منابع مربوط به مطالعات تاریخ معماری

بنا به درخواست مراجعه کنندگان به وبلاگ منابع مربوط به مطالعات تاریخ معماری درج می شود.

1.      آبادی (1375)، برای اسلامی کردن سیمای شهرها چه می‌توان کرد؟، نشریه‌ی آبادی، ش 22، تهران، صص 45ـ40.

2.      آزاد، میترا (1381)، معماری ایران در قلمرو آل بویه، کلیدر، تهران.

3.      ـــــــ (1384)، بررسی تحول بناهاي مذهبی دوره ساسانی به بناهاي مذهبی قرون اولیه اسلامی ایران، رساله‌ی دکتری رشته پژوهش هنر، به راهنمایی محمدرضا پورجعفر و مشاوره‌ی محمود طاووسی و سید علی اصغر میرفتاح، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران.

4.      [آیت الله زاده شیرازی، باقر] (1387)، گردهمایی مکتب اصفهان ـ مجموعه مقالات معماری و شهرسازی، فرهنگستان هنر، تهران.

5.      ابن عربی، محی‌الدّین (1377)، در اسرار حج و کعبه، ترجمه‌ی محمّدرضا جوزی، رواق، ش1، تهران، صص 9ـ5.

6.      ابوالقاسمی، لطیف (1379)، هنجار شکلیابی معماری اسلامی ایران، به کوشش محمّدیوسف کیانی، در: م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران ـ دوره‌ اس‍لام‍ی‌، سمت، تهران، صص 394-378.

7.      ارژمند، محمود (11377)، رس‍ال‍ه‌ م‍ع‍م‍اری‍ه‌، رواق، ش1، تهران، صص 96ـ95.

8.      ـــــــ (21377)، م‍ع‍رّف‍ی‌ رس‍ال‍ه‌ م‍ع‍ماری‍ه‌، ک‍ت‍اب‌ م‍اه‌ ه‍ن‍ر، ش4، تهران، صص10ـ1.

9.      ـــــــ (1378)، معماری ایران در سفرنامه‌ها: سفرنامه‌ی مادام دیو لافوا، رواق، ش2، تهران، صص 63ـ51.

10.  ـــــــ (1382)، سفرنامه کمپفر، رواق، ش6، تهران، صص 47ـ34.

11.  اردلان، نادر و لاله بختیار (1380)، حسّ وحدت، سنّت عرفانی در معماری ایرانی، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ حمید شاهرخ،‌ خاک، اصفهان.

12.  اديب‌الملک (1364)، سفرنامه‌ي اديب‌الملک به عتبات (دليل‌الزّائرين) 1273ه.ق.، به‌تصحيح مسعود گلزاري، دادجو، تهران.

13.       استرآبادی، علی و قیومی‌بیدهندی، مهرداد (1388) واژه‌نامه سه‌زبانه معماری اسلامی، مسجد مقدس جمکران، قم.

14.  استیرلن، هانری (1377)، اصفهان تصویر بهشت، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ جمشيد ارجمند،‌ فروزان روز، تهران.

15.  ـــــــ (1381)، ترجمه­ی نادر روزرخ، دائره‌المعارف معماری جهان، فرهنگان، تهران.

16.  افشار سیستانی، ایرج (1373)، یادگارهاي یزد، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و خانۀ کتاب یزد، 2ج، تهران.

17.  ـــــــ (1377)، مقدّماتی درباره‌ی تاریخ معماری در ایران بر اساس متون فارسی، رواق، ش1، تهران، صص 45ـ41.

18.  ـــــــ (1378)، شهرآشوب پیشه‌های ساختمانی، رواق، ش4، تهران، صص 63ـ55.

19.  افندی، جعفر (1376)، رساله‌ی معماریه: متنی از سده یازدهم هجری، ترجمه‌ی انگلیسی هانری کربن، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی بیدهندی، شرکت توسعه‌ی فضاهای فرهنگی شهرداری تهران، تهران.

20.  اکرمی، غلامرضا (1383)، سنّت ـ هنرـ معماری، ش 38، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص144ـ127.

21.  السعید، عصام و پارمان، عایشه (1387)، نقشهای هندسی در هنر اسلامی، ترجمه‌ی مسعود رجب نیا، سروش، تهران، چ3.

22.  امین‌زاده، بهناز و نقی‌زاده، محمّد (1381)، آرمانشهر اسلام: شهر عدالت، صفّه، ش 35، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 31ـ20.

23.  انصاری، مجتبی (1367)، اصول طرّاحی معماری اسلامی و سنّتی، به راهنمایی مهندس علی مدن‌پور، پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد مهندسی معماری، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران.

24.  انصاری، مجتبی و رهبرنیا، زهرا (1383)، هنر اسلامی و زندگی امروز، در مجموعه مقالات گردهمایی پژوهشی هنر و زندگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، صص 137ـ125.

25.  او.بتس، اولکو (1382)، دو سند درباره معماران دوره عثمانی در مصر، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش 6، تهران، صص 20ـ12.

26.  اولیاء، محمّدرضا (1376)، واژه‌نامه‌‌ی معماری اسلامی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 5، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 322ـ287.

27.       اولیاء، محمّدرضا (1385)، اصطلاح‌شناسی معماری سنّتی ایران ـ به سوی روشی جایگزین در بازشناسی معماری (رساله‌ی دکتری)، به راهنمایی دکتر باقر آیت‌ا...زاده شیرازی، دانشگاه تهران‌ـ‌پردیس هنرهای زیبا، تهران.

28.  اولیا، محمّدرضا و قدیری، بهرام (1372)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ حاجی علی‌اکبر آخوند، در صفّه، ش 12ـ11، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص65ـ58.

29.  اهری، زهرا (1378)، عالم مثال و بیان فضایی آن در مکتب شهرسازی اصفهان، در: دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص86ـ67.

30.  اهري، زهرا و حبيبي، سیّد محسن (۱۳80)، مکتب اصفهان در شهرسازي (زبانشناسي عناصر و فضاهاي شهري، واژگان و قواعد دستوري)، دانشگاه هنر، اصفهان. ‌

31.  ایبل، کریس (1378)، آموزش معماری در کشورهای در حال توسعه، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش 2، تهران، صص 50ـ39.

32.  ایمانی، نادیه (1386)، آیا معماری اسلامی می‌شود؟، مجموعه گفتارهای اوّلین و دومین هم‌اندیشی مباحث معماری، به کوشش وحید قاسمی، موزه حمّام علی‌قلی آقا، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری، اصفهان، صص 54ـ43.

33.  باروکاند، ماریانه و بدنورتس، آخیم (1386)، معماری اسلامی در اندلس، ترجمه‌ی فائزه دینی، فرهنگستان هنر، تهران.

34.  باقری، اشرف السّادات (1384)، مأخذشناسی شهرهای قلمرو فرهنگی اسلام، صفّه، ش 41، تهران، صص 156ـ142.

35.  باقری، مهری (1385)، دین‌های ایران باستان، قطره، تهران.

36.  بزرگ‌نیا، زهره (1383)، معماران ایران از آغاز دوره اسلامی تا پایان دوره قاجار، سازمان میراث فرهنگی، تهران.

37.  بِزِنوال، رولان (1379)، ترجمه‌ی سیّد محسن حبیبی، فن‌آوری تاق در خاور کهن، ج1و2، سازمان میراث فرهنگی (پژوهشگاه)، تهران، چ 1.

38.  بلخاری قهی، حسن (1385)، قّوّه خیال در آراء و اندیشه‌های امام محمّد غزّالی ـ تأمّلی در مبانی نظری هنر اسلامی، هنرهای زیبا، ش 26، دانشگاه تهران، تهران، صص 12ـ5.

39.  بمات، نجم الدین، شهر اسلامی (1369)، ترجمه‌ی محمد حسین حلیمی و منیژه اسلامبولچی، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، تهران.

40.  بمانيان، محمدرضا (1378)، مسكن از ديدگاه قرآن كريم، دومين جشنواره مهندسي ساختمان، وزارت مسكن و شهرسازي، تهران، صص61ـ60.

41.  ـــــــ (1382)، دين باوري و معماري مسلمين، مجموعه مقالات اوّلين همايش هنر اسلامي، دانشگاه تربیت مدرّس، صص80-71.

42.  ـــــــ (1386)، رهیافت‌هایی در تبیین معماري مسلمين، سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور، تهران.

43.  بورکهارت، تیتوس (1370)، ارزشهای جاودان در هنر اسلامی، در: جاودانگی و هنر، ترجمه‌ی سیّد محمّد آوینی، برگ، تهران، صص 26ـ13.

44.  ـــــــ (1376)، نقش کعبه در هنر اسلامی، در: مبانی هنر معنوی، ترجمه‌ی سیّد حسین نصر، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، صص 50ـ35. *

45.  ـــــــ (1381)، سهم هنرهای زیبا در تعلیم مسلمانان، ترجمه‌ی سیّد علاءالدّین طباطبایی، در: خیال، ش3، تهران، صص 33ـ22.

46.  ـــــــ (1386)، مبانی هنر اسلامی، ترجمه‌ی امیر نصری، حقیقت، تهران.

47.  بوزجانی، ابوالوفاء محمّد بن محمّد، (1384)، سیّد علیرضا جذبی، هندسه‌ی ایرانی‌ـ‌کاربرد هندسه در عمل، سروش، تهران، چ3.

48.  بهشتی، سیّدمحمّد (1375)، تأویل معماری مسجد با تأمّلی در مناسک حج ـ‌مسجد مکان معراج مؤمنین‌ـ، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 40ـ11 .

49.  ـــــــ (1378)، نسبت ظاهر و باطن در معماری ایران، در: دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج2، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص366ـ357.

50.       بهشتی، محمد و قیومی‌بیدهندی، مهرداد (1388) فرهنگ‌نامه معماری ایران در مراجع فارسی، ترجمه و نشر آثار هنری متن، تهران.

51.  ‌پائولزی، پیرو سن (1354)، تأثیر معماری گنبد سلطانیه در گنبد سانتا ماریا دل فیوره، سازمان حفاظت آثار باستانی، تهران.

52.  پاپادوپولو، آلکساندر (1368)، معماری اسلامی، ترجمه‌ی حشمت ا... جزنی، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران.

53.  پازوکی طرودی، ناصر (1381)، آثار تاریخی فیروزکوه، میراث فرهنگی کشور، تهران.

54.  ـــــــ (1381)، آثار تاریخی دماوند، میراث فرهنگی کشور، تهران.

55.  پورنادری، حسین (1379)، شعرباف و آثارش، ج2: گره و کاربندی، میراث فرهنگی کشور، تهران.

56.       پوستین‌دوز، محمّدمهدی (1374)، معماری شناسی، گامی به سوی چگونگی معماری الهی

57.  پیرنیا، محمّدکریم (1368)، تدوین غلامحسین معماریان، شیوه‌های معماری ایرانی، هنر اسلامی، تهران.

58.  ـــــــ (1370)، گنبدهای ایران، به کوشش زهره بزرگمهری و دیگران، مجلّه‌ی اثر، ش20، میراث فرهنگی کشور، تهران.

59.  ـــــــ (1378)، تحقیق در معماری گذشته‌ی ایران، تدوین غلامحسین معماریان، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران.

60.  ـــــــ (1381)، مصالح ساختمانی آژند اندود آمود در بناهای کهن ایران، زهره بزرگمهری، میراث فرهنگی کشور، تهران.

61.  ـــــــ (1382)، تدوین غلامحسین معماریان، آشنایی با معماری اسلامی ایران، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران، چ7.

62.  ـــــــ (1386)، تدوین غلامحسین معماریان، سبک‌شناسی معماری ایرانی، سروش دانش، تهران، چ5.

63.  ـــــــ (1387)، تدوین و تألیف غلامحسین معماریان، معماری ایرانی، سروش دانش، تهران.

64.  پیرنیا، محمّدکریم و بزرگمهری، زهره (1385)، هندسه در معماری، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، چ3.

65.  پوپ، آرتور آپهام (1388)، معماري ایران، ترجمه‌ی زهرا قاسم علی، سمیرا، تهران.

66.   تجویدي، علی اکبر (1350)، تداوم در معماري ایران، مجلّه‌ی هنر و مردم ، ش111، تهران.

67.  تکمیل همایون، ناصر (1376)، جایگاه اجتماعی و فرهنگی حرفه‌ی بنّایی و معماری در تاریخ ایران، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 5، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 340ـ323 .

68.  توسّلی، محمود (1381)، ساخت شهر و معماری در اقلیم گرم و خشک ایران، پیام و پیوند نو، تهران، چ4.

69.  ـــــــ (1383)، هنر هندسه ـ پویایی اشکال، احجام کروی ابوالوفای بوزجانی، پیام و پیوند نو، تهران.

70.  تهامی، جواد (1384)، طهران قدیم، ابریشمی‌فر، تهران.

71.  تولّایی، نوین (1378)، عوامل مؤثّر بر توسعه و ویرانی شهرها از نظر ابن خلدون، صفّه، ش 28، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص15ـ4 .

72.  چنکوا، گالینا آناتولینا پوگا (1387)، شاهکارهای معماری آسیای میانه‌ ـ سده‌های چهاردهم و پانزدهم میلادی، ترجمه‌ی سیّد داوود طبایی، فرهنگستان هنر، تهران.

73.  حاجی ابراهیم زرگر، اکبر و ندیمی، حمید (1386)، راهنمای معماری مسجد، دید، تهران.

74.  حاجی قاسمی، کامبیز و نوایی، کامبیز (1377)، از خاک تا کیمیا، رواق، ش1، تهران، صص 40ـ29.

75.  حائری، محمّدرضا (1386)، قنات در ایران (از ایران چه می‌دانم؟/78)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

76.  حبیبی، سیّد محسن (1385)، شرح جریان‌های فکری معماری و شهرسازی در ایران معاصر ـ با تأکید بر دوره‌ی زمانی 1357ـ 1385، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

77.  حسینی، سیّد بهشید (1378)، درک و فهم فضای قدسی آتشکده و آتشگاه در چهارچوب نظام شکل و معنا، دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 424ـ393.

78.  حصوری، علی (1385)، مبانی طرّاحی سنّتی در ایران ـ دفتر نخست، چشمه، تهران، چ2.

79.  حلّی، سیّد اکبر (1386)، عروس مساجد خاورمیانه، در شباک، ش2، انجمن علمی معماری دانشگاه کاشان، کاشان.

80.  حیدر، سیّد گلزار (1378)، آموزش در جهت معماری اسلامی، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش3، تهران، صص 44-35.

81.  خادم‌زاده، محمد حسن (1389)، معماری دوره آل مظفر یزد (ایلخانی و تیموری) با نگاهی به بناهای عصر اتابکان، با همکاری مجید علومی و الهه الوندیان، سازمان میراث فرهنگی، تهران.

82.  خامنه‌ای، سیّدعلی (1375)، ساخت و ساز شهرها باید براساس معماری اسلامی و ایرانی باشد، روزنامه‌ی ایران، ش455، 6شهریور1375، تهران، صص 1و2.

83.  خان‌محمّدی، علی‌اکبر (11371)، فتوّت‌نامه‌ی بنّایان، صفّه، ش 5، دانشکده‌ی معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص15ـ10.

84.  ـــــــ (21371)، شهرآشوبهای فارسی در باب بنّایان، صفّه، ش 8ـ7ـ6، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص51ـ46 .

85.  ـــــــ (11372)، منظومه‌ی اصفهانیه، صفّه، ش 10ـ9، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص7ـ2.

86.  ـــــــ (21372)، افسانه‌ی سنمار، صفّه، ش 12ـ11، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص5ـ2.

87.  ـــــــ (1377)، خطوطی از علم‌الجمال (زیبایی شناسی) اسلامی به ویژه در بنای مسجد، صفّه، ش 26، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص73ـ68.

88.  خمینی، سید روح ا... (1360)، رسالة نوین ـ تحریرالوسیله، ترجمه و شرح عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، انجام کتاب، تهران، چ4.

89.  خویی، حمیدرضا (1385)، در باب تجزیه و تحلیل و شرح آثار تاریخی، سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج4، رسانه‌پرداز، تهران، 39ـ29.

90.  دانشدوست، یعقوب (1385)، هسته‌های آغازین خانه، تداوم، گستره و دگرگونی‌های آن در معماری ایران، مجموعه‌مقالات سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، رسانه‌پرداز، تهران، صص 28ـ9.

91.  دروویل، گاسپار (1388)، سفرنامه دروویل، ترجمه‌ی جواد محیی، نیک‌فرجام، تهران.

92.  دوتیه، ژان (1385)، معماری با خاک یا آینده­ی سنتی هزاران ساله، ترجمه‌ی محمّد احمدی‌نژاد، خاک، تهران.

93.  دهقان منشادی، غلامرضا (1384)، کتابشناسی گزیده توصیفی تیتوس بورکهارت، صفّه، ش40، تهران، صص 121ـ112.

94.  ذکاء، یحیا (1366)، استادکاران دوران اسلامی، به کوشش محمّدیوسف کیانی، در م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دانش‍گ‍اه‍ی‌، تهران.

95.  ذوالفقارزاده، حسن (1384)، فقه و معماری ـ شیوه تعامل تفقه دینی و دانش معماری، به راهنمایی دکتر هادی ندیمی و مشاوره­ی حجة‌الاسلام سیّد محمّد مهدی میرباقری، دانشکده معماری و شهرسازی دانش‍گ‍اه‍ شهید بهشتی، تهران.

96.  رئیس‌زاده، مهناز (1375)، یادنامه‌ی سه نسل از معماران سنّتی معاصر ایران، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 52ـ49 .

97.  رئ‍ی‍س‌زاده‌، م‍ه‍ن‍از و ح‍س‍ی‍ن‌ م‍ف‍ی‍د (1384) اح‍ی‍ای‌ ه‍ن‍ره‍ای‌ از ی‍اد رف‍ت‍ه‌: م‍ب‍ان‍ی‌ معماری س‍ن‍ت‍ی‌ در ای‍ران‌ به روای‍ت‌ استاد ح‍س‍ی‍ن‌ ل‍رزاده‌، مولی، تهران، چ2.

98.  ریاضی، محمّدرضا (1375)، صنف معمار در دوران اسلامی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 2، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 379ـ356 .

99.       رهنورد، زهرا (1378)، مقدّمه‌ای بر حکمت هنر اسلامی، هنرهای زیبا، ش 4و5، دانشگاه تهران، تهران، صص 31ـ22.

100.   ـــــــ (1385)، حکمت هنر اسلامی، سمت، تهران، چ4.

101.   زارعی، باب ا... (1377)، کتیبة کوفی مسجد جامع قزوین ـ معرّفی اجمالی خطوط کوفی و کاربرد آنها در گرافیک، وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چ2.

102.   زرگر، اکبر (1375)، جایگاه درس تاریخ در آموزش معماری، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 66ـ53.

103.   زمانی‌فرد، علی (1378)، جایگاه مسجد جامع در شهرهای ایران بر اساس متون قرن چهارم هجری، رواق، ش 4، تهران، صص 93ـ69.

104.   ستوده، منوچهر (1366)، هنرمندان دوران اسلامی، به کوشش محمّدیوسف کیانی، در م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دانشگاهی‌، تهران.

105.   سلطان‌زاده، حسین (1376)، تبریز‌ـ‌خشتی استوار در معماری ایران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

106.   ـــــــ (1377)، معماری و شهرسازی ایران به روایت شاهنامه فردوسی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

107.   ـــــــ (1386)، بازارهای ایرانی (از ایران چه می‌دانم؟/11)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، چ4.

108.   سیفیان، محمّدکاظم (1376)1، قالب و محتوی در معماری اسلامی، هنرهای زیبا، ش1، دانشگاه تهران، تهران، صص 63ـ60.

109.   ـــــــ (1376)2، اسراف و تبذیر در معماری، هنرهای زیبا، ش2، دانشگاه تهران، تهران، صص 60ـ58.

110.   ـــــــ (1377)، قاعده لاضرر و رعایت آن در اصول معماری و شهرسازی اسلامی، هنرهای زیبا، ش3، دانشگاه تهران، تهران، صص 77ـ73.

111.   شریعتی، علی (1357)، هنر در انتظار موعود، اسرار، تهران.

112.   شقاقی، میرزا مهدی خان (1362)، خاطرات ممتحن‌الدوله، بکوشش حسینقلی خانشقاقی، تهران، امیرکبیر.

113.   شکاری نیّری، جواد (1378)، ارزشهای اعتقادی و مفاهیم توحیدی در معماری اسلامی ایران، مجموعه‌مقالات دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 396ـ367.

114.   شمس، صادق (1388)، واژه‌نامه سنتی معماری ایران، علم و دانش، تهران.

115.   شیخ‌الحکمایی، عمادالدّین و جعفریان، محمودرضا (1388)، کتابچة برآورد مخارج راه‌سازی مازندران از حسین‌قلی‌خان قاجار مهندس، در: گلستان هنر، ش15، تهران، صص 44ـ36.

116.   شیمل، آنماری (1378)، باغ ملکوت، ترجمه‌ی امید نیک‌فرجام، رواق، ش3، تهران، صص 33ـ21.

117.   صادقی پی، ناهید (1388)، تأملی در معماری سنتی، صفّه، ش 48، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 16ـ7.

118.   صدری، مینا (1387)، صورت و معنا در هنر دینی، کتاب ماه (هنر)، ش ۱۲۵، تهران، صص ۶۸ - ۷۵.

119.   [صندوق احیاء و بهره‌برداری از بناها و اماکن تاریخی و فرهنگی] (1388)، آگاهینامه استادکاران گروه میراث فرهنگی، صندوق احیاء و بهره‌برداری از بناها و اماکن تاریخی و فرهنگی، تهران.

120.   ضیایی، نادر و میلانی، مهرداد (۱۳89)، آشنایی با معماری اسلامی، پر سیمرغ، مشهد.

121.   طاقی، زهرا و فخّار تهرانی، فرهاد (1376)، استاد پیرنیا از نگاهی دیگر، صفّه، ش24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص73ـ52.

122.   طاهباز، منصوره (11383)، شکل مقدّس، صفّه، ش38، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص125ـ96.

123.   ـــــــ (21383)، ردّ پای قداست در معماری اسلامی ایران، صفّه، ش39، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص124ـ103.

124.   ـــــــ (1384)، عوامل تفاوت بنیادی معماری اسلامی و معاصر ایران، مجموعه‌مقالات سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، رسانه‌پرداز، تهران، صص 288ـ260.

125.   طبسی، محسن (1379)، واژه‌های معماری در دیوان حافظ، رواق، ش 5، تهران، صص 94ـ75.

126.   ـــــــ (1381)، بازخوانی وقفنامه و بررسی کالبدی مرکز محلّه علیقلی آقا، صفّه، ش 35، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 31ـ20.

127.   ـــــــ (1382)، نگاهی به کتاب معماری و شهرسازی ایران به روایت شاهنامه فردوسی، رواق، ش 6، تهران، صص 63ـ56.

128.   عبّاسی هرفته، محسن (1385)، مهریز سرزمین مهر و خشت (معرفی چهل بنا از بناهای تاریخی شهرستان مهریز)، نورگستر، قم.

129.   عبد‌الله‌زاده، محمد‌مهدی (1388)، معمار دوره‌ گذار : نگاهی به خاطرات ممتحن‌الدوله، در: گلستان هنر، ش15، تهران، صص 63ـ53.

130.   عضد‌الملک (1370)، سفرنامه‌ي عضدالملک به عتبات (‌84ـ1283ه.ق.)، به کوشش حسن مرسلوند، مؤسّسه‌ي پژوهش و مطالعات فرهنگي، تهران.

131.   عکّاش، سمیر (1378)، تجلّی نظم جهانی و نشانه‌برداری از آن در معماری سنّتی اسلامی، ترجمه‌ی دکتر علی‌اکبر خان‌محمّدی، صفّه، ش 28، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 61ـ48.

132.   علی‌آبادی، محمّد (1382)، شهر خداوند تصویری از ساختار معنایی آرمان شهر اسلامی، در مدرّس هنر، ش 3، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران، صص 91ـ73.

133.   عمرانی، بهروز و اسمعیلی سنگری، حسین (1385)، بافت تاریخی شهر تبریز، سمیرا، تهران.

134.   غفّاری، علی (1379)، زواره نمادی از اسطورة کویر، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

135.   ف‍اراب‍ی، ‌اب‍ون‍ص‍ر م‍ح‍م‍دب‍ن‌ م‍ح‍م‍د (1348)، ترجمه‌ی حسین خدیوجم، احصاء العلوم، ب‍ن‍ی‍اد ف‍ره‍ن‍گ‌ ای‍ران‌، تهران.

136.   فاروقی، فؤاد (1361)، سیری در سفرنامه­ها، مؤسّسه­ی مطبوعاتی عطایی، تهران.

137.   فتح ا... یف، شامیل سیف ا... اوغلی (1375)، ترجمه‌ی لیلا ربن‌شه و حسین سلطان‌زاده و بهرام قدیری، گونه‌شناسی معماری مساجد در جمهوری آذربایجان، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

138.   فخّار تهرانی، فرهاد (1378)، مقدّمه‌ای بر پی‌سازی در معماری سنّتی ایران، مجموعه‌مقالات دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج4، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص245ـ229.

139.   ـــــــ (1385)، مقابله‌ی پدرانمان با زمين لرزه در تبريز شيوه‌هاي تأمين ايمني ابنيه در برابر زلزله در معماري سنّتي شهر تبريز، دومين كنفرانس بين‌المللي مديريت جامع بحران در حوادث غيرمترقّبه طبيعي، تهران.

140.   فخر‌الملک (1372)، از حريم تا حرم ـ سفرنامه‌ي فخرالملک (اردلان) به عتبات 1304ه.ق.، سازمان اسناد ملّي ايران، به کوشش محمّدرضا عبّاسي، تهران.

141.   فرشاد، مهدی (1376)، تاریخ مهندسی در ایران، نشر بلخ وابسته به بنیاد نیشابور ، تهران، چ3.

142.   فلّاح‌فر، سعید (1388)، فرهنگ واژه‌های معماری سنّتی ایران، کاوش‌پرداز، تهران، و2.

143.   فلامکي، محمدمنصور (۱۳۷۴)، باز زنده‌سازي بناها و شهرهاي تاريخي، دانشگاه تهران، ت‍ه‍ران.

144.   فلچر، سر بنیستر (1388)، م‍ع‍م‍اری‌ اس‍لام‍ی‌، ترجمه‌ی سمانه قرایی، مقدّس، تهران.

145.   [قاسمی، وحید] (1386)، پنجره 1 ـ مجموعه گفتارهای اوّلین و دومین هم‌اندیشی مباحث معماری، گردآوری وحید قاسمی، موزه حمّام علی‌قلی آقا، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری، اصفهان.

146.   قبادیان، وحید (1382)، معماری در دارالخلافه ناصری (سنت و تجدد در معماری معاصر تهران)، پشوتن، تهران.

147.   قزلباش، محمّدرضا و ابوضیاء، فرهاد (1364)، الفبای کالبد خانه‌ سنّتی یزد، سازمان برنامه و بودجه، تهران.

148.   قدیری، بهرام (1369)، احیای فرهنگ وقف با هدف تسهیل زندگی در مجتمعهای زیستی، در صفّه، ش1، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص43ـ36 .

149.   ـــــــ (11373)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ استاد محمّدرضا معماران بنام، در صفّه، ش 14ـ13، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص95ـ88.

150.   ـــــــ (21373)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ استاد اسماعیل زهره، در صفّه، ش 16ـ15، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص81ـ72.

151.   ـــــــ (11376)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ استاد محمّد غلامعلی شعرباف، در صفّه، ش 24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص111ـ92.

152.   ـــــــ (21376)، وقفنامه‌ها یکی از اسناد معتبر در شناخت تاریخ معماری و شهرسازی ایران، در صفّه، ش 24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص89ـ74.

153.   قمی، قاضی‌سعید (1378)، رموز صورت کعبه، ترجمه‌ی سیّد علی عمادی استرآبادی، رواق، ش3، تهران، صص 8ـ3.

154.   قیّومی، مهرداد (1378)، واژه‌های معماری در رساله‌ی معماریه، رواق، ش 2، تهران، صص 81ـ68 .

155.   ـــــــ (1385)، آموزش معماری در دوران پیش از مدرن بر مبنای رساله‌ی معماریه، صفّه، ش 42، تهران، صص 85ـ64 .

156.   ـــــــ (1388)، سخنی در منابع مکتوب تاریخ معماری ایران و شیوه جستجو در آن‌ها، در: گلستان هنر، ش15، تهران.

157.   کاراپتیان، کاراپت (1385)، خانه‌های ارامنه جلفای نو اصفهان، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی مریم قاسمی سیچانی،‌ فرهنگستان هنر‌، ت‍ه‍ران.

158.   کاشانی، غیاث‌الدّین جمشید (1366)، ترجمه و تحشیه: سیّد علیرضا جذبی، رساله‌ طاق و ازج، سروش، تهران.

159.   عابدی، عقیل (1375)، معماری خانه کعبه و مسجد الحرام به روایت سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 3، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 52ـ13.

160.   کریمیان، نادر (1375)، سیمای جغرافیای شهری در قرآن کریم، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج2، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 522ـ498.

161.   ک‍ری‍م‍ی‍ان‌، ع‍ل‍ی‌ (1380)، م‍ی‍رزارض‍ا م‍ه‍ن‍دس‌ب‍اش‍ی‌ از ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ م‍ه‍ن‍دس‍ان‌ ای‍ران‍ی‌ در ع‍ص‍ر ق‍اج‍ار، در: گ‍ن‍ج‍ی‍ن‍ه‌ اس‍ن‍اد، ش44، تهران، صص 57ـ44.

162.   کسمایی، مرتضی (1376)، به یاد استاد پیرنیا، صفّه، ش 24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص15ـ8 .

163.   کمپفر، انگلبرت (1363)، سفرنامه کمپفر، ترجمه‌ی کیکاووس جهانداری، خوارزمی، تهران، چ3.

164.   کوماراسوامی، آناندا (1377)، سخنی در حکمت هنر ایرانی، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی، رواق، ش1، تهران، صص 7ـ11.

165.   ـــــــ (1378)، ماهیت هنر قرون وسطی، ترجمه­ی علاءالدین طباطبایی، در: رواق، ش2، تهران، صص 19ـ15.

166.    کونئو، پائولو (1377)، تاريخ شهرسازي جهان اسلام، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی سعيد تيزقلم زنوزي،‌ سازمان عمران و بهسازي شهري‌، ت‍ه‍ران.

167.   کیانی، محمّدیوسف (1366)، م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دان‍ش‍گ‍اه‍ی‌، تهران.

168.   ـــــــ (1379)، تاریخ هنر معماری ایران در دورة اسلامی، سمت، تهران، چ3.

169.   گالدیری، اوژینیو (1362)، عالیقاپو، ترجمه‌ی عبدا.. جبل‌عاملی، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران.

170.   ـــــــ (1370)، مسجد جامع اصفهان، ترجمه‌ی عبدا.. جبل‌عاملی، سازمان میراث فرهنگی کشور، اصفهان.

171.   گرابار، اولگ (1379)، شکل‌گیری هنر اسلامی، ترجمه‌ی مهرداد وحدتی دانشمند، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.

172.   ـــــــ (1384)، هنر، معماری و قرآن، ترجمه‌ی حسن رضایی هفتادر، دوفصلنامه  اسلام‌پژوهی، تهران، صص 80ـ51.

173.   ـــــــ (1387)، نماد و نشانه در  تفسیر معماری اسلامی، ترجمه‌ی نیّر طهوری، گلستان هنر، ش9، تهران، صص 25-13.

174.   گروبه، ارنست و دیگران (1380)، معماری جهان اسلام، ویراسته‌ی جرج میشل، ترجمه‌ی یعقوب آژند، مولی، تهران.

175.    مینکه، گرنت (1384)، شیوه‌های ساخت بناهای گلین مقاوم در برابر زلزله، ترجمه‌ی ندا منصوری، ایکس‌ـ‌چنج کالچر‌ـ‌ساینس، تهران.

176.   گدار، آندره (1377)، هنر ایران، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ دکتر بهروز حبیبی،‌ دانشگاه ملّی ایران، ت‍ه‍ران، چ3. ‌

177.   گدار، آندره و گدار، یدا و سیرو، ماکسیم (1371)، آثار ایران، ترجمه‌ی ابوالحسنِ سروقد مقدّم، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، چ2. *

178.   گنون، رنه (1381)، معانی نمادین گنبد، ترجمه‌ی فرزین فردانش، خیال، ش4، فرهنگستان هنر، تهران، صص 77ـ72.

179.   ـــــــ (1384)، سیطرة کمیت و علائم آخر زمان، ترجمه‌ی علیمحمد کاردان، نشر دانشگاهی، تهران، چ3.

180.   لباف خانیکی، رجبعلی و صابرمقدم، فرامرز (1385)، مساجد خراسان (از آغاز تا دوران معاصر)، سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری، تهران.

181.   ماهوش، مریم (1384)، چگونگی پیدایش باور دینی در اثر معماری، مجموعه‌مقالات سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 2، رسانه‌پرداز، تهران، صص 426ـ403 .

182.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳51)، اص‍ول‌ فنی س‍اخ‍ت‍م‍ان‌، ت‍ه‍ران‌.

183.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳61)، طرح‌ و اج‍رای‌ ن‍ق‍ش‌ در ک‍ارشیک‍اری‌ ایران‌: دوره‌ی‌ اس‍لامی‌، 5ج، م‍وزه‌ رض‍ا ع‍ب‍اسی، ت‍ه‍ران‌.

184.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳73)، آج‍ر و ن‍ق‍ش‌، محمود ماهرالنقش، ت‍ه‍ران‌.

185.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳۷۶)، م‍ع‍م‍اری‌ م‍س‍ج‍د حکیم، سروش، ت‍ه‍ران‌.

186.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳81)، م‍ی‍راث‌ آج‍رک‍اری‌ ایران، سروش، ت‍ه‍ران‌.

187.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳83)، طرح‌ و اج‍رای‌ ن‍ق‍ش‌ در ک‍ارشیک‍اری‌ ایران‌: دوره‌ی‌ اس‍لامی‌، 5ج، سروش، ت‍ه‍ران‌.

188.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳8۶)، م‍ع‍م‍اری‌ م‍س‍ج‍د سید اصفهان، محمود ماهرالنقش، ت‍ه‍ران‌.

189.   محمودی، مهناز (1388)، بادگیر نماد معماری ایران، یزدا، ت‍ه‍ران.

190.   مختاری، اسکندر (1387)، دومین سالنامه گزارش فعالیتهای مطالعاتی و اجرایی پروژه نجات‌بخشی میراث فرهنگی بم (ارگ)، رسانه­پرداز، تهران.

191.   مرتضی، هشام (1387)، اصول سنّتی ساخت و ساز در اسلام، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ ابوالفضل مشکینی و کیومرث حبیبی،‌ وزارت مسکن و شهرسازی، ت‍ه‍ران.

192.   [مرکز اسناد و تحقیقات معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی] (1375)، گنجنامه، زیر نظر کامبیز حاجی‌قاسمی، شرکت توسعه‌ی فضاهای فرهنگی و دانشگاه شهید بهشتی، تهران.

193.   مصطفوي، سیّد محمّدتقی (1350)، استمرار هنر معماري در ایران، یادبودجشن بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران، تهران.

194.   مطهّری، مرتضی (1387)، خدمات مقابل اسلام و ایران، صدرا، تهران، چ36.

195.   [معاونت پژوهشی دانشگاه هنر] (1380)، مجموعه‌مقالات دومین همایش بین‌المللی معماری مسجد، دانشگاه هنر، تهران.

196.   معماریان، غلامحسین (1371)، آشنایی با معماری مسکونی ایرانی گونه شناسی برونگرا، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران.

197.   ـــــــ (1372)، دفتري از معماري کوير: سيري در معماري آب انبارهاي يزد، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران.

198.   ـــــــ (۱۳77)، نیارش سازه‌های طاقی، دانشگاه علم و صنعت ايران، ت‍ه‍ران‌.

199.   ـــــــ (1386)، سیری در مبانی نظری معماری، سروش دانش، تهران، چ2.

200.   ـــــــ (1387)، آشنایی با معماری مسکونی ایرانی گونه شناسی درونگرا، سروش دانش، تهران، چ5.

201.   ـــــــ (۱۳89)، مسجد جامع اصفهان، مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی و معماری، ت‍ه‍ران‌.

202.   نعیما، غلامرضا (۱۳۷۶)، دزفول شهر آجر، س‍ازم‍ان‌ میراث‌ ف‍رهنگی ک‍ش‍ور، ت‍ه‍ران‌.

203.   مفتاح، عبدالعلی (1369)، نقدی بر خاطرات ممتحن‌الدوله، بی‌جا: بی‌نا، تهران؟ .

204.   مفید، حسین (1375)، تجلیات عرفانی در هندسه معماری گره بنّایی، مجموعه‌مقالات کنگره تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج4، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 8ـ41.

205.   ـــــــ (1378)، به دنبال وجود ادراکی در فضاهای معماری، دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 62ـ51.

206.   مفید، حسین و رئیس‌زاده، مهناز (1385)، ماجرای معماری سنتی ایران در خاطرات استاد حسین لرزاده ـ از انقلاب تا انقلاب به انضمام منتخب اشعار، مولی، تهران.

207.   مک چنسی، آر. دی. (1377)، احداث اصفهان عبّاسی در متون صفوی، ترجمه‌ی مهرداد محمودزاده، رواق، ش 1، تهران، صص 93ـ67.

208.   ـــــــ (1378)، مستدرک مقاله‌ی احداث اصفهان عبّاسی، ترجمه‌ی مهرداد محمودزاده، رواق، ش 2، تهران، صص 67ـ66.

209.   ملکمیان، لینا (1380)، کلیساهای ارامنة ایران (از ایران چه می‌دانم؟/17)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، چ2.

210.   مندگاری، کاظم (1378)، نقش رمز در تربیت معماران، مجموعه‌مقالات دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 276ـ269.

211.   ـــــــ (1382)، بازنگری در مفهوم معماری اسلامی، در نشریه واحه، کانون فرهنگی قلم دانشگاه یزد، یزد، صص 7ـ1.

212.   منشی­باشی، محمّدعلی (1356)، سفرنامه­ رکن­الدوله به سرخس، در: سفرنامة رکن­الدّوله، بکوشش محمّد گلبن، سحر، تهران، صص 132ـ44.

213.   منصوری، فیروز (1372)، نگاهی نو به سفرنامه­ ناصر خسرو، چاپخش، تهران.

214.   مهدوی‌نژاد، محمّدجواد (1381)، هنر اسلامی در چالش مفاهیم معاصر و افق‌های جدید، هنرهای زیبا، ش 12، دانشگاه تهران، تهران، صص 32ـ23.

215.   مهریار، محمّد و دیگران (۱۳۷۸)، اس‍ن‍اد ت‍ص‍وی‍ری‌ ش‍ه‍ره‍ای‌ ای‍ران‍ی‌: دوره‌ ق‍اج‍ار، سازمان میراث فرهنگی و دانشگاه شهید بهشتی، تهران.

216.   ـــــــ (1383)، حکمت معماری اسلامی ـ جستجو در ژرف‌ساختهای معنوی معماری اسلامی ایران، هنرهای زیبا، ش 19، دانشگاه تهران، تهران، صص 66ـ57.

217.   م‍ه‍ندس‌، حاجی محمّد میرزا (۱۲۹۳ق.)، جغرافیای رودبار قصران [نسخه خطی]، بکتابت محمد‌علی تفرشی، در: کتابخانه‌ی ملّی ایران، به شماره بازیابی: ۵-۱۰۸۰۸.

218.   مهندس، محمّدحسین (1356)، نمائی از سرخس، در: سفرنامة رکن­الدّوله، بکوشش محمّد گلبن، سحر، تهران، صص 43ـ19.

219.   مهندس‌باشی، عباس‌خان (1318ق.)، حکم به میرزا عباس خان مهندس باشی [نسخه خطی]، در: کتابخانه‌ی ملّی ایران، به شماره بازیابی: ۹-۷۷۹.

220.   میردانش، سیّدمهدی (1386)، آشنایی با بناهای تاریخی،‌ مدرسه، ت‍ه‍ران، چ8.

221.   میرل‍طیفی، ‌ج‍لال‌ (1384)، ش‍ی‍وه‌ پ‍ارسی‌ و پ‍ارتی‌ و س‍ازه‌ه‍ای‌ طاقی‌، ق‍اضی، تهران.

