31).
ماخذ: ادمیت ، فریدون ، امیر کبیر و ایران ، تهران ، 1362ش؛ ارین پرو ، یحیی ، از صبا تا نیما ، تهران ، 1372ش؛ استان قدس ، فهرست ؛ اقبال ، زهرا ، «مرثیه سرایی در عهد قاجار» ، تعزیه هنر بومی پیشرو ایران ، به کوشش پیتر چلکوفسکی ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 1367ش؛ باستان ، نصرت الله ، «شبیه خوانی و تعزیه خوانی» ، خوشه ، 1346 ش ، شمـ 8 ؛ بکتاش ، مایل و فرخ غفاری ، تئاتر ایرانی ، تهران ، 1350ش؛
بیضایی ، بهرام ، نمایش در ایران ، تهران ، 1379ش؛ همو ، «گوشه ای از تاریخ نمایش در ایران» ، ارش ، تهران ، 1340ش ، شمـ 1؛ چلوفسکی ، پیتر ، «تعزیه ، نمایش بومی پیشرو ایران» ، «کتاب شناسی» ، تعزیه ، هنر بومی ایران ، ترجمه ، داوود حاتمی ، تهران ، 13678ش ؛ همو ، «گفت وگو» ، تماشا ، تهران ، 1355ش؛ س 6 ، شمـ 276؛
خوجکو ، آلکساندر ، «تئاتر ایرانی» ، ترجمه حلال ستاری ، فصل نامه تئاتر ، تهران ، 1369ش ؛ شمـ 9-10 ؛ خیام پور ، عبدالرسول ، فرهنگ سخنوران ، تهران ، 1372ش؛ زرین کوب ، عبدالحسین ، شعر بی دروغ ، شعربی نقاب ، تهران ، 1363ش؛ همو ، نه شرقی نه غربی ، تهران ، 1353ش؛ ساتن ، الول ، «منابع ادبی تعزیه» ، تعزیه هنر بومی ، پیشرو ایران ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 1367ش؛
شهیدی ، عنایت الله ، پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی ، تهران ، 1380ش؛ همو ، «تعزیه ها و لزوم گرداوری وتدوین و تصحیح وباز سازی انها» ، تعزیه و تئاثر در ایران ، به کوشش لاله تقیان ، تهران ، 12374ش ؛ همو ، «دگر گونی وتحول در ادبیات وموسیقی تعزیه » ، تعزیه هنر بومی پیش رو ایران ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 1376ش؛ صیاد ، پرویز ، مقدمه بر متن تعزیه حر منسوب به مصطفی کاشانی ، تهران ، 1350ش؛ عناصری ، جابر ، فهرست توصیفی نمایشنامه های مذهبی ایران ، تهران ، 1368ش؛
فتحعلی بیگی ، داوود ، «همزیستی ادیان توحیدی در قلمرو تعزیه» ، پل فیروزه ، تهران ، 1382ش؛ س 3 ، شمـ 10 ؛ فقیهی ، علی اصغر ، تاریخ جامع قم ، قم ، 1350ش ؛ کالمار ، ژان ، «بانیان تعزیه خوانی» ، ترجمه جلال ستاری ، درباره تعزیه و تئاتر ، به کوشش لاله تقیان ، تهران ، 1374ش؛ گلچین معانی ، احمد ، «حماسه های دینی» ، نامه استان قدس ، 134ش؛ س 6 ، شمـ 22و 23؛
محجوب ، محمد جعفر ، «تاثیر تئاتر اروپایی و نفوذ روشهای نمایشی ان در تعزیه» ، تعزیه هنر بومی و پیشرو ایران ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 1367ش؛ مسعودیه ، محمد تقی ، موسیقی مذهبی ایران ، تهران ، 167ش ؛ ملک ، خطی ، ملک پور ، جمشید ، ادبیات نمایشی ایران ، تهران ، 1363ش ؛ ممنون ، پرویز ، « در جست و جوی شاعران و کاتبان تعزیه» ، تماشا ، تهران ، 1356ش؛ شمـ 345؛
منزوی ، خطی ، همو ، فهرستواره کتابهای فارسی ، تهران ، 1382ش؛ همایونی ، صادق ، «تحلیلی از تعزیه عروسی قاسم» ، تعزیه هنر بومی پیشرو ایران ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 13676ش؛ همو ، تعزیه در ایران ، شیراز ، 1380ش؛ همو ، «سیر تکامل تعزیه ها ی ایرانی » ، کاوه ، تهران ، فرودین ، 1352ش؛ هنوی ، ویلیام ، «صورت خیال قالبی در تعزیه» ، تعزیه هنر بومی پیشرو ایران ، ترجمه داوود حاتمی ، تهران ، 1367ش؛ یارشاطر ، احسان ، «تعزیه و ایین سوگواری در ایران قبل از اسلام» ، همان.
تعزيه و موسيقي
تعزيه و موسيقي. چون شيوه بيان حوادث در تعزيه مبتني بر آواز بود. معمولاًُ تعزيه خوانان با مقامها و گوشه هاي موسيقي ايراني اشنايي داشتند. معين البکا يا دستيارش (ناظم البکا) ، کودکان خوش صدا را با نقشهاي کوچک و کم اهميت و به اصطلاح «بچه خوان» تعليم ميدادند تا رفته رفته با آگاهي بر ظرايف اجراي اواز ، تعزيه خوان شوند ، ازينرو ، تعزيه را يکي از مهمترين عوامل حفظ بخشي از نغمات موسيقي ايراني دانسته اند. در هر تعزيه ممکن بود اشعار در گوشه ها و دستگاههاي متعددي خوانده شود ، البته در سوال و جوابها لازم بود که تناسب مقامها رعايت گردد ، مثلاً اگر «امام خوان» (کسي که نقش ائمه و بويژه امام حسين را برعهده ميگرفت) در دستگاه شور ميخواند ، «عباس خوان» هم بايد در همان دستگاه جواب او را ميداد (مستوفي ، ج 1 ، ص 289؛ خالقي ، بخش 1 ، ص 338). تغيير دستگاهها در تعزيه معمولاً ناشي از تغيير صحنه و موضوع وقايع بود؛ بنابراين ، تعزيه خوان «مرکب خواني» (خواندن قطعه اي در چند دستگاه موسيقي) نميکرد و لازم نبود براي تغيير دستگاهها از مايه هاي انتقالي استفاده کند. «اشقياخوان» (کسي که نقش دشمن امام را برعهده ميگرفت) ، برخلاف ساير تعزيه خوانان ، اشعار را به اواز نميخواند ، بلکه به اصطلاح ، «اُشتلُم» (رجزخواني) ميکرد.
