موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل بزرگترین مرکز اسناد و عکس برای مطالعات اردبیل شناسی

موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل بزرگترین مرکز اسناد و عکس برای مطالعات اردبیل شناسی

بانزدیک شدن 11-2-91 موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل به چهارمین سال تاسیس خود نزدیک می شود در زمان ثبت این موسسه در تاریخ 11-2-87 هر گز این تصورات را نداشتیم که موسسه ما تبدیل به بزرگترین مرکز اسناد وعکس در استان اردبیل شود در طول این چهار سال به یاری خداوند توانسته ایم 3000برگ اسناد و 1000قطعه عکس در مورد تاریخ اردبیل جمع آوری نمائیم تا موسسه ما مرکزی باشد برای مراجعه دانشجویان عزیز در رشته معماری. تاریخ و باستان شناسی و از جمله فعالیتهای که در مورد مطالعات اردبیل شناسی انجام داده ایم به قرارذیل می باشد :

- خانه های تاریخی اردبیل (بررسی خانه های تاریخی اردبیل بر اساس اسناد و مدارک موجود در موسسه و پلان خانه های تاریخی اردبیل)

-پل های تاریخی اردبیل

- حمام های  تاریخی اردبیل

 - عشایر . امنیت . مرز  

-  شناسنامه فرهنگی استان اردبیل  

-    امامزادگان و اماکن متبرکه  استان اردبیل

-    عملکرد دکتر نایبی  در شهراری اردبیل بر اساس اسناد و مدارک

-    اردبیل در دوره صفویه

-         اردبیل  در دوره مشروطیت

-         حاج بابا خان مجاهد اردبیلی

-         نقش عظمت خانم در تاریخ معاصر اردبیل

-         حیات محسنی (شرح خاطرات شالمانوف در دوره مشروطیت )

-         دارالبکاء اردبیل(بررسی حسینیه مجتهد در طول تاریخ اردبیل بخصوص در  ایام عزاداری)

-           فرهنگ جغرافیای اردبیل

-            تصحیح کتاب خطی روضه الصفات (از عبدی بیگ شیرازی که 39 باغ قزوین در دوره صفویه را به صورت شعر بیان نموده است )

-         شرح رجال اردبیل

-         تاریخ معاصر اردبیل

-        تصحیح کتاب  صریح الملک عبدی بیگ شیرازی(سواد وقف نامه بقعه شیخ صفی الدین)

-         اسناد نو یافته در مورد تاریخ اردبیل

-         تاریخچه شهر و شهرداران اردبیل

-         تاریخچه شهر و شهرداران نمین

-       تاریخ شهر و شهرداران سرعین 

  -         مستند نگاری ورنی

-        مردم شناسی شهرستان نمین

-         پیام آوران نوروز اردبیل

-         محبوسین نارین قلعه اردبیل

-         تاریخ انتخابات اردبیل سال 1302شمسی دوره پنجم

-         ملا حبیب الله اردبیلی مبارز فراموش شده

-         سید حسین اردبیلی موسس روزنامه خراسان و ایران در دوره قاجار

-         دموکرات در اردبیل

28-         شرح حال شیخ حسین لنکرانی نماینده اردبیل در دوره چهاردهم مجلس

29-         حاکمان قدیم اردبیل

-         اردبیل در مسیر تجارت(اردبیل و جاده ابریشم )

-        اردبیل در دایره المعارف های مشهور ایران (بزرگ اسلامی ،تشیع ،دانشنامه جهان اسلام و ..............در 4مجلد )

-          باباصفری به روایت اسناد

-            غارت و خیانت (فعالیت حفریات ژاک دمورگان در منطقه اردبیل )

-            اردبیل قدیم به روایت تصویر (بررسی اردبیل در دوره های مختلف تاریخی با توجه بر عکسهای قدیمی شامل ۳۰۰عکس منتشر نشده )


 

بکتاشیه

بکتاشیه ،  

طریقت پیروان حاجی بکتاشِ ولی * که بالیم سلطان (متوفی 922) در واقع ، به اصول آن صورت ثابتی داد. این طریقت از آناطولی نشأت گرفت و در سده های نهم و دهم آیین رسمی سپاه ینی چری * شد، و بر اثر برخورداری از حمایت رسمی دولت عثمانی و در پی کشورگشاییهای سلاطین ترک ، به شبه جزیرة بالکان و از آنجا به آلبانی راه یافت و بعدها خانقاههای بکتاشیه در آنجا ساخته شد. راهیابی این طریقت به شبه جزیرة بالکان ، در اسلام آوردن ساکنان آنجا سهم عمده ای داشت (سبحانی و انصاری ، ص 511ـ512؛ معصوم علیشاه ، ج 2، ص 347؛ > دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، ذیل واژه ؛ د. ترک ، ذیل «بکتاشیه »، «حاجی بکتاش ولی »).

 

بنابر رسالة بَساطی که در زمان شاه طهماسب (حک: 930ـ 984) نوشته شده است و علویان آن را «مناقب و فرمایش بزرگ » می خوانند، ظاهراً نخستین اصول بکتاشیه تقریباً همان اصول اخیّه (پیروان اَخی اِورَن * از مشایخ قرن هفتم ) است که تمایلات تند علوی دارند. بعلاوه ، منابع تاریخی نشان می دهد که بکتاشیه از روزگاران گذشته با فرقه ای از صوفیه که ابدالان * روم خوانده می شوند، پیوند داشته اند به طوری که بکتاشیان نیز ابدالان بکتاشی نامیده می شدند (سبحانی و انصاری ، ص 520؛ د.ترک ، ذیل «بکتاشیه »). بکتاشیه در آداب و اعمال با قلندریه نیز شباهتهایی دارند؛ همچون چهار ضرب (تراشیدن موهای سرو ریش و سِبلَت و ابرو) که از شعارهای قلندریه بوده وخلیل وحدتی دده بابا (متوفی 1060) در ترجیع بندی در مدح حاجی بکتاش ، این عمل را به وی نسبت داده است . در ولایت نامه (مناقب حاجی بکتاش ) نیز از آدابی چون تراشیدن موی مریدان به هنگام بیعت سخن رفته است . اگر قطب الدین حیدر که در سنت بکتاشیان معروف است ، همان قطب الدین حیدر (متوفی 618) بنیانگذار طریقت حیدریه * باشد، معلوم می شود که بکتاشیه با طریقت حیدریه نیز بی ارتباط نبوده است . از مناقب خواجة جهان و نتیجة جان (منسوب به واحدی

 

در 929)، نیز به وضوح بر می آید که ابدالان ، قلندریان ، حیدریان ، جامیان ، ادهمیان و شمسیان از نظر عقیده ، سنّت و هیئت ظاهری به بکتاشیان بسیار شبیه بوده اند (گولپینارلی ، ص 118، 245ـ246، 382؛ سبحانی و انصاری ، ص 520ـ 522؛ د. ترک ، همانجا). بنابراین ، حاجی بکتاش پیرو آیین و اصول سادة بابایی بود که تداوم ملامتیة خراسان است ( د.ترک ، همانجا) و بکتاشیه به مرور وارث عقاید مشترک تمامی این فرقه های شیعیِ باطنی شد و با عقاید حروفیه * نیز درآمیخت (ووسینیچ ، ص 155؛ ریاحی ، ص 135).

 

به نوشتة ولایت نامه ، پس از حاجی بکتاش ، چَلبیها که فرزندان خاتون آنا، دختر خواندة حاجی بکتاش ، بودند نمایندة طریقت بکتاشیه شدند که بالیم سلطان نیز از آنان است . وی که مادرش شاهزاده ای بلغاری و مسیحی و پدرش یک بکتاشی به نام مُرسل بابا بود، نمادی از مسیح در قالب عَلَوی تلقّی می شود. برخی از جلوه های شیعی که در بکتاشیه به چشم می آید منسوب به بالیم سلطان است (شیبی ، 1982، ج 2، ص 340؛ د ترک ، مانجا). پس از بالیم سلطان ، برادرش قلندر چلبی در زمان سلیمان قانونی (متوفی 974) شورش دوم بابایی را به راه انداخت و در 935 به قتل رسید ( رجوع کنید به بابایی * ؛ بابا الیاس خراسانی * ). پس از او خانقاه بکتاشیان مدتها نفوذ معنوی خود را از دست داد. 23سال پس از قلندر چلبی ، سَرسَم علی بابا (متوفی 997) مقام دده بابا (شیخ بزرگ ) را بنیان نهاد. از آن پس دده بابا پیش کسوت طریقت تلقّی می شد و چلبیها نیز تولیت اوقاف را بر عهده داشتند. به این ترتیب ، از قرن دهم مرکز قدرت بکتاشیه به دو شاخة چلبیهاو دده باباها تقسیم شد (سبحانی و انصاری ، ص 523، 525؛ د. ترک ، همانجا).

 

در زمان سلطان محمود دوم (حک.1223ـ1255) سپاه ینی چری قیام کردند و چون ینی چریها بکتاشیه را طریقت خود می دانستند و بکتاشیان نیز به یاری آنها شتافتند، سلطان با انحلال سپاه ینی چری (1241) بکتاشیه را نیز برانداخت ، باباهای بزرگ بکتاشی را اعدام یا تبعید کرد و تکیه های آنان را ویران ساخت (فرید، ص 124، 446؛ گلشنی ، ص چهل و هفت ؛ د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل واژه ؛ > دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، ذیل واژه ؛ رجوع کنید به زرین کوب ، ص 84).

 

در اواسط قرن سیزدهم ، تکیه های بکتاشیه دوباره گشوده شد. در این دوره بسیاری از بکتاشیان از ترقیّخواهان واعضای ترکهای جوان * بودند. در 1303 ش که آتاتورک فعالیت فرقه های صوفیه را ممنوع کرد، این سلسله مرکزخود را از آناطولی به آلبانی انتقال داد. در 1323ش /1945در آلبانی نیز فعالیت همة سازمانها و جماعتهای مذهبی ،از جمله بکتاشیه ، ممنوع شد و به دنبال این محدودیتهاعده ای از آلبانیاییهای بکتاشی به امریکا مهاجرت کردند و در 1331 ش / 1953 در میشیگان تکیه ای تأسیس نمودند. با سقوط نظام کمونیستی در آلبانی (1368ـ1369ش / 1990ـ1991) تکایای بکتاشیه فعالیتهای خود را در آن کشور از سر گرفتند (گلشنی ، همانجا؛ > دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا).

 

امروزه بکتاشیه علاوه بر آلبانی و به طور محدود در ترکیه ، در میان مردم سوریه ، مصر، ترکهای مقیم اروپا و نیز مناطق آلبانیایی نشین و مسلمان مقدونیه و کوزوا رواج دارد (اسعدی ، ج 2، ص 286؛ > دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا؛ گلشنی ، همانجا). حُب اهل بیت پیامبر علیهم السلام ، خصوص امام علی علیه السلام ، در سرلوحة عقاید بکتاشیه قرار دارد. به عقیدة آنان حق ، محمد و علی سه صورت برای بیان یک حقیقت اند. آنان به دوازده امام شیعیان اعتقاد دارند و بخصوص برای امام جعفر صادق علیه السلام احترام بسیار قائل اند. پیروان این طریقت ، به طور صوری ، فقه جعفری را نیز می پذیرند (شیبی ، 1353ش ، ص 96؛ همو، 1982، ج 2، ص 340ـ343؛ سبحانی و انصاری ، ص 535؛ د.اسلام ، چاپ دوم ، همانجا).

 

به نظر بکتاشیان ، بعضی از آیینها جای عبادتهای شرعی را می گیرند، مانند: هر صبح و شام صلوات فرستادن بر دوازده امام علیهم السلام ، خواندن دعای «نادِعلی »، خودداری از نوشیدن آب در دهة اول محرم ، اعتراف کردن به گناهان نزد بابا (شیخ ) پس از محرم ، بزرگداشت نوروز که به اعتقاد بکتاشیان روز ولادت حضرت علی علیه السلام است ، با برادران دینی بکتاشی بر سر سفره های محبّت (دَم ) نشستن و سرودهای بکتاشی (نَفَس ) خواندن و نی نواختن (سبحانی و انصاری ، ص 535ـ536؛ > دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا).

 

اخلاق از نظر بکتاشیه در این جمله خلاصه می شود: «دستت را بی آزار، زبانت را رازدار و کمرت را استوار نگه دار.» به نظر آنها انسانهای کامل به شریعت چندان اهمیت نمی دهند. به گفتة آنان : «خودشناس را خون پدر حلال و خود ناشناس را شیر مادر حرام است .» ( د.ترک ، همانجا؛ سبحانی و انصاری ، ص 536).

 

سلسله مراتب بکتاشیه . در طریقت بکتاشیه پنج مقام (مرتبه ) وجود دارد: مقام اول «مُحب » بودن است ؛ کسی که به یکی از باباها دست ارادت دهد، مُحب خوانده می شود. دومین مقام ، «درویشی » است ؛ از محبانِ مرد کسی که به درویشی اعتراف کند و وارد تکیه ای شود و مدتی با نهادن عرقچین خدماتی چون خرید کردن ، چوپانی و سایر کارهای بیرون از تکیه را به عهده گیرد، پس از اثبات لیاقت به مقام درویشی می رسد. مقام سوم ، مقام «بابا»یی است . در صورت نیاز یا درخواست کتبی محبّان از خلیفه ، درویش به مقام بابایی می رسد و اجازة تربیت محب و درویش را دریافت می کند. مقام چهارم «تجرد» است . درویش یا بابای غیرمتأهل که مصمم به تجرّد باشد، موهایش تراشیده و گوش راستش سوراخ می شود وبرای همیشه خود را وقف طریقت می کند. مقام پنجم «خلیفه » بودن است . سه بابای مجرد با دادن اجازه نامه می توانند بابایی را به مقام خلافت برسانند (سبحانی و انصاری ، ص 527ـ529؛ د. ترک ، همانجا).

 

پوشاک و وسایل بکتاشی . در گذشته ، بکتاشیان کلاهی به نام «اَلِفِ خراسانی » بر سر می گذاشتند. گویا شمس تبریزی نیز این کلاه را بر سر می گذاشته است . الف خراسانی سفید رنگ است و در قُبة (قسمت فوقانی ) آن چهار تَرک و در رأس آن دگمه ای هست . بکتاشیان کلاه دیگری نیز به نام «جلالی » یا «حسینی » بر سر می گذارند که دوازده ترک در قُبه و چهار ترک در لنگر (قسمت پایین ) دارد. دوازده ترک نشانة اعتقاد به دوازده امام و چهار ترک نمادی از چهار مرحلة شریعت ، طریقت ، معرفت و حقیقت است (گولپینارلی ، ص 116ـ117؛ د.اسلام ، چاپ دوم ، همانجا؛ د.ترک ، همانجا).

 

بکتاشیان سنگ گردی به نام «سنگ تسلیم » با نخی به گردن می آویزند. همچنین کمربند پهن و ضخیمی با قیطان به دور کمر می بندند. «پالِهَنگ » نیز سنگی است بزرگتر از سنگ تسلیم که بالای کمربند و به محاذات معده بسته می شود. خرقة بکتاشیان سفیدرنگ و مانند خرقة سایر درویشان بدون یقه است (معصوم علیشاه ، ج 2، ص 347؛ سبحانی و انصاری ، ص 533ـ535).

 

متون بکتاشی . آثار ادبی بکتاشیان بیشتر به زبانهای فارسی ، ترکی ، عربی و آلبانیایی است . بیشترین تعلیمات این سلسله در شعرهای آنها متجلی شده است . زیرا به عقیدة بکتاشیان نظم جایگاهی والاتر از نثر دارد. این اشعار نقش مهمی در ادبیات ترکیه و آلبانی داشته است (امیری ، ص 40ـ41؛ > دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا).

 

از نخستین آثار ادبی بکتاشیان ، اشعار سعید اَمرَه است که در قرن هفتم سروده شده است . در قرن دهم شاعر بزرگی چون قایغوسز ابدال و در قرن یازدهم پیر سلطان ابدال و مرید قولْ همت ظهور کردند. اما پس از آن شعرای بکتاشی تقریباً مضامین گذشتگان را تکرار کرده اند. این اشعار که مشتمل بر اعتقادات و سنتهای بکتاشی ، ابراز محبّت به اهل بیت علیهم السلام ، و بویژه ذکر مصائب امام حسین علیه السلام است ، تأثیر مهمی در فرهنگ آلبانی داشته است (سبحانی و انصاری ، ص 537ـ538؛ امیری ، ص 41؛ > دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا).

 

یکی از آثار ادبی بزرگ بکتاشیه به زبان آلبانیایی و به خط عربی ، منظومة حماسی «الحدیقه » سرودة طالب (دالیب ) فراشِری در 1258/ 1842 است . او در این منظومة شصت هزار بیتی ، به ذکر حماسة کربلا و قهرمانیهای امام حسین علیه السلام پرداخته است . این منظومه در ادبیات آلبانی ارزش فراوانی دارد، زیرا اولین و طولانیترین منظومة حماسی آلبانی است . نعیم فراشری (1281ـ1318/ 1864ـ1900)، شاعر بکتاشی ، نیز منظومه ای به زبان آلبانیایی دربارة حادثة کربلا سروده است . او که آخرین و بزرگترین شاعر پارسی گوی آلبانی در قرن سیزدهم / نوزدهم است ، در منظومة حماسی خود رشادت امام حسین علیه السلام و بخصوص دلاوری عباس بن علی علیه السلام را ستوده است . علاوه بر اینگونه ادبیات عاشورایی ، بکتاشیها حکایات بسیاری از قهرمانیها و کرامات امام علی علیه السلام نقل کرده اند که در ادبیات عامیانة آلبانی راه یافته است (امیری ، ص 41ـ42؛ گلشنی ، ص چهل و چهار ـ چهل و پنج ، چهل و هشت ).

 

منابع : مرتضی اسعدی ، جهان اسلام ، تهران 1366ـ1369 ش ؛ وحید امیری ، «ادبیات بکتاشیه در آلبانی »، کیهان فرهنگی ، سال 5، ش 5 (مرداد 1367)؛ محمد امین ریاحی ، زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی ، تهران 1369 ش ؛ عبدالحسین زرین کوب ، ارزش میراث صوفیه ، تهران 1362 ش ؛ توفیق سبحانی و قاسم انصاری ، «حاجی بکتاش ولی و طریقت بکتاشیه »، نشریة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی ( دانشگاه تبریز )، سال 28، ش 120 (زمستان 1355)؛ کامل مصطفی شیبی ، الصّلة بین التصوّف و التشیّع ، بیروت 1982؛ همو، همبستگی میان تصوّف و تشیّع ، ترجمه و تلخیص و نگارش علی اکبر شهابی ، تهران 1353 ش ؛ محمدبک فرید، تاریخ الدّولة العلیّة العثمانیّة ، چاپ احسان حقّی ، بیروت 1408/1988؛ عبدالکریم گلشنی ، فرهنگ ایران در قلمرو ترکان : اشعار فارسی نعیم فراشری شاعر و نویسنده قرن نوزدهم آلبانی ، شیراز 1354 ش ؛ عبدالباقی گولپینارلی ، مولانا جلال الدّین : زندگانی ، فلسفه ، آثار و گزیده ای از آنها ، ترجمه و توضیحات توفیق سبحانی ، تهران 1363 ش ؛ محمد معصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقایق ، چاپ محمدجعفرمحجوب ، تهران ] تاریخ مقدمة 1318 [ ؛ وین ووسینیچ ، تاریخ امپراتوری عثمانی ، ترجمة سهیل آذری ، تهران 1346 ش ؛

 

EI 2, s.v."Bekta  shiyya" (by R. Tschudi) ; The Oxford encyclopaedia of the modern Islamic world, s.v. "Bekta  sh   yah" (by Frances Trix); TA , svv. "Bekta §   lik", "Bekta , Hace B. - i Veli ".

 

تصحیح کتاب مدافعه بر مقابله در خصوص مطالب بابیت عبد السلام آخوند زاده در موسسه مطالعات و تدوین تاریخ

تصحیح کتاب مدافعه بر مقابله در خصوص مطالب بابیت عبد السلام آخوند زاده در موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل

طی دویست سال اخیر روحانیون در رشد و ترقی و توسعه تمامی اقوام قفقاز از جمله آذربایجان نقش مهمی داشته اند. یکی از آنها دانشمند و اسلام شناس مشهور و روحانی معروف ملاعبدالسلام آخوندزاده از روحانیونی است که در قفقاز به درجه شیخ الاسلامی رسید.

ملا عبدالسلام آخوندزاده 154 سال قبل یعنی در1843م [1223 شمسی] در شهر «سلیان » آذربایجان در یک خانواده روحانی متولد شد. او نزد پدر خویش تحصیل علوم کرد و در مدت کوتاهی خواندن و نوشتن به زبانهای عربی و فارسی را آموخت. کتابخانه بزرگ پدرش مدرسه او گردید. وی با بهره گیری از همین کتابخانه امکان یافت در سن جوانی قرآن را بیاموزد و در همین کتابخانه با آثار پرارزش و گوناگون در موضوعات تاریخ و فلسفه اسلام آشنا شد. وی با تحصیل در مدرسه دینی «سلیان » اطلاعات علمی خود را گسترش داد و تعمیق بخشید. هنوز جوان بود که در موقع شخصیتی متخصص در علوم دینی توجه همگانی را به خود جلب کرد. به این خاطر بود که در سال 1861م [1241 ش] به تفلیس رفت و در مدرسه دینی وابسته به اداره روحانی مسلمانان قفقاز به تدریس زبانهای عربی و فارسی پرداخت. عبدالسلام معلم در همین مدرسه به مدت هفت سال به آموزش علوم اسلامی و زبانهای فارسی و عربی پرداخت و با تبلیغ و تدریس نسل حاضر را با عقاید اسلامی آشنا ساخت. نفوذ عبدالسلام آخوندزاده در اینجا به جایی رسید که در سال 1878م [1258 ش] از طرف «سمیناریای گوری » (1) گرجستان دعوت به کار شد و در این مدرسه به عنوان مدرس زبان آذربایجانی و علوم شریعت به فعالیت پرداخت و صدها جوان را با علوم قرآنی و شریعت آشنا ساخت. در سایه زحمات و فداکاری وی نسل جدیدی از افراد کاملا آشنا با علوم اسلامی و بخصوص تشیع تقدیم آذربایجان شد. او همچنین محصلان این انستیتو را با نماز و روزه و احکام و عبادات مختلف عادت داد. در بعد آموزش زبان فارسی نیز عبدالسلام خدمات زیادی انجام داد. او حتی برای استفاده محصلان، جزوه ای درسی به نام «مفتاح لسان فارسی » نوشت و در 1891م [1271 ش] آن را به صورت کتاب چاپ کرد و در اختیار محصلان قرار داد.

به خاطر همه این کوششها، عبدالسلام متجاوز از یک قرن پیش یعنی در سال 1894م [1274 ش] زمانی که هنوز 51 سال بیشتر نداشت به درجه شیخ الاسلامی رسید. عبدالسلام آخوندزاده یکی از نخستین آذربایجانیانی است که در قفقاز به این درجه عالی دینی رسید. او همچنین در همین سال به ریاست اداره روحانی مسلمانان قفقاز در تفلیس برگزیده شد و تا آخر عمر در این سمت فعالیت کرد. در سایه رهبری عاقلانه وی بود که «اداره روحانی مسلمانان قفقاز» در میان این نوع اداره های وابسته به سایر مسلمانان در کل روسیه صاحب نفوذ زیادی شده بود.

شیخ الاسلام عبدالسلام آخوندزاده آذربایجانی در 18 نوامبر1907م [27 آبان 1287 ش] در شهر تفلیس وفات یافت.

عبدالسلام آخوندزاده دارای آثار علمی زیادی بوده که تاکنون حفظ و نگهداری شده است.

آثار وی دو گونه است:

1 - تحقیقات در مورد زبان فارسی و صرف و نحو

از این نوع می توان «مفتاح لسان فارسی »، «صرف مختصر»، «خط تعلیق و نستعلیق » را نام برد.

2 - آثار دینی، تاریخی و تربیتی

از این نوع می توان «وعظ و نصیحت » در1903م [1283 ش]، «رسالة الاحکام » (1903)، «عمدة الاحکام » (تبریز 1300 ق)، «کتاب معلم اطفال » در1897م [1277 ش] را نام برد.

همه این آثار با استناد به تاریخ اسلام، کلام و نصایح پیامبر اسلام(ص) نوشته شده است. کتاب «تاریخ پیغمبران مقدس » از میان تمامی آثار عبدالسلام آخوندزاده در موضوع اسلام، جایی ویژه دارد. این اثر ارزشمند در 1892م [1272 ش] نوشته شد و در سالهای 1893م، 1901م،1993م در باکو به صورت کتاب منتشر شد. در این اثر ارزشمند که یک مقدمه و دو فصل را در برمی گیرد نگاهی علمی به تاریخ دوران آدم تا خاتم(ص) افکنده شده و تولد، راه زندگی، باور و اعتقاد، هابیل و قابیل و پیغمبرانی چون نوح، ابراهیم، اسماعیل و یوسف منعکس شده است.

عبدالسلام آخوندزاده همچنین حیات پرمعنا و پر از حوادث حضرت پیغمبر(ص) و مبارزات بزرگ و آموزنده وی را مطالعه و جمعبندی نموده است.

کتاب «تاریخ پیغمبران مقدس » هنوز هم در آذربایجان به عنوان اثری علمی و منبعی در پژوهشهای تاریخی و تاریخ اسلام دارای ارزش والایی است.

پی نوشت:

1- انستیتوی علوم تربیتی در گرجستان که به تربیت آموزگاران از اهالی قفقاز برای تدریس در مدارس محلی می پرداخت. بسیاری از شخصیتهای مهم جمهوری آذربایجان از جمله موسیقیدان، نویسنده، سناریست و روزنامه نگار مشهور و بنیانگذار موسیقی نوین در شرق یعنی عزیز حاجی بیک اف فارغ التحصیل همین انستیتو بودند - م.

ملا عبدالسلام آخوندزاده در 1843م [1223 شمسى] در شهر «سلیان» آذربایجان در یک خانواده روحانى متولد شد. او نزد پدر خویش تحصیل علوم کرد و در مدت کوتاهى خواندن و نوشتن به زبانهاى عربى و فارسى را آموخت. کتابخانه بزرگ پدرش مدرسه او گردید. وى با بهره گیرى از همین کتابخانه امکان یافت در سن جوانى قرآن را بیاموزد و در همین کتابخانه با آثار پرارزش و گوناگون در موضوعات تاریخ و فلسفه اسلام آشنا شد. وى با تحصیل در مدرسه دینى «سلیان» اطلاعات علمى خود را گسترش داد و تعمیق بخشید.

هنوز جوان بود که در موقع شخصیتى متخصص در علوم دینى توجه همگانى را به خود جلب کرد. به این خاطر بود که در سال 1861م [1241 ش] به تفلیس رفت و در مدرسه دینى وابسته به اداره روحانى مسلمانان قفقاز به تدریس زبانهاى عربى و فارسى پرداخت. عبدالسلام معلم در همین مدرسه به مدت هفت سال به آموزش علوم اسلامى و زبانهاى فارسى و عربى پرداخت و با تبلیغ و تدریس نسل حاضر را با عقاید اسلامى آشنا ساخت. نفوذ عبدالسلام آخوندزاده در اینجا به جایى رسید که در سال 1878م [1258 ش] از طرف «سمیناریاى گورى» (1) گرجستان دعوت به کار شد و در این مدرسه به عنوان مدرس زبان آذربایجانى و علوم شریعت به فعالیت پرداخت و صدها جوان را با علوم قرآنى و شریعت آشنا ساخت. در سایه زحمات و فداکارى وى نسل جدیدى از افراد کاملا آشنا با علوم اسلامى و بخصوص تشیع تقدیم آذربایجان شد. او همچنین محصلان این انستیتو را با نماز و روزه و احکام و عبادات مختلف عادت داد. در بعد آموزش زبان فارسى نیز عبدالسلام خدمات زیادى انجام داد. او حتى براى استفاده محصلان، جزوه اى درسى به نام «مفتاح لسان فارسى» نوشت و در 1891م [1271 ش] آن را به صورت کتاب چاپ کرد و در اختیار محصلان قرار داد.

به خاطر همه این کوششها، عبدالسلام متجاوز از یک قرن پیش یعنى در سال 1894م [1274 ش] زمانى که هنوز 51 سال بیشتر نداشت به درجه شیخ الاسلامى رسید. عبدالسلام آخوندزاده یکى از نخستین آذربایجانیانى است که در قفقاز به این درجه عالى دینى رسید. او همچنین در همین سال به ریاست اداره روحانى مسلمانان قفقاز در تفلیس برگزیده شد و تا آخر عمر در این سمت فعالیت کرد. در سایه رهبرى عاقلانه وى بود که «اداره روحانى مسلمانان قفقاز» در میان این نوع اداره هاى وابسته به سایر مسلمانان در کل روسیه صاحب نفوذ زیادى شده بود.

شیخ الاسلام عبدالسلام آخوندزاده آذربایجانى در 18 نوامبر1907م [27 آبان 1287 ش] در شهر تفلیس وفات یافت .

عبدالسلام آخوندزاده داراى آثار علمى زیادى بوده که تاکنون حفظ و نگهدارى شده است .

آثار وى دو گونه است :

1 - تحقیقات در مورد زبان فارسى و صرف و نحو

از این نوع مى توان «مفتاح لسان فارسى»، «صرف مختصر»، «خط تعلیق و نستعلیق» را نام برد.

2 - آثار دینى، تاریخى و تربیتى

از این نوع مى توان «وعظ و نصیحت» در1903م [1283 ش]، «رسالة الاحکام» (1903)، «عمدة الاحکام» (تبریز 1300 ق)، «کتاب معلم اطفال» در1897م [1277 ش] را نام برد.

همه این آثار با استناد به تاریخ اسلام، کلام و نصایح پیامبر اسلام(ص ) نوشته شده است. کتاب «تاریخ پیغمبران مقدس» از میان تمامى آثار عبدالسلام آخوندزاده در موضوع اسلام، جایى ویژه دارد. این اثر ارزشمند در 1892م [1272 ش] نوشته شد و در سالهاى 1893م، 1901م،1993م در باکو به صورت کتاب منتشر شد. در این اثر ارزشمند که یک مقدمه و دو فصل را در برمى گیرد نگاهى علمى به تاریخ دوران آدم تا خاتم(ص) افکنده شده و تولد، راه زندگى، باور و اعتقاد، هابیل و قابیل و پیغمبرانى چون نوح، ابراهیم، اسماعیل و یوسف منعکس شده است.

عبدالسلام آخوندزاده همچنین حیات پرمعنا و پر از حوادث حضرت پیغمبر(ص) و مبارزات بزرگ و آموزنده وى را مطالعه و جمعبندى نموده است .

کتاب «تاریخ پیغمبران مقدس» هنوز هم در آذربایجان به عنوان اثرى علمى و منبعى در پژوهشهاى تاریخى و تاریخ اسلام داراى ارزش والایى است.

 

پى نوشت :

1- انستیتوى علوم تربیتى در گرجستان که به تربیت آموزگاران از اهالى قفقاز براى تدریس در مدارس محلى مى پرداخت. بسیارى از شخصیتهاى مهم جمهورى آذربایجان از جمله موسیقیدان، نویسنده، سناریست و روزنامه نگار مشهور و بنیانگذار موسیقى نوین در شرق یعنى عزیز حاجى بیک اف فارغ التحصیل همین انستیتو بودند - م.

استاد رضالو و باستانشناسی در اردبیل


كاوش های باستانشناسی در محوطه باستانی مشگین شهر زوایای پنهانی از تاریخ منطقه را پدیدار كرد

مشگین شهر ، اردبیل - كاوش های باستانشناسی اخیر در محوطه باستانی خرم آباد مشگین شهر زوایای پنهانی از تاریخ منطقه و اقوام سكائی را پدیدار كرد.


دكتر رضا رضالو سزپرست گروه یاستان شناسی مجری این پروژه روز چهارشنبه به خبرنگار ایرنا گفت: در این منطقه برای نخستین بار آثاری از اقوام سكائی به دست آمده كه تاكنون در كشور ایران سابقه نداشته است.

وی افزود: گورهای كاوش شده در این محوطه دارای تدفین اسب می باشند كه طبق نوشته هرودوت این نوع تدفین مربوط به پادشاهان سكائی می باشد.

وی گفت: در برخی از این گورها 17 اسب بطور همزمان خفه شده و بر روی جسد اصلی كه همان پادشاه یا بزرگ قوم سكاها باشد دفن شده اند.

وی افزود: بر اساس نوشته هرودوت زمانی كه پادشاه سكائی از دنیا می رفته تعدادی از اسب هایی را كه وی در زمان حیات خود از آن استفاده می كرده به همراه چند نفر از كنیزان ،مهتران و زنان دفن می كرده اند كه جسد پادشاه در طبقه زیرین و اسب و سایر افراد نیز بر روی گور قرار می گرفته است.

وی گفت: تاكنون تمام این شواهد و قرائن در گورهای شماره 21 و 22 این منطقه باستانی مشاهده شده و بزودی طبقه زیرین قبر مورد كاوش قرار می گیرد.

به گفته وی نمونه این آثار تاكنون در كشورهای روسیه ، گرجستان و قفقاز بدست آمده اما در كشور ما سابقه نداشته است.

اقوام سكائی 628 سال قبل از میلاد یعنی حدود دو هزار و 700 سال پیش در زمان مادها به ایران حمله كرده و 28 سال در كشور ایران ماندگار شده اند.

به گفته دكتر رضالو اسباب وادوات جنگی این قوم از جمله پیكان سه پر مختص آنها در این منطقه كشف شده است.

شهرستان مشگین شهر در 85 كیلومتری غرب اردبیل واقع شده و دارای مناطق باستانی شهر یری ، قلعه های تاریخی و دیگر آثار باستانی می باشد.