222.   ناصرالدّين شاه قاجار (1363)، سفرنامه‌ي عتبات سال 1287ه.ق.، به کوشش ايرج افشار، فردوسي، تهران.

223.   نجیب اوغلو، گل‌رو (1377)، نقشه و طومار معماری در جهان اسلام، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی، رواق، ش1، تهران، صص 66ـ47. *

224.   نجیب اوغلو، گل‌رو (1389)، هندسه و تزیین در معماری اسلامی (طومار توپکاپی)، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی، روزنه، تهران، چ2.

225.   نتکین، آی.آی. (1382)، ژنوتیپ‌های فضایی در معماری شرق، رواق، ش6، تهران، صص 11ـ3.

226.   ندیمی، هادی (1386)، کلک دوست‌ـ‌ده مقاله در هنر و معماری، سازمان فرهنگی‌تفریحی شهرداری اصفهان، تهران.

227.   نصر، سیّدحسین (1375)، اهمّیت فضای خالی در هنر اسلامی، هنر و معنویت اسلامی، ترجمه‌ی رحیم قاسمیان، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، صص 186ـ179.

228.   ـــــــ (1383)، ترجمه­ی سعید دهقانی، سنّت عقلانی اسلامی در ایران، قصیده‌سرا، تهران.

229.   ـــــــ (1386)، تیتوس بورکهارت و ارزش معنوی هنر اسلامی، تدوین: امیر نصری، در: مبانی هنر اسلامی، حقیقت، تهران، صص 31ـ13.

230.   نصر، طاهره (1386)، از هنر و هنر اسلامی، نوید، شیراز.

231.   ـــــــ (1387)، جّستاری در شهرسازی و معماری زندیه، نوید، شیراز.

232.   نصیری انصاری، محمود (1350)، سیری در معماري ایران، هنرسرای عالی، تهران.

233.   نقره‌کار، عبدالحمید (1387)، درآمدی بر هویت اسلامی در معماری و شهرسازی، وزارت مسکن و شهرسازی، تهران.

234.   نقره‌کار، عبدالحمید (1375)، تحلیل ساختار هندسی و فضایی بیت‌ا...الحرام و تأثیر آن بر معماری و شهرسازی دوران اسلامی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 3، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 156ـ141.

235.   نقی‌زاده، محمّد (1378)، صفات شهر اسلامی در متون اسلامی، هنرهای زیبا، ش 4و5، دانشگاه تهران، تهران، صص 61ـ47.

236.   ـــــــ (1382)، جستاری در چیستی اسلامیت هنر و معماری ایران، در مدرّس هنر، ش 3، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران، صص 119ـ111.

237.   ـــــــ (11384)، مبانی هنر دینی در فرهنگ اسلامی ـ مبانی و نظام فکری، ج1، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران. صص 128ـ101.

238.   ـــــــ (21384)، معماری و شهرسازی اسلامی (مبانی نظری)، راهیان، اصفهان.

239.   ـــــــ (1386)، ادراک زیبایی و هویت شهر در پرتو تفکّر اسلامی، شهرداری اصفهان، اصفهان.

240.   نقی‌زاده، محمّد و امین‌زاده، بهناز (1379)، رابطه‌ی معنا و صورت در تبیین مبانی هنر، هنرهای زیبا، ش8، دانشگاه تهران، تهران، صص 32ـ16.

241.   ـــــــ (1385)، مدخلی بر تبیین معنای معماری، در: مدرّس هنر، ش3، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران، صص 95ـ81.

242.   نوایی، کامبیز (1378)، در جست و جوی معماری خودی، معماری و شهرسازی، ش50 و 51، تهران.

243.   ـــــــ (1382)، روايتي از معماري مسلمين: روزنه‌اي به باغ بهشت، مجموعه مقالات، مهر، 1366.

244.   وارن، جان (1387)، ترجمه‌ی مهرداد وحدتی، حفاظت سازه­های گلین، رسانه­پرداز، تهران.

245.   ویلبر، دونالد ن. (1365)، ترجمه‌ی عبدا... فریار، معماری ایران در دوره‌ی ایلخانان‌، علمی و فرهنگی، تهران، چ2.

246.   ـــــــ (1366)، معماران ـ استادکاران دوران اسلامی، ترجمه‌ی کرامت‌ا... افسر و محمّدیوسف کیانی، در م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دان‍ش‍گ‍اه‍ی‌، تهران.

247.   ـــــــ (1384)، ترجمه‌ی مهین‌دخت صبا، باغهای ایران و کوشک‌های آن‌، علمی و فرهنگی، تهران، چ3.

248.   ویلبر، دونالد  لیزا گلمبک و رناتا هلد (1374)، ترجمه‌ی کرامت‌ا... افسر و محمّدیوسف کیانی، باغهای معماری تیموری در ایران و توران‌، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران.

249.   هادی‌زاده کاخکی، سعید (1385)، کبوترخانه در ایران (از ایران چه می‌دانم؟/71)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

250.   هردگ، کلاوس (1376)، واحد پژوهش و ترجمه‌ی بانیان، ساختار شکل در معماری ایران و ترکمنستان، بوم، تهران.

251.   هلد، رناتا (1378)، جستجوی تعریف هنر معماری در دوره‌ی اسلامی، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش 4، تهران، صص 34ـ25.

252.   همفر، اولکو (1386)، سفرنامه همفر، ترجمه‌ی دکتر محسن مؤیّدی، امیرکبیر، تهران.

253.   [هنرهای زیبا] (1376)، اعطای نخستین دکترای افتخاری در رشته معماری دانشگاه تهران به استاد محمدکریم پیرنیا، هنرهای زیبا، ش1، دانشگاه تهران، تهران، ص104.

254.   [هنرهای زیبا] (1377)، یادمان استاد عبدالکریم [!] پیرنیا، هنرهای زیبا، ش3، دانشگاه تهران، تهران.، صص7ـ6.

255.   هواگ، جان و مارتن، هانری (1386)، سبک‌شناسی هنر معماری در سرزمینهای اسلامی، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی پرویز ورجاوند،‌ علمی و فرهنگی، تهران، چ5.

256.   ه‍ی‍ل‍ن‌ ب‍رن‍د، راب‍رت‌ (1377)، م‍ع‍م‍اری‌ اس‍لام‍ی‌: فرم عملکرد م‍ع‍ن‍ی، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی ایرج اعتصام،‌ ش‍رک‍ت‌ پ‍ردازش‌ و ب‍رنام‍ه‌ری‍زی‌ ش‍ه‍ری‌، ت‍ه‍ران.

257.   ـــــــ (1383)، م‍ع‍م‍اری‌ اس‍لام‍ی‌: ش‍ک‍ل ک‍ارک‍رد م‍ع‍ن‍ی، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ ب‍اق‍ر آی‍ت‌ال‍ل‍ه‌زاده‌ ش‍ی‍رازی،‌ روزن‍ه‌، ت‍ه‍ران.

258.   هیوم، رابرت ا. (1382)، ادیان زندة جهان، ترجمه‌ی عبدالرحیم گواهی، قطره، تهران، چ12، و2.

منابع مطالعاتی تاریخ معماری

منابع مطالعاتی تاریخ معماری

1.      آبادی (1375)، برای اسلامی کردن سیمای شهرها چه می‌توان کرد؟، نشریه‌ی آبادی، ش 22، تهران، صص 45ـ40.

2.      آزاد، میترا (1381)، معماری ایران در قلمرو آل بویه، کلیدر، تهران.

3.      ـــــــ (1384)، بررسی تحول بناهاي مذهبی دوره ساسانی به بناهاي مذهبی قرون اولیه اسلامی ایران، رساله‌ی دکتری رشته پژوهش هنر، به راهنمایی محمدرضا پورجعفر و مشاوره‌ی محمود طاووسی و سید علی اصغر میرفتاح، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران.

4.      [آیت الله زاده شیرازی، باقر] (1387)، گردهمایی مکتب اصفهان ـ مجموعه مقالات معماری و شهرسازی، فرهنگستان هنر، تهران.

5.      ابن عربی، محی‌الدّین (1377)، در اسرار حج و کعبه، ترجمه‌ی محمّدرضا جوزی، رواق، ش1، تهران، صص 9ـ5.

6.      ابوالقاسمی، لطیف (1379)، هنجار شکلیابی معماری اسلامی ایران، به کوشش محمّدیوسف کیانی، در: م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران ـ دوره‌ اس‍لام‍ی‌، سمت، تهران، صص 394-378.

7.      ارژمند، محمود (11377)، رس‍ال‍ه‌ م‍ع‍م‍اری‍ه‌، رواق، ش1، تهران، صص 96ـ95.

8.      ـــــــ (21377)، م‍ع‍رّف‍ی‌ رس‍ال‍ه‌ م‍ع‍ماری‍ه‌، ک‍ت‍اب‌ م‍اه‌ ه‍ن‍ر، ش4، تهران، صص10ـ1.

9.      ـــــــ (1378)، معماری ایران در سفرنامه‌ها: سفرنامه‌ی مادام دیو لافوا، رواق، ش2، تهران، صص 63ـ51.

10.  ـــــــ (1382)، سفرنامه کمپفر، رواق، ش6، تهران، صص 47ـ34.

11.  اردلان، نادر و لاله بختیار (1380)، حسّ وحدت، سنّت عرفانی در معماری ایرانی، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ حمید شاهرخ،‌ خاک، اصفهان.

12.  اديب‌الملک (1364)، سفرنامه‌ي اديب‌الملک به عتبات (دليل‌الزّائرين) 1273ه.ق.، به‌تصحيح مسعود گلزاري، دادجو، تهران.

13.       استرآبادی، علی و قیومی‌بیدهندی، مهرداد (1388) واژه‌نامه سه‌زبانه معماری اسلامی، مسجد مقدس جمکران، قم.

14.  استیرلن، هانری (1377)، اصفهان تصویر بهشت، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ جمشيد ارجمند،‌ فروزان روز، تهران.

15.  ـــــــ (1381)، ترجمه­ی نادر روزرخ، دائره‌المعارف معماری جهان، فرهنگان، تهران.

16.  افشار سیستانی، ایرج (1373)، یادگارهاي یزد، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و خانۀ کتاب یزد، 2ج، تهران.

17.  ـــــــ (1377)، مقدّماتی درباره‌ی تاریخ معماری در ایران بر اساس متون فارسی، رواق، ش1، تهران، صص 45ـ41.

18.  ـــــــ (1378)، شهرآشوب پیشه‌های ساختمانی، رواق، ش4، تهران، صص 63ـ55.

19.  افندی، جعفر (1376)، رساله‌ی معماریه: متنی از سده یازدهم هجری، ترجمه‌ی انگلیسی هانری کربن، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی بیدهندی، شرکت توسعه‌ی فضاهای فرهنگی شهرداری تهران، تهران.

20.  اکرمی، غلامرضا (1383)، سنّت ـ هنرـ معماری، ش 38، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص144ـ127.

21.  السعید، عصام و پارمان، عایشه (1387)، نقشهای هندسی در هنر اسلامی، ترجمه‌ی مسعود رجب نیا، سروش، تهران، چ3.

22.  امین‌زاده، بهناز و نقی‌زاده، محمّد (1381)، آرمانشهر اسلام: شهر عدالت، صفّه، ش 35، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 31ـ20.

23.  انصاری، مجتبی (1367)، اصول طرّاحی معماری اسلامی و سنّتی، به راهنمایی مهندس علی مدن‌پور، پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد مهندسی معماری، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران.

24.  انصاری، مجتبی و رهبرنیا، زهرا (1383)، هنر اسلامی و زندگی امروز، در مجموعه مقالات گردهمایی پژوهشی هنر و زندگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، صص 137ـ125.

25.  او.بتس، اولکو (1382)، دو سند درباره معماران دوره عثمانی در مصر، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش 6، تهران، صص 20ـ12.

26.  اولیاء، محمّدرضا (1376)، واژه‌نامه‌‌ی معماری اسلامی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 5، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 322ـ287.

27.       اولیاء، محمّدرضا (1385)، اصطلاح‌شناسی معماری سنّتی ایران ـ به سوی روشی جایگزین در بازشناسی معماری (رساله‌ی دکتری)، به راهنمایی دکتر باقر آیت‌ا...زاده شیرازی، دانشگاه تهران‌ـ‌پردیس هنرهای زیبا، تهران.

28.  اولیا، محمّدرضا و قدیری، بهرام (1372)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ حاجی علی‌اکبر آخوند، در صفّه، ش 12ـ11، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص65ـ58.

29.  اهری، زهرا (1378)، عالم مثال و بیان فضایی آن در مکتب شهرسازی اصفهان، در: دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص86ـ67.

30.  اهري، زهرا و حبيبي، سیّد محسن (۱۳80)، مکتب اصفهان در شهرسازي (زبانشناسي عناصر و فضاهاي شهري، واژگان و قواعد دستوري)، دانشگاه هنر، اصفهان. ‌

31.  ایبل، کریس (1378)، آموزش معماری در کشورهای در حال توسعه، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش 2، تهران، صص 50ـ39.

32.  ایمانی، نادیه (1386)، آیا معماری اسلامی می‌شود؟، مجموعه گفتارهای اوّلین و دومین هم‌اندیشی مباحث معماری، به کوشش وحید قاسمی، موزه حمّام علی‌قلی آقا، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری، اصفهان، صص 54ـ43.

33.  باروکاند، ماریانه و بدنورتس، آخیم (1386)، معماری اسلامی در اندلس، ترجمه‌ی فائزه دینی، فرهنگستان هنر، تهران.

34.  باقری، اشرف السّادات (1384)، مأخذشناسی شهرهای قلمرو فرهنگی اسلام، صفّه، ش 41، تهران، صص 156ـ142.

35.  باقری، مهری (1385)، دین‌های ایران باستان، قطره، تهران.

36.  بزرگ‌نیا، زهره (1383)، معماران ایران از آغاز دوره اسلامی تا پایان دوره قاجار، سازمان میراث فرهنگی، تهران.

37.  بِزِنوال، رولان (1379)، ترجمه‌ی سیّد محسن حبیبی، فن‌آوری تاق در خاور کهن، ج1و2، سازمان میراث فرهنگی (پژوهشگاه)، تهران، چ 1.

38.  بلخاری قهی، حسن (1385)، قّوّه خیال در آراء و اندیشه‌های امام محمّد غزّالی ـ تأمّلی در مبانی نظری هنر اسلامی، هنرهای زیبا، ش 26، دانشگاه تهران، تهران، صص 12ـ5.

39.  بمات، نجم الدین، شهر اسلامی (1369)، ترجمه‌ی محمد حسین حلیمی و منیژه اسلامبولچی، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، تهران.

40.  بمانيان، محمدرضا (1378)، مسكن از ديدگاه قرآن كريم، دومين جشنواره مهندسي ساختمان، وزارت مسكن و شهرسازي، تهران، صص61ـ60.

41.  ـــــــ (1382)، دين باوري و معماري مسلمين، مجموعه مقالات اوّلين همايش هنر اسلامي، دانشگاه تربیت مدرّس، صص80-71.

42.  ـــــــ (1386)، رهیافت‌هایی در تبیین معماري مسلمين، سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور، تهران.

43.  بورکهارت، تیتوس (1370)، ارزشهای جاودان در هنر اسلامی، در: جاودانگی و هنر، ترجمه‌ی سیّد محمّد آوینی، برگ، تهران، صص 26ـ13.

44.  ـــــــ (1376)، نقش کعبه در هنر اسلامی، در: مبانی هنر معنوی، ترجمه‌ی سیّد حسین نصر، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، صص 50ـ35. *

45.  ـــــــ (1381)، سهم هنرهای زیبا در تعلیم مسلمانان، ترجمه‌ی سیّد علاءالدّین طباطبایی، در: خیال، ش3، تهران، صص 33ـ22.

46.  ـــــــ (1386)، مبانی هنر اسلامی، ترجمه‌ی امیر نصری، حقیقت، تهران.

47.  بوزجانی، ابوالوفاء محمّد بن محمّد، (1384)، سیّد علیرضا جذبی، هندسه‌ی ایرانی‌ـ‌کاربرد هندسه در عمل، سروش، تهران، چ3.

48.  بهشتی، سیّدمحمّد (1375)، تأویل معماری مسجد با تأمّلی در مناسک حج ـ‌مسجد مکان معراج مؤمنین‌ـ، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 40ـ11 .

49.  ـــــــ (1378)، نسبت ظاهر و باطن در معماری ایران، در: دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج2، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص366ـ357.

50.       بهشتی، محمد و قیومی‌بیدهندی، مهرداد (1388) فرهنگ‌نامه معماری ایران در مراجع فارسی، ترجمه و نشر آثار هنری متن، تهران.

51.  ‌پائولزی، پیرو سن (1354)، تأثیر معماری گنبد سلطانیه در گنبد سانتا ماریا دل فیوره، سازمان حفاظت آثار باستانی، تهران.

52.  پاپادوپولو، آلکساندر (1368)، معماری اسلامی، ترجمه‌ی حشمت ا... جزنی، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران.

53.  پازوکی طرودی، ناصر (1381)، آثار تاریخی فیروزکوه، میراث فرهنگی کشور، تهران.

54.  ـــــــ (1381)، آثار تاریخی دماوند، میراث فرهنگی کشور، تهران.

55.  پورنادری، حسین (1379)، شعرباف و آثارش، ج2: گره و کاربندی، میراث فرهنگی کشور، تهران.

56.       پوستین‌دوز، محمّدمهدی (1374)، معماری شناسی، گامی به سوی چگونگی معماری الهی

57.  پیرنیا، محمّدکریم (1368)، تدوین غلامحسین معماریان، شیوه‌های معماری ایرانی، هنر اسلامی، تهران.

58.  ـــــــ (1370)، گنبدهای ایران، به کوشش زهره بزرگمهری و دیگران، مجلّه‌ی اثر، ش20، میراث فرهنگی کشور، تهران.

59.  ـــــــ (1378)، تحقیق در معماری گذشته‌ی ایران، تدوین غلامحسین معماریان، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران.

60.  ـــــــ (1381)، مصالح ساختمانی آژند اندود آمود در بناهای کهن ایران، زهره بزرگمهری، میراث فرهنگی کشور، تهران.

61.  ـــــــ (1382)، تدوین غلامحسین معماریان، آشنایی با معماری اسلامی ایران، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران، چ7.

62.  ـــــــ (1386)، تدوین غلامحسین معماریان، سبک‌شناسی معماری ایرانی، سروش دانش، تهران، چ5.

63.  ـــــــ (1387)، تدوین و تألیف غلامحسین معماریان، معماری ایرانی، سروش دانش، تهران.

64.  پیرنیا، محمّدکریم و بزرگمهری، زهره (1385)، هندسه در معماری، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، چ3.

65.  پوپ، آرتور آپهام (1388)، معماري ایران، ترجمه‌ی زهرا قاسم علی، سمیرا، تهران.

66.   تجویدي، علی اکبر (1350)، تداوم در معماري ایران، مجلّه‌ی هنر و مردم ، ش111، تهران.

67.  تکمیل همایون، ناصر (1376)، جایگاه اجتماعی و فرهنگی حرفه‌ی بنّایی و معماری در تاریخ ایران، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 5، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 340ـ323 .

68.  توسّلی، محمود (1381)، ساخت شهر و معماری در اقلیم گرم و خشک ایران، پیام و پیوند نو، تهران، چ4.

69.  ـــــــ (1383)، هنر هندسه ـ پویایی اشکال، احجام کروی ابوالوفای بوزجانی، پیام و پیوند نو، تهران.

70.  تهامی، جواد (1384)، طهران قدیم، ابریشمی‌فر، تهران.

71.  تولّایی، نوین (1378)، عوامل مؤثّر بر توسعه و ویرانی شهرها از نظر ابن خلدون، صفّه، ش 28، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص15ـ4 .

72.  چنکوا، گالینا آناتولینا پوگا (1387)، شاهکارهای معماری آسیای میانه‌ ـ سده‌های چهاردهم و پانزدهم میلادی، ترجمه‌ی سیّد داوود طبایی، فرهنگستان هنر، تهران.

73.  حاجی ابراهیم زرگر، اکبر و ندیمی، حمید (1386)، راهنمای معماری مسجد، دید، تهران.

74.  حاجی قاسمی، کامبیز و نوایی، کامبیز (1377)، از خاک تا کیمیا، رواق، ش1، تهران، صص 40ـ29.

75.  حائری، محمّدرضا (1386)، قنات در ایران (از ایران چه می‌دانم؟/78)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

76.  حبیبی، سیّد محسن (1385)، شرح جریان‌های فکری معماری و شهرسازی در ایران معاصر ـ با تأکید بر دوره‌ی زمانی 1357ـ 1385، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

77.  حسینی، سیّد بهشید (1378)، درک و فهم فضای قدسی آتشکده و آتشگاه در چهارچوب نظام شکل و معنا، دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 424ـ393.

78.  حصوری، علی (1385)، مبانی طرّاحی سنّتی در ایران ـ دفتر نخست، چشمه، تهران، چ2.

79.  حلّی، سیّد اکبر (1386)، عروس مساجد خاورمیانه، در شباک، ش2، انجمن علمی معماری دانشگاه کاشان، کاشان.

80.  حیدر، سیّد گلزار (1378)، آموزش در جهت معماری اسلامی، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش3، تهران، صص 44-35.

81.  خادم‌زاده، محمد حسن (1389)، معماری دوره آل مظفر یزد (ایلخانی و تیموری) با نگاهی به بناهای عصر اتابکان، با همکاری مجید علومی و الهه الوندیان، سازمان میراث فرهنگی، تهران.

82.  خامنه‌ای، سیّدعلی (1375)، ساخت و ساز شهرها باید براساس معماری اسلامی و ایرانی باشد، روزنامه‌ی ایران، ش455، 6شهریور1375، تهران، صص 1و2.

83.  خان‌محمّدی، علی‌اکبر (11371)، فتوّت‌نامه‌ی بنّایان، صفّه، ش 5، دانشکده‌ی معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص15ـ10.

84.  ـــــــ (21371)، شهرآشوبهای فارسی در باب بنّایان، صفّه، ش 8ـ7ـ6، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص51ـ46 .

85.  ـــــــ (11372)، منظومه‌ی اصفهانیه، صفّه، ش 10ـ9، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص7ـ2.

86.  ـــــــ (21372)، افسانه‌ی سنمار، صفّه، ش 12ـ11، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص5ـ2.

87.  ـــــــ (1377)، خطوطی از علم‌الجمال (زیبایی شناسی) اسلامی به ویژه در بنای مسجد، صفّه، ش 26، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص73ـ68.

88.  خمینی، سید روح ا... (1360)، رسالة نوین ـ تحریرالوسیله، ترجمه و شرح عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، انجام کتاب، تهران، چ4.

89.  خویی، حمیدرضا (1385)، در باب تجزیه و تحلیل و شرح آثار تاریخی، سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج4، رسانه‌پرداز، تهران، 39ـ29.

90.  دانشدوست، یعقوب (1385)، هسته‌های آغازین خانه، تداوم، گستره و دگرگونی‌های آن در معماری ایران، مجموعه‌مقالات سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، رسانه‌پرداز، تهران، صص 28ـ9.

91.  دروویل، گاسپار (1388)، سفرنامه دروویل، ترجمه‌ی جواد محیی، نیک‌فرجام، تهران.

92.  دوتیه، ژان (1385)، معماری با خاک یا آینده­ی سنتی هزاران ساله، ترجمه‌ی محمّد احمدی‌نژاد، خاک، تهران.

93.  دهقان منشادی، غلامرضا (1384)، کتابشناسی گزیده توصیفی تیتوس بورکهارت، صفّه، ش40، تهران، صص 121ـ112.

94.  ذکاء، یحیا (1366)، استادکاران دوران اسلامی، به کوشش محمّدیوسف کیانی، در م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دانش‍گ‍اه‍ی‌، تهران.

95.  ذوالفقارزاده، حسن (1384)، فقه و معماری ـ شیوه تعامل تفقه دینی و دانش معماری، به راهنمایی دکتر هادی ندیمی و مشاوره­ی حجة‌الاسلام سیّد محمّد مهدی میرباقری، دانشکده معماری و شهرسازی دانش‍گ‍اه‍ شهید بهشتی، تهران.

96.  رئیس‌زاده، مهناز (1375)، یادنامه‌ی سه نسل از معماران سنّتی معاصر ایران، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 52ـ49 .

97.  رئ‍ی‍س‌زاده‌، م‍ه‍ن‍از و ح‍س‍ی‍ن‌ م‍ف‍ی‍د (1384) اح‍ی‍ای‌ ه‍ن‍ره‍ای‌ از ی‍اد رف‍ت‍ه‌: م‍ب‍ان‍ی‌ معماری س‍ن‍ت‍ی‌ در ای‍ران‌ به روای‍ت‌ استاد ح‍س‍ی‍ن‌ ل‍رزاده‌، مولی، تهران، چ2.

98.  ریاضی، محمّدرضا (1375)، صنف معمار در دوران اسلامی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 2، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 379ـ356 .

99.       رهنورد، زهرا (1378)، مقدّمه‌ای بر حکمت هنر اسلامی، هنرهای زیبا، ش 4و5، دانشگاه تهران، تهران، صص 31ـ22.

100.   ـــــــ (1385)، حکمت هنر اسلامی، سمت، تهران، چ4.

101.   زارعی، باب ا... (1377)، کتیبة کوفی مسجد جامع قزوین ـ معرّفی اجمالی خطوط کوفی و کاربرد آنها در گرافیک، وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چ2.

102.   زرگر، اکبر (1375)، جایگاه درس تاریخ در آموزش معماری، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 66ـ53.

103.   زمانی‌فرد، علی (1378)، جایگاه مسجد جامع در شهرهای ایران بر اساس متون قرن چهارم هجری، رواق، ش 4، تهران، صص 93ـ69.

104.   ستوده، منوچهر (1366)، هنرمندان دوران اسلامی، به کوشش محمّدیوسف کیانی، در م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دانشگاهی‌، تهران.

105.   سلطان‌زاده، حسین (1376)، تبریز‌ـ‌خشتی استوار در معماری ایران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

106.   ـــــــ (1377)، معماری و شهرسازی ایران به روایت شاهنامه فردوسی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

107.   ـــــــ (1386)، بازارهای ایرانی (از ایران چه می‌دانم؟/11)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، چ4.

108.   سیفیان، محمّدکاظم (1376)1، قالب و محتوی در معماری اسلامی، هنرهای زیبا، ش1، دانشگاه تهران، تهران، صص 63ـ60.

109.   ـــــــ (1376)2، اسراف و تبذیر در معماری، هنرهای زیبا، ش2، دانشگاه تهران، تهران، صص 60ـ58.

110.   ـــــــ (1377)، قاعده لاضرر و رعایت آن در اصول معماری و شهرسازی اسلامی، هنرهای زیبا، ش3، دانشگاه تهران، تهران، صص 77ـ73.

111.   شریعتی، علی (1357)، هنر در انتظار موعود، اسرار، تهران.

112.   شقاقی، میرزا مهدی خان (1362)، خاطرات ممتحن‌الدوله، بکوشش حسینقلی خانشقاقی، تهران، امیرکبیر.

113.   شکاری نیّری، جواد (1378)، ارزشهای اعتقادی و مفاهیم توحیدی در معماری اسلامی ایران، مجموعه‌مقالات دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 396ـ367.

114.   شمس، صادق (1388)، واژه‌نامه سنتی معماری ایران، علم و دانش، تهران.

115.   شیخ‌الحکمایی، عمادالدّین و جعفریان، محمودرضا (1388)، کتابچة برآورد مخارج راه‌سازی مازندران از حسین‌قلی‌خان قاجار مهندس، در: گلستان هنر، ش15، تهران، صص 44ـ36.

116.   شیمل، آنماری (1378)، باغ ملکوت، ترجمه‌ی امید نیک‌فرجام، رواق، ش3، تهران، صص 33ـ21.

117.   صادقی پی، ناهید (1388)، تأملی در معماری سنتی، صفّه، ش 48، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 16ـ7.

118.   صدری، مینا (1387)، صورت و معنا در هنر دینی، کتاب ماه (هنر)، ش ۱۲۵، تهران، صص ۶۸ - ۷۵.

119.   [صندوق احیاء و بهره‌برداری از بناها و اماکن تاریخی و فرهنگی] (1388)، آگاهینامه استادکاران گروه میراث فرهنگی، صندوق احیاء و بهره‌برداری از بناها و اماکن تاریخی و فرهنگی، تهران.

120.   ضیایی، نادر و میلانی، مهرداد (۱۳89)، آشنایی با معماری اسلامی، پر سیمرغ، مشهد.

121.   طاقی، زهرا و فخّار تهرانی، فرهاد (1376)، استاد پیرنیا از نگاهی دیگر، صفّه، ش24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص73ـ52.

122.   طاهباز، منصوره (11383)، شکل مقدّس، صفّه، ش38، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص125ـ96.

123.   ـــــــ (21383)، ردّ پای قداست در معماری اسلامی ایران، صفّه، ش39، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص124ـ103.

124.   ـــــــ (1384)، عوامل تفاوت بنیادی معماری اسلامی و معاصر ایران، مجموعه‌مقالات سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، رسانه‌پرداز، تهران، صص 288ـ260.

125.   طبسی، محسن (1379)، واژه‌های معماری در دیوان حافظ، رواق، ش 5، تهران، صص 94ـ75.

126.   ـــــــ (1381)، بازخوانی وقفنامه و بررسی کالبدی مرکز محلّه علیقلی آقا، صفّه، ش 35، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 31ـ20.

127.   ـــــــ (1382)، نگاهی به کتاب معماری و شهرسازی ایران به روایت شاهنامه فردوسی، رواق، ش 6، تهران، صص 63ـ56.

128.   عبّاسی هرفته، محسن (1385)، مهریز سرزمین مهر و خشت (معرفی چهل بنا از بناهای تاریخی شهرستان مهریز)، نورگستر، قم.

129.   عبد‌الله‌زاده، محمد‌مهدی (1388)، معمار دوره‌ گذار : نگاهی به خاطرات ممتحن‌الدوله، در: گلستان هنر، ش15، تهران، صص 63ـ53.

130.   عضد‌الملک (1370)، سفرنامه‌ي عضدالملک به عتبات (‌84ـ1283ه.ق.)، به کوشش حسن مرسلوند، مؤسّسه‌ي پژوهش و مطالعات فرهنگي، تهران.

131.   عکّاش، سمیر (1378)، تجلّی نظم جهانی و نشانه‌برداری از آن در معماری سنّتی اسلامی، ترجمه‌ی دکتر علی‌اکبر خان‌محمّدی، صفّه، ش 28، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 61ـ48.

132.   علی‌آبادی، محمّد (1382)، شهر خداوند تصویری از ساختار معنایی آرمان شهر اسلامی، در مدرّس هنر، ش 3، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران، صص 91ـ73.

133.   عمرانی، بهروز و اسمعیلی سنگری، حسین (1385)، بافت تاریخی شهر تبریز، سمیرا، تهران.

134.   غفّاری، علی (1379)، زواره نمادی از اسطورة کویر، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

135.   ف‍اراب‍ی، ‌اب‍ون‍ص‍ر م‍ح‍م‍دب‍ن‌ م‍ح‍م‍د (1348)، ترجمه‌ی حسین خدیوجم، احصاء العلوم، ب‍ن‍ی‍اد ف‍ره‍ن‍گ‌ ای‍ران‌، تهران.

136.   فاروقی، فؤاد (1361)، سیری در سفرنامه­ها، مؤسّسه­ی مطبوعاتی عطایی، تهران.

137.   فتح ا... یف، شامیل سیف ا... اوغلی (1375)، ترجمه‌ی لیلا ربن‌شه و حسین سلطان‌زاده و بهرام قدیری، گونه‌شناسی معماری مساجد در جمهوری آذربایجان، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

138.   فخّار تهرانی، فرهاد (1378)، مقدّمه‌ای بر پی‌سازی در معماری سنّتی ایران، مجموعه‌مقالات دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج4، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص245ـ229.

139.   ـــــــ (1385)، مقابله‌ی پدرانمان با زمين لرزه در تبريز شيوه‌هاي تأمين ايمني ابنيه در برابر زلزله در معماري سنّتي شهر تبريز، دومين كنفرانس بين‌المللي مديريت جامع بحران در حوادث غيرمترقّبه طبيعي، تهران.

140.   فخر‌الملک (1372)، از حريم تا حرم ـ سفرنامه‌ي فخرالملک (اردلان) به عتبات 1304ه.ق.، سازمان اسناد ملّي ايران، به کوشش محمّدرضا عبّاسي، تهران.

141.   فرشاد، مهدی (1376)، تاریخ مهندسی در ایران، نشر بلخ وابسته به بنیاد نیشابور ، تهران، چ3.

142.   فلّاح‌فر، سعید (1388)، فرهنگ واژه‌های معماری سنّتی ایران، کاوش‌پرداز، تهران، و2.

143.   فلامکي، محمدمنصور (۱۳۷۴)، باز زنده‌سازي بناها و شهرهاي تاريخي، دانشگاه تهران، ت‍ه‍ران.

144.   فلچر، سر بنیستر (1388)، م‍ع‍م‍اری‌ اس‍لام‍ی‌، ترجمه‌ی سمانه قرایی، مقدّس، تهران.

145.   [قاسمی، وحید] (1386)، پنجره 1 ـ مجموعه گفتارهای اوّلین و دومین هم‌اندیشی مباحث معماری، گردآوری وحید قاسمی، موزه حمّام علی‌قلی آقا، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری، اصفهان.

146.   قبادیان، وحید (1382)، معماری در دارالخلافه ناصری (سنت و تجدد در معماری معاصر تهران)، پشوتن، تهران.

147.   قزلباش، محمّدرضا و ابوضیاء، فرهاد (1364)، الفبای کالبد خانه‌ سنّتی یزد، سازمان برنامه و بودجه، تهران.

148.   قدیری، بهرام (1369)، احیای فرهنگ وقف با هدف تسهیل زندگی در مجتمعهای زیستی، در صفّه، ش1، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص43ـ36 .

149.   ـــــــ (11373)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ استاد محمّدرضا معماران بنام، در صفّه، ش 14ـ13، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص95ـ88.

150.   ـــــــ (21373)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ استاد اسماعیل زهره، در صفّه، ش 16ـ15، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص81ـ72.

151.   ـــــــ (11376)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ استاد محمّد غلامعلی شعرباف، در صفّه، ش 24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص111ـ92.

152.   ـــــــ (21376)، وقفنامه‌ها یکی از اسناد معتبر در شناخت تاریخ معماری و شهرسازی ایران، در صفّه، ش 24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص89ـ74.

153.   قمی، قاضی‌سعید (1378)، رموز صورت کعبه، ترجمه‌ی سیّد علی عمادی استرآبادی، رواق، ش3، تهران، صص 8ـ3.

154.   قیّومی، مهرداد (1378)، واژه‌های معماری در رساله‌ی معماریه، رواق، ش 2، تهران، صص 81ـ68 .

155.   ـــــــ (1385)، آموزش معماری در دوران پیش از مدرن بر مبنای رساله‌ی معماریه، صفّه، ش 42، تهران، صص 85ـ64 .

156.   ـــــــ (1388)، سخنی در منابع مکتوب تاریخ معماری ایران و شیوه جستجو در آن‌ها، در: گلستان هنر، ش15، تهران.

157.   کاراپتیان، کاراپت (1385)، خانه‌های ارامنه جلفای نو اصفهان، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی مریم قاسمی سیچانی،‌ فرهنگستان هنر‌، ت‍ه‍ران.

158.   کاشانی، غیاث‌الدّین جمشید (1366)، ترجمه و تحشیه: سیّد علیرضا جذبی، رساله‌ طاق و ازج، سروش، تهران.

159.   عابدی، عقیل (1375)، معماری خانه کعبه و مسجد الحرام به روایت سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 3، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 52ـ13.

160.   کریمیان، نادر (1375)، سیمای جغرافیای شهری در قرآن کریم، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج2، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 522ـ498.

161.   ک‍ری‍م‍ی‍ان‌، ع‍ل‍ی‌ (1380)، م‍ی‍رزارض‍ا م‍ه‍ن‍دس‌ب‍اش‍ی‌ از ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ م‍ه‍ن‍دس‍ان‌ ای‍ران‍ی‌ در ع‍ص‍ر ق‍اج‍ار، در: گ‍ن‍ج‍ی‍ن‍ه‌ اس‍ن‍اد، ش44، تهران، صص 57ـ44.

162.   کسمایی، مرتضی (1376)، به یاد استاد پیرنیا، صفّه، ش 24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص15ـ8 .

163.   کمپفر، انگلبرت (1363)، سفرنامه کمپفر، ترجمه‌ی کیکاووس جهانداری، خوارزمی، تهران، چ3.

164.   کوماراسوامی، آناندا (1377)، سخنی در حکمت هنر ایرانی، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی، رواق، ش1، تهران، صص 7ـ11.

165.   ـــــــ (1378)، ماهیت هنر قرون وسطی، ترجمه­ی علاءالدین طباطبایی، در: رواق، ش2، تهران، صص 19ـ15.

166.    کونئو، پائولو (1377)، تاريخ شهرسازي جهان اسلام، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی سعيد تيزقلم زنوزي،‌ سازمان عمران و بهسازي شهري‌، ت‍ه‍ران.

167.   کیانی، محمّدیوسف (1366)، م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دان‍ش‍گ‍اه‍ی‌، تهران.

168.   ـــــــ (1379)، تاریخ هنر معماری ایران در دورة اسلامی، سمت، تهران، چ3.

169.   گالدیری، اوژینیو (1362)، عالیقاپو، ترجمه‌ی عبدا.. جبل‌عاملی، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران.

170.   ـــــــ (1370)، مسجد جامع اصفهان، ترجمه‌ی عبدا.. جبل‌عاملی، سازمان میراث فرهنگی کشور، اصفهان.

171.   گرابار، اولگ (1379)، شکل‌گیری هنر اسلامی، ترجمه‌ی مهرداد وحدتی دانشمند، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.

172.   ـــــــ (1384)، هنر، معماری و قرآن، ترجمه‌ی حسن رضایی هفتادر، دوفصلنامه  اسلام‌پژوهی، تهران، صص 80ـ51.

173.   ـــــــ (1387)، نماد و نشانه در  تفسیر معماری اسلامی، ترجمه‌ی نیّر طهوری، گلستان هنر، ش9، تهران، صص 25-13.

174.   گروبه، ارنست و دیگران (1380)، معماری جهان اسلام، ویراسته‌ی جرج میشل، ترجمه‌ی یعقوب آژند، مولی، تهران.

175.    مینکه، گرنت (1384)، شیوه‌های ساخت بناهای گلین مقاوم در برابر زلزله، ترجمه‌ی ندا منصوری، ایکس‌ـ‌چنج کالچر‌ـ‌ساینس، تهران.

176.   گدار، آندره (1377)، هنر ایران، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ دکتر بهروز حبیبی،‌ دانشگاه ملّی ایران، ت‍ه‍ران، چ3. ‌

177.   گدار، آندره و گدار، یدا و سیرو، ماکسیم (1371)، آثار ایران، ترجمه‌ی ابوالحسنِ سروقد مقدّم، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، چ2. *

178.   گنون، رنه (1381)، معانی نمادین گنبد، ترجمه‌ی فرزین فردانش، خیال، ش4، فرهنگستان هنر، تهران، صص 77ـ72.

179.   ـــــــ (1384)، سیطرة کمیت و علائم آخر زمان، ترجمه‌ی علیمحمد کاردان، نشر دانشگاهی، تهران، چ3.

180.   لباف خانیکی، رجبعلی و صابرمقدم، فرامرز (1385)، مساجد خراسان (از آغاز تا دوران معاصر)، سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری، تهران.

181.   ماهوش، مریم (1384)، چگونگی پیدایش باور دینی در اثر معماری، مجموعه‌مقالات سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 2، رسانه‌پرداز، تهران، صص 426ـ403 .

182.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳51)، اص‍ول‌ فنی س‍اخ‍ت‍م‍ان‌، ت‍ه‍ران‌.

183.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳61)، طرح‌ و اج‍رای‌ ن‍ق‍ش‌ در ک‍ارشیک‍اری‌ ایران‌: دوره‌ی‌ اس‍لامی‌، 5ج، م‍وزه‌ رض‍ا ع‍ب‍اسی، ت‍ه‍ران‌.

184.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳73)، آج‍ر و ن‍ق‍ش‌، محمود ماهرالنقش، ت‍ه‍ران‌.