برخي از تعزيه خوانان مشهور دوره قاجاريه و بعد از ان که با موسيقي اوازي آشنا بودند ، عبارت اند از: خواجه حسينعلي خان معاصر فتحعلي شاه و محمد شاه ، سيد مصطفي مير عزا و فرزندش سيدکاظم مير غم (بيضايي ، ص 141) سيد زين العابدين قراب کاشي ، رضاقلي تجريشي ، سيدعبدالباقي ، بختياري ، ملاحسين امام خوان ، ميرزا غلامحسين عباس خوان ، سيد احمد خان که نقش حر و حضرعباس را بسيار خوب اجرا ميکرده و اولين خواننده ايت است که برخي اوازهاي او بر صفحه گرامافون ضبط شده است ، ميرزا رحيم کمانچه کش ، قلي خان شاي که نقش حضرت زينب سلام الله عليها را با اواز دشتي بسيار موثر ميخوانده است ، حبيب الله اسب بِمُردي ، ملاداداش طالقاني ، حاج ملا رجبعلي در نقش امام خوان و اقبال اذر (متوفي 1350ش ؛ خالقي ، بخش 1 ، ص 349-351).
ارتباط ميان تعزيه و موسيقي تنها از طريق اواز نبوه است ، بلکه سازهاي موسيقي نيز در مجالس تعزيه به کار ميرفتف چنانکه گاه پيش از آغاز تعزيه به جاي «پيش خواني» (ادامه مقاله) با نواختن برخي سازها ، مانند شيپور ، طبل ، دُهُل ، کرنا ، سُرنا ، ني لبک ، ني ، قره ني ، نقاره و سِنج ، تماشاگران را براي شنيدن و ديدن تعزيه اماده ميکردند (درويش ، ص 160). البته در حين اجراي تعزيه معمولاً اوازها با ساز همراهي نميشد ، جز در موارد اندک که در اين موارد رعايت دستگاهها لازم بود ، چنانکه معمولاًبراي شبيه (نقش) علي اکبر و قاسم ، چهارگاه ، و سه گاه و اصفهان ، و براي شبيه امام ، نوا نواخته ميشد (شهيدي ، 1367ش ، ص76).
در صحنه هاي فاقد گفتگو ، مثل صحنه هاي مسافرت يا نبرد يا در وقفه هاي ميان جريان نمايش (اکسيونها) ، نيز از از ساز استفاده ميشد. در تعزيه معمولاً هر يک از سازها کاربرد خاصي داشتند ، مثلاً هنگام ورود اشخاص و شروع جنگها طبل ميزدند و هنگام وقوع صحنه هاي حزن الود شيپور و قره زني مينواختند. از سازهاي محلي نيز در مناطق مختلف استفاده ميشده است که گاه اين سازها براي تعزيه ، متعارف و معمول به حساب نمي امد؛ مثلاً در مجلس «عروسي حضرت قاسم عليه السلام » ، ني چوپاني ، «دس دايره» هم نواخته ميشد (نصري اشرفي ، ص 107) ، هدايت دسته نوازندگان تعزيه را معمولاً معين البکا با اشاره چوبدست يا عصا در کنار ديگر وظايفش ، بر عهده ميگرفت (مستوفي ، ج 1 ، ص 298؛ بيضايي ، ص 157- 158).
موسيقي تعزيه موجب حفظ و تداوم بسياري از نغمه ها و قطعات موسيقي سازي و اوازي ايران شد (خالقي ، بخش 1 ، ص 348؛ نيز ، موسيقي) و از سوي ديگر ، اين موسيقي را در مراتب مختلف تحت تاثير قرار داد. در موسيقي نواحي نيز اين کارکرد و تاثير عميق موسيقي تعزيه وجود دارد ؛ مثلاً ، در شمال ايران بسياري از موسيقي تعزيه اخذ شده (نصري اشرفي ، ص 102) يا مانند ترانه «ليلاباريکلا» تحت تاثير ريز مقام موسيقي مذهبي «خنجر ميزند شمر» ، با تغيير مايگي از بيات ترک به شوشتري ، شکل گرفته اند. (مدرسي ، ص 31).
تدوین تاریخچه شهر وشهرداری نمین
بر خلاف تصور عمومی فرش معروف اردبیل یک جفت بوده است نه یک طاقه
بر خلاف تصور عمومی فرش معروف اردبیل یک جفت بوده است نه یک طاقه
از آنجا كه فرش بر خلاف كارهاي فلزي يا سفالي،به واسطه ي ماهيتش زوال پذير است،موزه هاي دنيا هيچ نمونه اي از فرش هاي ايراني متعلق به قبل از قرن شانزدهم / دهم را ندارند. از قديمي ترين نمونه هاي باقيمانده،فرش معروف اردبيل است كه يكي از بزرگترين گنجينه هاي موزه ي ويكتوريا و آلبرت در لندن است و به سال 6- 1535 / 942 يعني دوازده سال پس از به سلطنت رسيدن شاه طهماسب تعلق دارد و فرش نقش شكارگاه ميلان كه حتي از آن هم قديم تر است و به سال 3- 1522 / 929 يعني سال هاي آخر سلطنت پدر طهماسب،اسماعيل اول،تعلق دارد.