 

چند نسخه وقفی موجود در آکادمی علوم جمهوری آذربایجان

چند نسخه وقفی موجود در آکادمی علوم جمهوری آذربایجان

نسخه‏‌های مجموعه در انیستیتوی نسخ‌خطی محمد فضولی (وابسته به فرهنگستان علوم جمهوری آذربایجان) در جای مخصوصی نگهداری می‌‏شوند. نسخه‏‌های مجموعه که دربردارنده آثار چندین مولف بودند از سوی خطاطانی ماهر و کاردان و نیز محققان تهیه و در یک جلد صحافی می‌شدند.

 

آثاری که در داخل مجموعه‏‌ها جای گرفته‏‌اند با اعداد رومی تحت شماره خود مجموعه معرفی می‏‌شوند و جای آن در مجموعه با ذکر صفحات مشخص می‌‏گردد. موضوعات مجموعه‏‌ها را می‏‌توان براساس آثار مندرج به چندین بخش تقسیم کرد: ادبیات، زبان، تاریخ، فلسفه، منطق، دین و در برخی موارد هم آثار مندرج در مجموعه چند دانشی است. نسخ خطی وقفی موجود در انیستیتو و نیز مجموعه‏‌هایی که از کتابخانه‏‌های شخصی به این مرکز راه یافته‏‌اند به لحاظ تاریخی و نوشته‏‌های وقف جالب توجه است.

نگارنده در چندین مقاله، همچنین در منابع دیگری درباره نسخ خطی وقفی و به طور کلی درباره منشأ واژه «وقف» به اندازه کافی قلم‌‏فرسایی کرده و موفق به توسعه و تحکیم مباحث مربوط به آن شده است. وقف واژه‏ای عربی بوده و به معنای در جایی ایستادن، ساکن شدن و چیزی را به کسی (اولاد او نسل به نسل) بخشیدن یا چیزی را به مسجد و سرایی مخصوص کردن است. به املاک منقول و غیر منقولی که به نیت [مصرف شدن] در امور دینی و خیریه با طیب نفس و میل باطنی از سوی دولت یا اشخاص حقیقی بخشیده می‌‏شود وقف می‏‌گویند. تاریخ ایجاد وقف به قرن‏های 7 و 8 میلادی برمی‏‌گردد. تحقیقات تطبیقی نشان می‏‌دهد که وقف می‏‌تواند به دوره‏‌های قدیم‏تر و جوامع ابتدایی نیز برگردد.

املاک وقفی با فرمان مخصوصی که «وقف نامه» نامیده می‏‌شود صورت رسمی به خود می ‏گیرد. به کسی که مال موقوفه را اداره می‌‏کند متولی یا ناظر می‏‌گویند. این منصب می‏‌تواند به صورت موروثی هم باشد. املاک وقفی، نه فروخته می‏‌شوند و نه هدیه داده می‌‏شوند و نه به عنوان گِرو استفاده می‌‏شود. برای آشنایی و شناخت مباحث مطرح در مورد وقف اگرچه به اندازه کافی منبع وجود ندارد؛ ولی در برخی از منابع بخش‏‌هایی معین وجود دارند که برای روشن سازی ذهن و دانستن تاریخ وقف کمک می‏‌کنند.[1]از میان تلاش‌‏های صورت گرفته برای ایجاد کتابخانه‏‌های شخصی در آذربایجان، تلاش سلسله صفوی جالب توجه است. آنان برای باسوادی اهالی، کتابخانه‏های خصوصی ایجاد کردند، مدرسه‏‌ها ساختند و در کنار مدرسه‏‌ها کتابخانه‏‌هایی عمومی تشکیل دادند. همچنین برای آبادی شهر در اردبیل و اصفهان در ساختن بناها کمک‌‏ها کردند. محمد حسن خان مؤلف مرآت البلدان نوشته است:«آبادی اصفهان در زمان سلاطین صفوی به ویژه عمارت‏های دولتی آن قدر بودند که در زمان هیچ سلطان دیگری در روی زمین تا این حد عمارت نبوده است.»[2]

شاه عباس اول وقتی پایتخت را از قزوین به اصفهان منتقل کرد در انتهای باغ بی‏‌نظیری ، مدرسه‏‌ای بنا کرد. کسانی که به مدرسه می‏‌آمدند از داخل باغ عبور می‏‌کردند. از آنجا که آن باغ، چهار خیابان داشت اهالی اصفهان آن را «چهار باغ» نام دادند.

بر اساس منابع علمی، شاه حسین آخرین پادشاه حکومت صفوی به آبادانی شهر نظر ویژه‌‏ای داشت و به تعمیر مساجد و خیابان‏های وقفی و برپایی آنها می‏‌پرداخته است.[3] پادشاهان صفوی نه فقط در آذربایجان بلکه در جای جای دنیا خدمات شایانی برای پیشرفت علم و فرهنگ از خود به ظهور رسانده‏‌اند. از جمله خزائنی که در آن نسخ خطی نگهداری می‌‏شد یکی هم عمارت شیخ صفی است. بهمن کریمی در باره این عمارت چنین نوشته است: «... عمارت شیخ صفی... این بقعه به نام مسجد شیخ صفی مشهور است و سابقه آن به نیمه دوم قرن هشتم هجری برمی‏گردد.» در این بقعه که به نام جدّ اعلای صفویان نامیده شده، ابتدا توسط شیخ و بعدها توسط فرزندان وی بناهایی ساخته شده است. بعد از گذشت 300 سال که این بنا در اثر آفات زمانه رو به سوی تخریب نهاد در دوره‏‌های بعد تعمیر شد. در زمان شاه اسماعیل این کتابخانه با استقرار نسخ‌خطی وقفی، ارزش دیگری پیدا کرد. از دیگر موقوفات این بقعه کارگاه استحصال ظروف چینی بود که از سوی شاه عباس کبیر به این کتابخانه وقف شد. شناسایی نسخ‌خطی متعلق به این بقعه کاری آسان می‏‌نماید؛ چرا که این آثار با مهر مخصوص که روی آن نقش بسته و دارای سجع است به راحتی قابل شناسایی است: «وقف آستان مقدس صفویان».

البته به جز عبارات وقف مطالبی نیز به فارسی با مضمون زیر در کنار جملات وقف دیده می‌‏شود: «...عباس صفوی که در آستان شیخ صفی صاحب رتبه والایی است این کتاب را وقف کرده است. هر که بخواهد آن را بخواند، اما بیرون نبرد

گذشته از این‏ها وقایع و جریان‏‌های تاریخی نشان می‏‌دهد که در سده‏‌های میانی وقف دست‏نویس به مسجد شیخ صفی به صورت عادت درآمده است. پرفسور حمید آراسلی در اثر خود تاریخ ادبیات آذربایجان در سده‏‌های 17 و 18 می ‏نویسد: «...تأسیس کتابخانه‏‌های خصوصی با گردآوری آثار از سوی شاعران و عالمان شناخته شده که توسط خطاطان و نقاشان مشهور، صورت می‏‌گرفت. گاه چنین بود که مؤسسان کتابخانه‏‌ها، خود سفارش کتابت آثاری را می‏‌دادند و در نهایت این آثار را به مقبره شیخ صفی یا مسجد دیگری وقف می‏‌کردند و در آن زمان این مسئله، صورت مرسوم به خود گرفته بود.»[4]

یادداشت‏های موجود در دستنویس‏های متعلق به صفویان نقش بسزایی در شناخت صفحه‏‌های ناشناخته تاریخ فرهنگی ما دارد. در این جا نگاهی می‌‏افکنیم به چند مجموعه محفوظ در انستیتوی نسخ خطی مولانا محمد فضولی:

1. مجموعه شماره 3655/2030 A 1. ترکیب عوامل محمد بن موسی اوارانی ( 1 پ 36 پ)،2. ترکیب عوامل از همان مولف ( 37 ر 41 ر)؛3. رسالة فی الآداب از عصام‏الدین قاضی عزالدین عبد الرحیم بن احمد (82 ر 82 ر)؛4. کتاب ایساغوجی (83 پ 91 پ)؛ 5. مقالة فی النحو از نصیر الدین طوسی ( 92 ر)؛6. شرح النبأ از علی دینقوزی (127 193 پ)؛7. حاشیة شرح الرسالة البحریّة از نعمان بن سعد شیروانی (128 پ 156 پ)؛8. شرح آداب از محمد حنفی قراباغی (تبریزی).کاغذ به رنگ سفید، خط نسخه مشکی، عناوین و نشانی‏ها به رنگ سرخ و سبز. اندازه: 15/5*21، 174 ورق. جلد: چرم قهوه‏‌ای رنگ و ضربی. در آغاز و انجام یادداشت‏هایی دارد. در آغاز برگ عبارت «این نسخه از سوی آخوند ملا بابا باکی المسکنِ رودباری به اولاد خود وقف شده است». در سال 1133 ق (= 1917) به دست علی بن محمد کتابت شده است. در برگ‏های (1 پ) و (79 پ) و (157 ر) مهرهایی وجود دارد که ناخواناست. در حاشیه برخی از برگ‏ها و نیز بین سطور توضیحات و نوشته‏‌های فراوانی مرتبط با متن وجود دارد. این مجموعه که از زبانشناسی بحث می‏‌کند، بسیار قابل توجه است.

2. مجموعه شماره 36611/2040 Bاین مجموعه یکی از موقوفات ملا رفیع به اولاد خود می‌‏باشد و موضوع آن منطق و زبانشناسی است و کاتب مجموعه خود ملا رفیع است. نسخ فراوانی با خط زیبا و نیز وقف ملا رفیع موجود است. از شخصیت و زندگی آخوند رفیع رودباری اطلاعی در دست نیست، ولی عباراتی از سوی کاتب موجود است که نشان می‌‏دهد وی در سده 19 میلادی می‏‌زیسته و نیز از مهرهای مخصوص ملا محمد رفیع نیز به خوبی روشن است که وی در رودبار زاده شده و در باکو، شاماخی و نجف و ... ساکن شده است.

3. مجموعه شماره 2333 Y ـ 714 B این مجموعه نفیس به زبان ترکی و عربی بوده ، شامل آثار زیر است: 1. قصیده از خاقانی شیروانی (2 ر 7 پ)؛2. قصیده از عبد الرحمان جامی (7 پ 18 ر)؛3. عوامل فی النحو از ابوبکر عبد القاهر بن عبد الرحیم جرجانی (21 پ 29 پ)؛4. ایضاحلی امثله (29 پ 37 پ)؛5. فرهنگ لغت فارسی ـ ترکی (43 پ 55 پ)؛6. حاشیة الشرح الشمسیة از سید شریف بن محمد حنفی جرجانی (57 پ 139 ر)؛7. حاشیة الشرح الهدایة القاضی میر از مصلح الدین محمد بن صالح انصاری (141 پ 169 پ)؛ و رساله‏‌های کم حجم دیگر. کاغذ روشن و متن مشکی است، خط: نستعلیق و نسخ، عناوین و نشانی‌‏ها به رنگ قرمز. اندازه: 17/5 × 22، 170 ورق. نوع جلد: چرم به رنگ قهوه‏‌ای روشن، ضربی، اشکال هندسی بر آن دیده می‌‏شود و روی هر دو طرف جلد واژه وقف نوشته شده است. آثار موجود در این مجموعه از سوی کاتبان مختلف در زمان‏های مختلف کتابت شده است. کاتب دو اثر اول، حسین افندی است ولی کاتبان دیگر آثار معلوم نیست. تقریباً در حاشیه تمام برگ‏های این مجموعه نوشته‏‌های مختلفی به عنوان شرح و توضیح آمده است. این مجموعه به جهت نسخه‌‏شناسی و نیز به جهت چند دانشی بودن ارزشمند می‌‏نماید و آثار مندرج در آن خود بهترین شاهد است. در انجام برخی از این آثار به نوشته‏‌های کاتبان نیز بر می‏‌خوریم. این مجموعه وقفی از حیث علم متن‌‏شناسی و نیز دیگر جهات جالب توجه است.

4. مجموعه شماره 1345 M ـ 7683 B مؤلفان آثار این مجموعه ناشناخته هستند و نامی از آنها در مجموعه نیامده است. زبان مجموعه عربی و آثاری مرتبط با چهل حدیث از پیغمبر گرامی اسلام و نیز تاریخ پیغمبران در این مجموعه گرد آمده است. آثار مندرج در این مجموعه به شرح ذیل است: زهرة الریاض، کتاب قدسی شریف، دقائق الاخبار فی احادیث النبی، دعاء صلاة الشریف، قدسی شریف، حدیث القدسی و ... .

علاوه بر آثار ذکر شده در این مجموعه، شرح و توضیح اصطلاحات دینی و نیز مطالبی درباره اعتقاد به نیروی الهی، دعا برای پدر و مادر و خویشاوندان و برادران و فرشتگان [احتمالاً درود بر فرشتگان] راستی و صدق، عدالت و دیگر خلصت‏های انسانی آمده است و به لحاظ تربیت دینی با ارزش می‏نماید. در برگ انجام هم یادداشت‏هایی مرتبط با محتوای مجموعه به ترکی آذربایجانی آمده است. ترتیب برگ‏ها به هم خورده است.کاغذ روشن و متن مشکی است. سرلوحه‏ها و کلمات برگزیده به مرکب قرمز و خط نسخ و نستعلیق نوشته شده است. زیر بسیاری از کلمات و جملات خطوط قرمز رنگی کشیده شده است. این مجموعه را در سال 1703 / 1175م ویس بن محمد کتابت کرده است. در آغاز و انجام مجموعه یادداشت‏‌های بسیاری مرتبط با آثار مندرج در مجموعه آمده است. روی جلد کاغذ فیروزه‏‌ای کشیده شده است و جلد از مقواست . اندازه : 14×19/5 ، 177 برگ.

بر اساس نوشته‏‌های برگ (1 پ)، نسخه از طرف سعید افندی به مکتبخانه وقف شده است. بر روی جلد و برگ (20 ر) مهر و امضای ا. دمیرچی‏‌زاده و در برگ (2 ر) امضاء و مهر مکتب‌خانه دیده می‌‏شود. در برگ‏های دیگر این نسخه مهرهای ناخوانای دیگری هم دیده می‌‏شود و نشان می‌‏دهد که نسخه در زمان‏‌های مختلف در دست اشخاص مختلفی بوده است. همچنین شماره‏ای در کاغذ کوچک سفید رنگی به شیرازه جلد چسبانده شده که نشان می‏‌دهد این نسخه در مجموعه شخصی ا. دمیرچی‏‌زاده بوده است. این مجموعه برای علاقه‏‌مندان به الهیّات ارزشمند است.

5. مجموعه شماره 001 U ـ 555 A این مجموعه عربی و ترکی هم برای علاقه مندان به علم فقه جالب توجه است. آثار مندرج در این مجموعه به شرح ذیل است: رسالة العزمیة فی تأثیر فتحة الله (2 پ 14 ر) چندین برگ در میانه سفید مانده و سپس رساله اعتقادیه (به سال 1258 ق) و بعد رسالة فی وصف نبی در برگ‌های (27 پ 52 پ) قرار دارد.کاغذ رنگ روشن، خط: نستعلیق به رنگ مشکی. عناوین به رنگ قرمز است. اندازه جلد: 12×19، 152 برگ، جلد: مقوایی گلدار، متن، عناوین و توضیحات و اشارات، درون جدولی با آب طلا قرار گرفته است.

رسالة العزمیة فی تأثیر فتحة الله از تألیفات محمد سعد بن یوسف بوده، به نظم و نثر است و تاریخ کتابت و نیز نام کاتب نیامده است. رسالة فی وصف نبی در سال1252 ق/ 1836 م از سوی شخصی به نام محمد کتابت شده است. در برگ‏های (1 ر)، (14 پ)، (19 ر)، (52 پ) مهری با عبارت زیر در آن نوشته شده است: «هذا وقف الراجی فیض الصمد الشیخ احمد زیاد الدین بن مصطفی الخالد».مجموعه‏‌های زیادی در انیستیتو وجود دارند که جزء نسخ وقفی به شمار می‌‏آیند که شناسایی و تحقیق درباره همه آنها ضروری است.

منابع:

1. آذربایجان تاریخی (چاپ قدیم)، جلد 1، باکو، 1958؛ آذربایجان تاریخی (یئنی نشر)، ج 2، باکی، 1998، صفحه 271؛ ASE جلد 2، صفحه 457؛ ای . پ. پتروشوسکی، اسلام در ایران بین سده‏های 7 تا 15، لنینگراد، 1996، صفحه 160؛ و. پیری یئو، آذربایجان اون اوچ اون دؤد عصرلرده، باکی، 2003، صفحه 355 و نیز دیگر صفحات.

2. محمد حسن خان. مرات البلدان، ج 1، 1294، صفحه64. (فارسی)

3. رک: رحیمه داداش اوا، صفویلرین سون دولرو. باکو، 2003، صفحه 84

4. حمید آراسلی، اون یئدی اون سککیز عصرلرده آذربایجان ادبیاتی تاریخی، باکو، 1956، صفحه 83 ـ 84.

منبع: جنگ انجمن فهرستنگاران؛ دفتر سوم

 

 

/ طاهره نور علی یئوا، ترجمه احمد رنجبری حیدرباغی

اردبیل وایران در شهریور 1320 قسمت سوم





نگرانی متفقین از نفوذ نازی‌ها در ایران؛ توهم یا واقعیت؟

بروز جنگ در اروپا، زود‌تر از آنچه تصور می‌شد پای ایران را به میانه ماجرا کشاند. دولت ایران در میانه شهریور ۱۳۱۸ اعلام کرده بود که با اتخاذ سیاست بی‌طرفی، تنها نظاره‌گر خواهد ماند اما در آن سال‌ها منافع ناشی از همکاری‌های مالی و نظامی ایران و آلمان آن قدر گسترده و بااهمیت شده بود که پادشاه ایران نتوانست از ادامه آنها چشم‌پوشی کند. علاقه‌مندی ایران به همکاری‌های اطلاعاتی و خرید تجهیزات نظامی از آلمان، از دید بریتانیا و شوروی مخفی نماند و ناخرسندی آنان از نحوه رفتار و عمل ایران را شدت بخشید. هرچند برخی تحلیل‌گران احساس تهدید متفقین به ویژه بریتانیا از ایران را توجیهی فاقد دلایل مستند و قطعی می‌خوانند اما گزارش‌ها و آمار مربوط به حجم مناسبات و مبادلات ایران با آلمان در سال‌های پیش و پس از وقوع جنگ جهانی دوم، آشکارکننده نکاتی است که به احساس تهدید نسبت به ایران رنگی از واقعیت می‌زند.

 

مستشاران آلمانی به دنبال خروج همتایان امریکاییشان از ایران، فرصت حضور و فعالیت در این کشور را یافتند. آنها جایگزین گروهی از مشاوران مالی امریکایی به رهبری دکتر آرتور میلسپو شدند که در اوایل دهه ۱۹۲۰ به منظور اصلاح و کارآمدی ساختار اداری و مالی به ایران دعوت شده بودند اما اصلاحاتی که آنان در پی تحققشان بودند، به زودی با مخالفت ارتش و دربار ایران مواجه شد؛ نهادهایی نیرومند و مقتدر که البته به فساد مالی هم مبتلا بودند. با افزایش نارضایتی‌های شخص رضا شاه و کاهش اقتدار و اختیارات دکتر میلسپو، هیات امریکایی چاره‌ای جز استعفا و ترک ایران نیافت، اما از آنجا که رویای نوسازی و صنعتی‌ شدن هنوز در ذهن پهلوی پدر زنده و پابرجا می‌نمود، به قدرت اقتصادی سرآمد دیگری برای پیشبرد طرح‌های توسعه‌ای احساس نیاز می‌شد. آلمان‌ها به سهولت و با گشاده‌رویی در ایران پذیرفته شدند اما پایان حضورشان در ایران، سلطنت رضا شاه را نیز به زیر کشید.

 

مستشاران مالی آلمانی از نیمه دهه ۱۹۲۰ یعنی از حدود سال ۱۳۰۵ وارد ایران شدند. کمی بعد شرکت خطوط هوایی آلمانی به نام یونکرس اجازه فعالیت در ایران یافت، و کمی بعد‌تر، یکی از اتباع آلمانی یعنی دکتر کورت لیندنبلات به مدیریت بانک ملی ایران منصوب شد.(۱) در‌‌ همان سال‌ها معاهده‌ای موسوم به «کامله الوداد» میان ایران و آلمان منعقد شد که بر اساس آن مناسبات تجاری میان ایران و آلمان روند رو به رشدتری یافت. با به قدرت رسیدن آدولف هیتلر در آلمان در ژانویه ۱۹۳۳ (۱۳۱۱) روابط تجاری و سیاسی میان دو کشور افزایش بیشتری یافت. دو سال بعد وزیر اقتصاد آلمان، دکتر یالمار شاخت، به تهران آمد و در جریان مذاکراتش با مقامات ایرانی، معاهده‌ای تجاری میان دو طرف بسته شد که بر اساس آن آلمان‌ها در قبال دریافت کالاهای ایرانی مانند پنبه، برنج، چوب، چرم، قالی، خشکبار، خاویار و فلزاتی چون طلا و نقره اقدام به صادرات تجهیزات صنعتی و ماشین‌آلات متعدد به ایران می‌‌کردند.(۲) همین معاهدات موجب شد تا در سال‌های بعد صد‌ها تاجر، کار‌شناس فنی، مشاور، و معلم،... از آلمان راهی ایران شوند و پست‌های مهمی در وزارت‌خانه‌ها و ادارات دولتی در حوزه‌هایی چون صنعت و معدن، کشاورزی، تولید دارو، ارتباطات و آموزش عهده‌دار شوند. معلوم بود که صنایع ساخت آلمان نیز بیش از همه به متخصصان آلمانی نیاز داشتند چنانکه پس از به راه افتادنِ رادیوی دولتی تهران که ساخت شرکت آلمانی تلفونکون بود، کار‌شناسان آلمانی در آن فعالیت داشتند.(۳)

 

ریشه‌های نژادی مشترک ایرانیان و آلمانی‌ها که هر دو آریایی‌تبار محسوب می‌شدند از محورهای اصلی تبلیغات نازی‌ها به شمار می‌رفت که برای رضا شاه جذاب و خواستنی می‌نمود. در آذر ۱۳۱۶ بالدورفون شیراخ، رییس سازمان جوانان هیتلری از ایران دیدن کرد و در ملاقاتی که علی‌اصغر حکمت، وزیر فرهنگ وقت برایش ترتیب داده بود، به دیدار پادشاه ایران رفت. سخنوری، قدرت و قاطعیت هیتلر برای پادشاه ایران جذاب به نظر می‌رسید و پهلوی پدر را که خود فرماندهی نظامی بود به تعقیب استراتژی‌های جنگی و توانمندی‌های ارتش رایش سوم علاقه‌مند می‌ساخت.

 

از اواسط دهه ۱۹۳۰ به موازاتِ کاهش مستمر مناسبات تجاری ایران با بریتانیا و شوروی، روابط مالی و اقتصادی ایران با آلمان گسترش می‌یافت. احداث را‌ه‌آهن سراسری در مسافتی نزدیک به ۱۲۰۰ کیلومتر با بیش از ۲۱۰۰ پل و ۲۲۰ تونل با نظارت مهندسان آلمانی ساخته شد، هرچند همین خطوط ارتباطی که از جنوب به شمال کشور (خلیج فارس تا دریای خزر) کشیده شدند، بعد‌ها در تحریک متفقین به اشغال ایران نقش مهمی داشتند و برخلاف منافع سازندگان اولیه‌شان (آلمان‌ها) به کار تقویت ماشین جنگی شوروی آمدند. جز ایستگاه‌های راه‌آهن، بنادر، سد‌ها و مراکز تلفن و تلگراف را هم آلمان‌ها اداره می‌کردند و البته جمعی از اساتید آلمانی در دانشگاه تهران تدریس می‌کردند، و برخی‌شان ریاست دانشکده‌هایی چون دامپزشکی و کشاورزی را به عهده داشتند.(۴)

 

با آغاز جنگ جهانی دوم و اعلان جنگ فرانسه و بریتانیا به آلمان، مناسبات فزاینده ایران و آلمان دستخوش تحول چندانی نشد. آمارهای دولتی ایران نشان می‌دهد که در دو سال نخست جنگ، نیمی از تجارت خارجی ایران با آلمان انجام می‌شد. در سال‌های ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۰ فروش محصولات صنعتی، نظامی، دارویی و فنی به ایران در انحصار نسبی آلمان قرار داشت. همچنین دولت ایران حدود ۶۰ درصد پنبه مورد نیاز آلمان و ۳۰ درصد پنبه مورد نیاز ژاپن را تامین می‌کرد. آلمان واردکننده اصلی پشم از ایران هم بود، به ‌طوری‌ که در سال ۱۳۱۹ حدود ۹۰ درصد پشم صادراتی ایران را آلمان خریداری می‌کرد.(۵) این نفوذ گسترده اقتصادی و سیاسی آلمان در ایران، در آن دورانِ حساس تاریخی بر هراس بریتانیا و شوروی بیش از پیش می‌افزود و به نظر می‌رسید سیاستِ اعلام بی‌طرفی، تدبیر کارسازی نباشد.

 

از دیدگاه ایران اما اعلان بی‌طرفی، چاره مناسبی می‌نمود. همزمان با شروع جنگ جهانی دوم در شهریور ۱۳۱۸ دولت ایران اعلامیه‌ای صادر کرد و موضع بی‌طرفی در پیش گرفت. در بیانیه‌ای که محمود جم، نخست‌وزیر وقت منتشر کرد، آمده بود: «دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه، این تصمیم خود را به اطلاع عموم می‌رساند که در این کارزار بی‌طرف مانده و بی‌طرفی خود را محفوظ خواهد داشت.» علی‌اصغر حکمت، وزیر وقت کشور وقت در اعلامیه دیگری به همه اتباع خارجی که در ایران زندگی می‌کردند، هشدار داد که «از ابراز هرگونه احساساتی که منافی بی‌طرفی ایران باشد، جدا خودداری کنند و متوجه باشند که مبادا حرکتی برخلافِ مقررات بی‌طرفی از آنها سر بزند.»(۶)

 

انتخاب موقعیت بی‌طرفی، ایران را از صدمات جنگ بر حذر نداشت. متحدین نگران بودند که ایران به ستون پنجم نازی‌ها تبدیل شده باشد و البته این نگرانی‌ها چندان هم بی‌پایه نبود. موضع بی‌طرفی که می‌بایست به معنای در پیش گرفتنِ رفتاری مشابه نسبت به تمام طرف‌های درگیر در جنگ باشد، در عمل رعایت نمی‌شد. کشور بی‌طرف موظف است تا پایان مخاصمات، روابط خود با کشورهای درگیر در جنگ را یا به کلی قطع کند یا روابط یکسانی در زمینه‌های اقتصادی، نظامی، و سیاسی با همه طرف‌ها در پیش گیرد. به علاوه کشوری که اعلام بی‌طرفی کرده نمی‌تواند وارد اتحادهای نظامی شود یا از کمک‌های مالی و تسلیحاتی کشورهای درگیر در جنگ بهره‌مند‌ شود. بی‌اعتنایی رضا شاه به انتظاراتی که شوروی و بریتانیا از اتخاذ سیاست بی‌طرفی داشتند، به بهای سرنگونی پادشاهی او و اشغال ایران تمام شد.

 

در گزارش‌های محرمانه‌ای که اروین اتل، سفیر آلمان در تهران، در سال‌های جنگ به وزارت خارجه آلمان در برلین ارسال می‌کرد، در موارد بسیاری به دیدارهای او با رضا شاه، محمدرضا (ولیعهد)، نخست‌وزیر و وزیر خارجه اشاره شده است. بر اساس این اسناد رضا شاه توسعه ارتش را عاجل‌ترین برنامه خود می‌دانست زیرا گمان می‌کرد تقویت توان نظامی در شرایط بحران به کار او می‌آید. اتل در تلگرافی تاکید کرد که «رضا شاه در اجرای سیاست توسعه تجهیزاتی و سازمانی ارتش ایران، امید زیادی به حمایت‌ها و کمک‌های آلمان دارد.»(۷)

 

گزارش‌های دیگری دال بر فعالیت‌های جاسوسان آلمانی در ایران وجود دارند که نشان می‌دهند ده‌ها تن از ماموران گشتاپو با همکاری فرماندهان نظامی ارتش ایران، یک شبکه وسیع اطلاعاتی را هدایت می‌کردند که اتفاقا با اعلام بی‌طرفی ایران، زمینه‌های بهتری برای فعالیت آن مهیا شده بود. اروین اتل، ۲۰ شهریور ۱۳۱۸ نامه‌ای به وزیر خارجه ایران نوشت و در آن خرسندی کامل دولت آلمان از موضع بی‌طرفی ایران را ابراز داشت. او بلافاصله گزارشی به دولت آلمان ارسال کرد که در آن آمده است: «ایران را باید به عنوان کشوری قابل اعتماد و با ارزش در راه جلوگیری از توسعه جنگ به خاورمیانه به حساب آورد. این به نفع آلمان است که دولت ایران را در راه عملی کردن سیاست بی‌طرفی‌اش حمایت کند.»(۸)

 

پس از حمله نظامی آلمان به شوروی و فرار بسیاری از جاسوسان آلمانی از عراق، سوریه و افغانستان به ایران، تهدیدی که شوروی و بریتانیا از جانب نفوذ عمیق و وسیع آلمان در ایران احساس می‌کردند، شدت یافت. سفرای بریتانیا و شوروی یادداشت‌هایی به وزارت خارجه ایران دادند و در دو نوبت (۲۸ تیر و ۲۵ مرداد) از دولت خواستند تا بدون اتلاف وقت، آلمان‌های مقیم ایران را اخراج کند. واکنش ایران به درخواست‌های متفقین، اصرار بر موضع بی‌طرفی‌اش بود که برخی این اعتماد به نفس کاذب ایران را به پیام‌های محرمانه رهبران آلمان نسبت داده‌اند. اروین اتل که مرتب با رضا شاه و هیات حاکمه ایران ملاقات داشت، آنان را از پیروزی قریب‌الوقوع آلمان بر شوروی مطلع می‌کرد.

 

هیتلر نیز شخصا پیامی به رضا شاه فرستاد و از مقاومت ایران در برابر فشارهای متفقین و پایبندی به سیاست بی‌طرفی ابراز خرسندی کرد و به شاه ایران اطمینان داد که این دوران طولانی نخواهد بود زیرا در آینده‌ای نزدیک ارتش آلمان مقاومت روس‌ها را در هم خواهد شکست.(۹) خوش‌بینی پهلوی پدر به توان نظامی آلمان‌ها و پیروزی‌های برق‌آسا و خیره‌کننده‌ای که تا آن زمان به دست آورده بودند، سیاست خارجی ایران را به اتلاف وقت در برابر خواسته‌های متفقین فرو کاسته بود. در نبود دولت و مجلسی ملی، رضا شاه اداره کشور را عمدتا محدود به توانمندی نظامی کشور می‌دانست و سلایق و برداشت‌های شخص او از تحولات منطقه‌ای و جهانی، حرف اول و آخر در سیاست داخلی و خارجی را می‌زد.

 

سوم شهریور ۱۳۲۰ زمانی که سفرای شوروی و بریتانیا یادداشت‌های خود را به علی منصور، نخست‌وزیر وقت ایران تسلیم کردند، زمانِ پذیرش خواسته‌های متفقین از دست رفته بود. در این یادداشت‌ها آمده بود که «دولت ایران در انجام درخواست‌های مهم و فوری دو کشور همسایه‌اش سهل‌انگاری کرد و در این موقع خطرناک، سیاست مبهمی در پیش گرفت و نسبت به بیرون راندن عاملان آلمانی هیچ اقدامی ننمود. به این جهت با کمال تاسف به اطلاع می‌رسانیم که واحدهای شوروی و بریتانیا طبق دستور ستادهای مربوطه وارد خاک ایران شده‌اند.»(۱۰)

 

 در یکی دو روز اول پس از اشغال ایران، رضا شاه تلاش کرد با تشکیل ستاد جنگ، نیروهای نظامی را که آن قدر برای آموزش و تجهیزشان، هزینه کرده بود به مقاومت برانگیزد که فایده‌ای نداشت. همزمان در اعلامیه‌ای رسمی تاکید شد که «دولت شاهنشاهی ایران نه تنها مایل است تمام آلمانی‌ها را اخراج کند بلکه حاضر است با هر نوع تقاضای معقول بریتانیایی‌ها مانند تغییر کابینه موافقت کند.» پنجم شهریور، علی منصور استعفا داد و یک روز بعد، محمدعلی فروغی اعضای کابینه خود را به مجلس معرفی کرد. دولت ایران تمام درخواست‌های متفقین را پذیرفت و خود را متعهد به اجرای کامل آنها دانست. تنها زمانی که بریتانیایی‌ها خواستار تحویل فوری آلمانی‌های مقیم ایران شدند، دولت ایران تعلل کرد تا فرصتی برای فرار یا مخفی شدن عده‌ای از آنها فراهم شود. اروین اتل، سفیر آلمان در ایران همچنان با مقامات مختلف ایرانی دیدار می‌کرد و مصرانه از آنها می‌خواست که به خواسته‌های متفقین تن ندهند اما ضرب‌الاجل ۴۸ ساعته‌ برای تسلیم اتباع آلمانی و تعطیلی سفارت‌خانه‌های آلمان، ایتالیا، مجارستان، و رومانی و تسریع در خروج کارکنان این سفارت‌خانه‌ها از ایران، کار را تمام کرد. علی سهیلی، وزیر خارجه جدید ایران برای آخرین بار به اتل هشدار داد که حکومت ایران هیچ قدرتی برای مقاومت در برابر متفقین ندارد و نمی‌تواند جان و مال اتباع ایرانی را تضمین کند. او از سفیر آلمان در تهران خواست از تلاش‌هایش در به تاخیر انداختن خروج آلمانی‌ها دست بردارد. در ۲۴ شهریور ۱۳۲۰ بیش از ۲۴۰ مرد آلمانی به قوای بریتانیا و شوروی تحویل داده شدند و دو روز بعد حدود ۵۰۰ زن و کودک آلمانی تحت نظارت رایزن‌های نظامی شوروی و بریتانیا از مرز بازرگان، ایران را ترک کردند.