185.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳۷۶)، م‍ع‍م‍اری‌ م‍س‍ج‍د حکیم، سروش، ت‍ه‍ران‌.

186.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳81)، م‍ی‍راث‌ آج‍رک‍اری‌ ایران، سروش، ت‍ه‍ران‌.

187.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳83)، طرح‌ و اج‍رای‌ ن‍ق‍ش‌ در ک‍ارشیک‍اری‌ ایران‌: دوره‌ی‌ اس‍لامی‌، 5ج، سروش، ت‍ه‍ران‌.

188.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳8۶)، م‍ع‍م‍اری‌ م‍س‍ج‍د سید اصفهان، محمود ماهرالنقش، ت‍ه‍ران‌.

189.   محمودی، مهناز (1388)، بادگیر نماد معماری ایران، یزدا، ت‍ه‍ران.

190.   مختاری، اسکندر (1387)، دومین سالنامه گزارش فعالیتهای مطالعاتی و اجرایی پروژه نجات‌بخشی میراث فرهنگی بم (ارگ)، رسانه­پرداز، تهران.

191.   مرتضی، هشام (1387)، اصول سنّتی ساخت و ساز در اسلام، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ ابوالفضل مشکینی و کیومرث حبیبی،‌ وزارت مسکن و شهرسازی، ت‍ه‍ران.

192.   [مرکز اسناد و تحقیقات معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی] (1375)، گنجنامه، زیر نظر کامبیز حاجی‌قاسمی، شرکت توسعه‌ی فضاهای فرهنگی و دانشگاه شهید بهشتی، تهران.

193.   مصطفوي، سیّد محمّدتقی (1350)، استمرار هنر معماري در ایران، یادبودجشن بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران، تهران.

194.   مطهّری، مرتضی (1387)، خدمات مقابل اسلام و ایران، صدرا، تهران، چ36.

195.   [معاونت پژوهشی دانشگاه هنر] (1380)، مجموعه‌مقالات دومین همایش بین‌المللی معماری مسجد، دانشگاه هنر، تهران.

196.   معماریان، غلامحسین (1371)، آشنایی با معماری مسکونی ایرانی گونه شناسی برونگرا، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران.

197.   ـــــــ (1372)، دفتري از معماري کوير: سيري در معماري آب انبارهاي يزد، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران.

198.   ـــــــ (۱۳77)، نیارش سازه‌های طاقی، دانشگاه علم و صنعت ايران، ت‍ه‍ران‌.

199.   ـــــــ (1386)، سیری در مبانی نظری معماری، سروش دانش، تهران، چ2.

200.   ـــــــ (1387)، آشنایی با معماری مسکونی ایرانی گونه شناسی درونگرا، سروش دانش، تهران، چ5.

201.   ـــــــ (۱۳89)، مسجد جامع اصفهان، مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی و معماری، ت‍ه‍ران‌.

202.   نعیما، غلامرضا (۱۳۷۶)، دزفول شهر آجر، س‍ازم‍ان‌ میراث‌ ف‍رهنگی ک‍ش‍ور، ت‍ه‍ران‌.

203.   مفتاح، عبدالعلی (1369)، نقدی بر خاطرات ممتحن‌الدوله، بی‌جا: بی‌نا، تهران؟ .

204.   مفید، حسین (1375)، تجلیات عرفانی در هندسه معماری گره بنّایی، مجموعه‌مقالات کنگره تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج4، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 8ـ41.

205.   ـــــــ (1378)، به دنبال وجود ادراکی در فضاهای معماری، دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 62ـ51.

206.   مفید، حسین و رئیس‌زاده، مهناز (1385)، ماجرای معماری سنتی ایران در خاطرات استاد حسین لرزاده ـ از انقلاب تا انقلاب به انضمام منتخب اشعار، مولی، تهران.

207.   مک چنسی، آر. دی. (1377)، احداث اصفهان عبّاسی در متون صفوی، ترجمه‌ی مهرداد محمودزاده، رواق، ش 1، تهران، صص 93ـ67.

208.   ـــــــ (1378)، مستدرک مقاله‌ی احداث اصفهان عبّاسی، ترجمه‌ی مهرداد محمودزاده، رواق، ش 2، تهران، صص 67ـ66.

209.   ملکمیان، لینا (1380)، کلیساهای ارامنة ایران (از ایران چه می‌دانم؟/17)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، چ2.

210.   مندگاری، کاظم (1378)، نقش رمز در تربیت معماران، مجموعه‌مقالات دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 276ـ269.

211.   ـــــــ (1382)، بازنگری در مفهوم معماری اسلامی، در نشریه واحه، کانون فرهنگی قلم دانشگاه یزد، یزد، صص 7ـ1.

212.   منشی­باشی، محمّدعلی (1356)، سفرنامه­ رکن­الدوله به سرخس، در: سفرنامة رکن­الدّوله، بکوشش محمّد گلبن، سحر، تهران، صص 132ـ44.

213.   منصوری، فیروز (1372)، نگاهی نو به سفرنامه­ ناصر خسرو، چاپخش، تهران.

214.   مهدوی‌نژاد، محمّدجواد (1381)، هنر اسلامی در چالش مفاهیم معاصر و افق‌های جدید، هنرهای زیبا، ش 12، دانشگاه تهران، تهران، صص 32ـ23.

215.   مهریار، محمّد و دیگران (۱۳۷۸)، اس‍ن‍اد ت‍ص‍وی‍ری‌ ش‍ه‍ره‍ای‌ ای‍ران‍ی‌: دوره‌ ق‍اج‍ار، سازمان میراث فرهنگی و دانشگاه شهید بهشتی، تهران.

216.   ـــــــ (1383)، حکمت معماری اسلامی ـ جستجو در ژرف‌ساختهای معنوی معماری اسلامی ایران، هنرهای زیبا، ش 19، دانشگاه تهران، تهران، صص 66ـ57.

217.   م‍ه‍ندس‌، حاجی محمّد میرزا (۱۲۹۳ق.)، جغرافیای رودبار قصران [نسخه خطی]، بکتابت محمد‌علی تفرشی، در: کتابخانه‌ی ملّی ایران، به شماره بازیابی: ۵-۱۰۸۰۸.

218.   مهندس، محمّدحسین (1356)، نمائی از سرخس، در: سفرنامة رکن­الدّوله، بکوشش محمّد گلبن، سحر، تهران، صص 43ـ19.

219.   مهندس‌باشی، عباس‌خان (1318ق.)، حکم به میرزا عباس خان مهندس باشی [نسخه خطی]، در: کتابخانه‌ی ملّی ایران، به شماره بازیابی: ۹-۷۷۹.

220.   میردانش، سیّدمهدی (1386)، آشنایی با بناهای تاریخی،‌ مدرسه، ت‍ه‍ران، چ8.

221.   میرل‍طیفی، ‌ج‍لال‌ (1384)، ش‍ی‍وه‌ پ‍ارسی‌ و پ‍ارتی‌ و س‍ازه‌ه‍ای‌ طاقی‌، ق‍اضی، تهران.

222.   ناصرالدّين شاه قاجار (1363)، سفرنامه‌ي عتبات سال 1287ه.ق.، به کوشش ايرج افشار، فردوسي، تهران.

223.   نجیب اوغلو، گل‌رو (1377)، نقشه و طومار معماری در جهان اسلام، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی، رواق، ش1، تهران، صص 66ـ47. *

224.   نجیب اوغلو، گل‌رو (1389)، هندسه و تزیین در معماری اسلامی (طومار توپکاپی)، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی، روزنه، تهران، چ2.

225.   نتکین، آی.آی. (1382)، ژنوتیپ‌های فضایی در معماری شرق، رواق، ش6، تهران، صص 11ـ3.

226.   ندیمی، هادی (1386)، کلک دوست‌ـ‌ده مقاله در هنر و معماری، سازمان فرهنگی‌تفریحی شهرداری اصفهان، تهران.

227.   نصر، سیّدحسین (1375)، اهمّیت فضای خالی در هنر اسلامی، هنر و معنویت اسلامی، ترجمه‌ی رحیم قاسمیان، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، صص 186ـ179.

228.   ـــــــ (1383)، ترجمه­ی سعید دهقانی، سنّت عقلانی اسلامی در ایران، قصیده‌سرا، تهران.

229.   ـــــــ (1386)، تیتوس بورکهارت و ارزش معنوی هنر اسلامی، تدوین: امیر نصری، در: مبانی هنر اسلامی، حقیقت، تهران، صص 31ـ13.

230.   نصر، طاهره (1386)، از هنر و هنر اسلامی، نوید، شیراز.

231.   ـــــــ (1387)، جّستاری در شهرسازی و معماری زندیه، نوید، شیراز.

232.   نصیری انصاری، محمود (1350)، سیری در معماري ایران، هنرسرای عالی، تهران.

233.   نقره‌کار، عبدالحمید (1387)، درآمدی بر هویت اسلامی در معماری و شهرسازی، وزارت مسکن و شهرسازی، تهران.

234.   نقره‌کار، عبدالحمید (1375)، تحلیل ساختار هندسی و فضایی بیت‌ا...الحرام و تأثیر آن بر معماری و شهرسازی دوران اسلامی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 3، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 156ـ141.

235.   نقی‌زاده، محمّد (1378)، صفات شهر اسلامی در متون اسلامی، هنرهای زیبا، ش 4و5، دانشگاه تهران، تهران، صص 61ـ47.

236.   ـــــــ (1382)، جستاری در چیستی اسلامیت هنر و معماری ایران، در مدرّس هنر، ش 3، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران، صص 119ـ111.

237.   ـــــــ (11384)، مبانی هنر دینی در فرهنگ اسلامی ـ مبانی و نظام فکری، ج1، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران. صص 128ـ101.

238.   ـــــــ (21384)، معماری و شهرسازی اسلامی (مبانی نظری)، راهیان، اصفهان.

239.   ـــــــ (1386)، ادراک زیبایی و هویت شهر در پرتو تفکّر اسلامی، شهرداری اصفهان، اصفهان.

240.   نقی‌زاده، محمّد و امین‌زاده، بهناز (1379)، رابطه‌ی معنا و صورت در تبیین مبانی هنر، هنرهای زیبا، ش8، دانشگاه تهران، تهران، صص 32ـ16.

241.   ـــــــ (1385)، مدخلی بر تبیین معنای معماری، در: مدرّس هنر، ش3، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران، صص 95ـ81.

242.   نوایی، کامبیز (1378)، در جست و جوی معماری خودی، معماری و شهرسازی، ش50 و 51، تهران.

243.   ـــــــ (1382)، روايتي از معماري مسلمين: روزنه‌اي به باغ بهشت، مجموعه مقالات، مهر، 1366.

244.   وارن، جان (1387)، ترجمه‌ی مهرداد وحدتی، حفاظت سازه­های گلین، رسانه­پرداز، تهران.

245.   ویلبر، دونالد ن. (1365)، ترجمه‌ی عبدا... فریار، معماری ایران در دوره‌ی ایلخانان‌، علمی و فرهنگی، تهران، چ2.

246.   ـــــــ (1366)، معماران ـ استادکاران دوران اسلامی، ترجمه‌ی کرامت‌ا... افسر و محمّدیوسف کیانی، در م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دان‍ش‍گ‍اه‍ی‌، تهران.

247.   ـــــــ (1384)، ترجمه‌ی مهین‌دخت صبا، باغهای ایران و کوشک‌های آن‌، علمی و فرهنگی، تهران، چ3.

248.   ویلبر، دونالد  لیزا گلمبک و رناتا هلد (1374)، ترجمه‌ی کرامت‌ا... افسر و محمّدیوسف کیانی، باغهای معماری تیموری در ایران و توران‌، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران.

249.   هادی‌زاده کاخکی، سعید (1385)، کبوترخانه در ایران (از ایران چه می‌دانم؟/71)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

250.   هردگ، کلاوس (1376)، واحد پژوهش و ترجمه‌ی بانیان، ساختار شکل در معماری ایران و ترکمنستان، بوم، تهران.

251.   هلد، رناتا (1378)، جستجوی تعریف هنر معماری در دوره‌ی اسلامی، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش 4، تهران، صص 34ـ25.

252.   همفر، اولکو (1386)، سفرنامه همفر، ترجمه‌ی دکتر محسن مؤیّدی، امیرکبیر، تهران.

253.   [هنرهای زیبا] (1376)، اعطای نخستین دکترای افتخاری در رشته معماری دانشگاه تهران به استاد محمدکریم پیرنیا، هنرهای زیبا، ش1، دانشگاه تهران، تهران، ص104.

254.   [هنرهای زیبا] (1377)، یادمان استاد عبدالکریم [!] پیرنیا، هنرهای زیبا، ش3، دانشگاه تهران، تهران.، صص7ـ6.

255.   هواگ، جان و مارتن، هانری (1386)، سبک‌شناسی هنر معماری در سرزمینهای اسلامی، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی پرویز ورجاوند،‌ علمی و فرهنگی، تهران، چ5.

256.   ه‍ی‍ل‍ن‌ ب‍رن‍د، راب‍رت‌ (1377)، م‍ع‍م‍اری‌ اس‍لام‍ی‌: فرم عملکرد م‍ع‍ن‍ی، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی ایرج اعتصام،‌ ش‍رک‍ت‌ پ‍ردازش‌ و ب‍رنام‍ه‌ری‍زی‌ ش‍ه‍ری‌، ت‍ه‍ران.

257.   ـــــــ (1383)، م‍ع‍م‍اری‌ اس‍لام‍ی‌: ش‍ک‍ل ک‍ارک‍رد م‍ع‍ن‍ی، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ ب‍اق‍ر آی‍ت‌ال‍ل‍ه‌زاده‌ ش‍ی‍رازی،‌ روزن‍ه‌، ت‍ه‍ران.

258.   هیوم، رابرت ا. (1382)، ادیان زندة جهان، ترجمه‌ی عبدالرحیم گواهی، قطره، تهران، چ12، و2.

 

منابع مربوط به مطالعات تاریخ معماری

بنا به درخواست مراجعه کنندگان به وبلاگ منابع مربوط به مطالعات تاریخ معماری درج می شود.

1.      آبادی (1375)، برای اسلامی کردن سیمای شهرها چه می‌توان کرد؟، نشریه‌ی آبادی، ش 22، تهران، صص 45ـ40.

2.      آزاد، میترا (1381)، معماری ایران در قلمرو آل بویه، کلیدر، تهران.

3.      ـــــــ (1384)، بررسی تحول بناهاي مذهبی دوره ساسانی به بناهاي مذهبی قرون اولیه اسلامی ایران، رساله‌ی دکتری رشته پژوهش هنر، به راهنمایی محمدرضا پورجعفر و مشاوره‌ی محمود طاووسی و سید علی اصغر میرفتاح، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران.

4.      [آیت الله زاده شیرازی، باقر] (1387)، گردهمایی مکتب اصفهان ـ مجموعه مقالات معماری و شهرسازی، فرهنگستان هنر، تهران.

5.      ابن عربی، محی‌الدّین (1377)، در اسرار حج و کعبه، ترجمه‌ی محمّدرضا جوزی، رواق، ش1، تهران، صص 9ـ5.

6.      ابوالقاسمی، لطیف (1379)، هنجار شکلیابی معماری اسلامی ایران، به کوشش محمّدیوسف کیانی، در: م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران ـ دوره‌ اس‍لام‍ی‌، سمت، تهران، صص 394-378.

7.      ارژمند، محمود (11377)، رس‍ال‍ه‌ م‍ع‍م‍اری‍ه‌، رواق، ش1، تهران، صص 96ـ95.

8.      ـــــــ (21377)، م‍ع‍رّف‍ی‌ رس‍ال‍ه‌ م‍ع‍ماری‍ه‌، ک‍ت‍اب‌ م‍اه‌ ه‍ن‍ر، ش4، تهران، صص10ـ1.

9.      ـــــــ (1378)، معماری ایران در سفرنامه‌ها: سفرنامه‌ی مادام دیو لافوا، رواق، ش2، تهران، صص 63ـ51.

10.  ـــــــ (1382)، سفرنامه کمپفر، رواق، ش6، تهران، صص 47ـ34.

11.  اردلان، نادر و لاله بختیار (1380)، حسّ وحدت، سنّت عرفانی در معماری ایرانی، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ حمید شاهرخ،‌ خاک، اصفهان.

12.  اديب‌الملک (1364)، سفرنامه‌ي اديب‌الملک به عتبات (دليل‌الزّائرين) 1273ه.ق.، به‌تصحيح مسعود گلزاري، دادجو، تهران.

13.       استرآبادی، علی و قیومی‌بیدهندی، مهرداد (1388) واژه‌نامه سه‌زبانه معماری اسلامی، مسجد مقدس جمکران، قم.

14.  استیرلن، هانری (1377)، اصفهان تصویر بهشت، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ جمشيد ارجمند،‌ فروزان روز، تهران.

15.  ـــــــ (1381)، ترجمه­ی نادر روزرخ، دائره‌المعارف معماری جهان، فرهنگان، تهران.

16.  افشار سیستانی، ایرج (1373)، یادگارهاي یزد، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و خانۀ کتاب یزد، 2ج، تهران.

17.  ـــــــ (1377)، مقدّماتی درباره‌ی تاریخ معماری در ایران بر اساس متون فارسی، رواق، ش1، تهران، صص 45ـ41.

18.  ـــــــ (1378)، شهرآشوب پیشه‌های ساختمانی، رواق، ش4، تهران، صص 63ـ55.

19.  افندی، جعفر (1376)، رساله‌ی معماریه: متنی از سده یازدهم هجری، ترجمه‌ی انگلیسی هانری کربن، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی بیدهندی، شرکت توسعه‌ی فضاهای فرهنگی شهرداری تهران، تهران.

20.  اکرمی، غلامرضا (1383)، سنّت ـ هنرـ معماری، ش 38، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص144ـ127.

21.  السعید، عصام و پارمان، عایشه (1387)، نقشهای هندسی در هنر اسلامی، ترجمه‌ی مسعود رجب نیا، سروش، تهران، چ3.

22.  امین‌زاده، بهناز و نقی‌زاده، محمّد (1381)، آرمانشهر اسلام: شهر عدالت، صفّه، ش 35، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 31ـ20.

23.  انصاری، مجتبی (1367)، اصول طرّاحی معماری اسلامی و سنّتی، به راهنمایی مهندس علی مدن‌پور، پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد مهندسی معماری، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران.

24.  انصاری، مجتبی و رهبرنیا، زهرا (1383)، هنر اسلامی و زندگی امروز، در مجموعه مقالات گردهمایی پژوهشی هنر و زندگی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، صص 137ـ125.

25.  او.بتس، اولکو (1382)، دو سند درباره معماران دوره عثمانی در مصر، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش 6، تهران، صص 20ـ12.

26.  اولیاء، محمّدرضا (1376)، واژه‌نامه‌‌ی معماری اسلامی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 5، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 322ـ287.

27.       اولیاء، محمّدرضا (1385)، اصطلاح‌شناسی معماری سنّتی ایران ـ به سوی روشی جایگزین در بازشناسی معماری (رساله‌ی دکتری)، به راهنمایی دکتر باقر آیت‌ا...زاده شیرازی، دانشگاه تهران‌ـ‌پردیس هنرهای زیبا، تهران.

28.  اولیا، محمّدرضا و قدیری، بهرام (1372)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ حاجی علی‌اکبر آخوند، در صفّه، ش 12ـ11، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص65ـ58.

29.  اهری، زهرا (1378)، عالم مثال و بیان فضایی آن در مکتب شهرسازی اصفهان، در: دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص86ـ67.

30.  اهري، زهرا و حبيبي، سیّد محسن (۱۳80)، مکتب اصفهان در شهرسازي (زبانشناسي عناصر و فضاهاي شهري، واژگان و قواعد دستوري)، دانشگاه هنر، اصفهان. ‌

31.  ایبل، کریس (1378)، آموزش معماری در کشورهای در حال توسعه، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش 2، تهران، صص 50ـ39.

32.  ایمانی، نادیه (1386)، آیا معماری اسلامی می‌شود؟، مجموعه گفتارهای اوّلین و دومین هم‌اندیشی مباحث معماری، به کوشش وحید قاسمی، موزه حمّام علی‌قلی آقا، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری، اصفهان، صص 54ـ43.

33.  باروکاند، ماریانه و بدنورتس، آخیم (1386)، معماری اسلامی در اندلس، ترجمه‌ی فائزه دینی، فرهنگستان هنر، تهران.

34.  باقری، اشرف السّادات (1384)، مأخذشناسی شهرهای قلمرو فرهنگی اسلام، صفّه، ش 41، تهران، صص 156ـ142.

35.  باقری، مهری (1385)، دین‌های ایران باستان، قطره، تهران.

36.  بزرگ‌نیا، زهره (1383)، معماران ایران از آغاز دوره اسلامی تا پایان دوره قاجار، سازمان میراث فرهنگی، تهران.

37.  بِزِنوال، رولان (1379)، ترجمه‌ی سیّد محسن حبیبی، فن‌آوری تاق در خاور کهن، ج1و2، سازمان میراث فرهنگی (پژوهشگاه)، تهران، چ 1.

38.  بلخاری قهی، حسن (1385)، قّوّه خیال در آراء و اندیشه‌های امام محمّد غزّالی ـ تأمّلی در مبانی نظری هنر اسلامی، هنرهای زیبا، ش 26، دانشگاه تهران، تهران، صص 12ـ5.

39.  بمات، نجم الدین، شهر اسلامی (1369)، ترجمه‌ی محمد حسین حلیمی و منیژه اسلامبولچی، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، تهران.

40.  بمانيان، محمدرضا (1378)، مسكن از ديدگاه قرآن كريم، دومين جشنواره مهندسي ساختمان، وزارت مسكن و شهرسازي، تهران، صص61ـ60.

41.  ـــــــ (1382)، دين باوري و معماري مسلمين، مجموعه مقالات اوّلين همايش هنر اسلامي، دانشگاه تربیت مدرّس، صص80-71.

42.  ـــــــ (1386)، رهیافت‌هایی در تبیین معماري مسلمين، سازمان شهرداریها و دهیاریهای کشور، تهران.

43.  بورکهارت، تیتوس (1370)، ارزشهای جاودان در هنر اسلامی، در: جاودانگی و هنر، ترجمه‌ی سیّد محمّد آوینی، برگ، تهران، صص 26ـ13.

44.  ـــــــ (1376)، نقش کعبه در هنر اسلامی، در: مبانی هنر معنوی، ترجمه‌ی سیّد حسین نصر، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، صص 50ـ35. *

45.  ـــــــ (1381)، سهم هنرهای زیبا در تعلیم مسلمانان، ترجمه‌ی سیّد علاءالدّین طباطبایی، در: خیال، ش3، تهران، صص 33ـ22.

46.  ـــــــ (1386)، مبانی هنر اسلامی، ترجمه‌ی امیر نصری، حقیقت، تهران.

47.  بوزجانی، ابوالوفاء محمّد بن محمّد، (1384)، سیّد علیرضا جذبی، هندسه‌ی ایرانی‌ـ‌کاربرد هندسه در عمل، سروش، تهران، چ3.

48.  بهشتی، سیّدمحمّد (1375)، تأویل معماری مسجد با تأمّلی در مناسک حج ـ‌مسجد مکان معراج مؤمنین‌ـ، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 40ـ11 .

49.  ـــــــ (1378)، نسبت ظاهر و باطن در معماری ایران، در: دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج2، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص366ـ357.

50.       بهشتی، محمد و قیومی‌بیدهندی، مهرداد (1388) فرهنگ‌نامه معماری ایران در مراجع فارسی، ترجمه و نشر آثار هنری متن، تهران.

51.  ‌پائولزی، پیرو سن (1354)، تأثیر معماری گنبد سلطانیه در گنبد سانتا ماریا دل فیوره، سازمان حفاظت آثار باستانی، تهران.

52.  پاپادوپولو، آلکساندر (1368)، معماری اسلامی، ترجمه‌ی حشمت ا... جزنی، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران.

53.  پازوکی طرودی، ناصر (1381)، آثار تاریخی فیروزکوه، میراث فرهنگی کشور، تهران.

54.  ـــــــ (1381)، آثار تاریخی دماوند، میراث فرهنگی کشور، تهران.

55.  پورنادری، حسین (1379)، شعرباف و آثارش، ج2: گره و کاربندی، میراث فرهنگی کشور، تهران.

56.       پوستین‌دوز، محمّدمهدی (1374)، معماری شناسی، گامی به سوی چگونگی معماری الهی

57.  پیرنیا، محمّدکریم (1368)، تدوین غلامحسین معماریان، شیوه‌های معماری ایرانی، هنر اسلامی، تهران.

58.  ـــــــ (1370)، گنبدهای ایران، به کوشش زهره بزرگمهری و دیگران، مجلّه‌ی اثر، ش20، میراث فرهنگی کشور، تهران.

59.  ـــــــ (1378)، تحقیق در معماری گذشته‌ی ایران، تدوین غلامحسین معماریان، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران.

60.  ـــــــ (1381)، مصالح ساختمانی آژند اندود آمود در بناهای کهن ایران، زهره بزرگمهری، میراث فرهنگی کشور، تهران.

61.  ـــــــ (1382)، تدوین غلامحسین معماریان، آشنایی با معماری اسلامی ایران، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران، چ7.

62.  ـــــــ (1386)، تدوین غلامحسین معماریان، سبک‌شناسی معماری ایرانی، سروش دانش، تهران، چ5.

63.  ـــــــ (1387)، تدوین و تألیف غلامحسین معماریان، معماری ایرانی، سروش دانش، تهران.

64.  پیرنیا، محمّدکریم و بزرگمهری، زهره (1385)، هندسه در معماری، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، چ3.

65.  پوپ، آرتور آپهام (1388)، معماري ایران، ترجمه‌ی زهرا قاسم علی، سمیرا، تهران.

66.   تجویدي، علی اکبر (1350)، تداوم در معماري ایران، مجلّه‌ی هنر و مردم ، ش111، تهران.

67.  تکمیل همایون، ناصر (1376)، جایگاه اجتماعی و فرهنگی حرفه‌ی بنّایی و معماری در تاریخ ایران، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 5، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 340ـ323 .

68.  توسّلی، محمود (1381)، ساخت شهر و معماری در اقلیم گرم و خشک ایران، پیام و پیوند نو، تهران، چ4.

69.  ـــــــ (1383)، هنر هندسه ـ پویایی اشکال، احجام کروی ابوالوفای بوزجانی، پیام و پیوند نو، تهران.

70.  تهامی، جواد (1384)، طهران قدیم، ابریشمی‌فر، تهران.

71.  تولّایی، نوین (1378)، عوامل مؤثّر بر توسعه و ویرانی شهرها از نظر ابن خلدون، صفّه، ش 28، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص15ـ4 .

72.  چنکوا، گالینا آناتولینا پوگا (1387)، شاهکارهای معماری آسیای میانه‌ ـ سده‌های چهاردهم و پانزدهم میلادی، ترجمه‌ی سیّد داوود طبایی، فرهنگستان هنر، تهران.

73.  حاجی ابراهیم زرگر، اکبر و ندیمی، حمید (1386)، راهنمای معماری مسجد، دید، تهران.

74.  حاجی قاسمی، کامبیز و نوایی، کامبیز (1377)، از خاک تا کیمیا، رواق، ش1، تهران، صص 40ـ29.

75.  حائری، محمّدرضا (1386)، قنات در ایران (از ایران چه می‌دانم؟/78)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

76.  حبیبی، سیّد محسن (1385)، شرح جریان‌های فکری معماری و شهرسازی در ایران معاصر ـ با تأکید بر دوره‌ی زمانی 1357ـ 1385، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

77.  حسینی، سیّد بهشید (1378)، درک و فهم فضای قدسی آتشکده و آتشگاه در چهارچوب نظام شکل و معنا، دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 424ـ393.

78.  حصوری، علی (1385)، مبانی طرّاحی سنّتی در ایران ـ دفتر نخست، چشمه، تهران، چ2.

79.  حلّی، سیّد اکبر (1386)، عروس مساجد خاورمیانه، در شباک، ش2، انجمن علمی معماری دانشگاه کاشان، کاشان.

80.  حیدر، سیّد گلزار (1378)، آموزش در جهت معماری اسلامی، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش3، تهران، صص 44-35.

81.  خادم‌زاده، محمد حسن (1389)، معماری دوره آل مظفر یزد (ایلخانی و تیموری) با نگاهی به بناهای عصر اتابکان، با همکاری مجید علومی و الهه الوندیان، سازمان میراث فرهنگی، تهران.

82.  خامنه‌ای، سیّدعلی (1375)، ساخت و ساز شهرها باید براساس معماری اسلامی و ایرانی باشد، روزنامه‌ی ایران، ش455، 6شهریور1375، تهران، صص 1و2.

83.  خان‌محمّدی، علی‌اکبر (11371)، فتوّت‌نامه‌ی بنّایان، صفّه، ش 5، دانشکده‌ی معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص15ـ10.

84.  ـــــــ (21371)، شهرآشوبهای فارسی در باب بنّایان، صفّه، ش 8ـ7ـ6، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص51ـ46 .

85.  ـــــــ (11372)، منظومه‌ی اصفهانیه، صفّه، ش 10ـ9، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص7ـ2.

86.  ـــــــ (21372)، افسانه‌ی سنمار، صفّه، ش 12ـ11، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص5ـ2.

87.  ـــــــ (1377)، خطوطی از علم‌الجمال (زیبایی شناسی) اسلامی به ویژه در بنای مسجد، صفّه، ش 26، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص73ـ68.

88.  خمینی، سید روح ا... (1360)، رسالة نوین ـ تحریرالوسیله، ترجمه و شرح عبدالکریم بی‌آزار شیرازی، انجام کتاب، تهران، چ4.

89.  خویی، حمیدرضا (1385)، در باب تجزیه و تحلیل و شرح آثار تاریخی، سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج4، رسانه‌پرداز، تهران، 39ـ29.

90.  دانشدوست، یعقوب (1385)، هسته‌های آغازین خانه، تداوم، گستره و دگرگونی‌های آن در معماری ایران، مجموعه‌مقالات سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، رسانه‌پرداز، تهران، صص 28ـ9.

91.  دروویل، گاسپار (1388)، سفرنامه دروویل، ترجمه‌ی جواد محیی، نیک‌فرجام، تهران.

92.  دوتیه، ژان (1385)، معماری با خاک یا آینده­ی سنتی هزاران ساله، ترجمه‌ی محمّد احمدی‌نژاد، خاک، تهران.

93.  دهقان منشادی، غلامرضا (1384)، کتابشناسی گزیده توصیفی تیتوس بورکهارت، صفّه، ش40، تهران، صص 121ـ112.

94.  ذکاء، یحیا (1366)، استادکاران دوران اسلامی، به کوشش محمّدیوسف کیانی، در م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دانش‍گ‍اه‍ی‌، تهران.

95.  ذوالفقارزاده، حسن (1384)، فقه و معماری ـ شیوه تعامل تفقه دینی و دانش معماری، به راهنمایی دکتر هادی ندیمی و مشاوره­ی حجة‌الاسلام سیّد محمّد مهدی میرباقری، دانشکده معماری و شهرسازی دانش‍گ‍اه‍ شهید بهشتی، تهران.

96.  رئیس‌زاده، مهناز (1375)، یادنامه‌ی سه نسل از معماران سنّتی معاصر ایران، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 52ـ49 .

97.  رئ‍ی‍س‌زاده‌، م‍ه‍ن‍از و ح‍س‍ی‍ن‌ م‍ف‍ی‍د (1384) اح‍ی‍ای‌ ه‍ن‍ره‍ای‌ از ی‍اد رف‍ت‍ه‌: م‍ب‍ان‍ی‌ معماری س‍ن‍ت‍ی‌ در ای‍ران‌ به روای‍ت‌ استاد ح‍س‍ی‍ن‌ ل‍رزاده‌، مولی، تهران، چ2.

98.  ریاضی، محمّدرضا (1375)، صنف معمار در دوران اسلامی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 2، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 379ـ356 .

99.       رهنورد، زهرا (1378)، مقدّمه‌ای بر حکمت هنر اسلامی، هنرهای زیبا، ش 4و5، دانشگاه تهران، تهران، صص 31ـ22.

100.   ـــــــ (1385)، حکمت هنر اسلامی، سمت، تهران، چ4.

101.   زارعی، باب ا... (1377)، کتیبة کوفی مسجد جامع قزوین ـ معرّفی اجمالی خطوط کوفی و کاربرد آنها در گرافیک، وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، چ2.

102.   زرگر، اکبر (1375)، جایگاه درس تاریخ در آموزش معماری، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 66ـ53.

103.   زمانی‌فرد، علی (1378)، جایگاه مسجد جامع در شهرهای ایران بر اساس متون قرن چهارم هجری، رواق، ش 4، تهران، صص 93ـ69.

104.   ستوده، منوچهر (1366)، هنرمندان دوران اسلامی، به کوشش محمّدیوسف کیانی، در م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دانشگاهی‌، تهران.

105.   سلطان‌زاده، حسین (1376)، تبریز‌ـ‌خشتی استوار در معماری ایران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

106.   ـــــــ (1377)، معماری و شهرسازی ایران به روایت شاهنامه فردوسی، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

107.   ـــــــ (1386)، بازارهای ایرانی (از ایران چه می‌دانم؟/11)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، چ4.

108.   سیفیان، محمّدکاظم (1376)1، قالب و محتوی در معماری اسلامی، هنرهای زیبا، ش1، دانشگاه تهران، تهران، صص 63ـ60.

109.   ـــــــ (1376)2، اسراف و تبذیر در معماری، هنرهای زیبا، ش2، دانشگاه تهران، تهران، صص 60ـ58.

110.   ـــــــ (1377)، قاعده لاضرر و رعایت آن در اصول معماری و شهرسازی اسلامی، هنرهای زیبا، ش3، دانشگاه تهران، تهران، صص 77ـ73.

111.   شریعتی، علی (1357)، هنر در انتظار موعود، اسرار، تهران.

112.   شقاقی، میرزا مهدی خان (1362)، خاطرات ممتحن‌الدوله، بکوشش حسینقلی خانشقاقی، تهران، امیرکبیر.

113.   شکاری نیّری، جواد (1378)، ارزشهای اعتقادی و مفاهیم توحیدی در معماری اسلامی ایران، مجموعه‌مقالات دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 396ـ367.

114.   شمس، صادق (1388)، واژه‌نامه سنتی معماری ایران، علم و دانش، تهران.

115.   شیخ‌الحکمایی، عمادالدّین و جعفریان، محمودرضا (1388)، کتابچة برآورد مخارج راه‌سازی مازندران از حسین‌قلی‌خان قاجار مهندس، در: گلستان هنر، ش15، تهران، صص 44ـ36.

116.   شیمل، آنماری (1378)، باغ ملکوت، ترجمه‌ی امید نیک‌فرجام، رواق، ش3، تهران، صص 33ـ21.

117.   صادقی پی، ناهید (1388)، تأملی در معماری سنتی، صفّه، ش 48، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 16ـ7.

118.   صدری، مینا (1387)، صورت و معنا در هنر دینی، کتاب ماه (هنر)، ش ۱۲۵، تهران، صص ۶۸ - ۷۵.

119.   [صندوق احیاء و بهره‌برداری از بناها و اماکن تاریخی و فرهنگی] (1388)، آگاهینامه استادکاران گروه میراث فرهنگی، صندوق احیاء و بهره‌برداری از بناها و اماکن تاریخی و فرهنگی، تهران.

120.   ضیایی، نادر و میلانی، مهرداد (۱۳89)، آشنایی با معماری اسلامی، پر سیمرغ، مشهد.

121.   طاقی، زهرا و فخّار تهرانی، فرهاد (1376)، استاد پیرنیا از نگاهی دیگر، صفّه، ش24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص73ـ52.

122.   طاهباز، منصوره (11383)، شکل مقدّس، صفّه، ش38، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص125ـ96.

123.   ـــــــ (21383)، ردّ پای قداست در معماری اسلامی ایران، صفّه، ش39، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص124ـ103.

124.   ـــــــ (1384)، عوامل تفاوت بنیادی معماری اسلامی و معاصر ایران، مجموعه‌مقالات سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، رسانه‌پرداز، تهران، صص 288ـ260.

125.   طبسی، محسن (1379)، واژه‌های معماری در دیوان حافظ، رواق، ش 5، تهران، صص 94ـ75.

126.   ـــــــ (1381)، بازخوانی وقفنامه و بررسی کالبدی مرکز محلّه علیقلی آقا، صفّه، ش 35، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 31ـ20.

127.   ـــــــ (1382)، نگاهی به کتاب معماری و شهرسازی ایران به روایت شاهنامه فردوسی، رواق، ش 6، تهران، صص 63ـ56.

128.   عبّاسی هرفته، محسن (1385)، مهریز سرزمین مهر و خشت (معرفی چهل بنا از بناهای تاریخی شهرستان مهریز)، نورگستر، قم.

129.   عبد‌الله‌زاده، محمد‌مهدی (1388)، معمار دوره‌ گذار : نگاهی به خاطرات ممتحن‌الدوله، در: گلستان هنر، ش15، تهران، صص 63ـ53.

130.   عضد‌الملک (1370)، سفرنامه‌ي عضدالملک به عتبات (‌84ـ1283ه.ق.)، به کوشش حسن مرسلوند، مؤسّسه‌ي پژوهش و مطالعات فرهنگي، تهران.

131.   عکّاش، سمیر (1378)، تجلّی نظم جهانی و نشانه‌برداری از آن در معماری سنّتی اسلامی، ترجمه‌ی دکتر علی‌اکبر خان‌محمّدی، صفّه، ش 28، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص 61ـ48.

132.   علی‌آبادی، محمّد (1382)، شهر خداوند تصویری از ساختار معنایی آرمان شهر اسلامی، در مدرّس هنر، ش 3، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران، صص 91ـ73.

133.   عمرانی، بهروز و اسمعیلی سنگری، حسین (1385)، بافت تاریخی شهر تبریز، سمیرا، تهران.

134.   غفّاری، علی (1379)، زواره نمادی از اسطورة کویر، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

135.   ف‍اراب‍ی، ‌اب‍ون‍ص‍ر م‍ح‍م‍دب‍ن‌ م‍ح‍م‍د (1348)، ترجمه‌ی حسین خدیوجم، احصاء العلوم، ب‍ن‍ی‍اد ف‍ره‍ن‍گ‌ ای‍ران‌، تهران.

136.   فاروقی، فؤاد (1361)، سیری در سفرنامه­ها، مؤسّسه­ی مطبوعاتی عطایی، تهران.

137.   فتح ا... یف، شامیل سیف ا... اوغلی (1375)، ترجمه‌ی لیلا ربن‌شه و حسین سلطان‌زاده و بهرام قدیری، گونه‌شناسی معماری مساجد در جمهوری آذربایجان، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

138.   فخّار تهرانی، فرهاد (1378)، مقدّمه‌ای بر پی‌سازی در معماری سنّتی ایران، مجموعه‌مقالات دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج4، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص245ـ229.

139.   ـــــــ (1385)، مقابله‌ی پدرانمان با زمين لرزه در تبريز شيوه‌هاي تأمين ايمني ابنيه در برابر زلزله در معماري سنّتي شهر تبريز، دومين كنفرانس بين‌المللي مديريت جامع بحران در حوادث غيرمترقّبه طبيعي، تهران.

140.   فخر‌الملک (1372)، از حريم تا حرم ـ سفرنامه‌ي فخرالملک (اردلان) به عتبات 1304ه.ق.، سازمان اسناد ملّي ايران، به کوشش محمّدرضا عبّاسي، تهران.

141.   فرشاد، مهدی (1376)، تاریخ مهندسی در ایران، نشر بلخ وابسته به بنیاد نیشابور ، تهران، چ3.

142.   فلّاح‌فر، سعید (1388)، فرهنگ واژه‌های معماری سنّتی ایران، کاوش‌پرداز، تهران، و2.

143.   فلامکي، محمدمنصور (۱۳۷۴)، باز زنده‌سازي بناها و شهرهاي تاريخي، دانشگاه تهران، ت‍ه‍ران.

144.   فلچر، سر بنیستر (1388)، م‍ع‍م‍اری‌ اس‍لام‍ی‌، ترجمه‌ی سمانه قرایی، مقدّس، تهران.

145.   [قاسمی، وحید] (1386)، پنجره 1 ـ مجموعه گفتارهای اوّلین و دومین هم‌اندیشی مباحث معماری، گردآوری وحید قاسمی، موزه حمّام علی‌قلی آقا، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری، اصفهان.

