بمباران هوایی اردبیل در 21اسفند1366
بمباران هوایی اردبیل در 21اسفند1366
به گزارش خبرگزاری فارس از اردبیل، در حالی بیست و چهارمین سالگرد حمله
هوایی هواپیماهای صدام به آسمان اردبیل را در پیش رو داریم که در اولین
ساعات صبح روز جمعه 21 اسفندماه سال 66 دو فروند هواپیمای میگ ساعت 10:15
صبح در آسمان شهر اردبیل ظاهر شده و دقایقی جولان دادند.
در این حمله هوایی که همزمان با ایام پرغرور دوران دفاع مقدس و به دنبال
پیروزیهای سلحشوران جبهه حق انجام شد هواپیماهای رژیم بعث عراق در یک
غافلگیری و ترس حقیقی دو منطقه مسکونی شهر اردبیل را مورد هدف قرار داده که
در این حمله هوایی 32 نفر از هموطنان غیرنظامی به شهادت رسیده یا مجروح
شدند.
در این روز تاریخی که در اوراق پرافتخار مردم اردبیل به عنوان یک حادثه
هولناک به ثبت رسیده هواپیماهای صدام ملعون ابتدا بمبی را در محله یساول
اردبیل بر زمین گذاشتند که بر اثر آن دو باب منزل و یک مغازه به صورت کامل
تخریب شد.
در این حمله هوایی که در کمتر از پنج دقیقه به طول انجامید هواپیماهای
عراقی بمبی را نیز در محله حسینیه اردبیل پرتاب کرده و در این حادثه نیز
پنج باب منزل و یک باب مغازه به همراه یک سالن ورزشی و قسمتی از مسجد
حسینیه اردبیل تخریب شد.
در این حمله هوایی که اماکن یاد شده بین 10 تا 100 درصد تخریب شدند 15 نفر از هموطنانمان شهید و 17 نفر نیز مصدوم و مجروح شدند.
در بین شهدا 9 نفر مرد و جنازه سه نفر زن به همراه سه کودک زیر 15 سال دختر دیده میشد.
در این حمله هوایی هشت نفر مرد، شش نفر زن، دو کودک دختر و یک کودک پسر زیر 15 سال مجروح و مصدوم شدند.
در این حمله ناجوانمردانه راکتی با عنوان جیمی به وزن 300 کیلوگرم،
بلندای یک متر و 30 سانتیمتر ساخت کشور روسیه به بخشی از تاسیسات شهری
اردبیل صدمه وارد کرد.
از هشت راکت پرتاب شده دو مورد عمل نکرده و یک راکت نیز خارج از شهر در
زمینهای زراعی منطقه نیار منفجر شد اما پنج عدد از این راکتها در داخل
شهر اردبیل منفجر و سبب وحشت مردم در روز آدینه شد.
در آدینه تلخ اردبیلیها که برای همیشه در خاطرهها به یاد ماندنی است
اهالی غیرنظامی اردبیل با وحشت به خیابانها و کوچهها ریختند تا عمل
غیرانسانی صدام و همدستان آغازگر جنگ را به خوبی مشاهده کنند.
آنچه که در این میان سبب تعجب اهالی شد چگونگی و علل گرای این حمله به
شهر دوردست از مناطق مرزی با کشور عراق بود که به نظر میرسد عدهای از
جاسوسان و کشورهای همدست با صدام در حمله به ایران جهتدهی این حمله را
انجام داده بودند اما با سردرگمی خلبانان عراقی صدامیان به جای آنکه
تاسیسات حساس را نشانه بگیرند چند بمب را با هدف ایجاد وحشت در مناطق
مسکونی بر سر مردم مظلوم اردبیل انداخته و به سرعت نیز پا به فرار گذاشتند.
این حمله هوایی که تنها هجوم عراق به استان اردبیل بود از آن جهت در
یادها و خاطرهها باقی مانده است که بعید به نظر میرسید دشمن این خطه را
مورد هدف خود قرار دهد و در نهایت عجز و ناتوانی بخواهد تنها به صدمه وارد
کردن به مناطق مسکونی و شهرنشینان بپردازد.
سنت چهارشنبه سوری در اردبیل
اهالی مردم اردبیل ماه آخر سال (اسفند ماه) را بایرام آیی " bayram ayi " گویند و چرشنبه های " carsanba " و چهارشنبه های این ماه را بنام های چرشنبه " carsanba " گول چرشنبه " gulcarsanba " کول چرشنبه " kulcarsanba " و آخر چرشنبه " axrcarsanbe " می نامند و در هر یک به ترتیب کارهایی را انجام می دهند بدین وصف که در چهارشنبه دوّم (گول چرشنبه gulcarsanba ) گندم، نخود و لوبیا و عدس سبزه می کنند و چهارشنبه سوم (کول چرشنبه kulcarsanba ) به نظافت محل مسکونی (خانه تکانی و شستشوی البسه ها و ...) می پردازند و در شب چهارشنبه چهارم (آخر چرشنبه axrcarsanbe) آتش1 افروزی می کنند بدین وصف که غروب آفتاب کدبانو خانه با ارسین arsin (سیخ فلزی) دور باجا ( baja) (دور روزنه سقف خانه ) خط می کشد. سپس مقداری علف یا هیزم پشت بام برده و به اتفاق اعضای خانواده آتش افروزی می کنند با زمزمه کردن جملاتی به این مضمون2
آتــیـل بـاتـیتل چـرشـنـبه atil batil carsanba
بــخـتیـم آچـیـل چرشنبـه baxtim acil carsanba
آتـیـل بــاتــیـل چـرشـنبه atil batil carsanba
قزل گوله با تیل چرشنبه gzl gula batil carsanba
از روی آتش چندین باز می پرند و پس از خاموش شدن آتش از پشت بام پایین آمده به خانه می روند . گفتنی است که جوانان و نوجوانان معمولاً با پای شان خاکستر آتش چهارشنبه را می زنند و به اطراف پراکنده و پخش می کردند در آن هنگام جملاتی به این مضمون ائنگیم سوتو " eiaa gim sutu " قویونون سوتو " qoyunumon sutu " را زیر زبان زمزمه می کردند بالاخره پس از پخش و پلا کردن خاکستر به منزل می رفتند به جمع اعضای خانواده شان می پیوستند.
از دیگر آداب و عادات اهالی نقاط مورد پژوهش در شب چهارشنبه سوری این بوده که در این روز همه افراد خانواده از کوچک و بزرگ تطهیر می کنند پاک و مطهر شوند و بر دست هایشان حنا می گذارند و بر حیوانات سفید رنگ یا آلا " ala " (سیاه و سفید) نیز حنا می گذارند. بالاخره پس از آتش افروزی اعضای خانواده دور سفره ای که کدبانون خانه پهن کرده و خوراکی مخصوص آن شب که پلو " pelu " می باشد مهیا نموده و جمع شده و شام را صرف می کنند و با صمیمیت به گفتگو و شادی می پردازند و از بیان مطالب حزن انگیز و از غیبت کردن دوری می نمایند بدین دلیل که در این شب افرادی به نیت اجابت شدن حاجت شان در سال جدید، نیت می کنند و از خانه خارج می شوند به خانه همسایه شان می روند و پشت در و یا از پشت بام خانه به حرف های افراد داخل منزل گوش می دادند به عبارتی استراق سمع می کنند اگر حرف های خوب و شادی بشنود به نیت فال نیک می گیرد و امیدوار به خانه اش بر می گردد و امّا اگر حرف های حزون اندوه بشنود نامید و مایوس می شود و بر این باور که حاجت اش بر آورده نخواهد شد.بدین مبنا همه مردم اردبیل سعی می کنند که در شب نشینی این شب با خوش و شادی روزگار را سپری نمایند تا کسی نا امید و مأیوس نشود .
(نا گفته نماند که اگر در روستا خانواده های داغدار باشد و سالگرد عزیز از دست رفته اش به پایان نرسیده باشد، در اینصورت همسایه های وی به منزلش جمع می شوند و پس از عرض ادب و تسلیت و دلداری دادن آتش در پشت بام وی روشن می کنند و پس به منزل خودشان می روند و آتش افروزی می کنند.)
بدین ترتیب پاسی از شب را با شادی و صمیمیت سپری می کنند، جوانان و نوجوانان نیز شالی به دست گرفته و بر پشت بام خانه همسایه و یا قوم خویشان می روند و قورشال " gursal " (شال ) می اندازند، صاحب خانه نیز از تنقلات و یا تخم مرغ رنگ آمیزی شده و یا به توان خود مالی خویش مبلغی پول به شال می بندند و شال را رها می کند، صاحب شال با گفتن جملاتی به این مضمون ؛ صاحب خانه سهم ات زیاد باشد و خیر و برکت اموالت زیاد گردد ، منزل را تر ک می کند و راهی خانه شان می شود.
شایان ذکر است که برخی از جوانان که خاطر خواه داشتند در این شب پشت بام منزل پدر خاطر خواه شان می روند و شال می اندازند و اجازه نمی دهند صاحب خانه چیزی بر شال بندد بدین وصف که صاحب خانه که می خواست چیزی بر شال بندند وی سریعاً شال را می کشید و این عمل را چندین بار تکرار می کرد با تکرار یافتن امر مذبور صاحب خانه متوجه می شد که صاحب شال خاطر خواه دختراش است، عباراتی را بیان می کرد که بیانگر رضایت وی در خصوص ازدواج دختراش با وی باشد.
صاحب شال با شنیدن جمله مزبور شال را پایین نگه می داشت وی یک عدد تخم مرغ و جوراب پشمی بر شال می بست و شال را رها می کرد. صاحب شال، دستمال را می کشید و شاداب و خرم روانه منزل شان می شد.از آن لحظه به بعد دختر از آن صاحب شال می شد و بعدها دختر را به عقد صاحب شال در می آورند.
بالاخره با سپری شدن شب و دمیدن آفتاب اهالی نمین پس از انجام کارهای خانه و صرف صبحانه لباس های ترو تمیز در صورت امکان البسه نو بر تن می کنند و راهی کنار جوی آب، چشمه، و چشمه سار می شوند، و احشام داران احشام شان را نیز با خود می برند. پس از رسیدن به مقصد (چشمه و رودخانه و نهر آب) از روی آب سه بار می پرند و جملاتی با این مضمون 1 ؛
آغدریغم، بغرریغم، بردا قال سین axrrixm , bxrrixm , brda qalsin
به گویش تالشی
1- ای خدو دوم یا ننه دارد و بلورفع که ey xadu dadam ya nana dardu raf bek
تقاضا کنم تکو سالم بکم taqa zam konam taku sarlem bekam
دیش آرغیم، باش آرغم، بردا قال سن dis axrim , bas arxm , bada qalsn
ترجمه ( درد و بلای بدنم اینجا بماند. دندان دردم و سردردم اینجا بماند) نیز زیر زبان نشانان زمزمه می کنند و سپس سه بار احشام شان را از آب عبور می دهند و در کنار آب پخش می شوند تا ظهر به شادی می پردازند به هنگام ظهر راهی منزل شان می شوند و به هنگام برگشت از شاخه درختان دو تا بریده به منزل می آورند و یکی را به نهره " nahre " (کوزه سفالی که با آن مشک زنی می کنند) می بندند و دیگری را برداشته به اصطبل و طویله می روند و با آن به آرامی به بدن حیوانات ضربه وارد می کنند . کمی نیز از آب که رودخانه باخود آوردند به روی حیوانات می پاشند تا در سال جدید از آسیب و بلایا در امن باقی بماند.
شایان ذکر است که در شب چهارشنبه سوری همه خانواده ها خوراکی تحت عنوان پلو pelu و تنقلاتی از قبیل شکلات، سنجد و هویج ، گندم و نخود و عدس بو داده وسیب و قووت qovot (گندم بوداده آسیاب شده) و تخم مرغ رنگ آمیزی شده مهیا می کند.