فرش اردبيل كه امروزه در موزه ي ويكتوريا و آلبرت در لندن جاي دارد يك طاقه از يك جفت فرش است كه به سفارش شاه طهماسب و براي هديه به مقبره ي اجدادش در اردبيل،در كاشان بافته شده است. هر وجهي از وجوه فرش اردبيل شاهكاري از هنر قالي بافي است.اين فرش از آن دسته فرش هاي سنتي است كه ترنجي در وسط دارند و در ترنج
سه رشته طرح دنبال هم و سه گونه ي متفاوت حركت و رنگ با قوام و تناسب كامل بافته شده اند. در وسط فرش حوض سبز كوچكي قرار دارد كه با گل احاطه شده و روي آن شكوفه هاي نيلوفر شناورند. نقوش متقارن اسليمي به شكل لچكي هاي بزرگ،اين نگاره ي مركزي را توسعه داده و به چيزي كه در واقع حاشيه ي لچك ترنج است،بدل مي كنند و آن را به صر ترنج هاي خارجي پيوند مي دهند. در همان فضا و با حركتي در جهت مخالف،نوارهاي ابري شكل تجريد يافته قرار دارند كه با همان ترتيب و با طول همان محور بافته شده اند. رنگ اين نوارهاي ابري كه آبي و سفيد روشن تر مي باشد،به قدري به رنگ زمينه نزديك است كه وضوحشان از نقوش اسليمي بسيار كمتر است و با تناسب كامل جاي خود را در حاشيه ي مركز پر مي كنند.
نقش سوم مشتمل است بر شاخه ي پيچك و شكوفه هاي كوچك. نماي طرح فرانسوي تمجيد و ستايش است. زمينه به رنگ لاجوردي براق پرمايه اي است كه تموج آن درخشش فريبنده اي برروي كل طرح مي افكند. تعدادي شاخه پيچك كه هر كدام مسير خويش را دنبال مي كند،به دفعات يكديگر را قطع مي كنند و داخل هم مي شوند. به واسطه ي پيچيدگي و وابستگي متقابل شبكه ي شاخه ها به نظر مي آيد كه شكوفه ها با گشاده دستي به اطراف پراكنده شده و همه جا را پر كرده- اند؛اما در واقع تعداد شكوفه ها به نحو حيات آوري محدود است و وابستگي مكان آنها به ترتيب منطقي شاخه ها از هر گونه بي نظمي جلوگيري مي كند. (1)
فرش معروف ميلان كه آن نيز شهرت متشابهي دارد نمونه ي باشكوهي است كه از دسته ي بزرگ ديگري از فرش هاي ايراني يمني فرش نقش شكارگاه. نسبتِ (2) استاد بافنده ي آن،غياث الدين جامي نشان مي دهد كه وي از جام در خراسان آمده است. از آن جا كه تقريباً هيچيك از كيفيت هاي خراساني در فرش وجود ندارند،ا.آپم پوپ به درستي حدس مي زند كه غياث الدين و يا پدرش (احتمالاً جزو هنرمندان برجسته اي بودند كه درابتداي قرن شانزدهم / دهم خراسان را ترك كردند تا از فرصت هاي جديد و هيجان انگيزي سود برند كه به تازگي با آغاز رسانس صفوي در دربار شاه اسماعيل [در تبريز] فراهم شده بود) (3).
(اين فرش احساس عظمت و زيبايي را در بيننده القا مي كند) (4) ترنج وسط فرش سرخ رنگ است و با رنگهاي تو در توي غنچه و
گل و برگ نيلوفر و ابرهاي آبي كمرنگ به سبك چيني،پوشيده شده است. 0زمين ميدان اصلي شكارگاه به رنگ آبي لاجوردي تند و درخشان است) و پوشيده از طرحه هاي فوق العاده خوش رنگ و گل مي باشد.در مقابل اين زمينه ي رنگارنگ،(شكارچيان سوار بر اسبان سرخ يا سپيد،شتابان به اطراف مي تازند و سخت سرگرم از پاي درآوردن شكار بزرگي هستند. در همين حال بيشتر حيوانات بومي شمال ايران كه بسيار زنده و طبيعي تصوير شده اند و تعداد و تنوع آنها در هيچ فرش ديگري نظير ندارد،در كشاكش مبارزه و فرار به اين سوي و آن سوي مي گريزند) (5) تعداد رنگ هاي گوناگون مورد استفاده در فرش ميلان كه تقريباً بيست رنگ است،بيشتر از آن است كه در هر قالي شرقي قديمي ديگر استفاده شده است. (6)
همان گونه كه درقبل اشاره شد،اين شاه عباس اول بود كه با تأسيس كارگاه هاي قالي بافي در اصفهان،كاشان و ديگر نقاط،قالي بافي را به سطح صنعت ملي ارتقا داد. قالي هاي بافته شده از ابريشم و طلا در كاشان بافته مي شد و در اصفهان نه تنها فرشهاي گرانبهاي سفارشي شاه بلكه فرشهاي سفارشي اشخاص ديگر نيز به دست استادان بافنده ي كارگاه هاي سلطنتي بافته مي شد.
بسياري از اين فرش ها براي صدور بافته مي شد و خوشبختانه جزييات دقيق يكي از اين سفارش هاي صادراتي در دست است كه از سوي پادشاه لهستان سيگيسموند سوم (واسا) * (1632 – 1578 / 995 الي 2- 1041) سفارش داده شده است. سلطنت او تقريباً به طور كامل مقارن با سلطنت شاه عباس اول بوده است. سيگسموند در 1601 / 10- 1009 (ناظر خرج مورد اعتماد خود در دربار را به نام سفر موراتوويچ ** كه بازرگاني ارمني بود،با دستور سفارش چندين عدد قالي و نظارت شخصي بر بافت آنها،از ورشو به ايران فرستاد. خانواده ي ارمني موراتوويچ از دو نسل قبل تابعيت لهستاني كسب كرده بودند تا بتوانند چنين معاملاتي را انجام دهند.(7) ).