146.   قبادیان، وحید (1382)، معماری در دارالخلافه ناصری (سنت و تجدد در معماری معاصر تهران)، پشوتن، تهران.

147.   قزلباش، محمّدرضا و ابوضیاء، فرهاد (1364)، الفبای کالبد خانه‌ سنّتی یزد، سازمان برنامه و بودجه، تهران.

148.   قدیری، بهرام (1369)، احیای فرهنگ وقف با هدف تسهیل زندگی در مجتمعهای زیستی، در صفّه، ش1، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص43ـ36 .

149.   ـــــــ (11373)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ استاد محمّدرضا معماران بنام، در صفّه، ش 14ـ13، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص95ـ88.

150.   ـــــــ (21373)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ استاد اسماعیل زهره، در صفّه، ش 16ـ15، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص81ـ72.

151.   ـــــــ (11376)، آشنایی با استادکاران معماری سنّتی ایران ـ استاد محمّد غلامعلی شعرباف، در صفّه، ش 24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص111ـ92.

152.   ـــــــ (21376)، وقفنامه‌ها یکی از اسناد معتبر در شناخت تاریخ معماری و شهرسازی ایران، در صفّه، ش 24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص89ـ74.

153.   قمی، قاضی‌سعید (1378)، رموز صورت کعبه، ترجمه‌ی سیّد علی عمادی استرآبادی، رواق، ش3، تهران، صص 8ـ3.

154.   قیّومی، مهرداد (1378)، واژه‌های معماری در رساله‌ی معماریه، رواق، ش 2، تهران، صص 81ـ68 .

155.   ـــــــ (1385)، آموزش معماری در دوران پیش از مدرن بر مبنای رساله‌ی معماریه، صفّه، ش 42، تهران، صص 85ـ64 .

156.   ـــــــ (1388)، سخنی در منابع مکتوب تاریخ معماری ایران و شیوه جستجو در آن‌ها، در: گلستان هنر، ش15، تهران.

157.   کاراپتیان، کاراپت (1385)، خانه‌های ارامنه جلفای نو اصفهان، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی مریم قاسمی سیچانی،‌ فرهنگستان هنر‌، ت‍ه‍ران.

158.   کاشانی، غیاث‌الدّین جمشید (1366)، ترجمه و تحشیه: سیّد علیرضا جذبی، رساله‌ طاق و ازج، سروش، تهران.

159.   عابدی، عقیل (1375)، معماری خانه کعبه و مسجد الحرام به روایت سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 3، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 52ـ13.

160.   کریمیان، نادر (1375)، سیمای جغرافیای شهری در قرآن کریم، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج2، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 522ـ498.

161.   ک‍ری‍م‍ی‍ان‌، ع‍ل‍ی‌ (1380)، م‍ی‍رزارض‍ا م‍ه‍ن‍دس‌ب‍اش‍ی‌ از ن‍خ‍س‍ت‍ی‍ن‌ م‍ه‍ن‍دس‍ان‌ ای‍ران‍ی‌ در ع‍ص‍ر ق‍اج‍ار، در: گ‍ن‍ج‍ی‍ن‍ه‌ اس‍ن‍اد، ش44، تهران، صص 57ـ44.

162.   کسمایی، مرتضی (1376)، به یاد استاد پیرنیا، صفّه، ش 24، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، صص15ـ8 .

163.   کمپفر، انگلبرت (1363)، سفرنامه کمپفر، ترجمه‌ی کیکاووس جهانداری، خوارزمی، تهران، چ3.

164.   کوماراسوامی، آناندا (1377)، سخنی در حکمت هنر ایرانی، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی، رواق، ش1، تهران، صص 7ـ11.

165.   ـــــــ (1378)، ماهیت هنر قرون وسطی، ترجمه­ی علاءالدین طباطبایی، در: رواق، ش2، تهران، صص 19ـ15.

166.    کونئو، پائولو (1377)، تاريخ شهرسازي جهان اسلام، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی سعيد تيزقلم زنوزي،‌ سازمان عمران و بهسازي شهري‌، ت‍ه‍ران.

167.   کیانی، محمّدیوسف (1366)، م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دان‍ش‍گ‍اه‍ی‌، تهران.

168.   ـــــــ (1379)، تاریخ هنر معماری ایران در دورة اسلامی، سمت، تهران، چ3.

169.   گالدیری، اوژینیو (1362)، عالیقاپو، ترجمه‌ی عبدا.. جبل‌عاملی، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران.

170.   ـــــــ (1370)، مسجد جامع اصفهان، ترجمه‌ی عبدا.. جبل‌عاملی، سازمان میراث فرهنگی کشور، اصفهان.

171.   گرابار، اولگ (1379)، شکل‌گیری هنر اسلامی، ترجمه‌ی مهرداد وحدتی دانشمند، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.

172.   ـــــــ (1384)، هنر، معماری و قرآن، ترجمه‌ی حسن رضایی هفتادر، دوفصلنامه  اسلام‌پژوهی، تهران، صص 80ـ51.

173.   ـــــــ (1387)، نماد و نشانه در  تفسیر معماری اسلامی، ترجمه‌ی نیّر طهوری، گلستان هنر، ش9، تهران، صص 25-13.

174.   گروبه، ارنست و دیگران (1380)، معماری جهان اسلام، ویراسته‌ی جرج میشل، ترجمه‌ی یعقوب آژند، مولی، تهران.

175.    مینکه، گرنت (1384)، شیوه‌های ساخت بناهای گلین مقاوم در برابر زلزله، ترجمه‌ی ندا منصوری، ایکس‌ـ‌چنج کالچر‌ـ‌ساینس، تهران.

176.   گدار، آندره (1377)، هنر ایران، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ دکتر بهروز حبیبی،‌ دانشگاه ملّی ایران، ت‍ه‍ران، چ3. ‌

177.   گدار، آندره و گدار، یدا و سیرو، ماکسیم (1371)، آثار ایران، ترجمه‌ی ابوالحسنِ سروقد مقدّم، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، چ2. *

178.   گنون، رنه (1381)، معانی نمادین گنبد، ترجمه‌ی فرزین فردانش، خیال، ش4، فرهنگستان هنر، تهران، صص 77ـ72.

179.   ـــــــ (1384)، سیطرة کمیت و علائم آخر زمان، ترجمه‌ی علیمحمد کاردان، نشر دانشگاهی، تهران، چ3.

180.   لباف خانیکی، رجبعلی و صابرمقدم، فرامرز (1385)، مساجد خراسان (از آغاز تا دوران معاصر)، سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری، تهران.

181.   ماهوش، مریم (1384)، چگونگی پیدایش باور دینی در اثر معماری، مجموعه‌مقالات سومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 2، رسانه‌پرداز، تهران، صص 426ـ403 .

182.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳51)، اص‍ول‌ فنی س‍اخ‍ت‍م‍ان‌، ت‍ه‍ران‌.

183.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳61)، طرح‌ و اج‍رای‌ ن‍ق‍ش‌ در ک‍ارشیک‍اری‌ ایران‌: دوره‌ی‌ اس‍لامی‌، 5ج، م‍وزه‌ رض‍ا ع‍ب‍اسی، ت‍ه‍ران‌.

184.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳73)، آج‍ر و ن‍ق‍ش‌، محمود ماهرالنقش، ت‍ه‍ران‌.

185.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳۷۶)، م‍ع‍م‍اری‌ م‍س‍ج‍د حکیم، سروش، ت‍ه‍ران‌.

186.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳81)، م‍ی‍راث‌ آج‍رک‍اری‌ ایران، سروش، ت‍ه‍ران‌.

187.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳83)، طرح‌ و اج‍رای‌ ن‍ق‍ش‌ در ک‍ارشیک‍اری‌ ایران‌: دوره‌ی‌ اس‍لامی‌، 5ج، سروش، ت‍ه‍ران‌.

188.   م‍اه‍رال‍ن‍ق‍ش‌، م‍ح‍م‍ود (۱۳8۶)، م‍ع‍م‍اری‌ م‍س‍ج‍د سید اصفهان، محمود ماهرالنقش، ت‍ه‍ران‌.

189.   محمودی، مهناز (1388)، بادگیر نماد معماری ایران، یزدا، ت‍ه‍ران.

190.   مختاری، اسکندر (1387)، دومین سالنامه گزارش فعالیتهای مطالعاتی و اجرایی پروژه نجات‌بخشی میراث فرهنگی بم (ارگ)، رسانه­پرداز، تهران.

191.   مرتضی، هشام (1387)، اصول سنّتی ساخت و ساز در اسلام، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ ابوالفضل مشکینی و کیومرث حبیبی،‌ وزارت مسکن و شهرسازی، ت‍ه‍ران.

192.   [مرکز اسناد و تحقیقات معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی] (1375)، گنجنامه، زیر نظر کامبیز حاجی‌قاسمی، شرکت توسعه‌ی فضاهای فرهنگی و دانشگاه شهید بهشتی، تهران.

193.   مصطفوي، سیّد محمّدتقی (1350)، استمرار هنر معماري در ایران، یادبودجشن بزرگداشت دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران، تهران.

194.   مطهّری، مرتضی (1387)، خدمات مقابل اسلام و ایران، صدرا، تهران، چ36.

195.   [معاونت پژوهشی دانشگاه هنر] (1380)، مجموعه‌مقالات دومین همایش بین‌المللی معماری مسجد، دانشگاه هنر، تهران.

196.   معماریان، غلامحسین (1371)، آشنایی با معماری مسکونی ایرانی گونه شناسی برونگرا، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران.

197.   ـــــــ (1372)، دفتري از معماري کوير: سيري در معماري آب انبارهاي يزد، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران.

198.   ـــــــ (۱۳77)، نیارش سازه‌های طاقی، دانشگاه علم و صنعت ايران، ت‍ه‍ران‌.

199.   ـــــــ (1386)، سیری در مبانی نظری معماری، سروش دانش، تهران، چ2.

200.   ـــــــ (1387)، آشنایی با معماری مسکونی ایرانی گونه شناسی درونگرا، سروش دانش، تهران، چ5.

201.   ـــــــ (۱۳89)، مسجد جامع اصفهان، مرکز مطالعاتی و تحقیقاتی شهرسازی و معماری، ت‍ه‍ران‌.

202.   نعیما، غلامرضا (۱۳۷۶)، دزفول شهر آجر، س‍ازم‍ان‌ میراث‌ ف‍رهنگی ک‍ش‍ور، ت‍ه‍ران‌.

203.   مفتاح، عبدالعلی (1369)، نقدی بر خاطرات ممتحن‌الدوله، بی‌جا: بی‌نا، تهران؟ .

204.   مفید، حسین (1375)، تجلیات عرفانی در هندسه معماری گره بنّایی، مجموعه‌مقالات کنگره تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج4، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 8ـ41.

205.   ـــــــ (1378)، به دنبال وجود ادراکی در فضاهای معماری، دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج1، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 62ـ51.

206.   مفید، حسین و رئیس‌زاده، مهناز (1385)، ماجرای معماری سنتی ایران در خاطرات استاد حسین لرزاده ـ از انقلاب تا انقلاب به انضمام منتخب اشعار، مولی، تهران.

207.   مک چنسی، آر. دی. (1377)، احداث اصفهان عبّاسی در متون صفوی، ترجمه‌ی مهرداد محمودزاده، رواق، ش 1، تهران، صص 93ـ67.

208.   ـــــــ (1378)، مستدرک مقاله‌ی احداث اصفهان عبّاسی، ترجمه‌ی مهرداد محمودزاده، رواق، ش 2، تهران، صص 67ـ66.

209.   ملکمیان، لینا (1380)، کلیساهای ارامنة ایران (از ایران چه می‌دانم؟/17)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران، چ2.

210.   مندگاری، کاظم (1378)، نقش رمز در تربیت معماران، مجموعه‌مقالات دومین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 4، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 276ـ269.

211.   ـــــــ (1382)، بازنگری در مفهوم معماری اسلامی، در نشریه واحه، کانون فرهنگی قلم دانشگاه یزد، یزد، صص 7ـ1.

212.   منشی­باشی، محمّدعلی (1356)، سفرنامه­ رکن­الدوله به سرخس، در: سفرنامة رکن­الدّوله، بکوشش محمّد گلبن، سحر، تهران، صص 132ـ44.

213.   منصوری، فیروز (1372)، نگاهی نو به سفرنامه­ ناصر خسرو، چاپخش، تهران.

214.   مهدوی‌نژاد، محمّدجواد (1381)، هنر اسلامی در چالش مفاهیم معاصر و افق‌های جدید، هنرهای زیبا، ش 12، دانشگاه تهران، تهران، صص 32ـ23.

215.   مهریار، محمّد و دیگران (۱۳۷۸)، اس‍ن‍اد ت‍ص‍وی‍ری‌ ش‍ه‍ره‍ای‌ ای‍ران‍ی‌: دوره‌ ق‍اج‍ار، سازمان میراث فرهنگی و دانشگاه شهید بهشتی، تهران.

216.   ـــــــ (1383)، حکمت معماری اسلامی ـ جستجو در ژرف‌ساختهای معنوی معماری اسلامی ایران، هنرهای زیبا، ش 19، دانشگاه تهران، تهران، صص 66ـ57.

217.   م‍ه‍ندس‌، حاجی محمّد میرزا (۱۲۹۳ق.)، جغرافیای رودبار قصران [نسخه خطی]، بکتابت محمد‌علی تفرشی، در: کتابخانه‌ی ملّی ایران، به شماره بازیابی: ۵-۱۰۸۰۸.

218.   مهندس، محمّدحسین (1356)، نمائی از سرخس، در: سفرنامة رکن­الدّوله، بکوشش محمّد گلبن، سحر، تهران، صص 43ـ19.

219.   مهندس‌باشی، عباس‌خان (1318ق.)، حکم به میرزا عباس خان مهندس باشی [نسخه خطی]، در: کتابخانه‌ی ملّی ایران، به شماره بازیابی: ۹-۷۷۹.

220.   میردانش، سیّدمهدی (1386)، آشنایی با بناهای تاریخی،‌ مدرسه، ت‍ه‍ران، چ8.

221.   میرل‍طیفی، ‌ج‍لال‌ (1384)، ش‍ی‍وه‌ پ‍ارسی‌ و پ‍ارتی‌ و س‍ازه‌ه‍ای‌ طاقی‌، ق‍اضی، تهران.

222.   ناصرالدّين شاه قاجار (1363)، سفرنامه‌ي عتبات سال 1287ه.ق.، به کوشش ايرج افشار، فردوسي، تهران.

223.   نجیب اوغلو، گل‌رو (1377)، نقشه و طومار معماری در جهان اسلام، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی، رواق، ش1، تهران، صص 66ـ47. *

224.   نجیب اوغلو، گل‌رو (1389)، هندسه و تزیین در معماری اسلامی (طومار توپکاپی)، ترجمه‌ی مهرداد قیّومی، روزنه، تهران، چ2.

225.   نتکین، آی.آی. (1382)، ژنوتیپ‌های فضایی در معماری شرق، رواق، ش6، تهران، صص 11ـ3.

226.   ندیمی، هادی (1386)، کلک دوست‌ـ‌ده مقاله در هنر و معماری، سازمان فرهنگی‌تفریحی شهرداری اصفهان، تهران.

227.   نصر، سیّدحسین (1375)، اهمّیت فضای خالی در هنر اسلامی، هنر و معنویت اسلامی، ترجمه‌ی رحیم قاسمیان، دفتر مطالعات دینی هنر، تهران، صص 186ـ179.

228.   ـــــــ (1383)، ترجمه­ی سعید دهقانی، سنّت عقلانی اسلامی در ایران، قصیده‌سرا، تهران.

229.   ـــــــ (1386)، تیتوس بورکهارت و ارزش معنوی هنر اسلامی، تدوین: امیر نصری، در: مبانی هنر اسلامی، حقیقت، تهران، صص 31ـ13.

230.   نصر، طاهره (1386)، از هنر و هنر اسلامی، نوید، شیراز.

231.   ـــــــ (1387)، جّستاری در شهرسازی و معماری زندیه، نوید، شیراز.

232.   نصیری انصاری، محمود (1350)، سیری در معماري ایران، هنرسرای عالی، تهران.

233.   نقره‌کار، عبدالحمید (1387)، درآمدی بر هویت اسلامی در معماری و شهرسازی، وزارت مسکن و شهرسازی، تهران.

234.   نقره‌کار، عبدالحمید (1375)، تحلیل ساختار هندسی و فضایی بیت‌ا...الحرام و تأثیر آن بر معماری و شهرسازی دوران اسلامی، مجموعه‌مقالات اوّلین کنگره‌ی تاریخ معماری و شهرسازی ایران، ج 3، میراث فرهنگی کشور، تهران، صص 156ـ141.

235.   نقی‌زاده، محمّد (1378)، صفات شهر اسلامی در متون اسلامی، هنرهای زیبا، ش 4و5، دانشگاه تهران، تهران، صص 61ـ47.

236.   ـــــــ (1382)، جستاری در چیستی اسلامیت هنر و معماری ایران، در مدرّس هنر، ش 3، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران، صص 119ـ111.

237.   ـــــــ (11384)، مبانی هنر دینی در فرهنگ اسلامی ـ مبانی و نظام فکری، ج1، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران. صص 128ـ101.

238.   ـــــــ (21384)، معماری و شهرسازی اسلامی (مبانی نظری)، راهیان، اصفهان.

239.   ـــــــ (1386)، ادراک زیبایی و هویت شهر در پرتو تفکّر اسلامی، شهرداری اصفهان، اصفهان.

240.   نقی‌زاده، محمّد و امین‌زاده، بهناز (1379)، رابطه‌ی معنا و صورت در تبیین مبانی هنر، هنرهای زیبا، ش8، دانشگاه تهران، تهران، صص 32ـ16.

241.   ـــــــ (1385)، مدخلی بر تبیین معنای معماری، در: مدرّس هنر، ش3، دانشگاه تربیت مدرّس، تهران، صص 95ـ81.

242.   نوایی، کامبیز (1378)، در جست و جوی معماری خودی، معماری و شهرسازی، ش50 و 51، تهران.

243.   ـــــــ (1382)، روايتي از معماري مسلمين: روزنه‌اي به باغ بهشت، مجموعه مقالات، مهر، 1366.

244.   وارن، جان (1387)، ترجمه‌ی مهرداد وحدتی، حفاظت سازه­های گلین، رسانه­پرداز، تهران.

245.   ویلبر، دونالد ن. (1365)، ترجمه‌ی عبدا... فریار، معماری ایران در دوره‌ی ایلخانان‌، علمی و فرهنگی، تهران، چ2.

246.   ـــــــ (1366)، معماران ـ استادکاران دوران اسلامی، ترجمه‌ی کرامت‌ا... افسر و محمّدیوسف کیانی، در م‍ع‍م‍اری‌ ای‍ران‌: دوره‌ اس‍لام‍ی‌، ج‍ه‍اد دان‍ش‍گ‍اه‍ی‌، تهران.

247.   ـــــــ (1384)، ترجمه‌ی مهین‌دخت صبا، باغهای ایران و کوشک‌های آن‌، علمی و فرهنگی، تهران، چ3.

248.   ویلبر، دونالد  لیزا گلمبک و رناتا هلد (1374)، ترجمه‌ی کرامت‌ا... افسر و محمّدیوسف کیانی، باغهای معماری تیموری در ایران و توران‌، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران.

249.   هادی‌زاده کاخکی، سعید (1385)، کبوترخانه در ایران (از ایران چه می‌دانم؟/71)، دفتر پژوهشهای فرهنگی، تهران.

250.   هردگ، کلاوس (1376)، واحد پژوهش و ترجمه‌ی بانیان، ساختار شکل در معماری ایران و ترکمنستان، بوم، تهران.

251.   هلد، رناتا (1378)، جستجوی تعریف هنر معماری در دوره‌ی اسلامی، ترجمه‌ی فرزین فردانش، رواق، ش 4، تهران، صص 34ـ25.

252.   همفر، اولکو (1386)، سفرنامه همفر، ترجمه‌ی دکتر محسن مؤیّدی، امیرکبیر، تهران.

253.   [هنرهای زیبا] (1376)، اعطای نخستین دکترای افتخاری در رشته معماری دانشگاه تهران به استاد محمدکریم پیرنیا، هنرهای زیبا، ش1، دانشگاه تهران، تهران، ص104.

254.   [هنرهای زیبا] (1377)، یادمان استاد عبدالکریم [!] پیرنیا، هنرهای زیبا، ش3، دانشگاه تهران، تهران.، صص7ـ6.

255.   هواگ، جان و مارتن، هانری (1386)، سبک‌شناسی هنر معماری در سرزمینهای اسلامی، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی پرویز ورجاوند،‌ علمی و فرهنگی، تهران، چ5.

256.   ه‍ی‍ل‍ن‌ ب‍رن‍د، راب‍رت‌ (1377)، م‍ع‍م‍اری‌ اس‍لام‍ی‌: فرم عملکرد م‍ع‍ن‍ی، ت‍رج‍م‍ه‌‌ی ایرج اعتصام،‌ ش‍رک‍ت‌ پ‍ردازش‌ و ب‍رنام‍ه‌ری‍زی‌ ش‍ه‍ری‌، ت‍ه‍ران.

257.   ـــــــ (1383)، م‍ع‍م‍اری‌ اس‍لام‍ی‌: ش‍ک‍ل ک‍ارک‍رد م‍ع‍ن‍ی، ت‍رج‍م‍ه‌ی‌ ب‍اق‍ر آی‍ت‌ال‍ل‍ه‌زاده‌ ش‍ی‍رازی،‌ روزن‍ه‌، ت‍ه‍ران.

258.   هیوم، رابرت ا. (1382)، ادیان زندة جهان، ترجمه‌ی عبدالرحیم گواهی، قطره، تهران، چ12، و2.

 

زنده‌یاد حسن احمد گیوی درگذشت

زنده‌یاد حسن احمد گیوی از معروفترین و به قولی بزرگترین شاگردان استاد بدیع‌الزمان فروزانفر بوده که در سال‌های اخیر نیز ده‌ها عنوان کتاب در زمینه ادبیات فارسی و نیز ادبیات تطبیقی فارسی و ترکی به نگارش درآورده و آنها را به چاپ رسانده است.

حسن احمد گیوی استاد رشته زبان و ادبیات فارسی و بزرگترین شاگرد بدیع‌الزمان فروزانفر صبح امروز در منزلش درگذشت.

کریم فیضی از شاگردان زنده‌یاد حسن احمد گیوی ضمن تائید این خبر به خبرنگار مهر گفت: مطابق هر هفته امروز هم با استاد در منزلش قرار داشتم که متاسفانه زمانی که به منزل ایشان رسیدم، متوجه شدم که حدود نیم ساعت قبل از دنیا رفته‌اند.

به گفته وی این استاد رشته زبان و ادبیات فارسی ساعت 9 صبح امروز در منزلش دار فانی را وداع گفته است.

زنده‌یاد حسن احمد گیوی از معروفترین و به قولی بزرگترین شاگردان استاد بدیع‌الزمان فروزانفر بوده که در سال‌های اخیر نیز ده‌ها عنوان کتاب در زمینه ادبیات فارسی و نیز ادبیات تطبیقی فارسی و ترکی به نگارش درآورده و آنها را به چاپ رسانده است.

زبان و نگارش فارسی، دستور ویرایش زبان فارسی و دستور زبان تطبیقی فارسی و ترکی از معروفترین کتاب‌های زنده‌یاد گیوی است.

او همچنین سال‌ها در تدوین لغتنامه دهخدا با این موسسه همکاری داشت و قریب 20 درصد از آنچه تاکنون از این دانشنامه منتشر شده، حاصل زحمات زنده‌یاد گیوی است. این استاد فقید زبان و ادبیات فارسی همچنین از استادان همکار حسن انوری در تدوین فرهنگ بزرگ سخن بوده است.

این استاد رشته زبان و ادبیات فارسی که به رعایت اخلاق حسنه در میان شاگردانش شهره بود، همواره از دانشجویانش در دانشگاه تهران و دیگر مراکز تحقیقاتی به عنوان فرزندان خود یاد می‌کرد؛ این عبارت که «من 70 هزار فرزند دارم» از استاد گیوی مشهور است.

دهمین همایش بین المللی پیرغلامان حسینی و موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل

دهمین همایش بین المللی پیرغلامان حسینی و موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل

دهمین همایش بین المللی پیرغلامان حسینی طی روزهای 15 تا 17 آبان ماه در اردبیل برگزار می شود.

برای این منظور تدوین کتاب ((پیر غلامان حسینی اردبیل )) که مشتمل بر بیوگرافی 50نفر از پیر غلامان حسینی اردبیل می باشد کار تحقیق و پژوهش این مجموعه را موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل انجام میدهد . تالیف این مجموعه برعهده محمود محمد هدایتی می باشد .

ابراهیم طاهری، دبیر دهمین کنگره بین‌المللی پیرغلامان کشور در دیدار با امام جمعه و استاندار اردبیل برای رایزنی برگزاری آبرومندانه کنگره پیرغلامان کشور در اردبیل، اظهار داشت: این همایش روزهای ( ۱۵ تا ۱۷ آبان ) سال جاری به میزبانی اردبیل برگزار می‌شود که امیدواریم با همراهی و همکاری مسئولان و صاحب نظران با ذوق و سلیقه این استان این کنگره پرشور و شکوه‌تر از دوره‌های قبل برگزار شود.
وی به تجربه ۹ دوره برگزاری کنگره پیرغلامان کشور اشاره کرد و افزود: در کنار مداحان جهان اسلام از مداحان پرآوازه کشورمان و استان اردبیل در این برنامه ملی و بین‌المللی بهره‌ها برده و بستر ارادت به آستان حضرت سیدالشهدا را به نمایش می‌گذاریم.

در این دیدار حجت‌الاسلام سید حسن عاملی، نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه اردبیل نیز نقش پیرغلامان را در تبیین و بیان بسیاری از ناگفته‌های واقعه عاشورا را خطیر توصیف کرد و گفت: اردبیل شهرت و آوازه جهانی و بین‌المللی در عزای حسینی دارد و ما این سرمایه عظیم انسانی و خودسازی را با هیچ سرمایه مادی و دنیوی عوض نمی‌کنیم.
حجت‌الاسلام عاملی افزود: از هر کوی و برزن این دیار نشانه‌ای از عشق به سیدالشهدا به گوش می‌رسد و این دیار از دیرباز به دارالارشاد و دارالامان حسینی و ابوالفضلی شهره است.
وی با قدردانی از همت و درایت مسئولان برگزاری کنگره پیرغلامان حسینی برای انتخاب شهر اردبیل به عنوان میزبان دهمین دوره برگزاری این برنامه، تصریح کرد:‌ این اقدام می‌تواند منزلت و مقام اردبیل را در صیانت از فرهنگ حسینی و دفاع از جایگاه اصیل خود نشان دهد.

دگرگونی زبان در آذربایجان(رحیم رئیس نیا)

دگرگونی زبان در آذربایجان(رحیم رئیس نیا)قسمت اول

در مورد نفوذ طوايف ترک زبان از طريق گذرگاه هاي قفقاز به آلباني و آذربايگان در سده هاي ميلادي، در فصل مربوط به مناسبات دولت ساساني با اقوام شرقي دراين مقاله سخن رفته است. از اطلاعات حاصل از منابع موجود چنين برمي آيد که اقوام مهاجم ترک بارها از گذرگاه هاي قفقاز گذشته، سرزمين هاي بين کوه هاي قفقاز و ارس را درنورديده و به آذربايگان نيز رسيده اند و اي بسا که در بعضي جاها رحل اقامت افکنده اند و گاهي نيز در برابر قدرت ساساني از در تسليم درآمده، با توافق مقامات ساساني در بخش هايي از آلباني و آذربايگان مسکن گزيده اند. در مواردي نيز به عنوان جنگاور مزدور به خدمت دولت ساساني درآمده اند و در بخش هاي مختلف کشور و از آن جمله آذربايجان که از نظر نظامي داراي حساسيت خاصي بود، ماندگار مي شده اند. بدين ترتيب زمينه براي انتشار زبان ترکي و رواج آن در بخش هايي از اين سرزمين فراهم مي آمد تا بعدها با تبديل زبان ترکي به زبان عمومي ارتباط طوايف مختلف السان و به هم پيوستن تدريجي اجتماعات طايفه اي ترک زبان و.... مقدمات غلبه زبان ترکي بر زبان ها و نيم زبانهاي رايج در آذربايجان آماده شود.