سیمینی که با جزیره سرگردانی او زندگی کردیم
سیمینی که با جزیره سرگردانی او زندگی کردیم
دانشور در سال ۱۳۰۰ شمسی در شیراز متولد شد. او فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را مدرسهٔ انگلیسی مهرآیین انجام داد و در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی به دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران رفت. دانشور، پس از مرگ پدرش در ۱۳۲۰ شمسی، شروع به مقالهنویسی برای رادیو تهران و روزنامهٔ ایران کرد، با نام مستعار شیرازی بینام. در ۱۳۲۷ مجموعهٔ داستان کوتاه آتش خاموش را منتشر کرد که اولین مجموعهٔ داستانی است که به قلم زنی ایرانی چاپ شدهاست. مشوق دانشور در داستاننویسی فاطمه سیاح، استاد راهنمای وی، و صادق هدایت بودند. در همین سال با جلال آلاحمد، که بعداً همسر وی شد، آشنا شد. در ۱۳۲۸ با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد. عنوان رسالهٔ وی «علمالجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود (با راهنمایی سیاح و بدیعالزمان فروزانفر). دکتر سیمین دانشور به سال ۱۳۲۷ زمانی که در اتوبوس نشسته بود تا راهی شیراز شود با جلال آلاحمد نویسنده و روشنفکر ایرانی آشنا شددر سال ۱۳۲۹ با آلاحمد ازدواج کرد. دانشور در ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه استنفورد رفت و در آنجا دو سال در رشتهٔ زیباییشناسی تحصیل کرد. وی در این دانشگاه نزد والاس استنگر داستاننویسی و نزد فیل پریک نمایشنامهنویسی آموخت. در این مدت دو داستان کوتاه که دانشور که به زبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد. پس از برگشتن به ایران، دکتر دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت تا این که در سال ۱۳۳۸ استاد دانشگاه تهران در رشتهٔ باستانشناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آلاحمد در ۱۳۴۸، رمان سَووشون را منتشر کرد، که از جملهٔ پرفروشترین رمانهای معاصر است. در ۱۳۵۸ از دانشگاه تهران بازنشسته شد. از سیمین دانشور همواره بعنوان یک جریان پیشرو و خالق آثار کم نظیر در ادبیات داستانی ایران نامبرده میشود. سیمین دانشور در هجدهم اسفندماه سال ۱۳۹۰ در خانهاش در تهران درگذشت. کتابها مجموعه داستان آتش خاموش، اردیبهشت ۱۳۲۷شهری چون بهشت، دی ۱۳۴۰به کی سلام کنم؟، خرداد ۱۳۵۹پرندههای مهاجر، ۱۳۷۶ رمانها سَووشون معروفترین اثر دانشور تیر ۱۳۴۸ از سوی انتشارات خوارزمی و مدت کوتاهی پیش از مرگ جلال آلاحمد منتشر شد. دربارهٔ این رمان نقدهای بسیاری منتشر شدهاست. این رمان به وقایع پس از پادشاهی رضا شاه میپردازد.جزیرهٔ سرگردانی، ۱۳۷۲، انتشارات خوارزمیساربانْ سرگردان، ۱۳۸۰، انتشارات خوارزمیکوه سرگردان، انتشارات خوارزمی ترجمهها سرباز شکلاتی، نوشته برنارد شاو، ۱۳۲۸دشمنان، نوشته آنتوان چخوف، ۱۳۲۸بنال وطن، نوشته آلن پیتونداغ ننگ، نوشته ناتانیل هاثورنماه عسل آفتابی (مجموعه داستان)، نوشته ریونوسوکه آکوتاگاوا و... آثار غیرداستانی غروب جلال، انتشارات رواق، ۱۳۶۰شاهکارهای فرش ایرانراهنمای صنایع ایرانذن بودیسممبانی استتیک وضعیت آخرین رمان او نوشتار اصلی: کوه سرگردان مجله ادبی ـ هنری نافه در شماره آبان ۱۳۸۹ خود در گزارشی که علیرضا غلامی با عنوان «در جستجوی کوه سرگردان» نوشته بود برای نخستین بار خبر داد که رمان کوه سرگردان سیمین دانشور مفقود شدهاست.[۱۲] در این گزارش گفته شد که سیمین دانشور نگارش این رمان را قبل از تیر ۱۳۸۶ یعنی قبل از بیماری تمام کردهاست. اما بعد از بهبودی نسبی دانشور در پائیز همان سال، ناشر پی میبرد که رمان کوه سرگردان ناپدید شدهاست. انتشارات خوارزمی دو سال تلاش کرده بود خبر مفقود شدن این رمان در رسانهها درز نکند. مجله ادبی ـ هنری نافه در گزارش خود گفتهاست این رمان میتوانست قبل از مرگ علیرضا حیدری، مدیر انتشارات خوارزمی منتشر شود. اما موضوع رمان و حساسیت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نسبت به آن و همچنین محافظهکاری مدیران انتشارات خوارزمی از علل تأخیر در انتشار آن بودهاست. بیماری ۳۰ تیر ۱۳۸۶ خورشیدی دانشور به علت مشکلات حاد تنفسی در بیمارستان پارس بستری شد، نیز شایع شد که وی درگذشتهاست اما این خبر تکذیب شد[۱۳]، او در ۲۲ مرداد ۱۳۸۶ با تشخیص تیم پزشکی از بیمارستان پارس مرخص شد. مرگ سیمین دانشور پس از یک دوره بیماری آنفلوآنزا[۱۵]، عصر روز ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ مصادف با ۸ مارس ۲۰۱۲ درسن ۹۰ سالگی در منزلش در شهر تهران درگذشت. خانه سیمین دانشور و جلال آلاحمد در «کوچه سماوات، بنبست ارض»، در شمال شهر تهران واقع شدهاست.
زنان در دوره صفوی
زنان در دوره صفوی
اسارت و سیاست
تاریخ صفویه را از زمان جلوس شاه اسماعیل صفوی بر تخت سلطنت در سال 907 هجری، آغاز میکنند اما در واقع قرائنی مسلّم آن را عقبتر میبرد. شروع کار این سلسله زمانی است که خدیجه سلطان خواهر حسنبیک، به خانه سلطان جنید نبیره شیخ صدرالدین آمد و سلطان حیدر (پسرش) با عالمشاه بیگم ازدواج کرد. بر اثر این پیوند عاطفی که از مسائل سیاسی به دور نبود، اسماعیل میرزا به وجود آمد و به شاه اسماعیل
اوّل معروف گردید.(1)
دودمان صفویه که مهمترین سلسله در تاریخ ایران بعد از اسلام است و مؤسس آن موفق گردید کشور ایران را یکپارچه و متحد سازد، مذهب تشیع را به عنوان تنها آئین اسلامی در این سرزمین رسمی اعلام کرد و بین مذهب و دولت پیوندی تنگاتنگ برقرار ساخت.(2)
تاجلو خانم از زنان نیکونام و همسر شاه
اسماعیل است. شوهرش در مواقع حساس سیاسی و اجتماعی با وی مشورت میکرد. این
بانو در جنگ چالدران پس از شکست لشکر ایرانی از عثمانیها به اسارت
مسیح پاشازاده، از نظامیان عثمانی، در آمد اما با دادن یک جفت گوشواره گرانبها معروف به لعل بیرگ و چندین
ادوات ارزشمند دیگر از
اسارت رهایی یافت. تاجلوبیگم در دربار صفویان اعتبار
سیاسی بسیاری داشت. با
فرا رسیدن مرگ شاه اسماعیل در رجب سال 930 هجری وقتی
امیران قزلباش با وی
مشورت کردند با رأی او قرار بر این گردید که شاه
طهماسب روی کار آید. وقتی او زمام حکومت را در دست گرفت، در
آغاز احترام تاجلوبیگم را داشت اما همچون گذشته این زن در
دربار صفویه محبوب نماند. گویا شاه طهماسب از شخصیت او در هراس بود و در سال 940
هجری از وی روی گردانید. تاجلوخانم آزردهخاطر و غمگین درگذشت و در
بقعه بیبی دخترانِ میدان شاه شیراز دفن گردید. این زن به فعالیتهای عمرانی
و احیای معماری تشیع اهتمامی وافر داشت و در سال 925 هجری به دستور او
گنبد حضرت فاطمه معصومه در قم بازسازی و ایوان شمالی مرقد این بانوی بزرگ بنا
گردید. چهار سال بعد عایدی چندین روستا را برای اداره این مجموعه وقف نمود.
بازسازی پلی روی رودخانه قزلاوزون (میان زنجان و شهرستان میانه) که به
پُلدختر موسوم است و در سال 933 هجری مرمت گردید، از آثار او است. از دیگر
اقداماتش بنای عمارت گنبد عالی در اردبیل معروف به جنّتسرا و نیز وقف
آبادی حسنآباد برای سادات فقیر است.(3)
بهروزهخانم از همسران شاه اسماعیل صفوی نیز طی
نبرد چالدران به اسارت قوای عثمانی در آمد و با قاضی عسکرِ حکومت مزبور
ازدواج کرد و با کشته شدن او از آدرنه به استانبول آمد. پس از
آن دیگر از زندگیاش خبری نیست. شاه اسماعیل با شنیدن خبر اسارتش بسیار
اندوهگین گشت و برای آزادیاش حاضر به پرداخت غرامتهایی گردید. مؤلف عالم
آرای عباسی این بانو را باکفایت، اهل تدبیر و سیاستمدار معرفی کرده است.(4)
شاه بیگم همسر دیگر شاه اسماعیل صفوی از بانوان خیّر و نیکوروش است که به دستور او در سال 925 هجری عمادبیگ بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) را به صورت بنای هشتپهلو با هشت صفه تجدید بنا کرد و دیوارها را با کاشی معرّق بیاراست و در جلوی آن ایوانی با دو مناره احداث کرد و صحنی با چند بقعه و ایوان طراحی کرد.(5)
بانوی قدرتمند
بعد از مرگ شاه اسماعیل فرزندش شاه
طهماسب به قدرت رسید. او هنگام جلوس بر تخت سلطنت حدود یازده سال
داشت. خدمعلی سلطانبیگم از زنان نیکوکار، دانشور و سیاستمدار دربار صفوی
به عقد ازدواج وی در آمد. این بانوی مقتدر و باتدبیر نزد نواده خود، شاه
عباس اوّل اعتباری ویژه به دست آورد. او به امور معماری بخصوص اماکن مذهبی
توجه نشان داد. به دستورش بارگاه مطهر امام حسین(ع) تعمیر گردید و موقوفاتی برای روشنایی حرم
امام، نیز مرقد حضرت ابوالفضل(ع)
اختصاص داده شد.(6)
در زمان فرمانروایی شاه طهماسب که قریب 54 سال در ایران حکومت کرد، حرمسرای شاهی در اتخاذ تصمیمها، اداره کشور، انتصابها
و برکناریها سهم تعیینکنندهای داشت. از جمله آنان شاهزاده سلطانم
خواهر شاه و کوچکترین دختر شاه اسماعیل اول است. او با همسر سلطان
سلیمان، پادشاه عثمانی در باب تحکیم پایههای صلح و گسترش روابط و مناسبات
سیاسی بین دو کشور ایران و عثمانی مکاتبه کرد. همسر سلطان عثمانی که از
نفوذ او در دربار شاه طهماسب خبر داشت پاسخ نامههایش را میداد. شاه نیز
اغلب با وی مشورت میکرد و تا حد مصلحتاندیشی به وی اعتماد داشت و در
تمامی امور کشوری و تجاری و
اقتصادی نظرش را جویا میشد، حتی گاهی بدون رأی او کاری انجام نمیداد.(7)
پریخان خانم دومین دختر شاه طهماسب صفوی نیز از جمله زنان قدرتمند عصر صفوی است. او در رجب سال 955ه••• .ق در حوالی شهر اهر به دنیا آمد. مادرش چرکسی است و شمخال از سرداران نامدار شاه طهماسب دایی اوست. هوش و تیزبینی او در موقعیت آیندهاش نقشی بسزا داشت. پریخان خانم به دلیل همین شایستگیها و لیاقتهای ذاتی مورد توجه خاص پدرش قرار گرفت و شاه او را که عزیزترین دخترش بود به عقد ازدواج برادرزادهاش بدیعالزمان میرزا در آورد و حکومت سیستان را به شوهرش داد اما به دلایلی که تاریخ روشن نکرده است تا پایان عمرش هرگز
اجازه نداد که دخترش دربار را ترک کند و نزد همسرش برود. پریخان
خانم از سنین کودکی تحت تربیت و لطف ویژه پدرش بود. شاه به درستی رأی و
صحت نظرش چنان اعتقاد داشت که در کوچکترین امور کشوری و نیز در تمام مسائل سیاسی و سلطنتی با وی مشاوره مینمود. این زن در امور خیریه نیز فعال بود و شاه را برای انجام خیرات و مبرّات راهنمایی و تشویق میکرد. بنای مدرسه پریخان خانم در اصفهان از جمله اقدامات اوست. اعتبار فوقالعاده وی نزد پدر موجب گردید که سایرین هم در امور مهم و مشکلات از وی نظرخواهی کنند. پریخان خانم که قریحه شاعری داشت و در اشعار «حقیقی» تخلص مینمود، مورد مدح شاعران عصر صفوی از جمله محتشم کاشانی قرار گرفت. سرایندگان وقتی در وصف وی اشعاری میسرودند در مقابل، پاداشهای قابل توجهی دریافت میکردند. علاوه بر این، نویسندگان
نیز آثار خود را به او تقدیم میکردند. عبدیبیک شیرازی کتاب تکملة
الاخبار خود را به این بانو تقدیم کرده است.(8)
رقیب قوی
چون شاه دار فانی را وداع گفت، پسر
ارشدش محمدمیرزا حکومت فارس را عهدهدار بود. فرزند دومش
اسماعیلمیرزا مغضوب پدر بود و سومین پسر که به حیدرمیرزا موسوم بود، بسیاری از
کارهای شاه طهماسب را در نیابت او انجام میداد، بر این اساس نسبت به
دیگر پسران به فرمانروایی نزدیکتر بود.
وی با استفاده از موقعیت پیش آمده و حمایت
برخی از سران قزلباش بلافاصله پس از مرگ پدر در سال 984 هجری خود را
پادشاه خواند و شمشیر پدر را بر کمر بست، در عین حال از جانب
دوستان و هوادارانش درهای قصر به رویش گشوده شد و در واقع اسیر نگهبانان
گردید. بزرگترین خطری که حیدرمیرزا را تهدید میکرد از جانب خواهر ناتنیاش
پریخان خانم بود که از سالها پیش با نفوذ در دربار پدر، در امور حکومتی
دخالت میکرد، در نتیجه به رقیب خطرناک و بیهمتای حیدرمیرزا مبدّل شده
بود. او خوب میدانست که پریخان خانم کاملاً هوادار اسماعیلمیرزا است،
از این جهت با مادرش به مشورت پرداخت تا بداند چگونه میتواند از شرّ
خواهرش خلاص گردد. از آن طرف پریخان خانم بلافاصله متوجه وخامت اوضاع گردید و
دریافت تنها با حیلهگری و دورویی میتواند از چنین موقعیت خطرناکی رهایی
یابد. پس با شتاب نزد حیدرمیرزا رفت و خود را به پای او افکند و با زاری و
التماس از وی طلب بخشش کرد و قول داد در آینده خدمتکار مطیع او باشد
و خصومت کهنه و دیرین را برطرف نماید. آنگاه رو به مادر حیدرمیرزا کرد و
فریاد برآورد: شاهد باش که من اولین فردی هستم که بر پای شاه بوسه میزنم
و این افتخار را به کس دیگری واگذار نمیکنم. شاهزاده خوشباور و کودکطبع،
فریب این اظهار انقیاد و سرسپردگی غیر منتظره را خورد. پریخان خانم در
باره درستی مقصد خود تأکید ورزید، حتی برای جلب اعتماد شاه، به نسخهای
از قرآن کریم که حاضر کرده بودند، سوگند یاد کرد. آنگاه از حیدرمیرزا رخصت خواست که به خانه
خود برود تا برادرش سلیمانمیرزا و داییاش شمخال را که فرمانده چرکسها
بود به حضور فرمانروای جدید بیاورد. حیدرمیرزا به گفتارش دل خوش
گردید و به وی اجازه داد.