 

پایان حضور آلمانی‌ها در ایران، به نحو اجتناب‌ناپذیری با پایان سلطنت رضا شاه همراه شد. پادشاه ایران یک روز پس از تحویلِ اتباع آلمانیِ ساکن تهران و تعطیلی سفارت‌خانه دولتی که همواره تحسین‌اش کرده بود، ناچار به استعفا شد. او در حالی تسلیم بریتانیایی‌ها برای ترک ایران و انتقال به جزیره موریس و سپس ژوهانسبورگ شد که دیگر به افول قدرت آلمان نازی پی ‌برده بود. اسطوره شکست‌ناپذیری آلمان در هم می‌شکست و تصویر رضا شاه به عنوان سیاستمداری شجاع، و زیرک و دوستی مطمئن برای آلمانی‌ها رنگ می‌باخت. دوستان قدیمی دیگر از چشم یکدیگر افتاده بودند.

 

 

منابع:

 

1) Elwell Sutton, L. P. (1941) Modern Iran, London: George Rutledge and Sons, pp. 164-165.

۲) ازغندی، علی‌رضا (۱۳۸۴) روابط خارجی ایران ۱۳۵۷-۱۳۲۰، تهران: نشر قومس، چاپ ششم، صفحات ۹۳-۸۲.

3) Millspaugh, Arthur C. (1946) Americans in Persia, Washington D.C.: Brookings Institution, pp. 24-25.

 

۴) لنزوسکی، جورج (۱۳۵۳) رقابت روسیه و غرب در ایران، ترجمه اسماعیل رائین، تهران: انتشارات جاویدان، صفحه ۱۷۷.

۵) الهی، همایون (۱۳۶۱) اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ جهانی دوم، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، صفحه ۱۰۹.

۶) تبرائیان، صفاءالدین (۱۳۷۱) ایران در اشغال متفقین، مجموعه اسناد و مدارک ۱۳۲۱-۱۳۱۸، تهران: موسسه خدمات فرهنگی رسا، صفحه ۱۳.

۷) ازغندی، علی‌رضا (۱۳۶۶) «روابط نظامی ایران و آلمان در سال‌های پادشاهی رضا شاه»، مجله آینده، سال سیزدهم، شماره ۸-۱۲، صفحات ۵۶۸-۵۵۴.

۸) تبرائیان، پیشین، صفحه ۱۷.

۹) ازغندی (۱۳۸۴) پیشین.

0)    موید امینی، داوود (۱۳۲۱) از سوم تا بیست و پنجم شهریور ۱۳۲۰، تهران: بی‌نا، صفحه ۷.

1)    نوشین طریقی

 

 

ایران و اردبیل در شهریور 1320قسمت دوم

خاطرات سپهبد احمد امیراحمدی، فرماندار نظامی تهران در شهریور   20 

خاطرات سپهبد احمد امیراحمدی، فرماندار نظامی تهران در شهریور ۲۰  جنگ دوم جهانی، که از ۱۳۱۸ شروع و در ۱۳۲۴ پایان یافت، موحش‌ترین جنگی بود که دنیا به خود دیده است. در این جنگ، طبق احصائیه که داده شد، متجاوز از یک میلیون نفر مقتول و ناقص‌الاعضاء شدند. قسمت اعظم اروپای آباد، ویرانه گردید..

 ارتش آلمان که به منتهای قدرت خود رسیده بود، به عنوان اینکه «دالان دانزیک» که در اختیار لهستان بود، برای آلمان لازم است، به لهستان حمله برد و به اندک مدتی، یعنی در یک هفته، تمام آن کشور را درهم ریخت. بعد متوجه فرانسه شد و آن کشور را نیمی خراب و به تصرف در آورد و نیمی دیگر را به تسلیم واداشت. کشورهای بلژیک، دانمارک، سوئد، نروژ، لوکزامبورگ را نیز زیر پر گرفت و برای تصرف کانال سوئز تا العلمین لشگرکشی کرد. شهر لندن را هدف بمب‌های آتش‌زا قرار داد. و بیشتر مردم پیش‌بینی می‌کردند که آلمان فاتح دنیا خواهد شد. ولی غرور فتح، گریبانگیر هیتلر پیشوای آلمان گردید و بدون توجه به راهنمایی و پیشنهادهای فرمانده‌هان مطلع، خودش طراح و نقشه‌کش جنگ شد و حتی چند تن از مارشال‌های خود را، که به نقشه جنگی او اعتراض داشتند، کشت.

 

از طرفی، انگلیسی‌ها روسیه را به جنگ با آلمان تشویق کردند و با دسایسی آلمان‌ها را به این فکر انداختند که کار انگلستان ساخته است و آن کشور لقمه خورده شده می‌باشد؛ آنچه خطرناک است، کشور پهناور روسیه شوروی است و جنگ آلمان و انگلیس را به جنگ آلمان و روسیه تبدیل کردند. و آلمان پس از پیشروی تا استالینگراد، در اثر اشتباهات جنگی که شخص هیتلر مرتکب شد و ارتش آلمان را در نیمی از روی زمین پراکنده کرد، شکست خورد. در این اثناء در اثر رفتار روسیه یک جبهه دوم جنگ نیز به وسیله آمریکا و انگلیس در شمال فرانسه باز شد و کشورهای شکست‌خورده از آلمان متفقا با این جبهه تشریک مساعی نمودند و آلمان مغلوب گردید، و آلمان بزرگ نیمی در تصرف روس‌ها درآمد، که هم اکنون در تصرف آنهاست، و نیمی در تصرف قوای آمریکا و انگلیس درآمد که اکنون به نام آلمان باختری و به کمک دنیای آزاد برپا مانده است. من چهار ماه در آلمان ماندم و قشون‌کشی نازی‌ها را به چشم دیدم. و برای من که از آغاز عمر به خدمت سربازی درآمده بودم، مشاهده این قشون‌کشی‌ها از نزدیک ارزش و لذت فراوان داشت. وقتی به تهران آمدم و به حضور شاه گزارش مسافرت خود را دادم، شاه عصبانی شد و گفت: این طور نیست. شما اساسا به ارتش بی‌اعتنا شده‌اید و نخواسته‌اید اسب تهیه کنید و جنگ عمومی را برای من بهانه ساخته‌اید.

 از پیش شاه که بازگشتم، به فکرهای دور و دراز فرو رفتم. زیرا این بار نه تنها شاه به حرف‌های من توجه نداشت، بلکه به جنگ جهانی نیز با نظر بی‌اعتنایی نگاه می‌کرد. شرفیابی‌های مداوم من از بین رفت و دیگر آن ملاقات‌های خصوصی در بین نبود و حتی در سلام‌ها و مجامع رسمی هم حس می‌کردم که هر وقت شاه چشمش به صورت من می‌افتد، گرفتگی خاطر پیدا می‌کند. من راه اصلاح را به خود مسدود می‌دیدم و غیرتسلیم و رضا چاره‌ای نداشتم. وصیت‌های لازم را نموده و کم‌کم به خانواده‌ام گوشزد کردم که ممکن است دفعتا پیش‌آمدی کند و من از بین بروم، آنها نباید بی‌تابی کنند و از تقدیر الهی سرپیچی نمایند.

 

در طی دو سال فقط یک سفر به مازندران و رشت با شاه رفتم که جمعی از امرای لشگر بودند و اگر چه هر شب یک پای قمار اجباری من بودم، ولی پیدا بود که آن مهربانی سابق برجای نمانده است. از عایدات اداره اصلاح نژاد اسب، یک کانون سوارکاران و یک میدان اسب‌دوانی مجلل با پنج تریبون زیبا در جلالیه درست کردم و هر سال هشت هفته اسب‌دوانی می‌شد. مردم اقبال فراوان کردند و جوایز مهمی به سوارهای طراز اول و اسب‌های ممتاز داده می‌شد. شاه از پیشرفت این اداره که مورد تقدیر داخلی و خارجی‌ها قرار گرفته بود، شادمان بود. ولی برای اینکه تجلیلی از من نکند، با تمام دقت و سرکشی‌هایی که در قسمت‌های کوچک ارتش می‌کردند، حتی یک بار هم به ورامین، که نزدیک‌ترین ایلخی به تهران بود، نرفت و مثل اینکه از آنچه درگذشته هم از من تحسین کرده بودند، پشیمانی داشت. این روش، یعنی بی‌لطفی شاه و سوءظن از من، تا مرداد ۱۳۲۰ ادامه داشت و این سوءظن به حدی بود که در موقع تشکیل شورای‌عالی جنگ، با اینکه من نیز عضو شورای‌عالی جنگ بودم، از من دعوت نمی‌کردند. در این هنگام که جنگ آلمان و روسیه به شدت رسیده بود، و شاه نیز میل باطنی به جانب آلمان‌ها داشت، از طرف دولتین آمریکا و انگلیس تقاضای عبور قشون متفقین و ارسال مهمات برای روسیه از راه ایران شده بود. ولی رضا شاه به این کار تن نمی‌داد و آلمان‌ها را تقویت هم می‌کرد و دستور تشکیل شورای‌عالی جنگ را داد که اقدامات احتیاطی در شمال و جنوب ایران بنمایند.

 

اعضای شورای‌عالی جنگ که حضور می‌یافتند، عبارت بودند از: سرلشگر یزدان‌پناه، سرلشگر ضرغامی، سرتیپ احمد نخجوان، سرتیپ بوذرجمهری، سرتیپ علی ریاضی، سرتیپ علی رزم‌آرا و یکی دو نفر از روسای رکن‌های ستاد ارتش. اگر چه دستور داده شده بود که از من مکتوم دارند، ولی سرتیپ رزم‌آرا همه روزه موضوع مذاکرات شورای‌عالی جنگ را جزء به جزء محرمانه به من گزارش می‌داد. من می‌دانستم که شاه سرمست غرور است و این چند نفری که دور هم می‌‌نشینند و بدون توجه و سنجش قوای ایران نقشه‌های کودکانه‌ای طرح می‌کنند، اشتباهات آنها شاه و کشور را به مخمصه بزرگی دچار می‌کند. ولی با سوابقی که در بین بود و سوءظن‌هایی که به من داشت، مقدور نبود که مخالفت کنم و اگر هم مطلبی می‌گفتم، نتیجه‌ای نداشت. زیرا این افسران کم تجربه چنان به شاه وانمود کرده بودند که قشون ایران شکست‌ناپذیر است و شاه هم باور کرده بود.

 

در اوایل مرداد ۱۳۲۰ مانوری در تپه‌های ازگل داده شد. برای شاه چادر مخصوصی افراشته بودند. امرای لشگر نیز افتخار حضور شاه را داشتند. شاه غرق مسرت بود و هر آنکه با تلفنگرام عملیات قسمتی را مخابره می‌کردند، می‌خواند و قاه‌قاه می‌خندید. یک تلفنگرام از گروهان اول دانشکده افسری رسید؛ شاه بی‌‌‌نهایت خوشحال شد و پس از خواندن، تلفنگرام را به من که نزدیکش بودم دادند که بخوانم و متصل می‌گفتند: راست می‌گوید، همین‌طور هم هست. مضمون تلفنگرام این بود که فرمانده گروهان اول می‌گوید با چابکی و رشادت تمام گردنه قوچی را گرفتیم. اگر قشون سلم و تور هم به میدان ما بیاید، شکست خواهد خورد. منتظر امر اعلیحضرت بزرگ ارتشتاران فرمانده هستیم که هر جا را امر کند فتح کنیم. شاه می‌گفت: قشون من عالی‌ترین قشونی است که امروز در دنیا می‌توان نشان داد و این ادعا که فرمانده گروهان اول کرده درست است. من نیز ادب کردم و بدون اینکه حرفی بزنم، تلفنگرام را روی میزی که در جلو اعلیحضرت بود گذاشتم.

 

ولی دیگران زبان به تملق گشودند که:

«امروز در قلمرو دل دست دست تست/ خواهی عمارتش کن، خواهی خرابش کن»

 

آن روز با نگرانی بسیار از ازگل مراجعت کردم و به تحقیق پرداختم. معلوم شد به قسمت‌های خراسان و گرگان و گیلان و آذربایجان و کردستان و کرمانشاه و خوزستان دستور داده شده است که در صورت حمله از جناب خارجی‌ها، به دفاع بپردازند. یکی از مردان معمر و مجرب که – از من خواسته است اسمش را نبرم – کارمند دفتری سفارت انگلیس بود، برای من حکایت کرد: تلگرافی رمزی از لندن رسید و به من دادند کشف کنم. مضمون تلگراف این بود که اگر شاه موافقت نکند که راهی برای بردن اسلحه و مهمات به روسی داده شود، قشون انگلیس و روس ایران را اشغال خواهند کرد و تهران را هم در دست می‌گیرند. من وقتی کشف تلگراف رمز را به سر ریدر بولارد دادم، از اینکه یک نفر ایرانی از این راز آگاه شده بود یکه خورد و گفت: بدان که اگر این مطلب را به کسی بگویی از بین خواهی رفت. من سراسیمه شدم و همین که از کار سفارت فارغ شده و به خانه آمدم، یک شب در اندیشه بودم که به چه وسیله این مطلب را که مربوط به وطن من و حیثیت ایران می‌شد، به شاه عرضه دارم. عاقبت به نظرم رسید که به وسیله فروغی، که مرد جهان دیده‌ای است و آن ایام خانه‌نشین بود، این مطلب را به شاه گزارش دهم. با ترس و لرز به خانه فروغی رفتم و روی سابقه الفتی که با فروغی داشتم، جریان را بازگو کردم و گفتم: به هر قیمتی شده است شاه را آگاه کن، والا ممکن است هم شاه و هم این کشور به زحمت دچار شوند. فروغی دستی به ریش خود کشید و گفت: من در حالی هستم که اگر سقف خانه‌ام به سرم فرود آید و بمیرم، راضی هستم، زیرا از چنگال این شاه خلاص می‌شوم. مگر می‌شود چنین مطلبی را به این شاه گفت و جان به سلامت برد؟

 

رجال کشوری و لشگری هیچ کدام جرأت نداشتند که از خود اظهار عقیده نمایند. در نیمه دوم مرداد کارت دعوتی رسید که در اقدسیه دانشنامه‌های فارغ‌التحصیلان دانشکده افسری اعطاء خواهد شد. این دانشنامه‌ها و جوائز معمولا در مهر ماه اعطاء می‌گردید و این خود موجب تعجب شد که یک ماه قبل از وقت داده شود. روز مقرر هیات دولت و امرای لشگر حضور یافتند. اعلیحضرت وارد اقدسیه شدند و با عجله پشت میزی که جوائز را گذاشته بودند قرار گرفتند و فرمودند: «من باید به دنیا ثابت کنم که ارتش ایران توانا‌تر از آن است که آنها می‌پندارند. من دست به کار بزرگی زده‌ام و عن‌قریب خواهید دید خارجی‌ها فشار می‌آورند و خیال می‌کنند ایران امروز، ایران سی سال پیش است. من چون کار زیاد دارم، جوائز را ولیعهد اعطاء خواهند کرد و فارغ‌التحصیل‌ها که پس از دریافت جوائز یک ماه مرخصی و استراحت داشتند، در همین جا و زیر پرچم خواهند ماند و حق خروج از محوطه سربازخانه را ندارند، زیرا کارهای بزرگی در پیش داریم. این بگفت و به اتومبیل خود سوار شدند، به سعدآباد بازگشتند. بیانات شاه مانند صاعقه آسمانی در روحیه حاضران تاثیر بخشید و رنگ از رخسار همه پرید، زیرا آنها که تجربه داشتند، می‌دانستند که جنگ ایران با ارتش‌های بزرگ روسیه و انگلیس و آمریکا داستان مشت و سندان است و چنان حضار در بحر تفکر غوطه‌ور بودند که بدون تعارفات معمولی از یکدیگر جدا شدند.

 

من از بیانات شاه و اطلاعاتی که از دستورهای ستاد ارتش به قسمت‌ها داشتم، و داستانی که آن مردم محترم از تلگراف لندن به سر ریدر بولارد برایم گفته بود، استنباط کردم که اولتیماتومی از انگلیسی‌ها به شاه رسیده است. دو روز بعد نیز در تهران انتشار یافت که شاه به انگلیسی‌ها جواب یأس و خشن داده است. من یقین داشتم که خطری متوجه کشور شده است و ارتشی‌ها یا غافلند و یا جرأت ابراز حقایق را ندارند. رجال کشوری هم اگر بستگی به سیاست‌های خارجی نداشته باشند، حداقل این است که می‌ترسند شاه را در جریان واقعی کار‌ها بگذارند. مدتی در این فکر بودم تا به این عقیده رسیدم: «اگر خاموش بنشینم گناه است.» بی‌اختیار از باغ ییلاقی خود که در تجریش است به جانب قصر سعدآباد حرکت کردم. با اینکه در زندگی کمتر دچار تردید شده‌ام، در طول راه مردد بودم که آیا گفتن حقایق در مذاق شاه چه تاثیری خواهد داشت، و آیا من پس از این گفت‌وگو‌ها چه سرنوشتی خواهم داشت و شاید به آن بلیه دچار خواهم شد که گفته‌اند: «زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد». یا از گفتن حقایقی چند شاه به خود خواهد آمد و راهی دیگر جز جنگ در پیش خواهد گرفت؟ وقتی به سعدآباد رسیدم، شب فرا رسیده بود و چون شاه از اول شب استراحت می‌کرد و نمی‌خواست مزاحمی داشته باشد، به پیشخدمت گفتم: در اتاق انتظار می‌نشینم و همین که شام را میل فرمودند و فراغت حاصل کردند، شرفیاب می‌شوم. دو ساعت در اتاق انتظار بودم تا پیشخدمت در را باز کرد و گفت: بفرمایید.

 

وقتی وارد اتاق شدم، شاه ایستاده بود. گفت: چه مطلب مهمی داشته‌اید که شبانه آمدید؟ گفتم: آنچه می‌خواهم به عرض برسانم، محتاج مقدمه‌ای است که ممکن است ملال‌آور باشد. شاه گفت: بگویید ببینم چه می‌خواهید بگویید. گفتم: فدوی فراموش کردم که دو بار در کاروان‌سرای آق‌بابا و شاه‌آباد به قرآن قسم خوردیم که تا پایان عمر نسبت به کشور خدمتگزار صدیق باشم؛ و فراموش کرده‌ام که شما با پدرم محبت داشتید؛ و فراموش کرده‌ام که من در آذربایجان و لرستان آن قدر خدمت کردم که اعلیحضرت شاهنشاه و فرمانده عالی قوا، و من یک سرباز هستم که می‌خواهم آزادانه عرایضی بکنم. شاه که غرق در تفکر بود، گفت: بگویید. من که اینجا چوب و فلک نگذاشته‌ام که بترسید. گفتم: این عرایضی که می‌کنم، ممکن است به قیمت جانم تمام شود. ولی چون هیچ کس را یارای گفتن نیست و ممکن است کتمان حقایق موجب خطر بزرگی شود، من دل به دریا زده و به اینجا آمدم. اگر چه اعلیحضرت جریانات ارتشی را از فدوی که سرباز قدیمی شاه هستم مکتوم می‌دارند، ولی جسته و گریخته شنیده‌ام که خیال دارید در جنوب و شمال با ارتش انگلیس و روس بجنگید. من نمی‌خواهم بگویم که رجزخوانی‌هایی که در تپه‌های ازگل کردند و مطالبی که شورای‌عالی جنگ به عرض رسانده نادرست است، ولی همین قدر عرض می‌کنم که ارتش ایران جوان است و به منزله نهالی است که تازه می‌خواهد ثمر بدهد و نمی‌تواند در دو جبهه با ارتش روس و انگلیس، که در موقع صلح عددشان دو برابر سکنه ایران است و مهمات به قدر کافی دارند و دارای سلاح‌هایی هستند که در دسترس ما نیست، بجنگد. غرور ملی ایرانی‌ها قابل ستایش است. اما جنگ با این دو ارتش که قسمت اعظم دنیا را در دست دارند، به صلاح کشور و تاج و تخت اعلیحضرت نیست و ممکن است در نتیجه چنین جنگی، که یک طرف آن روس و انگلیس و آمریکا و متفرعات آن است و یک طرف ارتش ایران که جوان و تازه کار می‌باشد، وضعی پیش آید که هم کشور و هم سلطنت اعلیحضرت به خطر افتد. آنچه به نظر فدوی می‌رسد، اعلیحضرت باید یکی از دو راه را انتخاب فرمایید: یکی آنکه اگر تصمیم به جنگ گرفته‌اند و می‌خواهند در تاریخ زندگی سیاسی اعلیحضرت این نقطه ضعف نباشد که در برابر دیگران سر تسلیم فرود آورده‌اند، ستاد ارتش را به همدان ببرند و با لشگرهای کرمانشاه و کردستان و لرستان و خوزستان در برابر نیروی انگلیس بجنگند و مرا هم به آذربایجان بفرستند که با قوای موجود تا آخرین نفر در برابر قوای روس بجنگم. با اطمینان به اینکه غلبه با آنهاست و ما کشته می‌شویم و نیروی نظامی ایران تلف می‌گردد، ولی تا چند روز آنها را معطل می‌کنیم و تلفاتی هم به آنها وارد می‌کنیم و در آینده نیز وقتی کتاب خدمات درخشان بیست ساله اعلیحضرت را ورق بزنند، در ورق آخر این است که سر تسلیم در برابر بزرگ‌ترین نیروی نظامی جهان فرود نیاورد و ایستادگی کرد و مردانه جان داد و نامی بزرگ در تاریخ به یادگار خواهید گذاشت. و اگر مصلحت نمی‌دانید که به چنین کاری دست بزنید، شق دوم این است که راه به آنها بدهید و پیمان ببندید که پس از جنگ از غنائمی که به دستشان می‌آید سهمی به ایران بدهند. یکی دو لشگر در طرفین جاده و راه‌آهن گماشته شوند و بقیه قوا را با مقداری نیرو که از روس و انگلیس کمک می‌گیرید، در سرحدات تمرکز بدهید و مرا به فرماندهی این قوا منصوب دارید که اگر قوای آلمان به ایران حمله کرد، قوای روس و انگلیس نیز به همکاری نیروی نظامی از ایران دفاع کنند.

 

من وقتی این سخنان را می‌گفتم، رضا شاه با دقت گوش می‌داد و چون به پایان رسید، سری تکان داد و به عادتی که داشت که زهرخند می‌زند، چند دفعه خندید و گفت: آقای سپهبد، راست بگو معلمت کیست؟ خوب درست را روان کرده‌ای! من گفتم: به چه زبان عرض کنم که کسی به من تلقین نکرده و فقط در نتیجه فکر خودم و بنا به وظیفه سربازی این عرایض را می‌کنم. چند بار قسم خوردم که با کسی آمیزش ندارم و از کسی الهام نمی‌گیرم و این سوءظن‌ها درباره سربازی چون من شایسته نیست. شاه گفت: من خودم آیین مملکت‌داری را می‌فهمم. شما هم بهتر این است که در‌‌ همان اداره اصلاح نژاد اسب مشغول کار خود باشید. این بگفت و با سردی مرا مرخص کرد.

 

در اینجا از ذکر یک نکته ناگزیرم که رضا شاه در ماه‌های آخر سلطنت خود دانسته بود که افرادی در پیرامون وی هستند که عامل سیاست بیگانه می‌باشند و چنانکه خواهیم نوشت،‌‌ همان افراد هنگام حمله قشون متفقین به ایران بزرگ‌ترین خیانت را به کشور و شاه کردند. ولی بدبختانه، ذهن شاه به جای اینکه متوجه آنها شود، متوجه من شده بود و از من بیم داشت. و روزی متوجه این اشتباه شد که تیر از کمان گذشته بود. چون موضع ایران یکی از مسائل عمومی جهان شده بود و رادیو‌ها و خبرگزاری‌های جهان درباره آن بحث می‌کردند، در اول مرداد رادیو پاری ایتالیا خبر داد که خواه‌ناخواه قشون روس و انگلیس ایران را اشغال خواهند کرد. ولی روزنامه اطلاعات به اشاره مقامات رسمی ایران نوشت که این یاوه‌ها را مغرضینی انتشار می‌دهند و حتی روز دوم هم در سرمقاله‌اش زیر عنوان «حقایق اوضاع ایران» در مقابل انتشارات بیگانه آن گفته‌ها را تکذیب کرد.

 

طبقه عالیه مملکت مشوش و همه در انتظار حادثه‌ای بودند. اما به واسطه سانسور شدید مطبوعات و عمومی نبودن رادیو در ایران، طبقات متوسط از جریان بی‌اطلاع مانده و یا جرأت اظهار اطلاع نداشتند. مردم ایران در اثر تبلیغاتی که شده بود و حکومت وقت نیز ابراز تمایل می‌کرد و نفتی که از روس و انگلیس داشتند، فتوحات آلمان را تمجید می‌کردند و هیتلر را در ردیف پهلوان‌های داستانی قرار داده بودند. رجال مملکت نیز یا جرأت نمی‌کردند که زیان‌کار را بگویند، یا میل داشتند که با وقوع سانحه خارجی اوضاع ایران به هم بخورد و آنها از آن تنگنا بیرون آیند، زیرا هیچ کدام به جان خود ایمن نبودند و شهربانی ایران به تقلید از پلیس آلمان بر همه کس و همه چیز سیطره داشت. نخست‌وزیر وقت، «علی منصور» مردی بود که زجر زندان شاه و رنج پلیس را دیده و چشیده بود و می‌دانست که باز هم به زندان خواهد رفت و اعضای دولت هم اطمینان داشتند که با یک گزارش پلیس و یک تغیر شاه به زندان قصر قاجار، و احیانا از آنجا به دیار نیستی رهسپار خواهند شد. مرگ تیمورتاش و فیروز و سردار اسعد و داور، درس عبرتی بود که کسی جان سالم به در نخواهد برد. و همین اندیشه‌ها بود که هر کس می‌گفت: خداوند شری بدهد که خیر او در آن باشد. من اطمینان دارم اگر رجال آن روز می‌خواستند که حقایق را بگویند، شاه که خیلی باهوش بود ممکن بود از راهی که می‌رفت فسخ عزیمت کند.

 

اول شهریور ۱۳۲۰ که روس و انگلیس آخرین جواب یأس را شنیده و آماده برای حمله به ایران بودند، سفرای خود را به منزل علی منصور نخست‌وزیر فرستادند و گفتند: چون کمک به روسیه برای ما جنبه حیاتی دارد، ناگزیریم که قشون به ایران بیاوریم و این کار را خواهیم کرد. منصور با عجله به دربار رفت و جریان را به شاه عرضه داشت. رضاشاه روی غروری که داشت، به منصور متغیر شد که چرا پس از شنیدن این اولتیماتوم سفیر روس و انگلیس را از پنجره اطاقت به بیرون پرتاب نکردی؟ و قدری پرخاش کرد. منصور نیز بازگشت و عین این جریان را گفت و آتش اختلاف بیشتر شعله‌ور شد. و طبعا نمایندگان روس و انگلیس ماوقع را به دولت‌های خود گزارش دادند. و چنان شد که روز سوم شهریور ۱۳۲۰ قشون انگلیس، که در بصره و بغداد متمرکز بود، از سرحدات غربی و جنوب ایران سرازیر شد و قشون روس نیز از مرزهای آذربایجان و گیلان و خراسان وارد ایران گردید و به پیمان‌ها و عهودی که با ایران داشتند پشت پا زدند. بهانه روس‌ها این بود که طبق فصل ششم از قرارداد ۱۹۲۱ که می‌نویسد: اگر نیروی دولت ثالثی در خاک ایران مرزهای روسیه را تهدید کند، دولت روسیه شوروی حق دارد برای رفع آن خطر نیروی نظامی در ایران پیاده نماید؛ و بدین بهانه خود را محق می‌دانسته برای رفع خطر آلمانی‌های که در ایران می‌باشند، قوا پیاده کنند. در حالی که این قرارداد مفهوم چنین معنی نبود و این فصل ناظر به فعالیت روس‌های سفید بود که در اوایل انقلاب روسیه احتمال می‌رفت که در کشورهای مجاور روسیه فعالیت کنند. مضافا به اینکه متن فرانسه و روسی و فارسی این فصل با هم اختلاف دارد و وجود یک عده مهندس و متخصص آلمانی را که در استخدام ایران بودند، نمی‌توان به نیروی نظامی که خاک روسیه را تهدید کند تعبیر نمود. و اما ادعای انگلیسی‌ها مضحک‌تر از این بود و آنها می‌گفتند: چون روسیه چنین حقی دارد که در مورد تهدید خاک خود قشون در ایران پیاده کند، ما هم که متفق جنگی روسیه هستیم چنین حقی داریم. متاسفانه، این دو دولت قوی که مدعی بودند برای آزادی جهان از خطر فاشیسم جنگ می‌کنند، شبانه قشون مسلح به ایران وارد کردند و شهرهای بلادفاع را مورد حمله قرار دادند.

 

حملات قشون روس و انگلیس چنان به سرعت پیشرفت کرد که حتی خود آنها چنین انتظاری نداشتند. زیرا دستگاه فرماندهی ارتش ایران نه تنها حساس و قادر نبود که به وظایف خود عمل کند، بلکه در خود آن دستگاه افرادی چون علی ریاضی و احمد نخجوان وجود داشتند که از یک سال و دو سال پیش در این دستگاه گذاشته شده بودند و در اولین فرصت اساس ارتش را متلاشی نمودند و وسایل لازم در اختیار قسمت‌ها نگذاشتند و دستور تسلیم صادر کردند. روز سوم شهریور ۱۳۲۰ شاه مجبور شد که موضوع را فاش سازد. دستور تشکیل جلسه فوق‌العاده مجلس را داد و جلسه سه ساعت بعدازظهر تشکیل گردید و نخست‌وزیر وقت خبر حمله قشون روس در ایران و مقاومت ارتش ایران را بدین شرح به مجلس داد، و با انتشار این خبر شیرازه کار‌ها در تهران گسیخته شد.

۲۰

ایران و اردبیل در شهریور  1320قسمت اول

ایران و اردبیل در شهریور 1320

برای برخی تحلیل‌گران که به‌ویژه از نیمه دوم قرن بیستم، عمده تحلیل‌های خود را بر پایه اهمیت روزافزون منابع انرژی در افول و بروز درگیری‌های منطقه‌ای و منازعات بین‌المللی بنا می‌کنند، جنگ جهانی دوم نیز تلاشی برای تسلط بر منابع نفتی ارزیابی می‌شود، رقابتی که میان بریتانیا و شوروی از یک‌سو و آلمان از سوی دیگر بر سر کنترل حوزه‌های نفتی خاورمیانه و قفقاز وجود داشت. اما جدای از تحلیل‌هایی چنین تک‌بعدی و یک‌جانبه که همه راه‌ها را به اهمیت منابع انرژی ختم می‌‌کنند، سهم نفت در جریان طرح‌ها و نقشه‌های طرفین درگیر در جنگ جهانی دوم تا چه اندازه بوده ‌است؟ و انجام و فرجام جنگ جهانی دوم تا چه حد به تامین امنیت انرژی بستگی داشت؟

 

تردیدی نیست که نفت عاملی مهم و اثرگذار در به راه افتادن ماشین جنگی نیروهای متحد و متفق در جنگ جهانی دوم بود، علاقه‌مندی هر دو طرف اصلی درگیر در جنگ به تسلط بر منابع نفتی برای دست‌یابی به پیروزی‌های پایدار و پیوسته در جبهه‌های جنگ، شرطی لازم محسوب می‌شد. بدون در اختیار داشتن منابع نفتی در منطقه خاورمیانه، حفظ منافع اقتصادی و استراتژیک بریتانیا در این منطقه چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح ممکن نبود و برای آلمان‌ها نیز بدون وجودِ حجمِ انبوه سوخت‌هایی که نیروهای زمینی، هوایی و دریایی را به پیش می‌راند، نمی‌شد هیچ پیشرویِ پیوسته و مداومی را تصور کرد.

 

هرچند پیش از آغاز جنگ جهانی دوم برای اقتصاد صنعتی اروپایی نیز مساله تامین سوخت ارزان و فراوان همواره دغدغه‌ای جدی بود. در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بیش از ۹۰ درصدِ نفت مصرفی بریتانیا از عراق و ایران تامین می‌شد و عمدتا نیز صرف توسعه صنایع و تامین سوخت برای نیروی دریایی عظیم این کشور می‌شد. برای آلمان نیز که تحولی سریع در توسعه صنایع تسلیحاتی نظامی و رشد همه‌جانبه اقتصادی و اجتماعی را در سر می‌پروراند، دسترسی به چاه‌های غنی نفت برای نوسازی نیروهای زمینی، دریایی و هوایی‌اش ‌ضروری‌تر از هر کار دیگری بود اما آشکار است که با بالا گرفتن درگیری‌های نیروهای متحد و متفق، اهمیت چاه‌های نفت هم چندین برابر می‌شد. در حالی که به نظر می‌رسید بریتانیا در جریان جنگ از حضور بی‌همتای خود در مناطق نفت‌خیز خاورمیانه خرسند باشد، نیاز آلمان به نفت به‌ویژه پس از بهار سال ۱۳۲۱ که دستیابی آلمانی‌ها به نفت بلغارستان مسدود شد، به مثابه تلاشی برای بقا تلقی می‌شد.۱

 

برای بریتانیا دفاع از منابع و صنایع نفتی ایران و عراق که سرمایه‌گذاری‌های وسیعی برای تاسیس و فعالیت آن‌ها انجام داده بود، بیش از همه اهمیت داشت. منابع نفتی این دو کشور اساسا در انحصار بریتانیا بود، منابعی که شرکت‌های بریتانیایی برای ایجاد تاسیسات لازم برای بهره‌برداری و استخراج نفت از آن‌ها، متحمل سرمایه‌گذاری‌های انسانی و مالی بسیار شده بودند. نیروهای نظامی متفقین که در خاورمیانه، افریقا و سواحل مدیترانه مستقر بودند، به شدت متکی به نفت ایران و عراق بودند و اگر دولت‌های متحد به رهبری آلمان به هر شیوه‌ای موفق به تسلط بر این منابع انرژی می‌شدند، هم نیازهای نفتی خود را تامین می‌کردند و هم شاهرگ حیاتی متفقین را قطع می‌کردند.