در اين باره که فرايند دگرگشت زبان مردم آذربايجان از چه تاريخي آغاز گرديده و در چه تاريخي به پايان رسيده، بين دانشمندان اختلافات عمده وجود دارد. بعضي چنان که پيش از اين نيز گذشت، بر آن هستند که بوميان اين سرزمين و يا بخشي از آنان ترکي زبان بوده اند و با اين که ريشه زبان ترکي در اين سامان در هزاره هاي پيش از ميلاد دويده است و اگر چنين نبود، آمدن هون ها و خزرها و طوايف ترک زبان ديگر در دوره ساساني و يا حتي آمدن غزها و قبچاق ها در دوره بعد از اسلام و به ويژه در روزگار سلجوقيان براي تغيير و ترکي گشتن زبان اين خطه کفايت نمي کرد. چه، نوآمدگان که در مقايسه با اهالي بومي اقليتي بيش نبوده اند، نمي توانسته اند زبان خود را به سرعت جايگزين زبان بومي نمايند. چنين فعل و انفعالاتي در صورتي امکان پذير مي شود که نوآمدگان با ساکنان پيشين از نقطه نظر منشاء و زبان – اگر هم کاملا يکي نباشندنسبتا" نزديک باشند. تنها در اين صورت است که نوآمدگان مي توانند با اهالي بومي در هم جوشند1. اينان مي گويند که طوايف و قبايل ترک زباني که در دوره ساساني و سلجوقي به آذربايجان آمدند، در اين سرزمين به هم زبان هاي خود رخورد کردند. زکي وليدي طوغان نوشته است که اغوزها هنگامي که در سده 11 م. به آذربايجان رسيدند، خاطرات فتوحات اجداد خود در اين سرزمين را در داستان هاي حماسي که از ترکستان آورده بودند، حفظ کرده بودند. در يکي از روايت هاي آن ها که رشيدالدين فضل الله همداني نقل کرده، از اسکان ترکان باستاني در ناحيه اوجان [بستان آباد فعلي]، دشت هاي مغان و اران و کوه هايي در اطراف سبلان که نام هايشان به صورت هاي الاناره و اعدسوري نوشته شده و عموما" آلاتاق (آلاداغ) ناميده شده اند، سخن رفته است2.
تويق حاجيف که ديديم از باورداران به حضور قبايل ترک زبان در هزاره هاي پيش از ميلاد در آذربايجان است، آمدن طوايف ترک زبان سده هاي بعد از ميلاد رادر صورتي که ترک زباناني پيش از آن ها در آذربايجان سکونت نداشته اندبراي ترکي گشتن زبان اين سرزمين ناکافي مي شمارد و در اين باره چنين مي نويسد:
" معمولا" آمدن اقوام ترک زبان به آذربايجان و عموما" قفقاز و تأثير آن ها را بر شرايط اجتماعي – تاريخي اين سرزمين به دوره بعد از سده 5 م. نسبت مي دهند. نظز ابراز شده درباره همين مسئله غالبا" با اين نظر موافق است: سده هاي 12 – 11 م. دوره شکل گيري خلق آذربايجان است. اقوام ترک زبان که در سده هاي 7 – 6 م. (که بهتر است گفته شود از سده 5 م. ت. حاجيف) در اين جا مسکن گزيده بودند، با نفوذ توده هاي انبوه طوايف اغوز، سلجوق، قبچاق در سده هاي 11 – 10 م. اکثريت مي يابند. زبان عموم خلقي آذربايجان براساس شيوه هاي اغوز – سلجوق به تدريج تشکل مي يابد و زبان هاي اراني و آذري رايج در شمال و جنوب تحت الشعاع آن قرار گرفته، به تحليل مي روند.3
قبول چنين نظري از سوي غالب تاريخ نگاران ناشي از يک رشته علل عيني است که اهم آن ها به قرار زير مي باشد:
1 – يورش طوايف ترک زبان به صورت متشل به سوي غرب از سده 5 م. فزوني مي گيرد که اين هم با پيدايش دولت تور کوت ها(گؤک ترک ها) در آسياي ميانه ارتباط دارد.
2 – در پرتو اطلاعات تاريخي فراوان و کاملي که درباره ترکان از اين دوره باقي مانده است، امکان پديد آمدن تصوري بالنسبه روشن از ويژگي هاي زباني ترکان فراهم مي آيد.
3 – طوايف ترک زبان که از سده 5 م. به اراضي آذربايجان و آلباني آمده اند، در شکل گيري شرايط اجتماعي سياسي و تشکل وحدت قومي اين سامان مخصوصا" نقش فعال و تعيين کننده اي ايفا کرده اند.
اما از نظر دور نبايد داشت که تشکل خلق واحد و زبان عموم خلقي ترکي منشاء تنها حاصل فعاليت تاريخي – سياسي اقوام ترک زباني که در اين دوره به اين سامان آمده اند، نبوده است . با آمدن طوايف جدا از هم ترک زبان در طي سده هاي 6 – 5 م. به آإربايجان و به طور کلي به قفقاز، انجام يک امر تاريخي به چنين ابعادي امکان ناپذير بود. از سويي، بنا به اطلاعات موجود تاريخي، طوايف ترک زباني که در اين دوره مي آمدند، معمولا" مي رفتند و کم تر در جايي رحل اقامت مي افکندند. ناگفته نماند که مورد خزرها از اين نظر مستثني است. از سوي ديگر اينان با فواصل زماني زياد مي آمدند و اين فواصل تقريبا" در هر بار شروع مجدد فرايند را ايجاب مي کرد.
غير از موارد مذکور، لازم است به دو مورد ديگر نيز اشاره شود :
1 – طوايف ترک زباني که از هر چندگاه به اين سامان مي آمدند، معمولا" در اين جا با همديگر برخورد مي کردند و مي جنگيدند. گاهي طايفه اي از آن ها بر ضد طايفه اي ديگر با اهالي بومي همدست شده، در بيرون راندن آن ها همکاري مي کردند و سپس بوميان در فرصتي مناسب متفقان سابق خود را نيز از متصرفاتشان بيرون مي راندند.
2 – هر کدام از اقوام ترک زبان به زبان ويژه و اي بسا مستقل طايفه اي خود سخن مس گفتند، يعني که طوايف ترک زبان آمده به اين جا معمولا" به شاخه هاي مختلف ترک منسوب بوده اند.
اقوام کوچ نشين ترک زبان با اين آشفتگي و بي ثباتي حاکم بر اوضاع اجتماعي شان، از منحل کردن تشکل قومي و زباني مردم بومي برخوردار از سطح بالاي ترقي اقتصادي – اجتماعي – فرهنگي اين سامان ناتوان بوده اند4.
منظور اين است که بدون وجود زمينه اي از زبان ترکي در آذربايجان سده هاي پيش از ميلاد، طوايف و قبايل ترک زباني که در سده هاي بعدي به اين خطه آمدند قادر به عوض کردن زبان مردم اين جا و تحمل زبان خود به آن ها نبودند.
تيمور پيرهاشمي هم برآنشت که ترک زبان هاي امروزي ابتدا فارس يا داراي زبان ديگري نبوده اند که بعدا" ترک شده باشند. اين ها هم مثل آريايي ها و ديگران مردماني بوده اند که از هزاران سال پيش به اين طرف از جاهاي ديگر دنيا آمده و در اين منطقه سکني گزيده اند. بنابراين تغيير زبان به آن صورت که... چندين کرور مردم غير ترک، زبان خود را تغيير داده و ترک زبان شده اند، در بين نبوده است.... شايد اين فرض مقرون به واقعيت باشد که طبق معمول مهاجرت اقوام مختلف، مهاجرت اقوام ترک نيز ابتدا به حالت چادرنشين، سپس ساختن روستا و اقامت در آن و آخرالامر شهرنشين بوده است. وقتي سيل مهاجران ترک به طرف شهرها روانه گشتند، عده اي از مردمان بومي با ترک ها هم زيستي و اختلاط نموده، در ميان آن ها مستحيل گرديدند و گروهي در دهات مخصوص خود باقي مانده، زبان خود را حفظ کردند. ( مثل هرزندي ها و امثال آن ها) ولي قسمت اعظمشان در برابر سيل مهاجران به طرف غرب رفته، در شهرها و روستاهاي تازه اي اسکان پيدا کردند که احتمالا" کردهاي امروزي باماندگان آن ها هستند5.
البته تيمور پيرهاشمي به تغيير يافتن زبان ساکنان آذربايجان آذربايجان در نتيجه مهاجرت طوايف ترک زبان " از هزاران سال پيش به اين طرف" باور دارد و برآنست که از مردمان بومي بخشي از آن هايي که در اين سرزمين ماندند، در ميان آن هايي که آمده بودند، مستحيل گرديدند؛ يعني که زبان خود را از دست داده، به زبان نوآمدگان متکلم شدند و بخشي ديگر چون تات ها زبان خود را حفظ کردند. به عبارت ديگر از اين برداشت چنين برمي آيد که تغيير زباني در اين خطه صورت گرفته است؛ و اين امري استثنايي نيست، بلکه حادثه اي است قانونمند که نظايرش در جاهاي ديگر نيز بسيار و حتي در بعضي از جاها در طي سه هزار سال اخير بيش از يک بار اتفاق افتاده است. در اين مورد نظرهايي ابراز شده که جا دارد بعضي از آن ها در اين جا منعکس گردد:
ا . م. دياکونوف: " همه مي دانند که تقريبا" هيچ يک از اقوام خاور نزديک و ديگر نواحي اکنون به زباني که اسلاف بلافصلشان چندين هزار سال پيش بدان متکلم بودند، سخن نمي گويند. در مصر زبان باستان مصري جاي خود را به قبطي و سپس به يوناني و سرانجام به عربي داد و حال آنکه ساکنان آن سامان نه نابود گشتند و نه از ميهن خويش رانده شدند و بلاتغيير باقي ماندند. هم چنين در عراق نيز زبان هاي سومري و هوريتي به ترتيب جاي خود را به آشوري – بابلي (اکدي) و آرامي و عربي سپردند. در آسياي ميانه زبان هاي ايراني خوارزمي و سغدي و باکتريايي و پارتي به السنه ترکي ازبکان و قره قلپاقيان و ترکمنان تبديل شد. تعويض متشابهي در زبان هاي سرزمين ماد نيز صورت وقوع يافت.6
م . ع. فرزانه : پديده استقرار و اشاعه يک زبان در يک سرزمين به حساب از بين رفتن زبان قبلي ساکنان آن سرزمين و يا احيانا" تحليل يافتن آن در زبان جديد و از اين قبيل، مسئله اي است که در تاريخ کوچ و استيلا و اسکان اقوام و قبايل به کرات اتفاق افتاده و تاريخ سرزمين ها و ملل امروزي در ادوار مختلف و به خصوص در دوران مهاجرت هاي قومي و عشيرتي شاهد دگرگوني ها بوده اند . چيزي که در حدوث اين دگرگوني و تغيير و تبديل مهم است و آن چه که واقع گرايي تاريخي در اين رهگذر به ما مي آموزد، قبل از هر چيز پذيرفتن آن به عنوان يک واقعيت عيني تاريخي و بعد، در صورتي که بخواهيم و مدارک و مآخذ لازم را در اختيار داشته باشيم، تحقيق و بررسي اين اصل است که اين دگرگوني به چه شکل انجام پذيرفته و تأثير متقابل عناصر اين زبان ها، يعني زباني که از ميان برخاسته و زباني که جايگزين آن شده چگونه بوده است.7
ارانسکي هم به تغيير نقشه آسياي ميانه و ايران از لحاظ زبان هاي رايج در اين سرزمين ها توجه يافته، به نفوذ و توسعه قلمرو انتشار و گويش هاي ترکي به زيان زبان هاي ايراني در اين سرزمين ها اشاره کرده است. از اطلاعات موجود چنين برمي آيد که اکثريت قاطع ساکنان سرزمين هاي آسياي ميانه در هزاره اول ق.م. به زبان هاي ايراني سخن مي گفته اند. مدتي بعد توده هاي عظيم صحرانورد غالبا" ترک زبان در حرکت موج وار و هراز گاهي وادامه ياب خود، از خاور و شمال خاوري دشت هاي آسيا، اين سرزمين ها را درمي نوردند و در نتيجه فرمانرواي اتحاديه هاي طايفه اي و دولت هاي ترک زباني چون گؤک ترک ها و قراخانيان و سلاجقه و روي آوردن بخش هايي از طوايف و قبايل مهاجر به زندگي پا برجا و غير سيار و آميزش و اختلاط آن ها با بوميان، گويش هاي ترکي به تدريج بر گويش هاي محلي که ريشه ايراني داشتند، غلبه پيدا مي کنند. در بعضي جاها گويش محلي مدت ها در کنار زبان ترکي غالب به حيات خود ادامه مي دهد و بعضي اقوام دو زباني مي شوند. چنان که تات ها در آذربايجان غير از زبان تاتي به زبان ترکي نيز سخن مي گويند، اما دو زبانگي اگر چه ممکن است در بعضي نقاط کنار افتاده قرن ها دوام آورد، در هر صورت پديده اي است ناپايدار و زبان غالب معمولا" زبان مقاوم را سرانجام از ميدان بدر مي کند.
ارانسکي از تحقيقات خود به اين نتيجه رسيده است که در ظرف مدت قريب يک هزار و پانصد سال در سرزمين هاي وسيع آسياي ميانه و فلات ايران زبان هاي ايراني به شدت در مقابل السنه ترکي در تحت فشار قرار گرفته، عقب نشيني کرده اند. در نتيجه اين جريانات بخش مهمي از مردم ايراني قديمي ممالک مزبور (خوارزميان و سغديان و مردم ايراني زبان آذربايجان جنوبي) کلا" و يا بعضا" به زبان ترکي متکلم گشته اند.8
ارانسکي اين نکته را نيز خاطرنشان کرده است که "مع هذا نبايد پنداشت که در جريان برخورد و اختلاط زبان هاي ايراني با السنه ترکي، زبان هاي ايراني هميشه عقب نشسته و ترکي جاي آن ها را گرفته است. نتايج برخورد و اختلاط مربوط به شرايط و اوضاع و احوال تاريخي بوده است. و هر بار که شرايط مزبور به سود زبان هاي ايراني بوده، زبان هاي ترکي در مقابل آن ها عقب نشسته و مردم ترکي زبان به زبان هاي ايراني متکلم گشته اند."9به عنوانمثال قبايل نيمه صحرانشين ساکن چاراويماق، قزلباش و افراد ايل هزاره و ... که در نقاط مختلف افغانستان سکونت دارند، اگرچه تا چند قرن پيش به زبان ترکي تکلم مي کرده اند، اينک به زبان تاجيکي سخن مي گويند و غلزايي هاي ترک زبان نيز در حدود قرن 16 م. براثر برخورد و اختلاط، زبان پشتو را پذيرا شدند.10
ارانسکي درباره ترکي گشتن زبان مردم آذربايجان نيز چنين نظر داده است:
"در زمان سلجوقيان (قرن يازدهم و دوازدهم) قبايل ترکي زبان در نواحي شمال غربي فلات ايران و آذربايجان نيز پديد آمدند و جريان برخورد اختلاط زبان هاي ترکي با لهجه هاي محلي آذربايجان جنوبي آغاز گشت. شمار ساکنان ترکي زبان آذربايجان به تدريج افزوده شد. اين افزايش تاحدي به سبب ورود قبايل جديد ترکي زبان (که به خصوص در عهد هجوم مغول شديد بود) و قسمتي نيز به سبب انتقال مردم بومي به زبان ترکي وقوع يافت. قسمت اخير الذکر به تدريج دوزباني شد و بخش مهمي از آن در قرن هاي بعدي بالکل ترکي زبان (آذربايجاني ) گشت. اقليتي نيز با اين که سخن ترکي را پذيرفته و فرا گرفته، تاکنون هم در عين حال لهجه هاي قديم ايراني خويش را حفظ کرده اند (تات ها و طالش ها). جريان گرايش تدريجي به زبان ترکي اخيرا" در ميان قبايل کرد خراسان نيز مشاهده مي گردد."11
 ولي چنان که در فصل مربوط به برخورد اقوام شرقي با دولت ساساني ديديم، آمدن قبايل ترک زبان به آذربايجان از سده هاي پيش از ميلاد آغاز گرديده، بعد از آن ها به طور پياپي ادامه يافته است. در اين جا بعضي از اقوام ترک زبان – که از سده هاي نخستين ميلادي و يا واپسين سده هاي پيش از ميلاد در اين سوي کوه هاي قفقاز حضور يافته اند و بعضي از آن ها از ارس نيز گذشته و در آذربايجان تاخت و تاز و يا اقامت کرده اند، به طور خلاصه معرفي خواهند گرديد.
پيش از اين از بون ترک ها که ادعا شده است اسکندر مقدوني را در کرانه رود کر شکست داده اند، سخن رفت. به تحقيق گ.آ.مليکيشويلي اوراتوشناس و پژوهشگر تاريخ سده هاي باستان و ميانه گرجستان و سرزمين هاي مجاور آن، اين قوم جالب که در گرجستان شرقي و آلباني غربي مي زيسته، در منابع قديمي، گاه بون ترک، گاه هون، گاه خزر و گاهي هم قبچاق ناميده شده است. از اين نام هاي متعدد چنين برمي آيد که سخن از بون ترک هاي قديمي و قبايل هم زبان آن ها که بعدها به دنبال هم به اين اراضي سرازير شده اند، رفته است.12
گوکاسيان مي نويسد که نام هاي ساوير (سابير )ها و کنگر (کنگرلو )ها در آثار استرابن و پليني بزرگ که در سده 1 م. مي زيسته اند، آمده است. ديونيسوس پريگت، جغرافي نگار و شاعر يوناني هم که در سده 4م. يا حتي پيش از آن زيسته، نخستين دانشمندي است که هنگام شمردن طوايف ساکن کرانه هاي شمال غربي و غربي درياي کاسپي (خزر) از هون ها نيز نام برده است. طوايف ديگر عبارت بوده اند از سکاها، کاسپي ها، آلبان هاي جنگاور، کادوسي هاي ساکن مناطق کوهستاني و ماردها، گيرگان ها و تاپيرها. از همين اطلاعات مي توان استنباط کرد که اراضي بين کوه هاي قفقاز و رود ارس هنوز در سده 4 م. کاملا" ترکيزه نشده بوده است و غير از طوايف ترکي زبان، طوايف ديگري نيز که غالبشان به زبان ها و نيم زبان هاي قفقازي يا يافئي يا آسيايي تکلم مي کرده اند، در آْلباني سکونت داشته اند. موسي کالانکاتي، تاريخ نگار آلبان نيز شهادت داده است که هون ها با آلبان ها توسط مترجم صحبت مي کرده اند.13
و .اي.اصلانوف هم مثل و.گوکاسيان از منابع تاريخي چنين درآورده است که هون ها در سده 2 م. در اراضي آذربايجان [شمالي] سکونت داشته اند.14 اصلانوفدر عين حال بااستناد به منابع سرياني نوشته است که هون هاي ساکن آذربايجان چندان پرشمار و نيرومند و جنگاور بوده اند که ارمن ها وقتي برضد يزدگرد دوم (57 – 438 م.) قيام کردند، با آن ها متفق شدند و اگرچه در سال 451 م. مغلوب شدند، در زمان فيروز ساساني (84 –459م.)هون ها به تنهايي برضد دولت ساساني به جنگ برخاستند و به حاکميت دولت ساساني در قفقاز پايان دادند.15 اصلانوف اين نکته را نيز خاطرنشان کرده است که هون هاي ساکن قفقاز غير از دامداري، به کشاورزي و صنعتگري و تجارت پوست و نيز امور نظامي اشتغال داشته اند و در موارد زيادي با امپراطوري بيزانس بر ضد دولت ساساني متحد مي شده اند. گوکاسيان هم با استفاده از يادداشت هاي پروکوپيوس و اثري تحت عنوان تاريخ بيزانس نوشته است که در سال 531م. در ارتش ساساني يک نيروي 3000 نفري هونساويز خدمت مي کردند که در سال هاي بعد بر تعداد آن ها افزوده شد. قباد ساساني با آن ها جنگيد، اما کاري از پيش نبرد. سرانجام انوشيروان در سال 562 م. آن ها را به دشواري شکست داد و در حدود 10000 نفر از ايشان را به دشت هاي کر – ارس کوچاند.16
کنگرها يا کنگرلوها طايفه ترک زبان ديگري بودند که بعضي ها چنان که گذشت سابقه حضور آن ها در اين سوي کوه هاي قفقاز به سده نخستين ميلادي و به پيش از آمدن هون ها به اين سرزمين ها رسانده اند، اما بعضي ديگر بر آن هستند که اين طايفه از طوايف پچنک بوده و در ترکيب اتحاديه هون به آلباني آمده و اکثر افراد آن در اراضي نخجوان فعلي مسکن گزيده اند. اطلاعات موجود حضور آن ها را در سده 5م. در حوالي نخجوان تأييد مي کند. گوکاسيان با استفاده از منابع سرياني و ارمني نوشته است که کنگرها و نيز ساويرها در حدود سده هاي 6 – 5 م. به چنان قدرتي دست يافته بودند که دولت ساساني و بيزانس روي آن ها حساب مي کردند و هر کدام سعي بر آن داشتند که با جلب آن ها به سوي خود دست بالا را در مقابل دشمن داشته باشند. بنا به همين منابع و به دريافت پيگوسکايا، کنگرها به خطري جدي برضد دولت ساساني تبديل شده بودند و از اين رو انوشيروان در دهمين سال سلطنت خود، يعني در حدود سال 542 م. با کنگرها جنگيد.
در ارتباط با استقرار اتحاد طايفه اي کنگرها در اراضي نخجوان کوهي به نام کنگر داغي در بخش گوکاسيان جمهوري ارمنستان فعلي وجود دارد که به نظر و. گوکاسيان اکنون در حدود 15 قرن از نامگذاري آن مي گذرد. به نوشته لازارپارپي، تاريخ نگار ارمني سده 5 م. ، هنگامي که خلق هاي قفقاز جنوبي در سال 482 م. بر ضد ساسانيان متحدا" قيام کرده بودند، آرتش متفق آن ها در پاي کنگر داغي گرد آمده، چشم به راه هون ها بوده اند. اين کوه در زبان ارمني کانگاراتسلرن ناميده مي شود.17کنگرلوها بعدها در دوران صفوي، در ترکيب طايفه استاجلو، در حيات سياسي آذربايجان و ولايات ديگر ايران نقش فعالي ايفا کردند.
در مورد سابيرها پيش از اين به هنگام بحث درباره طوايف ترک زباني که در سده هاي پيش از ميلاد در اين سوي قفقاز حضور داشته اند، سخن رفت. اينک لازم به توضيح است که به استنباط زکي وليدي طوغان، تعداد 100 هزار خانوار – در حدود نيم ميليون نفر – از آن ها در اواسط نيمه اول سده 6 م. در اران و شيروان زندگي مي کرده اند و شهر قبله، که در نزديک شهر شامخور فعلي قرار داشته، مرکز حکومت آن ها بوده است. از آن جايي که سابيرها با خزران و بلغارها قاطي بوده اند و خزران از نظر شماره اکثريت داشته اند، طبري، آذربايجان و ملحقات آن را مملکت خزران ناميده است. انوشيروان بعد از تصرف سراسر قفقاز جنوبي، ضمن دادن اجازه اقامت در اين سرزمين به سابيرها، به عنوان اتباع دولت ساساني، تعداد کثيري از آن ها را به قسمت هاي ديگر ايران و از آن جمله آذربايجان کوچاند و در مقابل دسته هايي از ايراني ها را چنان که قبلا" به تفصيل بيان گرديده، به اين سامان منتقل کرد.18
طايفه ديگري که سابقه حضورش در قفقاز جنوبي تا نخستين سده هاي ميلادي و حتي تا واپسين سده هاي هزاره اول پيش از ميلاد رسانده مي شود، بارسيل ها(برسيل ها، باسيل ها، بارسلت ها) هستند که در رأس يک اتحاديه طايفه اي قرار داشته اند. نام اين طايفه احتمالا" از بارس و بارسيل که در ترکي به معني پلنگ و ببر مي باشد، گرفته شده است. بعضي از پژوهندگان نام بلنجر را با نام بارسيل مرتبط مي دانند. در تاريخ ارمنستان موسي خورني نام آن ها بارسولا آمده و زکي وليدي طوغان بر آن است که بارسولاها همان بر چال ها يا بورچالي ها بوده اند که هنگام يورش تازيان در داغستان سکونت داشته اند. هم اکنون بورچالي ها در ساحل راست رودخانه کر، در بخش وسطاي مسير آن زندگي مي کنند که گفته مي شود از بقاياي همان بارسيل ها بوده اند. افراد اين طايفه در سده هاي 5 – 4 م. در سواحل شمال غربي درياي خزر مي زيسته اند و در فاصله سده هاي 8 – 5 م. به سواحل رود کر در آلباني کوچيده اند و در داغستان و شمال آذربايجان به کشاورزي و دام پروري اشتغال داشته اند. بارسيل ها در خاقات خزر نقش مهمي داشته اند.19
گذار بعضي از طوايف و قبايل اقور نيز در سده هاي بعد از ميلاد به قفقاز جنوبي و آذربايجان افتاده است. اقورها يا اغورها در حقيقت برادران اغوزها بودند و در حدود سده 3 ق.م. از همديگر جدا شده، هر يک به سويي رفته اند و بنابراين بين زبان هاي اين دو شاخه بزرگ نزديکي چشمگيري وجود دارد. اقورها از طوايف وابسته به اتحاديه طايفه اي هون بودند که همراه آن ها و بعد از فروپاشي اتحاديه در سرزمين هاي شمالي و جنوبي قفقاز تاخت و تاز مي کردند. شعبه هاي زيادي از طايفه اقور جدا شده است که عمده ترين آن ها عبارتند از : بئش اغور (پنج اغور )، آلتي اغور (شش اغور)، دکوز اغور(نه اغور)، اتوز اغور(سي اغور)، ان اغور(ده اغور) و ساراقور(ساري – آق – اغور= زرد – سفيداغور ). در اين ميان دو طايفه اخير با آلباني و آذربايجان سر و کار حتمي داشته اند.
ساراقورها در حدود 68 – 466 م. به قفقاز جنوبي حمله کردند و در 488 م. نيز با ساسانيان جنگيدند.
ان اقورها بي گمان همان طايفه وغوندور است که موسي خورني از کوچيدنش در سده 2 م. به شمال ارمنستان سخن گفته است. خالاتيان احتمال داده است که وغوندورهاي مذکور در تاريخ ارمنستان موسي خورني همان طايفه اغ خندرهاي مذکور در جغرافياي ارمنستان [منتسب به موسي خورني] هستند. اينان را انغوندور ها و يا هونقوندورها نيز ناميده اند که قديمي ترين قبايل اغوزاغور هستند که پايشان به قفقاز جنوبي رسيده است. در نيمه 2 سده 5 م. هم از اشغال شمال گرجستان به توسط ان اقورها که موسي کالانکاتي آن ها را هون اقور ناميده، سخن رفته است.
طايفه اي از ان قورها در اثر يغيشه، تاريخ نگار ارمني خايلندورک يا خايلنتورک و يا ايلنتورک ناميده شده اند. اما چنان که پيش از اين در فصل مربوط به مناسبات دولت ساساني و اقوام شرقي مذکور افتاد، مارکوارت و به پيروي از او زکي وليدي طوغان خايلندورک ها را همان آق هون ها دانسته اند. در هر صورت، اين طايفه ترک زبان در حيات سياسي – اجتماعي قفقاز نقش مهمي داشته است. جنگاوران اين طايفه در سال 452 م. به فرماندهي شاه خود، اران، لشکريان ساساني در آلباني را تارومار کردند و آن ها را از اين سرزمين بيرون راندند. به نوشته يغيشه، بالاساقان ( بالاساقون، بالاجاهون؟) تختگاه اران20در پايتاکاران، يعني منطقه ميل – مغان و به نظر طوغان، مغان جنوبي واقع بوده است. طوغان که تلفظ ارمني آن را بلاسقان و ترکي اش را بالاساقون نوشته، بر آن است که اين نام با نام شهر بالاساقون آسياي ميانه مطابق است.21
ان قورها و ساراقورها هر دو در ترکيب قومي بلغارها سهم عمده داشته اند. زکي وليدي طوغان دسته هاي وابسته به بلغارها، خزرها، آغاچري ها و سابيرها را که قديمي ترين عناصر ترک اروپاي شرقي به شمار مي آمدند، عمده ترين عناصر مسکن گزيده ترک زبان در آذربايجان مي داند. مار عباس کاتيتا، مورخ ارمني از آن ميان از بلغارها سخن رانده است که در حدود سال 120 ق.م.به قفقاز جنوبي سرازير شده، در حوالي قارص فرود آمده اند. موسي خورني ضمن نقل روايت مارعباس، به سکونت بلغارها در سال 460 م. در همان جا اشاره مي کند.22 زکي وليدي در جاي ديگر نيز کوچ بلغارها و واناندها – در سال هاي 27 – 149 ق . م. از حوضه رود اديل (ولگا) از طريق دربند به دشت هايي که امروزه قارص و پاسين ناميده مي شوند – را يکي از کوچ هاي قديمي ترکان به آسياي مقدم مي داند و تذکر مي دهد که واناندهاي خويشاوند بلغارها در داغستان، در منابع عربي ولندر يا ونند ناميده شده اند. نام ولايت قارص نيز تا زمان سلجوقيان واناند بوده است.23نام قارص هم احتمالا از کارساک که يکي از قبايل ترکان بلغار – واناند بوده، گرفته شده است. 24
موسي خورني به نقل از مارعباس، در بحث از اقدامات و تدابير واقارشاک، شاه ارمني از فرود آمدن او در مرغزارهاي مرزي شارا که متقدمين آن جا را آنپايت يا باسيان عليا مي ناميده اند، سخن مي گويد و خاطرنشان مي کند که اين محل بعدها "به واسطه مهاجرت ووندي، بهادر بلغار، که در آن حيطه سکونت گزيد، به نام او واناند ناميده شد."25موسي خورني در ذکر حوادث دوره سلطنت آرشاک اول، پسر واقاشاک مزبور هم مي نويسد که "در زمان او فتنه و آشوب هاي بزرگي در مناطق جبال قفقاز در سرزمين بلغارها ظهور کرد، در نتيجه بيشتر اهالي از آن سرزمين ها دور شده، به کشور ما [ارمنستان] آمده و مدت مديدي در جنوب کق در نواحي بارور و حاصلخيزي سکونت گزيدند."26
لازم به تذکر است که به دريافت زکي وليدي طوغان از اطلاعات موجود، بلغارها و خزرها در زمان اسکندر در خراسان سکونت داشته اند و سپس به حوضه اديل (ولگا) مهاجرت کرده اند. شايد هم بعضي از شاخه هاي آن ها پيش تر، همراه سماها به اين ناحيه آمده بوده اند. در هر صورت در داستان حماسي اغوز، بلغارها پيش از اغوزخان در حوضه اديل سکونت دارند و هم چون بوميان آنجا به شمار آمده اند.27
بدين ترتيب ملاحظه مي گردد که در بخش هاي مختلف قفقاز جنوبي و به ويژه آلباني و نيز در بعضي قسمت هاي آذربايجان طوايف و اتحاديه هاي طايفه اي ترک زبان در اواخر سده 5 و اوايل سده 6 م. پراکنده بوده اند. از سياهه زکريا رهتوز، تاريخ نگار سرياني که در اواسط سده 6 م. مي زيسته، و پيش از اين نيز از آن سخن رفته، آشکار مي گردد که در سده هاي 6 – 5 م. تنها در اراضي داغستان جنوبي و آذربايجان شمالي، طوايف و قبايلي از ساراقورها، بلغارها، خزرها، آق خزرها، ساويرها (سابيرها)، ان اغورها، بارسيل ها و ... زندگي مي کرده اند. در اين ميان به طوري که از اطلاعات مندرج در سطور گذشته برمي آيد، تکائف طوايف و قبايل ترک زبان در اراضي بين ارس و قفقاز خيلي بيشتر از اراضي گسترده در جنوب ارس بوده است.
نظر غالب در ميان دانشمندان آذربايجان شوروي اين است که فرايند تشکل خلق و زبان آذربايجاني براساس ترکي، پيش از سده هاي 12 – 11 م. به پايان رسيده است. واحد عادلوف با جمع بندي نظرات دانشمندان مزبور در اين باره چنين نوشته است:
"در سال هاي اخير، در بين کارهاي انجام گرفته درباره تاريخ زبان آذربايجاني، تحقيقات در پيرامون تاريخ پيش از کتابت اين زبان از جايگاه خاصي برخوردار بوده است. در اين تحقيقات درباره منشاء و تاريخ شکل گيري زبان آذربايجان يک سلسله نظريات جديد ارائه گرديده است. پيش از هر چيز غالب پژوهندگان (از پروفسورها ع.دميرچي زاده، م. شير عليف، ت. حاجيف، ف. زينالوف، از دکترهاي علوم زبان شناسي و. اصلانوف، و.گوکاسيان و ديگران)تز موجود درباره تشکل زبانمان در نتيجه آمدن توده هاي انبوه اغوزها در طي سده هاي 12-11 م.به آذربايجان را بي اساس مي شمارند و براي اثبات شروع تاريخ شکل گيري زباني که در سده هاي 14 – 13 م. نمونه هاي ادبي – بديعي عالي عرضه داشته، از قديم تر از سده هاي 12 – 11 م. يک سلسله دلايل قانع کننده ارائه مي دهند. مأخوذات داراي منشاء ترکي موجود در منابع مکتوب خلق هاي هم جوار ارمني و گرجي که بدون ترديد از سده دست کم اول ميلادي در اراضي قفقاز جنوبي مي زيسته اند، تنها در نتيجه ارتباط و تماس نزديک و مستمر با اقوام ترک زبان مي توانسته اند به اين زبان ها راه يابند.28غالب پژوهش هايي که محصول سال هاي اخير هستند، حکايت از آن دارند که زبان آذربايجاني در دوره آغاز کتابت، يعني در طي سده هاي 14 – 13 م. دست کم يک راه هزارساله تکوين و تکامل را از سر گذرانده بوده و به طور کلي تاريخ تشکل اين زبان از سده هاي نخستين ميلادي (سده هاي 5 – 4م.) آغاز گرديده و نهايتا" تا سده 7 م. به انجام رسيده است."29
در اين جا به آثاري از شير عليف و زينالوف که در آن ها به تاريخ تشکل زبان عموم خلقي ترکي منشاء آذربايجان اشاره اي شده باشد، دسترسي نيست، اما امکان نقل نظرهاي پژوهندگان ديگر مورد اشاره عادلوف از قول خودشان وجود دارد. از آن جايي که هر کدام از اين نظرها براساس دلايل و اسنادي ايراد گرديده و در عين حال تفاوت هايي هم با هم دارند، به نقل گاه کوتاه شده آن ها مبادرت مي شود:
و.اصلانوف: "به علت اين که آثار نوشته شده به زبان آذربايجاني در سده هاي پيش از سده 13 م. تا کنون به دست نيامده، و از آن جايي که در ادوار باستاني و اوايل سده هاي ميانه، خلق هاي داراي زبان هايي از نظر منشاء و نوع متفاوت با زبان آذربايجاني در اراضي آذربايجان و در ترکيب دولت ها و اتحاديه هاي طايفه اي و قبيله اي مستقل، زيسته اند، بعضي زبان شناسان و تاريخ دانان منشاء خلق و زبان آذربايجاني را به اغوزها و سلجوقيان که در سده هاي 12 – 11 م. به آذربايجان آمده اند، نسبت داده اند. در حالي که پاره اي فاکت هاي داخل زباني و خارج زباني غير علمي بودن چنين نظري را و نيز موجود بودن زبان آذربايجاني داخل در گروه زباني اغوز داراي سيستم زبان هاي ترکي و خلق متکلم به اين زبان را از زمان هاي قديم در اراضي آذربايجان به اثبات مي رسانند...."30
و. گوکاسيان مقاله بلند خود تحت عنوان "يادداشت هايي در پيرامون تاريخ تشکل زبان آذربايجاني" را با اين جملات به پايان آورده است:
"از مطالب تاريخي – زبان شناسي ارائه شده در بالا آشکارا ديده مي شود که زبان آذربايجاني از خيلي پيش از سده 11 م. موجود بوده است. زيرا که خصوصيات لهجه اي پديد آمده در سده هاي 7 – 5 م. هنوز در زبان آذربايجاني حفظ گرديده است. از اين رو تصادفي نيست که ما در سده هاي بعد از سده 11 م. هم عينا" به عناصر آوايي، لغوي و لغوي – دستوري ثبت شده در منابع سده هاي 10 – 5 م. قفقاز جنوبي برخورد مي کنيم. همه اين ها نظر مرا داير بر موجوديت زبان آذربايجاني به مثابه يک زبان عموم خلقي جاري در زبان مردم، دست کم در سده 7 م. به اثبات مي رسانند."31
در صفحات گذشته تا حدودي با وجوهي از نظريات توفيق حاجيف آشنايي حاصل شد. اينک نظر وي درباره تاريخ تشکل زبان ترکي آذربايجاني به انضمام استدلالهايش براي اثبات آن، البته با تصرفاتي نه در حدودي که به تحريف بينجامد:
به نظر ما تا سده هاي 11 – 10 م . و تا فرا رسيدن امواج طوايف اغوزسلجوق، زبان ترکي الاصل آذربايجاني شکل گرفته بود. اين يک واقعيت تاريخي است که اغوز – قبچاق هايي که در سده هاي 11 – 10 م. به اين سرزمين آمدند، با خلق شکل گرفته آذربايجان مواجه و به محيط يک زبان شکل يافته وارد شدند و خواه ناخواه تحت الشعاع آن ها قرار گرفتند. جريان شکل يابي اين زبان هم که از قرن ها قبل آغاز گرديده بود، در سده هاي 9 – 8 م./3 – 2 ه. کامل شده بود.
اتحاد و در هم جوشي طوايف ترک زبان در آتروپاتن و آلباني، از زمان حاکميت ساسانيان و به ويژه از سده 5 م. آغاز مي گردد. اين طوايف از سويي در سايه زندگي در تحت حاکميت دولت ساساني به هم مي پيوندند و مناسباتشان توسعه پيدا مي کند، و از سوي ديگر در پرتو مبارزه متحد بر ضد دولت حاکم استيلاگر، بين اين طوايف علايق معنوي و نزديکي زيادي پديد مي آيد و منافع مشترک اقتصاديجغرافيايي نيز همبستگي آن ها را تقويت مي کند. بديهي است که در چنين اوضاع و احوالي طوايف هم زبان و يا داراي زبان هاي خويشاوند بيشتر به هم نزديک مي شوند و در هم مي آميزند. به قول يکي از دانشمندان "به هنگام نيازهاي موقتي، بين طوايف خويشاوند پيوندهايي پديد مي آيد و با از ميان برخاستن اين نيازها، آن ها از يکديگر جدا مي شوند. در بعضي جاها نيز طوايفي که از هم جدا شده بودند، دوباره به هم مي پيوندند و اتحادشان استحکام و دوام بيشتري مي يابد و بدين گونه نخستين گام به سوي پيدايش ملت برداشته مي شود." بنابراين مبارزه متفق بر ضد حاکميت استيلاگر در اين دوره براي طوايف ساکن آذربايجان و به ويزه طوايف ترک زبان اين خطه، به يک نياز مهم تاريخياجتماعي، به يک عامل مهم سياسي تبديل مي شود.
دوره فتوحات اعراب و پيروزي آن ها زمينه را براي تسريع و تکميل فرايند شکل گيري زبان عموم خلقي در آذربايجان از جهات مختلف آماده مي کند. گفتني است که اگر تا دوره استيلاي اعراب، فرايند تشکل خلق و زبان واحد در آذربايجان آغاز نگرديده و جا نيفتاده بود، اين شکل گيري در همين دوره صورت ديگري به خود مي گرفت و زبان عربي در صورتي که زبان دولت و دين و ادب بود، به راحتي مي توانست زبان هاي متنوع طوايف و قبايل پراکنده و جدا از هم را از ميدان به در کند و همچنان که در مناطق زيادي از خاور ميانه و نزديک اتفاق افتاده، زبان عربي جايگزين زبان هاي محلي گردد. اما به جهت وجود خلق و زبان واحدي که شکل گيري اش آخرين مراحل خود را مي پيمود، چنين حادثه اي در اين سامان روي نداد که هيچ، حتي طوايف و قبايل عربي زباني هم که به اين جا کوچيده بودند، با گذشت زمان زبان شکل گرفته در اين جا را فرا گرفتند و زبان خود را فراموش کردند و زبان عربي در اين سامان از نوشتار به گفتار نرسيد.
در همين دوره، جريان نزديکي و وحدت اهالي آتروپاتن و آلباني نيز که از قرن ها پيش آغاز گرديده بود، سرعت بيشتري مي گيرد. عمده ترين لازمه اين وحدت، پديد آمدن يک زبان به مثابه واسطه ارتباط بود. در همين سده ها زبان هاي طايفه اي متعددي در بخش هاي شمالي و جنوبي آذربايجان رايج بودند که با گذشت زمان مغلوب عموم خلقي در حال شکل گيري مي شدند. موقعيت ممتاز تجارتي آذربايجان، به ويژه به جهت قرار گرفتن اين سرزمين بر سر راه هاي بازرگاني بين شرق و غرب، و شمال و جنوب، و پيشرفت مناسبات اقتصادي و فرهنگي بين ساکنان شمال و جنوب نيز وجود زباني را که وسيله ارتباط عمومي باشد، ايجاب مي کرد. مسلمان شدن مردمان شمال و جنوب و ايجاد وحدت ديني هم از سويي به شکل گيري زبان ارتباط عمومي کمک مي کند.
در چنين شرايط اجتماعي – فرهنگي و تاريخي – سياسي، زبان ترکي به مثابه يک وسيله ارتباط و پيوند عمومي خودنمايي مي کند. در اين جا سؤالي مطرح مي شود؛ و آن اين که، کدام عوامل تاريخي چنين وظيفه اي را نه به عهده زبان هاي ديگر، بلکه به عهده زبان ترکي گذاشت؟ اهم عوامل تعيين کننده مزبور به قرار زير است :
1 – طوايف ترک زبان در اين سرزمين از اکثريت برخوردار بودند.
2 – در سده هاي ميانه اتحاديه هايي دست مي يافتند و همين موقعيت برتر سياسي سهم و نقش طوايف ترک زبان را در حوادث سياسي و اجتماعي اين سامان بيشتر مي کرد.
3 – سهولت فراگيري زبان ترکي به جهت ويژگي هاي ساختاري آن و مخصوصا" التصاقي بودن اين زبان.

هشت سال از مرگ «گل آقا» مطبوعات ایران می گذرد.

از روز ۲۳ دی سال ۱۳۶۳  یادداشت‌های روزانهٔ طنز با نام مستعار «گل آقا» و تحت عنوان «دو کلمه حرف حساب» با محتوای انتقاد از دستگاه‌های دولتی و مشکلات موجود جامعه در صفحهٔ سوم روزنامه اطلاعات چاپ شده، که نقطه عطفی در طنز نویسی ایران و احیاگر طنز مطبوعاتی بعد از انقلاب بود.
نویسنده این ستون کیومرث صابری فومنی بود که بعدها و در سال 1369 مجله طنز و کاریکاتور «گل آقا» را منتشر کرد. مجله ای که در اولین شماره اش و با شمارگان صدهزار نسخه نایاب شد و به چاپ دوم رسید.

فعالیت‌های گل آقا منحصر به هفته‌نامه باقی نماند. ماهنامهٔ گل آقا، سالنامهٔ گل آقا، هفته‌نامهٔ «بچه‌ها...گل آقا»، انتشارات گل آقا برای انتشار کتب طنز و کاریکاتور، و سرانجام خانهٔ طنز ایران جهت پرورش طنزنویسان جوان، از دیگر فعالیت‌های کیومرث صابری بود.

سرانجام در ۲ آبان سال ۱۳۸۱، و در دوازدهمین سالگرد انتشار هفته‌نامهٔ گل آقا، هم‌زمان با چاپ ۵۴۸مین شماره، گل آقا تصمیم به تعطیلی هفته‌نامه به دلایلی نامعلوم گرفت، و با چاپ سرمقالهٔ شماره ۵۴۸، که این بار در آن نه شاغلام و غضنفری بود و نه گل آقایی، با نام صابری از تصمیم خود برای پایان کار هفته‌نامه خبر داد.


برای دیدن تصاویر در اندازه بزرگتر روی آنها کلیک کنید.


سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۶۹
شماره ۵
شماره مسلسل ۵

«ايران و كومور روابط سياسي برقرار كردند»
سه شنبه ۲۹ آبان ۱۳۶۹ شماره ۵ شماره مسلسل ۵ «ايران و كومور روابط سياسي برقرار كردند»
سه شنبه ۸ آبان ۱۳۶۹
شماره ۲
شماره مسلسل ۲

« روابط تجاری و اقتصادی ایران با کشورهای جهان سوم گسترش می یابد.»
سه شنبه ۸ آبان ۱۳۶۹ شماره ۲ شماره مسلسل ۲ « روابط تجاری و اقتصادی ایران با کشورهای جهان سوم گسترش می یابد.»
سه شنبه ۶ آذر ۱۳۶۹
شماره ۶
شماره مسلسل ۶

«با بن‌شماره 89 كارمندي هفت دفترچه صدبرگي به كار مندان داده مي‌شود.»
سه شنبه ۶ آذر ۱۳۶۹ شماره ۶ شماره مسلسل ۶ «با بن‌شماره 89 كارمندي هفت دفترچه صدبرگي به كار مندان داده مي‌شود.»

سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۷۰/شماره ۸/شماره/مسلسل ۲۹
«رادیو ایران وارد 50 سالگی شد.» «بیشتر برنامه های رادیو ار اشعار مولانا وحافظ سعدی پر می شود.»
سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۷۰/شماره ۸/شماره/مسلسل ۲۹ «رادیو ایران وارد 50 سالگی شد.» «بیشتر برنامه های رادیو ار اشعار مولانا وحافظ سعدی پر می شود.»
سه شنبه ۱۱ تير ۱۳۷۰/شماره ۱۲/شماره/مسلسل ۳۳
« وزیر خارجه فرانسه در مذاکرات رسمی تهران توسط دکتر ولایتی مجانی معاینه شد.»- کیهان
سه شنبه ۱۱ تير ۱۳۷۰/شماره ۱۲/شماره/مسلسل ۳۳ « وزیر خارجه فرانسه در مذاکرات رسمی تهران توسط دکتر ولایتی مجانی معاینه شد.»- کیهان
سه شنبه ۴ تير ۱۳۷۰/شماره ۱۱/شماره/مسلسل ۳۲
« در موسم حج بسیاری از مقامات دولتی عازم مکه می شوند.»
سه شنبه ۴ تير ۱۳۷۰/شماره ۱۱/شماره/مسلسل ۳۲ « در موسم حج بسیاری از مقامات دولتی عازم مکه می شوند.»
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۷۰/شماره ۱۰/شماره مسلسل ۳۱
«برنامه ریزی کلیدی است که به هر قفلی می خورد.»-کیهان
سه شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۷۰/شماره ۱۰/شماره مسلسل ۳۱ «برنامه ریزی کلیدی است که به هر قفلی می خورد.»-کیهان
سه شنبه ۲۵ تير ۱۳۷۰/شماره ۱۴پشماره/مسلسل ۳۵
« دکتر حبیبی ، معاون اول رئیس جمهور ی،به ریاست فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی بر گزیده شد.»
سه شنبه ۲۵ تير ۱۳۷۰/شماره ۱۴پشماره/مسلسل ۳۵ « دکتر حبیبی ، معاون اول رئیس جمهور ی،به ریاست فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی بر گزیده شد.»
سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۷۰/شماره ۱۵/شماره مسلسل ۳۶
«بارنشستگان دولت احتیاج به محبت واحترام دارند.»- کیهان
سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۷۰/شماره ۱۵/شماره مسلسل ۳۶ «بارنشستگان دولت احتیاج به محبت واحترام دارند.»- کیهان
سه شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۷۰/شماره ۲/شماره مسلسل ۲۳
« همزمان با آغاز سال 70 نرخ بلیت پروازهای خارجی هواپیما چند برابر شدونرخ سایر اجناس ضرورری نیز به همین علت بالا رفته!»- جراید
سه شنبه ۲۷ فروردين ۱۳۷۰/شماره ۲/شماره مسلسل ۲۳ « همزمان با آغاز سال 70 نرخ بلیت پروازهای خارجی هواپیما چند برابر شدونرخ سایر اجناس ضرورری نیز به همین علت بالا رفته!»- جراید
سه شنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۷۰/شماره ۳/شماره مسلسل ۲۴
«ایران برای بازسازی خرابه های کویت ابراز آمادگی کرد.»-جراید
سه شنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۷۰/شماره ۳/شماره مسلسل ۲۴ «ایران برای بازسازی خرابه های کویت ابراز آمادگی کرد.»-جراید

چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۷۱/شماره ۳۱/شماره مسلسل ۹۸
«بنگلادش خواستار توسعه روابط با ایران شد.»-اطلاعات
چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۷۱/شماره ۳۱/شماره مسلسل ۹۸ «بنگلادش خواستار توسعه روابط با ایران شد.»-اطلاعات
چهارشنبه ۵ آذر ۱۳۷۱/شماره ۳۴/شماره مسلسل ۱۰۱
«وزارت ارشاد اعلام کرد:بر اساس برنامه پنج ساله اول به منظور دسترسی به ارز باید900000 جهانگرد وارد ایران شود.» - اطلاعات
چهارشنبه ۵ آذر ۱۳۷۱/شماره ۳۴/شماره مسلسل ۱۰۱ «وزارت ارشاد اعلام کرد:بر اساس برنامه پنج ساله اول به منظور دسترسی به ارز باید900000 جهانگرد وارد ایران شود.» - اطلاعات
چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۷۱/شماره ۱۱/شماره مسلسل ۷۸
«بدون شرح!»
چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۷۱/شماره ۱۱/شماره مسلسل ۷۸ «بدون شرح!»
چهارشنبه ۱۸ تير ۱۳۷۱/شماره ۱۵/شماره مسلسل ۸۲
«بدون شرح»
چهارشنبه ۱۸ تير ۱۳۷۱/شماره ۱۵/شماره مسلسل ۸۲ «بدون شرح»
چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۷۱/شماره ۵/شماره مسلسل ۷۲
«دبير شوراي سياست‌گزاري صدا و سيما اعلام كرد: موسيقي راديو و تلويزيون از نوع حلال است.»- كيهان
چهارشنبه ۱۰ ارديبهشت ۱۳۷۱/شماره ۵/شماره مسلسل ۷۲ «دبير شوراي سياست‌گزاري صدا و سيما اعلام كرد: موسيقي راديو و تلويزيون از نوع حلال است.»- كيهان
شنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۷۱/شماره ۷/شماره مسلسل ۷۴
«اهداف سياست پول جديد دولت بر مبناي جذب نقدينگي مازاد بر نياز جامعه صورت مي‌گيرد.»- رسالت
شنبه ۲۷ ارديبهشت ۱۳۷۱/شماره ۷/شماره مسلسل ۷۴ «اهداف سياست پول جديد دولت بر مبناي جذب نقدينگي مازاد بر نياز جامعه صورت مي‌گيرد.»- رسالت

چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۷۲/شماره ۴۸/شماره مسلسل ۱۶۳
«محمد هاشمي قائم مقام وزارت امور خارجه شد.»- جرايد
چهارشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۷۲/شماره ۴۸/شماره مسلسل ۱۶۳ «محمد هاشمي قائم مقام وزارت امور خارجه شد.»- جرايد
پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۷۲/شماره ۴۶/شماره مسلسل ۱۶۱
« رئيس مجلس گفت:‌پول نفت محدود است،‌تعدادي از طرحها را بايد از دستور كار حذف كنيم.» - جرايد
پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۷۲/شماره ۴۶/شماره مسلسل ۱۶۱ « رئيس مجلس گفت:‌پول نفت محدود است،‌تعدادي از طرحها را بايد از دستور كار حذف كنيم.» - جرايد
پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۷۲/شماره ۱۹/شماره مسلسل ۱۳۴
«ناطق نوری گفت: مردم مارا سرکار آورده اند ما رئیس آنها نیستم.»
پنجشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۷۲/شماره ۱۹/شماره مسلسل ۱۳۴ «ناطق نوری گفت: مردم مارا سرکار آورده اند ما رئیس آنها نیستم.»
پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۷۲/شماره ۳۰/شماره مسلسل ۱۴۵
«ایران برای محو بیسوادی در کشورهای جهان سوم اعلام آمادگی کرد.»- جراید
پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۷۲/شماره ۳۰/شماره مسلسل ۱۴۵ «ایران برای محو بیسوادی در کشورهای جهان سوم اعلام آمادگی کرد.»- جراید
پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۷۲/شماره ۳۲شماره مسلسل ۱۴۷
«وزیر اقتصاد قول داد که سریعا در مورد بازپرداخت دیون خارجی اقدام نماید.»- تهران تایمز
پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۷۲/شماره ۳۲شماره مسلسل ۱۴۷ «وزیر اقتصاد قول داد که سریعا در مورد بازپرداخت دیون خارجی اقدام نماید.»- تهران تایمز
پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۷۲/شماره ۳۳/شماره مسلسل ۱۴۸
« ایران 3 میلیارد دلار از بدهیهای عقب افتاده خود را پرداخت کرد.»- جراید
پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۷۲/شماره ۳۳/شماره مسلسل ۱۴۸ « ایران 3 میلیارد دلار از بدهیهای عقب افتاده خود را پرداخت کرد.»- جراید
پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۷۲/شماره ۳۴/شماره مسلسل ۱۴۹
« وزیر صنایع گفت: ما هنوز در زمینه مداد و جوهر عقب ماندگیهای اساسی داریم.»- جراید
پنجشنبه ۴ آذر ۱۳۷۲/شماره ۳۴/شماره مسلسل ۱۴۹ « وزیر صنایع گفت: ما هنوز در زمینه مداد و جوهر عقب ماندگیهای اساسی داریم.»- جراید
پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۷۲/شماره ۳۶/شماره مسلسل ۱۵۱
«بدون شرح»
پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۷۲/شماره ۳۶/شماره مسلسل ۱۵۱ «بدون شرح»
پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۳۷۲/شماره ۳۷/شماره مسلسل ۱۵۲
« در چند ساله اخير ايران چندين ميليارد دلار بدهي خارجي پيدا كرده است.»- جرايد
پنجشنبه ۲۵ آذر ۱۳۷۲/شماره ۳۷/شماره مسلسل ۱۵۲ « در چند ساله اخير ايران چندين ميليارد دلار بدهي خارجي پيدا كرده است.»- جرايد
پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۷۲/شماره ۴۴/شماره مسلسل ۱۵۹
« با وجود اعلام قبلي دولت مبني بر گران نشدن كالاها ، قيمت نان رسما گران شده است.» -جرايد
پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۷۲/شماره ۴۴/شماره مسلسل ۱۵۹ « با وجود اعلام قبلي دولت مبني بر گران نشدن كالاها ، قيمت نان رسما گران شده است.» -جرايد
تابناک

آمار نسخه های خطی در کتابخانه های مهم ایران

آمار نسخه های خطی در کتابخانه های مهم ایران

کل دارایی آستان قدس رضوی در طول تمام سنوات تاریخ 50 هزار نسخه خطی است که  17 هزار عنوان قرآن در این مخزن وجود دارد که 80 عنوان آن از طرف رهبر معظم انقلاب اهدا شده است. بعد از آن کتابخانه ملی با 34 هزار نسخه خطی، کتابخانه آیت‌الله‌العظمی مرعشی تقریباً با همین میزان، کتابخانه مجلس 24 تا 25 هزار جلد دارد. کتابخانه دانشگاه تهران حدود 17 هزار جلد دارد. مجموعاً در کل کشور حدود 500 هزار جلد نسخ خطی وجود دارد. تخمین بر این است که میزان کل نسخ خطی به یک میلیون جلد برسد. چون این 500 هزار آن چیزی است که در کتابخانه‌ها هست و آن‌چه در منازل است و آن‌چه را که شناخته نشده است شامل نمی‌شود.