موراتوويچ به كاشان رفت و قالي ها را سفارش داد و به حضور شاه عباس اول بار يافت و به شاه توضيح داد كه سفير نيست و تنها (مردي تجارت پيشه) است.متعاقب آن در 1642 / 2- 1051 پادشاه سيگسموند هنگام ازدواج دخترش با امير ناحيه ي پالاتين در راين،برخي از اين فرش هاي ايراني را به عنوان جهيزيه به وي داد. شايد تغييراتي كه بافندگان ايراني به ميل خود در نشان سلطنتي لهستان،كه پادشاه سيگسموند ميل داشت در داخل طرح بافته شود،وارد كرده بودند،به مذاق او خوش نيامد:
تاج بالاي كتيبه در نشان سلطنتي با ريزه كاريهايي كه در غرب ناشناخته است تزيين شده،آن چنان كه برگ ها و غنچه هاي روي حلقه ي دور آن ما را به ياد كشتي هاي شرقي مي اندازد. سر عقاب در نشان به جاي اين كه به سمت چپ باشد به سمت راست است،پرهاي بال و دمش به جاي اين كه سفيد يك دست باشد با سياه و زرد آميخته شده است،پاهايش به جاي قرمز،آبي است و در عين حال نشانه ي خوشه ي گندم خاندان واسا به صورت گل آبي رنگي كه شبيه زنبقي قراردادي است،درآمده است. (8)
قالي ايران پس از صفويه
پس از حمله افغانها به سال 1135 هـ ق سلسله صفوي به طور كامل فروپاشيد و كشور دچار هرج و مرج و آشفتگي شد. از وضع قاليبافي دوره مذكور اطلاع دقيقي در دست نيست. چرا كه به جز اندك شماري قالي چيزي بر جا نمانده است. نادر شاه كه در سال 1148 هـ .ق قدرت را به دست گرفت و تا سال 1160 هـ . ق پادشاهي كرد، چنان در تلاش براي توسعه كشور پهنانورش بود كه كمترين توجهي به ترويج امور هنري از خود نشان نداد. وي تنها به بر پا كردن كلات نادري در شمال خراسان همت گماشت و نيز در ضمن اجراي آن برنامه ساختماني، دستور داد ديوارهاي كوشك نوبنيادي را به سليقه او بانگاره يك بوته گلدار، مقتبس از شيوه نگاري گري هند بيارايند. چنان كه مشهور است نادرشاه در بازگشت از نبرد پيروزمندانه هند، بسياري از هنرمندان از جمله نگارگران آن سامان را در التزام ركابش به ايران آورد. يك پرده چهره سازي از نادر شاه كشيده شده كه وي را به زانو نشسته بر روي يك تخته قالي زعفراني رنگ نشان ميدهد و حاشيهاش با نقش گلهايي ملهم از نگارنگري هندي تزيين شده است. در زمان نادر به رغم بسياري از ناآراميهاي ناشي از نبردها و لشكركشيهاي او، براساس آثار باقي مانده ميتوان بر تداوم سنت قاليبافي در برخي مناطق تاكيد بيشتري داشت. كرمان از جمله اين مناطق است كه در آن تا اواسط قرن دوازدهم، به روال دوره صفوي قاليهاي بزرگ و مرغوب بافته ميشد. حتي شمار ديگري از قاليهاي كرمان كه تاكنون محفوظ مانده است، گواه آن است كه قاليبافي به رغم آشفتگيهاي همچنان به فعاليت خود ادامه ميداده است. در سال 1172 بود كه صلح و آرامش دست كم در جنوب كشور برقرار شد و اين مهم به دست كريمخان زند انجام گرفت كه شيراز را پايتخت پادشاهي خود قرار داد و در اندك مدت آن را تبديل به شهري زيبا و دلگشا كرد. قاب بنديهاي از سنگ كنده كاري و كاشيهاي منقوش به گل و گياه، كه بازتابي بود از تزئينات شيوه هوندي به كار رفته در كلات نادري ، هر چه بيشتر زينت بخش مساجد و كاخها شدند.
قاجاريان در اوايل قرن سيزدهم بيرحمانه زنديان را از صفحه تاريخ حذف كردند و دست به كار وحدت كشور شدند (1210- 1343 هـ ق). آنها تهران را پايتخت خود قرار دادند و دوره قدرت و رونق تازهاي را به وجود آوردند. هنرها تحت سرپرستي بهتري قرار گرفتند و قاليبافي نيز به تدريج جان تازهاي يافت. زندگي پر شور و تجمل دربار قاجاري در پردههاي رنگارنگ بزرگ بازتاب يافت و در نقوش قاليها به تصوير درآمد. در اين دوره قالي هاي خراسان خوش درخشيدند و توجه بسياري به آنها جلب شد. قاين و بيرجند از مراكز عمده و معروف قاليبافي در سده سيزدهم هجري به شمار ميآمدند. طبق گزارش، كمپاني هند شرقي در سال 1790 ميلادي (1205 هـ . ق ) ميكوشيد تا پس از چند دهه متاركه معاملات ، از نو روابط تجاري خود را با ايران برقرار كند:
قالي خراسان كه به خاطر تابناكي رنگها و برتري بافتش به حق در سراسر جهان مقامي شامخ يافته، اكنون هر چه بيشتر مورد تقاضاي اروپاييان قرار گرفته است.
البته به نظر ميرسد قاجاريان در اوايل توجهي به قاليبافي نشان نمي دادند. حتي مراكز بزرگ قاليبافي شهرهايي همچون كاشان و اصفهان كه از اين بابت در دوره صفوي رونق شايان يافته بودند، آن زمان دچار انحطاط شدند. فقط خراسان در مقام معتبر باقي ماند و كرمان نيز در سطحي هر چند اندك و نازلتر، به بافتن قاليهاي خود ادامه داد. اما در پايان سده سيزدهم افزايش ناگهاني تقاضاي اروپاييان براي قاليهاي ايران، آن هم به مقدار زياد، باعث شد تا فرش ايران احيا شده و در همه جا مقدمات توليد انبوه و در پي آن توجه دولتمردان به آن فراهم شود. در واقع از آن هنگام كه صادرات فرش ايران بنا به تقاضاي غرب براي اولين بار از تبريز آغاز شد، فرش ايران به مرحله ديگري قدم نهاد كه اهميت آن در تجارت و درآمد ارزي امروز ايران انگار ناپذير است.