پریخان خانم با شتاب از باغ حرمسرا که در
چادر سیاه شب پیچیده بود، از دری پنهانی که میشناخت، خارج گردید و حوادث جدید را با دایی
خود در میان نهاد، ضمنا
کلید در
پنهانی را به وی داد. شمخال بلافاصله نزد خلفای روملو رفت که در خانهاش طرفداران اسماعیلمیرزا گرد آمده بودند. در این فاصله سپیده بردمید. حیدرمیرزا هدایای فراوانی بین رؤسا، قورچیان و ناظران حرمسرا
تقسیم کرد، آنگاه به اتاق
رختکن پا گذارد. در آنجا نگهبانان قصر از ایلهای افشار، شاملو،
ذوالقدر و ترکمان با ریاکاری و ظاهرسازی بسیار فرمانروایی حیدرمیرزا را تبریک و
تهنیت گفتند اما دروازههای قصر را همچنان در قفل و بند نگاه داشتند. هواداران
حیدرمیرزا به وضعی سخت نگرانکننده دچار شدند زیرا بیم آن را
داشتند که مبادا طرفداران پریخان خانم و اسماعیلمیرزا از آنان زودتر به حرمسرا
راه یابند و شاهزاده را بکشند. دلیرترین آنان به پیش هجوم بردند و در پای
حصار قصر موضع گرفتند. بسیاری از امیرزادههای باتشخّص در این ماجرا زخمی
شدند، با این حال به مقصد خود دست نیافتند بلکه دار و دسته پریخان خانم به
حجره زنان پا نهادند و بدون ملاحظه حالِ زنانی که وحشتزده در هم میدویدند
در طلب کشف شاهزاده برآمدند. او هم چارهای ندید جز اینکه با کمک
مادرش و خدمتگزاران از حجرهای به حجرهای دیگر بگریزد تا شاید بتواند با لباس
مبدل از قصر خارج شود.
از صحن حیاط گذشته بود تا به عمارتی پناه ببرد
که یکی از ایشیک آغاسیهای حرم که علیبیگ نام داشت و از ایل شاملو بود، وی
را شناخت و فریاد برآورد کسی که دنبالش میگردید همین جاست. بلافاصله
مخالفان به حیدرمیرزا یورش بردند و او را از چنگ زنانی که دورش را گرفته بودند،
خارج کردند، نقاب از چهرهاش برداشتند و با اشاره سرکرده چرکسها یعنی
شمخال (دایی پریخان خانم) دلیلخانبیگ، نوجوانی را که تنها با یک دشنه از خود دفاع میکرد کشت و سر از
تنش جدا ساخت.(9) در
این لحظه زالبیگ و گرجیان نزدیک میشدند که ناگهان
جمجمه خونچکان حیدر را
میان آنها انداختند و ریشخندکنان گفتند بفرمایید این
هم شاه شما! به محض
آنکه آنان سر خونآلود را دیدند از حمله دست
برداشتند و به اطراف گریختند و پریخان خانم به مقصد خود رسید. بدین
گونه شاهزادهای سادهدل که از اقتدار و صلابت هیچ بهرهای نداشت و
متوجه حیلهگری خواهرش نشد به دام تزویر و نفاق گرفتار گردید و با
ریسمان چاپلوسی و ظاهرسازی به چاه افتاد.
هواداران اسماعیلمیرزا با کشته شدن
حیدرمیرزا عازم قلعه قهقهه گردیدند. با این وجود اسماعیلمیرزا
با نگرانی و سوء ظن به مسائل فکر میکرد و تصور مینمود در این هجوم حیلهای
نهفته است ولی چون پیک ویژه پریخان خانم به قلعه رسید باور کرد که
اتفاقی به نفع او روی داده است. به همین دلیل در 22 صفر سال 984 هجری از قلعه
بیرون آمد و از جانب افراد زیادی مورد احترام و تکریم قرار گرفت، سه روز
بعد خطبه به نامش کردند. ناگفته نماند از همان هنگام که شاه طهماسب این فرزند
را از سرِ خشم در قلعه مزبور زندانی نمود زمام حکومت در دست پریخان خانم
بود و سلطانزادهخانم که میخواست پسر خود حیدرمیرزا را نامزد فرمانروایی
کند با مخالفت این زن روبهرو گردید. اگر چه حیدرمیرزا به استناد
وصیتنامهای به مُهر شاه خود را جانشین پدر خواند ولی با دسیسه این خانم از
پای در آمد و پریخان خانم عنان حکومت را به دست گرفت. وی دستور داد
یکی از امرای ترکمن به محل حبس اسماعیلمیرزا برود و او را به مرکز حکومت (قزوین)
بیاورد، او هم پذیرفت و آمد. پس از آنکه شاه اسماعیل در قزوین
استقرار یافت و به تثبیت قدرت پرداخت، امیران و نجیبزادگان به قصر
پریخان خانم رفت و آمد میکردند. وی با اطمینان میدانست شاه اسماعیل
به دلیل خدماتی که برایش انجام داده حتی نسبت به پدر، نفوذ افزونتری در
کار حکومت به او خواهد داد. سران قزلباش میدانستند، این وضع، شوکت شاه
اسماعیل را به تحلیل میبرد. آنان دخالت زنی را در کار سیاست محکوم میکردند.
از این گذشته، اسماعیلمیرزا دل خوشی از او نداشت. سخنچینی برخی افراد در افزایش بدبینی شاه
نسبت به حسینقلیخان خلفای روملو که از طرفداران جدی پریخان خانم بود، نقش داشت، به همین دلیل او
را مطرود دربار ساخت. چون به سرپرستی قورچیان مشهد تعیین گردید و رو به
خراسان رفت در دامغان یکی از قورچیان ایل خودش وی را نابینا نمود و خلفای را
به قزوین بازگردانید. بدین گونه پریخان خانم یکی از حامیان قوی خود را از
دست داد. اسماعیلمیرزا در حرم با پریخان خانم ملاقات کرد و در برخورد اوّل به وی نشان داد شایسته نیست زنان در امور کشور دخالت کنند و به هیچ عنوان راضی نمیباشد که خواهرش زمامداری او را تأیید نماید یا در عزل و نصبهایش نقشی داشته باشد در حالی که در آغاز حکومت پریخان خانم را طرف مشورت خویش قرار میداد و امیران قزلباش دستورهایش را اجرا میکردند، به تدریج اسماعیلمیرزا خدمه خواهر را باز گرفت و مبالغ قابل توجهی از دارایی و اموالش را مصادره و ضبط کرد، به گونهای که پریخان خانم ناگزیر گردید زندگی محقری در پیش گیرد. همچنین به امیران دستور داد به فرامین خواهرش اعتنایی نکنند و بدین گونه دستش را از امور سیاسی و حکومتی کوتاه کرد و با او از درِ کینهتوزی در آمد.
چون اسماعیلمیرزا به کشتن شاهزادگان و از جمله حسینقلیخان خلفای روملو و از میان برداشتن هواداران خواهرش ادامه داد، پریخان خانم به قصد برادرش پی بُرد و سرانجام سینهاش از کینه و انتقام شعلهور گردید، سرانجام با حیلهگری خاصی، سمی کشنده در ماده
افیونی که شاه استفاده میکرد
ریخت و با چنان ظرافتی این کار را انجام داد که شاه وقتی آن را استعمال
کرد و درگذشت، مرگش در هالهای از تردید قرار گرفت.
مورخان نوشتهاند پریخان خانم که در ابتدا
برای روی کار آمدن شاه اسماعیل تلاش فراوان نمود به دلیل آنکه برادرش،
دستورهای او را به اجرا در نمیآورد در یک تصمیم شگفتانگیز دوازده مرد را به لباس زنانه ملبّس ساخته،
آنان را شبانه به اتاق شاه اسماعیل داخل نمود تا کارش را بسازند. اسماعیل
دوم نیز بر اثر حبس طولانی حالتی از عقده و کینههای کهنه را با هم مخلوط
کرد و با بیرحمی تمام نه تنها طرفداران حیدرمیرزا را به قتل رسانید بلکه
با هواداران خویش رفتار خصمانهای پیش گرفت، چنان که با شقاوت و
سنگدلی تمام هشت تن از شاهزادگان و هفده تن از سران قزلباش را که غالبا
خویشاوندان او بودند، کشت یا نابینا ساخت. مأمورانی نیز برای کشتن برادر بزرگترش محمدمیرزا (حاکم فارس) از سوی وی به جانب شیراز رفتند، ولی پیش از آنکه مأموریت خود را عملی سازند، خبر مرگ شاه اسماعیل دوم به آنان رسید. پریخان خانم پس از مشارکت در توطئه قتل برادر خود، سودای فرمانروایی در سر میپرورانید، ولی سران قزلباش به حکومت او رضایت ندادند و در مورد سلطنت محمدمیرزا که ولیعهد قانونی پدرش بود، به توافق رسیدند. وی که هنگام جلوس بر تخت فرمانروایی در سال 985 هجری 47 سال داشت و به دلیل بیماری آبله در مرز نابینایی بود مورد حمایت سران قزلباش قرار گرفت زیرا آنان وی را بر یک حاکم قوی و مستبد ترجیح میدادند و با ضعف پادشاه بهتر به مقاصد خود میرسیدند. آنان به سوی قصر پریخان خانم رفتند تا فرمانروایی محمدمیرزا
را به اطلاع وی رسانیده و موافقت او را جلب کنند، ولی او که میخواست
شخصا بر ایران فرمان براند گفت هر گاه ولیعهد به قزوین بیاید عنوان شاه را
به خود اختصاص داده است. از این جهت کارکنان و قورچیان با رخصت گرفتن از
پریخان خانم به سوی جنوب شرقی ایران رفتند تا ضمن تبریک به شاه او را به
مرکز حکومت انتقال دهند.
جنگ قدرت
خیرالنساء بیگم معروف و ملقّب به
مهدعُلیا و دختر میرعبداللّه مرعشی (از سادات مازندران و والی این ناحیه) در
سال 974 هجری به خواست شاه طهماسب به عقد محمدمیرزا (سلطان محمد خدابنده) در آمد. این زن
متنفّذ و سیاستمدار پس از آنکه نخستین پسر خود، حمزهمیرزا را به دنیا
آورد با شوهرش که به عنوان والی خراسان منصوب گردید، بدان سو رفت. چون شویش
بر اثر بیماری آبله نابینا گشت زمام کارهای ایالتی را در قلمرو هرات و خراسان به دست گرفت و با بزرگان
کشور به دید و بازدید و نامهنگاری روی آورد. همان جا در اول رمضان 978
هجری شاه عباس را به دنیا آورد. شاه که از سلطهجوییهای عروس خود بیمناک
گردیده بود وقتی طفل مزبور به حدود دو سالگی رسید بر آن شد تا او را با همسر
و فرزند به شیراز روانه سازد، نیز فرمان داد پسر هشت سالهاش در شیراز به
حکومت بنشیند؛ اما خیرالنساء از پدرشوهر خواست پسر دومش، عباس، را به
حکومت هرات انتخاب کند و اجازه دهد او با شوهر و پسرش حمزهمیرزا به فارس
بروند، بدین گونه این زن از پسر کوچک خود جدا گشت. چون شاه طهماسب مُرد و شاه
اسماعیل به جایش بر تخت سلطنت نشست و دست به کشتار شاهزادگان صفوی زد به
سبب تدبیر این زن مأموران شاه به عباسمیرزا دست نیافتند. پس از مرگ شاه
اسماعیل دوم نه تنها موافقت و همیاری سلیمان اعتمادالدوله را که از امرای
متنفّذ وقت بود به دست آورد بلکه به زودی در کنار شوهر نابینای خود که با کمک
پریخان خانم به حکومت رسیده بود، زمام امور را به دست گرفت، از این زمان،
امرای دولت و وزیران بخصوص دختر شاه طهماسب (پریخان خانم) خود را با
بانویی هوشمند روبهرو دیدند که تشنه مقام و شیفته قدرت بود. چون شوهر
خیرالنساء ناتوان بود، چندگاهی پس از به رسمیت شناخته شدن حکومت، وی به عزل
و نصب حکّام و مأموران لشکری سرگرم گردید و با اجرای چند حکم اعدام، در
دل مخالفان و دشمنان هراس افکند.
جنگ قدرت سختی بین او و پریخان خانم درگرفت، سرانجام
خیرالنساء بیگم با لقب مهدعلیا، با از میان برداشتن وی، پیروز گردید. سلطان
محمد خدابنده به تحریک همسر خود، در صدد برآمد به نفوذ این زن و سران قزلباش
و دخالتهایش خاتمه دهد، از اینرو به اشاره وی، خلیلخان افشار پریخان
خانم را خفه کرد و به زندگی سی سالهاش خاتمه داد. سلطان تمامی داراییهای وی را به قاتلش
تقدیم کرد.
خیرالنساء بیگم، میرزاسلیمان جابری را که از رجال کاردان
و دانای ایران و وزیر شاه اسماعیل دوم صفوی بود به صدراعظمی برگزید و
به او لقب اعتمادالدوله داد. مدتی بعد دولت عثمانی با استفاده از اوضاع
پریشان ایران، بخشهایی از قفقاز را تسخیر نمود. خیرالنساء بیگم
که همسر را در اداره امور کشور ناتوان میدید فرماندهی لشکریان
سرزمین ایران را به دست گرفت و به نبرد با متجاوزان پرداخت و قسمتهایی
از ولایت شیروان را تصرف کرد.
خیرالنساء بیگم با نابود کردن مخالفان
به طور عملی در امور حکومتی رسما دخالت میکرد. بدون تصویب و تأیید او هیچ حکمی در کشور به اجرا در نمیآمد. چون حمزهمیرزا
پسر بزرگش، که آن زمان یازده ساله بود، به نیابت سلطنت انتخاب گردید
مهدعلیا که همسر شاه و مادر
ولیعهد بود دیگر در کار حکومت کسی را شایسته مشورت نمیدید و به استبداد
رأی روی آورد. این رفتار بین او و امیران وقت شکاف پدید آورد. وقتی
خواست پسر خود، عباسمیرزا، را از هرات به مرکز حکومت بیاورد آتش نفاق شعلهورتر
گردید. مهدعلیا که از مخالفت سرداران به خشم آمده بود فرد قویتری
را برای این کار معیّن نمود، حال آنکه در مدت یک سال حکومت چنان بذری از
کینه و عداوت در قلوب امیران پاشیده بود که از هر طرف دستی وی را به سوی
هلاکت تهدید میکرد. سران قزلباش که از قدرتنمایی و خودکامگی او به ستوه
آمده بودند در از میان برداشتن وی همداستان گردیدند و به سلطان محمد
خدابنده پیام فرستادند که دیگر بیش از این تحمل رفتار خشن مهدعلیا را ندارند و
اگر دست او از امور کشور کوتاه نشود، کار به شورش و آشوب و ناامنی منجر
خواهد گشت.