شرح حال عبدی بیگ شیرازی مؤلف صریح الملک ((1))

          شرح حال عبدی بیگ شیرازی مؤلف صریح الملک ((1))

خواجه زین العابدین علی (م 988 ق) فرزند عبدالمؤمن شیرازی، نویسنده و شاعر ایرانی، در شیراز به دنیا آمد و روزگار کودکی و جوانی را با آموختن ادب، علم سیاق و فنون توسل گذراند.

        عبدی بیگ به غیر از حساب و مستوفیگری از همان دوران جوانی در سرودن شعر، به خصوص در پرداختن به مثنوی ها و جواب گفتن خمسه نیز ید طولانی داشته و تخلّص «نویدی» را برای خود گزیده بود که پس از مدت زمانی آن را تغییر داد و تخلّص «عبدی» را اختیار می کند و در دوران حیات و بعد از آن نیز او به هر دو تخلّص اشتهار داشته و دارد.

        تقی الدین کاشی در کتاب «خلاصه اشعار» تفصیل بیشتری درباره ی عبدی به دست می دهد و چون خود نیز در همان روزگاران می زیسته و هم عصر وی بوده گفتارش نزدیک به حقیقت است:

        «سالهای دراز مستوفی و اواجه نویس دفتر خانه بود و در زمان شاه غفران پناه ابوالبقا شاه طهماسب روح اللّه روحه آن منصب به وی تعلق داشت و در امانت و دیانت و راست قلمی - که لازم است ارباب قلم را- نظیر و عدیل نداشت و در مدت منصب در افاضت احسان و اذاعت انعام و استیفای مطامع نقوی و تحصیل مراضی خاطر به وجهی توجه می نمود که زبان اهل روزگار به شکر آن الطاف و نیک نفسی شکر بار بود و رقاب ارباب قلم به حلوق نعم او گرانبار، و با وجود این حالات، در وادی شعر و فضیلت از دیگران ممتاز و مستثنی است و به صفای طبیعت وجودت قریحت و تزکیه نفس و تصفیه خاطر مثل و مانند ندارد و از اکثر سالکین مسالک سخنوری در پیش است و از مثنوي گويان و معاصران زمان خود بیش»

         مصداق این دعاوی و بينۀ این معانی آن که شاهزاده ابوالنصر سام میرزا در تذکره خود بیان می کند، امین احمد رازی مؤلف تذکرۀ هفت اقلیم در اقلیم سوم کتاب خود چنین بیان می کند:

       «عبدی بیگ در شیوه توسل و علم سیاق شهره آفاق بوده و هر گاه از شغل نویسندگی فراغت یافتی متوجه به شعر گفتن مي گشتد چنانچه دو مرتبه تتبع  خسه نموده و دیوانش زیاده از ه هزار بیت بوده»

        تقی الدین اوحدی نیز در تذکره  عرفات العاشقین دوباره از این شاعر نام برده است، یک بار ذیل عنوان«خواجه عبدی بیگ مفرده نویس» و بار دیگر تحت عنوان «نویدی شیرازي»

        حاج لطفعلی بیگ آذر بیگدلی نیز نام وی را در تذکره آذر آورده است یکجا ذیل «نويدي نوشته،اسمش عبید بیک و از اکابر بزرگ زادگان شیراز است  و در راستی و درستی بین الکتاب ممتاز و در علم سیاق مهارت داشته و در نظم نیز  افراشته است و جائی دیگر تحت عنوان  «عبدی» آورده است:

«عبدی سالها علم مسافرت افراخته و مثنوی در برابر مخزن الاسرار نظامی گفته از اوست»

از آن نامحرمان پیوسته در مجلس سخن گوید

کـه می تـرسد کسی با او حدیث درد من گوید

بـر زبان دارم شـب هــجـران چي تـسکیـــن دل

کـفــتگـوهائی کـه روز وصل با مـن کرده ای

کـسی کـه پـیــش تو اظـــهار آشــنـائی کـــرد

تـرا به دشـــمـنی خویــش رهـــنـمائی کــــرد

         در این قسمت از شرح حال عبدی بیگ جهت بررسی وی حتماً باید به کتاب ارزشمند تکملة الاخبار به تصحیح عبدالحسین نوايي  بپردازیم، وی در جای جای کتاب تکملة الاخبار راجع به زندگانی خود مطالب دقیق و دلپذیری در کتاب خود آورده است،    فی المثل در ضمن حوادث سال920 پس از جنگ چالدران و ضمن اقدام سلطان سلیم اول پادشاه عثمانی در تصرف تبریزو بردن جمعی از بزرگان وصنعتگران و دانشمندان تبریز به استانبول می نویسد :

     «جد مادری این فقیر خواجه نظام محمدبن خواجه عمادالدین علی شیرازی که در آن وقت وزیر خطیرۀ متبرکه مقدسه صفویه بود و از اردبیل به حفظ اهل بیت خود به دارالسلطنه تبریز آمده بود،اسیر ساخته همراه بردند، فرزندان ملازمی از پی او روان کردند تا بدانند که بر سر او چه آمده، بعد از چند سال آن ملازم باز آمد و هیچ خبر باز نیاورد و آن پیرمرد شیعه که به صلاحیت و تقوی معروف بود معلوم نشد به کجا و به چه طریق فرو رفت»

و باز در سال 931 نوشته:

«و این ذرّۀ حقیر در نهم رجب سنۀ مذکوره متولّد گشت.»

و در حوادث سال937:

       «در این قشلاق، شاهزادۀ عالم و عالمیان ابوالغالب سلطان محمد میرزا متولد گشته الککی او به حسین خان شاملو مفوض گشت و شاهزاده را به عظمت هر چه تمامتربه خانۀ او فرستاده بدو سپردند و او طوی عظیم چون بعد از واقعۀ چوهه سلطان، خان خانم منکوحۀ وی را که عمۀ عبداللّه خان استا جلو بود حسین خان به حبالۀ خود در آورد و والد این کمینه به آشنائی خانم مزبور، بعد از چوهه سلطان، به سلسلۀ حسین خان مربوط شد. فقیر را تربیت فرموده از ملازمت مدارس و مصاحبت طلبه و تلمّذ خدمت شیخ علی بن عبدالعالی بر آورده به سمت وزارت شاهزاذه ملازم درگاه ساختند . پدر خود در آن زودی وفات یافت و این بنده، بنابر انفراد، با حسین خان و وزرای او به سر نتوانست برد. لاجرم به دفتر خانۀ همایون افتاده کتاب و جزودان بر طاق نهاده به دفتر و اوراق پرداخت و از آن تاریخ، اسم این بنده در سیاق ارباب حساب در آمد.»

      این مفصل ترین اشاره ای است که عبدی بیک در تکملة الاخبار به زندگی خویش نموده و ظاهراً از این تاریخ، از خدمت حسین خان شاملو، به «دفترخانۀ همایون» منتقل شد ه و در «سیاق ارباب حساب» وارد شده و به اصطلاح امروزه عضو وزارت دارائی شده است. پیش از این که باز در کتاب  تکملة الأخبار به دنبال نکاتی در بارۀ زندگی وی بپردازیم، بهتر است راجع به «واقعۀ چوهه سلطان» و شخصیت حسین خان شاملو، چند کلمه ای به اختصار بگوئیم و باز بر سر مطلب رویم :

       چوهه سلطان از صاحب منصبان سپاه قزلباش بود  که در زمان شاه اسماعیل به مأموریتهای نظامی متعدّدی رفته و در قتل و غارت مخالفین شاه اسماعیل از هیچگونه قساوتی خودداری نکرده بود. پس از مرگ شاه اسماعیل و بروز برخوردهایی بین رؤسای قزلباش که منجر به شکست و نکبت استا جلویان شد، چوهه سلطان تکلو به جای کپک سلطان استاجلو مهر زد (سال 931 ).

بالغ لی چای

متاسفانه در مصاحبه های مقامات اردبیل و حتی در میان مردم اردبیل بالیغلی چای بدان معنی می شود که رودخانه ای که ماهی دارد که حتی در تلفظ بالغلی چای . بالیخلی چای هم استفاده می شود در حالیکه بالغلی چای بدان معنی است که رودخانه ای که از وسط شهر می گذارد و کلمه بالغ به معنای شهر می باشد و با بررسی نقشه های دوره صفویه این امر ثابت می شود که رودخانه از وسط شهر اردبیل میگذرد بدین منظور مقاله بالغ را در زیر می آوریم:

بالغ، زيج  جامع ، زيج

بالغ / بالق (باليق ، بالي؛) ، وازه ترکي به معني شهر و قلعه کاخ که تنها يا به صورت ترکيبي در اسامي شهرها و اماکن به کار رفته است. اين کلمه ، که در کتيبه هاي اورخون (قرن دوم) و نوشته هاي اويغوري استعمال شده ، از واژه هاي کهن و اصيل ترکي است. علاوه بر اين کلمه ، در قسمتي از متون اويغوري به واژۀ «کنت» و «کند» به معني شهر نيز بر مي خوريم که بعدها وارد محيط ترک زبانان شده و جاي کلمۀ بالق را گرفته است. به نظر مي رسد که از قرن پنجم ، در بخش بزرگي از سرزمين هاي ترک نشين ، کلمۀ بالق ديگر به معني شهر به کار نرفته و جايش را به واژۀ کند يا کنت داده است ، چنان که در منظومۀ حماسي قوتاد غوبيليگ (قرن پنجم) فقط کلمۀ کنت به کار رفته است.

محمود کاشغري در ديوان لغات الترک ، بعد از قيد واژۀ بلق (بالق) به معني کاخ و شهر (ج 1 ، ص 317 ، و بلقلندي- به معني «در جايي قلعه ساخته شد»- ج 2 ، ص 210) لازم ديده است تصريح کند که اين عنوان »مجوسي» و مخصوص اويغورها بوده است. در نسخه هاي از داستان اوغوز (غز) ، که متعلق به دورۀ نسبتاً جديد تر است و به خط اويغوري نوشته شده ، اين واژه ، به صورت اصل قديمي ، بالق و بالوق آمده است.

بالق در اويغوري و چيني ، به معني شهر و قلعه (رادالف ، ج 4 ، ص 1166) و در جغتاي ، به معني «شهري که اطرافش را ديوارهايي محصور کرده باشد» امده است (همان ، ج 4 ، ص 1498). در لهجه و تلفظ ترکي امروزي ، اين واژه ديگر به کار نمي رود.

بالق به صورت ترکيبي نيز در اسامي شهرها و اماکن ديده مي شود. مثلاً در کتيبه هاي اورخون به صورت بيش بالق («پنج شهر» در ترکستان چين ،  کاشغري ، ج 1 ، ص 103 ، 317) ، خان بالق («شهر خان»؛ شهرهاي قره قروم و پکن مدت زماني به اين نام خوانده مي شدند) ، ايلي بالق (در ساحل رود ايلي که نام روسي آن «ايلي ايسک» است).

به نظز بنگ[1] (1932) ، واژۀ بالق با بالچق به معني گل (همان ، ص 210 ، 316 ، و نيز ص 412 ، ج 2 ، ص 210) ، نسبت دارد. مشابه اين دگرگون معنايي را در کلمۀ ترکي ديگر توي[2] مي توان ديد که هم به معناي گل است (همان ، ج 3 ، ص 103) و هم به معناي قرارگاه (همان ، ج 1 ، ص 429) و در نوشته هاي اويغوري به معني شهر نيز به کار رفته است. اين تحول معنايي با ملاحضۀ ساختمانهاي گلي شهرها طبيعي مي نمايد (شوارتز ، ص 156 و بعد ، ص 410).

منابع: يوسف حاجب خاص ، قوتاد غوبيليگ ، محمود بن حسين کاشغري ، ديوان لغات الترک؛

w. Bang and A. V. Gabain , Analytischer Index …, SBAW, XVII , 1931: w. Bang and G. R. Rahmeti , Die Legende von Oghuz Qaghan , SBAW, XXV, Berlin 1932, and Turkish transl ., Oguz kağan destsrn , Istanbul 1939; A. V. Le Coq, SBAW, 1902; Radloff , Versuch eines worterbuches des türkishen Dialekte , Petersburg 1866; Ramsted , JSFOU,, XXXII, 9; F. V. Schwarz Turkestan.

 



[1] W. Bang

[2] Toy

محمدحسن نقوی نمینی معروف به میرزا حسن نقوی معلم  و یکی از پایه گذاران آموزش و پرورش مغان


محمدحسن نقوی نمینی معروف به میرزا حسن نقوی معلم  و یکی از پایه گذاران آموزش و پرورش مغانمیرزا حسن نقوی در یک خانواده مذهبی و معتقد در سال ۱۲۷۴ شمسی در شهر فرهنگ پرور نمین بدنیا آمد. پدرش علینقی نام داشت. وی از دوران کودکی به آموزش علوم دینی نزد پدر گرامیشان و اساتید بزرگوار نمین مرحوم حاج شیخ محمد هاشم طوسی و عالم عالیقدر تاج الذاکرین کسب فیض نمود و در ادامه در موسسه آموزش خصوصی بنام اشکولا که در نمین تاسیس شده بود، به تحصیل پرداخت که این اشکولا برگرفته از واژه روسی معادل مدرسه است که قبل از تاسیس مدارس نوین دولتی و هم چنین قبل از تشکیل آنها در شهرهای بزرگ همجوار به همت خوانین نمین تشکیل شده بود. تاریخ تاسیس اشکولا در نمین به سال ۱۲۸۸ بر می گردد. در ابتدا فقط زبان روسی تدریس می شد و پس از چند سال زبانهای فارسی و ترکی نیز تدریس گردیده است.میرزا حسن پس از داشتن اندوخته های علمی متناسب زمان و مکان با توجه به مشی زندگی و علاقمندی به تحصیل، تعلیم و تربیت به همت همکاران و پیشکسوتان فرهنگ نمین اقدام می کنند با دایر نمودن مکتب خانه در نمین به تعلیم و تربیت نوباوگان نمینی در مسجد جامع مشغول می شود تا اینکه در سال ۱۳۰۵ شمسی، شش سال پس از تشکیل مدارس دولتی به سبک نوین در سال ۱۲۹۹ شمسی، رسماً به استخدام وزارت معارف در می آید و در اولین دبستان نمین که فردوسی نامیده شده به تدریس مشغول می شود. در سال ۱۳۰۹ از طرف وزارت معارف به منظور استقرار و تشکیل اولین مدرسه در شهرستان گرمی مغان به عنوان سفیران علم و ادب و تعلیم و تربیت عازم شهر فوق می شوند و در دبستان خواجه نصیرالدین گرمی ضمن مدیریت مدرسه شخصاً نیز مبادرت به تدریس می نماید. به مدت ۱۰ سال در دبستان شهرستان گرمی که زمان طولانی است مشغول خدمت بوده است که در پایان ۱۰ سال مجدداً جهت خدمت به همشهریان خود به زادگاهش نمین منتقل و در مدارس نمین که دارای دبیرستان نیز شده بود، (سیکل اول متوسطه) به تدریس رشته های عربی، ادبیات فارسی، فقه و هنر خوش نویسی می پردازد.میرزا حسن نقوی بعد از عمری خدمت فرهنگی و آموزشی در نمین و گرمی و صرف عمر گرانقدر در عرصه تعلیم و تربیت نموده بود در موطن خود در حین خدمت دار فانی را وداع می کند. روانش شاد باد. منبع سایت سلام نمین

انتشار کتاب صریح الملک وقف نامه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی

انتشار کتاب صریح الملک وقف نامه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی

با همکاری معاونت فرهنگی سازمان اوقاف و امور خیریه استان

اردبیل کتاب ((صریح الملک وقف نامه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی

))در شمارگان 2000جلد توسط انتشارات معاونت فرهنگی سازمان

اوقاف و امور خیریه با تصحیح و اضافات :محمود محمد هدایتی و با

مقدمه حجت الاسلام و المسلمین سید شهاب الدین حسینی مدیر وقت

اوقاف و امور خیریه استان اردبیل در 404 صفحه انتشار یافت و

علاقمندان برای دریافت کتاب به معاونت فرهنگی سازمان اوقاف و

امور خیریه اردبیل مراجعه نمایند .

Ardabil Carpet (1539-1540)


The Ardabil Carpet Ardabil, North-west Iran 1539 – 1540 Hand knotted carpet in wool and silk Width approx 535.5cm x length approx 1044cm Museum no: 272-1893 Translation of text woven into carpet: 'Except for thy threshold, there is no refuge for me in all the world. Except for this door there is no resting-place for my head. The work of the slave of the portal, Maqsud Kashani.' Maqsud was probably the court official charged with producing the carpets. He was not necessarily a slave in the literal sense but called himself one to express humility, while the word for 'portal' can be used for a royal court or a shrine. Perhaps Maqsud meant both, as in this case the court was the patron of the shrine. The fourth line contains the date 946 in the Muslim calendar, which is equivalent to AD 1539 – 1540. The entire surface of the Ardabil carpet is covered by a single integrated design – an impressive feat in view of the great size of the carpet. The basic design is relatively simple, and its components are well-balanced. Richness and variety are added by the use of contrasting background colours and the subtle differences between the filler patterns. The border is composed of four parallel bands. It surrounds a huge rectangular field, which has a large yellow medallion in its centre. The medallion is surrounded by a ring of pointed oval shapes, and a lamp is shown hanging from either end. This centrepiece is matched by four corner-pieces, which are quarters of a similar but simpler composition, without the lamps. Detail showing the central medallion, Ardabil Carpet The two lamps The lamps shown hanging from the centrepiece are of different sizes. Some people think this was done to create a perspective effect – if you sat near the small lamp, both would appear to be the same size. Yet there is no other evidence that this type of perspective was used in Iran in the 1530s, when the carpet was made. What is more, the lamps themselves are shown as flat shapes rather than as three-dimensional objects. Another view is that the difference is a deliberate flaw in the design, reflecting the belief that perfection belongs to God alone. Detail showing the central medallion, Ardabil Carpet Detail showing the filler patterns in the Ardabil carpet The filler patterns Each part of the design is filled with one or more types of scrollwork set with fantastic flowers or leaves. In some there are also symmetrical snaking forms that represent clouds. The largest and most complex of these patterns covers the dark-blue background of the main field. Here two sets of scrolls are laid one on top of the other. As with the lamps, however, there is no attempt to create a sense of depth. The flatness of the pattern matches the flat surface it decorates. This harmony between shape of an object and its decoration is characteristic of Islamic art, and it is something that the founders of the V&A greatly admired. Comparisons with other carpet designs Chelsea carpet from Iran is a little older than the Ardabil carpet, and it is also very beautiful, but its design was created in a very different way. The Ardabil carpet is covered by a single, integrated design, whereas the pattern on the Chelsea carpet was loosely assembled from many different elements. The main field of the Chelsea carpet has two X-shaped arrangements of medallions with dark backgrounds. The large gap in the middle is filled with a round fish pond flanked by two huge Chinese-style vases. Half of this composition is repeated at each end of the main field. The rest of the field contains many relatively small motifs: trees in flower or in fruit, pairs of animals in combat or grazing, and sections of a fantastic scrollwork pattern. The presence of animals in the design suggests that the Chelsea carpet was made for a secular setting. There are no animals in the design of the Ardabil carpet, which we know was made for use in a religious building. The large Uşak carpet from Turkey is a little older than the Ardabil carpet. The medallions in its design are so large that they have become the dominant element. The design of the Ardabil carpet is more successful. The ring of pointed ovals and the two lamps increase the size of the centrepiece, allowing it to fill the available space. At the same time, though, the gaps within it ensure that the centrepiece does not become so dominant that it overwhelms the rest of the design. The Chelsea Carpet. Museum no. 589-1890 Uşak medallion carpet. Museum no. T.71-1914 History of the Ardabil Carpet Why the Ardabil Carpet was made One of the main sights in the town of Ardabil in north-west Iran is the shrine of Shaykh Safi al-Din Ardabili, who died in 1334. The Shaykh was a Sufi leader, who trained his followers in Islamic mystic practices. After his death, his followers remained loyal to his family, who became increasingly powerful. In 1501, one of his descendants, Shah Isma’il, seized political power. He united Iran for the first time in several centuries and established the Shi’i form of Islam as the state religion. Isma’il was the founder of the Safavid dynasty, named after Shaykh Safi al-Din. Anteroom to the tomb of Shaykh Safi al-Din, commonly called the Hall of Lamps The shrine of Shaykh Safi al-Din Ardabili (the impressive tomb tower on the right in this photograph). The other shrine buildings were added around it. The Safavids, who ruled without a break until 1722, promoted the shrine of the Shaykh as a place of pilgrimage. In the late 1530s, Isma’il’s son, Shah Tahmasp, enlarged the shrine, and it was at this time, too, that the carpet was made as one of a matching pair. The completion of the carpets was marked by a four-line inscription placed at one end. The first two lines are a poetic quotation that refers to the shrine as a place of refuge: ‘Except for thy threshold, there is no refuge for me in all the world. Except for this door there is no resting-place for my head.’   Plan of the shrine at Ardabil, showing where the carpets were situated The third line is a signature, ‘The work of the slave of the portal, Maqsud Kashani.’ Maqsud was probably the court official charged with producing the carpets. He was not necessarily a slave in the literal sense but called himself one to express humility, while the word for ‘portal’ can be used for a royal court or a shrine. Perhaps Maqsud meant both, as in this case the court was the patron of the shrine. The fourth line contains the date 946 in the Muslim calendar, which is equivalent to AD 1539 – 1540. The Ardabil Carpet  and the V&A The two Ardabil carpets were still in the shrine of Shaykh Safi al-Din in 1843, when one was seen by two British visitors. Thirty years or more later, the shrine suffered an earthquake, and the carpets were sold off, perhaps to raise funds for repairs. The damaged carpets were purchased in Iran by Ziegler & Co., a Manchester firm involved in the carpet trade. Parts of one carpet were used to patch the other. The result was one ‘complete’ carpet and one with no border. In 1892, the larger carpet was put on sale by Vincent Robinson & Co. of London. The designer William Morris went to inspect it on behalf of this Museum. Reporting that the carpet was ‘of singular perfection … logically and consistently beautiful’, he urged the Museum to buy it. The money was raised, and in March 1893 the Museum acquired the carpet for £2000. The second, smaller carpet was sold secretly to an American collector, and in 1953 it was given to the Los Angeles County Museum of Art. The Ardabil carpet hung on the wall in this gallery for many years. In 2006, the Museum created the extraordinary case in the centre of the gallery so that the carpet could be seen as intended, on the floor. To preserve its colours, it is lit for ten minutes on the hour and half-hour. The Ardabil Carpet on display in the Jameel G

حادثه بيله سوار پيش درآمدي براي اجراي قرارداد 1907

حادثه بيله سوار پيش درآمدي براي اجراي قرارداد 1907

«چند سال پيش از حادثه بيله سوار بخشي از عشاير شاهسوان كه در شرق مغان به ييلاق و قشلاق مي پرداختند، اجازه يافته بودند احشامشان را در باريكه اي از قلمرو روسيه كه در نزديكي دمان قرار داشت، بچرانند. محمد قليخان آلارلو در نزديكي اين باريكه آبادي كوچكي بنا كرد. روس ها ادعا كرد كه محمد قليخان عمليات هاي غارتگرانه خود را از اين آبادي هدايت مي كند. به تصور آن محمد قليخان در اين مكان قلعه بنا كرده است. لذا از وي خواستند قلعه مذكور را ويران نمايد. پس از آنكه محمد قليخان به تقاضاي ماموران روسيه واقعي ننهاد، يك واحد سواره نظام قزاق به سوي اراضي واقع در ميان بيله سوار و دمان گسل شد.

در 11 آوريل 1908 /22 فروردين 1287 هـش كاپيتان دوويگلازف از افسران واحد مذكور در تعقيب يك اسب رم كرده در نزديكي بيله سوار وارد قلمرو ايران شد. كاپيتان دوويگلازف در جريان درگيري با عده اي از افراد طايفه قوجابيگلو از پاي درآمد. تعدادي از سربازان او نيز زخمي شدند.

روس ها بلافاصله به تلافي كشته شدن افسر مذبور با ورود به خاك ايران ساختمان گمرك بيله سوار را ويران نموده و حدود چهل نفر از اهالي را به قتل رساندند.

در كتاب خاطرات و اسناد مستشارالدوله در مورد هجوم روسها چنين آمده است:

بلافاصله سالدات ها به بيله سوار ريخته و قريبه و گمركخانه را با نفت آتش زده 135 خانه را سوزانده، 37 ئ[نفر را] به قتل رسانده قريه را غارت كرده اند.

چهار روز بعد قشون روس در تحت فرمان ديمنانوف به قريه زرگر ريخته هفتده نفر كشتند و 277 خانه را آتش زده يا غارت كرده اند.

سه روز بعد از سوزاندن زرگر قشون روس جواد كند را آتش زده غارب نموده اند، 75 خانه سوخته است. تمامي دهات سوخته متضرره را به راي العين ملاحظه نموده خسارت ايرانيان در بيله سوار 108035 تومان مستعلي بگلو 1812 تومان، زرگر 41976 تومان، جواد كند 22900 تومان صورت خسارت گمركخانه دولت را رئيس گمرك آستار عرض خواهد كرد. رئيس مستحفظين روس را در بابت تامين دهات ديده مذاكره نموده. 11 ربيع الثاني اهالي متواري زرگر و جواد كند و قراقاسملو را جمع و به جاهاي خودشان عوت دادم. اهالي مستعلي بيگلو از ترس قاچاق هاي روي، پريم بلوهاي روس خيلي شكايت مي نمايند، نمي توانند به قريه خودشان برگردند، خود وي به لنكران رفته در اين باب با ناجالنك مذاكره مي كند. تلگراف را به اردبيل فرستاده، فردا خيال عزيمت را دارد.

بقيه حادثه بيله سوار را از كتاب نارنجي گزارش هاي سياسي وزارت خارجه روسيه با توجه به تلگرافها دنبال مي كنيم:

تلگراف وزير امور خارجه به سفير روسيه در تهران

سنت پترذبورك 3 مه 1908[16 مه 26 ارديبهشت 15 ربيع الثاني]

در دستورالعملي كه والي [قفقاز] به رئيس گروه نظامي ديمان داده است اين موارد به او پيشنهاد شده است:

ضمن ترحم به زنان و كودكان، خان آلارسك و مهاجرين ايراني، به زور بيرون رانده شوند، سپس به بيگ هاي شاهسون، آلارسك و خوجابك لين (خوجه بيگلو) [(قوچه بيگلو- كجا بيگلو) از طوايف ايل شاهسون در آذربايجان شرقي اين طايفه مانند ديگر طوايف ايل شاهسون شيعي مذهب اند] اين خواست ها و شروط اعلام شود: پرداخت پول طبق تصميمات دادگاه مرزي، پرداخت غرامت به خانواده هاي دويه گلازوف و زيردستان وي كه كشته شده اند و پرداخت خسارت ناشي از اعزام گروه هاي ما به مرز و نيز خساراتي كه را واسطه اشغال خاك ما توسط محمد قلي خان (محمد قلي خان آلارلو ريش ايل «آلارو» از ايلات ارسباران غربي «آذربايجان شرقي» بود كه پيوسته با نيروهاي روسيه در مرز ايران و روس درگير مي شد و به آن ها آسيب هاي جاني و زيان هاي مالي فراوان مي رسانيد) وارد آمده است.

هم چنين تعهد كنند كه جلوي تهاجمات و حملات هم قبيله هاي خود به نگهباني ها و اتباع ما را بگيرند و بالاخره به آنان اعلام شود كه در صورت متوقف نشدن راهزني ها و تهاجمات، گروه هاي ما، روستاهاي كليه كساني را كه در اين غارت ها و تهاجمات شركت داشته باشند و يا راهزنان را مخفي كنند، آتش خواهند زد و مقصرين را بي رحمانه مجازات خواهند كرد، ساير بندهاي اين دستورالعمل مربوط به دستورات تخصصي بوده و ضمناً دستور داده شده است كه با ساكنان صلح جو و بومي (غير عشايري) آن با ترحم و شفقت رفتار شود.

(امضاء) ايزولسكي

تلگراف هارتويك

تهران 7 مه 0819 [20 مه ارديبهشت ، 19 ربيع الثاني]

تلگراف به تفليس

اولتيماتوم مورخ 3 مه [16 مه، 26 ارديبهشت ، 15 ربيع الثاني ] ژنرال اسنارسكي (ژنرال snarski فرمانده قواي روسيه تزاري بود كه پس از رويداد بيله سوار (كشته شدن سروان دويه گلازوف و سربازانش) به دستور نايب السلطنه قفقاز به خاك ايران لشكر كشيد و خون بهاي افسر و سربازان روسي (بيست هزار منات و پذيرفتن چند شرط دشوار ديگر را خواستار شد) كه از طريق فرماندار اردبيل به حاكم آذربايجان داده و تازه امروز در تهران دريافت شده است، تاثير شديدي بر مجلس گذاشته است وكلاي وزير امور خارجه را با تقاضاي به تعويق انداختن لااقل مدت كمي براي اجراي شروط به نزد من فرستادند زيرا تا روز 9 مه (يكم خرداد) كه اسنارسكي به عنوان پايان مهلت تعيين كرده است فقط سه روز باقي مانده كه در ظرف اين مدت اجراي شروط اولتيماتوم نا مقدور است. من به وزير گفتم كه ژنرال اسنارسكي از طرف جنابعالي اختيار دارد كه مستقل عمل كند و در حال حاضر مشكل است بتواند با اين واسطه شدن ها وضع را تغيير داد. مشيرالدوله براي آنكه پارلمان را آرام سازد به هر حال از من قول گرفت كه من اين تقاضا را به عرض دولت امپراتوري كه هميشه نسبت به اين حسن نظر داشته است برسانم. وي قول داد از همين امروز دولت و مجلس همه اقدامات را جهت برآوردن خواسته هاي مذكور به عمل آورند كه البته براي اينكار زمان لازم داشت.

چنانچه عاليجناب مانعي نمي بينند اينجانب تصور مي كند كه بهتر باشد مهلتي به ايرانيان بدهيم. با توجه به اينكه تلگرام اسنارسكي هم روز چهارم به اينجانب رسيده است. از آن گذشته، بدون شك مهم است كه ايرانيها هم به نوبه خود فرصت داشته باشند اقدامات مقتضي را عليه عشاير شاهسون به عمل آورند.

تلگراف هارتوليك

تهران 8 مه 1908 [21 مه، 31 ارديبشت 20 ربيع الثاني

امروز صبح زود شاه مرا به قصر دعوت كرد و در حضور وزير امور خارجه خواهش كرد تقاضاي مصرانه وي را راجع به تعويق انداختن عمليات و سند مامور سركوبي ژنرال اسنارسكي 15 تا 20 روز ديگر به اطلاع دولت امپراتوري برسانم. دولت ايران متعهد مي شود ظرف اين مدت كليه شرايط اولتيماتوم را اجرا كند، من مي دانم كه هيات نمايندگي مجلس و كليه وزراء اين وساطت را از شاه خواستار شده اند كه در صورت امكان جواب مثبت به آن تاثير بسيار مساعدي خواهد داشت. از اينجا نصرت السلطنه براي مجازات شاهسون ها به منطقه اعزام شده و اعتباري به مبلغ 20 هزار تومان از طريق بانك ما جهت اعزام قشون به طرف مرز در اختيار حاكم آذربايجان گذاشته شده است.
تلگراف وزير امور خارجه به والي اعليحضرت امپراتور در قفقاز

سنت پترزبورگ 8 مه 1908 [21 مه 31 ارديبهشت، 20 ربيع الثاني]

آقاي هارتويك به من اطلاع داد كه تلگرافي از حضرت عالي تقاضا كرده است مهلتي براي اجراي شرايط اولتيماتوم ژنرال اسنارسكي به ايرانيان اعطا فرماييد. وي هم چنين شخصاً مصرانه اين تقاضا را شاه كرده و تعهد گرفته است كه دولت ايران شرايط مندرج در اولتيماتوم را اجرا كند كه سفير [مان] جنابعالي را نيز در اين مورد آگاه كرده است . با توجه به موارد ياد شده وظيفه خود مي دانم خاطر نشان كنم كه جواب مثبت به اين تقاضا از جهات سياسي به صلاح و خير مي باشد.

(امضاء) ايزولسكي

تلگراف وزير امور خارجه به سفير روسيه در تهران

سنت پترزبورگ 8 مه 1908 ‍‍[21 مه 31 ارديبهشت، 20 ربيع الثاني]

خواهشمند است به مشيرالدوله اطمينان دهيد كه دولت امپراطوري هم چنان مانند گذشته رابطه دوستانه خود را نسبت به ايران ادامه داده و عمليات دسته مامور سركوبي ما فقط شامل حال قبايل اشرار سركش خواهد شد. براي اطلاع شما، محتواي دستورالعمل ديگري را كه والي [قفقاز] در پي دستورالعمل قبلي خود براي ژنرال اسنارسكي صادر كرده و بدين شرح است به اطلاع مي رساند: 1- جستجو و دستگيري قاتلين دويه گلازوف و افراد وي و اعدام آن ها در حضور نمايندگان گروه ها 2- تحويل اشرار فراري به ما 3- تعهدات كتبي سردمداران آن ها مبني بر قطع حملات خود بر پاسگاه ها و مردم صلح جو 4- اخذ 20 هزار روبل به خاطر هزينه هاي لشكر كشي ما. پرداخت 30 هزار روبل به مجروحين و خانواده هاي كشته شدگان و 30 هزار روبل طبق آراء دادگاه جمعاً به مبلغ 80 هزار روبل از شاهسون ها

مهلت: دو هفته در صورت عدم اجراي شرايط آبادي هاي شاهسون كه قبلا به آن ها اشاره شده است نابود خواهد شد.

(امضاء) ايزولسكي

تلگراف وزير امور خارجه به سفير روسيه در تهران

سنت پترزبورگ 9 مه 1908 [22 مه يكم خرداد، 21 ربيع الثاني]

تلگراف مورخ 8 مه واصل شد. تقاضاي مشابهي از طرف شاه توسط عليقي خان(عليقي خان انصار مشاور الملك) پسر ميرزا حسين خان نايب الوزراء، تولد 1248، مرگ 1319 خورشيدي، كارمند وزارت خارجه نايب و مستشار سفارت ايران در پترزبورگ، وزير خارجه (دولت فرمانفرما در سال 1294 خورشيدي دولت مستوفي المالك (1296) دولت نجفقلي خان صمسام السلطنه بختياري دولت وثوق الدوله (1279) رئيس هيات نمايندگي ايران ( در كنفرانس صلح و رساي، سفير كبير ايران در اسلامبول سفير ايران در مسكو (1305) و ... نامبرده پدر عبدالحسين مسعود انصاري ( مريرالدوله ) بوده است) به من تسليم شد. من اعلام داشتم كه ما بارها هشدار داده ايم كه چنانچه دولت ايران عشاير را وادار به قطع راهزني ها و حملات آنها به كشور و اتباع ما نكند اقدامات مستقل از طرف ما اجتناب ناپذير خواهد بود. بديهي است ماهيت و نحوه اجراي اين اقدامات كاملاً توسط مقامات قفقاز تعيين مي شود من گفتم به همين دليل نيازي به انجام هرگونه مذاكره بين دولتين نمي بينيم، اما جهت اطلاع مي توانم به كاردار بگويم كه تقاضاي دولت وي كه به شما تسليم شده است توسط من به والي ‍‍[قفقاز] داده شده و اتخاذ تصميم مطابق با شرايط محلي به وي بستگي دارد.

(امضا) ايزولس كي

تلگراف هارتويك

تهران 10 مه 1909 [23 مه 2 خرداد، 22 ربيع الثاني]

تلگرام مورخ 8 مه [31 ارديبهشت] را دريافت داشتم. خبر لشكركشي سركوبگرانه ما به سر حدات ايران اثر شديدي بر مجلس وزراء گذاشت اولين عكس العمل آنها اين بود كه از طريق من تقاضاي به تعويق انداختن اين لشكركشي را داشتند، در اين حال آنان موافقت كامل خود را با اجراي كليه شرايط مندرج در اولتيماتوم اسنارسكي ابزار كردند. تمام وزرا از ترس اينكه مبادا به تقاضاي آنها ترتيب اثر داده نشود همگي باهم به نزد شاه رفته و از او تقاضاي وساطت در برابر عليحضرت امپراتور را كردند. در شرفيابي كه من به حضور اعليحضرت داشتم او نيز تاييد كرد كه دولت همه در برابر عليحضرت امپراتور را كردند. در شرفيابي كه من به حضور اعليحضرت داشتم او نيز تاييد كرد كه دولت همه شرايط مقامات قفقاز را اجرا خواهد كرد. و واقعاً فورا هم اقدامات جدي در جهت سركوبي و مجازات شاهسونها اتخاذ شده است. در عين حال، در گفتگوي اعتمادآميزي كه وزير امور خارجه با من داشت از سختي شرايط مورد درخواست به خصوص با اشاره به مشكلاتي كه دولت با وجود بحران مالي موجود از نظر پرداخته هزينه هاي سنگين دارد، گله دراد. از انجا كه شكي وجود ندارد كه دولت اين قادر نيست در مدت كوتاهي 80 هزار روبل را بپردازد بنابراين چنانچه امكان دارد اين مبلغ نيز جزو تعهدات استقراضي آن كه در حال حاضر از محل درآمدهاي گمركات پرداخته و مستهلك مي شود به حساب آيد. در مورد شرايط مربوط به دستگيري و مجازات قاتلين دويه گلازوف و همكارانش و تحويل اشرار فراري و غيره عقيده دارم كه لازم است قاطعانه به اين خواست اصرار و تاكيد شود و از مقامات آذربايجان نيز خواسته شود كه در اين مورد همكاري كاملي به ما داشته باشند. در عين حال هم چنين عقيده دارم كه بهتر است آلارسي ها (منظور شاهسون هاي آلاري مقيم در روستاهاي مرزي ايران با خاك روسيه بوده اند كه روس ها مدعي شدند به خاك آن كشور پاي نهاده و در پاسگاه مرزي آن سروان گلازوف و سربازانش را كشته اند) جدا از قضيه مرزي اخير از كشور ما بيرون رانده شوند.