از همان زمان كه اولين محمولههاي فرش ايران در زمان ناصرالدين شاه از طريق تبريز به تركيه صادر شد. وقوع اين حادثه آنچنان مهم بود كه در اولين كارت پستالهاي ايراني در دوران قاجار، لحظه شكوهمند عدل بندي و حمل فرش توسط تجار تبريزي منعكس و به عنوان اخباري مهم به اقصي نقاط دنيا ارسال شد. فرش در زندگي و فرهنگ اجتماعي ايرانيان در اواخر دوره قاجار جنان اهميت و حرمتي يافت كه بازتاب آن را در نقاشيها و مهمتر از آن در عكسهاي قاجاري مي توان ديد؛ آن گونه كه فرش عنصر تزييني و در تمام مجالس و اجتماعات از ضروريات شد. به همين روال بر روي عكسهاي قاجار مي توان تعداد بيشماري از فرشهاي آن عهد را ديد در تعداد زيادي از عكسهاي دوران قاجار كه مربوط به اجتماعات و حتي شخصيتها است. فرش دستباف ديده ميشود حتي اگر عكسي از اشرار و محكومان درالخلافه گرفته ميشد. در زير پاي آنان فرشي گسترده بود در اواخر دوران قاجار و دو دهه اول قرن چهاردهم هجري ، تقاضاي زيادي براي فرش ايران و تجارت موفق آن باعث شد تعداد زيادي از شركتهاي خارجي از كشورهاي چون انگليس، آمريكا، سوئيس، يونان و ... به سرمايه گذاري در فرش ايران و توليد انبوه آن ترغيب شوند و فصل ديگري به تاريخ فرش ايران، خاصه تاريخ معاصر آن اضافه شود. بخشي از مهمترين و نفيسترين فرشهاي ايران در همين ايام و به دستور همين شركتها در شهرهايي چون كرمان، اراك، همدان، تبريز و مشهد بافته شد. شركت توليد كنندگان قالي شرق (O.C.M) عطيه بورس و زيگلر از بزرگترين اين شركتها بودند.
قالي نفيس اردبيل
|
كيفيت ميراثي را كه طراحان و استادان قالي باف صفوي براي نوع بشر بجا گذاشته اند از روي مطالعه مختصري درباب هفت قالي كه لااقل به عقيدة نويسنده عالي ترين قالي هاي جهان هستند مي توان استنباط كرد.
من سعي نكرده ام كه در اين بحث چه از لحاظ ارزش هنري و چه تاريخ بافت و چه محل بافت تقدم و تاخري قائل شوم زيرا تعين قدمت قالي هاي قديمي كاري مشكل و حدسي بي احتياط است و تعيين محل بافت آنها هم آسانتر از مشكل اولي نيست و اين نكتة اخير بخصوص از بحث دربارة اولين قالي از هفت قالي معروفي كه ذكرش گذشت يعني قالي معروف به اردبيل كه در موزة ويكتوريا و آلبرت است روشن مي شود.
وجه تسميه اين فرش با قالي اردبيل از آن جهت است كه متعلق به مكاني در اردبيل مي باشد كه مقبرة شيخ صفي الدين (كه اسم سلسلة صفوي از نام او مشق شده)و شاه اسماعيل بوده است. اين قالي را در سال (893 م/ق1311) تجارتخانه اي موسوم به «زيگلر و شركاء» مقيم تبريز بدست آورد.
كتيبة زير كه مطلع يكي از غزليات حافظ است بر آن بافته شده است.
|
سرمرا بجز اين در حواله گاهي نيست
عملي غلام استادمقصود كاشاني في سنه 946
قالي اردبيل از لحاظ طرح و در بافت يكي از عالي ترين قالي هاي جهان است و چون داراي امضاي استاد و تاريخ بافت است يك سند مهم و درجة اول تاريخي هم بشمار مي ايد لذا اين قالي هستة مركزي دسته بندي گروهي از قالي هاي طرح ترنچي بسيار عالي و با شكوه گرديده است.
اين دسته قالي ها از لحاظ سبك به هم شبيه هستند و مي توان با اطمينان كامل آنها را منسوب به اواسط قرن شانزدهم ميلادي دانست، زيرا در سال 946 هجري كه مطابق 1539 ميلادي است بافته شده است و سال 946 سيزدهمين سال دورة طولاني سلطنت 52 سالة شاه طهماسب صفوي است.
|
قالي اردبيل بر خلاف بسياري از قالي هاي مشهور همزمان خود طرحي آرام و موقرانه دارد . از تصاوير ناراحت كننده حيوانات و اشكال ديگر عاري است زيرا اين قالي براي مكان مقدسي تهيه شده بود و طبق دستور قرآن مجيد صورت سازي چه انسان و چه حيوان ممنوع است.
طرح و بافت قالي عالي و قابل ستايش است. شانزده شمسه بيضي شكل به فواصل مساوي دورادور ترنج شانزده گوشه اي كه تقريباً گرد مي باشد قرار گرفته است و از روي اين طرح چنين مي توان استنباط كرد كه مي خواسته اند داخل گنبدي را نشان دهند كه دو قنديل طلايي از دو طرف سقف آن آويزان است طبق معمول يك ربع از ترنج وسط در هر يك از گوشه هاي قالي تكرار شده است و اين ابتكار بسيار خوش آهنگ و دلپذير است.
حاشيه قالي كه بحق معروف جهان است دو كناره باريك دلپذير دارد و در ميان اين دو كناره طرح ابري بسيار استادانه گنجانده شده است، اين نوع حاشيه براي تمام كشورهايي كه در آن قالي مي بافند الگوي اصلي شده است.
عموم متخصصين موافقت دارند كه يك قالي با اين طرح فوق العاده و اين مهارت و استادي در بافت جز بوسيلة اشتراك و تمركز مساعي گروهي از طراحان و بافندگان درجة اول كه متحملاً فقط در يك كارخانه قالي باقي سلطنتي متمركز مي شدند، ميسر نبوده است.