مهدعلیا با آگاهی از این نارضایتیها، برای امرا پیغام
فرستاد: تا زندهام از این روش دست بر نخواهم داشت و از تهدیدهای سران قزلباش
هراسی ندارم زیرا مادر چهار شاهزادهام و یقین دارم اگر برای کشتن من
اقدام کنند، فرزندان انتقام خون مرا از دشمنان خواهند گرفت.
در این موقع قوامالدین شیرازی ـ وزیر مهدعلیا ـ از وی
خواست با پخش سکههای طلا میان سپاهیان رضایت آنان را فراهم آورده و ضربهای
به مخالفان وارد کند. مهدعلیا از روی خودخواهی و غرور این پیشنهاد را
رد کرد. سرانجام
امرای قزلباش ظهر روز اول جمادیالثانی سال 987 هجری با شمشیرهای برهنه وارد حرمسرای شاهی گردیده و این زن فرمانروا را که به همسر ناتوان و نابینای خود پناه برده بود، از شوهرش جدا کردند و در برابر چشم همگان خفهاش نمودند. همزمان جمعی از بستگانش کشته شدند. بدین گونه خیرالنساء بیگم یا ماه شرفالنساء که آرزوی فرمانروایی مطلقالعنان در ایران داشت از میان رفت. بعدها شاه عباس صفوی انتقام مادر را از قاتلان گرفت و آنان را مجازات سختی داد و یکی از شهرهای مازندران را که بعدها بهشهر نامیده شد به یادگار مادر خود اشرف نام نهاد.(10)
مشاور پرنفوذ
در سال 996 هجری شاه عباس اوّل در حالی
که بیش از هفده سال نداشت، بر تخت سلطنت نشست. گرچه به هنگام جلوس او،
ایران اوضاع آشفتهای داشت، ولی وی با قلع و قمع دشمنان و خصوصا سرکوبی
ازبکان، نبرد با عثمانیها، بیرون راندن پرتغالیها از خلیج فارس
و اصلاحات فراوان در ترکیب کارگزاران و سپاهیان از اوضاع نامطلوب عبور
کرد. بر اثر توجهات او ایران رو به آبادانی نهاد، ولی پادشاه در عمل سفّاکیهای
خود را نشان داد چرا که پدر نیمکورَش را کاملاً نابینا ساخت. بعد از
او، دو برادر خود را کاملاً از نعمت چشم محروم نمود. صفیمیرزا ـ بزرگترین فرزند خود را ـ که
جوانی دلیر و مورد احترام عموم مردم بود ـ کشت و دو فرزند لایقش به
نامهای امامقلیمیرزا و خدابنده را نابینا نمود.(11)
عده زنان حرمسرایش را چهارصد تا پانصد نفر نوشتهاند. این افراد غالبا
دختران و کنیزکان زیبارویی بودند که امیران و حکام گرجستان، ارمنستان و
ولایت دیگر برای شاه به عنوان هدیه میفرستادند که کمتر در امور حکومتی تدبیر و کاردانی نشان دادهاند
اما زینب بیگم عمه
شاهعباس، که وی را از زمان کودکی تربیت کرده بود،
در دوران جوانی شاه عباس
حکمران واقعی و فرمانده حقیقی لشکرش بود و شاه را
برای بزرگترین جنگها
با عثمانیها، برانگیخته است. پیتر دلاواله میگوید:
دخالتهای او در کارهای دولتی و نظامی
موجب گردید که شاه او را از دربار خود دور کند و از اصفهان به قزوین
بفرستد، ولی چندی بعد آشتی کردند و این بانو به اصفهان بازگشته است اگر چه
اختیارات گذشته را ندارد اما در سال 1027 هجری بار دیگر زینب بیگم محرم و
مشاور شاه و مصلحتگذار امور سلطنتی گردید.
در شعبان سال 1029 هجری که شاه در فرحآباد
اصفهان بیمار شد برخی از سرداران قزلباش نگران شدند. زینب
بیگم که از شاه پرستاری مینمود با صراحت به وی گفت: باید خودت را به سران قزلباش نشان دهی و
گرنه امکان دارد شورش کنند و بر سر جانشینی تو با هم به جنگ و خونریزی
بپردازند. آنگاه شاه عباس را با همان حال بیماری و ناتوانی در تختی روان
نهاد و از حرمخانه بیرون آورد تا سرداران او را مشاهده کنند. با این
کار هم افراد قزلباش آرام شدند و هم شاه از مرگ رهایی یافت.
زینب بیگم در زمان سلطان محمد خدابنده و فرزندش حمزهمیرزا بانوی حرمخانه شاهی بود، چنان که در زمان شاه عباس از تمامی شاهزادهخانمهای صفوی به شاه نزدیکتر و محترمتر بود. حرمسرای شاهی به دست او اداره میگردید و شاه در اغلب امور با وی مشورت میکرد و دستورهایش را به کار میبست. وی غالبا در مجالس شورای کشوری و لشکری حضور مییافت و حتی در جنگ یا صلح اظهار رأی مینمود. در سال 1015 هجری شاه میخواست از جنگ با قوای عثمانی دوری کند زیرا سپاهیان ایران را در برابر آنان ناتوان دید اما زینب بیگم گفت از کثرت نیروهای دشمن به خود هراس راه مده، شاه رأی عمهاش را پسندید و دستور مقاومت و پایداری داد و اتفاقا بر دشمن غلبه یافت. زینب بیگم از میان زنان حرمسرای شاهی
تنها زنی بود که در مجالس رسمی شاه حاضر میگردید.(12)
دونگارسیا دوسیلوا فیگوئرا، سفیر اسپانیا در ایران، که در 22 جمادیالثانی 1028 هجری به حضور شاه عباس رسیده است مینویسد: چیزی که عجیب مینمود وجود زنی در مجلس پذیرایی شاه بود. میان تمام مردانی که در مجلس بودند فقط یک زن دیده میشد. مانند همه زنان ایران چادر و روبند سفید داشت، ولی صورتش باز بود. اندامی درشت، قوی و بلند داشت. سیاهچرده، موقر و
محترم مینمود. هدایای سفیر را مخصوصا از نزدیک وی میگذرانیدند تا به
درستی تماشا کند. در بیست قدمی او چند سرباز با لباسهای آراسته و
مسلح به تیر و کمان در نهایت ادب ایستاده بودند که قراولان خاص او به
شمار میآمدند.(13)
زینب بیگم پس از مرگ شاه عباس تا سال 1041 هجری در
حرمخانه معزّز بود. در این سال شاه صفی پس از آنکه مدعیان سلطنت را
نابینا نمود یا کُشت زینب بیگم را بیرون کرد. او تا سال 1051 هجری دور از دستگاه حکومت در انزوا به
سر بُرد و در این سال درگذشت. او راهها، پلها و کاروانسراهای متعددی از جمله کاروانسرای قزوین
را ساخت که به نامش معروف است.(14)
سلطانخانم جدّه شاه عباس اوّل نیز زنی نیکوکار و بااعتقاد بود و رباطی در حوالی قزوین ساخت. جانآقاخانم همسر
یکی از سرداران صفوی از نزدیکترین مربیان شاه عباس بود که در وی نفوذ
زیادی داشت و بزرگان غالبا توسط او در رسانیدن پیامهای خود به شاه عباس
کمک میگرفتند.(15)
نگرانی و ناگواری
تنها زنی که در مسیر وقایع نیمه دوم
دوران حکومت صفویه نقشی مهم ایجاد کرد، مادر چرکسی صفیمیرزا (پسر ارشد
شاه عباس دوم و نوه شاه صفی) میباشد. او پس از مرگ شوهرش به کمک چند تن
از خواجهسرایان، حمزهمیرزا جانشین منتخب شاه متوفی را کشت و پسرش را که
در اواخر حکومت شاه عباس دوم مغضوب و زندانی شده بود، از حبس رهانید و بر
تخت سلطنت نشانید. صفیمیرزا که بعدها خود را شاه سلیمان نامید و بیست
و هشت سال فرمانروای ایران بود تا زمانی که مادرش حیات داشت تحت نفوذ و
فرمان او قرار گرفته بود.(16) بنا به گفته شاردن نکهتخانم پس از
تاجگذاری پسرش شاه صفی نخستین کسی بود که بر وی سلام کرد و تهنیت گفت. شاه صفی عمهای
داشت به نام پریرخسار بیگم که به سبب نامعلوم مورد غضب و خشم پدرش
شاه عباس قرار گرفت. برخی گفتهاند چون وی در دسیسهای شرکت کرد، برادرش او
را به همسری یکی از ملایان مقیم اصفهان در آورد. پریرخسار بیگم همین که از خبر مرگ برادر
و تاجگذاری فرزند برادرش شاه صفی آگاه گردید تقاضای عفو کرد. شاه او
را بخشید و شوهرش را به مقام صدر خاصه ارتقا داد که منصبی بزرگ بود.(17)
عمه دیگر شاه سلیمان، مریم بیگم همسر صدرنامی بود که پس از
مرگ وی دل به ساروتقی بست که از قورچیان شاه به شمار میرفت. شاه از این
ماجرا دلِ خوشی نداشت و آن مرد تیرهبخت را گردن زد و به مریم بیگم فرمان
داد در رفتار خود دقت بیشتری کند، ولی وی همچنان قدرت خود را در دربار حفظ
کرد و به زودی در ردیف مشاوران شاه در آمد. با مرگ شاه صفی، مریم بیگم تصمیم
گرفت سلطان حسینمیرزا فرزند زودباور و خرافاتی او را به زمامداری
برساند و او را بر عباسمیرزا (فرزند دیگر شاه صفی) که سلحشور و شجاع بود،
ترجیح داد. خواسته او در 14 ذیحجه 1105 هجری عملی شد و شاه به حکومت رسید. مریم
بیگم از پشت صحنه زمام امور سیاسی را در دست گرفت و سلطان حسین صفوی که
به ناتوانی و زبونی معروف بود به صورت فردی بیاراده در دست او در آمد.
شاه با تحریک خواجهسرایان به عیاشی و بادهنوشی روی آورد که این رویه خشم علامه مجلسی را برانگیخت. این شخصیت برجسته شیعه و دانشمند بزرگ که نفوذ بسیاری در شاه داشت از وی خواست میگساری، جنگ طوایف
و دستهها را با صدور فرمانی متوقف سازد. شاه پذیرفت و دستور انهدام
تمامی مشروبفروشیها را داد. این فرمان بر عمه پدر شاه ناگوار گردید و
تصمیم گرفت با به اجرا گذاشتن نقشهای با این فرمان به مقابله برخیزد. از
این جهت قرار بر این شد مریم بیگم تمارض کند و به شاه اطلاع داده شود تنها
راه نجاتش بر حسب تجویز اطبای معالج، نوشیدن کمی باده است.(18)
از آنجا که ارامنه جلفا به تصور اینکه دامی
برایشان گستردهاند از دادن باده به فرستادگان شاه امتناع کردند، سفیر
لهستان که در مرکز حکومت حضور داشت مقداری مشروب تهیه کرد، شاه آن را
به دست عمه پدرش داد. زن حیلهگر که به نقشه خود آگاه بود ابتدا از قبول
جام شراب خودداری کرد و گفت: اگر شاه اوّل لب به آن تر ننماید،
او چگونه خودسرانه یارای نوشیدن مایع نهی شده را خواهد داشت. شاه بر
حسب حکم شرعی از نوشیدن آن عذرخواهی کرد اما مریم بیگم گفت: مقامی که به شاه
اعطا گردیده وی را برتر از قوانین قرار داده است و افزود: اگر پای جانش
هم در میان باشد تا شاه مقدّم نگردد هرگز آن را نخواهد نوشید. شاه که با
اصرار زن مواجه گردید تاب مقاومت نیاورد و جامی لبالب نوشید و در آن حال
سرمست گردید، پس از آن چنان به بادهنوشی روی آورد که به ندرت میتوانست اوقات
را به تفکر در مسائل کشور بگذراند. او علاوه بر بادهگساری افراطی،
به عیّاشی و شهوترانی هم تمایل افراطی نشان داد. تهی شدن خزانه کشور، شکست
خفتبار دربار صفوی در مقابل هجوم ازبکها و دیگر قبایل شورشی همراه با
از دست دادن بحرین و سایر جزایر خلیج فارس آنقدر ناراحتکننده بود که
مریم بیگم را به هیجان و جوش و خروش وا داشت و موجب گردید زبان به ملامت
شاه بگشاید و او را به علت راحتطلبی و بیاعتنایی به امور مورد نکوهش و
سرزنش شدید قرار دهد. مریم بیگم از امکانات مالی خود، عهدهدار هزینه
لشکرکشی علیه یاغیان گردید و شاه ناگزیر از پذیرفتن نظر وی گشت.(19) دوبورث
فرانسوی با بیانی یأسآمیز اوضاع اواخر سلطنت سلطان حسین صفوی را اسفبار،
آشفته و خراب وصف میکند. نصایح مریم بیگم هم شاه را نسبت به امور کشوری هوشیار
نکرد و زمینههای سقوط دولت صفویه به رغم آن اقتدار معنوی و سیاسی فراهم
گشت.(20)
منابع
1 ـ
سیاست و اقتصاد عصر صفوی، دکتر باستانی پاریزی، ص9.
2 ـ تاریخ ایرانزمین، دکتر محمدجواد مشکور، ص270.
3 ـ فارسنامه ناصری، ج اوّل، ص396، خیرات حسان،
اعتمادالسلطنه، ص32؛
فرمانفرمای عالم، ص35؛ چند مقاله تاریخی، نصراللّه
فلسفی، ص77؛ نان جو
دوغگو، باستانی پاریزی، ص756 و 650.
4 ـ مشاهیر زنان ...، ص32.
5 ـ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج اوّل، ص359.
6 ـ دائرةالمعارف تشیع، ج7، ص96.
7 ـ تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، خانم لمبتون، ترجمه
یعقوب آژند، ص281؛ شاه طهماسب صفوی، عبدالحسین نوایی، ص17 ـ 16؛ تکملة
الاخبار، ص224؛ نون جو، ص612، هشت الهفت، باستانی پاریزی، ص708.
8 ـ رشد آموزش تاریخ، سال سوم، شماره 8، ص38.