 

آمارهای مربوط به استخراج نفت ایران بین سال‌های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۵ مشخص می‌سازد که میل به بهره‌مندی هر چه بیشتر از منابع انرژی در سال‌های منتهی به وقوع جنگ و در جریان سال‌های جنگ جهانی دوم، منحنی پر شیب و رو به رشدی در بهره‌برداری از نفت را نشان می‌دهد. استخراجِ نفت ایران از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۹ از حدود ۹ میلیون تن در سال به بیش از ۱۱ میلیون و سیصد هزار تن می‌رسد که این رقم کمی پیش از اشغال ایران دچار افت ‌شد اما به تدریج و دوباره رو به افزایش ‌نهاد، طوری که با هجوم نیروهای بریتانیایی و روسی در شهریور ۱۳۲۰ (۱۹۴۱) این رقم به کمتر از ۸ میلیون و هشتصد هزار تن رسید. با این همه نیاز گسترده متفقین به ذخایر انرژی، موجب استخراج هرچه بیشتر این منابع در سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم شد و استخراج نفت ایران را در سال ۱۹۴۲ (۱۳۲۱) به بیش از ۱۱ میلیون و هشتصد هزار تن و تا سال ۱۹۴۵ به رقم ۱۸ میلیون و ۳۱۰ هزار تن رساند.۲

 

دسترسی و تسلط بر این حجمِ انبوه از ذخایر نفتی برای طرفین درگیر در جنگ جهانی، امتیازی غیرقابل چشم‌پوشی و وسوسه‌انگیز بود. تمایل به تسلط بر حوزه‌های نفتی غنی خاورمیانه، پیش از آغاز جنگ جهانی دوم در محافل رسمی آلمان، ابراز شده و معلوم بود که با حرکت ماشین جنگی آلمان این تمایل بیشتر و بیشتر هم خواهد ‌شد. از اوایل آبان ۱۳۱۸ ستاد مشترک آلمان به گروهی ماموریت داد تا راهی برای اشغال حوزه‌های نفتی که در کنترل شرکت نفت ایران و بریتانیا قرار داشتند، یا خرابکاری در پالایشگاه نفتی آبادان و دیگر تاسیسات نفتی جنوب پیدا کنند. این گروهِ مخصوص پس از دو ماه مطالعه و بررسی، برنامه‌ای در این زمینه تهیه کرد و در اختیار ستاد مشترک ارتش قرار داد. این برنامه پیشنهادی را آدولف هیتلر، رهبر آلمان پس از آنکه از سوی کار‌شناسان نظامی قابل اجرا تشخیص داده شد، تایید و شخصاً دستور اجرای آن را صادر کرد. متوقف شدن هجوم آلمانی‌ها به منطقه قفقاز اما اجرای این برنامه را به تاخیر انداخت.۳

 

اسناد موجود در وزارت امور خارجه آلمان نشان می‌دهند که حوزه‌های نفتی ایران و عراق از پیش از آغاز جنگ تا چه اندازه برای مقامات آلمانی اهمیت داشته‌اند. در سال ۱۳۱۶ یعنی دو سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، مسئولان بخش اقتصادی وزارت امور خارجه آلمان از سفرای این کشور در ایران و عراق می‌خواهند گزارش‌های کاملی درباره میزان منابع نفتی این دو کشور و وضعیت بهره‌برداری از آن‌ها تهیه و ارسال دارند. در گزارش دیگری که اروین اتل، سفیر آلمان در تهران در سال ۱۳۱۹ (۱۹۴۰) به برلین می‌فرستد توصیه می‌کند که دولت آلمان تمام توان خود را مصروف تسخیر منابع نفتی ایران سازد و از آنجا که متحد دیگر آلمان یعنی ایتالیا نیز به نفت ایران چشم داشته، اتل پیشنهاد می‌کند که دو کشور هم‌پیمان سیاست‌های خود در این زمینه را با یکدیگر هماهنگ سازند.۴

 

در اواخر تابستان ۱۳۲۰ که جبهه‌های جنگ در غرب شوروی یک به یک از دست می‌رفتند، بیم‌ها و امیدهایی در میان طرفین جنگ بر سر منابع انرژی شکل می‌گرفت. برای ارتش آلمان که تمام مناطق غربی شوروی را تحت کنترل خود درآورده بود، نفوذ به عراق و ایران و اشغال مناطق نفتی امیدی دور از دسترس نبود و برای بریتانیایی‌ها که تا آن هنگام از سلطه بی‌چون و چرای خود بر چاه‌های نفت بیشترین بهره را برده بودند، پیشروی‌های آلمان دلهره‌آور و ترسناک می‌نمود. اگر نیروهای آلمانی خطوط دفاعی شوروی را در هم می‌شکستند و وارد منطقه قفقاز می‌شدند، بی‌تردید به سمت ایران و عراق پیشروی می‌کردند و تا خلیج فارس هم می‌رسیدند. آلمان‌ها طرحی موسوم به «طرح روزنبرگ» در دست داشتند که بر اساس آن پس از پیروزی بر شوروی، فتح ایران و هندوستان در دستور کار قرار می‌گرفت.

 

حتی تصور تسلط آلمان بر پالایشگاه‌های نفتی جنوب ایران از جمله آبادان برای بریتانیایی‌ها فاجعه‌بار بود. اگر کنترل حوزه‌های نفتی از دست بریتانیا خارج می‌شد، ادامه جنگ با آلمان در خاورمیانه غیرممکن می‌شد. ناوگان دریایی بریتانیا در خلیج فارس و اقیانوس هند و البته تمام کشتی‌های تجاری این کشور در کانال سوئز به‌کلی متکی به نفت ایران و عراق بودند و امکان جایگزینی سریع آن‌ها با منابع نفت در امریکا یا کشورهای دیگر وجود نداشت. فرو ریختن ارتش سرخ شوروی در تابستان ۱۳۲۰ (۱۳۴۱) برای بریتانیایی‌ها به منزله در نظر گرفتن این احتمال بود که تاسیسات و پالایشگاه‌های موجود در ایران و عراق، به ابزاری در دست دشمن برای نابودی خودشان بدل خواهد شد. از این رو، پیروزی‌های برق‌آسای آلمان در جبهه شرقی و در نبرد با نیروهای شوروی، حفاظت از مناطق نفتی خاورمیانه را هر چه ضروری‌تر می‌ساخت زیرا این پیش‌بینی که پس از پیروزی بر شوروی و اشغال منطقه قفقاز، آلمان‌‌ها راه ایران را در پیش خواهند گرفت، دیگر دور از دسترس نبود. بیم و هراس‌های بریتانیا پس از آنکه اسناد و مدارک مربوط به تمایل ارتش آلمان به اشغال مناطق نفتی ایران و عراق به دست بریتانیایی‌ها رسید، جدی‌تر از گذشته هم شد.

 

مقامات بریتانیایی این احتمال را هم مد نظر داشتند که در صورت کندی پیشروی آلمان، ممکن است ایرانی‌های متمایل به آن‌ها یا جاسوسان آلمانی حاضر در ایران و عراق به اقدامات خرابکارانه‌ای مانند انفجار تاسیسات نفتی روی آورند، احتمالی که قریب‌الوقوع و باز هم با نتایجی فاجعه‌بار برای بریتانیا ارزیابی می‌شد. در بریتانیا برای خنثی کردن طرح‌های خرابکارانه آلمان به منظور انفجار در تاسیسات نفتی ایران و عراق، نقشه‌های بسیاری روی میز بود. آنتونی ایدن، وزیر امور خارجه بریتانیا در تیر ماه ۱۳۲۰ گزارشی به نخست‌وزیر، وینستون چرچیل داد که در آن ابراز امیدواری شده بود مناطق جنوبی ایران هر چه زود‌تر به کنترل سربازان بریتانیایی درآیند. ایدن در این گزارش چنین نوشت: «امروز یک بار دیگر مساله تحت فشار قرار دادن دولت ایران را مورد بررسی قرار دادم. هر چه بیشتر در این باره می‌اندیشم، به نظر روشن‌تر می‌آید که موفقیت ما به این بستگی دارد که برای تامین امنیت چاه‌های نفت ایران و عراق، نیروهای کافی در این مناطق مستقر سازیم.» چرچیل نیز در پاسخ، بر ضرورت تقویت فوری نیروهای بریتانیاییِ حاضر در عراق برای حفاظت از ذخایر نفتیِ دو کشور ایران و عراق تاکید کرد: «اگر شوروی شکست بخورد، باید آماده باشیم تا خودمان مناطق نفت‌خیز ایران را اشغال کنیم زیرا در چنان شرایطی ایران قادر به مقاومت در برابر فشار آلمان نخواهد بود و ما را از ایران اخراج خواهد کرد.»۵

 

در اول تیر ۱۳۲۰ که شوروی با هجوم نیروهای آلمان به مرز‌هایش در عرض یک روز به متحد بریتانیا بدل شد، مهم‌ترین نگرانی امنیتی بریتانیا، ارسال تجهیزات نظامی از آب‌های گرم جنوب به مقصد شوروی و ممانعت از ورود آلمان به منطقه قفقاز بود. بدون در اختیار داشتن نفت برای تامین سوختِ مورد نیازِ وسایل حمل‌ونقل، ارسال امکانات لازم برای تقویت ارتش سرخ ناممکن بود و چه منابع نفتی‌ای سهل‌تر و در دسترس‌تر از نفت ایران و عراق که استخراج و بهره‌برداریِ آن نیاز به نیروی کار و دانش و فن‌آوری پیچیده‌ای نداشت. به علاوه، برخورداری ایران از خطوط راه‌آهن سراسری از جنوب به شمال (خلیج فارس به دریای خزر)، مسیر کمک‌رسانی از ایران به شوروی را به بهترین گزینه پیش‌رو تبدیل کرده و پشتیبانیِ هر چه سریع‌تر از شوروی را موضوعی حیاتی و فوری ساخته بود.

 

پیشروی سریع آلمان در شوروی در تابستان ۱۳۲۰، فرماندهان بریتانیایی را به این نتیجه رسانده بود که مقاومت ارتش سرخ در برابر ارتش نازی در مدت شش هفته و حداکثر تا سه ماه تمام خواهد شد. پیش‌بینی‌هایی از این دست، بر نگرانی‌های بریتانیا می‌افزود. روسای ستاد ارتش بریتانیا از آن بیم داشتند که با از دست رفتن قفقاز و شمال ایران و پیشروی آلمان در شمال افریقا، کل منطقه خاورمیانه زیر سلطه آلمان قرار گیرد که به این ترتیب هم حوزه‌های نفتی خاورمیانه و هم هندوستان در معرض تهدیدی جدی قرار داشتند.۶ در این دوران، مسئولیت دفاع از حوزه‌های نفتی ایران و عراق برعهده ارتش هندی بریتانیا بود که فرماندهی آن را ژنرال آرچیبالد ویول به عهده داشت. بر اساس برخی اطلاعات، ستاد فرماندهی بریتانیا برای محافظت از مناطقِ نفت‌خیز ایران و جلوگیری از پیشروی آلمان‌ها از طریق منطقه قفقاز یا ترکیه، ۵۰۰ هزار نفر را در نظر گرفته بود و نه تنها قصد حفاظت از بنادر و حوز‌ه‌های نفتی متعلق به شرکت نفت بریتانیا و ایران را داشت بلکه تسخیر کرمانشاه نیز بخشی از برنامه‌های آن بود.۷

 

لئوپولد اِمِری، وزیر امور هندوستان در دولت بریتانیا ۱۲ تیر ۱۳۲۰ به ژنرال ویول تاکید کرد که با توجه به نیاز آلمان به نفت، اقدام علیه ایران ضرورت دارد. او عقیده داشت که آلمان تا حدود زیادی به دلیل ضرورت دستیابی به نفت، مجبور به حمله به شوروی شده و چنین استدلال می‌کرد که چون آلمان نتوانست با عملیات در مدیترانه شرقی به منابع انرژی دست یابد، اینک شانس دوم خود را در باکو و مناطق شمالی قفقاز دنبال می‌کند و به محض دست یافتن به قفقاز، در پی تسلط بر منابع ایران و عراق برخواهد آمد.

 

در اواخر تیر ۱۳۲۰ در عراق، فرمانده ادوارد ب. کوینان خود را برای تصرف آبادان و حوزه‌های نفتی خوزستان آماده می‌کرد. وی برای گرد آوردن نیروهای بیشتر به سربازان مستقر در سوریه و هند متوسل شد و از فرمانده نیروهای زرهی هند که در شهر کرکوکِ عراق مستقر بودند و البته از فرمانده نیروهای بریتانیایی مستقر در بصره کمک خواست. تا دهم مرداد نیرومند‌ترین واحدهای تحت فرماندهی بریتانیا در منطقه خاورمیانه برای تسخیر آبادان و خرمشهر آماده بودند و برای اقدام نهایی و هماهنگ خود، منتظر دستور نخست‌وزیر بودند. هر قدر موعد تجاوز به خاکِ کشوری که در جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بود، نزدیک‌تر می‌شد، استفاده از توجیه «ضرورت امنیت جریان نفت در جنوب ایران» کاربرد بیشتری می‌یافت. خط‌مشی بریتانیا در قبال ایران در این زمان را می‌توان در این گفته‌های سِر هوراس سیمور، دستیار وزیر امور خارجه نیز ردیابی کرد. او گفته بود: «تا زمانی که روس‌ها کنترل کامل قفقاز را در دست دارند و تا زمانی که نیروهای آنان در قفقاز بر سر جای خویش هستند، خطری بیش از آنچه تا قبل از آغاز جنگ، حوزه‌های نفتی آنان را تهدید می‌کرد، مطرح نیست. اما اگر روس‌ها کنترل قفقاز را از دست بدهند، خطری که نفت ایران را تهدید می‌کند، جنبه‌ای عاجل و فوری می‌یابد... به هر حال مرحله‌ای فرا می‌رسد که خواه آلمانی‌های حاضر در ایران اخراج شده باشند یا نشده باشند، برای حفاظت از حوزه‌های نفتی باید دست به کار شد.»۸

 

این امر در دستور‌العملی که مقامات لندن دو روز پیش از هجوم متفقین به ایران به فرماندهان عالی خود در منطقه ارسال داشتند، نیز هویداست. در این نامه که خطاب به ژنرال ویول در هندوستان و ژنرال کوینان در بغداد نوشته شده است، اهداف اصلی سیاسی و نظامی بریتانیا از اشغال ایران آشکار‌تر می‌سازد و معلوم است که هجوم به ایران چه ارتباط مهم و گسترده‌ای با وضعیت مناطق نفتی این کشور و اهمیتِ کنترلِ جریان انرژی داشته است: «یک. نخستین هدف دولت اعلی‌حضرت [پادشاه بریتانیا] در ایران، آن است که از طریق اقدام نظامی، دولت ایران را برای اخراج اتباع آلمان تحت فشار قرار دهد و پس از آن با کمک روس‌ها خطوط مواصلاتی این کشور را تحت کنترل خود درآورد... دو. هدف نخست نیرو‌هایتان، تصرف و حفظ مناطق تولید نفت خوزستان و نفت شاه خواهد بود. سه. عملیات نظامی بعدی به موضع دولت ایران در قبال تصرف مناطق نفتی و این مساله بستگی دارد که آیا دولت ایران اجازه خواهد داد از راه‌آهن آن استفاده کنیم. چهار. برنامه و اهداف نیروهای روسی تا کنون فاش نشده است. در این زمینه پرسش‌های عاجلی مطرح شده که پاسخ آن‌ها در آینده نزدیک به شما مخابره خواهد شد. پنج. لازم است در مورد محدوده عملیاتی نیروهای بریتانیا و روس‌ها با آن‌ها توافق حاصل شود.»۹

 

اصرار نیروهای بریتانیا و شوروی به اخراج حدود هزار آلمانیِ ساکن در ایران، به این نگرانی قوای متفقین هم ارتباط داشت که از دید آن‌ها، حضور و فعالیت آلمانی‌ها در ایران به منظور رصد کردن تاسیسات نفتی شوروی در قفقاز و پایگاه‌های نفتی تحت کنترل بریتانیا در جنوب ایران بوده تا مقدمات سلطه نازی‌ها بر این منابع فراهم آید. متفقین از ایران خواستند هر چه زود‌تر آلمانی‌های شاغل در ایران را اخراج کند و سفیر شوروی تهدید کرد که مسئولیت عدم اجرای این خواسته به عهده مقامات ایرانی است اما پیش از آنکه ایران بتواند اقدامی انجام دهد، در نیمه شب ۲۵ اوت (سوم شهریور ۱۳۲۰) قشون روس از منطقه آذربایجان و قوای تحت امر بریتانیا از خوزستان به ایران حمله کردند.

 

ضرورت دفاع از منابع نفتی و مناطق استراتژیکِ جنوب ایران و عراق پس از اشغال ایران و پس از آنکه جنگ‌های برق‌آسای هیتلر در پی نبرد با شوروی، به جنگ‌هایی فرسایشی تبدیل شد و به دلیل مقاومت روس‌ها و امدادرسانی دول متفق به شوروی از راه ایران، تا حدودی کاهش یافت اما همچنان موضوعی بااهمیت تلقی می‌شد. در همین زمان نیز در طرح‌های مربوط به کنترل حوزه‌های نفتی، نه فقط چاه‌های جنوب ایران بلکه منابع موجود در منطقه قفقاز و شمال ایران مورد توجه بودند، چنانکه در ۱۶ آبان ۱۳۲۰، دو ماه پس از اشغال ایران دولت بریتانیا تلگرافی به فرمانده کل نیروهای مستقر در خاورمیانه ارسال کرد که در آن آمده بود: «چنانچه فشار آلمان به شوروی افزایش یابد و مقاومت شوروی در هم شکسته شود، هیچ امکانی برای ما وجود نخواهد داشت تا بدان وسیله بتوانیم از تصرف منابع نفتی توسط دشمن جلوگیری کنیم. علاوه بر این هیچ تضمینی وجود ندارد که روس‌ها بتوانند چاه‌های نفت را به طور موثری ویران کنند. به همین دلیل شما بایست از همین حالا طرحی برای ارسال ۴ تا ۵ اسکادران بمب‌افکن و هواپیماهای شکاری به فرودگاه‌های شمال ایران مهیا کنید تا نسبت به تحقق دو هدف زیر آماده باشند: اول؛ با بمباران و تخریب خطوط ارتباطی آلمانی‌ها، در دفاع از منطقه قفقاز به روس‌ها یاری کنید. دوم؛ اگر امکان تصرف کامل مناطق نفتی باکو به دست آلمانی‌ها افزایش یابد، بیشترین خسارات ممکن را به این مناطق وارد سازید.»۱۰

 

شکی نیست که دستیابی به منابع نفتی موجود در شمال و جنوب ایران، انگیزه اصلی برای آغاز درگیری‌های جنگ جهانی دوم و صف‌آرایی متحدین و متفقین در برابر یکدیگر نبود اما در تعیین سرنوشت نهایی این جنگ اهمیتی حیاتی داشت. اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ نیز تنها به جهت برخورداری این کشور از منابع عظیم نفتی در حوزه خلیج فارس و دریای خزر رخ نداد، ولی اهمیتِ این منابع در پیروزی یا شکست نهایی، امری غیر قابل تردید به نظر می‌رسد.

 

 

منابع:

۱) ازغندی، علی‌رضا، روابط خارجی ایران ۱۳۵۷-۱۳۲۰، تهران: نشر قومس، چاپ ششم، ۱۳۸۴، صفحات ۷۶-۷۲.

۲) ازغندی، علی‌رضا، پیشین، صفحه ۷۳.

۳) ازغندی، علی‌رضا، «روابط نظامی ایران و آلمان در سال‌های پادشاهی رضا شاه»، مجله آینده، سال سیزدهم،۱۳۶۶، شماره ۸-۱۲، صفحات ۵۶۸-۵۵۴.

۴) فن‌ نیدرمایر، اسکار، زیر آفتاب سوزان، خاطرات اسکار فن ‌نیدرمایر از ماموریت‌هایش در ایران، گردآوری و ترجمه کیکاووس جهانداری، تهران: نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۳.

۵) چرچیل، وینستون، امریکا در جنگ، ترجمه تورج فرازمند، کتاب دوم از جلد سوم مربوط به خاطرات جنگ جهانی دوم، تهران: نشر نیل،۱۳۴۷، صفحه ۸۶.

۶) استورات، ریچارد ، در آخرین روزهای رضاشاه، تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور ۱۳۲۰، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات،۱۳۷۰، تهران: انتشارات معین، صفحات ۱۱۷-۸۵.

۷) U.S. National Archives, German Foreign Ministry MicroFilm Records, Serial 917.

۸) موید امینی، داوود، از سوم تا بیست و پنجم شهریور ۱۳۲۰، تهران: بی‌تا، صفحه ۹۴.

۹) استوارت، ریچارد، پیشین، صفحه ۱۵۹.

۱۰) الهی، همایون، اهمیت استراتژیکی ایران در جنگ جهانی دوم، ۱۳۶۱، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، صفحه ۱۱۱.

 

اردبیل در شهریور 1320


به خاطر پیغامهای مکرری که از طریق ایمیل موسسه در مورد علت شهریور 1320 در ایران و بخصوص اتفاقات افتاده در اردبیل داشته ایم در 6قسمت شهریور 1320 درایران و اردبیل را مورد بررسی قرارخواهیم داد.

کشته شدگان فرقه دموکرات (قسمت سوم)

کشته شدگان فرقه دموکرات (قسمت سوم)

48- اسماعيل حكاك ( ساري اسماعيل ) در سال 1367 در آقا باقر كندي اردبيل متولد شده است وي قبلاُ در اردبيل بر عليه طرفداران آلمان مبارزه ميكرده ومدتي نيز در حزب توده فعاليت داشته ودر سال 1324  به قرقه دموكرات در آمده واز مجلس ملي آذربايجان مدال لياقت گرفته است ومعاونت اداره بلديه اردبيل را نيز بعهده داشته پس از كشته شدنش طرفداران شاه پيكرش را در كوچه ها مي گردانند 0 ( از سمرين اردبيل نيز 19 نفر كه بيشتر آنها جوان بوده رزاق  باش کسن  سرآنها را از بدن جدا مي كند)

49- حسين لطفي در سال 1265 در ممقان متولد شده مسئول كميته محلي حزب توده بوده در سال 1324 به دموكرات آذربايجان راه يافت ودر سال 1325 در آذرشهر تيرباران گرديد 0

50 – سردار خورشا 0 در سال 1280 در يورتچي ( موغانلي كندي) اردبيل متولد شده ودر سال 1324 به دموكرات آذربايجان پيوست ودر سال 1325 بدارزده شد 0

51- تيمور مددي 0 در سال 1280 در محال گرما دوز اهر متولد ودر سال 1324 به فرقه دموكرات آذربايجان پيوست در ميانا و زنجان بازلفقاري و ارتش جنگ نمود در سال 1325 بدار زده شد 0

52 – ايمانعلي آقا علي اوغلي 0 در سال 1266 در آقاباقر اردبيل متولد ودر سال 1324 به فرقه دموكرات پيوست از طرف مجلس ملي بدريافت مدال لياقت گرديد 0

53- بهرام نامي  0 بهرام فرزند اميرخان در سال 1298 در ارومي متولد گرديد واز سال 1320 فعاليت خود را در حزب توده آغاز نمود ودر سال 1324 به حزب دموكرات آذربايجان پيوست وي از پيشروان تئاتر اروميه بوده ودر شماره 1906 بهمن 1324 اشعار و مقالاتي از آذربايجان شمالي واشعار ميرزا علي اكبر صابر را چاپ نموده بود ودر سال 1325درهجوم ارتش به آذربايجان با ساير افسران اعدام گرديد 0

54- محمد رضا خاتمي 0 محمد رضا خاتمي در سال 1274 در محله باغمشه تبريز متولدو پدرش به آهنگري مشغول بوده ودر خراسان وسمنان مدتي مشغول بوده وپس از تشكيل فرقه دموكرات از حزب توده به اين فرقه پيوست ودر تشكيلات خياباني نيز فعاليت داشته در سال 1325 توسط ارتش شاه كشته شد 0

55- عباس فتحي 0 عباس در سال 1276 درارومي متولد واز سال 1315 در راه آهن زنجان مشغول بوده ودر ارومي در مقابل سرهنگ زنگنه مدتي مقاومت نموده ودر حكومت دموكرات مسئول اداره دارائي وكمسيون تشكيلاتي بوده ودر سال 1325 توسط ارتش شاه اعدام گرديد 0

56-  حسن زلفقارزاده ارژنگي  0 حسن در سال 1297 در تبريز متولد و پس از تحصيل در محضر نقاشان ميرزا آقا مومني ، ارژنگي ء مير معصوم بوده وخوددر نقاشي ماهر ونقاشي هاي  مهم داشته است  از جمله ( اسپه ريس ، بوياق دگيرماني ، قله استونده ، شهيدلر مزاري اوسته ، مشروطه شهيد لري ، فدائي لر ونچه رسم لر و00 ) پس از حبس وشكنجه در سال 1325 کشته شدكه مدتي به مرده اش اجازه دفن داده نمي شد  0

57-  حسين غفاري 0 در سال 1299 در شهر ملاير متولد ودر شهر كرمانشاه دبيرستان نظام و در تهران دانشكده افسري را تمام كرده است با افسران مشهد وسرگرد اسكنداني بوده ودر اردوي قيزيل باش مشغول مي گردد پس از جنگ هاي زياد با ارتش با ساير افسران دموكرات در سال 1325 اعدام گرديد 0

58-  سعدي يوزبندي 0 سعدي از آبادي يوزبند قاراداغ فرزند عزت در سال 1297 متولد و بعد از رضا شاه در سال 1320 به عضويت حزب توده در آمده ودر اهر مسئول كميته ولايتي وروستا گرديد و يك اكتورال فعال در تئاتر اوزير حاجي بگ اف ودر مشدي عباد رل سرور را بازي ميكرد در سال 1325 توسط دسته هاي محمد ديهم ، سيف اله باغمشه اي  ومير شريف كشته شد در موقع اعدام گفت ( آزادليغين  هيچ وقت سونمز چراغي ) 0

59-  علي شير زاد 0 علي از طايفه مكري از بيگ زادگان منطقه بوكان فرزند مومن بگ بوده در حمله ژاندارم ها جهت چپاول انبارهاي غله وتنباكو جانانه مقاومت كرد ودر مبارزات احمد خان وفاروق بر عليه شاه عضو موثر بوده است وبعد از سال 1325 اعدام گرديد 0

60 -  علي اكبر صابري 0 در سال 1274 در شهر خوي متولدگرديد پدرش حاجي حسين در خوي معروف بوده واز سال 1317 در مرند مشغول فروشندگي بوده ودر سال 1321 در مرند به تشكيلات حزب توده پيوست ودر فرقه دموكرات از فرماندهان فدائي و مدتها عضو جمعيت دوستي ايران وشوروي بوده است بعد از سال 1325 در تبريز دستگير و بدار زده شده است 0

61-  حسين تراشي 0 تراشي فرزند آقامعلي درسال 1321 بعضويت حزب توده در آمده ودر سال 1324 با ديگر توده ائيها در آذربايجان  به فرقه دموكرات پيوست ودر اداره آگاهي مشغول خدمت بوده است بعداز مدتي حبس در دادگاه قلابي به مرگ محكوم واعدام گرديد 0

62-  ولي گنجه مهر 0 ولي لتنانت ( ستوان ) فرزند حسين در سال 1277 درتبريز متولد گرديد پس از ديدن حال رقت بار كارگران كوره آجر به دسته هاي انقلابي پيوست  حيدر فدائي نقل كرده است ولي در شهرباني ارومي با 22 فدائي در محاصره ارتش شاه و اوباشان  بوديم وقتي گلوله ماتمام شد ولي زخمي بود با آن حال زخمي اراده انقلابي وي را زنده نگاه داشته بود ما 22 نفر را در نزديكي سحر جهت اعدام بردند پس از اعدام كه من ازناحيه دست زخمي شده بودم روي ما خاك ريختند جنازه ولي در كنارم بود من بعد از رفتن جلادان با بدن زخمي رفتم اكنون از آن تاريخ  62سال مي گذرد 0

63-  عطااله زنديان 0 زنديان در سال 1299 در اصفهان متولدشده است در سال 1319 پس از مدرسه سرژانتي ( استواري ) به دانشكده افسري تهران داخل مي گردد 0 پس از آشنائي باسرگرد اسكنداني در خوي وفعاليت در حزب توده به كرمان منتقل مي گردد در سال 1325 در راه فرقه دموكرات توسط ارتش شاه  اعدام مي گردد 0

( سوره ن هارونيان در سال 1300 در آبادي قاسم كندي قاراداغ متولد ودر سال 1322 بعضويت حزب توده در آمده ودر سال 1324 بفرقه دموكرات مي پيوندد ودرسال 1325 توسط عين اله كدخدا ونوكر قدرت خان كريمي كشته مي شود 0 احمد خان فاروقي فرزند خليل خان در آبادي ( داش آغلوجه ) سقز متولد ودرورود ارتش به آذربايجان در سال 1325 كشته ميشود)

64-  محروم انشائئ 0 مهندس ( شيمي نفت ) محروم انشائي فرزند مهدي در سال 1288 در زره ناس اردبيل متولد شده است در سال 1320 مسئول حزب توده ولايت اردبيل بوده است ودر سال 1324 در فرقه دموكرات مسئول كميته تشكيلاتي اردبيل مي گردد ودر اجلاس 12 شهريور جزو قانون گذاران بوده وبعد از سقوط سال 1325 فرقه دموكرات آذربايجان در يك محاكمه فرمايشي در ارومي اعدام مي گردد 0

65-  مير حيدر عزيزي ء حيدر بلال اوغلو در سال 1270 در زاويه خلخال متولدشده ودرسال 1296 به عضويت حزب ( عدالت ) مي گردد ودر اثر فشار دوره رضا شاهي باجبار از انزلي به خلخال كوچ مي كند در سال 1321 به عضويت حزب توده در مي آيد در سال 1324 با افتخار به فرقه دموكرات آذربايجان مي پيوندد در انتخابات دوره 14 در تبريز از ياران نزديك پيشه وري بوده است مير حيدر بارها با خوانين شاهرود و اكرم خان خورش رستم در گيري داشته است پس از 1325 با 43 نفر فدائيان در خورش رستم خلخال دستگير واعدام مي گردند 0

66-  ميرزا كيشي مجردي 0 ميرزا كيشي فرزند آقاكيشي در سال 1269 در بيله سوار مغان متولد و پس از ماندن مدتي در شهر هاي بزرگ ايران در سال 1311 به بيله سوار بر مي گردد واز سال 1320 پس از عضويت در حزب توده مامور فعاليت در دهات براي كشاورزان بوده است در سال 1324 از طرف فرقه دموكرات صدر بيله سوار تعين مي گردد وي پس از 1325 پس از مقاومت هاي زياد در مقابل دسته هاي عليش بيگ و ژاندارمها به دستور بيوك بيگ اعدام مي گردد 0 در هنگام مرگ اشعار زيرا مي خواند 0

      ( ياشاسين اوجا توپراق ديير 0 ياشاسين آذربايجان شانلي انقلابميز  0 محو اولسون شاه وانون مرتجع قورولوشو )

                    غالب شدگان بر مرگ ( اولومه غالب گلنلر )

دي ماه سال 1325 راه اروميه  تا تبريز بسته بود از دروازه خزران تا درياچه اروميه وسير داغي همه جا پوشيده از برف بود 0 سرهنگ زنگنه با دستور قلع قمع وكشتار باز گشته بود دسته هاي مقاومت كننده فدائي از پير جوان مسلمان ، مسيحي ، كرد مورد غضب و انهدام بود ارتش شاهنشاهي با حمايت دسته هاي اوباش ، پليس و ژاندارم0 توپ ، تانگ و هواپيماهاي هاريكن در صحنه بود ولي فدائي ها در سنگر هاي ( تپراق قلعه ) سير داغي ، طرزي تپه و در باغهاي كنار شهر جانانه مقاومت مي كردند و از هر سو فدائي ها با توپخانه  مورد حمله قرار گرفته بودند فدائيان محاصره را شكسته تا دروازه خزران پيش رفتند در حياط و خانه اله وردي سنگر گرفته بودند دسته 15 نفري جليل وابراهيم صابونچي مدتها تا آخرين نفر مقاومت كردند0 صابونچي در محاصره وخلع سلاح پادگان اروميه به سرهنگ زنگنه شجاعت بسياري نشان داده بود پس از چند روزبعلت مقاومت جانانه تانگ ها به خانه هجوم برده 0جنازه هاي دموكرات ها مثل برگ خزان در كنار هم افتاده بودند ولي تسليم نشدند 0

برادران كشته شده ( ص 103 -  شهيد الموش قارداشلار ) بعداز سال 1326 علاوه بر ارتشي ها و مللكان بزرگ مدتها باقي مانده دموكرات ها و خانواده آنها را از تمام حقوق اجتماعي و قانوني تا انقلاب اسلامي محروم کرده بودند افراد مغرض وفرصت طلب و ساده لوح نيز اين افراد را غير صالح و غيره ياد مي كردند ( آزادليق يولوندا مبارزه ص 99 ) هنوز  به نوعي ادامه دارد در آن تاريخ بسياري از خانواده ها علاوه بر عزيزان  تمام دارائي خود را از دست دادند 0 از آن جمله خانواده محرم و اژدر كريمي فرزند اسلام از دهات اردبيل بوده پس از مرگ شوهرش چهار فرزندش بنامهاي اژدر كريمي 22 ساله ء عمران 18 ساله نامزد ء امين 13 ساله و بابك طفل شير خوار كشته مي گردد 0  سيد قيزي قران بدست داشته چند نفر ريش سفيد مانع در خواست غير انساني جانيان مي گردند0 خانهاي اطراف اردبيل دارابگ آراللي وروحاني نما ( احمد ) كه لباس روحاني را به دروغ پوشيده بود ه باين عمل ننگ تن مي دهد مادر بچه ها مدتها پيراهن خون آلود آنهارا نگهداشته واز مسببين واقعه در تهران شكايت ميكرد ولي دشمن گوش شنوا نداشت  0                                 مرگ پدر و پسر ( آتا و اوغول )