چون در قسمتي از دورة سلطنت شاه طهماسب پايتخت وي شهر تبريز بوده است، بعضي عقيده دارند كه اين قالي هم در تبريز و در كارخانه سلطنتي كه به امر شاه تاسيس شده بود بافته شده است گذشته از متخصصين مزبور عقيده دارند كه دسته قالي هاي زيبا و عالي نقش ترنجي كه در قرن شانزدهم بافته شده است وبي شك شباهت و قرابت كاملي با قالي اردبيل دارند، همه در تبريز بافته شده است.
قالي اردبيل در سال 946 هجري مطابق 1539 ميلادي تمام شده است ولي مدتها قبل از اين تاريخ شاه طهماسب كه متوجه شد شهر تبريز از نظر نداشتن حفاظ طبيعي در معرض خطر حمله دشمنان يعني تركان قرار دارد پايتخت خود را از تبريز منتقل كرده بود و بيم او هم كاملاً بجا بود زيرا در سال 940 هجري (1533 ميلادي) تركان شهر تبريز را گرفتند و در عرض بيست سال بعد لااقل چهاربار شهر مزبور بين تركان و ايرانيان دست به دست شده است .
آيا مي توان باور كرد هنگاميكه شاه طهماسب پايتخت خود را به قزوين منتقل ساخت كارخانه قالي بافي سلطنتي را در تبريز گذاشت. و به اين ترتيب قالي هايي كه براي مسجد اردبيل سفارش داده بود در غياب او و در زمان اشغال تبريز به وسيله ترك ها تمام شده بود؟
از جهات فني هم نمي توان پذيرفت كه تبريز محل بافت قالي اردبيل باشد زيرا اين قالي با گره معروف به گره فارسي بافته شده است، در صورتي كه اهالي تبريز ترك بودند وبي شك همانطور كه امروز هم با گره تركي قالي مي بافند آن روزها هم گره تركي بكار مي برده اند.
البته ممكن است تصور كرد كه استاد مقصود بافندة اين قالي به همراهي چند صدنفر كارگر بافندة با شاه طهماسب به تبريز رفته و كارخانة قالي بافي سلطنتي را در آن شهر تاسيس كرده باشد و هنگاميكه شاه طهماسب تصميم گرفت پايتخت خود را به قزوين منتقل كند بافندگان و كارخانة ايشان به قزوين منتقل شده باشند در اين صورت قالي معروف به«قالي اردبيل» و محتملاً بيشتر قالي هايي كه جزو اين رسته به شمار مي روندو در قزوين بافته شده اند.
ولي اگر چنين مي بود بايد قرائن و آمار و يا ذكري در تولد يا لااقل يك سنت افواهي از اين اقدام عظيم در قزوين به جاي مانده باشد، در حالي كه هيچ اثري باقي نيست و هرگز خود ايرانيان هم اشاره نكرده اند كه هيچ يك از قالي هاي دوره صفوي در قزوين بافته شده باشد به اين ترتيب اگر انتساب محل بافت قالي اردبيل به شهرهاي تبريز و قزوين بعيد به نظر مي رسد پس اين قالي و نظائر آنرا در كجا بافته اند.
شهرهاي جنوب ايران يعني كرمان و شيراز و شهرهاي مشرق ايران يعني مشهد را نيز مي توان از نظر فني خارج از حوزة اين قياس داسنت سلطان آباد در قرن 13 هجري در قرن 19 ميلادي تاسيس شده است.
در همدان گره تركي بكار مي رود و هيچ قرائن و آماري در دست نيست كه نشان دهد در اين شهر قاليهاي ظريف مي بافته اند.
شهر اصفهان هم تا زمانيكه جانشين طهماسب يعني شاه عباس آنرا پايتخت خويش ساخت و در آنجا كارخانة قالي بافي سلطنتي ايجاد كرد مركز بافت قالي هاي ظريف نشده بود بنابر اين فقط شهر اردبيل مي ماند و شهر كاشان كه زادگاه خود استاد مقصود بافندة قالي اردبيل بوده است البته ممكن است اين قالي در خود اردبيل بافته شده باشد و به استاد مقصود ماموريت داده باشند كه بافندگان را با خود به آن شهر ببرد و شايد در همان مكاني كه قرار بود قالي بكار رود دارهاي قالي را برپا كرده باشند كتيبة قالي هم داراي مضموني است كه غرض از آن رساندن اين مطلب است كه قالي در مكان مقدسي بافته شده است ولي در اين مورد هم به هيچوجه سنت و افواهياتي در اردبيل نيست كه اشاره به اين موضوع بكند و هيچ قابل باور نيست كه اگر قالي در خود بقعه و يا در حوالي آن بافته شده است مسموعاتي در اين باره دهان به دهان نقل نشده باشد بالاخره قالي اردبيل را ممكن است در كاشان بافته باشند ولي دليل اين احتمال آن نيست كه نام بافندة آن «كاشاني» بوده است زيرا در كشوري كه نام خانوادگي وجود نداشته دكر موطن مشخص فقط اضافه اي براي شناسايي و تميز هويت او بوده است و نيز دليل نمي شود كه استاد مقصود كاشاني در كاشان مي زيسته و يا در آن شهر به پيشينة خود اشغال داشته است.
ولي روي هم رفته مي توان در برابر تبريز با قزوين و يا اردبيل كه امكان بافتن قالي بقعه شيخ صفي در آنجا ضعيف است كاشان را به احتمال قوي تر حمل ساخت اين قالي دانست شهركاشان در عصر حاضر و در قرن هاي گذشته مركز كارهاي ظريف هنري بوده است.
شاردن در قرن 16 ميلادي درباب كاشان چنين مي نويسد در هيچ يك از شهرهاي ايران بيش از كاشان و حوالي آن اطلس، مخمل، تافته و ابريشم خواب و بيدار و زري ساده و گل ابريشمي و پارچة زربافت و سيم بفت نمي بافند سرانتوني شرلي نيز تقريباً به همين نهج دربارة كشان سخن راند و بخصوص متذكر مي گردد «قالي هاي اين شهر از نظر ظرافت سبب اعجاب مي شود و البته در كاشان هميشه گره فارسي بكار مي رفته و اكنون هم معمول است.