9 ـ خلاصة التواریخ، ص605؛ فرمانفرمای عالم، ص515.
10 ـ شاه اسماعیل دوم صفوی، الترهینتس، ترجمه کیکاووس جهانداری،
صفحات گوناگون؛ عالمآرای صفوی؛ ریاحین الشریعه، ج4، ص72؛ مشاهیر زنان،
دکتر محمد رجبی، ص88 و 45؛ خلد برین، محمدیوسف واله اصفهانی، ص391 ـ 382؛
ایران عصر صفوی، راجر سیوری، ترجمه کامبیز عزیزی، ص71 ـ 68؛ تفاوة الآثار،
محمود بنهدایتاللّه افرشتهای نطنزی، ص75 ـ 72؛ تکملة الاخبار، عبدیبیک شیرازی، ص99.
11 ـ تاریخ ایرانزمین، ص279.
12 ـ زندگانی شاه عباس اوّل، نصراللّه فلسفی، ج اوّل، ص214
و 205.
13 ـ سفرنامه دونگارسیا، ص238.
14 ـ زندگی شاه عباس، ج اوّل، ص204.
15 ـ دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، ج اوّل، ص674.
16 ـ سفرنامه ژان شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، ص1609 ـ 1608.
17 ـ همان، ج5، ص1675.
18 ـ انقراض سلسله صفویه، لارنس لاکهارات، ترجمه مصطفی قلی
عماد، ص45 ـ 44.
19 ـ همان، ص47.
20 ـ تاریخ ایرانزمین، ص115.
آیا مردم در دوره شاه اسماعیل در آزادی و رفاه بودند؟
آیا مردم در دوره شاه اسماعیل در آزادی و رفاه بودند؟
: در چند هفته اخیر نام و نشان حکومت صفویه دوباره بر سر زبانها افتاده و محمود احمدینژاد طی این مدت دو بار به توصیف و مدح جایگاه این سلسله در تاریخ ایران و افتخارات آن پرداخته است. احمدینژاد در مراسم رونمایی از مجموعه پنج جلدی «اسنادی از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم» در روز ۲۹ تیر با بیان اینکه حکومت دو سلسله قاجار و پهلوی موجب ذلت این مرز و بوم بودهاند، سلسله صفویان را موجب عزت ایران و عصر طلایی معرفی کرد. او دو روز قبل از آن نیز با حضور در جشن ثبت جهانی مجموعه تاریخی شیخ صفیالدین اردبیلی گفت: «اگر ایرانیها با شعار توحید و عدالت یک حکومت مستقل قدرتمند تشکیل نمیدادند، امروز اثری از توحید و عدالت در عالم نبود و این حرف گزافی نیست... یکی از نوادگان شیخ صفیالدین، شاه اسماعیل آمد و عَلَم توحید و عدالت را برافراشت و مردم در این دوره در آزادی و رفاه بوده و رابطه خوبی با حکومت داشتهاند.... شاه اسماعیل نمایندگی از حقیقت دین و دفاع از رسالت را بر عهده گرفت، ستونهایی را مستحکم و راهی را آغاز کرد که پس از گذشت بیش از ۴۰۰ سال، انقلاب عظیم اسلامی در ادامه و برای تکمیل آن به وقوع پیوست.» این سخنان که به نوعی سلسله صفویه را آرمان خود معرفی میکند و شاه اسماعیل را پرچمدار توحید و عدالت و انقلاب اسلامی را ادامه راه شاه اسماعیل، ما را بر آن داشت که با رجوع به منابع تاریخی درباره دوران شاه اسماعیل، نحوه به حکومت رسیدن و حکومتمداریاش را استخراج کنیم.
مرشد کامل، قیام میکند
اسماعیل، تنها یک سال بود که به همراه هفت مرید و صوفی فدایی خود از روستای لاهیجان خارج شده و برای رسیدن به حکومت آرمانی خود به سوی تبریز حرکت میکرد. ۱۴ سال بیشتر نداشت که با دیدن رؤیایی تصمیم به قیامی مذهبی-تصوفی گرفت. در کتاب عالم آرای صفوی آمده است: «... دید جمعی آمدند و پسری در حدود سن ۱۴ سالگی بود، جوان سرخ موی، سفید روی، میش چشمی و تاج سرخ در سر او و او را آوردند آن جوان سلام داده دست بر سینه نهاده ایستاد. آن شهریار گفت: ای اسماعیل حال وقت آن شد که خروج کنی. گفت: امر از آن حضرت است. آن شهریار فرمود: پیش بیا، پیش آمده کمرش را گرفته، سه مرتبه کند و او را بر زمین گذاشت و کمرش را با دست مبارک بست و تاج را بر سرش گذاشت و... شمشیری آن حضرت طلبید از ملازمان خود و به دست مبارک خود بر کمرش بست و گفت: برو که تو را رخصت است.»
قیام اسماعیل به همراه مریدان و پیروان آنان بر اساس همین رویا شکل گرفت و به بزرگترین قیام شیعیان در ایران تبدیل شد. در آن زمان کشور ایران کشوری مسلمان و سنینشین بود؛ و شیعیان از بیم جان به انزوا فرو رفته بودند و در اینگونه جامعهای همراه ساختن مردم با عقاید شیعه اثنیعشری کاری بس دشوار بود؛ به گفته حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب، شیعیان ایران در آن زمان محدود به شهرهای قم، سبزوار، کاشان، اردستان، شهرری و روستاهای ساوه میشدند. تاریخ همواره مبین این بوده است که قیام اقلیت برای پیروزی دست به خشونت و خونریزی میزند. اسماعیل جوان و پیروان او هم از این امر مستثنی نبودند. با اعلام خروج اسماعیل به نام ائمهاطهار برخی ایلات که به تشیع رغبت و علاقهای داشتند، بدون خشونت به او پیوستند و همین حضور و افزایش ناگهانی که حامیان را تا مرز ۳ هزار نفر رسانده بود، امکان خشونت صوفیان صفوی را دو چندان کرد. اسماعیل به نام اسلام و مذهب تشیع به هر شهر که وارد میشد مردم را وادار به پذیرش عقاید خود میکرد و چون در میان صوفیان صفوی هیچ خواستی بالاتر از خواست مرشد کامل نیست در راه این الزام و اجبار، مریدان اسماعیل از هیچ عملی فروگذار نمیکردند. نمونههای این الزام و اجبار در تاریخ این دوره بسیار به چشم میخورد. در همان کتاب عالم آرای صفوی، نویسنده گمنام آن در توصیف رفتار این گروه نوشته است: «علیخان سلطان چابک ترکمان را با یارانش دست بسته نزد او آوردند. اسماعیل گفت: ای علیخان سلطان من تو را سپهسالار خود میکنم به شرطی که بگویی: علی ولی الله. او چون سنی بود، قبول نکرد. اسماعیل دستور داد از هر خانهای یک پشته بیاورند... هر کدام که شهادت میگفتند ملازم خود میکرد و هرکس نمیگفت، او را در آتش میانداخت و میسوزاند. دستور داد علیخان سلطان را نیز در آتش بیندازند.»
این خشونت نهادینه شده در سپاه اسماعیل که بیشتر آن را قزلباشها تشکیل میدادند ترس را بر دل تک تک مردم این مرز و بوم حاکم کرده بود؛ سپاه مرشد کامل اسماعیل به هر مکانی که وارد میشد به جز شیعیانی که از زمان عباسیان از بیم جان و ظلم حاکمان در تقیه به سر میبردند بقیه در ترس و اضطراب زندگی و مرگ، زمان میگذراندند و هر لحظه در انتظار فرود تیغ تیز قزلباشان بودند. ایلات و قبایل اکثرا به زور شمشیر یا خودخواسته به حامیان مرشد کامل پیوسته بودند و حال زمان به اختیار در آوردن شهرها بود.
اسماعیل جلسهای با سران ایلات همپیمان خود برگزار کرد و برای اولین لشکرکشی شیروان را هدف اعلام میکند و مدعی است ائمهاطهار به او این چنین حکم کردهاند. در این هجوم مردم مقاومت بسیار میکنند و به گفته مؤلف ناشناس عالم آرای صفوی «غازیان به تیغ بیدریغ آتش صفات خرمن حیات ایشان را بسوزانیدند و از سرهای کشتگان کله منار ساختند.» بر سپاه ۳۰۰۰ نفره که در اردبیل دور اسماعیل را گرفته بودند روز به روز افزوده میشد عدهای به شوق دین تشیع و بسیاری از بیم مرگ و به شوق حفظ جان به یاران اسماعیل گرویده بودند. حال پس از جنگهای بسیار، اسماعیل پیروزمندانه به تبریز وارد میشود. او قصد جلوس بر تخت سلطنت دارد و در اینباره تمام منابع تاریخی اذعان میکنند که اولین اقدام اسماعیل که همزمان با تاجگذاریش بود، اعلام مذهب شیعه اثنیعشری به عنوان مذهب رسمی ایران بود. شب پیش از تاجگذاری، رجال شیعه و قزلباشان به نزد اسماعیل میآیند و از او میخواهند در فضای فعلی که دویست، سیصد سال است خطبه اثنیعشری خوانده نشده، از این اعلام زودهنگام منصرف شود و اسماعیل در پاسخ تنها این جملات را بر زبان میآورد: مرا به این کار واداشتهاند و خدای عالم و حضرت با من همراهند، من از هیچ کس باک ندارم.
روز موعود فرا رسید اسماعیل جوان که حالا شاه اسماعیل بود به مسجدجامع تبریز وارد شد. قزلباشان برای کنترل جمعیت به میان آنها آمده بودند تا فضا را در دست گیرند و حق اعتراض را از مردم بستانند. در احسنالتواریخ آمده است: «نسبت جمعیت به گونهای بود که در میان هر دو نفر، یک قزلباش مسلح یراق پوشیده ایستاده و مراقب رفتار و سخنان افراد بودند.» در ابتدا مولانا اردبیلی که از بزرگان شیعه بود به منبر رفت و خطبه خواند و سخن راند و شاه جوان پای منبر با شمشیر آخته ایستاده بود. پس از پایان سخنان مولانا اردبیلی، شاه اسماعیل بر بالای منبر رفت و شروع به سخنرانی کرد. یک سوم جمعیت که شیعه بودند به تحسین و شکر پرداختند. شاه اسماعیل به دو سوم دیگر جمعیت که قصد مخالفت داشتند اعلام کرد تبرا کنید وگرنه همین حالا کشته میشوید. قزلباشان شمشیرهایشان را از غلاف در آوردند و تمام آنها از ترس و بدون کوچکترین اعتراضی پذیرفتند و عمل کردند. از این پس مذهب شیعه اثنیعشری به عنوان مذهب رسمی ایران اعلام شد.
شاه اسماعیل جوان
پس از تصرف تبریز با وجود عدم مقاومت مردم این شهر، بار دیگر شاه اسماعیل از هیچ خشونتی فروگذار نکرد و سپاهیانش ۲۰ هزار نفر را از دم تیغ گذراندند و به نقل از سفرنامه ونیزیان حتی زنان آبستن را با جنینهای درون شکمشان میکشتند. پس از این همه خشونت و اعلام فرمانبرداری، شاه اسماعیل که به موطن خود بازگشته بود، همچنان آرام و قرار نداشت. او این بار به سراغ مردگان رفت، شاه اسماعیل گور سلطان یعقوب و یاران او را که علیه پدرش، سلطان حیدر جنگیده بودند و در همین جنگ پدر و خانوادهاش کشته شده بودند را نبش قبر کرد و فرمان داد استخوانهای این افراد را بسوزانند و به جای جنازهها سگ دفن کنند. در این نبرد ناجوانمردانه، شاه جوان، ناموس و عرض مخالفین را دستخوش تجاوز سپاهیانش قرار داد و به قول محمداحمد پناهیسمنانی «زندگان را به گور و مردگان را از گور بیرون کشید» و هر مخالفی را که در هر گوشه قلمروش قد علم میکرد از کردهای یزدی بینالنهرین گرفته تا مشعشعیان علیاللهی به همین نحو و با همین قساوت نابود میساخت؛ به گفته اسکندربیگ صاحب عالم آرای عباسی «... بسیاری از اهل ضلال به تیغ غازیان ظفر مآل به راه عدم استعجال نمودند.»
شاه اسماعیل برای حفظ حکومتش مخالفین را به اشکال گوناگون در پیش چشم مردم نابود میکرد تا با ایجاد رعب و وحشت پایههای حکومت خود را محکم سازد که البته در این کار موفق هم شد در ابتدای حکومتش بسیاری به قصد نابودی او و خاندانش دست به قیام زدند؛ از این میان، کیا حسین در مازندران و محمد کره در یزد در تلاشی نافرجام به سوی تبریز روانه شدند و هر دوی آنان را پس از دستگیری در قفسهای آهنی گذاشته به سوی اصفهان فرستادند و در طی مسیر بر بدنشان عسل مالیدند که زنبورها تا حد مرگ آنان را نیش بزنند. پس از رسیدن به اصفهان هیمهای از آتش برپا کرد و هر دوی آنان به همراه یارانشان را به آتش انداخت. این ترس به شکلی نهادینه شد که هیچ کس جرأت مخالفت با او را نداشت. چنانکه پس از شکست ازبکها، دشمن بزرگ صفویه در نواحی شرقی ایران که چندی بود خراسان را به تصرف خود درآورده بودند، فرمان داد هر که دوستدار سر من است از گوشت بدن ازبک خان، رهبر ازبکها بخورد و برخی از ترس و برخی دیگر به دلیل اعتقادی که به مرشد کامل داشتند بدون هیچ اکراهی به تناول آن پرداختند.
با پایان یافتن تنشها، شاه اسماعیل به تبریز بازگشت و به کشورداری مشغول شد. او از یک سو براساس باورهای باقیمانده از ایران باستان و از سوی دیگر عقاید شیعی جعفری به تنظیم قوانین حکومت خود پرداخت. او چندان شیفته ایران باستان بود که نام فرزندانش را تماما از نامهای اصیل ایرانی انتخاب کرد؛ و در این زمان به کمک فقها بسیاری از رسومات و مناسبات دوران پیش از اسلام ایران را مطابق با فقه شیعی ساخته و به این نحو بسیاری از مردم را به حکومت خود نزدیک و علاقمند کرد. البته از حق نگذریم مردم ایران هم از مذهب جدید ناراضی نبودند که اگر بودند باید در دورههای بعدی قیامهایی صورت میگرفت و تاریخ ما گواه بر آن است که در گذر زمان حتی پس از انقراض سلسله صفویه چنین قیامهایی رخ نداده است.