بعد از حكومت يكساله فرقه دمكرات آذربايجان چندين نفر از يك خانواده كشته شدند يكي از آنها خانواده ابراهيم فرزند علي از قريه موتاليق گرمادوز مغان قاراداغ بود مشهدي فرزند ابراهيم  در سال 1275 متولد و ابراهيم  در انقلاب مشروطه جزو سواران ستارخان بوده ودر گارد ملي خياباني جنگ ها نموده بود ابراهيم علاوه بر پسرش به جوانها درس روشنفكري ومبارزه با فئودالها و ژاندارمهارا آموخته بود و مشهدي نيز چندين دفعه از طرف ژاندارمها دستگير شده بودو بعداز سال  1320 ابراهيم و مشهدي هر دو به عضويت حزب در آمدند مشهدي در موتاليق آبش احمد حوزه فرقه دموكرات ها را تشكيل داد و صدر منطقه بود اين پدر و پسر مردم را جهت همكاري با فرقه دعوت مي كرد و بخاطر صداقت وجديت از طرف مجلس ملي بدريافت مدال 21 آذرگرديد و بكمك محمد آگهي با دسته هاي عبداله خان جنگيد بعد از 1325 مشهدي توسط پسر عبداله خان اسدخان ( اسد اله خان در زمان شاه نماينده کليبر در مجلس شوراي ملي بوده است ) زخمي و دستگير مي گردد پدر وپسر را اسد اله خان پس از پاشيدن نفت برروي آنها آتش مي زند اين پدر وپسر ضد فئودال خاكستر مي گردند 0

67-  قربانعلي آريانتاش 0 قربانعلي در سال 1300 در شهر تبريز متولد شده است ودر مدرسه اديب تحصيل نموده ودر سال 1319 دبرستان نظام را در تبريز بپايان رسانده ودر هنگ مكانيزه تهران مشغول مي گردد اوبا سرگرد اسكنداني آشنا مي گردد در اين زمان سرهنگ سياسي فرمانده هنگ از فعاليت هاي سياسي سرگرد اسكنداني ونفوذ اودر بين افسران چپ مخالف رژيم پهلوي به رئيس ستاد ( باش قرار گاه ) سرلشگر حسن ارفع كه مادرش انگليسي بود گزارش مي دهد قربانعلي به گردان سوار جمماز زابل منتقل مي گردد در اوايل 1324 از طرف ركن 2 بازداشت وبه زندان كرمان فرستاده مي شود وبا پيشه وري غياباُ ارتباط داشته ودر تشكيل حكومت ملي مانند ساير افسران طرفدار فرقه دموكرات با درجه ستوان يكمي در اردبيل مشغول مي گردد وبعددر تبريز به فرماندهي بلوك تعين مي گردد بعد از سقوط فرقه با ساير افسران درحال خواندن سرود آذربايجان تير بارا ن مي گردد 0

68- علي سغائي 0 سغائي در سال 1300 در تبريز متولد شده دانشكده افسري را در تهران بپايان رسانده است (در نشريه حزب توده يادنامه شهيدان سال 1343-   1324 در ص23 ) با تعدادي افسران بدستور همايوني فرمانده لشگر 4 اعزامي به آذربايجان  در  دادگاه ساختگي برياست سرهنگ آيرملو با افسران فرقه مانند سلطاني ، حبيب اله خاكزادي ، حسن ظهيري و تعداد ديگر اعدام شدند 0

69-  محمد آقا مظلومي 0 محمد آقا در فعاليت هاي آزاديخواهي دوره مشروطه ، اجتماعيون ، عاميون ، سوسيال دموكرات و عضويت در حزب چپ ها بطور سري در اردبيل مشغول بوده و دكان سلماني وي محل تماس سياسيون بوده و پليس اين محل را زير نظر داشته بود0 در سال 1310 با فعالين چپ به زندان قصر قاجار برده شد ودر 1321 پس از آنكه حزب توده فعاليت خود را در اردبيل داير كرد محمد آقا رابط بين شهر وروستا گرديد 0 در سال 1324 به فرقه دموكرات آذربايجان پيوست واز طرف مجلس ملي به نشان آذربايجان مفتخر گرديد و بعداز سال 1325 در شهر اردبيل بطور وحشي گري كشته مي شود 0

70 -  حسن بختياري 0 بختياري فرزند علي در سال 1301 در شهر ارومي (آذربايجانين ياراشقلي ،گوزل گليني، بركتلي ،صفالي باغلاردياردير بير طرفنده نازلي چاي ديگر طرفيندن شهرچاي بوگوزه ل مسكنين ساكين لرينه ماهني اوخويور )  فرقه دموكرات طرفدار زياد داشته 0 حسن پس از اتمام  درس در تهران به دانشكده افسري داخل گرديد پس از ورود متفقين به ايران به اروميه باز مي گردد ودرسال 1324  معاون صدر  ( همكارلار اتفاقينين صدر معاوني ) مي گردد ودر اولين كنفرانس عضوكميته شهر مي گردد با سرهنگ زنگنه مخالف روشنفكران در مبارزه بوده پس از قدرت گرفتن نهضت دموكراتيك فرقه برهبري پيشه وري بدريافت مدال لياقت از طرف مجلس ملي مي گردد ودر سال 1325 توسط طرفداران حكومت پهلوي كشته مي شود 0        

اردبیل .سمفونی مردگان . عباس معروفی

عباس معروفی
تاریخ تولد: 27 اردیبهشت 1336
محل تولد: تهران

محل: دورِن و برلین - آلمان

چرا تقسیم بندی سمفونی را برای رمانتان انتخاب کردید؟

عباس معروفی: «سمفونی مردگان» تنها یک نام بر رمان نیست. من در ذهنم آدمها را سازبندی کرده ام و اگر موسیقیدان بودم، به جای رمان واقعا یک سمفونی می ساختم که در آن گاهی کلاغی بر شاخه درختی بگوید: «برف، برف

موسیقی در کار و زندگی من شاید مهم ترین نقش را دارد. از آن گذشته، برای یک روشنفکر درک موسیقی، مثل درک اکسیژ، حیاتی است.



س: یک فصل شامل چهار موومان و فصل آخر فقط یک موومان است. می توان فصل آخر را به معنای سمفونی ناتمام گرفت و یا داستان می باید در آنجا تمام می شد؟

ج: بله. معمولا یک سمفونی از چهار موومان تشکیل می شود. سمفوی مردگان هم از چهار موومان تشکیل شده که فرم اول، یعنی فرم موومان اول در پایان هم تکرار شده است. اگر دقت کرده باشید، موومان یکم با شماره ای مشخص شده: قسمت یکم، قسمت دوم.

می خواستم ارکستر دوباره به آغاز و فضای آغازین سمفونی بازگردد. شاید به این خاطر که یادم بود چایکوفسکی در «مرگ در پاریس» فرم آغازینش را تکرار نکرد و به کار کمی لطمه زد. از سویی دیگر زبان دراماتیک ما جمعا بیست و چهار ساعت است که چهل و سه سال زندگی در آن چرخ می خورد. زمان دراماتیک سمفونی مردگان در موومان یکم (در آغاز و در پایان) شکل می گیرد.

س: از تکنیک «سمفونی مردگان» بگویید.

ج: «سمفونی مردگان» به شیوه سیال ذهن روایت شده است. فروپاشی خانواده در فروپاشی زمانِ ذهنی اورهان اورخانی یا راوی رمان. دوربین فیلم برداری، جای زاویه دید قرار می گیرد. آن هم دوربینی که مرکّب است. هنگامی که دوربین بیرونی اورهان را روایت می کند، زمان حال رمان شکل می گیرد، با روایت سوم شخص. اما بیواسطه این دوربین با دوربین درونی اورهان عوض می شود که زمان داستانی مثل آکاردئون، لایه لایه طی طریق می کند و با روایت اول شخص، چهل و سه سال زندگی را دور می زند تا جایی که در موومان دوم، دوربین فاصله اساسی می گیرد و از اورهان جدا می شود. نزدیک به آیدین می ایستد.

در موومان سوم، دوربین باز هم بیشتر فاصله می گیرد. از ذهن سورملینا در ذهن آیدین جاری می گردد، دو ذهنی، ترکیبی از زمان حال آیدین و خاطرات سورملینا.

در موومان چهارم، یک روز «سوجی» (آیدین) زنجیر شده به نرده های ایوان، از ذهن آیدین، بیانیه رمان صادر می شود. و بعد در موومان یکم، قسمت دوم، باز هم دوربین های مرکّب، مثل آغاز، زمان دراماتیک را بیان می کنند: یک نگاه از بیرون، سوم شخص، نگاه دیگر از درون، اول شخص.

مهم ترین وجه تکنیکی رمان، شکست زمان و بازی با آن است، یا شاید هم فرم موسیقایی آن. و من اطمینان دارم که با فرم قرن نوزدهمی هرگز نمی شد رمان را نوشت. برای من البته مهم این بود که شب به شب پیش می رفتم و نمی دانستم پایان کار به کجا می کشد. تا اینکه اورهان تب و لرز کرد، و در شورآبی غرق شد. جوری که انگار مردی خود را در آب دار زده است.

فکر می کنم ساعت چهار صبح بود که خودنویس را روی میز گذاشتم و بعد یک لحظه دیدم دارم وسط اتاق می رقصم.



س: در طول رمان «سمفونی مردگان» خواننده سردش است و گوشش از «قار، قار» (یا به گفته شما: برف، برف) کلاغها پر است. چرا اردبیل را انتخاب کردید؟

ج: خودم هم سردم بود. گاهی از شدت سرما می لرزیدم. بخصوص که آن سالها معلم بودم. وضع نفت در تهران خراب بود. با صفهای طولانی و مسئله غم انگیز کمبود نفت. همه خانه را نمی توانستیم گرم کنیم و اتاق کار من معمولا مثل یخچال سرد بود. کمی نرمش می کردم که درجه حرارت بدنم را بالا ببرم و بتوانم تحمل کنم. اما سرد بود و من هم آن تجربه را لازم داشتم.

از طرفی هم فضای سیاسی کشور جوری بود که سرما گاهی فکر را در هوا منجمد می کرد. سالهایی گذشت که از شنیدن خبرها حیرت می کردی و منجمد می شدی. برای همین به بستر مناسبی احتیاج داشتم که همیشه زیر صفر باشد. و کجا بهتر از اردبیل؟ شهری با سابقه تاریخی و فرهنگی مشخص. با آن شورآبی زیبا. با آن بازار آجیل فروشها که حجره اورهان در نبش آن قرار داشت. مهم تر از همه کارخانه پنکه سازی لُرد که درست روبروی خانه پدر بود و ماشین های جمس پر از پنکه از راه شیبدارش بالا می آمدند و صدای هورهور آن کارخانه هیچ وقت قطع نمی شد. واقعا حیف نبود؟



س: بگویید ببینم، واقعا در اردبیل کارخانه پنکه سازی لُرد وجود داشته است؟

ج: «چطور وجود نداشته است؟» این گفته بسیاری از مردم اردبیل است. یک بازنشسته فرهنگ شهر اردبیل به من می گفت: «این مارتا گذا را من خودم دیده بودم.» مرد دیگری می گفت: «سوجی آدم بسیار مهربانی بود، یادش بخیر.» اما در کتاب «مرگ رنگ» در گفتگوهایی که با مردم شهر اردبیل شده، همه به وجود شاعری به نام «استاد ناصر دلخون» شهادت داده اند و عکسش را هم در این کتاب چاپ کرده اند. اما واقعیت چیز دیگریست. واقعیت این است که من رفیقی داشتم به اسم ناصر که همیشه دلش از روزگار خون بود. مدام داشت ریشش را می کند. حرص و جوش می خورد. و من اسمش را گذاشته بودم ناصر دلخون. بعدها این نام را برای آن شاعر خرقه پوش برگزیدم که خوشبختانه مورد استناد پیدا کرد و من فهمیدم که آدم باید مواظب حرف زدنش باشد.

اما ابعاد دیگر «سمفونی مردگان» با شخصیت آیدین کثرت می یافت. نامه های بسیار و تلفن های بسیار داشته ام که افرادی خود را در آیدین یافته اند و انگار این زندگینامه آنان بوده است.

واقعیت، تخیل، و رؤیا چنان در هم گره خورد که تا مدتها خودم خوابهایم را با این شخصیت ها می دیدم. روبروی کارخانه پنکه سازی، یا در بازار آجیل فروشها.



س: برای تصویر فضای جنگ جهانی دوم، ماجرای چتربازها، رفتن شاه و اعتصاب کارگران از چه منابعی استفاده کردید؟

ج: کتاب ارزشمندی در دستم بود با عنوان «اردبیل در گذرگاه تاریخ» تألیف بابا صفری. من حتا از لحن، فضا و احساس این نویسنده سودهای فراوان بردم. گاهی حس می کنم آقای بابا صفری این کتاب را برای من نوشته بود. کتابی که اگر کسی آن را ورق بزند، ارتباطی از آن با «سمفونی مردگان» درک نخواهد کرد. آن کتاب را باید درک کرد و «سمفونی مردگان» را ورق زد
.

بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی به روایت عبدالرحیم خلخالی در دوره پهلوی اول

 بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی به روایت عبدالرحیم خلخالی در دوره پهلوی اول

-چهار ماه قبل از این از طرف وزارت علوم و وزارت‏ مالیه برای بازدید و تفتیش بقعه شیخ صفی و تعیین کتب و اثار عتیقه‏ و سایر موقوفات ان دو نفر نماینده تعیین و بمصاحبت موسیر هر تسفلد المانی اول متخصص در شناختن اشیاء عتیقه مشرقی مخصوصا ایران‏ بطرف اردبیل رهسپار شدند.

پس از بازدید و تحقیقات کامله اقای اقا سید عبد الرحیم خلخالی‏ شرح تفتیش و تحقیقات را بوزارت متبوعه خود نکاشته و چون از هر جهت این بقعه تاریخی و کتب و اسباب موقوفه‏ان که تاکنون از دستبرد حوادث مصون مانده فوق العاده مهم و شگفت‏اور استـ

ما عین مشروحه اقای خلخالی را که بوزارت متبوعه خود نکاشته‏ انتشار میدهیم تا خوانندگان از اثار پی بصاحبان اثر برده از روزگار شکوه و ثروت و ابادی ایران یاد کنند

(اینک عین مشروحه اقای خلخالی)

تاریخ بنای بقعه

بنای بقعه در اواخر قرن هفتم هجری که زمان حیوة خود شیخ‏ صفی است ساخته شده ابتدا خانه مسکونی شیخ بوده که پس از فوت‏ در قرن هشتم هجری شروع بتوسعه و تزئین او نمود.

تا اوائل قرن دهم هجری که دولت صفویه طلوع کرد بر رونق‏ و شکوه او پیش از پیش افزوده شد

شیخ صفی چون دارای دو جنبه بود یعنی هم مریدین طریقتی‏ داشت و هم پیروان دنیوی باین جهت از قرن هفتم تا قرن یازدهم این‏ مقبره با یک سرعت فوق العاده‏ای اباد و مزین گردید و برای اینکه‏ اولاد او سلطه سلطنتی داشتند بمرور ایام از قرن هشتم تا اخر قرن‏ یازدهم این بقعه زیارتگاه و مرجع عموم گردید از این رو املاک و اراضی و مستغلات زیادی وقف بر این بقعه گردید،لیکن بطوریکه‏ وقفنامه‏ها و اوراق باطله موجوده در بقعه بما خبر میدهد موقوفات‏ بر بقعه زاید بر اینهائی که موجود است بوده پس از انقراض این‏ سلسله هر که هر که شده و از بین رفته استـ

و اکنون هم قسمتی از املاک و اراضی در تصرف دیگر انست

مقدار کمی از املاک موقوفه را در سنوات سابقه دولت از بقعه‏ خروار غله باسم خدام بقعه و هفتاد تومان و کسری هم بنام مصارف‏ روشنائی میپردازند بقیه املاک و اراضی و مستقلات را دیگران بتصرف‏ مالکانه خود در اورده‏اند که استرداد انا باستثناء اطراف بقعه و چند فقره املاکیکه تا این اواخر در تصرف بوده است بواسطه محطورات‏ زیاد غیر ممکن است.

طرز ساختمان بقعه

چون از مهندسی و معماری اطلاع ندارم انطوریکه باید و شایدنمیتوانم راجع باین موضوع از عهده بیان کافی و شافی برایم نقشه‏های‏ بعضی از ابنیه و ساختمان ان برداشته شده است با مراجعه باین نقشه‏ها و عکسها از طرز ساختمان یا نقاشی و کاشی کاری مقرنس و منبت‏ کاریها تا حدی مسبوق و مطلع خواهید شد روی هم رفته میتوان گفت‏ که این بنا از ابنیه درجه دوم ابنیه تاریخیه ایران بشمار میرود ولی جای‏ تأسف اینجاست که در ظرف دو قرن طوری بی‏اعتنائی و بی‏مبالاتی‏ اولیای امور ان را مندرس کرده که شاید با مبالغ گزافی نشود که به‏ صورت اولیه در اید.

اشیاء باقیه بقعه

اشیائی که تا دو قرن در بقعه موجود بوده است از هر حیث‏ غیر قابل توصیف است گذشته از اینکه اغلب در محل دست‏رس جهال‏ و ظلام بوده سه دفعه هم با غاره رفته است

اول:در اواخر سلطنت شاه طهماسب ثانی مقداری از طلا الات‏ و نقرهء و جواهرات بقعه را برداشته بمصرف قشون‏کشی رساند

دوم بعد از انقراض صفویه نادر شاه افشار مقداریرا بمصرف‏ مصالح مملکت رساند،سوم:در زمان جنگ روس و ایران موقعیکه‏ روسها وارد اردبیل شده‏اند قسمت مهم اثاثه و اشیاء نفسیه را بیغما بردند که من جمله یکصد و شصت مجلد از کتب موجوده بوده است

باقی اشیاء که از دستبرد و تطاول مصون مانده بود بواسطه‏ بی‏مبالاتی متصدیان-فاصد و تباه و برخی بکلی غیر قابل استفاده‏ گردیده است شرح اشیاء جزء فجزه در عملیات ماموریت اولیه خود بعرض رسانیده و این جا هم مختصرا اشاره‏ای بان مینمایم

شرح اشیاء موجوده در بقعه

(1)دو صندوق فوق العاده مهم یکی بالای قبر شیخ صفی و دیگری روی‏ قبر شاه اسمعیل که هر دو از حیث منبت کاری یا عاج و فیروزج عدیم النظیرند

(2)مقداری ظروف چینی ایرانی است که مجموعا هشتصد و شش پارچه و تقریبا سیصد پارچه ان سالم و بقیه شکسته و مویه‏دار است بعضی از آنها در نهایت نفاست و در اکثر اسم شاه عباس منقوش است

(3)پارچه‏های زیادی از قبیل پرده و روپوش صندوق و غیره از جنس مخمل و زری است که بواسطه رطوبت محفظه و دست‏ نخوردن پوسیده است با این کیفیت خالی از اهمیت نیست.

(4)دوازده تخته قالیچه که از صنایع عصر صفویه است یکی‏ از انها زر بافت و خیلی نفیس است اما حیف که چند جای ان پوسیده‏ و پاره شده است

(5)چند مجلد قران که بعضی با کاغذ پوست اهو و خط کوفی است

همچه حدس میزنم که از تحریرات قرن اول یا دوم هجری باشد دو مجلد از اینها تمام با طلا نوشته شده است

و از خطوط خطاطین درجه اول مثل یاقوت مستعصمی و علاء الدین‏ و با یسنقر و غیره است

(6)چند مجلد کتاب که موجود است چندان محل توجه نیست‏ فقط هفت جلد از انها مورد توجه و قابل اهمیت هستند

شاهنامه فردوسی‏ دو جلد خمسه نظامی‏ دو جلد نامه هاتفی‏ یک جلد شهنامه قاسمی‏ یک جلد خسرو و شیرین نظامی‏ یک جلد فرهاد و شیرین وحشی‏ یک جلد این‏ها از حیث تصویر و کاغذ و جلد خیلی ممتاز لیکن باقی‏ قابل ذکر و محل توجه نیستند

کتاب قابل توجه

مقدار زیادی اوراق و کتاب در یکی از اطاقهای مرطوب بقعه‏ در گوشنه بشکل اوراق باطله در حالتیکه غبار روی تمام انها را فرا گرفته بود ریخته

بواسطه عشق مفرطی که بکتاب دارم مشغول زیر و رو گردن‏ اوراق بواطل بر امدم در ضمن یک جلد قرآن خطی بدون نقص بخط بایسنقر که از قرانهای نفیس گرانبها است متاسفانه در میان خاکروبه‏ ها و رطوبات پوسیده از میان رفته که چند ورق ان برای نمونه موجود است

و یک دوره ترجمه فارسی تفسیر طبری در میان اوراق یافتم در صدد گنج کاوی بر امده شش مجلد از هفت جلد دوره تمام ان بدست امد

تاریخ تالیف ان اواخر قرن سوم هجری و تاریخ ترجمه ان‏ سیصد و چهل و پنج هجری و اولین کتاب فارسی میباشد

در تاریخ سیصد و شش نوشته شده و ششصد و هشت مذهب گردیده

تاکنون که از این تفسیر کتابی باین جامعی بدست نیامده است‏ فقط یک نسخه از جلد اول در کتاب‏خانه پاریس و یکی هم در کتاب‏خانه‏ انگلستان است

و این نسخه مقدمتر از دو نسخه اولی که در اروپا میباشد هست

عجالة کشف این کتاب نفیس با توجهات مخصوصه مقامات عالیه‏ و ریاست کل مالیه بدست بنده شده البته امتیاز طبع انرا هم حقا بکاشف‏ اعطا خواهند فرمود

اشیاء متفرقه در بقعه

مقداری اشیاء متفرقه قدیمی در بقعه از قبیل طلاهای ریخته شده‏ از دربهای و پنجره‏ها و نقره الات و فلزات و پیه‏سوز و شمعدان و طشت‏ و پنجه‏های بزرگ علم و غیره غالبا محکوک و منبت باب طلا و نقره اغلب‏ اینها خیلی ممتازند مخصوصا یک طشت که از مصنوعات قرن هشتم است

اقدامات و عملیات اینجانب

(الف)از اعتبار سه هزار تومان فقط یکهزار و دویست و هشتاد تومان و کسری با کمال صرفه‏جوئی بمصارف تعمیرات لازمه و احداث‏ پنج باب دوکان و یک دستگاه عمارت فوقانی و تهیه اثاثیه از قبیل قالی‏ و چراغ و قالیچه و حصیر و مخارج عکاسی و نقشه برداری و مساعده بخدام‏ فقیر رسیده است

(ب)مبلغ چهار صد تومان از بابت اجاره دکاکین و عمارت‏ فوقانی عایدات سالیانه برای بقعه تهیه کرده در تصرف رئیس معارف و اوقاف دادم

(ج)راجع به قسمتی از موقوفات مسلمه بقعه(قریه ابا خاتون در حومه تبریز و مزرعه حسنک در قزوین و اطراف بقعه که به میدان عالی قاپو معروف است؟اسناد مثبته و مقنعه بدست امده بعضی از این اسناد بمهر و سجل تمام علمای اردبیل است

یک سند به مهر یحیی خان مشیر الدوله مرحوم راجع بقریه حسنک قزوین‏ و یکی با مهر علماء درجه اول قزوین راجع بقریه انا خواتون برای‏ استرداد این قسمت از موقوفات که سالیانه شاید از سه هزار تومان‏ بیشتر عایدات داشته باشد هیچ مانع و محظوری موجود نیست فقط اندک توجه دولت لازم است

بعلاوه عموم رؤسای دو اثر دولتی و معماران محل و جمعی از معتمدین اهالی موقوفه قطعی بودن قسمتی از اطراف بقعه را کتبا تصدیق کرده‏اند

(د)مقداری از اشیاء را برای نمونه مطابق یک طغرا صورت‏ همراه خود بطهران اورده‏ام

(هـ)دوره کتاب ترجمه تاریخ طبری توسط پست حمل‏ طهران شد

در خاتمه عرض میکنم که اگر دولت عطف توجهی بفرماید که اشیاء حاضره در طهران بمعرض نمایش عموم گذارده شود تا مردم را بیاد ایام عظمت و ابهت خود انداخته تولید عواطف و احساسات بنماید

(انتهی)

 

 