متن بازجويي سيد جعفر پيشه وري در سال 1309
متن بازجويي سيد جعفر پيشه وري در سال 1309
مجموعه سندي كه استاد عزيزمان آقاي كاوه بيات جمع آوري و ارائه نموده است بخش مهمي از اوراق بازجويي هاي اداره سياسي نظميه از پيشه وري مي باشد، كه از سوي وزارت دادگستري در اختيار سازمان اسناد قرار گرفته است، پيشه وري با آنكه از نظر سوابق كمونيستي و مراتب تشكيلاتي از افرادي چون ميرايوب شكيبا كه پس از چند مرحله بازجويي بالاخره به حرف آمده اطلاعات چشمگيري در اين زمينه مطرح مي كند سر بود ولي چون در هيچ يك از مراحل بازجويي و دادگاه داد سخني نداد و كليه اظهاراتش برانكار گفته هاي مستنطقين نظيمه بود، اسناد پرونده پيشه وري گذشته از پاره اي جزئيات مهم كه بيشتر در پرسش هاي بازجو يا گزارش هاي واصله اشكار مي شود- به روشنتر شدن مراحل تاريك و در عين حال مهم سوابق سياسي پيشه وري كمك چنداني نمي كند. شايد بتوان گفت كه ارزش اصلي اين پرونده بيشتر در روشن شدن پاره اي از خصايص شخصي پيشه وري است.
به مناسبت اينكه جعفر متهم را تا يك ساعت بعد از وقت مزبور از زندان اعزام نداشته بودند و آقاي دكتر موسي جوان[ناخوانا] در متهم با اجازه دادگاه به خارج و پنج بعد از ظهر روز بالا متهم را اعزام داشته اند و نظر به درخواست متهم دائر به انتخاب وكيل ديگر براي او تسريع در رسيدگي تعيين تكليف وي آقاي حسين شهيدي از طرف مشاراليه به وكالت انتخاب و موحي اليه با قبول وكالت و مراجعه به پرونده و استحضار جريان آماده دفاع گرديده و بنابر اين دادگاه از اشخاص مفصله آقاي احمد عاصم، آقاي دكتر حسن سميعي[و] آقاي محمدعلي آشتياني با حضور آقاي عدالت پورداد يار استان تشكيل و به متهم خطاب گرديد خودش را معرفي كند.
اظهار متهم: اسم جعفر، پدرم جواد، اهل خلخال، شغلم آموزگاري سنم 49 سال، سواد دارم، پيشه جزائي ندارم، عيال و اولاد دارم تبعه ايران و مسلمان، نام فاميلي پيشه وري.
دادگاه: دستور مقرر 379 و 380 ابرام شد.
ادعانامه قرائت و مفاد استناد به متهم تفهيم و از او پرسش شد كه به گناه خود اعتراف دارد يا نه؟
اظهار متهم: خير من نه عضو فرقه و جمعيت اشتراكي بوده و نه مبلغ مرام آنها تكذيب مي كنم، به علاوه وقوع بزه هم معين نيست كه درچه تاريخ و چه محل من مرتكب عناوين انتسابي شده ام؟
پرسش از متهم: به وسيله مامورين سياسي و شهرباني از شما در آن خصوص بازجويي و تحقيقاتي شده يا نه و آنچه كه به شما نسبت داده اند صحتش مورد گواهي شما مي باشد يا نه؟
اظهار متهم: بلي از من مامور سياسي و شهرباني تحقيقات كرده اند، قسمتي مورد گواهي است صحتش
پرسش از متهم: شما جوادزاده و پرويز معروفيت داشتيد يا نه؟
اظهار متهم: چرا به هر دو معروفيت داشتم، لكن منظوري در بين نبوده و فقط اشكالي كه در تهيه سجل شناسنامه ايجاد شده است سبب ...(ناخوانا) اين موضوع گرديده و من درخواست هم كردم كه در شهرباني اين موضوع را تحقيق كنند.
پرسش از متهم: در جمعيت و دستجات اشتراكي گيلان سابقا دخالت شما به چه نحو بوده و مقالات در چه زمينه مي نوشتيد؟
اظهار متهم: دسته و جمعيت مال بيست سال قبل بودو شايد هم دخالت و شركت در بعضي از آن بحث ها داشته و فعلاً در نظر ندارم مقالات تهيه شده(را) كه نوشته و در چه رتبه بود.
پرسش از متهم: در بادكوبه جزو چه دسته بوده ايد؟
اظهار متهم: پس از اينكه از ايران مسافرت روسيه كردم دخالتي در دسته و جمعيتي نكردم.
پرسش از متهم: علي شرقي و شعبان كاوه كيست و با شما چه رابطه داشته وجوه تاديه شده به آنها از طرف شما به چه عنوان بوده و به وسيله كي و به چه منظور آنها به روسيه روانه شده اند؟
اظهار متهم: من در تهران كتابخانه داشتم، علي شرقي آنجا كار مي كرد، مثل مستخدم و كارمند بود . او در نزد من مبلغي به طور امانت داشت و اين مطلب را هم در مواجه با من اعتراف كرد و براي آن هم همان مبلغ قرضش را به او دادم و وجه اماني بوده و من وساطتي نداشته و وسيله مسافرت او فراهم نكرده و به علاوه علي هنوز هم پول را وصول نكرده و شعبان كاوه را نمي شناسم و مسافرت او هم به خارج ارتباطي با من نداشته و ندارد.
پرسش از متهم: در بنگاه شوروي به وساطت كي و به چه عنوان و منظور شما وارد شده ايد؟
اظهار متهم: من شغلم آموزگاري بوده و واسطه هم لازم نبوده است كه توسط او وارد تعليم و تدريس شوم...(ناخوانا) شوروي شده ام.
پرسش از متهم: شعبان كاوه را با شما مواجه داده اند لكن من او را نمي شناسم.