تلگراف وزير امور خارجه به والي اعليحضرت امپراتور در قفقاز

سنت پترزبورگ 10 مه1908 [23 مه خرداد، 22 ربيع الثاني]

با توجه به تقاضاي شاه، تصميم گرفته شده است پانزده روز مهلت براي اجراي اولتيماتوم ژنرال اسنارسكي داده شود. از عاليجناب استدعا دارد دستور مقتضي را به فرمانده دسته مامور سركوبي ما صادر و از متن آن من و سفير ما در تهران را آگاه سازند.

متن تلگرام حاوي اين تصميم كه بايد توسط آقاي هارتويك به دولت شاه اعلام شود به ضميمه 2 به جنابعالي تقديم مي شود.

(امضاء) ايزولسكي

تلگراف وزير امور خارجه به سفير روسيه در تهران

سنت پترزوبورگ 10 مه 1908 [23 مه 21908 خرداد 1287، 22 ربيع الثاني 1326]

به اطلاع والي اعليحضرت امپراتور در قفقاز (منظور وارانتسوف- داشكوف نايب السلطنه قفقاز است) مي رساند.

تلگرام مورخ 8 مه [31 ارديبهشت] واصل شد. با توجه به درخواست شاه، پانزده روز مهلتي كه اعليحضرت براي مه اجرا در آوردن اولتيماتوم ژنرال اسنارسكي تقاضا كرده بود مورد قبول واقع نشده است لطف دولت شاه را از اين تصميم آگاه و اضافه كنيد كه اين مهلت به شرطي داده مي شود كه دولت شاه كتبا اطمينان دهد در راس موعد شرايط فرمانده دسته مامور سركوبي را به دقت و بي چون و چرا اجرا خواهد كرد. آغاز مهلت پانزده روز بايد از روزي كه شما موافقت ما را به دولت ايران اعلام خواهيد داشت محاسبه شود. در اين حال لازم است موكداً به ايرانيان اعلام داريد كه در صورت عدم اجراء و با اجراي ناقص شرايط اولتيماتوم تا قبل از انقضاي مهلت، هيچگونه تمديد مهلتي از طرف ما نخواهد شد و دسته مامور سركوبي بدون هيچ اغماض و چشم پوشي به وظيفه خود عمل خواهد كرد.

(امضاء) ايزولسكي

تلگراف وزير امور خارجه به سفير روسيه در لندن

سنت پتروزبورگ 15 مه 1908 [28، 7 خرداد 27، 1287 ربيع الثاني]

اقاي اوبرن (هيواو برن كاردار دار سفارت انگليس در سنت پترزبورگ) ديروز نزد من بود من به طور اختصار وي را با تاريخچه وضعي كه در سال هاي اخير در مرزهاي ماموراي قفقاز ما و ايران به وجود آمده است آشنا ساختم و به او گفتم كه واقعه انزجار آميز قتل دويه گلازوف كاسه صبر ما را لبريز كرده و ما را براي مجازات عشاير، دسته مامور سركوبي تشكيل داده ايم كه فرمانده آن از سردمداران آنها، مجازات مقصرين در قتل افسر ما و پرداخت وجوهات و تعهد كتبي مبني بر قطع تهاجمات به مرز ما در آينده را خواستار شده است و اضافه كردم كه به علت درخواست دولت ايران، ما اجراي اولتيماتيوم را 15 روز به تعويق انداخته ايم و تاكيد كردم كه همه اقدامات ما تنها در جهت سركوبي راهزناني است كه از دولت تهران اطاعت نكرده اند و ما به هيچ وجه مايل نيستيم در اين مساله پاي دولت ايران را به ميان بكشيم و سخت در صدديم تا بهترين روابط را با آن دولت حفظ بكنيم.

(امضا) ايزولسكي

تگلراف آلفريف

آستار 17 مه 1908 [30 مه، خرداد، 29 ربيع الثاني]

تلگراف به تهرانو تبريز:

روز 15 [مه] [28 مه ، 7 خرداد] غفارخان با بيك هاي آلارسك و خوجا بيك لين (خوجه بيلگو) به اردبيل آمد فرماندار قول داد شرايط ژنرال اسنارسكي را اجرا كند و با قشون جهت رفتن به مرز آماده مي شود و مصرانه از من خواسته است كه من هم به ديمان بروم. تا ديمان شصت فرسخ از طريق يك جاده امن است.

تلگراف ژنرال آجودان گراف وارانتسوف- داشكوف

تفليس 28 مه 1908 ‍[10 ژوئن 20 خرداد، 10 جمادي الاول]

روز 27 مه [9 ژوئن 19 خرداد] طبق دستور من كانوفسكي مبلغ پنجاه هزار روبل از سركنسول ايران در تفليس دريافت داشت اين پول از تبريز توسط مخبرالسلطنه حاكم آذربايجان طبق تلگراف مورخ 26 مه [18 خرداد] از طريق شعبه بانك استقراضي ايران به شعبه بانك دولتي در تفليس جهت پرداخت پول هاي مربوط به قضيه بيله سوار حواله شده بود.سي هزار روبل از اين مبلغ براي خانوادهئ هاي سروان سوار دويه گلازوف مقتول و  افراد وي و بيست هزار روبل به حساب مخارج لشگركشي گروه انتقامي منظور شده است اين مطلب به اطلاع ژنرال اسنارسكي رسيده و تلگرافي به سفير روسيه در تهران اطلاع داده شده است.

تلگراف ژنرال آجودان گراف وارانتسون داشكوف

تفليس 2 ژوئن 1908 [15 ژوئن ، 25 خرداد، 15 جمادي الاول]

با رضايت نسبي در مورد انجام كليه بندهاي شرايطي كه در مقابل شاهسون ها قرار داده و انجام آنها را توسط ژنرال اسنارسكي از طريق غفار خان از آن خواسته بودم، عقيده دارم كه كار من در اين مورد با موفقيت به پايان رسيده است و چون لازم نمي دانم كه بيشتر از اين گروه (انتقامي)را در مرز نگه دارم به ژنرال انسارسكي دستور دادم باز گرداندن آن ها را به تفليس آغاز كند. من عبارت رضايت نسبي را فقط از ان جهت به كار برده ام كه هنوز اخبار مربوط به مجازات قاتلين سروان سوار دويه گلازوف را كه شاهسون ها تحويل داده اند دريافت نكرده ام و نيز هنوز بخش قابل ملاحظه اي از پول هايي كه طبق راي دادگاه بايد شاهسون ها بپردازند از جنابعالي تقاضا كنم به سفير ما در تهران و نماينده سياسي ها در اردبيل دستور فرمايند انجام اين دو شرط را خواستار شوند. هم اكنون من از ژنرال اسنارسكي خبري دريافت كردم مبني بر اينكه 14 هزار روبل ديگر غفار خان به حساب پول هاي مربوط به ديماوني حل و فصل نشده پرئاخت كرده است كه بدين ترتيب جمعاً 64 هزار روبل به صورت پول و به ميزان 17 هزار روبل گله (گوسفند) وصول شده است.

((پس از انعقاد قرارداد 1907/6-1285 هـ.ش وزير مختار انگليس در تهران به رغم اطلاع كامل از واقعيات و مقصر واقعي به دولت ايران توصيه نمود كه به درخواست روس ها تن در دهد. از شاه خواسته شد تا ماجرا را با تساهل فيصله دهد. اما بسياري از ايراني ها عقيده  داشتند كه شاه با تحريك شاهسون ها عمدا بهانه لازم را براي دخالت نظامي روسيه فراهم آورده است. تا از اين طريق بتواند مشروطه خواهان را سركوب نمايد.

روس ها با مشاهده افزايش شديد تنفر افكار عمومي در اوايل ژوئن از خود انعطاف نشان دادند. قواي تحت فرماندهي اسنارسكي از مرز عقب نشست و غرامت مورد درخواست به قروض بلند مدت ايران اضافه گرديد تا در سال هاي بعد به عنوان ابزار فشار به كار گرفته شد.

شاه كوتاه زماني پس از اين حوادث مجلس را به توپ بست و سلطنت خودكامه اش را بازيافت.

و اين سياست توسعه طلبانه در قضيه بيله سوار پيش درآمد نفوذ روس ها به ايران و اشغال آذربايجان تا حوالي قزوين بود و يكي از موانعي كه در نفوذ روس ها در سرحدات اردبيل وجود داشت محمد قلي خان آلارلو بود.

محمد قلي خان آلارلو يا سيف الملك حاكم قبلي اردبيل توسط پيرم خان ارمني با غل و زنجير به اسارت درآمده و روانه تهران شدند و زندان محبوس بود ولي در سال 1330 ق از زندان گريخته و از راه رشت عازم اردبيل شد ولي در آستارا دست گير و به سمت حكمران اردبيل رشيدالملك به دار آويخته شد.

و بدين ترتيب حادثه بيله سوار بهانه اي شد براي غارت اردبيل توسط روسها و عشاير به مجرد امضاي قرارداد 1907 ميلادي و راحت شدن خيال روس ها از عدم مداخله انگليس، آنها در مناطق نفوذ خويش به اقدامات مداخله جويانه دست يازيدند و مهم ترين منطقه اي كه از زمان جنگلهاي ايران و روس دولت روسيه تزاري هميشه به آن چشم طمع داشته است، آذربايجان مي باشد.

ايالت آذربايجان به دليل دارا بودن اراضي مستعد و حاصلخير و كرسي عمده تجارتي آن يعني تبريز صدها مايل با ناحيه قفقاز مرز مشترك دارد و از تفليس مركز قفقاز چندان دور نيست و در اين دوران پرآشوب نيز به راحتي قابل الحاق مي باشد.

روس ها پيش بيني حوادث در آذربايجان را كرده بودند و مايل بودند در صورت بروز هر حادثه اي در تبريز هيچ كدام از جناحهاي متقابل به پيروزي قاطعي نرسند تا زمينه براي اجراي نيات آنها و اهداف مبتني بر قرارداد 1907 آماده شود و ديگر اينكه مجلس شوراي ملي در تهران آنقدر گرفتار مسائل و مشكلات داخلي ايران است كه توجهي به امور ديگر ندارد. پس مي توان گفت كه وكلاي مجلس شوراي ملي از روز حوادث پيشامدها به درستي آگاه نبوده اند كه نهايتاً آتش آن دامن همه را گرفت، اما گذشته از اين ها زياده خواهيهاي روسيه در آذربايجان و برخي مسائل اين بهانه جوييها را تشديد مي نمود و به عنوان نمونه مي توان مسئله بيله سوار را نوشت.

 

 

محمد قلی بسیج خلخالی

محمد قلی بسیج خلخالی

 

 

منیم بیر عمر دور خلخالیمیز ورد زبانیم دور     منیم خلخال مالیم ثروتیم نام و نشانیم دور

اگر پاریس و لندن رشک فردوس برین اولسا     منیم خلخال ملکی روضه رشک جنانیم دور

منیم قلبیم دو دیوانه اگر خلخال ویران دور      بو واضح دور وطن آبادلقی راز نهانیم دور

جهاندا گولینی هر کس خوش ایلر بیر امیدی لن     منیم دلخوش لوقوم خلخال آنا یورد آشیانیم دور

 

محمد قلی نوروزی ( بسیج خلخالی) فرزند علی درتاریخ 27 / 1 / 1297 خورشیدی در هروآباد خلخال چشم به جهان گشود . تحصیلات مقدماتی را در محضر حاج میرزاعبدالحسین الشریفی آغاز کرد و سپس در مدرسه ناصری به روش جدید دوره ابتدایی را به پایان رسانید. برای ادامه تحصیل در نوجوانی به تهران مهاجرت و در مدرسه دارالفنون به ادامه تحصیل پرداخت . بخاطر هوش سرشار و ذوق وقریحه شاعرانه اش مورد توجه آموزگاران و اساتید خود قرار گرفت. در محافل ادبی حضورفعال پیدا کرده از محضر اساتید و صاحب نظران نهایت بهره را نصیب خود گردانید.

با شوق و اشتیاق وافر به مطالعه و پژوهش در آثار متقدمان و معاصران همت گماشت. در زمینه مسائل فرهنگی، فلسفی و سیاسی ایران و جهان تحقیقات وسیعی را به عمل آورد. کار دولتی خود را با استخدام در وزارت بهداری آغاز نمود. در این اوان ابتلا به بیماری تب مالت و بستری شدن در بیمارستان و عدم وجود امکانات درمانی و دارویی کافی وقفه کوتاهی را در فعالیت های ادبی وی به وجود آورد. با به دست آوردن سلامت نسبی خود اولین اثرش را با نام "آئین پرستاری" به چاپ رساند. اثر بعدی " فرهنگ در چنگ اژدها " می باشد که مسائل و مشکلات فرهنگی و اجتماعی را مورد بررسی قرار می دهد . اشعار خود را با نام "بسیج خلخالی" در روزنامه ها و مجلات منتشر کرد و به این نام معروف گردید.

وضع نابسامان اجتماعی و شرایط سخت اقتصادی که فقر را بر جامعه مستولی کرده بود روح و روان این شاعر جوان آزاده را تحت تاثیر قرار داد و موجب خلق اشعار و مقالات تند انتقادی گردید. در سن 25 سالگی اشعارش که سران حکومت را مخاطب قرار داده بود منتشر گردید.

 

هشدار

 

هان ای رئیس دولت ایران                                              ای وارث بساط پریشان

سرمنشا نفاق دو چیز است                                           گنج غنی و فقر فقیران

مابین این دو دشمن دیرین                                          برخیز آشتی بده ای جان

با فقر کن مبارزه جانا                                               نی با فقیر عاصی و عریان

ایران به سان معدن باروت                                              فقر آتشی مجاور با آن

چشم وفا و صبر چه داری                                           از مردم رسیده به لب جان

 

 

"دختر آب یخ فروش" منظومه دیگری است که در این زمان منتشر گردید و بسیار مورد توجه قرار گرفت.

 

تشنه ام، تشنه، نه بر آب، به خون، خون بیداد گران

خون بیگانه پرستان ریاکار زبون، جیره خوار دگران

خون آنان که خورد، خون دل بیوه زنان عوض آب روان

 

آنجا در آن کناره صحرای سنگلج                                   ماوی گزیده دخترک آب یخ فروش

شب ها میان مزبله بیتوته می کند                        تنها بدون مونس و دل خسته و خموش

 

شرایط پیش آمده در اثر جنگ جهانی دوم، بحران های ناشی از آن و خطرات تهدید استقلال ایران توسط قدرت های زورمدار، انگیزه های دیگری برای سرودن اشعار برعلیه کشور های سلطه گر بود.

 

امپراتوری

امپراتوری چه رفتاری  است با ما می کند              هستی مارا چرا چون دزد یغما می کند

خون مارا می رباید تا برد در ملک خود                     کاخ فرعونی برای خویش بر پا می کند

.............

 

"منظومه استعمار" یکی دیگر از آثار شاعر برای نشان دادن اعتراض خود به نفوذ قدرت خارجی در کشور می باشد.

استعمار

درجهان موذی تر از عفریت استعمار نیست           دیو استعمار را جز خوردن خون کار نیست

...............

 

 

با بروز وقایع بعد از جنگ جهانی دوم در آذربایجان که ناشی از عدم توانایی حکومت و دولت در تامین نیاز های اقتصادی و برقراری عدالت اجتماعی بود، آذربایجانیان از طرف حکومت مرکزی به تجزیه طلبی متهم شده و محافل فرصت طلب سعی در توهین و تخریب غرور ملی آنها را داشتند. در این شرایط بود که بسیج خلخالی چکامه حماسی "آذربایجان سنگر استقلال ایران" را به نظم در آورد که بیانگر شور و احساسات وطن پرستانه آذربایجانیان نسبت به استقلال و تمامیت ارضی ایران ونقش آنان  در سرنوشت تاریخی ایران بود. این اثر مورد توجه اکثر محافل سیاسی و مطبوعاتی قرار گرفت و به طور وسیع چاپ و از رادیو پخش گردید.

 

آذربایجان سنگر استقلال ایران

 

من آن خاک بلا خیز و بلا گردان ایرانم                                من آذربایجانم پرورشگاه دلیرانم

...............

 

انتشار روزنامه : بسیج خلخالی برای اینکه هرچه بیشتر و بهتر بتواند نظرات و افکار خود را به اطلاع مخاطبانش برساند اقدام به اخذ امتیاز روزنامه ای با نام "غرور ملی" می نماید. اولین شماره این روزنامه با شعار "دور باد ازخاک ایران پای هر بیگانه ای" و مقاله ای تحت عنوان دوبیت شعر زیرین به چاپ رسید:

 

چرا بایست مادر طفل خود آن سان بیازارد       که طفل از هول جان جویای مهر دیگری باشد

چرا بایست غفلت کرد تا یک فرد ایرانی                        زدست فقر تیره آلت بیگانگان گردد

 

مطالب منتشر شده به خاطربیان واقعیات و تحلیل درستی که از وضع معیشتی جامعه ارائه داده بود مورد غضب قرار گرفته، روزنامه توقیف و از چاپ آن برای همیشه جلوگیری به عمل آمد.

 

اصل 4 ترومن:  هری ترومن رئیس جمهور وقت آمریکا پیمان آتلانتیک شمالی ( ناتو) را طراحی و با عضویت دادن کشورهای یونان و ترکیه سعی در شرکت دادن سایر کشور های خاورمیانه خصوصا ایران را در این پیمان داشت و به راحتی هم در این کار موفق گردید.

در پاییز سال 1327 دولت ایران به بهانه تامین کمک های عمرانی، قراردادی را با دولت آمریکا به امضا رساند که بعد ها به اصل 4 در ایران مشهور شد.

اصل 4 ترومن که در ظاهر برای کمک های فنی و عمرانی آمریکا به ایران بود در حقیقت چیزی جز چنگ انداختن به منابع مالی و ثروت های کشور ایران نبود. سلطه گری ماهرانه ای که با کمک و حمایت اشراف و درباریان در ایران صورت می گرفت از نظر تیز بین شاعر دور نماند و انتقادات خودرا با انتشار منظومه "اصل4" بیان نمود.

 

این عشوه گرانی که در این اصل چهارند

هریک به مثال بت عیار زمانند

هریک پی یک مشغله ای دست به کارند

هریک پی یک کره خری کره سوارند

بیمار دلارند  از آن بر سر کارند

دانی به چه کارند؟

............

 

در دوره نهضت ملی شدن نفت آثاری دال بر موضع گیری شاعر مشاهده نمی شود ولی منظومه "دربارنامه" در بحبوحه جریان مبارزاتی این نهضت چاپ و منتشر گردید:

 

بنام خدای ستم دیدگان به شرح ستم ها گشایم زبان

کنم بر ملا راز دربارها

چه دربارها! لانه مارها

 

بسیج خلخالی به زادگاهش خلخال عشق می ورزید، و محرومیت هایی که ناشی از شرایط جغرافیایی وعدم رسیدگی های دولتی بود را به خوبی می شناخت و با جان و دل احساس می کرد. همواره در صدد بود تا بتواند برحسب وظیفه ای که حس می نمود در سرنوشت آن موثر باشد. در طول سالها ی 1330  تا 1332 که آگاهی های نسبی در بین مردم ایران نزج گرفته بود روشن فکران و جوانان و اهالی خلخال در پی بررسی علل عقب ماندگی زادگاهشان بودند و در یافتند که از دوره پنجم قانون گذاری (1302 تا 1304) که برای اولین بار از خلخال نماینده به مجلس اعزام گردیده تا دوره هیجدهم ( 1332) فقط دو نفر از افراد بومی خلخال توانستند به نمایندگی انتخاب شوند و بقیه نمایندگان غیر بومی بودند. در چنین فضایی بود که جمعی از اهالی خلخال طی طوماری از بسیج خلخالی درخواست می نمایند که خودرا نامزد نمایندگی مجلس نماید.

وی در سال 1332 در دوره هیجدهم نامزد نمایندگی مجلس می شود و مبارزات انتخاباتی را از سال 1332 تا 1354 ادامه می دهد. علیرغم نا کامی ها و قبول زیانهای مادی و فشار های روحی از تصمیم خود برای رسیدن به مقصود منصرف نمی شود.

در سال 1354 که انتخابات دوره بیست و چهارم مجلس برگزار می گردید به دلیل تغییرات فضای سیاسی کشور ، با طرفداری هواداران و حامیانش توانست به نمایندگی خلخال انتخاب گردد.  با وقوع انقلاب پس از سه سال نمایندگی از سمت خود استعفا می نماید.

بسیج خلخالی از معدود نمایندگانی بود که پس از انقلاب نه تنها مورد تعرض احدی قرار نگرفت بلکه حقوق دریافتی دوره نمایندگی که قرار بود به صندوق دولت واریز گردد از استرداد آن معاف گردید.

در طول دوره نمایندگی توانست با وجود مشکلات، به قسمتی از خواسته ها و آرزوهایش جامه عمل بپوشاند.برای احداث راه ها، مدارس و درمانگاه های روستایی فعالیت های زیادی انجام داد. در طول زندگی خود همواره یار ویاور دوستان و همشهریانش بود و توانست طی سالیان متمادی شرایط استخدام صد ها تن از هم وطنانش را در سازمانهای دولتی و خصوصی فراهم آورد.

 

قریب 25 سال تحمل مرارت و ناکامی ها وی را از ادامه فعالیت های ادبی غافل نکرد بلکه توانست در طول این مدت آثار بسیار با ارزش و منحصر به فردی را خلق نماید؛ کتاب نفیس حماسه هیزم شکن که در سال 1344 به چاپ رسید یکی از آثار با ارزش و ماندگار ادب ایران به شمار می آید. در سال 1345 این کتاب از طرف دانشگاه تهران به عنوان نامزد جایزه ادبی نوبل معرفی می گردد. به دلیل اینکه کتاب به زبان فارسی نوشته شده بود در کمیته نوبل مورد بررسی قرار نگرفت ولی دانشگاه تهران که یک مرجع مهم علمی بود این اثر را مستحق دریافت این جایزه دانسته است. کلیه آثار و کتاب هایی که در بالا ذ کر شده همگی حکایت از حس انسان دوستی وآزادی خواهی و اعتقاد به عدالت اجتماعی این شاعر انسان دوست و وطن پرست دارد.

بسیج خلخال این انسان آزاده و وطن پرست در سن 77 سالگی در تاریخ 10 / 10 / 1374 در تهران رخ در نقاب خاک کشید و در قطعه 38 بهشت زهرا مدفون است . روحش شاد و یادش گرامی باد

 

برخی از آثار و کتابهای مرحوم بسیج خلخالی به شرح زیر می باشند :

حماسه هیزم شکن

رنج باغبان

دهقان نامه

جدل در ملکوت

گدانامه

چنین گفت بودا

حماسه خاوران

خادم نادم

البرت شوایتزر

امیر کبیر

لاله های قافلانکوه

سلام بر معلم

پيترودلاواله در شهر اردبيل

 پيترودلاواله در شهر اردبيل


پيترو دولاواله جهانگرد ايتاليايي در زمان شاه عباس كبير وارد ايران شده و مدت طولاني به همراه شاه صفي و درباريانش در شهر اردبيل بسر برده است:

      «... اردبيل در شمال ايران واقع شده است و مثل بقيه قسمت هاي آذربايجان مرتفع و در نتيجه خنك است، اين شهر در جلگه وسيعي قرار گرفته كه از كوههاي بلندي احاطه شده است و يكي از اين كوهها كه خيلي نزديك به شهر واقع شده از مهمترين سلسله جبالي است كه من در آذربايجان ديده ام و مي گويند همه جا دامنه آن قابل كشت و زرع است. اين كوه ها سبلان يا سپلان خوانده مي شوند و به آن سولان هم مي گويند براي اينكه بدانيم اين كوه سابقاً نيز سبلان ناميده مي شده است يا نه بايد به كتاب جغرافيا مراجعه كنيم، ولي خيلي امكان دارد رشته اي از سلسله جبال زاگرس باشد كه از غرب به شرق ادامه دارد و به هر حال با وجودي كه ماه اوت بود بر روي آن برف زيادي قرار داشت.

 

      اردبيل از لحاظ وسعت يكي از شهرهاي متوسط ايران يعني نه كوچك و نه بزرگ است كوچه هاي اين شهر همه بد قواره به اين معني كه مساوي و مستقيم و حتي طويل نيستند و برعكس پرپيچ و خم و بي نظمند. خانه ها نيز وضع بدي دارند، ولي جمعيت شهر زياد وامتعه در آنجا فراوان است، زيرا اين شهر بر سر چهارراهي قرار گرفته و از ارمنستان و كردستان و گرجستان و قفقاز و دميرقاپو و ايالات گيلان مال التجاره فراواني به آنجا محل مي شود.

      در اردبيل شراب به عمل نمي آيد چون اولاً هواي آن به علت سردي براي پرورش انگور مناسب نيست و ثانياً طايفه شيخاوندي نمي خواهد در اردبيل شراب مصرف شود، زيرا از يك طرف طبق قوانين اسلام شرابخواي گناه است و از طرف ديگر چون مقبره شاه صفي كه بعد از مكه و مقابر علي و حسين براي ايرانيان مقدس ترين محل محسوب مي شود و در آنجا واقع شده بايد حرمت آنرا نگهداشت.

      به دلايل فوق در اردبيل يا مطلقاً شراب پيدا نمي شود و يا اگر پيدا شود آنرا مخفيانه مي خورند و بخصوص در ايامي كه ما در آنجا بسر مي بريم حتي يك قطره آن نيز ناياب بود بطوري كه ما غالباً به علت نيافتن شراب مجبور مي شديم در بعضي از روزهاي تعطيل مراسم مذهبي را آنچنان كه بايد و شايد بجاي نياوريم. افراد من در اثر نيافتن شراب ناراحت بودند ولي خود من زياد اين ناراحتي را حس نمي كردم، زيرا به مي خواري علاقه اي ندارم...

 

      در كوچه هاي اردبيل نهرهاي فراواني جريان دارند كه از رودخانه جاري از كوهستان هاي اطراف منشعب مي شوند و به اندازه اي آب در اين شهر فراوان است كه شهر ونيز در نظر انسان مجسم مي شود.

      تمام شهرها پر از بهترين ماهيهايي است كه من بعد از عزيمت از اسكندريه در مصر و بخصوص در ايران از خوردن آن محروم بوده ام ، ماهي قزل آلا در اينجابه حد وفور وجود دارد و يك روز كه ديدم بعضي از سوران گرجي در باغ خانه من از نهر وسيعي كه از آنجا مي گذشت مشغول صيد ماهي هستند من نيز با انان شريك شدم و از آن تاريخ به بعد ماهي زيادي مي خوردم و با نو معاني با چاشني ها مطبوع و خوش طعم چنان غذا را لذيذ مي كرد كه هرگز در ايتاليا نيز غذاي ماهي به آن خوشمزگي نخورده بودم.

 

      در تابستان نهرها هم كم آب هستند ولي در زمستان مجدداً پرآب مي شوند و به همين مناسب در تمام كوچه ها بر روي آن ها پل هاي متعدد از آجر بنا كرده اند تا احتياجي نباشد كه انسان پا را به داخل اب فرو برد و همه جا در كنار نهرها نيز درختان زيادي كاشته اند كه به زيبايي شهر كمك شاياني مي كند.

      ميدان بزرگ شهر به همان شكل معمولي يعني مستطيل است منتهي خانه هاي اطراف آن همه بدقواره هستند، وسعت اين ميدان نسبت به شهر خيلي كمتر از وسعت ميدان قزوين نسبت به آن شهر است.

      اردبيل قبلاً مركز ايالت و مقرخان بوده است، ولي بعد از اينكه شاه عباس ذولفقارخان آخرين حاكم شهر را كه از طايفه شيخاوند بود به هلاكت رسانيد و ديگر نخواست حكومت اين شهر را به دست خان جديد يا شخصيتي مهم ديگري بسپارد ادارة امور آنرا بر عهده اشخاص كم اهميت تري واگذار كرد.

 

      خانه اي كه سابقاً به ذوالفقار خان تعلق داشت اكنون قصر سلطنتي است زيرا در اين شهر كه خانه خوب ديگري وجود ندارد فقط اين منزل با ميدان جلو و باغ بزرگ و حرامسرا و چيزهاي مورد احتياج ديگر آن شايستگي اقامت شاه را داراست. از اين گذشته بجز مقبره شاه صفي چيز قابل توجه ديگر در اردبيل وجود ندارد و در اين مقبره تمام شاهان و افراد مهم خانواده صفويه خاك سپرده شده اند.

      كمي دورتر از ميدان بزرگ در كوچه تنگ بدون نهري اولين و بزرگترين مقبره واقع شده است. بر روي اين درب زنجيرهاي متعددي كشيده اند كه يكي از آنها از اين طرف  به آن طرف پيوسته است و ديگري در وسط آن آويزان است و تا زمين مي رسد. اگر مجرمي موفق شد اين زنجير را بگيرد يا خود را به پشت آن برساند جانش در امان است و تا موقعي كه در آن محل است حتي خود شاه نيز نمي تواند به او آسيبي برساند، به همين دليل افراد خطا كار از تمام ايران به آنجا مي آيند و با رضاي خاطر خود را در آنجا محبوس مي كنند تا جانشان در آمان بماند.

      بعد درب بزرگ صحني واقع شده كه بر دو طرف آن حجره هاي متعددي پر از خوراك و پوشاكي و وسايل مختلف ديگر قرار گرفته است

 

 ،كساني كه پست نشسته اند احتياجات خود را از اين دكان ها تامين مي كنند و زائرين متعددي نيز كه از اطراف و اكناف مملكت براي زيارت مقبره مي آيند مشتري آنها هستند.

      بعد از دالان بزرگ در ديگري واقع شده كه با زنجير بسته مي شود و بر بالاي ان اطاق هاي متعددي به چشم مي خورد كه در بعضي از آنها پناهندگان و در بعضي ديگر مامورين و نگهبانان مقبره ساكن هستند.

      بعد از اين درب نيز صحن طويل ديگري قرار گرفته كه شكل جالب توجهي ندارد و به دستور شاه اكنون مشغول سنگفرش كردن آن هستند،در يك طرف صحن يك حمام عمومي ساخته اند و در بالاي صحن به سمت چپ يعني نزديك درب كوچكي كه رو به كوچه ديگري باز مي شود محلي است و محتاجان در آنجا اطعام مي شوند.

      غذا هميشه عبارت است از پلو كه بسيار خوب و خوشمزه پخته شده و تعداد فقرا و بطور كلي كساني كه براي تيمن و تبرك از اين پلو مي خواهند بخورند و شخصاً مراجعه مي كنند يا كسي را براي بردن آن مي فرستند، به اندازه اي زياد است كه صبح تا شام بطور مداوم ديگ هاي پلو به روي سي و پنج اجاق بزرگ در آنجا به بار است.

    قبلا فقط ظهرها اطعام مي شد، ولي شاه عباس مخارج اطعام شبانه را نيز تامين كرد و اكنون شام و ناهار در آنجا داير است و همين امر به تنهايي براي اينكه نام شاه عباس در ايران ابدي و مقدس شود كافي است، زيرا يك عده از صوفيان و رياكاران ديگر كه به علت تنبلي نمي خواهند كار كنند و به همين دليل روحانيت را بهانه كرده و ادعا مي كنند وجودشان بايد وقف دعا و نماز شود فقط از پلوي شاه صفي ارگزاق مي كنند و احتياجات كمي كه از لحاظ پوشاك دارند نيز بالاخره به طريقي تامين مي شود.

 

      اكنون كه پلوي شبانه به دستور شاه عباس دائر شده است اين عده مسلماً پس از مرك او براي باقي ماندن اين سنت چنين شهرت خواهند داد كه او نيز مقدس بوده است.

      پس از جايگاه پلوخوري در ظلع مقابل دالان كوچكي واقع شده كه  جلو و عقب آن درب هايي كه رويه آنها با يك قشر نقره پوشيده شده و در ميان اين دو درب يعني در وسط دالان، مسجدي قرار گرفته است كه داراي وسعت نسبتاً زيادي است، ولي سرپوشيده نيست و بجز در قسمت بالا و پايين كه دو منبر قرار گرفته و بالاي آنها پوشيده است بقيه جاهاي آن سقف ندارد.

 

       اين سبك معماري اكنون در ايران عموميت دارد، بطوري كه در اصفهان نيز بالاي ميدان بزرگ به دستور شاه مشغول ساختن مسجدي هستند كه همين روش در آن بكار رفته است...

      در يكي از اضلاع عرضي مسجد دربي قرار دارد كه روبه حرم سرپوشيده كوچكي كه انسان از بيرون مي تواند گنبد آنرا ببيند باز مي شود. داخل اين حرم با كاشي هاي سبزي كه مي گويند داخل آنها نقره كاري است تزيين شده و جسد شاه صفي را در آنجا زير قبربرجسته اي كه روي آن با پارچه هاي گران قيمت پوشيده شده است به خاك سپرده اند و دورتا دور آنرا محجري كشيده اند تا از ساير قسمتهاي مقبره متمايز باشد. كمي پايين تر اجساد پادشاهان و بستگان خاندان سلطنتي را در قبرهايي كه به تابوت بزرگ بي شباهت نيست دفن كرده اند و قبر همه آنان پوشيده از پارچه هاي حرير زربفت و گرانبهاست.

      من هرگز به درون مسجدي كه آرامگاه شاه صفي در آنجاست داخل نشده ام، زيرا هنگام دخول به اين مكان بايد حالت عبادت و ستايش به خود گرفت و سرتعظيم فرود آورد و تشريفات ديگري را انجام داد كه براي من قابل قبول نيست و از طرفي اگر اين كارها را انجام نمي دادم قطعاً همه متوجه مي شدند، زيرا هيچكس چه عيسوي و چه مسلمان نمي توانند بدون رعيات احترامات خاص بدين مكان داخل شود، با وجود اين بانو معاني روزي به صورت ناشناس با چند بانوي ديگر به آنجا رفت و چون معمولاً زنها چادر به سر مي كنند در ميان جمعيت كسي به طرز رفتار وي هنگام ورود به مسجد پي نبرد و متوجه نشد كه او مثل ديگران غرفه ها را مي بوسد يا خير.

 

       وي براي من تعريف كرد كه درون مسجد به چند حجره تقسيم شده است كه همه به يكديگر راه دارند، در دو حجره اول جز چند قنديل نقره يا چند گوي كه بنابر عادت مسلمانان از سقف آويخته اند چيز ديگري ديده نمي شود.

       زمين حجره ها را نيز با قالي پوشانده و روي آنها شمعدانهاي بزرگي با شمع هاي مومي بسيار بلندي قرار داده اند كه هرگز آنها را روشن نمي كنند و اين شمعها تنها براي زينت و احترام به كار مي رود. دربهاي اين حجره ها مستور از نقره است و در آنجا چند ملا بدون انقطاع از روي كتابهاي بزرگي كه بر رحلهاي مخصوص قرار دارد دعا مي كنند.

پس از اين دو حجره به قسمت ديگري داخل مي شوند كه در زير گنبد قرار گرفته و محل آرامگاه است، اين قسمت پر است از چراغ ها و قنديل ها و بر مزار شاه صفي نيز هشت قنديل بزرگ نقره براي زينت از سقف آويخته اند.

 

در قسمت جلوي ضريح دريچه كوچكي است كه فقط يك نفر مي تواند خود را خم كند و داخل آن شود. ولي هرگز كسي بجز شاه از اين دريچه نمي گذرد و او نيز در مواقع خاصي كه بخواهد با جد بزرگ خود راز و نياز كند از آنجا خود را بر مزار وي مي رساند.

دريچه هاي كوچك ديگر همگي يك پارچه از طلاي ناب ساخته و به سنگهاي گرانبها آراسته شده است و پرارزش ترين قسمت هاي مقبره را تشكيل مي دهد.

وقتي بانو معاني وارد شده بود جمعيت زيادي در آنجا وجود داشت كه به قرار گفته او همه با خضوع و خشوع دعا مي خواندند و براي جنگي كه در پيش بود آرزوي موفقيت مي كردند و از خدا مي خواستند سپاه تركها را مضمحل سازد و سردار قبل از رسيدن به اردبيل به هلاكت برساند و از شاه صفي درخواست داشتند دعاي آنها را مستجاب كند. ملاها در مقابل اين دعاها همه يك صدا فرياد آمين آمين بر مي آوردند. بانومعاني براي اينكه ساكت نباشد و ديگران را متوجه سكوت خود نسازد با زبان عربي مطالب مختلفي را بر زبان مي راند و ملاهاي بي چاره نيز به خيال اينكه او مشغول دعا است مرتباً آمين آمين خود را تكرار مي كردند.

 

همانطور كه گفتيم در اردبيل چيز جالب ديگري وجود ندارد فقط عملي كه جلب توجه مرا كرد اين كه مردم براي حمل بار از اسب و قاطر استفاده نمي كنند، بلكه آنها را بر دوش گاوهايي مي گذارند كه همه آنها سياه يا خال خال مي پوشانند و حتي بعضي اوقات بر رويشان زين مي گذارند و در مسافرت مانند اسب از آنها استفاده مي كنند.

سفرنامه پسترودولاوال- ترجمه شعاع الدين شفا مكتوب پنجم، صص 364،373، ناشر انتشارات علمي و فرهنگي چاپ دوم ، 1370 تهران


مردی که نخستین اذان ایرانی را خواند

هفت سال از درگذشت او می‌گذرد؛ اولین کسی که اذان را ایرانی خواند و 57 سال است آوای او مومنان را به برپا داشتن نماز فرا می‌خواند.

به گزارش خبرآنلاین، رحیم موذن‌زاده اردبیلی که 5 اردیبهشت 1384 بعد از یک دوره طولانی بیماری در بیمارستان مدائن تهران درگذشت، 50 سال قبل از آن اذان معروف خود را در استودیو یک رادیو ضبط کرده بود.

رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی سال 1304 خورشیدی در اردبیل به دنیا آمد و در خانواده‌ای مذهبی و هنری رشد پیدا کرد.

اذان گفتن در خانواده او موروثی بود و سابقه‌اش به 70 سال قبل از تولد او بازمی گشت. برای همین بود که حتی پیش از آنکه در ایران شناسنامه‌ای صادر شود، همه مردم پدر او را با عنوان مؤذن‌ می‌شناختنند و صدا می‌زدند.

جوان بود که پدرش در سال 1322 به رادیو دعوت شد تا در اوقات شرعی اذان بخواند و صدایش به صورت زنده پخش شود. شیخ عبدالکریم مؤذن‌زاده چند سال در رادیو اذان گفت و مدت‌ها برنامه سحری را به صورت زنده اجرا کرد.

بعد از آنکه پدر در سال 1329 سکته کرد، از او دعوت شد تا به رادیو برود و اذان بخواند. رحیم موذن‌زاده هم چند سال این کار را انجام داد تا اینکه تصمیم گرفت این آوای ملکوتی را ضیط و برای همیشه جاودان سازد.

سال 1334 به استودیو یک رادیو رفت و نخستین اذان ایرانی جهان را ضبط کرد؛ اذانی که در آواز بیات ترک و در گوشه روح الارواح خوانده شد.

از آن زمان با اینکه نام خانوادگی مؤذن بر خود داشت، با عنوان مؤذن‌زاده اردبیلی معروف شد که تا امروز نیز همه او را با این شهرت یاد می‌کنند.

رحیم مؤذن‌زاده اردبیلی هر زمان که در مقابل این پرسش قرار می‌گرفت که به چه دلیل برای خواندن اذان به سراغ دستگاه‌های موسیقی ایرانی رفته است، پاسخ می‌داد: «ما ایرانی هستیم و اذان ما باید برخاسته از فرهنگ خودمان باشد.»