حاجی خلیفه، کتاب شناس بزرگ ترک عثمانی


حاجی خلیفه، کتاب شناس بزرگ ترک عثمانی

مصطفی بن عبدالله ایکنجی، دانشمند، تاریخنگار، مورخ، ادیب، زندگینامه نویس، جغرافی نگار، کتاب شناس و کتابنامه نویس سرشناس ترک مستعرب عثمانی در قرن یازدهم هجری است. نامش مصطفی و نام پدرش عبدالله بود.(Turk Ansiklopedisi.21/401؛ Karaalioglu.1/753؛ سبحانی: مجلۀ کتابداری، ص11؛ محدث، مقدمۀ تقویم التواریخ، ص10؛ زرکلی، 7/236) و برخی او را فیلسوف دانسته اند.(پورگشتال، 1/691) دو منبع خود نوشت زندگینامۀ او، مشتمل بر دو مرحله از زندگی وی است: بخش اوّل (تا 1035ق.) در پایان بخش اوّل کتابش به نام سُلَّم الوصول و بخش دوم (از 1038ق.) در پایان آخرین کتابش به نام میزان الحق؛ و در دیگر کتابهایش مانند فذلکه، جهان نما و کشف الظنون به مناسبتهایی، خاطراتی از حیات خود آورده است.(توفیق سبحانی، همانجا) هرچند این گونه نوشته ها چندان زیاد نیست، اما از نظر روشن کردن حیات و زوایای شخصیتی او می تواند بسیار مهم باشد. قطعاً اگر این اطلاعات هرچند مختصر، یک جا گرد آیند، زندگی وی، روش کار، آثار و افکار او درون چهارچوبی مدون و منظم قرار خواهد گرفت. اوی در این آثارش، برخلاف عرف، نام جد خود را قید نکرده است. طبق همین اطلاعات، کاتب چلبی به اعتبار دانش فراوان و درجۀ فضل و معلوماتش و نیز اشتغال به کتابت دفاتر سلطانی، در میان حکما و علمای عثمانی به «کاتب چَلَبی» و بین اهل دیوان و مأموران دولتی به «حاجی خلیفه» شهرت داشت؛(نلّینو، 74؛ Orhan.7/432) زیرا که در قرن نهم هجری این عنوان به معنای «سرور» به علما و فضلا اطلاق می شد.(نک: حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 1، مقدمه، ص «ح») و به تعبیر برخی، به «فاضل قسطنطنی» موصوف است و علت این لقب او را چنین بیان داشته اند که «او فاضلی جامع معقول و منقول و مورخی است خبیر متتبع ادیب بصیر» (مدرس تبریزی، 5/10) «کاتب چلبی» لقب درست و صحیح حاجی خلیفه است؛ اما در ایران و اروپا، او به حاجی خلیفه معروف شده است. لقب «حاجی خلیفه» از این سبب است که وی یکی از سرآمدان نویسندگان دستگاه عثمانی محسوب می شده است و سرپرستی گروهی از نویسندگان را بر عهده داشته است. روی این اصل به حاجی خلیفه مشهور گردید. اما در مدارس عثمانی از حاجی خلیفه به «کاتب چلبی»، یعنی نویسندۀ اصیل و شریف یاد می شده است؛ زیرا چلبی به معنی «آقا»، «اصیل زاده» و «شاهزاده» می باشد و علمای مدارس استانبول، حد و ارزش وی را به اندازۀ یک نویسنده (کاتب، منشی) تلقی می کردند. (روحانی، «کتابشناسان مسلمان»، کیهان اندیشه، ص93) او به گفتۀ مادرش، در ذیقعده 1017ق./1606م. در قسطنطنیّه (استانبول) به دنیا آمد.(حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج 1، مقدمه، ص «و»؛ برخی به اشتباه 1000ق، نک: سامی، 5/3806 و نیز 1004ق. دانسته اند، نک: قمی، 242) پدرش مردی دیندار و دانش دوست بود. وی ابتدا در «سرای» (دربار) خدمت می کرد و سپس وارد دیوان حرب و فوج سِلَی دار (سلاحدار) سپاه عثمانی شد.(Orhan.7/432) سلاحداری، یکی از مشاغل دربار عثمانی بوده و رئیس آن را سلاحدار آغا می گفتند. کار و وظیفۀ ایشان نگهداری اسلحه و آلات جنگ، مخصوص پادشاهان عثمانی بوده است. و مصطفی نیز در چهارده سالگی به یاری پدرش وارد فوج سلی دار شده و در ادارۀ «محاسبۀ آناطولی» در سمت منشی به کار حساب و سیاق پرداخت.(Orhan.6/432؛ شیخی محمد افندی، 1/ 262؛ د. اسلامیه، ذیل «حاجی خلیفه») از آنجا که پدر حاج خلیفه، همواره با علما و اهل مدارس در معاشرت بوده، در تربیت فرزندش سخت کوشش می نمود و معلمینی جهت تعلیمش استخدام نموده است. مصطفی از پنج شش سالگی، نزد امام عیسی خلیفه قریمی(اهل شبه جزیرۀ کریمه1) در زادگاهش به تحصیل پرداخت.(Idem.4/760) و مقدّمات علوم (قرائت، تجوید و آداب نماز)، از جمله مقدمۀ جزریه را در علم تجوید، با نظارت پدرش فرا گرفت.(توفیق سبحانی، همانجا) سپس در دارالقرای مسیح پاشا آن چرا که از امام عیسی آموخته بود، از بر کرد؛ و سپس نزد الیاس خواجه کتابهای تصریف و عوامل را خواند و از بوگری2 احمد چلبی خوشنویسی و خط فرا گرفت و پیش زکریا علی ابراهیم افندی و نَفَس زاده به تعلّم پرداخت و قرآن را تا نیمه حفظ کرد. (Turk Ansiklopedisi. 21/401؛ Ozen. 3/85) او پس از فراگرفتن این فنون و علوم، در سن چهارده سالگی به همراه پدرش در قسمت محاسبۀ آناطولی مشغول به کار شد و قواعد حساب و ارقام و سیاق را تکمیل نمود. در این حین پدرش از حقوق خویش، ماهانه 14 درهم مستمری تعیین کرد. در سال 1033ق./1624م. هنگامی که سپاه عثمانی برای فرونشاندن عصیان ابازه پاشا از استانبول حرکت می کرد، مصطفی به همراه پدرش در معیّت آن سپاه بود و فرصت یافت تا از جایی بلند جنگ مغلوبه را نظاره کند و وقایع آن را ثبت نماید.(شیخی محمد افندی، همانجا) همچنین در سال 1035ق. / 1625م. شخصاً در جنگ بغداد شرکت جست و در این جنگ به سبب شکست از دشمن، او و یارانش نُه ماه در محاصره بوده و قحط و غلاء و غلبۀ اعدا و حرب و قتال و شداید بسیاری را در بدترین حال دید و با کمال یأس بازگشت.(مدرس تبریزی، 5/11) او تا سال 1045ق./1636م. تقریباً پیوسته همراه لشکریان عثمانی در جنگهای مرزهای شرقی آناطولی بود که از آن جمله است: جنگهای عثمانی با ایران، لشکرکشی عثمانی ها به همدان در 1038 ق، محاصرۀ بغداد در 1040 ق، و جنگ سالهای 1043- 1045 ق. به فرماندهی سلطان مراد چهارم.(Turk Ansiklopedisi. 21/401) در بین این لشکرکشیها در ذی قعدۀ سال 1035 ق. در راه بازگشت از بغداد به طرف موصل پدرش را در موصل از دست داد و مصطفی همراه یکی از بستگان پدرش (که ظاهراً عمویش بود) به دیار بکر رفت و به خدمت ادارۀ «مقابله سواری» آنجا درآمد.(Orhan. 6/432) او پس از این، با اشاره و عنایت یکی از دوستان پدرش با عنوان «چراغ» به شغل دیوانی مشغول گردید. البته چراغ را نباید با چراغ فارسی اشتباه کرد. فقط یک تشابه لفظی است. چراغ در زبان عثمانی به معنی «شاگرد» است.(روحانی: کیهان اندیشه، ص93) مصطفی در سال 1037ق. / 1627-1628م. در ارض روم بود. در راه توقات بار دیگر با قحطی و سرما مواجه شد و دستها و پاهای بسیاری از همقطارانش از سرما یخ زده و عدۀ زیادی هلاک شدند. سپس در سال 1038 ق. در استانبول، در جلسات درس شیخ محمد بن مصطفی بالیکسری، معروف به قاضی زاده افندی، شرکت جست و سخت تحت تأثیر او قرار گرفت.(کوثری، 476؛ ثریا، 4/395) قاضی زاده نفوذ کلام داشت. از آن رو مصطفی شدیداً تحت تاثیر او قرار گرفت و دروسی را که قبلاً آموخته بود، با او به بحث پرداخت. مدرس تبریزی (ج5، ص11) دربارۀ چگونگی ورود حاجی خلیفه به جلسات درسی قاضی زاده نقل می کند که «روزی در جامع سلطان محمد خان فاتح مجلس درس قاضی زاده شیخ محمد بن مصطفی بالیکسری را دیده و مجذوب بیانات شیوای وی شد و تحصیلات علمیه را تصمیم داد. در ضرف یک سال مقدمات لازمه را تجدید نظر نمود. در سال 1039ق. حاضر درس قاضی زادۀ مذکور گردید و بعد از مراجعت از سفر بغداد و همدان تفسیر بیضاوی و شرح مواقف سید شریف و احیاءالعلوم غزالی و کتاب طریقت محمدیه را که در فقه حنفی می باشد، در حوزۀ درس قاضی زاده تکمیل نمود». او سپس به دمش رفت و با علمای آن دیار به مناظره و مباحثه پرداخت و اوقات فراغت را در بازار کتابفروشان گذرانید و کتب بسیاری از آنجا خریداری نمود.(روحانی: کیهان اندیشه، ص93) سایر استادان او اعرج مصطفی، کُرد عبدالله کِچی محمد، و ولی افندی از مشاهیر عصر بودند که مصطفی نزد آنان ادبیات السنۀ ثلاثه (ترکی، فارسی و عربی)، فقه، حدیث، تفسیر، و منطق آموخت و نزد دانشمندی فِلِمنکی (هلندی تبار) ریاضیات، جغرافیا، و سایر فنون را فراگرفت.(کحاله، 12/262؛ کوثری، 477-478؛ سامی، ج 5، ص 3806) و چون در وجود خود احساس مرض نمود، به تحصیل علم طب و معرفت حواس باطنی و اسماءالله مشغول گردید.(پورگشتال، 3/2335) او مدّتی در سلطنت مراد چهارم، عهده دار دفترخانۀ مهرداری شد (همان، ص1939) و سپس در زمان سلطان محمدرفیع از اجزای یکی از دفترخانه های مالیه گردید و در این فرصت رسالۀ دستورالعمل خویش را نگاشت.(همان، ص2225) وی در 1039ق./ 1629م. در لشکرکشی خسرو پاشا، از امرای عثمانی، به مرزهای غربی ایران و محاصرۀ مجدد بغداد حضور داشت و از شهرهای همدان و بیستون در ایران دیدن کرد و مشاهدات خود را در آثارش جهان نما و فذلکه به تفصیل نوشت.(همان، ص2335؛ نیز: Uzuncarsili. 3(2)/539) گویا در این سفر مرارت و رنج فراوان کشیده بود. بعد از مراجعت از بغداد، در سال 1041 ق/ 1631م. باز در محضر در قاضی زاده افندی حضور یافت و این دوره هم چندان به طول نکشید و بار سفر بسته، به دمشق رفت. در سال 1043ق. / 1634م. به همراه محمد پاشا صدر اعظم جزو سپاهیان به حلب رفت (کوثری، 476). در این سفر بیشتر با علمای آن دیار در مناظره و مباحثه بوده است و اوقات فراغت را در سوق الوراقین یا سوق الصحافین (بازار کتابفروشان یا صحافان) می گذراند. او توانست در این سفر کتابهای مورد نیاز خود را خریداری و یا استنساخ نماید. و از آنجا در سال 1043 به هنگام قشلاق سپاه عثمانی به حج رفت (شیخی، 1/263؛ Hammer-Purgstall.6/46؛ Uzuncarsili، همانجا) و ضمن حج، از کتابخانه های آن دیار دیدن کرد (زرکلی، 7/236) و از این پس به «حاجی» ملقب شد.(پورگشتال، 3/2335؛ زیدان، 3/340) و در بازگشت از حج به سبب توقف سپاه عثمانی در حلب، او نیز به ناچار زمستان را در این شهر گذرانید و برای بار دوم فرصتی یافت تا از کتابخانه ها دیدن نموده و با علمای این شهر حشر و نشری داشته باشد. سپس در سال 1044ق/ 1634م. به همراه سلطان مراد چهارم در جنگ روان شرکت کرد. البته چنان که می بینیم، ده سال از حیات پربار و ارزشمند این عالم فرزانه به شرکت در جنگهای گوناگون سپری گردید. در سال 1045 ق./1635م. به استانبول بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند و در محضر استاد بزرگ خود، شیخ مصطفی افندی اَعرج (متوفی 1063) و چند تن دیگر به تکمیل فراگیری متون تفسیر و منطق و حکمت و ریاضیات و طب و غیره پرداخت و بقیۀ عمر را به مطالعه و تألیف و در صدر آنها تدوین کتاب شناسی مشهورش به نام کشف الظنون اختصاص داد.(Uzuncarsili، همانجا؛ شیخی، 1/262- 263؛ درویش: الموسوعه، 7/888) او بعد از معاودت به استانبول، در سال 1043ق/ 1633م. به سبب مرگ یکی از خویشاوندان ثروتمندش ارثیۀ زیادی به او رسید که او سه چهارم آن ارثیه را صرف خرید کتاب کرد و از یک چهارم باقی مانده در میانۀ راه مسجد فاتح و مسجد سلطان سلیم منزلی برای خود ساخت و در همان سال ازدواج کرد.(Turk Ansiklopedisi. 21/401) او در این هنگام بود که اعرج مصطفی افندی را به استادی خود برگزید و در درسهای او شرکت جست. اعرج هم حاج خلیفه را مورد عنایت خاص خود قرار داده، او را از دیگر شاگردانش برتری داد و به او عروض، نجوم، و علوم دیگر را آموخت؛ و سپس در سال 1049ق/ 1639م. از محضر عبدالله مدرس علوم دینی ایاصوفیه و کچی محمد افندی مدرس علوم دینی سلیمانیه بهره مند شد. در سال 1052ق/ 1642-1643م. از استادان دیگری مانند واعظ ولی افندی و بعدها از محضر ملا ولی الدین افندی، مفتی ارمناک، فقه و منطق آموخت. حدود 10 سال دیگر از حیات خود را به تحقیق و پژوهش مشغول شد. او در حال مطالعه از خود بی خود می گردید. شمع اتاقش از غروب آفتاب تا طلوع آن روشن بود. در این مدت طلاب نیز از محضر او استفاده می کردند. در سال 1055ق/ 1645م. به سبب بروز جنگ گریت همۀ نقشه های جغرافیایی و نحوۀ تهیۀ نقشه را مطالعه کرد. پس از بیست سال خدمت، به دلیل امتناع دولت از ترفیع، از مقام خود کناره گرفت و قریب سه سال گوشه نشینی اختیار کرد. سرانجام بیمار شد. برای معالجۀ خود کتب طب و دعا و علم الروح را مطالعه کرد. حاجی خلیفه تدریس نیز می کرد، از جمله به فرزند خود و مولانا محمد بن احمد رومی کتاب شرح الکشّاف را در هندسه و الطریقه المحمدیه را در هیئت، درس می داد و نحوه و قواعد استخراج تقویم را از زیج برای آنها آموخت.(Orhan. 6/433) کاتب چلبی بسیاری از آثار خود را در اواخر عمر خویش تالیف کرده است. چنان که در سال 1058 ق. به سبب تألیف تقویم التواریخ به سمت خلیفه دومی (معاون دومی) ترفیع داده شد (همان) و بیشتر آثارش را پس از این تاریخ تالیف کرد؛ از جمله ترجمه هایی از متون لاتینی به ترکی که به یاری شیخ محمد اخلاصی- مهتدی (مسیحی اسلام آورده) فرانسوی- انجام داد.(Idem.4/760) و به کمک همین فرد بود که با کتابهای اروپایی، خصوصاً یونانی و لاتینی آشنایی پیدا کرد. آثار او در سدۀ 11ق./17م. در تثبیت و تداوم هویت ادبیات نثر ترکی اهمیت بسزایی داشته است.(ووسینچ، 79؛ جی. شاو، 1/490) و حتی برخی وی را «در شمار پیشگامان رنسانس» و نیز «در ارتباط با سنت فلسفی شرق، یعنی تعلیمات ارسطویی» دانسته اند.(میکل، 1/474) وی مدارج علمی را به شیوۀ متداول طی نکرد.(Wurm. 151) امّا سفرهای او در قلمرو عثمانی و ایران، زمینۀ خلق آثاری شد که بعضاً وی را به مقام رفیع دانش و تحقیق رساند. او در سفرهایش به عوامل عمدۀ انحطاط و عقب ماندگی جامعۀ عثمانی پی برد و چون تحوّل اجتماعی را در کشورش بعید می پنداشت، به تمدن مغرب زمین تمایل یافت و با برخی اروپاییان ساکن در استانبول (از جمله راهبی فرانسوی و نومسلمان) معاشرت نمود.(همان، صص156- 157، 162- 163) و اطلاعاتی از طرز حکومت و چگونگی وضع و اجرای قوانین جاری آن ممالک به دست آورد و به همین خاطر رسالۀ دستورالعمل خویش را برای حل معضلات اجتماعی نوشت.(همان، ص 102- 103؛ روحانی، ص 94). در این رساله فکر و روحیۀ تحول یافته حاجی خلیفه برای اصلاح جامعه کاملاً آشکار است.(تکین داغ و فخری، ص539) او زمانی که عضو مجلس مشورت (شورا) و از عقلای کتّاب (کاتبان) بود، در این رساله اش، «مصلحت مهمه»، یعنی «امکان چگونگی فرآیند تدارک تنظیم امور دولت» را بیان کرده است.(تکین داغ و فخری: تحقیقات تاریخی، ص539) حاجی خلیفه با آنکه به اروپا سفر نکرده بود، به فرهنگ و تمدن غربی دلبستگی نشان می داد. او از نخستین کسانی است که از قرن یازدهم، از نحوۀ حکومتهای غیر اسلامی تأثیر پذیرفته و دیدگاهش در آثار متعدد وی منعکس شده است. او حتّی از ذکر سال میلادی ابا نداشت.(Wurm. 5؛ تکین داغ و فخری، ص 551) چنان که مدرس تبریزی (ج5، ص11) می نویسد، او در سال 1047ق. از تمامی خدمات رسمیه منصرف و تمامی اوقات خود را در تحصیل علوم متداوله از تفسیر، منطق، معانی، بیان، فقه، اصول، طب، کلام و حکمت مصرف و از اکابر وقت تکمیل مراتب علمیه نمود و به اجازۀ روایتی کتب حدیث مشایخ نایل آمد و به تدریس علوم مذکوره مشغول و همت خود را در تالیف و تصنیف برگماشت. او نخستین مورّخ عثمانی است که با آرا و اندیشه های ابن خلدون آشنایی داشت (نک: تکین داغ و فخری: تحقیقات تاریخی، ص538-540) و نویسندگان مشهور ترک نسلهای بعد همه از او پیروی کردند.(Wurm. 155-156) وی در استانبول بیشتر وقت خود را در کتابخانۀ شیخ الاسلام یحیی (قاضی القضات و ملک الشعرا) که محل تجمع فضلا بود، می گذراند. تا آن که در 1058 معاون دوم دارایی دیوان سپاه شد.(Krachkovskii. 4/619) حاجی خلیفه در سال 1067 ق/ 1657م. روز شنبه 27 ذی الحجه در حالی که مشغول صرف صبحانه بود، حالش به هم خورد و به مرگ ناگهانی درگذشت، در حالی که 50 سال بیشتر نداشت؛ و مزارش در محلۀ زیرک (در جوار جامع زیرک) در استانبول در حظیره ای کوچک قرار دارد.(دائره المعارف اسلامیه، همانجا؛ شیخی محمد افندی، همانجا) در سال 1332 ش./ 1953 م. مقبره اش را مرمت و سنگ قبر جدیدی برایش تهیه کردند.(Turk Ansiklopedisi. 21/401) وی خود را حنفی مذهب و اشراقی مشرب خوانده است. (نک: کشف الظنون، ج 1، همان مقدمه، ستون 13) به نوشتۀ معاصرانش، او مردی باهمت، خوش خوی، کم حرف، و حکیم مشرب بود و همچنین او دانش دوست و پاکدامن و اهل قناعت نیز بود (شیخی محمد افندی، همانجا). شایق گوک یای، نویسندۀ معاصر که بسیاری از آثار حاجی خلیفه را معرفی و یادنامه ای دربارۀ او فراهم کرده است، در Atlas Minor (صص3، 39، 223) وی را نمونۀ متفکری آزاده و مثبت اندیش برای قرن یازدهم در میان ترکان به شمار آورده است که توجه و تحسین اروپاییان را نیز برانگیخته است. عشاقی زاده دربارۀ او نوشته است که وی با هر گونه آدمی می ساخت. مردی باوقار بود. از شوخی خوشش نمی آمد. در آثار وی هم مطالب هجو آمیز دیده نمی شود. حاج خلیفه در آثار خود قید کرده است که عادت به استعمال دخانیات نداشته است. او والاترین مقام برای انسانها را خداشناسی می دانست و معتقد بود که انسان باید بیندیشد که از کجا آمده و به کجا می رود. چنان که ذکر شد، او در اثنای مسافرتهای خود به صحافان و کتابفروشی ها سر می زد و کتابهایی چند می خرید. بیشتر به کتب تاریخ و ترجمۀ احوال علاقه مند بود؛ چنان که خود می نویسد که قریب یک هزار و صد جلد کتاب تاریخی را از نظر گذرانده است. از میان تعاریف علم تاریخ، این تعریف جنابی (نک: بروسه لی، عثمانلی مولفلری، ج3، ص39 به بعد) را می پسندید که تاریخ در سلسله جبال علوم به کوهی رفیع ماننده است که از فراز آن ممکن است که انسان، نشان خداوند، حکمت او، عظمت و فدرت و کمال او را بشناسد. او به جغرافیا هم علاقه داشت. از این رو به منظور نقایص کتب جغرافیایی در مشرق زمین به تالیف کتاب جهان نما بر خاست. او کتابها را صرافانه و با دیدۀ انتقاد مطالعه می کرد. هر جا به نکته ای غیر واقع بر می خورد، در حاشیۀ کتاب به آن نکته اشاره می کرد. از بعضی کتابهای او چنین بر می آید که وی برای رفع نقایص اطلاعاتی موجود در کتب عربی و ترکی می کوشیده است که به آثار غربی دست یابد. به مشکل ترجمه واقف بوده است. زبان لاتین را تا حد استفاده از منابع آن فرا گرفته بود. گاهی مطالبی را به طور اختصار از کتب دیگر ترجمه یا نقل کرده است که قابل قبول نمی تواند  باشد؛ اما وی در پایان از نوشتن این که «لاف و گزافی بیش نیست»، ابایی نکرده است. گاهی خطاهای آنان را با عبارت «حقیر ائدور» (این حقیر می گوید) اصلاح کرده است. به دعا معتقد بود که اگر انسانی دلی پاک داشته باشد و دعا کند، بیمار شفا می یابد و او این نوع معالجه را طب روحانی نامیده است. به نجوم اعتقاد داشت، ولی تنجیم را از امور وهمی می شمرد. (نک: توفیق سبحانی، کتابداری، صص12-15) او در جای جای فذلکه به خطاهای نظامی و علتهای آن می پردازد. وی حیات اجتماعی انسانها را به حیات خود آدمی مانند می کند و می گوید که دنیا با کفر سر پا می ماند، ولی با ظلم دوامی ندارد. وشنه زاده، برادرزاده شیخ الاسلام یحیی، دو سال بعد از درگذشت حاجی خلیفه کلیۀ آثار وی را به قصد حفظ و نگهداری خرید و بر بعضی از آنها ذیلی افزود یا شرحی نگاشت.(وورم، ص 67- 69؛ یالتقایا: مجلۀ یادگار، ش10، ص74)  آثار حاجی خلیفه: آثار او حاکی از تنوع ذوق و علایق و عمق دانش و پژوهش و آشنایی او با علوم زمانش است.(Shaw. 1/285-286) این آثار شامل 21 تألیف و ترجمه است:(نک: قره بلوط، 5/3701-3704؛ Brill.1/564-565؛ همان، ذیل، 2/636-637) 1) فَذلَکَه اقوال الاخیار فی علم التاریخ و الاخبار یا فذلکه التواریخ، که خود کاتب چلبی آن را تاریخ کبیر خوانده است،  در تاریخ عمومی به زبان عربی که تاریخ حیات 150 نفر از ملوک است و شامل وقایع جهان از آفرینش عالم تا 1051ق. کتاب یک پیش گفتار، سه اصل، و یک خاتمه دارد: فصل اول دربارۀ قبایل و اقوام است. فصل دوم شهرهایی است که در فصل اول از آنها یاد شده است و احوال رجالی است که در آن شهرها پرورده شده اند. فصل سوم دربارۀ حوادثی است که از آغاز هجرت تا ستا 1000 هجری به ترتیب تاریخی، مرتب شده است. نسخه ای از آن به خط مؤلف به شارۀ 10318، در کتابخانه دولتی بایزید موجود است.(گوک یای، ص 40؛ د. ا. د. ترک، همانجا) 2) فَذلَکَه، وقایع نامه ای به ترکی، مشتمل بر تاریخ خلافت عثمانی از سال 1000 تا 1065ق. (شیخی محمد افندی، همانجا) یعنی از آخر حکومت سلطان مراد سوم تا هفتمین سال حکومت سلطان محمد چهارم(حک: 1058- 1098ق.) است. کتابی است جامع و معتبر با ذکر تاریخ دقیق و در انتهای هر فصل نیز اسامی علمای معروف آن دوره آمده است.(1286؛ اوزون چارشیلی، ج 3، بخش 2، ص 545؛ فهرس المطبوعات الترکیه العثمانیه، 2/376) 3) تحفه الکبار فی اسفار البحار، تاریخ جنگهای دریایی عثمانیها (شیخی محمد افندی، همانجا) به ترکی که تالیف آن در 1055 شروع شد و پس از آنکه ونیزیان در 1067 در داردانل نیروی دریایی عثمانی را شکست دادند، پایان یافت.(بروکلمان، ج 2، ص 564- 565). نسخه های فراوان این کتاب حاکی از آن است که کاملاً در دسترس بوده است.(کراچکوفسکی، 4/636) این اثر یک بار در 1141ق. در مطبعۀ ابراهیم متفرقه، در 75 صفحه قطع رحلی بزرگ با پنج نقشه از نیمکرۀ زمین و غیره، و بار دیگر در 1329ق. چاپ شد.(فهرس المطبوعات الترکیه العثمانیه، 2/242؛ فندیک، 378؛ نیز: حاجی خلیفه، 1376ش، مقدمۀ محدث، ص 14؛ فهرس المطبوعات الترکیه العثمانیه، 2/242) 4) تقویم التواریخ، جدول وقایع تاریخی از خلقت آدم (ع) تا 1058ق. یا 1060ق.(Storey. 1/127-128) که سپس ذیلی بر آن توسط حسین بن جعفر، معروف به هزارفن (1020-1103ق.) تا 1078ق. بر آن افزوده شد و همین کتاب توسط آنتوان گالان فرانسوی (1646-1715م.) به فرانسه برگردانده شد.(گلشنی: آینه میراث، ش2، ص43) در سال 1697م. رینالدو کارلی آن را به ایتالیایی ترجمه کرد، و نیز در 1146ق./1733م. در استانبول منتشر شد.(فندیک، 377) ترجمۀ فارسی آن نیز در تهران (1376ش.) منتشر شد. ترجمه هایی از آن به فارسی با عناوین حقۀ نمکدان از مصطفی افندی لشکرنویس عثمانی، (اعتصامی، فهرست مجلس، 2/137-138) و تاریخ سنواتی یا تاریخ تقویمی از مترجمی ناشناخته که اوّل به عربی و سپس به فارسی برگردانده شده، موجود است.(منزوی، نسخه های فارسی، 6/4107 و 4130؛ نوشاهی، 721؛ دانش پژوه، فهرست دانشگاه، 8/553 و 10/1562؛ همو، نشریه، 2/69) و ترجمۀ فارسی دیگری نیز از آن با عنوان لبّ التواریخ موجود است.(همو، نشریه، 4/650) تا کنون دو گونه تحریر از این کتاب مشاهده شده که یکی در سه «کراسه» که در هر صفحه پنجاه سال، و دیگری در ده «کراسه» که در هر صفحه بیست سال را گزارش می دهد.(منزوی، فهرست مشترک، 10/123) ترجمه هایی نیز به عربی و ایتالیایی به همراه متن ترکی آن در سال 1697م. در فینیسیا منتشر شده است.(سرکیس، 733) همچنین ترجمه ها و نسخه های فراوان دیگری از آن موجود است.(نک: برگل، 2/618-622؛ ایوانف، 12/14) 5) تاریخ قسطنطنیه و قیصریه یا رونق السلطنه، که برگزیده هایی از تاریخ قسطنطنیه و قیصریه است که از لاتینی به ترکی برگردانده شده است. کاتب چلبی این کتاب را در وقایعی که در مشرق زمین تا سال 987ق/ 1579م. روی داده است، از کتب تاریخی برگیده یا ترجمه نموده است. نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ سلیمانیۀ استانبول موجود است. 6) تاریخ فرنگی، اثر یوهان کاریون، ترجمه ترکی کرونیکل. 7) ارشاد الحیاری الی تاریخ الیونان و الروم و النصاری، به منظور اصلاح خطاهای موجود در کتب تواریخ اسلامی دربارۀ ممالک اروپایی تدوین شده است. همچنین این کتاب مجموعه ای درباره انواع حکومتهای غربی و تاریخ خاندانهای سلطنتی اروپا و مذهب آنان که از اطلس مینور، اثر مرکاتور (به لاتینی) و منابع دیگر اخذ شده است که تمایل وی به تمدن مغرب زمین را آشکار می سازد.(Wurm. 5؛ گوگ یای، ص 26؛ روحانی، ص 94) بخش اول کتاب به ادیان اروپاییان و بخش دوم آن به عادات و آداب آنان اختصاص داده شده است. به نظامهای حکومتی اروپایی، دموکراسی، آریستوکراسی، و جمهوریت اشاره کرده و به مقایسۀ آن با نظام حکومتی آل عثمان پرداخته است. 8) سُلّم الوصول الی طبقات الفُحول، گزیده ای از زندگینامه ها به عربی به ترتیب الفبایی، شبیه کتب طبقات علمای عرب که به سال 1062ق. تالیف گردیده است.(بروکلمان، 2/427؛ د. اسلامیه، همانجا) شامل سه بخش می باشد: بخش اول، آن به ترتیب اسامی است. بخش دوم، به ترتیب کنیه و القاب است. بخش سوم، فواید متفرقۀ تاریخی است. نسخه ای از آن در کتابخانۀ خدیویه(شمارۀ 7482) و معهد المخطوطات مصر (شمارۀ 283) و نسخه ای در کتابخانۀ شهید علی پاشا موجود است.(عصمت، 5/69) 9) جهان نما، که در سال 1058ق. تالیف شده و کتابی است بزرگ بالغ بر 650 صفحۀ بزرگ و از قدیمترین کتب علم جغرافیا و کیهان شناسی و اطلس جغرافیایی به زبان ترکی است که ناتمام مانده است. این کتاب به ترتیب حروف و شرح حال اقالیم جدیده را نیز که بعد از قرن نهم هجری کشف شده، شامل است.(مدرس تبریزی، 5/11) نسخه هایی از آن در کتابخانه های مختلف عثمانی و غیره، از جمله کتابخانۀ استانبول، کتابخانۀ سلیمانیه، کتابخانۀ شهید علی پاشا، به شمارۀ 1877 خطی موجود است. در بعضی منابع به خطا، کتاب «بحریه» را به کاتب چلبی به عنوان یک اثر مستقل منسوب نموده اند. در حالی که این کتاب از کتاب جهان نما برداشته شده و دربارۀ منطقۀ روم ایلی و بوسنی است. 10) لوامع النور فی ظُلمه [فی ترجمه] اطلس مینور، ترجمۀ اطلس مینور از مرکاتور و هوندیوس، به ترکی در 1064ق، با حواشی بسیار. این اطلس به کمک شیخ محمد اخلاصی (راهب نومسلمان فرانسوی) ترجمه شده است. نسخه ای از  لوامع النور (شمارۀ 2998)، در کتابخانه نور عثمانیه و نسخه هایی در کوپریلی، (شمارۀ 178) و حمیدیه، (شمارۀ 988) موجود است.(اوزون چارشیلی، ج 3، بخش 2، ص 544؛ بغدادی، ج 2، ستون 415؛ بروکلمان، ذیل، 2/637؛ د. اسلامیه، همانجا؛ دفتر کتابخانۀ کوپریلی، 150؛ دفتر کتابخانۀ حمیدیه، 54). 11) الهام المقدس فی فیض الاقدس، به ترکی، در شرایط نماز و روزه در قطبین و مسایل مربوط به آنهاست. نسخ خطی آن در کتابخانه های مراد ملا و کتابهای حمیدیه و لالا اسماعیل افندی و غیره موجود است.(نک: توفیق سبحانی، کتابداری، ص17) 12) قانون نامه، که در سالهای 1064-1065ق. / 1654-1655م. فراهم گردیده و در پیرامون قوانین عرفی، دینی و اسلامی می باشد. او در کتاب میزان الحق دربارۀ این کتاب سخن گفته است. نسخۀ خطی آن در کتابخانۀ موزۀ توپقاپی سرای موجود است که شمارۀ آن معلوم نشد. 13) تحفه الاخیار فی الحکم و الامثال و الاشعار، منتخب امثال و حکم، پند و اندرز، حکایات و لطایف و اشعار نغز و گفتاری در صرف و نحو، برگرفته از کتب ادب و حکمت عربی و فارسی و ترکی، دربارۀ حیات معقول انسانها و نیز آگاهیهایی دربارۀ جانوران و گیاهان که به ترتیب الفبایی (تا حرف ح) تدوین یافته است. تألیف این اثر ناتمام در 1061ق. شروع شد. نسخه هایی از آن در کتابخانه های خدیویّۀ قاهره (شماره 7219، به خط مولف) و نور عثمانیۀ استانبول (شماره 4949) و اسعد افندی (شمارۀ 2539) و دارالکتب (شماره 21398) موجود است.(بروسه لی، ج 3، ص 129؛ د.ا. د. ترک، همانجا؛ نیز: بروکلمان، 2/565؛ شیخی محمد افندی، 1/264؛ سید، 1/132؛ روحانی، همانجا). 14) دُرَر منتثره و غُرَر منتشره، مجموعه ای برگزیده از تراجم احوال و مسایل گوناگون. نسخه ای از آن به خط مولف در کتابخانۀ نور عثمانیۀ استانبول به شمارۀ 4949 موجود است. 15) دستورالعمل فی اصلاح الخلل، رساله ای  در 21 صفحه، با پیشنهادهایی برای اصلاحات مالی و اداری در دولت عثمانی و آیین کشورداری.(شیخی، همانجا) نظر به این که مخارج دولت از درآمد آن بیشتر بوده است. در نهایت در سال 1063ق. (17/11/1653م.) کمسیون بزرگ مالی تشکیل گردید و مؤلف در این کمسیون حضور داشته و این کتاب را تألیف کرده است. این کتاب شامل یک مقدمه و سه فصل و یک نتیجه می باشد. حسین هزار فن بسیاری از مطالب این اثر را در کتابش، تلخیص البیان فی قوانین آل عثمان، که در دورۀ سلطان محمد چهارم (حک: 1058- 1098) نگاشته است، عیناً نقل کرده است.(وورم، ص 102- 103) 16) رجم الرجیم بالسین و الجیم، مجموعه ای از مسائل غریبۀ فقهی و فتاوای نادر و عجیبۀ شیخ الاسلام های عثمانی به طریق سوال و جواب. 17) شرح بر تفسیر بیضاوی. مولف در سال 1052ق. این شرح را آغاز کرده، ولی به انجام نرسانده است. 18)حسن الهدایه، شرح رساله محمدیۀ ملاعلی قوشچی است که برای سلطان محمد فاتح فراهم کرده بود. کاتب چلبی آن را برای پسر خود مولانا محمود، در سال 1057ق. نگاشته است. نسخه ای از آن در کتابخانه سلیمانیه استانبول موجود است (روحانی، ص 95، ح 14). 19) جامع المتون مِن جلّ الفنون، مجموعۀ علمی از متون متداول روز. این مجموعه از قریب 30 کتاب برگزیده و گردآوری گردیده است. نسخه ای از آن به شمارۀ 1763 در کتابخانۀ خزینۀ امانت در توپقاپوسرای موجود است. 20) مختصر جامع المتون. 21) میزان الحق فی اختیار الاحق، به ترکی، در حلّ اختلافاتی است که در زمان سلطان مراد چهارم (حک: 1032-1049ق.) مابین مذهبهای افراطی در موارد مختلف مانند نوشیدن مسکرات، کشیدن تنباکو، نواختن فلوت و رقصهای دراویش و غیره موجود بوده است که مولف راهی بینابین در حل مسایل مورد اختلاف در پیش گرفته است. این کتاب در سال وفات او تالیف یافته و آخرین تالیف حاجی خلیفه است که در سال 1067ق. تالیف کرده است. نسخه ای از آن در کتابخانه های نور عثمانیه (شمارۀ 4327) و بشیرآغا (شمارۀ 554) و غیره موجود است.(ریو، 719 و 2907؛ دفتر کتابخانۀ نور عثمانیه، 248؛دفتر کتابخانۀ بشیرآغا، 40؛Idem. 4/761-762 ؛ طاهربک، 3/124). 22) ترجمۀ تاریخ فرهنگ، ترجمۀ «Chronic» است از «Johan Carion». بخشی از آن که مربوط به تاریخ اروپا است. به همت «شناسی» در روزنامۀ تصویر افکار منتشر شده است. بعضی معتقدند که این کتاب ترجمۀ تاریخ «Chalcondylas» است که این خطاست.(نک: توفیق سبحانی، کتابداری، ص16) 23) گزیدۀ لطایف نگارستان غفاری، این کتاب پس از وفات مولف به دست عزت علی پاشا افتاده، پس از مرگ وی به کتابخانۀ خزینۀ همایون رسیده است.(بروسه لی، عثمانلی مولفلری، ج3، ص130-131) 24) گزیدۀ نوادر تاریخ و طبقات، که جز نام کتاب اطلاعی دیگر از آن در دست نیست.(همان، ص131) 25) جنگ حاجی خلیفه: متفرقاتی است نامرتب در تفسیر و حدیث و فقه و اعتقادات و ادب عربی و مطالبی از علوم غریبه و دعا و طلسم و چند رسالۀ کوتاه از دانشمندان گذشته و دستورهای اخلاقی و غیر آن. در آغاز این جنگ آمده است:   رساله هایی که در این جنگ آمده چنین است: الف) طریقت نامه، عبدالله افندی شارح فصوص (گ33ر-34پ) ب) مولدالنبی، شرف الدین احمد بن زین الدین رضوان الحنبلی (گ39پ-47پ) که ضمیمۀ همین مجلد می باشد. ج) تعبیرنامه، به ترکی در یازده باب (گ90پ-92ر) د) الربع المقنطرات، در هشت باب کوتاه (140پ-141پ) هـ) ارجوزه فی معرفه الاعداد بالاصابع (147پ-148ر) و) الرساله الاحدیه (172ر-175ر) ز) کتاب المیم و الواو و النون، ابن العربی اندلسی (175پ-178ر) ح) الرساله الفهوانیه (178ر-180ر) با متفرقاتی دیگر که اغلب برگزیده از تفاسیر و متون کلامی و فلسفی دیگر است که عناوین مطالب آن در جداولی در آغاز جنگ آمده است. این جنگ تماماً به خط نستعلیق تحریری توسط حاجی خلیفه نگاشته شده و ایشان در برگ 115 پ، به تاریخ 27 ذی الحجۀ 1060ق. در حلب اشاره نموده است:   عناوین آن به شنگرف است، با جلد تیماج قهوه ای، در 206 برگ، به ابعاد 25 * 5/10 سانتیمتر. تنها نسخۀ خطی این کتاب ارزشمند، در کتابخانۀ بزرگ آیت الله مرعشی نجفی در قم نگهداری می شود.(نک: حسینی اشکوری، فهرست مرعشی، ج11، صص292-293) 26) کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، به عربی، با مقدمه ای بسیار طولانی و جامع در اهمیّت طبقه بندی علوم که خود شامل فصول و بابهایی چند است؛ مثلاً باب اول در تعریف علم و تقسیمات آن که خود شامل فصولی چند است: فصل اول: در علم. فصل دوم: اختلاف نظرها و اقوال دربارۀ علم و منابع اصلی کشف الظنون جهت استفاده به شرح ذیل بوده است: الف) طبقات الممالک و درجات المسالک، از جلال زاده که از علمای بزرگ دولت عثمانی بوده است. ب) مفتاح السعاده، تالیف تاش کپری زاده. ج) فوائد الخاقانیه، تالیف محمد امین بن صدرالدین شروانی. فصل سوم: در موضوعات علم مدون است که خود شامل چند بیان است: بیان اوّل، در موضوع علوم. بیان دوم، در مسایل علوم. بیان سوم و خاتمه، در غایت علوم. فصل چهارم: در پیرامون تقسیم علوم به تقسیمات معتبر و قابل نظر و بیان اقسام آنها می پردازد. در این بخش حاجی خلیفه با اشاره به تقسیم علوم به روش کسانی که پیش از وی به این کار پرداخته اند، یادآوری می نماید و آن را در چند نوع می داند: تقسیم اوّل، تقسیم علامۀ مفید است که معلوم نشد که مقصود از علامۀ مفید کیست؟ و احتمال دارد تاش کپری زاده باشد. تقسیم دوم، اشاره به کتاب فواید الخاقانیه، تالیف محمد امین بن صدرالدین شروانی است. تقسیم سوم را از کتاب تقسیم کتاب علوم شفاء ابن سینا گرفته است. فصل پنجم: در مراتب شرافت علم است که باب اول آن در پیرامون شرافت علم؛ و باب دوم دربارۀ منشأ علمها و کتابها است که این خود شامل فصولی چند است: فصل اول، در فهم علم. فصل دوم، سبب نزول کتب که مقصود کتب دینی و اسمانی مانند قرآن و انجیل است. فصل سوم و چهارم، دربارۀ مسلمانان و علوم مربوط به آنهاست. این فصل هم به بابهایی چند تقسیم شده است. مثلاً باب سوم دربارۀ مولفین است از زنان و مردان؛ و باب چهارم در پیرامون فواید و ابواب علم است که خود شامل بخشهایی چند است. و در پایان مقدمه مطالبی چند آورده است؛ از آن جمله است: لزوم فراگرفتن علوم عربی، اهمیت زبان عربی و ادبیات عرب، و... . گذشته از آثار یادشده، حاجی خلیفه، کتابهای موجود در کتابخانه های استانبول و دمشق را که دیده، ذکر نموده است. مشتمل بر معرفی 14500 عنوان کتاب به ترتیب الفبایی و ده هزار نام مولف و شارح می باشد. او به دو دلیل کتاب خود را به زبان عربی تالیف کرده است. نخست آنکه اکثر اسامی کتب و مولفان آنها به عربی است؛ و دوم آنکه زبان عربی در روزگار وی، زبان علمی تلقی می شد.(توفیق سبحانی، «ادای دین به... حاجی خلیفه»، کتابداری، ص7) در خصوص انگیزۀ تالیف این کتاب خود در پایان رسالۀ ترکی خود، میزان الحق می نویسد که در اثنای اقامت در حلب در دکان وراقی کتب ایشان ملاحظه شد و شعور ضبط کتب به الهام الهی بر دلم افتاد؛ اما آنچه کاتب چلبی آن را الهام الهی می نامد، تنها این بوده است که اسامی کتب را به ترتیب الفبایی مرتب کند. هیچ کس پیش از وی نام کتب را ره ترتیب الفبایی مرتب نکرده، تاریخ وفات مولفان را نیفزوده، ابواب و فصول هر کتابی را مشخص نساخته و جملۀ آغاز هر کتابی را ثبت نکرده است.(همان، ص18) حاجی خلیفه در این کتاب اوّلین کسی بود که فهرستی از آثار عربی، فارسی و ترکی را به ترتیب الفبایی گرد آورد و با شیوه ای منظم و منطقی، به وصف آن آثار پرداخت.(عطبه، 78) آن گاه اسماعیل پاشا بغدادی کار او را ادامه داد و ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون را به عنوان ذیل و تکملۀ آن اثر پدید آورد.(نک: مدخل «بغدادی، اسماعیل بن محمدامین» در دائره المعارف بزرگ اسلامی) و البته روش او با روش حاجی خلیفه متفاوت بود.(روحانی: کیهان اندیشه، ش6، ص88) غیر از کتاب بغدادی، ذیل های فراوانی بر این کتاب نگاشته شده است.(نک: یالتقایا، 9-10؛ طباخ: مجله المجمع العلمی العربی، 19/178-179) منابع کشف الظنون: حاجی خلیفه در تالیف کتاب کشف الظنون از منابعی چند در تالیف و تنظیم اثر خود استفاده نموده است که مهمترین آنها به قرار زیر می باشد: الفوائد الخاقانیه، از محمد امین بن صدر الدین الشروانی نوادر الاخبار فی مناقب الاخبار، از تاشکبری زاده. مفتاح السعاده، از تاشکبری زاده. طبقات الممالک و درجات المسالک، از جلال زاده. این چهار کتاب منابع اصلی حاجی خلیفه در تدوین این کتاب می باشند. او علاوه بر کتب مذکور از کتابهای دیگر موجود در کتابخانه های شام و استانبول در تدوین کتاب خود بهره برده است. غیر از منابع ذکر شده، حاجی خلیفه از کتابهای دیگری که در زمان حیاتش وجود داشته، استفاده نموده است. او نزدیک به پانزده هزار کتاب را در این اثر خود نام می برد. هرچند خود همۀ این کتابها را ندیده است. کشف الظنون صرف اختصاص به کتب فرهنگ و علوم اسلامی نیست، او آنچه از علوم یونانی و لاتینی که به زبان عربی و یا ترکی ترجمه شده است را نیز در اثر خود بدانها اشاره نموده است. شیوۀ استفاده از کشف الظنون: حاجی خلیفه تمامی موضوعات علوم را در سیصد موضوع تقسیم می کند. برای مثال علم تاریخ، علم تجوید، علم رجال، طبقات، کلام، علم تفسیر. مثلاً علم رجال در ذیل حرف «ر» و علم کلام در ذیل حرف «ک» آمده است. مدخلهایی که حاجی خلیفه داده است، بر چند نوع است: مدخلهای الفبایی و مدخلهای موضوعی. مدخلهای الفبایی: کشف الظنون به صورت الفبایی تنظیم شده است. بدین صورت که کتاب به طور اعم بر اساس اسامی کتابها به صورت الفبایی فهرست گردیده است. برای مثال مراجعه کننده جهت یافتن تاریخ عثمانی، باید به حرف «تا» مراجعه کند. اما کشف الظنون تنها به همین صورت الفبایی خلاصه نمی شود. یعنی مدخلهای موضوعی نیز دارد. برای مثال در قسمت تاریخ علاوه بر این که کتابهایی که با «تا» شروع می شود، آورده، آنچه که مربوط به تاریخ است، یعنی کتابهایی که در پیرامون تاریخ است ذکر شده است. مثلاً مدخل «جامع التواریخ» را هم در ذیل حرف «ج» آورده و هم در ذیل «تاریخ». اما در قسمت مربوط به تاریخ در باب جامع التواریخ اشاره کوتاهی بیش ندارد. اطلاعات اصلی را در ذیل جامع التواریخ آورده است. برای مثال جهت یافتن کتاب انوار التنزیل باید به دو جا رجوع کرد. یکی در ذیل الف، و دیگری در ذیل علم تفسیر. از طرفی دیگر، حاجی خلیفه موضوعات علوم را نیز به صورت الفبایی آورده است. مثلاً در ذیل «الف» اشاره به علم ابعاد، اجرام، احتساب، علم الآثار، علم الاحکام می نماید. در واقع کار حاجی خلیفه موضوعی در الفبایی است. مثلاً در «باء» ابتدا کتابها به صورت الفبایی است و بعد علومی که با حرف «باء» آمده، ذکر گردیده است. مانند بحث باطن، بحث حدیث و غیره.   شخصیت علمی حاجی خلیفه و اهمیت آثار او: حاجی خلیفه در حوزه های علمی و تحقیقی اروپا و حتی در شرق اسلامی به کتابشناس و کتابشناسی معروف شده است. در حقیقت وی را باید از بنیانگذاران کتابشناسی اسلامی دانست. به حقیقت جای دارد که روش و شیوۀ کاری حاجی خلیفه خود الگویی باشد برای آیندگان که مورد تامل و بازنگری قرار گیرد. اندکی مطالعه و تدقیق در زندگی نامۀ پربار، اما کوتاه حاجی خلیفه نشان می دهد که او از همان آغاز به روش تحقیق و پژوهش در آثار گذشتگان پی برده بوده است. او فقط به مطالعه و استنساخ نمی پرداخت؛ بلکه بیشتر در هر فرصتی که به دست می آورد، به مسافرت می پرداخت و ضمن سفر از کتابخانه های معتبر سایر بلاد دیدار می کرد و با علمای هر دیار به صحبت و مناظره می نشست و بسیاری از کتب توصیف شده در کشف الظنون را در مسافرتی که به دمشق داشت، به دست آورد. حاجی خلیفه بیان کنندۀ اوضاع علمی و فرهنگی زمان خویش بوده است. او اولین کسی است که در تاریخ  تطوّر فکری عثمانی ها دقت و وسواس علمی در تحقیق را به کار برد و خواستار اصلاح وضعیت مدارس علمیه گردید و کتاب دستور العمل لاصلاح الخلل را به همین مقصود نوشت که بسیاری از مورخان حکومت عثمانی از آن بهره های بسیاری بردند. اهمیت کار حاجی خلیفه تنها در کتابشناسی نیست. او در نجوم، جغرافیا و تاریخ نیز دست داشته است. در بررسی تاریخ فرهنگ و علوم نقلی و عقلی اسلامی، حاجی خلیفه اولین عالمی نیست که پیرامون تقسیم علوم و کتب دست به تالیف زده باشد؛ چه، پیش از او هم کسانی در فهرست نویسی و طبقات علوم اسلامی تالیفاتی داشته اند. از جمله می توان از الفهرست از ابن ندیم (قرن 4 هجری)، مفاتیح العلوم از خوارزمی، حدایق الانوار فی حقایق الاسرار از امام فجر رازی، دره التاج لغره الدباج از علامه قطب الدین شیرازی و کتاب نفایس الفنون فی عرایس العیون از شمس الدین محمود آملی، یادآوری کرد. اما در امپراطوری عثمانی هم در زمان حاجی خلیفه کتابهایی چند در این زمینه نوشته شده که از آن جمله اند: موضوعات العلوم از عبدالرحمن بسطامی (د. 858ق)، مطالب الالهیه از ملا لطفی (مقتول 900ق)، فوائدالخاقانیه محمد امین بن صدر الدین شروانی (د. 1036ق) و مفتاح السعاده و مصباح السعاده از تاش کپری زاده (د. 968ق) و طبقات الممالک و درجات المسالک از جلال زاده. اینک جهت روشن شدن اهمیت این کتاب لازم است به منابع، پیشینه و آثار پیرامون آن بپردازیم: کتاب الفهرست (فهرست الکتب)، از ابوالفرج محمد بن اسحق، معروف به ابن الندیم است که تا سال تالیف، یعنی 377ق. / 987م. کتب ترجمه شده به عربی و کتب عربی را با ترجمۀ احوال مولفان آنان در کتاب خود گرد آورده است. ابن ندیم در سال 358ق. در گذشته و گویا کتابش را در قسطنطنیه به پایان رسانده است.(مصاحب، دائره المعارف فارسی، ج1، ص16) البته در احصاءالعلوم ابونصر فارابی (د. 339ق) بر ابن ندیم تقدم دارد. فارابی کتابی به نام احصاءالعلوم تدوین کرده تا دانش پژوهان موضوع هر دانشی را نیک بشناسند و از فایده و نتیجۀ آن باخبر شوند. پس از این دو تن دانشمندان زیادی در انواع علوم و موضوعات گوناگون کتبی تالیف کرده اند که اشاره به نامدارترین آنان بی فایده نمی باشد: در حدود نیمۀ قرن چهارم هجری / دهم میلادی، شعیا بن فریغون کتابی به نام جوامع العلوم را برای امیر ابوعلی احمد بن محمد بن المظفر از آل محتاج تدوین کرده است.(نک: نظامی عروضی، چهارمقاله، ص42ح) اخوان الصفاء و خلان الوفاء هم دایره المعارف مانندی در 52 رساله، یک مقدمه و یک خلاصه به نام رسایل اخوان الصفاء فراهم آورده اند که دربارۀ ریاضی، طبیعی، فلسفه و جز آن است. محققان معتقدند که این رسایل بین سالهای 350 تا 375 هـ.ق. فراهم آمده است. این رسایل به نام مجمل الحکمه در اوایل قرن نهم هجری ترجمه شده است.(منزوی، فهرست نسخ خطی فارسی، ج1، ص683) ابو عبدالله محمد بن احمد بن یوسف خوارزمی (د. 387ق / 997م.) کتابی به نام مفاتیح العلوم تالیف کرده و در آن موضوعات علوم را مشخص کرده است. وی در نیشابور به خدمت عتبی، وزیر امیر نوح دوم سامانی پیوست و کتاب خود را به وی اهدا کرد.(مصاحب، دائره المعارف، ج2، ص920) در مقالت اوّل از فقه، کلام، نحو، کتابت، شعر، عروض و تاریخ؛ و در مقالت دوم، از فلسفه، منطق، طب، حساب، هندسه، موسیقی، نجوم، حیل و کیمیا بحث کرده است و همۀ اصطلاحات این علوم را باز گفته است. ابن سینا (د. 428ق/ 1036م.) کتابی دربارۀ علوم عقلی و اقسام آن تدوین کرده و آن را اقسام العلوم العقلیه نامیده است. ظاهراً ابن سینا در تالیف آن به احصاءالعلوم فارابی نظر داشته است.(خدیوجم، مقدمۀ احصاءالعلوم، ص12) امام فخر رازی (د. 606ق/ 1209م.)، کتابی به نام حدائق الانوار فی حقائق الآثار در 62 دانش تدوین کرده که آن را جامع ستینی هم خوانده اند و در بعضی ماخذ، جامع العلوم نیز خوانده شده است. رازی این کتاب را به علاءالدین خوارزمشاه تقدیم داشته است.(نک: منزوی، فهرست نسخه های فارسی، ج1، ص656 به بعد) در سدۀ ششم هجری، دانشمندی ناشناس کتابی به نام یواقیت العلوم و دراری النجوم تالیف کرده است. این کتاب را به امام محمد غزالی و امام فخر رازی هم نسبت داده اند. حمدالله ابوبکر مستوفی قزوینی (د. 680ق) دائره المعارفی به نام نزهه القلوب در جغرافیا تالیف کرده است. قطب الدین شیرازی (د. 710ق / 1310م.) کتابی به نام دره التاج لغره الدباج را به نام امیر دباج، از حکمای گیلان دربارۀ همۀ علوم تالیف کرده است که آن را انموذج العلوم هم می خوانند.(مصاحب، دائره المعارف، ج2، ص972) شمس الدین محمد بن محمود آملی، نفائس الفنون فی عرایس العیون خود را در 63 فن به سال 736ق. آغاز کرده و در 742ق. به پایان رسانده است.(منزوی، فهرست نسخ فارسی، ج1، ص691) ارشادالقاصد الی اسنی المقاصد تالیف شیخ شمس الدین محمد بن ابراهیم بن ساعد انصاری سنجاری (د. 794ق / 1391م.) کتابی است دربارۀ انواع علوم و تقسیمات آنها که بعدها مورد استفادۀ تاش کوپری زاده بوده است.(نک: کشف الظنون، ج1، بند66) ابن خلدون (د. 784ق/ 1382م.) در مقدمۀ خود علوم  را تقسیم بندی کرده که تقسیم بندی او با مفاتیح العلوم خوارزمی فرق چندانی ندارد. جلال الدین دوانی (د. 908ق/ 1502م.) نیز کتابی به نام انموذج العلوم دارد که علوم گوناگون را در آن تصنیف کرده است. در میان آل عثمان هم، عبدالرحمن بسطامی (د. 858ق/ 1454م.) کتابی به نام موضوعات العلوم دربارۀ صد دانش تدوین کرده است. این دانشمند متصوف، آثار متعدد دیگری هم دارد که خود در رسالۀ خطی یکی از آثارش به نام دره التاج الرسائل و غره المنهاج الوسائل که نسخه ای از آن به شمارۀ 4905 در کتابخانۀ نور عثمانیۀ استانبول محفوظ است، اشاره کرده است.(نک: کشف الظنون، ج2، بند1905) باز از میان آل عثمان، ملا لطفی معروف به صاری لطفی که در سال 900ق/ 1494م. اعدام شده و ماده تاریخ «خلاف واقع بود» و «لقد مات شهیداً» دربارۀ مرگ او ساخته اند.(بروسه لی، عثمانلی مولفری، ج2، ص11) کتابی به نام مطالب الالهیه برای سلطان بایزید دوم تالیف کرده است. جلال الدین سیوطی، معاصر ملا لطفی که در 911ق / 1505م. درگذشته، کتابی به نام النقایه در موضوعات علوم تدوین کرده و کتاب دیگری در شرح آن به نام اتمام الدرایه تالیف کرده است.(نک: کشف الظنون، ج1، بند18) عصام الدین احمد معروف به تاش کپری زاده (د. 968ق/ 1560م.) کتابی به نام مفتاح السعاده و مصباح السیاده دربارۀ 500 موضوع علوم و مولفان آنها تدوین کرده است که یکی از جامعترین و مفیدترین کتب در این زمینه است. عصام الدین بعد از مقدمه ای دربارۀ فضیلت تعلیم و تعلّم و شرایط آن کتاب را به شش قسم تقسیم کرده و هر بخشی را «دوحه» خوانده است: در دوحۀ اول همانند ابن ندیم دربارۀ خط و فنون مربوط به آن بحث می کند. دوحۀ دوم را به علوم مربوط به الفاظ اختصاص می دهد. کتب مربوط به این باب و مولفان آنها از قبیل شاعران، عروضیان، منشیان، لغت دانان، نحویان، قاریان، مورخان و کتب تاریخ سخن می گوید. در دوحۀ سوم از منطق، آداب درس جدل، خلاف و کتابهایی که در این باب تالیف شده، سخن به میان می آورد. در دوحۀ چهارم از علوم مربوط به حکمت، کلام، تاریخ مذاهب، طب، فلاحت و فنون دیگر مباحثی را مطرح می کند. در دوحۀ پنجم از اخلاق، تدبیر منزل و علوم دیگر مانند تفسیر، حدیث، قرائت، فقه و جز آن و کتابهایی که در این بابها تالیف شده، سخن می آورد. دوحۀ ششم را به تصوف اختصاص می دهد و کتابش را به پایان می رساند.(بروسه لی، عثمانلی مولفلری، ج1، صص346-347؛ کشف الظنون، ج1، بند9) محمد امین بن صدرالدین شیروانی (د. 1036ق/ 1626م.) نیز در دورۀ عثمانیان کتاب فواید الخاقانیه را در موضوعات علوم برای سلطان احمد اول تالیف کرده است.(بروسه لی، همان، ج2، ص23) کاتب چلبی پس از این کتابشناسان و دانشمندان چشم به جهان گشوده است. از ایشان الهام گرفته و از کتابهای آنها بهره جسته و از خود آثار فراوان برجای نهاده است. در میان آثار حاجی خلیفه، کشف الظنون او مرجعی است فوق العاده معتبر جهت شناخت کتب، خصوصاً کتابهای مربوط به علوم و فرهنگ اسلامی؛ و از آنجا که برای اولین بار کتابها را به صورت الفبایی تنظیم نموده است، ارجی گران در تاریخ تطور علوم اسلامی دارد. البته اگر او کتابخانه های ایران و ترکستان و مصر را نیز می دید و قدری بیشتر در آثار علمای شیعه به دیدۀ دقت و تعمق بیشتر می نگریست، ارزش کار او چندین برابر می شد؛ ولی باز رد پای بسیاری از علمای شیعه در آثار ارزشمند او به چشم می خورد که حاکی از طبع بلند و همت عظیم اوست. او خود در زمینۀ اهمیت کشف الظنون آورده است: «اسمای کتب را تا این روزگار دیدم و مطالعه کردم. نام کتب را از کتب تواریخ و طبقات برداشتم و آنها را در محل خود ثبت کردم. کتابهایی را که در کتابخانه های شخصی بود، و از دست کتابفروشان به دسن دیگران می رسید، نام همه را مرتب کردم و به ترتیب در محل ضروری آنها قرار دادم و آن را کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون نامیدم. علمایی که مسوّدۀ کتاب را دیده بودند، خواستند که آن را به بیاض آورند. از این رو آن را تا حرف «ح» به بیاض آوردم، علما دیدند و پسندیدند». البته نسخه ای که کاتب چلبی از آن سخن می گوید، بعدها آن را تا حرف «د» به بیاض رسانید. نسخۀ خطی آن به شمارۀ 2059 در کتابخانۀ توپقاپوسرای استانبول محفوظ است. عمر حاج خلیفه وفا نکرد که بتواند بقیۀ نسخه را پاک نویسی کند. بقیۀ آن به صورت مسوّده باقی مانده است و نسخۀ آن در کتابخانۀ جارالله افندی در استانبول نگهداری می شود. این دو نسخۀ ناقص یکی به صورت بیاض و دیگری در حالت مسوّده، خوشبختانه کشف الظنونی کامل است به خط خود مولف. کشف الظنون، همچنین در مورد کتابهای ایرانی- فارسی هم یکی از مآخذ عمده است. از آنجا که حاج خلیفه جملۀ آغازین هر کتاب و رساله را آورده است، می توان او را مبتکر در این باب دانست. او در تالیف آثار خود مخصوصاً آثار مربوط به کتابشناسی و ترجمۀ احوال از برگه (فیش) استفاده می کرده است. بسیاری از صفحات سلم الوصول از چسبانیدن این برگه ها پدید آمده است. به هنگام مراجعه به منابع، مناقب و اظهار نظرهای احساس آمیز را به کنار می گذاشته است و بدین نحو نوشته های او در این نقطه او نوشته های ادبای خاور زمین فاصله گرفته است. روشی که او برای جمع بندی اطلاعات اعمال کرده است، تا حد امکان خشک و گاهی دلتنگ کننده است. طبع و قریحۀ او که از اطالۀ کلام نفرت داشته، حتی در موارد بسیار فعال و پر جنب و جوش، مثلاً در توصیف خاطرات جنگ به ایجاز گرویده است. به سجع که یکی از ویژگی های بارز نثر ترکی در سده های 15 یا 16 و 17 میلادی / 9 یا 10 و 11 هجری است، در آثار خود بسیار کم پرداخته است. برای یافتن نمونۀ سجع در آثار او اوراق بسیاری را باید ورق زد. به این گونه نمونه ها در فذلکه در ذیل ترجمۀ احوال می توان بر خورد. گاهی یک واقعۀ تاریخی را در لفاف سجع می پیچد و بیان می کند. گاهی در آثار او به جناس و تشبیه نیز بر می خوریم. او از تعابیر عامیانه نیز بهره می جوید. چنان که ذکر شد، کتاب حاج خلیفه (کشف الظنون) در مورد کتابهای ایرانی و فارسی هم از منابع عمده و موثق بوده است؛ برای مثال مرحوم دکتر ذبیح الله صفا در کتاب تاریخ ادبیات ایران خود، مطابق فهرست اسامی خاص، 122 بار به کشف الظنون اشاره و از مطالب آن نقل کرده است. حاج خلیفه همان قدر که در ایران و ترکیۀ امروزی مشهور است، در میان اروپاییان نیز شهرت دارد. فرانک بابین گر، از خاورشناسان آلمانی، او را سیوطی عثمانیان خوانده است.(نک: توفیق سبحانی، کتابداری، صص14-15) متأسفانه حاجی خلیفه، به جهت جوّ حاکم بر مدارس علمیۀ عثمانیه و تصلب بعضی از علما و ذوات علم مدارس شهرهای قلمرو امپراطوری عثمانی، و با توجه به حساسیت سیاسی حاکم بر روابط آل عثمان و صفویه، در تالیف کشف الظنون، تعمداً و از روی خوف، اسم نویسندگان و دانشمندان شیعه را در اثرش ذکر ننموده است. و احتمالاً جوّ نامناسب حاکم بر مدارس علمیۀ استانبول در این امر دخالت داشته است. اما اسماعیل پاشای بغدادی در ذیل کشف الظنون، به جهت اقامت طولانی بغداد و مصاحبت و معاشرت و آشنایی نزدیک با دانشمندان و علمای گرانقدر شیعه، نوعی انبساط فکر و مشرب از خود نشان داده و آثار علما و بزرگان شیعۀ سلف و معاصر خود را در اثرش ذکر نموده است؛ و این یکی از امتیازات کتاب ایضاح المکنون به شمار می رود. به عنوان مثال نام چند تن از علما و نویسندگان شیعه در ایضاح آمده که از آن جمله اند: 1- الاسباب النزول علی مذهب آل الرسول، تالیف ابی جعفر محمد بن علی بن شهرآشوب الطبری الشیعی (متوفی 588ق).[ایضاح المکنون، ج1، ص69] 2- کتاب الانفال والغنائم، لابن الجنید محمد بن احمد الکوفی الشیعی.[همان، ص274] 3- الایضاح فی الامامه، شیخ محمد المفید شیعی.[همان، ص155] 4- اکسیر العارفین فی معرفه طریق الحق والیقین، از میر صدرالدین محمدابراهیم الشیرازی، صاحب الاسفار الاربعه.[همان، ص115] و .... . انتشار آثار حاجی خلیفه: تقویم التواریخ، ترجمه های عربی و ایتالیایی به همراه متن ترکی آن در سال 1697م. در فینیسیا منتشر شده است.(سرکیس، 733) همچنین ترجمه ها و نسخه های فراوان دیگری از آن موجود است.(نک: برگل، 2/618-622؛ ایوانف، 12/14) این کتاب در استانبول به سال 1247ق. به کوشش ابراهیم متفرقه منتشر شده است. حسین بن جعفر معروف به هزار فن (1103- 1020ق) ادیب و مورخ بزرگ عثمانی که در تذکره ها و منابع فارسی شناخته نیست، پس از درگذشت حاجی خلیفه، ثبت رویدادها را در ذیل تقویم التواریخ به زبان فارسی ادامه داد و جدولهای تقویم بیست سال این کتاب را (از آغاز 1059 تا پایان 1078ق.) تکمیل نمود. او افزون بر ضبط وقایع سیاسی امپراطوری عثمانی و ممالک دیگر شرح احوال بزرگان، اعدام رجال و دولتمردان، فتنه ها، مصایب و بلایا همچون زلزله، سیل، قحطی، حریق و شیوع امراض مرگ آور و همچنین جلوس پادشاهان صفوی و سلاطین مغول هند را مورد توجه قرار داده است. (wurm. 86) و از این جهت نسخۀ او امتیاز ویژه ای  دارد. آنتوان گالان (1646-1715م.) خاورشناس فرانسوی و مترجم کتاب معروف الف لیله و لیله، که در سالهای 1092-1093ق. / 1681-1682م. نسخۀ دستنویس فارسی هزارفن را در استانبول به زبان فرانسوی ترجمه می کرد. او نخستین کسی است که به این نکته اشاره نموده و سهم هزار فن را در نگارش تکمله ای به فارسی بر تقویم التواریخ ستوده است. (همان، ص85) این ترجمه بخشی ناقص و بخشی مغلوط است و مقابلۀ آن برای صحت مطالب با متن اصلی فارسی ضرورت دارد. به گفتۀ وی بین حاجی خلیفه و هزار فن مودت و دوستی محکمی وجود داشته است و هزار فن نه تنها تقویم التواریخ، بلکه کشف الظنون را نیز شخصاً تکمیل کرده و منتشر ساخت که تا کنون کسی از آن آگاه نبود.(همان) این کتاب به لحاظ ایجاز و اعتبار و احتوای نوادر حوادث و ثبت صحیح سنوات از مصادر خاورشناسان بود.  این کتاب اخیراً به تصحیح آقای میرهاشم محدث از طرف نشر احیای کتاب در سال 1376ش. در تهران منتشر گردید. فَذلَکَه اقوال الاخیار فی علم التاریخ و الاخبار یا فذلکه التواریخ، در استانبول به سال 1286ق. چاپ شده است. فَذلَکَه ترکی، در دو جلد در استانبول به طبع رسید.( فهرس المطبوعات الترکیه العثمانیه، 2/376) تحفه الکبار فی اسفار البحار، یک بار در 1141ق. در مطبعۀ ابراهیم متفرقه، در 75 صفحه قطع رحلی بزرگ با پنج نقشه از نیمکرۀ زمین و غیره، و بار دیگر در 1329ق. چاپ شد.(فهرس المطبوعات الترکیه العثمانیه، 2/242؛ فندیک، 378) و جیمز میچل1 در 1247ق./ 1831م. نیمی از آن را به انگلیسی ترجمه کرد.(همان، ج 4، ص 637؛ نیز: حاجی خلیفه، 1376ش، مقدمۀ محدث، ص 14؛ فهرس المطبوعات الترکیه العثمانیه، 2/242) جهان نما، این کتاب در سال 1145ق. به همت ابراهیم متفرقه به چاپ رسیده است؛ و ترجمۀ ناقص آن توسط هامر به آلمانی انجام یافته و در 1812م. در وین به چاپ رسیده است. لوامع النور فی ظُلمه [فی ترجمه] اطلس مینور، ترجمۀ اطلس مینور از مرکاتور و هوندیوس، به ترکی در 1064ق، با حواشی بسیار. این اطلس به کمک شیخ محمد اخلاصی (راهب نومسلمان فرانسوی) ترجمه شده است. دستورالعمل فی اصلاح الخلل، این رساله در 1280ق. به ضمیمۀ قوانین آل عثمان، اثر عین علی منتشر شد.   کشف الظنون و چاپهای مختلف آن: آنتوان گالان فرانسوی اوّلین مترجم اروپایی این کتاب در سال 1682م. بود، (عبدالحلیم، 162؛ گلشنی: آینه میراث، ش2، ص44) و گوستاو فلوگل، مستشرق معروف این کتاب را در سال 1287ق. در لیدن هلند به طبع رسانیده است و چاپهای دیگر آن عبارتند از: 1)      چاپ لایپزیک، سال 1300ق. 2)      چاپ بولاق مصر ، سال 1274ق. 3)      چاپ استانبول، 1360 و 1362ق. با ایضاح المکنون و هدیه العارفین. 4)      چاپ متن اصلی با ترجمۀ فرانسوی آن، به سال 1299ق. 5)   چاپ افست کشف الظنون، سال 1387ق/1967م. با مقدمۀ آیت الله علامه سید شهاب الدین مرعشی نجفی، در قم از طرف مطبع الاسلامیۀ جعفری منتشر شده است. البته از میان چاپهای مزبور، چاپ فلوگل از دو چاپ مصر و استانبول صحیح تر و کامل تر است. بخصوص که منتشر کنندۀ آن، چند نسخه را باهم مقابله کرده و تمامی کتبی را که حاجی خلیفه شرح نموده، شمارۀ ترتیبی گذاشته و در آخر جلد هفتم فهرست جامع و دقیقی از کلیۀ اسامی کتبی که در کشف الظنون ذکر آنها آمده، با فهرست کاملی از اعلام آن به دست داده؛ به علاوه در آخر جلد ششم چاپ فلوگل یکی از ذیلهای آن، به نام آثار نو، تالیف حنفی زاده آمده و در جلد هفتم فهرست کتب مدرسۀ ازهر و مدرسۀ ابی الذهب مصر و کتابخانۀ رودس با چند فهرست از کتابخانه های استانبول گنجانده شده است. اما در چاپ مصر که چاپ قدیم استانبول هم از روی آن به عمل آمده، علاوه بر اغلاط فراوان، در غالب مواضع جای سالهای وفات سفید است و ذکر یک عده کتابی در آنجا آمده که زمان تالیف آنها مؤخر بر تاریخ فوت حاجی خلیفه است که الحاقی می باشد.(نک: یالتقایا، مجلۀ یادگار، صص72-75)   ذیل های کشف الظنون: ذیل هایی که بر کتاب کشف الظنون نوشته شده، نشانگر اهمیت و مقام علمی این کتاب در مراکز علمی و تحقیقی و نزد محققان است؛ و ذیل های مشهور آن به شرح ذیل است: 1)     سید حسین عباسی (م. 1096ق) به نام التذکار لجامع الآثار. 2)     محمد عزتی افندی (م. 1092ق) به نام ذیل کشف الظنون. 3)     ذیل احمد طاهر افندی، مشهور به حنفی زاده. 4)     ذیل محمد افندی ارض رومی، به نام عثمانلی مولفلری. 5)     ذیل شیخ الاسلام عارف حکمت بیگ (م. 1275ق) 6)   ذیل اسماعیل پاشای بغدادی، به نام ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون، تالیف به سال 1330ق. این ذیل بهترین ذیلی است که بر کشف الظنون نوشته و از نظر جامعیت بر همۀ ذیول برتری دارد. این ذیل را رفعت بیلکه کلیسی با مقابلۀ نسخۀ دست نویس مولف، تصحیح و چاپ نموده و از روی چاپ 1947م. در تهران هم در مطبعه الاسلامیه در سال 1378ق. به صورت افست چاپ گردیده است. تنها ذیلی است که هم معتبر است و هم دسترسی به آن سهل و آسان می باشد. روش این ذیل به صورت الفبایی بر حسب نام کتاب می باشد. لذا بر علاقه مندان و دانشوران کتابهای مربوط به هر رشته و علم را جداگانه تسوید نموده و جهت استفادۀ بیشتر اهل تحقیق، فهرستی موضوعی و مدقّق از آن ترتیب داده است. البته مرحوم اسماعیل پاشا کتاب دیگری در کتابشناسی دارد با عنوان هدیه العارفین که در نوع خود بسیار حائز اهمیت است. 7) ذیل کشف الظنون از شیخ آقا بزرگ تهرانی: تعلیقاتی که شیخ آقا بزرگ در هامش نسخه ای از کشف الظنون یادداشت کرده بودند، توسط یکی از شاگردانش، به نام سید محمد مهدی بن حسن موسوی خرسانی در نجف اشرف جمع آوری و با عنوان ذیل کشف الظنون در بیروت (دار إحیاء التراث العربی)، به سال 1389ق. به چاپ رسید. ایشان مقدمه ای کوتاه هم بر آن نگاشته بودند که عین مقدمه نیز در همین متن آورده شده است. این ذیل از جهات مختلفی قابل توجه است و مهمترین وجه امتیاز آن این است که از یک کتابشناس بزرگ شیعه نگارش یافته و تقریباً تا به حال آخرین ذیلی است که بر کشف الظنون نگاشته شده است. آقا بزرگ در این ذیل، آثاری از نویسندگان اهل سنت را که به الذریعه مربوط نمی شوند و به دلایلی از قلم حاجی خلیفه افتاده یا سهوی بر آن رفته، آورده است.   منابع و مآخذ اعتصامی، یوسف، فهرست کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی(ج2)، تهران، 1311ش. برگل، یو. ا. ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ترجمۀ یحیی آرین و دیگران، تهران، 1362ش. بروسه لی، محمدطاهر ، عثمانلی مولفلری، استانبول 1333- 1342؛ همان: چاپ دوم (افست) آلمان غربی، 1971م. بغدادی، اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون، ج 2، در: مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، ج 4، بیروت 1410ق/ 1990م. پورگشتال، هامر، تاریخ امپراطوری عثمانی، ترجمۀ میرزا زکی علی آبادی، به اهتمام جمشید کیانفر، تهران، 1387ش. تکین داغ، شهاب الدین، و فخری، فندق اوغلی، «تاثیر اندیشه های ابن خلدون بر تاریخنگاران عثمانی و روش تاریخنگاری عثمانیان» ترجمه و نگارش وهاب ولی، مجله تحقیقات تاریخی، سال 1، ش 3 (زمستان 1368). ثریا، محمد، سجل عثمانی (تذکرۀ مشاهیر عثمانیه)، استانبول، بی تا. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، ترجمۀ تقویم التواریخ: سالشمار وقایع مهم جهان از آغاز آفرینش تا سال 1085 ه. ق. از مترجمی ناشناخته، چاپ میر هاشم محدث، تهران 1376ش. -----------------، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، بیروت، 1410ق/1990م. -----------------، کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون. بیروت، 1402ق/1982م. حسینی اشکوری، سید احمد، فهرست نسخه های خطی کتابخانۀ آیت الله مرعشی نجفی، ج11، قم، 1364. خدیوجم، حسین، مقدمۀ احصاءالعلوم؛ نک: فارابی، ابونصر، احصاءالعلوم. دانش پژوه، محمدتقی و ایرج افشار،  نشریۀ نسخه های خطی(ش2و4)، تهران، 1341-1344ش. -----------------، فهرست کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران(ج8و10)، تهران، 1339-1340ش. دائره المعارف الاسلامیه، یصدرها احمد الشنتناوی و ابراهیم زکی خورشید و عبدالحمید یونس، بی تا. دفاتر سیاهۀ فهارس نسخ خطی کتابخانه های نور عثمانیه، بشیرآغا، حمیدیه و کوپریلی. روحانی، کاظم، «کتابشناسان مسلمان»، کیهان اندیشه، ش 4 (بهمن و اسفند 1364ش.). ------------، «مأخذ شناسی اسلامی»، کیهان اندیشه، ش6 (خرداد و تیر 1365ش.). ------------، «کتابشناسان شرق»، نامۀ انجمن کتابداران، (ش2، تابستان 1356). زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، 1986م. زیدان، جرجی، تاریخ ادب اللغه العربیه، قاهره، 1913م. سامی، ش. قاموس الاعلام، استانبول، 1314ق؛ سبحانی، توفیق، «ادای دین به مصطفی بن عبدالله، کتابشناس بزرگ ترک»، مجلۀ کتابداری (ش30-31، 1378). سرکیس،یوسف الیامه، معجم المطبوعات العربیه و المعرّبه، مصر، 1346ق./1928م. سید، فؤاد، فهرست المخطوطات دارالکتب، قاهره، 1380ق./1961م. شاو، استانفورد جی. تاریخ امپراطوری عثمانی و ترکیه جدید، ترجمه محمود رمضانزاده، مشهد، 1370ش. شیخی محمد افندی، وقایع الفضلاء، در شقایق نعمانیه و ذیللری، چاپ عبدالقادر اوزجان، استانبول: دارالدعوه، 1989م. الطهرانی، آقا بزرگ، ذیل کشف الظنون، ترتیب وتهذیب وإضافة محمدمهدی السید حسن الموسوی الخرسان، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1389ق. فهرس المطبوعات الترکیه العثمانیه التی اقتنتها دارالکتب القومیه منذ انشائها عام 1870 حتی نهایه عام 1969 م، قاهره: الهیئه المصریه العامه للکتاب، 1982- 1983م. سامی، شمس الدین، قاموس الاعلام، استانبول،1306- 1316ق. عطبه، عبدالرحمان، مع المکتبه العربیه، بیروت، 1404ق/1984م. قمی، شیخ عباس، هدیه الاحباب، تهران، 1363ش. نوشاهی، عارف، فهرست نسخه های خطی فارسی موزۀ ملی پاکستان-کراچی، اسلام آباد، 1350ش. عبدالبدیع، لطفی، فهرس المخطوطات المصوره، قاهره، 1956م. عبدالحلیم، محمد، آنتوان گالان، زندگی و آثارش، پاریس، 1964م. عصمت، ابراهیم افندی، فهرست الکتب العربیه المحفوظه بالکتبخانه الخدیویه المصریه، قاهره، 1308ق. فارابی، ابونصر، احصاءالعلوم، ترجمۀ حسین خدیوجم، تهران، بنیاد فرهنگ، 1348ش. فندیک، ادوارد، اکتفاء القنوع بما هو مطبوع، مصر، 1313ق./1896م. قره بلوط، علی رضا و احمد طوران، معجم التاریخ التراث الاسلامی فی مکتبات العالم، ترکیه، بی تا. کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، 1957م. کوثری، محمدزاهد، مقالات الکوثری، قاهره، 1372ق. گلشنی، عبدالکریم، «تقویم التواریخ»، آینه میراث، (ش2، پاییز 1377ش.). مجله المجمع العلمی العربی، دمشق، 1363ق./1944م. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، تهران، 1369ش. الموسوعه العربیه، دمشق، 2003. منزوی، احمد، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان، اسلام آباد، 1367ش. ---------، فهرست نسخه های خطی فارسی، تهران، 1353ش. میکل، آندره و هانری لوران، اسلام و تمدن اسلامی، ترجمه حسن فروغی، تهران: سمت، 1381ش. نظامی عروضی سمرقندی، چهارمقاله (مجمع النوادر)، تصحیح محمد قزوینی و محمد معین، تهران، زوار، 1333ش. نلّینو، کرلو، علم الفلک، فرانکفورت، 1419ق/1999م. ووسینیچ، وین، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ سهیل آذری، تهران، فرانکلین، 1341ش. یالتقایا، محمد شرف الدین، «چاپ جدید کشف الظنون»، مجلۀ یادگار (ش10، خرداد 1324ش). Katib Celebi. Turk Ansiklopedisi. Vol. 21, P. 401. Orhan, Saik Gokyay. Katib Celebi. Islam Ansik- Lopedisi. Vol   , PP. 432- 433. Idem. Katib Celebi. The Encyclopaedia of Islam. Vol. 4, PP. 760- 762. Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943- 1949. Supplementband, 1937- 1942. EI, s. v. Katib Celebi (by Orhan Saik Gokyay, Katib Celebi: hayati, sahsiyeti, eserleri, in Katib Celebi: hayati, ve eserleri hakkinda inselemeler; Ankara: Turk Tarih Kurumu Basimevi, 1991. Joseph von Hammer- Purgstall, Geschichte des osmanischen Reiches, Graz 1963. Ignatii Iulianovich Krachkovskii, Izbrannii sochineniia, vol. 4, Moscow 1957. Standford J. Shaw, History of the Ottoman empire and modern Turkey, Cambridge 1985. TDVIA, s. v. Katib Celebi 9by Orhan Saik Gokyay). Ismail Hakki Uzuncarsili, Osmanli tarihi, vol. 3, pt. 2, Ankara 2003. H. Wurm, Der osmanische Historiker Huseyn b. Gafer, genannt Hezarfenn, und die Istanbuler Gesellschaft, in Der Zweiten Halfte des 17. Jahrhunderts, Hamburg 1971. Rieu. Charles. Catalogue of the Arabic manuscript in the british museum. 1888- 1894. Ivanow. Wladimir. Descriptive catalogue of the Persian nanuscripts. Calcutta. 1985. Storey. G. A. Persian literature. London. 1970. Brockelmann. C. Geschichte der Arabischen litteratur. Leiden. 1938. Uzuncarsili. Ismail hakki. Osmanli Tarihi. Ankara. 1982. Ozen. Ismail. Osmanli Muellifleri. Istanbul. 1975. Turk Ansiklopedisi. Ankara. 1971.   1/ یوسف بیگ باباپور . Crimee 2. Bogri 1. James Mitchell  