شاه اسماعیل که مرشد کامل بود و در نزد قزلباشان تجسم خدا، برای پیشبرد اهداف حکومتی خود مناصب قضایی گوناگونی را برای اداره کشور تعیین کرد. این افراد، تحت نظارت خود شاه یا وزیر اعظم فعالیت میکردند. در رأس این مناصب صدر قرار داشت. او قوانین اجتماعی را تعیین و در سطح کشور اجرا میکرد (گاه شخصیت صدر چنان برجسته بود که حتی اجازه ازدواج با خاندان صفویه را نیز به دست میآورد)؛ صدر برای اجرای احکام و قوانین حکومتی برای هر شهر شیخالاسلام، که بالاترین مقام روحانی آن شهر بود، را انتخاب میکرد و شیخالاسلام به همراه قاضی در هر شهر ناظر بر اجرای احکام و مسئول رسیدگی به امور مردم نیز بود.
صدر امیرجلالالدین سیرنجیاسترآبادی که به دلیل خدمتش به تشیع در دوره شاه اسماعیل صفوی به شهرت فراوانی رسید در سراسر ایران به مجازات افراد شریر (دارندگان مذهب متفاوت و شیعیان غیرسنتی قزلباش)، طرد بدعتهای رافضیها، تحریم محرمات، توجه به مؤذنان و امامان جماعات، امر به تکالیف دینی از قبیل اجبار به حضور در نماز جمعه و روزه ماه رمضان همت فراوانی مبذول داشت؛ پس از او هر که به این مقام میرسید قوانینی بر احکام او افزوده و در سطح کشور به اجرا در میآورد. اما متاسفانه شاهان صفوی آنچنان که باید بر عقاید تشیع پایبند نبودند و با وجود حکم صدرامیرمعزالدین محمد اصفهانی به برخورد با سردابهای تهیه شراب، قمارخانه و شیرهکش خانهها، آنان همچنان در خلوتگاه خود به اینگونه اعمال مشغول بودند و هیچ کس حق اعتراض به حکومت و حکومتیان نداشت. چنانچه مینورسکی درباره شاهان صفوی میگوید: «کافی نیست حکومت صفویه را سلطنتی روحانی بدانیم، چرا که جامعه نخستین مسلمانان در مدینه فیالمثل حکومتی روحانی داشت و حضرت محمد(ص) رسولی بود پیامگذار خداوند، در حالی که شاه اسماعیل صفوی و پدران وی پشتاپشت خویشتن را تجلیگاه و مظهر زنده خداوند تبارک و تعالی میدانستند.»
شاید این جملات مینورسکی در وصف شاهان صفوی ابتدا کمی اغراقآمیز به نظر بیاید اما تاریخ شاهد غیرقابل انکاری است و شاه اسماعیل خود بر این سخن صحه میگذارد و میگوید: «پدرم بر من سمت پدری نداشت بلکه غلام من بود، و من خدا هستم.» این دیدگاه که از افکار متعصب قزلباشها نشأت میگرفت تا زمان شکست صفویان در جنگ چالدران از سلطان سلیم، بدون خدشه و بیهیچ مخالفتی مورد پذیرش عوام قرار گرفته بود. بزرگان دین و علما هم با وجود تمام قساوتها و آدمکشیها و با وجود دیدگاهها و باورهای خلاف دین اسلام به دلیل اینکه شاه اسماعیل را در مسیر پیشرفت دین و مذهب میدیدند، بر اعمال او، حتی شرابخواریش (پس از شکست در جنگ چالدران) نیز اعتراضی نمیکردند. در جنگی که میان سلطان سلیم عثمانی با ۲۰۰ هزار سرباز مجهز به توپ و تانک و شاه اسماعیل با ۳۰ هزار سرباز تنها مجهز به سلاح سرد به وقوع پیوست. ۲۹ هزار ایرانی کشته شده و سپاه صفویه با شکست سختی مواجه شد، گرچه پس از مدت کوتاهی مردم شهر سلطان سلیم و سپاهیانش را از خاک ایران بیرون راندند. اما آن عظمت خدایی بار دیگر به حکم اولیه مشروعیت خود یعنی نماینده امام عصر بر روی زمین باز گشت و به جز قزلباشان، دیگر کسی این برداشت را از شاه صفوی نداشت. شاه اسماعیل پس از شکست در جنگ چالدران، به شدت به مصرف شراب روی آورد و پس از مدتی کوتاه در سن ۳۸ سالگی درگذشت. او از تشیع تنها خواندن خطبه به نام دوازده امام، افزودن «اشهد انُ علیاً ولی الله» و «حی علی خیر عمل» به اذان، افزودن «علی ولی الله» به شهادت مسلمانان به قوانین جاری کشور را جاری کرد و البته مهر حکومتی و ضرب سکه به نام دوازده امام نیز در پرونده حکومت او برای شیعیان وجود دارد.
منابع:
احسن التواریخ، حسن بیگ روملو، به تصحیح عبدالحسین نوایی، انتشارات بابک، سال ۱۳۷۵
عالم آرای صفوی، به کوشش یدالله شکری، انتشارات اطلاعات
شاه اسماعیل صفوی، مرشد سرخ کلاهان، محمد احمدپناهی سمنانی، ناشر: کتاب نمونه، ۱۳۷۱
عالم آرای عباسی، اسکندر بیک، جلد اول
تعلیقات مینورسکی بر تذکرةالملوک
تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، ج ۲
شیعه در تاریخ ایران، رضا نیازمند، انتشارات حکایت قلم نوین، ۱۳۸۳
تشیع، هاینز هالم، ترجمه محمدتقی اکبری، نشر ادیان، ۱۳۸۴
عظمت فراموش شده، تحلیلی بر تاریخ صفویان، حسین یزدی، انتشارات مؤسسه شهد، ۱۳۸۲
نزهتالقلوب، حمدالله مستوفی، مصحح گای لیسترانج، انتشارات دنیای کتاب
سمیه متقی
تندیس شاه اسماعیل صفوی نماد شهر اردبیل
تندیس شاه اسماعیل صفوی نماد شهر اردبیل
این پیشنهاد در ادامه فعالیتهای اخیر شهرداری اردبیل برای ایجاد و نصب تندیس و المانهای مختلف شهری مطرح شده است؛ فعالیتهایی که به گفته شهردار طی سال جاری اعتباری بالغ بر ۳۰ میلیارد ریال برای آن هزینه شده است. در جریان این فعالیتها تندیسهایی از چهرهها و مفاخر شهر در نقاط مختلف اردبیل از جمله ورودیهای شهر نصب شده که از آن جمله میتوان به تندیس سردار شهید لشکر ۳۱ عاشورا مهدی باکری و تندیس روحانیون شهید اردبیل اشاره کرد.
شهردار اردبیل که نهاد تحت امرش پیشنهاد طراحی و ساخت دو نماد تازه را ارائه داده است، گفته این دو المان شهری قرار است در میادین ورودی شهر قرار بگیرند. صدیف بدری این میادین را «وحدت» و «ایثار» نام برده و گفته «این میادین ورودیهای شمال و غرب استان به شمار میروند و با طراحی دو تندیس میتوانیم در این دو میدان فضای مناسب و قابل قبولی را شکل دهیم.»
از قضا پیشنهاد اخیر شهرداری، از سوی اعضای شورای شهر اردبیل هم مورد توجه قرار گرفته و پیشنهادهایی هم برای ساخت تندیسهای نمادین مطرح شده است. در جلسه شورای شهر اردبیل که به منظور بررسی پیشنهاد شهرداری تشکیل شده بود، یکی از اعضای شورای شهر اردبیل در سخنانی با یادآوری اینکه در دو میدان ایثار و وحدت تغییرات ترافیکی و طرحهای جدیدی اجرا نمیشود، ساخت المان و تندیس شهری را ضروری دانست. علیرضا دباغ عبداللهی با بیان اینکه در بسیاری از کشورها میادین مشخص مانند میدان فرش شکل میگیرد تا فعالان این هنر - صنعت در آن حاضر شده و حتی کسب درآمد کنند، گفت: «ما در شهر اردبیل به میادینی نیاز داریم تا در کنار حفظ هویت و تاریخ و قدمت اردبیل مردم با حضور در آن فضاها برخی احساس نیاز خود را رفع کنند.» او تصریح کرد: «با طرح این موضوع و گذاشتن مسابقه برای طراحی این المان شهری ضرورت دارد خود مردم در این زمینه اظهار نظر کنند.»
دیگر عضو شورای شهر اردبیل نیز در این جلسه با بیان اینکه نباید افتخارآفرینان عصر حاضر را نیز فراموش کنیم، گفت: «شایسته است یکی از میادین شهر به نام سرداران شهید و یا خلبانان جان بر کف نامگذاری شود چرا که ما با این نامگذاری در حقیقت هویت اصیل معاصر خود را حفظ میکنیم.» جواد قرآننویس با تجلیل از یاد و خاطره شهدا به ویژه خلبانان اردبیلی، خواستار ساخت و نصب تندیس «شهید جدی» به همراه ماکت هواپیمای او در یکی از میادین شهر شد.
جالبترین پیشنهاد را اما نادر فرزانه، خزانهدار شورای اسلامی شهر اردبیل مطرح کرد. پیشنهادی بحثبرانگیز که بار دیگر نام شاه اسماعیل صفوی بنیانگذار سلسله صفوی را به میان آورد. فرزانه در این جلسه با بیان اینکه «شاه اسماعیل صفوی میتواند نماد در خور شأنی در اردبیل باشد»، گفت: «میتوان برای نصب تندیس اسب و شمشیر شاه اسماعیل به عنوان نماد شهری در میادین اردبیل نیز اندیشید.» او اضافه کرد: «با توجه به اینکه شاه اسماعیل در اردبیل حکومت میکرده است، نصب نماد شاه اسماعیل میتواند هویت تاریخی اردبیل را احیا کند.»
فرزانه نصب مجسمه شاه اسماعیل را مرتبط با هویت تاریخی اردبیل دانست و تاکید کرد: «بر خلاف دیگر استانها که قهرمانان اساطیری خود را تکریم کردهاند ما هنوز از بزرگان واقعی خود غفلت کردهایم و تاکنون نتوانستهایم در این زمینه کار شایستهای انجام دهیم. باید نمادهایی در شهر نصب شود که در حافظه مردم و مسافران ماندگار باشد.»
از نمادستیزی تا نمادسازی
انتشار خبر پیشنهاد عضو شورای شهر اردبیل برای نمادسازی از شاه اسماعیل صفوی بار دیگر موضوع استفاده از نمادهای تاریخی در میادین شهری را زنده میکند. موضوعی که همین چند ماه قبل بر سر بودن یا نبودن مجسمه آریوبرزن، سردار ایرانی در یکی از میادین اصلی یاسوج جنجال به پا کرد. وقتی به گفته دادستان یاسوج «نیروهای ارزشی گفتند سزاوار است که به جای تندیس آریوبرزن که نماد عصر اشکانیان است از نمادهای اسلامی و ارزشی استفاده شود.»
ابراهیم عبدالی، رییس شورای شهر یاسوج، همان زمان در گفتوگو با «تاریخ ایرانی» تاکید کرده بود: «به دستور سپاه پاسداران این مجسمه باید از میدان شهر حذف شود اما شورای شهر سعی دارد با توجه به مسائل قانونی و البته نظر مردم فکری برای این مجسمه بکند.» عبدالی افزوده بود: «این مجسمه برای شهر یاسوج به مسالهای امنیتی تبدیل شده است و به هیچ وجه تخریب نمیشود، به همین دلیل شورای شهر و شهردار یاسوج با همکاری دادستانی و شورای تامین استان تصمیم به جابجایی این مجسمه گرفتهاند.»
راز اینکه چطور یک مجسمه که بخشی از تاریخ ایران را نمایندگی میکند میتواند به معضلی امنیتی تبدیل شود را میتوان در سخنان حسین ایمانی جاجرمی، جامعهشناس جستوجو کرد که همان زمان در مقالهای نوشت: «نصب و برداشتن مجسمه آریوبرزن در شهر یاسوج و رویدادی مشابه در شهر ساری در مورد مجسمه آرش کمانگیر حکایت از یک مساله بنیادی در کشور دارد و آن ستیز میان ارزشهای مختلف است.»
سال ۱۳۹۰ با اخباری مبنی بر دزدیده شدن مجسمههای شهری در تهران و برخی دیگر از شهرهای ایران آغاز شد. مجسمههایی که علاوه بر ارزش نمادین خود میلیونها تومان قیمتگذاری میشدند. تندیسهایی که اکثراً به نویسندگان، شعرا و مفاخر ایرانی تعلق داشت. مدتی بعد فیلم و عکسهایی منتشر شد که نشان میداد مجسمههای اسبها و سواران هخامنشی میدان امام ساری، پس از برچیده شدن، تخریب شده و در مکانی مخروبه و در کنار کامیونهای حمل زباله، به بدترین شکل ممکن رها شدهاند. حذف نقاشیهای شاهنامه از روی دیوارهای اطراف میدان فردوسی مشهد هم نمونه دیگری بود از وقایعی که وجود چنین ستیزهای میان ارزشها را به اثبات میرساند.
اما ستیز میان ارزشها اگر تا پیش از این به حذف و جابجایی تعدادی از مجسمهها و تخریب برخی دیگر از نمادهای تاریخی منجر میشد، حالا به نظر میرسد به جایی رسیده که بحث از نصب مجسمههای تازه و نمادسازیهای جدید است. شاه اسماعیل صفوی نمادی از نوعی تفکر و بینش است. تفکری که این روزها هوادارانی هم در دولت دارد. تا آنجا که رییس دولت دهم معتقد است میان دولت شاه اسماعیل با انقلاب اسلامی پیوندهایی ناگسستنی وجود دارد که میتوان انقلاب اسلامی را در امتداد حکمرانی صفویان تعریف کرد.