اظهار متهم:بلي شعبان كاوه را با من مواجه داند لكن من او را نمي شناسم.
پرسش از متهم: با اينكه خودتان ضمن بازجويي در آن مرحله هم اعتراف داريد كه هيچگونه رابطه اي با شعبان كاوه نداشته و آنچه او در مواجهه (ناخوانا) اظهاراتي بر(ناخوانا) چه بود؟
اظهار متهم: چون اينطور مقرر است كه متهمين سياسي شركاء و رفقا و هم مسلكان خودشان را معرفي كنند و هر گناهكاري را براي تخفيف بار مسووليت متوسل به اين قبيل اظهار خلاف واقع مي شوند، وقتي كه هم مرا به او شناسانده بودنداين بود كه مشاراليه براي تخفيف با مسووليت در مواجهه اظهارات برخلاف واقع را كرده است.
آقاي داديار بيان ادعا نمايند.
آقاي داديار: در زمينه ايراد متهم و تاريخ بزه و دستگيري او و مكان عمل اظهار داشته ايرادات وارد نيست، زيرا گناه از گناهان مستمر و قسمتي از اعمال در خارج و قسمتي هم در داخل كشور بوده و نسبت به اصل موضوع هم به اعتبار بيانات صريحه متهم در مراحل اوليه و دلايل بايگاني شده در پرونده و عدم انكارجدي اودر اين مرحله مشاراليه را از هر دو جهت عضويت و تبليغ بزهكار و طبق مواد استناد به و ماده دو ملحقه به اصول دادرسي كيفري شايسته كيفرش دانسته و تعيين كيفر متهم را مورد تقاضا قرار دادند.
اقاي شهيدي از طرف متهم دفاع كند.
آقاي شهيدي بياناتي نموده اند مبني بر اينكه دعاوي اقامه شده عليه متهم مستند به دليل و مدركي نيست. مسافرتهاي متهم هم به خارج به طوري كه گفته است به منظور تعلم بوده نه قبول عضويت تبليغ مرام و خلاصه متهم را بي گناه دانسته و صدور حكم برائت او را خواستار شدند.
دادگاه به متهم: به عنوان آخرين دفاع اگر حرفي داريد بگوييد؟
اظهار متهم: بنده ده سال است متواليا تحقيق كنيد ببينيد كوچكترين آثاري از من نسبت به اين اتهامات در اينجا هست و بروز كرده يا نه. دهسال بنده قبل از وضع قانون عقيده و مرام داشته ام و بعد از وضع مقررات آن قانون را به من ابلاغ كند و من در نتيجه ادامه زنداني شده ام به طوري كه مي بينيد تمام قواي جواني را از دست داده ام و مدافعات خود را به همين جا خاتمه داده تقاضاي صدور حكم عادلانه دارم.
دادگاه دادرسي تمام است[امضاء] پيشه وري، حسين شهيد، احمد عاصم، آشتياني، سميعي در خصوص دعوي دادستان شهرستان تهران بر جعفر پيشه وري، آموزگار پسر جواد 47 ساله، اهل خلخال آذربايجان، با سواد، داراي اعيال و اولاد، مسلمان، تبعه ايران باز داشته از ششم دي ماه 309، به اتهام قبول عضويت فرقه اشتراكي و تبليغ مرام كه پس از دستگيري متهم يك سلسله بازجويي از مشاراليه و ديگران به وسيله مامورين سياسي و شهرباني و تكميل آن از طرف بازپرس دادگستري و صدور قرار بزهكاري وي، داديار به شرح اداعانامه شماره 20-19-18 كيفر متهم را طبق مواد اول قانون كيفر مقدمين بر عليه امنيت و استقلال كشور با رعايت ماده 2 الحاقي به آيين دادرسي كيفري از دادگاه نامبرده در جلسه 31/1/19 متشكل از اشخاص مفصله: آقاي احمد عاصم، آقاي دكتر حسن سميعي، آقاي محمدعلي آشتياني، با حضور آقاي عدالت پور داديار استان و شخص متهم و آقاي حسن شهيدي وكيل او رسيدگي و پس از شنيدن اظهارات متهم و عقيده داديار كه بر ثابت دانستن بزهكاري متهم و استحقاق او به كيفر طبق مواد مورد استناد بوده و شنيدن اظهارات و مدافعات وكيل و آخرين بيانات خود او و ختم دادرسي و رايزني به اتفاق چنين راي مي دهد.
از ملاحظه گزارش هاي تدويني از طرف مامورين سياسي و شهرباني پيوست برگهاي بازجويي شده از متهم متضمن اعترافات صريح و تلويحي مشاراليه به قبول عضويت و تبليغ مرام اشتراكي و علاقه مفرط وي به مرام مذبور و از توجه به اظهارات شعبان كاوه و ديگر هم مسلكان متهم و نحوه طرز بيانات او در آن مرحله مويد به اوضاع و احوال و نشانيها موجوده بزهكاري متهم چه از جهت قبول عضويت و چه از حيث تبليغ مرام اشتراكي در نظر دادگاه ثابت و با ملاحظه علاقه مفرط متهم به مرام و مسلك اشتراكي و عدم احراز خروج او از عضويت فرقه و مستمر تشخيص شدن گناه مزبور ايراد متهم در قسمت تاريخ دستگيري او و وضع اجراي قانون در اين مقام فاقد تاثير و با انطباق اعمال انتسابي به موارد مورد استناد مشاراليه در آن حدود سزاوار كيفر بوده و از جهت تبليغ مرام متهم توصيف شده به سه سال حبس تاديبي و از جهت قبول عضويت به ده سال حبس مجرد محكوم مي باشد و موافق مقررات كيفر اشد درباره او قابل اجرا است. ايام بازداشتگي محكوم عليه هم كه در مقدمه راي شعار شده است از مدت محكوميت او بايست موضوع گردد و اين دادنامه قابل استدعاي فرجام است.
احمد عاصم – راي دادگاه به طرز مقرر اعلام شد. 1/2/19
محمدعلي آشتياني- امضاء
مهر ديوان عالي جنائي
1307