کشته شدگان فرقه در هجوم ارتش شاه به آذربايجان (قسمت دوم)

کشته شدگان فرقه در هجوم ارتش شاه به آذربايجان (قسمت دوم)

22- يوسف مرتضوي در سال 1295 درانزلي متولد شده در سال 1316 دانشكده افسري تهران را با در جه ستواني بپايان رسانده ودر سال 1320 به عضويت حزب توده در آمده سرلشگر حسن ارفع وسرهنگ منوچهر ي بنا به لياقت خواستار خدمت در واحد هاي آنها بوده چون تعدادي از عوامل خارجي به حزب نفوذ كرده بودند در سال 1324 به آذربايجان آمده تا لياقت سربازي خود را در فرقه دموكرات نشان دهد ودرسال 1325 توسط داردسته شاه اعدام گرديد 0

23- علي قهرماني در سال 1283 درتبريز متولد شده و در 18 سالگي در حركت لاهوتي شركت داشته ودردسته هاي  مارالان نبرد كرده ودر كارخانه سيمان به حزب توده پيوسته واز سال 1324 در فرقه دموكرات عضوموثر بوده است ودر قسمت سوار نظام ستارخان سمت فرماندهي داشته چندين مدال لياقت داشته پس از برگشت از جبهه دربستان آباددر منزل عمويش دستگير واعدام گرديد

24- احمد جودت در سال 1320 متولد گرديد ودر سال 1314 از مدرسه نظام تهران با درجه ستواني در رسته توپخانه فارغ التحصيل گرديد در سال 1323 بعضويت حزب توده در آمد ودر مرداد ماه سال 1324 بدستور سر لشگر ارفع زنداني گرديد وپس از زندان به فرقه دموكرات آذربايجان پيوست در سال 1325 پس از 8روز جنگ در منطقه هلاسو با تعدادي افسردستگيرو تيرباران گرديد 0

25-  غلامحسن درسال 1285 در محال ميانه متولد شده است در سال 1316 وارد دانشكده افسري در رسته پياده نظام با درجه ستواني فارغ التحصيل گرديد ودر بندر عباس با تعدادي افسران ضد استعمار انگليس مدتي جنگ نمود پس از واقعه مشهد كه تعداد افسران آن لشگر از طريق بندر نوشهر به شوروي رفته وبعد به حزب دموكرات آذربايجان پيوسته وبعداز سال 1325 باتفاق دوست اش جودت و بقيه تير باران ميشوند 0

26 -  حسن قاسمي در سال 1280 در تهران متولدودر سال 1315 از دبيرستان نظام با درجه افسري فارغ التحصيل ودر هنگ رضا پور به درستكاري وخدمت مشهور بوده وتوانست  غارت سرهنگ طباطبائي وسرهنگ جوانشير را بر ملا سازد پس از واقعه خراسان از اهواز به تبريز آمد ودر سال 1324 در خدمت فرقه دموكرات آذربايجان مشغول مي گردد ودر مراغه ومياندواب به تعليم نظامي ها مي پردازد پس از واقع هلاسوبا ساير افسران در هلاسو اعدام مي گردد 0

27- محمد باقر تيكنام 0 شاعر محمد باقر نيك نام در سال 1300 در شهر تبريز متولدواز كودكي دركارخانه كبريت سازي مشغول بوده وازپسر بچه بنام محمود سواد يادگرفتن را شروع كردو پس از سربازي به فعاليت سياسي در بين كارگران پرداخت در سال 1325 توسط ارتش شاه كشته شد 0

28 – غلام رضا دبيرنيا در سال 1298 در تهران متولد ودر مدرسه شرف با دكتر اراني اولين دكترا در شيمي از آلمان آشنا شد وافتخارشاگردي از وي داشته است پس از اتمام دانشكده افسري در لشگر ارومي مشغول مي گردد واولين افسر فارس زبان در ارتش دموكرات ها بوده است 0

29-  حسين كوپال 0 در سال 1303 در اصفهان متولدودر سال 1324 مدرسه نظام را بادرجه ستواني دررشته مخابرات بپايان رسانده ونه ماه در زندان كرمان بسر برده پس از زندان با ساير افسران طرفدار فرقه به آذربايجان آمده در مياندواب با درجه سرواني مشغول خدمت مي گردد پس آمدن مجدد ارتش به آذربايجان در آذرسال 1325 حسين كوپال نيز مانند ساير افسران اعدام مي گردد 0

30- اسرفيل قادري 0 درسال 1295 در خشكناب سهند حيدرباباي شهريارمتولد مي گردد درس را از مكتب خانه شروع كرده ودر تبريز به تشكيلات سياسي زحمت كشان مي پيوندد ودر جريان كشته شدن دختر 8ساله دهاتي ( كندلي ) تابوت اش همراه پدرش به ميتنگ آورده مي شود استاندار فهيمي مجبوراُ به متنگ آمده قول مي دهد كه از اعمال ننگين ژاندارمري شاه جلوگيري كند در آن زمان ژاندارمها طرفدار مالكان خون خوار بودند قبل از فرقه مخالف مالكان وسرمايه داران مستبد لبه تيز مبارزه اسرافيل با اين دوطبقه بود اسرافيل بدستور سرهنگ سيفي فرمانده ژاندارمري دست بسته بزندان تهران فرستاده مي شود پس از حبس مبارزه اش را از حزب توده بر عليه ژاندارمها وفئودالها شروع كرده0 در سال 1324 به فرقه دموكرات آذربايجان پيوسته به عضويت پلنوم ستارخان بايراقي در مي آيد وبا درجه ستواني عضوقشون ملي مي گردد ودر هجوم 1325 آرتش شاه به آذربايجان اعدام مي گردد0

31-  سرهنگ اكبر حبشي فرزند حاجي محمد حسين در سال 1324 در خلع سلاح پادگان اردبيل توسط فدائيان ارتش را ترك وبه فرقه دموكرات پيوست وازطرف فرقه به تشكيل واحدهاي نظامي در شهرهاي خوي وسلماس اقدام نمود درسال 1325 در راه آرمانش توسط ارتش شاه كشته شد 0    

32 – دكتر نصرت باقري 0 دكتر باقري در ميدان كريم خان مطب داشت وي در سال 1283 در ( قيزيل جاكندي ) قارا چمن متولد پس از اتمام دانشكده طب بفعاليت سياسي پرداخت ودر سال 1325 اين حكيم طرفدار مظلومان توسط دسته هاي طرفدار شاه پس از غارت اثاثيه منزل ومطب اش توسط ژاندارمها وچاقوكشان، و ي را با چاقووسنگ در جلومنزلش كشتند وجسدش در كوچه كشيده ميشد تا آخرين نفس مي گفت ( محواولسون ارتجاع ياشاسين آزادليق ) 0

33- جعفرمحمد زاده كاشف در سال 1272 درممقان آذربايجان متولدوتحصيلاتش را بيشتر شبانه خوانده بود اشعارش در روزنامه هاي ( وطن ، قيزيل شفق ، يئني فكر ) چاپ ميشد ودر جمعيت وروزنامه آذربايجان فعاليت بسيار داشته كاشف كارمند شهرداري تبريز بوده در شاعيرلرجمعيتي آذربايجان فعال بوده است ودرسال 1325 سقوط دموكرات ها در ميدان نظميه تبريز توسط دسته هاي شاهپرست ضد آذربايجان كشته شد 0

34- سرگرد حبيب اله خاكزادي در سال 1285 در شهر اروميه متولد شده واز افسران پياده ارتش ايران بود  به فرقه پيوسته بود در بير قاد مراغه بتعليم عسگرها مشغول بوده است درسال 1325توسط ارتش شاه اعدام مي گردد0

35 – محمد علي دامتين 0 در سال 1286 ش در سراب متولد واز سال 1320 بر عليه مالكان وژاندارمها بپاخواسته وكارمند راه آهن بوده وبعد از سال 1322 درميانه بفعاليت انقلابي پرداخته ودرسال 1324 به فرقه دموكرات آذربايجان مي پيوندد مدتي فرماندهي فدائيان در جنگ با زلفقاري ها در زنجان بوده ودر خوجه مير كشته مي شود 0

36-  حسن ظهيري در سال 1300 ش در شهر خوي متولد مي گردد ودر سال 1320 وارد دانشكده افسري مي شود در تحصيل نابغه بوده در سال 1324 با فرقه همكاري مي نمايد ودر آرتش ملي بادرجه سرواني مشغول خدمت مي گردد درسال 1325 با خواندن سرود آذربايجان به استقبال مرگ مي رود 0

37 – حسين قلي اميمي فرزند محمد علي در سال 1276 در ممقان متولدودر سال 1320 بعلت سياسي بودن به زندان مي افتد در سال 1325 توسط ژاندارمها دستگير كشته مي شود وسربازان سرتيپ هاشمي خانه اورا غارت مي كنند0

38- يحيي شيخي 0 شيخي در سال 1300 در اردبيل متولدشده بعداز اتمام دانشكده افسري با درجه ستواني به تيپ اردبيل فرستاده مي شود در سال 1324 در برزند محال گرمي با سربازان خود به دموكرات آذربايجان مي پيوندد ودر اوايل سال 1325 به فرماندهي منطقه خلخال تعين مي گردد پس از ورود ارتش شاه به اردبيل با 39 نفر درپادگان اردبيل به جوخه اعدام سپرده مي شود 0

39- رحيم عمراني 0 در سال 1302 در تبريز متولدودر خلع سلاح هنگ 7 شاه شركت نموده ودر سال 1324 درمدرسه نظام دموكرات ها مشغول تحصيل بوده وبدرجه ستوان سومي مفتخر مي گردد ودر مراغه ومياندوآب در خلق قوشوني مشغول مي گردد ودر جبهه ميانه در هنگ سرهنگ آگهي بوده پس از هجوم نيروهاي شاه كه شديداُ زخمي بوده به جوخه اعدام سپرده مي شود 0

40 -  اژدر بالداري 0 در سال 1281 در سراب متولد ودر سال 1320 در تشكيلات زحمت كشان فعاليت داشته ومدتي از طرف سرهنگ جان فولاد فرمانده تيپ اردبيل مورد تعقيب بوده است ودر بيشتر در گيريهاي منطقه دست داشته پس از تشكيل خلق قوشوني فرقه با درجه سرواني مشغول خدمت مي گردد پس از دستگيري توسط سربازا ن قوام وشاه به جوخه اعدام سپرده مي شو د

 41-  جعفر قلي اجلالي 0 در سال 1277 در  سراب متولد وپس از اتمام تحصيل درسال 1321 در حزب توده بفعاليت پرداخته ومدتها با دسته هاي جان فولاد جنگ كرده ودر سال 1324 به حزب دموكرات آذربايجان پيوسته ودر واحد غلام يحيي در پيكار با دار دسته زلفقاري وارتش شاه مشغول نبردبوده وبعد از آمدن مجدد ارتش شاه به آذربايجان بدار زده مي شود 0

42- اسماعيل اقبال 0 در سال 1292 در خوي متولد ودر حزب توده مسئول شعبه كارگري بوده درسال 1324 به حزب دموكرات آذربايجان ملحق ميشود بعد از سقوط فرقه بدنش تكه تكه ودر گاري در شهر گردانده شده است 0

43-  سيد حسن سيد عسگر اوغلي در سال 1300 در استسفان سراب متولد ودر سال 1321 در تهران به عضويت حزب توده در مي آيدودر سال 1324 وارد حزب دموكرات مي گردد مدتها در زنجان با زلفقاري ها جنگ كرده ودر1325 بدارزده شده است 0

44- شاهمار صمدي در سال 1265 در آقاباقر اردبيل متولدوازدوره ستارخان وباقرخان و باباخان اردبيلي وخياباني تجربه آموخته اونيز مانند ساير روشنفكران مبارز از طرف سرهنگ جان فولاد مورد تعقيب بوده در خلع سلاح پادگان ها عضوموثر بوده بعد از 1325 اعدام گرديد 0

45-  اله وردي ارغواني0 در سال 1302 متولد گرديد ودر سال 1321 به عضويت حزب توده در آمد ه ودر سال 1324 در ناحيه تبريزبا درجه ستواني مشغول مي گردد بعد از سال 1325 پس از مدتها حبس توسط عوامل شاهنشاهي اعدام گرديد

46 – محبوب خوش كلام0 در سال 1288 در سراب متولدودر سال1320 به عضويت حزب توده درآمده ودر سال 1324 به فرقه دموكرات پيوست ومسئول دايره تفتيش منطقه سراب گرديد ودر سال 1325 توسط طرفداران شاه اعدام گرديد 0

47- حيدر علي باقري در سال 1298 در ممقان متولد ودر سال 1321 به عضويت حزب توده در آمده ودر بيشتر مناطق در خلع سلاح ژاندارم ها دست داشته است وبعداز سقوط فرقه توسط اردوي شاه بقتل رسيد 0

شته شدگان فرقه در هجوم ارتش شاه به آذربايجان (قسمت اول)

كشته شدگان فرقه در هجوم ارتش شاه به آذربايجان                                                                                                              نام تعدادي افراد نامي فرقه دموكرات در هجوم آرتش شاه در 1325 بدست نظاميان كشته شده اند 0

1- زنجان : شيخ محمد خوئيني روز 2آذر1325 در دفتر كارش كشته شد 0( در 23خرداد 1325 بعد از توافق فرقه با حكومت مركزي وواگذاري زنجان به دولت شاه ، جنايات دسته هاي زلفقاري را روزنامه آذربايجان در چهارم آذر 1325 در باره قتل شيخ محمد علي رابا تبر كشتند وسر بريده اش را به بام محضر اش انداختند را نوشته بود) 0

2- سراب0 محبوب كارگر عضوتفتيش محلي فرقه دموكرات در سراب تكه تكه شد 0

3-  اردبيل 26 آذر 25 13ساري اسماعيل ، ديباوئيان ، خليل آذرابادگان سه دفعه نيمه جان از دار پائين آورده شد دوباره بدار زده شد0 شاهسون قيزي سريه خانم پنج روز در سنگربوده باوعده وتعهد از سنگر بيرون آمده بعد از تسليم نامردانه گشته شده (کدخداي سمرين گفته چون زن بود نخواستيم بدست غريبه  بيفتد غيرتمان نگذاشت  ماکشتيم )

4-  تبريز و ( باسمنج ) علي قهرماني ( توسط جلادان بنام ميهن پرستان به اسامي سلطانعلي شقاقي ، سيف اله باغمشه اي ، مير شريف ،حاجي علي اكبر بقال و عده ديگر ) 0 دكتر باقري را درنزديكي گوي مسجد در جلو زن وفرزندانش كشتند و خانه اش را باتانگ ويران كردند ، اله وردي مبارز محله دوچي در حين اعدام اين سرود را خواند ( آنا يوردم سان اي شانلي وطن -  هميشه ليك ياشا آذربايجان ) 27 نفر افسر كه ازشخصيت هاي نامي ولايق ارتش ايران بودند اعدام شدند ( ژنرال عظيمي ، سرهنگ مرتضوي ، قاضي ، سلطان آزاد ، جودت ، دبيرنيا ، آگهي ، غفاري ، ناصري ، احساني ، شيخي و عمراني و 00 ) حسن قاسمي از زندان  قبل از اعدام عكس اش را توسط مخبر روزنامه علي خادم بپدرش مي فرستد ( داداش تقي زاده )

5-  مياندوآب 0 سرهنگ قلي صبحي ( آذربايجان خلق سلاح لي قوه لري ) درهنگام دار طناب پاره گرديد 0

6- مراغه ژنرال كبيري باشهامت به استقبال مرگ رفت 0 ميرزا ربيع كبيري ( ربيع الدوله ) در سال 1268 در شهر مراغه متولد شد ودر تبريز وتهران تحصيل نمود وي مردفرهنگ دوست واديب بودم در كتاب خانه وي اثرهاي قديمي واولين چاپ هوپ هوپ با الفباي عربي واثر هاي از انتباه دوري فرانسه ( ژان ژاك روسو ، كورنئي ، مولير و كتابهاي ماركسيسم و لنينسم وادبيات  جمهوري آذربايجان بوده است) ودر خوجه مير با عوامل انگليس و شاهپرست ها مانند ( جمشيد خان اسفندياري ، يمين لشگر ، جعفرخان افتخاري ) مبارزه نموده است ودر منطقه مراغه و مياندواب ، هشترود ، چهاراويماق و هلاسو جنگ نموده ودر خلع سلاح لشگر تبريز شركت داشته است نشانهاي 21 آذروستارخان را داشت بعداز نهضت ملي آذربايجان در مراغه بدار آويخته شد 0

7-  ارومي 0 تشكيلات صدري آزادوطن ،نوراله يكاني ، معاريف رئيسي شكيبا ، حيدري صدر جوانان اعدام شدند0 محمد امين آزاد وطن از نازلي اورومي بوده پس از پايان تحصيل در ارومي 8سال در زنجان بحال تبعيد بسر برده  واز سال 1319 به زندان قصر فرستاده شده بعداز 1320 در حزب توده زنجان فعاليت داشته در سال 1324 در تشكيلات ملي دموكرات مشغول فعاليت مي گردد با تفاق نيروهاي فدائي با دار دسته هاي سرتيپ زنگنه جنگيده وكشته مي شود 0

(ا عدام شدگان دسته جمعي ارومي دانيه يوشي ، حيدر وبختيارآتا واوغول ، آرشاك ، هوسپ هوسپيان ، بابا داريوش ، يوليوس يونان ، ويلسون سرگيز ، مبارز مشهور بهرام نابي ، عباس فتحي ، آله وردي مهاجر ، شاد علي خرازي ، ابراهيم بدلي ، يوشيد يعقوب ، كئكو ،گورگيز رستم ، يوسف آرام ، مندوجبرئيل ، خسرو يعقوب ،گورگيز خاچو ، باباخان ، آرسين شاخيان متولد1278 سارنق كندي پس از اتمام فشنگش خود را كشت )

8- خوي 0صدر عبدالحسين احمدي 0 حسين نوري وديگران 0

9- آستارا0 فريدون ابراهيمي دادستان حكومت ملي0 اولين دانشجوحقوق قضائي را در دانشگاه تهران با موفقيت بپايان رسانده بود وي در مصاحبه با خبر نگارآمريكائي گفت ( بيزيم افتخارلي آزادليق نهضت ميزه قارشي دشمنليك ايدنلراونا نسبت تهمت آتانلارلا دانيشماق ايسته ميرم ) در خرداد ماه سال 1326 در تبريز بدار آويخته شد 0 ابراهيمي متولد 1297آستارا وپدرش ميرزا غني در سال 1308 پس از زندان سياسي به ملاير تبعيد گرديد وبا روزنامه هاي ( رهبر ، آژير ، مردم ، خاورنو ويئني شرق آذربايجان همكاري داشته ونخستين كسي است كه اقدام به نوشتن تاريخ ادبيات گونئي ( جنوب ) آذربايجان اقدام نموده است واز سال 1320 تا 21/9/ 1325 ازبنيان گذاران مجلس شعرا در تبريز بوده است  ودر قوزئي ( شمال ارس نيز تاريخ ادبيات آذربايجان را فريدون كوچئرلي كه تحصيلات شرق شناسي ماكسيم گورگي دانشگاه مسكو را بپايان رسانده بوده جمع آوري و نوشته است  ) 

10- ابوالقاسم عظيمي 0 در سال 1282 ش در نخجوان بدنيا آمده وتحصيلات اش را در تهران بپايان  رسا نده ( بادرجه ستوان  )جزو افسران دانشكده جنگ بوده وبا درجه سرواني از ارتش ايران به ارتش دموكرات پيوسته است ودر 26/آذر25 اعدام گرديد 0

11- محمود ( محمد ) قاضي اسدالهي 0 دانشكده افسري تهران را بپايان رسانده بوده سرهنگ محمد قاضي اسدالهي از افسران تشكيل دهنده نيروهاي مردمي ( فدائي ) بوده و در مرگ اش در تبريز بسياري غمگين ومحزون بوده اند بعد از1325 اعدام گرديد 0

12- علي فطرت 0 علي محمد اوغلي فطرت در سال 1268 ش در تبريز در يك خانواده روحاني متولد شده واز كودكي در شعر وادبيات دست داشته واز نوشته وآثارش ( ديوان فطرت ، بايقوش وبولبول ) مدت بيست سال كارمند راه اهن تبريز بوده است بعداز سال 1325 در اثر شكنجه درزندان درگذشت ودرتمام اثارش ادبيات  ملي را نشان ميدهد 0

                     ديليم آذر ائليم آذر مكانيم آذرستاندير                     اگرمين جانيم اولسا هربيري بونا قرباندير

13-  عبدالحسين احمدي فرزند شيخ احمد درشهر ماكو ( داش ماكي ) در يك خانواده روحاني بدنيا امد ه است پدر وعمويش جزو مشروطه خواهان بوده وپس از مدتي حبس در سوگوتلي اعدام مي گردند  احمد ازسال 1311 تا شهريور در زندان قصر قاجار بوده واز سال 1323 عضوحزب توده واز سال 1324 به حزب دموكرات اذربايجان پيوست  درسال 1325 اعدام گرديده است  0

14- قربانعلي ( قلي ) صبحي نوري در سال 1286 در شهر تبريز متولد شده است صبحي در مهرماه 1320 توسط روزنامه ترك زبان آذربايجان به فرقه ملي دموكرات پيوست ودرخلع سلاح قواي دولتي ودر تربيت دسته هاي فدائي نقش بسيار داشته ومجلس ملي درجه اورا بخاطر فعاليت هايش به سرهنگي ارتقا داد در سال 1325 توسط احمد گوگاني دستگير ودر زندان پيشنهاد گرديد اگر در مراغه در محضر شيخ احمد توبه كند وفرقه دموكرات را لعن و انكار كند از مرگ خلاص مي شود 0

( اولوم ايچون هيچ كيمدن منت گوتورمك فكرينده دگيلم شرف نن المك خوشدور )

15- مير ايوب شكيبا در سال 1282 در بندر آستارا آذربايجان ايران متولد شده ودر نهضت جنگل ميرزا كوچك خان شركت نموده وبه جنوب تبعيد شده است ومدتي در زندان قصر تهران بوده ودر سال 1320 به عضويت حزب توده در آمد ودر اولين كنگره نماينده دموكرات آذربايجان از تبريز انتخاب گرديد و بعد از 21/9/25 زخمي وسپس توسط عوامل شاه اعدام گرديد 0

16- عبد الصمد عمراني 0 فرزند مولام وردي از محال ديكله اهر بوده با رحيم خان چلبياني  سردسته غارت كننده اردبيل مبارزه نموده به حزب سوسيال دموكرات وبعد به نهضت شيخ محمد خياباني پيوست در سال 1322 صدر حزب توده قاراداغ گرديد ودر سال1324به فرقه دموكرات اذربايجان پيوست ودرخلع سلاح نيروهاي دولتي نقش مهم داشته ودر سال 1325 در اهر اعدام گرديد (بدستور فرماندار وقت جنازه اش چند روزي در خيابان بوده شبانه پنهاني توسط كسانش بخاك سپرده شد) 0

17- محمد آگهي 0 يكي از خلبانان نيروي هوائي دموكرات ها بوده ( پيليوت ) سرتيپ خسرواني وسرهنگ گيلانشاه با خلباني اومخالف بوده اند با جسارت بآن كارمهم زمان نايل آمد با عوامل آلمان فاشيزم در مبارزه بوده وروزنامه مردم مقالات اش را انتشار ميداد سرهنگ آگهي در سال 1325 در منطقه ميانه توسط ارتش شاه تير باران گرديد 0

18 -  غلامرضا جاويدان در سال 1290 در اطراف سراب متولد شده ودر تشكيلات جاويدان سراب جزو فعالين سياسي و نظامي بوده توسط سرهنگ جان فولاد دستگيرودر تبريززنداني بوده ودر تشكيل نيروهاي مسلح دموكرات نقش داشته مدتي نيز در مراغه بوده درحين اعدام تاجان در بدن داشت سرود آذربايجان را خوانده است 0

19- جعفر سلطاني آزاد فرزند حاجي سلطان در سال 1296 ش كه اصلش از قاراداغ بوده در تهران متولد گرديده است  جعفر دانشكده افسري را در رشته پياده نظام بپايان رسانده است در سال 1322 به عضويت حزب توده درآمده ودر سنندج دستگير به كرمان تبعيد مي گردد وپس از تبعيد در يزد به كمك جوانان حزب ايمان را تشكيل داده است واز سال 1324 معاونت لشگررا بعهده داشته سرهنگ سلطاني آزاد با همراهي دوست اش جودت پس از مخاصمه جنگ در جبهه هلاسو با 26 افسر ديگر كه همه از افسران متخصص نظامي بوده در تبريز اعدام مي گردند 0

20- مير كاظم اعلمي 0 در سال 1278 در يوخاري ديزه مرندمتولدشده پس از 21/9/24 با فدائيان تحت امر خود با خانهاي قاراداغ و مرند مبارزه نموده واز طرف فرقه به فرماندهي مياندواب تعين ميگردد در هجوم ارتش به آذربايجان در سال 1325 مدتي در كوهها مقاومت نموده با وعده هاي مقامات محلي به ديزه مرند مراجعه نموده ودر شهر مرند به دار زده مي شود ودر ديزه بخاك سپرده شده است 0

21- حسين نوري ( يهودي لئوزون درسال 1299 در فلسطين متولد شده ودر سال 1318 به ايران آمده ودر سال 1319 در اعتصاب غذا ي زندان با دكتر تقي اراني بنيان گذار چپ در ايران آشنا گرديد ودر تشكيلات حزب توده خوي مشغول بوده ودر سال 1324 پس از روي كار آمدن فرقه دموكرات در آذربايجان با آنها همكاري كرده ودر سال 1325 بطرز فجيعي كشته شد 0

سال 1391 سالی پر کاربرای موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل

سال 1391 سالی پر کار یرای موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل

شروع هر چیزی ما را خوشحال می کند وآن اگر سال نو باشد چه بهتر با آغاز شروع سال نو پیشنهاد تازهای برای موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل شد و آن تصحیح دو نسخه خطی از میرزا علی اکبر مرحوم و عبد السلام آخوند زاده شیخ اسلام منطقه قفقاز در دوره قاجار موسسه علاوه بر تصحیح این دو نسخه خطی منحصر بفرد که در مورد رد بابیت در دوره قاجار نوشته شده است طرحهای همچون بررسی خانه های تاریخی و تهیه پلان خانه های تاریخی اردبیل . بررسی حمامها و قناتهای تاریخی اردبیل با عنوان آبنمای اردبیل . امامزادگان و اماکن متبرکه استان اردبیل در دو جلد را در این سال شروع نموده است و طبق سالهای گذشته که 5 سال از تاسیس موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل می گذرد آرشیو اسناد و عکس موسسه  در اختیار پژوهشگران و دانشجویان عزیز می باشد .