تاریخچه چاپخانه و کتابخانه در اردبيل

تاریخچه چاپخانه و کتابخانه در اردبيل

 1ـ اولين چاپ خانه در اردبيل بنام ( مطبعه . احمديه ( نيير احمدي ) ودر سال 1323 قمري ( آقا سيد احمد در سراي حاج رحيم بود ) . علاوه بر روزنامه برگ سبز . مقالات حكيم الهي اردبيلي . وظيفه الاطفال را چاپ ميكرد . ( چاپخانه ناهيد در سال 1309 توسط عزيز صابر داير و چاپخانه مقصودي در سال 1329 داير گرديد ( صابر . مقصودي . جلايي . غفور مقصودي )

2ـ چاپخانه جودت در سال 1305 از تبريز خريداري و در ضلع شرقي مسجد سرچشمه نصب گرديد ( مطبعه مروت در سال 1342 هجري داير گرديد ه بود به مالكيت جودت در آمد حسن جودت در حكومت يكساله دمكرات مقام وزارت و نايب مجلس ملي آذربايجان بود) .

3ـ چاپخانه صابر درسال 1309 ش در راسته بازار روبروي مسجد جامع به چاپ مشغول گرديد .

 

كتاب خانه اردبيل مانند آستانه امام رضا (ع) از غني ترين كتابخانه در ايران بود در قرن هشتم هـ بوسيله صدرالدين فرزند شيخ صفي الدين بوجود آمد و در جوار گنبد الله الله كه در سال 750 ه0ق ساخته شده بود برقرار نمود و مدرس بركتابخانه گماشت و روز بروز وسعت علمي و تعداد كتاب افزوده مي گشت چنانچه ( عبدي بيگ ) در اردبيل ماندگار شد مجموعه ( تكملهُ الاخبار . صريح الملك ) را نوشته است و اميرحسين بن الحسن بن ابي جعفر محمد الحسيني الموسوي العاملي الكركي )معروف به مجتهد الكركي از آن گنجينه بي نظير برخوردار گشت و درسال 1001 هجري درگذشت وكتاب هاي نيز شاه عباس به اين كتاب خانه اهدا كرد ودر تصرف اردبيل در سال 1824 م بدست ژنرال سوختلين و گريبايدوف 114 جلد كتاب به سن پترزبورك برده شد .

غارت اموال بقعه و كتابخانه شيخ صفي اردبيل . ( محمد علي صفوت ) در كتاب ( تاريخ فرهنگ آذربايجان ) ماه دوم سال 1314 در زمان رياست رضافهمي با ابلاغ شماره 613 و 3089 به اتفاق مسيوگدار مدير كل عتيقه جات و موزه با آقاي مهران مدير كل مفتش وزارتي با تطبيق صورت تنظيم شده براي حمل به تهران به آقاي مهران تحويل گردد ماموريت يافتم . مجموعاُ سي صندوق اشياء گرانبها به تهران برده شد صفوت در مرحله دوم نيز حضور داشتم در كتاب خود مي نويسد ( مقدار طلاي شيخ صفي از زمان اسبق در دارايي ضبط شده بود و مقدار بيشتر را نگارنده در همين ماموريت در زيرآستانه داخل مقبره شيخ رحمهُ اله عليه  تصادفاٌ پيداكرد . خدام آنجا را مامن دانسته مخفي كرده بود كه از دست يغماگران در امان باشد زياده از ده من طلا بود خالص تمام عيار به تهران برده شد 80 صندوق قبلي نيز در كتاب نوشته شده است در لابلاي باقي مانده كتب بقعه در سال 1314 با مقدار اشيا قديمي در سال 1352 از طرف وزارت فرهنگ و هنر گرفته شد ( خواندمير در كتاب حبيب السير ) نوشته بهترين بلاد عالم . قبله اقبال طوايف بني آدم بود بردند مردم اردبيل به حق مگويند اگر امكان داشت بقعه را نيز مي بردند .

ماخذ شناسی مطالعات مسکن

ماخذ شناسی مطالعات مسکن

مسکن یکی از مهم ترین جنبه های زندگی همه انسان ها تقریبا در همه جوامع و به ویژه در جهان در حال توسعه است که رشد جمعیتی و در نتیجه نیازهای بالایی به ایجاد سرپناهی برای ساکنان خود دارد. در ماخذ شناسی زیر که در چند بخش  ارائه می شود، منابع  مهم و در دسترس برای مطالعه در این زمینه عرضه می شود.

1)احمدیان،رضا:(1388)،بافت شناسی روستایی کشور:معیارهای عام شکل گیری عناصر کالبد روستایی،بنیاد مسکن انقلاب اسلامی،تهران.
2)
اهری،زهرا:(1371)،پنجره در طراحی ونگهداری ساختمان،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز،تهران.
3)
اهری،زهرا:(1367)،مسکن حداقل،وزارت مسکن و شهرسازی مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز،تهران.
4)
اهری،زهراوامینی جدید،شهلا:(1371)،الگوی ساخت مسکن در شهرهای خوزستان-دفتراول:دزفول،اهواز،خرمشهر،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز،تهران.
5)
اهری ،زهراوامینی جدید،شهلا:(1375)،تجارب کشورهای مختلف در تامین مسکن،سازمان ملی زمین و مسکن،تهران.
6)
اهری،زهراودیگران):1375)،تحلیل و برنامه ریزی فضایی-مکانی سکونتگاهها برای کاهش خطر زلزله،بنیاد مسکن انقلاب اسلامی،تهران.
7)
اهری،زهرا:(1385)،مکتب اصفهان در شهرسازی.دستورزبان طراحی شالوده شهری،فرهنگستان هنر،تهران.
8)
اهری،زهرا با همکاری سید محسن حبیبی و دیگران:(1385)،شرح جریان های فکری معماری و شهرسازی ایران،دفتر پژوهش های فرهنگی،تهران.
9)
اهری،زهرا:) 1371)،مسکن و جمعیت در شهرک های حاشیه ای تهران،مجله محیط شناسی،شماره 16.
10)
اهری،زهرا:(1383)،معنا در معماری غرب،رویکردی پدیدارشناسانه در بررسی تاریخ معماری،مجله خیال،شماره 10.
11)
امیری،پیمان:(1384)،در جست و جوی هویت شهری اردبیل،وزارت مسکن وشهرسازی،تهران.
12)
بهروزفر،فریبرز:(1369)،گزارش تحقیقاتی رابطه همسازی تراکم در مسکن و وضعیت تحصیلی کودکان دبستانی،مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن،تهران.
13)
بهزاد نسب،جانعلی:(1373)مسکن روستایی در ایران،مجموعه مقالات سمینار توسعه مسکن در ایران ،وزارت مسکن وشهرسازی،تهران.
14)
توفیق،فیروز:(1382)،برنامه ریزی مسکن،سازمان ملی زمین ومسکن معاونت مسکن و برنامه ریزی ،دفتر برنامه ریزی و اقتصاد مسکن،تهران.
15)
حیدر آبادی ،ابولقاسم:(1380)،جمعیت ومسکن،پایان نامه کارشناسی ارشد جمعیت شناسی،دانشگاه تهران،دانشکده علوم اجتماعی.
16)
خوشفر،غلامرضا:(1375)،کاربرد شاخص های اجتماعی در توسعه مسکن،ماهنامه مسکن وانقلاب شماره 69و70،بنیاد مسکن انقلاب اسلامی.تهران.
17)
دارابی،حسن:(1388)،مروری بر تئوری های برنامه ریزی کالبدی،بنیاد مسکن انقلاب اسلامی،تهران.
18)
دژکام،ژاله:(1364)،مساله مسکن در ایران،رساله دکترای اقتصاد،دانشگاه تهران ،دانشکده اقتصاد.
19)
رستم خانی،پروانه:(1383)،اصول طراحی فضای سبزدر محیط های مسکونی،مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن،تهران.
20)
رضوانی ،علیرضا:(1384)،در جست و جوی هویت شهری مشهد،وزارت مسکن و شهرسازی،تهران.
21)
رضوی،محمدرضا:(1384)،در جست و جوی هویت شهری سنندج،وزارت مسکن و شهرسازی، تهران.
22)
رفیعی سرشکی،بیژن:(1381)،فرهنگ مهرازی(معماری)ایران،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز،تهران.
23)
زنجانی ،حبیب:(1371)،جمعیت و مسکن،مجموعه مقالات جمعیت وتوسعه،انتشارات مرکز مطالعات و تحقیقات شهرسازی و معماری ایران،تهران.
24)
زنجانی ،حبیب و کتابی،احمد:(1377)،اطلس مسکن ایران1375،پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،تهران.
25)
زنجانی ،حبیب:(1373)،برآورد نیاز به مسکن در 20سال آینده،مجموعه مقالات سمینار سیاست های توسعه مسکن در ایران،وزارت مسکن و شهرسازی،تهران.
26)
زنجانی،حبیب:(1385)،مباحث جمعیتی ایران،روزنامه دنیای اقتصاد ویژه نامه جمعیت کشور،سال پنجم،شماره27.
27)
ستار زاده ،داوود:(1385)،بررسی جمعیت شناختی وضعیت مسکن در ایران به تفکیک استان ها،پایان نامه کارشناسی ارشد رشته جمعیت شناسی،دانشگاه تهران،دانشکده علوم اجتماعی.
28)
سرتیپی پور،محسن:(1388)،خانه های روستایی ایران،بنیادمسکن انقلاب اسلامی،تهران.
29)
سرتیپی پور ،محسن:(1384)،شاخص های معماری مسکن روستایی در ایران،نشریه هنرهای زیبا،شماره22،دانشکده هنرهای زیبا،دانشگاه تهران.
30)
شاهرخ زاده،فردوس:(1368)،مجموعه قوانین ومقررات مورد عمل وزارت مسکن وشهرسازی،شرکت خانه گستر یکم،تهران.
31)
طالبی،ژاله:(1375)،راهنمای طراحی معماری ساختمان های بلند مسکونی،مرکزتحقیقات ساختمان ومرکز،تهران.
32)
عمرانی ،مرتضی:(1384)،در جست و جوی هویت شهری اصفهان،وزارت مسکن وشهرسازی،تهران.
33)
فرهنگی منش ،ساسان:(1374)،پیش بینی وضع مسکن در نقاط شهری استان گیلان،مجموعه مقالات سمینار سیاست های توسعه مسکن در ایران ،وزارت مسکن وشهرسازی،تهران.
34)
قائم،گیسو:(1371)،مسکن ومعلولین،مرکزتحقیقات ساختمان ومرکز،تهران.
35)
قائم،گیسو:(1367)،فضای شهری و معلولین،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز؛بی م.
36)
قائم ،گیسو:(1369)،ساختمان های عمومی ومعلولین،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز ،تهران.
37)
قاسمی اصفهانی،مروارید:(1383)،اهل کجا هستیم؟(هویت بخشی به بافت های مسکونی)،روزنه ،تهران.
38)
لیچفیلد،ناتانیل:(1365)، نقش ارزیابی در روند برنامه ریزی شهریو منطقه ای و تکنیک های رایج آن،قراگزلو،زهره،وزارت مسکن و شهرسازی،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز،تهران.

39)کسمائی،مرتضی:(1371)،پهنه اقلیمی ایران:مسکن،محیط های مسکونی،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز،تهران.
40)کسمائی،مرتضی:(1369)،اقلیم ومعماری خوزستان –خرمشهر،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز،تهران.
41)کوپ،آناتول:(1366)،معماری باز سازی،حبیبی،محسن،وزارت مسکن وشهرسازی،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز،تهران.
42)کونیگزبرگر،اتو:(1368)،راهنمای طراحی اقلیمی،کسمائی،مرتضی،مرکز تحقیقات ساختمان ومرکز،تهران.
43)محمودی،محمدمهدی:(1388)،توسعه مسکن همساز با توسعه پایدار،دانشگاه تهران،تهران.
44)محمدی، فروزان:(1379)بررسی جمعیت شناختی مسکن در استان های اصفهان و ایلام طی سال های 1355-1375،پایان نامه کارشناسی ارشد جمعیت شناسی،دانشگاه تهران ،دانشکده علوم اجتماعی.
45)مجموعه مقالات سمینار سیاست های توسعه مسکن در ایران،(1373)،وزارت مسکن و شهرسازی ،تهران.
46)مجموعه مقالات سمینار سیاست های توسعه مسکن در ایران،(1375)،وزارت مسکن و شهرسازی،تهران.
47)گونه شناسی مسکن روستایی :ایلام،(1367)،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز،تهران.
48)گونه شناسی مسکن روستایی:چهار محال و بختیاری،(1367)،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز ،تهران.
49)مفتخری نظر پور،طاهره:(1369)،کتابنامه معماری،وزارت مسکن وشهرسازی ،تهران.
50)میر مقتدایی،مهتا:(1385)،هویت کالبدی شهر:مطالعه موردی تهران،مرکز تحقیقات ساختمان و مرکز ،تهران.

51)وفایی فرد،مهدی:(1384)،در جست و جوی هویت شهری بیرجند،وزارت مسکن وشهرسازی،تهران.

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA

مریم حسین یزدی

 

 

زندگی و مبارزات آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی

زندگی و مبارزات آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی

 




زمانی که محمدرضا شاه پهلوی در پانزده خرداد سال 1326 بعد از شش ماه از پایان حکومت فرقه دمکرات آذربایجان به اردبیل آمدند برخی از بزرگان شهر از آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی خواستند تا به دیدار شاه بیاید ولی ایشان با این جمله جواب آنها را داد و فرمود: «من کاری با شاه ندارم، اگر او کاری با من دارد بیاید».



 

 


 

بیوگرافی از زندگی آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی (قدسی) به نقل از فرزند ایشان احمد قدسی:  ایشان در سال 1266 شمسی در اردبیل بدنیا آمد. پدر ایشان شیخ عبدالرحیم از علمای فاضل و عارف زمان خود بود، چنان که جد ایشان نیز روحانی بود. بدین ترتیب آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در چنین خانواده ای چشم به جهان گشود.

ایشان دوره های مقدماتی تحصیل حوزوی را در حوزه علمیه مشهد گذراند و پس بعد از چند سال تحصیل در این شهر برای هر چه بیشتر بهره گرفتن از علمای بزرگ راهی شهر نجف می شد و قریب چهل سال در نجف به تحصیل و علم آموزی پرداخت و از محضر اساتیدی چون مرحوم نائینی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی بهره های فراوان برد. طوری که از شاگردان ممتاز و بنام آقا سیدابوالحسن اصفهانی گردید و در محضر ایشان به مقام اجتهاد دست یافت.

بعد از اینکه اجتهاد ایشان احراز گردید مردم اردبیل گروهی را به نجف و محضر آقا سید ابوالحسن اصفهانی فرستادند و جهت بهره گرفتن از ایشان تقاضای هجرت ایشان به اردبیل شدند. و آیت ا... سید ابوالحسن اصفهانی با وجود اینکه دلش رضا به جدایی از این شاگردش نبود ولی به جهت هر چه بیشتر بهره گرفتن مردم اردبیل از معارف دین به این کار رضایت دادند و در سال 1322 شمسی ایشان به اردبیل بازگشتند.

آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی به چندین لقب شهرت داشته است از جمله اینکه در برگه اجازة نامه اجتهاد ایشان که از طرف آیت ا... نائینی نوشته شده است ایشان را با نام شیخ غلامحسین قدسی اردبیلی خطاب شده است. دربارة لقب قدسی هم می گویند از آنجائی که ایشان بسیار اهل ورع و تقوا بودند و روح بسیار پاک و بی آلایشی داشتند به همین علت لقب قدسی هم بعداً به او داده شده است.

ایشان بعد از اینکه وارد اردبیل می شود در ابتدا در مسجد محمدیه (قره کوللوک) اقامه نماز جماعت می کردند، اما بعد از اینکه در این مسجد به هنگام وقت نماز عزاداران و سوگواران اباعبداله الحسین (ع) به نماز و وقت اذان توجه نکردند و عزاداری را با وجود وقت اذان و نماز قطع نکردند ایشان با اعتراض به این کار این مسجد را ترک کردند و در مسجد حاج قهرمان پیرعبدالملک اقامه نماز جماعت کردند.

ایشان از همان ورود به اردبیل در بحث خرفه زدایی از عزاداری اباعبدالحسین (ع) بی پرواترین و صریح ترین سخنان را بر زبان آورند و به شدت با برخی از اعمال عزاداران از قبیل قمه زنی و کشیدن شمایل ائمه و نشان دادن به مردم مخالف و با شجاعت تمام این گونه اعمال را در آن مقطع زمان حرام اعلام کردند.

ایشان با توجه به اینکه معتقد بودند در هیچ حکمی از اسلام نباید حقیقت فدای مصلحت باشد به همین علت همیشه صریح ترین حرفها و حکمها را می داده اند. زندگیشان آنقدر در سادگی بوده که با وجود اینکه تعداد عائله اشان هم زیاد بوده ولی در شهر اردبیل شاید فقیرانه تر از زندگی او یافت نمی شد و این در حالی بود که به جهت محبوبیت و اعتقاد اکثریت قاطع مردم اردبیل پول زیادی به جهت مال امام و سایر مسائل به دستشان می رسیده ولی او همه را بخاطر نشر اسلام و سر و سامان دادن به زندگی طلاب که در آن مقطع تاریخی بسیار در سختی گذران زندگی می کردند هزینه می کرده است. 

آقای احمد قدسی یکی از فرزندان ایشان می گوید: آنقدر در خانه برادران و خواهرانم تنها با نان و پنیرآن هم پنیری که اکثر روستائیان خودشان هم نمی خوردند غذا خورده بودیم که حتی لبهایمان هم ترک برداشته بود.

اين بود تا آن که سال 1324 فرا رسید و حزب دمکرات آذربایجان در تبریز اعلام استقلال کرد. با اینکه دوران تسلط و حکومت این دولت زیاد نبود و در 21 آذر سال 1325 عمر این حکومت به پایان رسید ولی در این مقطع زمانی مردم از این حکومت و ایادی آنها مثل توده ها ظلم و ستم زیادی دیدند. آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در این مقطع نقش بارز و روشنگرانه ای ایفاء کرده اند و بدون ترس و با شجاعت در بالای منبر بر علیه روسیه و انگلیس سخنرانیهایی روشنگرانه ای کردند و روسها و طرفدارانش را نفرین کردند و این در حالی بود که در شهر اردبیل حکومت زیر سلطة روسها قرار داشت، به همین علت هم سرکردگان روس در اردبیل بارها خواستار قتل او شدند که هر بار با مخالفت آقای جودت از بزرگان فرقه دمکرات در اردبیل مواجه شدند. جودت با توجه به اینکه اهل اردبیل بود و به خوبی این شهر را می شناخت از نفوذ و محبوبیت آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی آگاهی داشت و به همین علت می دانست که قتل او به منزلة شورش مردم اردبیل و از بین رفتن آنها خواهد شد آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی هم بدون ترس آنچه لازم می دید در بالای منبرهایش می گفت و به واقع در شجاعت و نترسی نظیری نداشت.

تا اینکه ارتش دولت مرکزی وارد شهر شد. 21 آذر سال 1325 در تاریخ اردبیل با وجود اینکه استقلال کشور را ترمیم کرد و دولت حزب فرقه دمکرات آذربایجان و ایادی آنها را که وابسته به دولت روسیه بودند از آذربایجان فراری داد اما در این روزهای شادی آفرین مردم اردبیل روزهایی بس تاریک را نظاره گر بودند. واقعة «قتله» حادثه ای بود که بعد از دولت حزب دمکرات آذربایجان و از اردبیل شروع شد.

و مردم اردبیل با اینکه خیلی از دمکراتها و توده ها ظلم و ستم دیده بودند ولی اینها نمی توانست مجوزی باشد برای قتل عام، آن هم به بهانة اینکه یک نفر توده ای یا دمکرات بوده است. البته این قتل عام و نه از طرف اکثریت مردم بلکه به توسط گروهی اراذل و اوباش صورت می گرفت و نیروهای نظامی ارتش  هم که از مرکز وارد شهر شده بودند در این قضایا از روی عمد جانب بی طرفی گرفته بودند و به همین علت هم در شهر تسویه حسابهای عجیبی شروع شده بود و هر کسی که با دیگری از قبل خرده حسابی داشت و این فرد مدتی در حزب توده یا دمکرات فعال بود به راحتی این قبیل افراد را در میادین شهر به بدترین شکل توسط اراذل و اوباش می کشتند هرج و مرج و بی قانونی و کشت و کشتار عجیبی در شهر شروع شده بود و کسی هم نبود جلوی این جنایات را بگیرد. تا اینکه آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی همچنانکه یکه و تنها علیه روس و توده و حکومت دمکرات از بالای منبر سخنرانی می کرد این بار نیز حکم به حرام بودن تعرض به هر کسی ولو اگر توده هم باشد داد و بعد از اینکه در تازه میدان اردبیل مانع کشتن یک نفر به دست اراذل و اوباش شده حکم داد اگر از این به بعد کسی به دیگری تعرض کند او حکم به قتل تعرض کننده خواهد داد.

حجت الاسلام و المسلمین جواد شهبازی یکی از شاگردان نزدیک به ایشان در این باره چنین می گوید: در سالهای تسلط فرقه دمکرات بر آذربایجان من شاگرد آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی بودم ایشان در آن سالها به بهترین صورت سیاستهای روس و انگلیس را در مسجد تازه میدان تجزیه و تحلیل می کردند در آن زمان در اردبیل برادران جودت رئیس فدائیان فرقه دمکرات بودند. ذاتاً هم این خانواده بد نبودند روزی یکی از برادران جودت روزی در داخل آرایشگاهی مشغول اصلاح سر و صورتش بوده که یک لحظه می بیند یک سرباز روس با عجله و در حالی که اسلحه ای هم به دست داشته از جلوی مغازه آرایشگری می گذرد. جودت با دیدن این وضعیت، اصلاح سر و صورتش را نیمه کاره رها کرده و به دنبال سرباز روس می رود و او را از پشت سر می گیرد و به او می گوید: چی شده که چنین با عجله می روی؟

سرباز روس جواب می دهد: کاماندا (فرمانده) مرا فرستاده تا آن روحانی که در مسجد تازه میدان آبروی روسها را می برد بگیرم و او را بکشم.

جودت با اینکه گرداننده گروههای فرقه در اردبیل بود ولی بخاطر اینکه آدم ذاتاً بدی نبود آن روز مانع او شده بود و به پیش فرمانده او یعنی همان کاماندا رفته و او را متوجه کرده بود که این آقایی که می خواهید بکشید آقای شیخ غلامحسین است چهل سال در نجف بوده و همة مردم هم به او اعتقاد دارند. اگر شما آقای شیخ غلامحسین را بکشید دیگر مردم ما را قبول نخواهد کرد و اگر بیست سال هم دربارة کمونیست تبلیغ کنیم و به این ترتیب آقای جودت مانع از کشتن آیت ا... شیخ غلامحسین شده بود.

در این مقطع از تاریخ در اردبیل دو مدرسه حوزه علمیه در اردبیل وجود داشت یکی مدرسه میرزا علی اکبر بود که توسط جریان فرقه دمکرات اشغال شده بود و دیگری مدرسه ملاابراهیم بود که طبقة پایین اش آنقدر رطوبت داشت که قابل استفاده نبود ولی طبقه فوقانی آن چند حجره داشت که مورد استفاده قرار می گرفت.

آقای شهبازی می گوید: من و آقای سید ابراهیم سید حاتمی برای درس به منزل آقای شیخ غلامحسین غروی نجفی که در محلة قره کولیک قرار داشت می رفتیم. یک روز که من و آقای سید ابراهیم سید حاتمی در سالهای اشغال اردبیل برای درس و استفاده از محضر استاد شیخ غلامحسین به خانة او رفته بودیم وقتی به جلوی در خانه اش رسیدیم دیدیم که از یک طرف در حیاط خانه اش قلب و رودة مرغ و از طرف دیگر در حیاط هم سر مرغی را آویزان کرده اند و یک نامه هم به حیاط خانه اش انداخته شده که در آن نوشته شده بود که به زودی تو نیز خواهیم کشت و این تقاص آن حرفهایی است که بر علیه ما می زنید (منظور بر علیه گروههای فرقه و روسها).

من و چند تن از دوستان وقتی که دیدیم روسها به همراه گروههای فرقه هر روز با شیخ غلامحسین دشمنی اشان بیشتر می شود از آقای سید ابراهیم سید حاتمی خواستیم تا بخاطر اینکه ارتباطش نسبت به ما با ایشان نزدیکتر است او با آقای شیخ غلامحسین صحبت کند تا کمی خودش را کنترل کند. آقای سید ابراهیم سید حاتمی بعد از اینکه ما کنار آقای شیخ غلامحسین نشستیم شروع به صحبت کرد و گفت: آقا کمی مواظب خودتان باشید می بینید که برای اینها بین مردة انسان و مرغ فرق و ارزشی نیست و هر چه بگویند عمل می کنند. شما حیف هستید چرا باید بدست اینها کشته شوید.

آقای سید حاتمی مقدمه صحبت را شروع کرده بود و هنوز در حال صحبت بود که آقای شیخ غلامحسین صحبت او را قطع کرد و با حالت عصبانیت گفت: سید ابراهیم می خواهی بگویی که تو را می کشند و جنازه ات در کوچه ها بی صاحب می ماند می خواهی همین را بگی ها؟

آقای سید حاتمی گفت: آقا ان شاء ا... این طور نمی شود ولی خوب آقا اینها این کارها را می کنند.

شیخ غلامحسین گفت«سید ابراهیم مرا از چیزی می ترسانی که شب و روز از خدا تقاضایم همین است که غلامحسین به دست اینها کشته شود و جنازه اش در کوچه بی صاحب بماند این تقاضای شب و روز من از خداست. تو می خواهی از این مرا بترسانی ولی بدان این مقام را به هر کسی نمی دهند (منظور بی صاحب ماندن جنازه در کوچه و خیابان، کنایه از پیکرهای مطهر شهدای کربلا) نگران نباشد.

بعد از سال 1326 و در جریان شکست نیروهای فرقه از حکومت مرکزی ایران و فرار آنها که جریان قتله در اردبیل اتفاق افتاد روزی این مرحوم برای نماز جماعت راهی مسجد بوده که می بیند هر کسی که با دیگری مشکل شخصی داشته و یا به نوعی از طرفداران و اعضای حزب توده خرده حسابی داشته و توانسته او را بگیرد به کسانی که دل خوشی از توده ایها نداشته اند اعلام کرده که این شخص توده ای است و عده ای به سر او ریخته اند و به قصد کشت او را می زنند و می کشند.

آیت ا... شیخ غلامحسین وقتی که دیده بود که یک نفر از این توده ایها را به قصد کشت چند نفر می زنند بدون اینکه حتی معلوم باشد توده ای است یا نه ایشان به بالای سر این فرد نیمه جان رفته بود و به آنهایی که آن نگون بخت را می زدند گفته بود که چرا این کار را می کنید؟

آنها گفته بودند بخاطر اینکه توده ای هست.

آیت ا... شیخ غلامحسین همانجا و در آن شلوغی چهار پایه ای پیدا کرده بود و بر روی آن رفته و شروع به صحبت کرده بودند و گفته بود « دو نیرو می توانند برای کشتن یک انسان فتوا بدهند یکی مجتهد وقت و دیگری دولت وقت به غیر از این دو هیچ کس دیگری نمی تواند برای کشتن کسی فتوا بدهد. آن دو نیرو هم تنها بعد از محاکمه عادلانه و بعد از اینکه واقعاً متهم باشد.

بعد ایشان آن مرد را که نیمه جان بر روی زمین کشیده می شده و از اهالی روستای جگرکندی بوده از دست آنها می گیرد و به مردم دستور می دهد تا او را به حمام ببرند و مداوایش کنند این مرد بعد از پانسمان زخمهایش توسط دکتر بهبود می یابد. این مرد می گویند بعد از این جریان به همراه خانواده اش به تهران مهاجرت کرد و هر وقت یک شخصی را از اهالی اردبیل می دیده می گفته که من زنده شیخ غلامحسین هستم.

بعد شیخ غلامحسین به مردم ابلاغ کرده بود که قسم به قرآنی که می خوانیم هر کس بخاطر خرده حسابهای شخصی دست به این کارها بزند من شخصاً دستور قتل چنین افرادی را به مردم خواهم داد و هیچ کس مجاز به اعدام کسی نیست.»

بعد از این جریان از قضا تمام نیروها و طرفداران توده و دمکرات که نتوانسته بودند به روسیه فرار کنند شهادتین گویان به خانه ایشان پناه آوردند، می گویند در این روزها خانة ایشان آنقدر پناهنده داشت که همة اتاقها پر از این قبیل افراد بود، مأموران حکومت مرکزی به محض اینکه از این جریان باخبر شدند به دم در خانة ایشان آمده بودند و از ایشان تقاضای استرداد این افراد را کرده بودند ولی این عالم بی باک گفته بود که همة آنها مسلمانان هستند و من اجازه ورود به هیچ کسی را به خانه ام را نمی دهم مگر اینکه از روی جنازه من بگذرند و به این ترتیب فاجعة قتله در اردبیل فروکش کرد.

سرانجام این عالم جلیل القدر و بی باک در روز عید غدیر خم در سال 1328 بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت می گویند شب وفاتش برای خواندن صیغه عقد مهمان یکی از آشنایان بوده است. در آن مجلس یکی از حاضرین به ایشان می گوید که آقا مثل اینکه الحمدا... حالتان خوب است. آیت ا... شیخ غلامحسین در جواب او می گوید معلوم نیست شاید فردا در مجلس خاکسپاری من شرکت کنید و همین طور هم شد و فردای آن روز از دنیا رفت. مقامات شهر اردبیل و بازاریان به احترام مقام او شهر را به کلی تعطیل کردند و مراسم باشکوهی توسط مردم و مقامات برگزار شد و آموزش و پرورش شهر هم تعطیل رسمی اعلام کرد. خادم بارگاه حضرت امام علی (ع) می گفته است که هر زمان که صبح برای باز کردن در بارگاه امام رفتم شیخ غلامحسین را در پشت در منتظر باز شدن دیدم.

ایشان در زمانی که به اردبیل آمدند وقتی کسی از آیت ا... سیدابوالحسن اصفهانی از ایران سوالی از ایشان می کرد ایشان از سوال کننده می خواستند سوال اشان را در ایران از آیت ا... شیخ غلامحسین بپرسند. ایشان زمانی که از دنیا رفتند زندگیشان در نهایت بی چیزی و فقر بود و حتی فرزندان کوچکش هم در نهایت فقر بزرگ شدند.

می گویند در کلاس آیت ا... سیدابوالحسن اصفهانی تنها شاگردی که در کلاس درس از ایشان اشکال می گرفته و یا اشکال وارد می کرده مرحوم آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی بوده است در مقام علمی ایشان همین بس که می گویند وقتی که ایشان از نجف به ایران برگشتند وقتی در نجف در بین روحانیون هم طراز ایشان مسئله علمی مهمی پیش می آمده و کسی جواب را نمی دانست این اصطلاح را می گفته اند که جواب در دست شیخ غلامحسین بودکه او هم هر چه علم در نجف بود با خود به اردبیل برد.

آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی را می توان یکی از بی باک ترین مراجع در آن مقطع تاریخی دانست شخصیتی که چه از لحاظ معنوی و تقوی و چه ساده زیستی بی بدیل بود و کمتر کسی را می توان مثل او یافت و از لحاظ علم روز و تسلط به مسائل سیاسی و اجتماعی زمانه هم که الحق تسلط کامل به آن داشت و به همین علت در زندگی آن بزرگوار می بینیم که در مقابل بدعتها و خرافات مربوط به مسائل سیاسی زمان مثل جریانات توده و فرقه دمکرات آذربایجان با شجاعت در مقابل حاکمان و حامیان آنها مثل دولت روسیه در منبر به روشنگری مردم می پردازد و با وجود تهدیدات فراوان از طرف آنها ذره ای ترس به خود راه نمی دهد و در جریان قتله نیز محکم باز می ایستد.

ایشان را در علم اصول از قوی ترین و باسوادترین عالمان هم عصر خود می دانند و می گویند که در اصول کمتر کسی مثل ایشان به این علم تسلط داشت. می گویند که یکی از آشنایشان قبل از مرگ به ایشان پیشنهاد می کنند که اجازه دهد بعد از مرگ جنازة ایشان به صورت امانت در قبری در اردبیل دفن شود و در سرفرصت به نجف انتقال شود تا با توجه به محبت و علاقه اش به مولا علی (ع) علاقه دارید در کنار ایشان باشد ولی این بزرگوار این حرف را قبول نمی کند و می گوید این کار اشتباهی است. اگر اعمال من درست باشد در همان شب اول قبر در دارالسلام هستم ولی اگر اعمالم درست نباشد اگر کنار امام حسین (ع) هم دفن کنید جنازه ام را به بیابان برهوت پرت خواهند کرد.

و زمانی که ایشان از دنیا رفت در وصیت نامه اش 50 تومان بود که این پول را جهت کفن و دفن گذاشته بوده است.

ایشان آنچنان نفوذ کلام و محبوبیتی در میان مردم اردبیل داشته اند که یکی از شاگردانش نقل می کند که روزی استاد (شیخ غلامحسین) از من وقتی پرسید چرا ازدواج نمی کنی؟ من گفتم که کسی دختر به من نمی دهد استاد همین که این حرف را شنید از من خواست تا به خواستگاری دختر یکی از بزرگان شهر اردبیل بروم و به او بگویم که شیخ غلامحسین مرا فرستاده است و من نیز با تردید این کار را کردم و آن بزرگ شهر به محض شنیدن حرف استاد و سفارش او دخترش را عروس من کرد.

حجه الاسلام و المسلمین جواد شهبازی از شاگردان آیت ا... غلامحسین غروی نجفی دربارة خاطراتی از او نقل می کند و می گوید:

آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در زمان جریانات فرقه دمکرات آذربایجان در اردبیل با توجه به ناامنی در شهر اردبیل و با توجه به اینکه ایشان با حرفها و منبرهایشان بر علیه فرقه و دمکرات و روس مخالفین سرسختی داشتند فرماندهان روس دشمنی زیادی با او پیدا کرده بودند به همین علت گروهی از دوستاران و مریدان ایشان از او می خواستند تا محافظی شخصی برای او باشند به همین علت به او پیشنهاد چند نفر از مردان قوی و مورد اعتماد را می کنند ولی ایشان به هر کدام ایرادی می گیرد و می گوید از او قوی تر را می خواهم تا اینکه مریدانش حسنه می شوند می گویند که آقا دیگر قوی تر از این نداریم.

وقتی مریدان این جمله را می گویند آیت ا... شیخ غلامحسین می گوید ولی من قوی تر از آنها را همیشه با خود دارم و آن خداست تا خدا را دارم من هیچ محافظ و نگهبانی را نمی خواهم.

آقای شهبازی می گوید: زمان تسلط فرقه دمکرات آذربایجان بر اردبیل بخاطر اینکه ایشان به شدت با این حکومت و طرفداران آنها روسها مخالفت می کرد به همین علت رادیو روسها بر علیه ایشان در برنامه هایی که پخش می کرد سخن می گفته است و رادیو انگلیس هم به حمایت از ایشان سخن می گفته و بعد از مدتی برعکس رادیو روسیه به تعریف از ایشان و رادیو انگلیس به مخالفت از ایشان سخن می گفته است ولی این بزرگوار ذره ای به تعریف یا مخالفت این دو کشور که هر کدام گوشه ای از کشور را در اشغال داشتند و با یکدیگر در تاراج ثروت و منابع آن رقابت می کردند توجهی نمی کردند [جریان امتیاز نفت شمال و جنوب که هر کدام در این زمینه با عواملی که در قدرت و حکومت حاکمه ایران داشته اند سعی در بدست آوردن امتیاز بهره برداری آن می کردند. انگلیسها که جنوب را در دست داشتند از امتیاز نفت جنوب و روسها هم که شمال را در دست داشتند امتیاز نفت شمال را می خواستند] (همچنین در زمینه تاراج منابع اردبیل مراجعه شود به گفته های آقای جواد شهبازی در زمینه قطع هزاران هزار از درختان جنگلهای اطراف شهرستان نمین به خصوص روستاهای ننه کران وسولا که روسها همه را قطع و به روسیه انتقال دادند.

آقای شهبازی ادامه می دهد و می گوید:

آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی آنچنان بی پروا با روسها و فرقه دمکرات برخورد می کردند که حتی گاهی دشمنانش برای اینکه از محبوبیت او در بین مردم بکاهند شایعه می کردند که او همدست روسها یا انگلیسهاست و اگر چنین نبود او نمی توانست با این قدرت سخن بگوید و اینان با این شگردها می خواستند از محبوبیت او در بین مردم بکاهند در حالی که مردمی که او را می شناختند و از ایمان و تقوای او خبر داشتند می دانستند که شیخ غلامحسین به غیر از خدا از هیچ کس و دولتی ترس ندارد و او با ایمانش چنین بی پروا و با شجاعت سخن می گوید.

او وقتی در بالای منبر روضه اباعبدالحسین (ع) را که همیشه هم از روی کتاب و مقتل می خوانده خودش قبل از مردم طوری گریه می کرده که بعضی از مردم با دیدن گریة او اشک بر چشمانشان می شده است.

از شاگردان آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی در اردبیل می توان از آقایان آیت ا... سید ابراهیم سید حاتمی حجه الاسلام و المسلمین جواد شهبازی، آیت ا... موسوی ننه کران، مرحوم آیت ا... محمد مسائلی، آیت ا... علی مشکینی، آیت ا... مفتی شیعه، آقای جوادی، آیت ا... موسوی اردبیلی نام برد.

می گویند آیت ا... العظمی بهجت هم ایشان را به خوبی می شناسند و به نیکی از ایشان یاد کرده اند ایشان کتابهای دست خطی بسیار نفیسی داشته است که از چندین نسل از اجدادش که همگی روحانی بوده اند به ایشان رسیده بوده است (پدر شیخ غلامحسین ـ شیخ عبدالرحیم ـ شیخ آقا تاروردی ـ شیخ الله وردی) که بعد از درگذشت ایشان وقف مدرسه ملاابراهیم می شود و متأسفانه در گذر زمان همگی ناپدید شده است و در حال حاضر به غیر از چند جلد که به کوشش و تلاش آیت ا... سید حاتمی از تهران خریداری شده و در نزد ایشان است اطلاعی از باقی کتابهای بجا مانده از کتابهای ایشان نیست.

آیت ا... غلاحسین غروی نجفی کتاب تقریراتی هم بر کتاب آیت ا... نائینی نوشته اند که این کتاب در حال حاضر در اختیار آیت ا... سید حاتمی قرار دارد.

ایشان در بحث مال امام بسیار دقت بعمل می آورده اند تا آنجا که نمی گذاشته اند حتی در زندگی خودشان ذره ای از این پول بی جا مصرف شوند، یکی از فرزندانش می گوید (احمد قدسی) شعار مادر خانه همیشه این بود که پدر به ما می گفت (ثواب کاسه لیسی هی بلیسی هی بلیسی) یعنی اینکه نباید یک ذره هم در کاسه غذا بماند

فرزندانش با وجود اینکه تا سطوح بالا هم در نزد پدر دروس حوزوی را خوانده بوده اند ولی ملبس به لباس روحانی شده اند. آنان علت را زندگی بیش از حد ساده و فقیرانه پدر می دانند و می گویند: پدر آنچنان در سادگی زندگی کرد که ما دیدیم نمی توانیم مثل او باشیم به همین علت هم ملبس به این لباس مقدس نشدیم.

درباره ایشان در کتاب «اردبیل در گذرگاه» تاریخ جلد سوم مرحوم بابا صفری در فصل پنجم علما و دانشمندان اردبیل در صفحه 344 به نیکی یاد کرده اند و آقای موسوی ننه کران هم در کتاب مشاهیر آذربایجان از ایشان به نیکی یاد کرده اند.

نقل قول است که می گویند زمانی که محمدرضا شاه پهلوی در پانزده خرداد سال 1326 بعد از شش ماه از پایان حکومت فرقه دمکرات آذربایجان وقتی به اردبیل آمدند برخی از بزرگان شهر از آیت ا... شیخ غلامحسین غروی نجفی خواستند تا به دیدار شاه بیاید ولی ایشان با این جمله جواب آنها را داد و فرمود: «من کاری با شاه ندارم، اگر او کاری با من دارد بیاید».

علی درازی