احمدینژاد و شاه اسماعیل
محمود احمدینژاد تیرماه امسال در جریان سخنرانی در مراسم جشن ثبت جهانی مجموعه شیخ صفیالدین اردبیلی، با بیان اینکه «در دوره صفویه مردم راحت و آزاد بودند و روابط خوبی میان مردم و حکومت برقرار بوده»، گفت: «شاه اسماعیل نمایندگی از حقیقت دین و دفاع از رسالت را برعهده گرفت، ستونهایی را مستحکم و راهی را آغاز کرد که پس از گذشت بیش از چهارصد سال، انقلاب اسلامی در ادامه و برای تکمیل آن به وقوع پیوست.»
او سلسلههای قاجار و پهلوی را بیافتخارترین و ذلیلترین حکومتهای تاریخ ایران دانست و افزود: «این دو حکومت هیچ افتخاری را به نام خود ثبت نکردند و همه آن دوران جز ذلت، عقبنشینی، وادادگی و پذیرش حقارت نبوده است. انسانهای کوچک و پست در این مقطع آمدند و در غفلتی تاریخی زمام یک ملت را به دست گرفتند و بیش از دشمن، ملت را کوبیدند. اینها از عظمت صفویه ناراحت بودند و از مقایسه خود با آن احساس حقارت میکردند به همین خاطر برای تحقیر و تخریب آن برنامهریزی کردند.»
احمدینژاد با بیان اینکه «در دوره صفویه مردم راحت و آزاد بودند و روابط خوبی میان مردم و حکومت برقرار بوده»، گفت: «پهلوی، قاجار و استعمارگران غربی با هم دوران صفویه را به شکل مشترک کوبیدهاند، چرا که از این دوره آسیب دیدند. امروز که غبارها خوابیده است و میتوان بدون هیچ تعصب، نگرانی و فشاری تاریخ را مطالعه کرد، میفهمیم چه خدمت بزرگی در دوره صفویه به بشریت شده است.»
جدال ارزشها؛ پرده دوم
این سخنان هرچند به اندازه روایتهای چند سال اخیر رییس دولت درباره کوروش هخامنشی مورد انتقاد و بحث قرار نگرفت اما باز هم بسیاری از ناظران آن را نشانه نوعی رویکرد فرهنگی در دولت دانستند که مبتنی بر احیای بحثهای دیرینه و دنبالهدار درباره نسبت میان ارزشهای ایرانی و اسلامی است. بحثهایی که گاه آنچنان بالا گرفته که آریوبرزن سردار ایرانی نیز در میانه نزاع، قربانی آن شده است.
به هر ترتیب چنانچه پیشنهاد نادر فرزانه مورد تصویب نهایی قرار گیرد، شاه اسماعیل صفوی نمادی خواهد شد برای شهر اردبیل. نمادی که از همین حالا به نظر میآید به واسطه شخصیت چندوجهی شاه اسماعیل و برخی از وقایع دوران حکومت او از یک سو و واکنشهایی که در فضای مجازی ذیل اخبار طرح این پیشنهاد در سایتهای مختلف به چشم میخورد از سوی دیگر، میتواند بحثبرانگیز باشد. گویی ستیز نمادها و ارزشها در میادین شهر پایانی ندارد.
منابع:
دو میدان اردبیل صاحب تندیس ماندگار میشود، جوانآنلاین، ۱۰ اسفند ۱۳۹۰
هزینه ۳۰ میلیارد ریالی برای نصب المانهای مختلف در شهر اردبیل، خبرگزاری مهر، ۶ اسفند ۱۳۹۰
تندیس فرمانده لشکر عاشورا رونمایی شد، خبرگزاری فارس، ۱۲ آذر ۱۳۹۰
احمدینژاد: انقلاب اسلامی، ادامه راه شاه اسماعیل صفوی است، ایسنا، ۲۷ تیر ۱۳۹۰
سنگ قبرهای شهید گاه اردبیل سخن می گویند
در میان این سنگ قبرها گاه قبرهایی مربوط به سده های پیش و معاصرتر هم دیده میشود منجمله سنگ قبری که متعلق به جد بزرگ خانواده محمد امین هست و ما توانستیم با جستجو آن را لابلای سنگهای دیگر پیدا کنیم.گویی مرحوم "علی اصغر کوزه کنانی" جد بزرگ خاندان کوزه کنانی است که در یکی از داد و ستدهای تجاریش میان تبریز و اردبیل در این مکان فوت و به خاک سپرده میشود.
«نگاه شما»: 10 عکس 10 عکاس 10 داستان



در اینجا «فیل برگس» را میبینید، عکاسی که در پروژهای به نام Stirring the Fire سهیم است، هدف این پروژه توانمند کردن زنان و دختران از طریق آگهیبخشی و تشویق آنها به حرکت است. عکسی که برگس در دست دارد از زنی ۳۷ ساله به نام Sukulen در روستایی در کنیا گرفته شده است. اهالی روستای او عقیده دارند که این زن تواناییهای جادویی دارد، آنها به برگس گفتند دو ماه قبل از اینکه گذار او به روستایشان بیفتد، این زن آمدن او را پیشبینی کرده بود!




مارتی لدرهندلر عکس مشهوری داشت که در زمان اوج رابطه کوبا و شوروی در بیست سپتامبر سال ۱۹۶۰، از فیدل کاسترو و نیکیتا خروشچف گرفته شده است. مارتی لدرهندلر عکاس افسانهای خبرگزاری AP بود و ۶۶ سال سابقه فعالیت حرفهای دارد، او در سال ۲۰۱۰ درگذشت.



برای اینکه با اهمیت و حال و هوای زمان گرفته شدن این عکس آشنا شوید، مجبورم خلاصهای از آنچه در آن زمان بر فیلیپن رفت برایتان نقل کنم:

مارکوس توانسته بود به مدت ۱۴ سال حکومت دیکتاتوری در کشور برقرار کند و در عین حال با سرکوب کمونیستها، آمریکا را نیز راضی نگه دارد. آمریکا در عین حال در آن زمان اجازه یافته بود که از پایگاههای نظامی و دریایی خود در فیلیپین استفاده کند و به همین جهت بود که دولت آمریکا هیچ مخالفتی با دولت مارکوس ابراز نمیکرد. «بنیگنیو آکینو» مهمترین چهره اپوزیسیون وادار به ترک کشور شده بود، ارتش فیلیپین به آکینو اخطار داد که به کشور برنگردد اما نهایتا آکینو پس از تبعیدی سه ساله در ماه اوت سال ۱۹۸۳ میلادی به فیلیپین برگشت، اما در حالی که در فرودگاه مانیل از هواپیما پیاده میشد، ترور شد. ترور او مردم فیلیپین را شوکزده و خشمگین کرد.
در نوامبر سال ۱۹۸۵ میلادی، انتخابات زود هنگام ریاست جمهوری در کشور برگزار شد. اپوزیسیون فیلیپین از بیوه آکینو ـ یعنی کرازون آکینو ـ دعوت کرد که به عنوان رقیب مارکوس در انتخابات شرکت کند. مارکوس برنده اولیه اعلام شد، اما حقیقت چیز دیگری بود، مردم اعتراض کردند، نهایتا پس از رویارویی طرفداران دو گروه با هم، کرازون آکینو به عنوان رئیس جمهور فیلیپین سوگند یاد کرد، اما مارکوس هم در مراسمی جداگانه سوگند خورد و با این وجود اوضاع چنان آشفته بود که خانواده مارکوس و نزدیکان آنها مجبور شدند به سرعت مانیل را ترک کنند و نهایتا به هاوایی فرار کنند.
عکسی را که در اینجا «دین فیتزموریس» Deanne Fitzmaurice در دست دارد، تا به حال ندیده بودم. این عکس داستان جالبی دارد. در ۱۰ اکتبر سال ۲۰۰۳، پسربچه ۹ ساله عراقی به نام صالح خلف، چیزی شبیه یک توب بازی روی زمین پیدا کرد، اما لحظهای بعد توپ منفجر شد و او را به شدت از شکم، دستها و چشم چپ مجروح کرد و برادرش را کشت. رحیم -پدر این پسر- از پزشکان آمریکایی درخواست کمک کرد، داستان صالح در سطح دنیا پخش شد و سرانجام منجر به اعزام او به بیمارستان اطفال اوکلند شد. عکسهای بیشتری از این داستان را در اینجا ببینید.






فرستنده: حميد هداوند از دورود لرستان
ریشه های تاریخی چهارشنبه سوری
ریشه های تاریخی چهارشنبه سوری
مطابق برخی مستندات و شواهد تاریخی، آب و آتش در نزد ایرانیان جایگاه والایی داشته است. هرودت می گوید:«پارسها معتقدند که آتش از جوهر الهی است.» یعقوبی نیز در قرن سوم هجری نوشته است:«ایرانیان معتقد به کیش زردشت بر این بودند که روشنی، قدیم و ازلی است، و آن را زروان می نامند... ایرانیان آتش را بزرگ می داشتند.» مسعودی (متوفی 346) می گوید:«نخستین کسی که آتشکده ساخت فریدون بود. به پندار ایرانیان، آتش واسطه میان خدا و مخلوق است ... و گفته اند که نور مایه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب که بر آتش غلبه دارد، مایه هر چیز زنده و مبدأ همه چیزهای نمو کننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره کرده است.
داستان جمشید و ضحاک را فردوسی به تفصیل و برخی مورخان به اختصار، نقل کرده اند. جمشید که ابتدای امر، با عدل و دادگستری و نوآوریهای بسیار، جامعه را به سوی کمال برد، و نوروز یادگار عصر دادگری اوست، عاقبت مغلوب اهریمن غرور گردید و ضحاک او را از پای در آورد. بلعمی می نویسد:«این ضحاک را اژدها برای آن گفتندی که بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ، بر رشته دراز، و سر آن به کردار ماری بود... و به ایام هیچ ملک چندان خون ریخته نشد که به ایام ضحاک.» به روایت مسکویه رازی، آن دوپاره گوشت را ضحاک «چون دو دست خویش می جنبانید و می گفت که دو مارند، تا فرو دستان و نابخردان بهراسند!» مطابق روایت ابن بلخی، آن زائده های گوشتین هر روز دردناک تر می شد؛ و تنها با مالیدن مغز سر جوانان بر روی آنها، ضحاک آرام می گرفت. در واقع ضحاک نه تنها جانها را تباه می ساخت، بلکه با انهدام مغزها، تیشه به ریشه اندیشه می زد، و با مهار کردن خرد، جهل را می گسترانید. سرانجام فریدون بر ضحاک پیروز شد، و فرمود تا آن روز جشنی سازند، و مهر جان آن روز ساختند... پس سیرتی نهاد در عدل و انصاف که از آن پسندیده تر نباشد. طبق روایت بلعمی، روز پیروزی فریدون بر ضحاک «مهر روز بود از ماه مهر آن روز مهرگان نام کردند.، و عیدی کردند بزرگ.» اسدی توسی نیز، از آیین و مراسم آراستن آتش در این روز سخن گفته است، وقتی فریدون بر ضحاک پیروز می شود:
چو در برج شاهین شد از خوشه مهر نشست او به شـاهی سـر ماه مهر
بدین جشن وی آتش آراسـتـسـت هم آیین این جشن ازو ساختست
پیشینه چهارشنبه سوری
تردید نیست که ریشه و اصل این مراسم به ایرانیان عصر باستان می پیوندد؛ اما بدان لحاظ که ایرانیان قدیم برای روزهای ماه سی نام پارسی داشتند و ایام هفته، یعنی (شنبه، یکشنبه، ... و جمعه) نداشتند، باید بعد از اسلام، مصداقی موضوعی، یا قرین به وقایع پندارهای کهن ایرانی، پیدا شده باشد که مراسم آن به عنوان «سوری» یا «چهارشنبه سوری» شکل بگیرد. هانری ماسه شرحی جالب در باره چهارشنبه سوری دارد. این رسم شاید یادگار دین زردشت باشد و جهانگردان قدیم به آن اشاره نموده اند؛ اما شیعیان طور دیگری تعبیر کرده اند، به عقیده آنها «مختار»، که به انتقام خون امام حسین (ع) برخاست، در آن شب برای آگاهی یاران خود، دستور داد که آتش بر بام خانه های خود روشن کنند. به هر حال چنین به نظر می رسد که این آتش سبب نامگذاری آخرین چهارشنبه سرخ و آتش. این مطلب و مستندات هانری ماسه قابل بحث و بررسی است:
1-قیام مختار
برابر نوشته طبری، تصمیم مختار بر آن بود تا در ماه محرم سال 66 ق در کوفه قیام کند؛ ولی به تعویق افتاد و به پنج شنبه 14 ربیع الاول موکول شد. با وجود این، به سبب قتلی که ابراهیم اشتر، یکی از یاران مختار، در شب چهارشنبه مرتکب شد، یک شب به جلو افتاد. ابراهیم به نزد مختار آمد و گفت:«ما برای قیام، شب پنج شنبه را وعده نهاده ایم؛ اما با حادثه ای که شد، باید همین امشب قیام کرد... مختار گفت: خدایت مژده نیک دهاد؛ این فال نیک باشد، و ان شاءالله این آغاز فتح است. آنگاه گفت: ای سعید پسر منقذ، برخیز و آتش در نیزار بیفروز، و آن را برای [آگاهی]مسلمانان بلند کن. تو نیز ای عبدالله برخیز، و بانگ بزن: ای منصور[ نصرت و پیروزی یافته] بیا. تو نیز پسر فیل، و تو نیز قدامه پسر مالک، برخیزید و بانگ بزنید: ای خونیهای حسین. آنگاه گفت... زره و سلاح مرا بیاورید...» معلوم می شود که آتش افروزی در نیزار انجام گرفت و بر پشت بامها نبود. به علاوه، این اقدام با جنبه اطلاع رسانی، احتمالاً ریشه در فرهنگ ایرانی داشته، و مصداقی برای برپای جشن نبوده است. وانگهی روز چهارشنبه 14 ربیع الاول سال 66 قمری، مقارن با 19 اکتبر 685 میلادی، برابر 4 آبان سال شمسی واقعی بوده، و در این روز مناسبت با جشن خاصی در نزد پارسیان نبوده که بتواند موجب تثبیت شبانگاه قیام مختار، در تقویم شمسی ایرانیان شود. بنابر این قیام مختار نمی تواند مبدأ مراسم چهارشنبه سوری باشد.
2-شب سوری در بخارا
هانری ماسه، در حاشیه مطلب، اشاره جهانگردان قدیم به چهارشنبه سوری را، از قول نرشخی(صاحب تاریخ بخارا، در قرن چهارم) در این وجه نقل کرده است:«شب چهارشنبه سوری، بنابر رسم دیرین آتش مفصلی روشن می کنند.» این مطلب نادرست نقل شده، زیرا در متن تاریخ بخارا، ذکری از «چهارشنبه سوری» نشده، بلکه صحبت از «شب سوری» است. علاوه بر این نتیجه گیری هانری ماسه، مبنی بر آنکه برپایی این مراسم در قدیم، از جمله در بخارا، در چهارشنبه آخر سال انجام شده، نادرست است. احتمالاً این نتیجه گیری هانری ماسه، مبتنی بر باورهای شایع در عصر قاجاریه است.
شکل گیری مراسم چهارشنبه سوری
بعد از اسلام تا عصر حاضر، مواردی را سراغ داریم که چون خلیفه یا سلطانی ظالم به قتل رسیده، یا برکنار شده و مخصوصاً اگر شخصیتی عادل و مردمی جای او را گرفته است، ایرانان مسرور شده، و گاهی با برپایی جشن و اجتماعات، آتش برافروخته، و به نثار نقل و شیرینی و گل و زعفران می پرداخته اند. ریشه این مراسم، در همان آیینهای باستانی و جایگاه رفیع آتش و نور، و واقعه پیروزی فریدون بر ضحاک نهفته است. اگر تاریخ ایران اسلامی را مرور کنیم، و در جستجوی شخصیتی با خصوصیات ضحاک، برآییم، می توانیم مبدأ شکل گیری مراسم چهارشنبه سوری را بیابیم. نگارنده پی از سالها بررسی به این نتیجه رسیده که این شخصیت همان متوکل خلیفه عباسی بوده، و شبانگاه قتل او منشأ پیدایی این مراسم شده است. بر این اساس پاره ای از خصوصیات و اقدامات متوکل، و نیز خصلت های منتصر، جانشین و فرزند او را مورد بررسی قرار می دهیم، تا شباهت های آنان با ضحاک و فریدون آشکار شود. سپس موقعیت تقویمی شبانگاه قتل متوکل، و تقارن آن با ایام فروردگان را مشخص می کنیم؛ تقارنی که تداعی کننده روز پیروزی فریدون بر ضحاک نیز بوده است.
1-اقدامات نامردمی
در منابع تاریخ- با همه معاذیری که مورخان و نویسندگان در عصر خلفای عباسی داشته اند- مطالب زیادی از بیدادگری های متوکل و اقدامات او در جهت براندازی برخی از آداب و سنن، و برافکندن درختان، و اماکن مقدس، و نیز قتل و غارتهای بی حساب او ثبت شده، از آن جمله است:
الف- احمد بن نصر خزاعی، از مبارزان شیعی مخالف عباسیان، به دار آویخته شد. چوبه دار او 5 سال در عصر متوکل بر پا بود. مردمان در پای چوبه دار او تجمع و دعا می کردند. برابر نوشته طبری: در سال 237، متصدی برید بغداد «خبر عامه را به متوکل نوشت که فراهم می شدند و به جنازه احمد بن نصر و دار سر وی دست می مالیدند... پس متوکل دستور داد نامه ای به عبدالله بن طاهر بنویسند، که فراهم آمدن عامه و جنبش در این گونه چیزها را مانع شود.»[1]
ب- مطابق نوشته بلاذری، مسجد ربیع بن خیثم در قزوین معروف بود. و درختی منسوب به ربیع داشت «که عوام برای تبرک به آن دست می گشیدند... در عید خلافت متوکل، عمل او طاهر بن عبدالله طاهره آن درخت را از بیم فریفته شدن مردم بدان، قطع کرد. »
ج-محمد بن بعیث مرندی، از مخالفان متوکل، در سال 334، در شهر مرند به مبارزه پرداخت. متوکل هزاران سوار به مرند فرستاد. لشکریان جنگل های طبیعی پیرامون شهر را نابود کردند ونزدیک به یک صد هزار درخت را بریده بودند، به جز درختان جنگل ها. [2]
د- قطع سرو کاشمر که به نوشته مورخان دست کاشت زردشت در کاشمر بود به قول ابوالحسن بیهقی«در سایه آن درخت زیادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتی» و ایرانیان در سایه آن فراهم می آمدند، و ولیمه و نذورات و تنقلات توزیع می کردند. متوکل دستور داد این درخت را ببرند، و شاخه های آن را به بغداد برند.
هـ- ویران کردن مرقد امام حسین (ع) که دستور داد آنجا را درهم کوبند وخیش بزنند و بذر بپاشند، و مردم را از رفتن به نزد آن ممنوع دارند. مردمان این کار را بر وی عیب کردند و غمناک شدند از این کار ناپسند. [3]
و-دشمنی با آل ابوطالب و شیعیان. ابن اسفندیار کاتب می نویسد:«متوکل وزیری داشت که ناصبی مذهب بود و همیشه بر سفک دماء[ ریختن خون] آل رسول علیه السلام، او را تحریص کردی.»[4] ابن خلدون می نویسد «چه بسا ندیمان متوکل در مجلس او، زبان به نکوهش علی می گشودند.» عوفی می نویسد:«هیچ کس بر اولاد امیرالمؤمنین آن استخفاف نکرد که متوکل، او در دشمنی امیرالمؤمنین علی مبالغت عظیم نمودی، و او را ابوتراب خواندی.»[5] و به توصیه علی بن جهم- شاعر و ندیم خود- امام علی النقی (ع) را در مقابل شیران درنده قرار داد. لسترنج، پژوهشگر انگلیسی ،می نویسد: این خلیفه همواره مورد کینه شیعیان بوده و گذشت زمان از آن نکاسته است. [6]
2-تعصبات مذهبی و مبارزه با اندیشه و بیان
تعصبات مذهبی متوکل مبتنی بر دینداری و تقوا نبود، بلکه برای مخالفت با آل رسول، سرکوب شیعیان، و مبارزه با سنتها و مراسم و آیینهای عناصر ایرانی زردشتی و مسیحی اتخاذ شده است. به همین دلیل قیامهای مختلفی در قلمرو فرهنگ ایرانی، چون خراسان، آذربایجان، ارمنستان و غیره اتفاق افتاد. در اینجا به برخی از اقدامات و رفتارهای تعصب آمیز متوکل اشاره می کنیم: او بحث درباره قرآن را ممنوع، و امر به تقلید کرد؛ به نوشته یعقوبی، متوکل مردم را از بحث درباره قرآن نهی کرد. صاحب تاریخ سیستان می گوید: «متوکل فرمان داد در خطبه ها یاد کنند که: هر کس خلق قرآن گوید کافر است!» به نوشته مسعودی:«متوکل با معتقدات مأمون و معتصم و واثق مخالفت کرد؛ و جدل و مناظره درباره عقاید را منع نمود، و مجازات داد، و امر به تقلید کرد.»[7]
حمدالله مستوفی می گوید:«متوکل با اهل شیعه تعصب داشتی.»
در زمستان سال 237، مردم ارمنیه، بر ضد عامل متوکل، به پا خاستند. اما وی بر آنها غلبه یافت، و مردان را برهنه از شهر بیرون کرد، «بسیاری از آنها جامه های خویش را درآوردند، و بی پاپوش گریختند که بیشتر شان از سرما مردند، و انگشتان جمعی از آنها بیفتاد، اما نجات یافتند.»
3-خرجها و خوشگذرانیها
طبق نوشته اکثر مورخان، متوکل کاخهای مجلل و بس عظیم بنا کرد. به قول یعقوبی «اموالی هنگفت هزینه آنها نمود. از جمله [قصرهای شاه] شبداز، بدیع، غریب و برج که یک میلیون و هفتصد هزار دینار [طلا] هزینه آنها ساخت.» همو می گوید: «شهر جعفریه را در سه فرسخی کاخهای سامره بنیاد نهاد، و در آن شهر قصری بنا کرد که مانند آن هرگز شنیده نشده.» یعقوبی از چگونگی اخذ مال و زر، برای ساختن این کاخها، که با شکنجه اخذ می شده، و گاهی به مرگ می انجامیده، سخن گفته است.[8]
ثعالبی، وصف جشن متوکل، به منظور ختنه سوران پسرش را نقل کرده و هزینه های آن و سکه های طلای بی حسابی که بین بزرگان و فرماندهان و همدمان و مرتبه داران خلیفه توزیع شده هنگفت برشمرده است. به نوشته طبری، متوکل در شبانگاه قتلش 14 رطل شراب نوشیده بود!
4-تغیر موقع نوروز
ایرانیان همواره به آیینها و سنتهای کهن خویش علاقه وتوجهی بلیغ داشتند و مخصوصاً در برپایی جشن و مراسم نوروزی اهتمامی فوق العاده نشان می دادند و بی گمان در مقابل هرگونه تغییری در این گونه آیینها، مقاومت می کردند؛ اما متوکل چنین کرد و علت این اقدام را، تقارن موقع نوروز با مراسم برداشت اعلام کرد.
5-باورها و بلایا
مطابق برخی شواهد و مستندات تاریخی، به پندار عامه، تناسبی بین عدالت مستولی بر جوامع بشری، با فراوانی نعمت و رحمت خواوندی برقرار است، و چون ظلم حاکم باشد، خشم پروردگار به صورت بلایای طبیعی تجلی پیدا می کند. در دوره 14 ساله خلافت متوکل بلایا و آفات فراوانی نازل شد؛ از آن جمله است به نوشته طبری، در سال 235 آب دجله به مدت سه روز به زردی گراید که مردم به سبب آن هراسان شدند. همو می گوید: در همین سال محمود نیشابوری ادعای پیامبری کرد. در سال 241 در بغداد بیماری چارپایان رخ داد و اسبان و گاوان هلاک شدند؛ در شعبان سال 242 زلزله های هول انگیزی در قومس رخ داد و 096/45 تن جان دادند و در فارس و خراسان زلزله ها بود و صداهای ناهنجار؛ در یمن نیز نظیر آن بود. در دیار مغرب زلزله شد، چندان که قلعه ها و منزلها و پلها ویران گردید... مردم تنیس[از شهرهای مصر] ضجه ای دائم و هول انگیز شنیدند که مردم بسیار از آن بمردند و خبر آمد که در کوچه ای در ناحیه بلخ خون تازه بارید. [9]
شبانگاه قتل متوکل و تقارنها
اکثر مورخان قدیم، موقع قتل متوکل- به دستور فرزندش منتصر، به دست غلامان- را در شبانگاه روز 3 شوال سال 247 قمری متذکر شده اند. طبری می گوید:«متوکل شب چهارشنبه کشته شد. لختی پس از تاریک شدن شب، چهار روز رفته از شوال. به قولی پنج شنبه کشته شد.»[10] یعقوبی و مسعودی نیز موقع قتل متوکل را شبانگاه 3 شوال متذکر شده اند؛ اما در سه شنبه و چهارشنبه آن اختلاف دارند. برابر جداول تقویم تطبیقی (ص 50)، روز 3 شوال 247 چهارشنبه بود که شبانگاه آن، شب پنج شنبه 4 شوال، قابل تبیین است. موقع قتل متوکل، یعنی چهارشنبه شب، یا شب پنج شنبه 4 شوال، مقارن با شب اول ماه مهر در سال خراجی او، و مطابق نخستین شبانگاه ایام فروردگان (یعنی 26 آبان) در سال شمسی عرفی پارسیان، و برابر 21 آذر ماه سال شمسی واقعی، و 11 دسامبر 861 میلادی بوده، که 271 روز از آغاز بهار گذشته است.
بی گمان خیلی دیر، خبر قتل متوکل به بلاد دور دست رسیده، و موقع آن چهارشنبه ایام فروردگان ابلاغ شده است. بر این اساس موقع قتل متوکل در شبانگاه چهارشنبه ایام فروردگان در سال عرفی ایرانیان تثبیت شده است. از سوی دیگر، چون موقع قتل، مقارن شبانگاه روز اول مهر در سال خراجی ابداعی او بوده ،پیروزی فریدون بر ضحاک مصداق پیدا کرده است، یا برای مردمان بغداد و نواحی آن- که غالباً با فرهنگ ایرانی بودند- تداعی شده است؛ به همین دلیل به پیروی از سنتهای کهن ایرانی آتش افروخته و جشن گرفته اند. چرا که ابوریحان بیرونی به استناد منابع کهن می نویسد:«مهر ماه روز اول آن هرمزد روز؛ و روز شاهزدهم مهر است، که به مهرگان معروف است... این روز را ایرانیان بزرگ داشته اند؛ آن شادمانی و خوشی است که مردم شنیدند فریدون خروج کرده.»[11]
ایرانیان به پیروی از سنتهای کهن در جشن و شادمانیها آتش می افروخته و چراغانی می کرده اند؛ به خصوص که موقع قتل متوکل با شبانگاه 21 ماه آذر در سال شمسی واقعی ایرانیان تقارن داشته که تداعی گر آتش (آذر) بود. علاوه بر این به قول ابو ریحان بیرونی: «روز بیست و یکم رام روزی است که مهرگان بزرگ باشد؛ و سبب این عید آن است که فریدون بر ضحاک ظفر یافت.»
در نخستین سالگرد شبانگاه قتل متوکل، یعنی چهارشنبه ایام فروردگان، تقارنهای مزبور معنای بیشتری پیدا کرده است؛ چرا که چهارشنبه شب ایام فروردگان در اولین سالگرد قتل توکل با شبانگاه روز اول خمسه مسترقه (یعنی یک روز بعد از 30 آبان، و چهار روز مانده به اول ماه آذر در سال عرفی پارسیان مقارن شده که با 5 مهر ماه سال خراجی متوکل، و 26 آذرماه سال شمسی واقعی قدیم و 16 دسامبر سال 862 میلادی مطابق بوده؛ یعنی 271روز از آغاز بهار سپری شده است. چنین تقارنهایی در نخستین شبانگاه چهارشنبه قتل متوکل در ایام فروردگان موجب تثبیت موقعیت قتل او در سال شمسی عرفی پارسیان و بعداً نیز در سال شمسی واقعی قدیم شده، وپس از نقل خمسه مسترقه به پایان اسفند این چهارشنبه جای خود را در آخر سال باز کرده است.
به عقیده نگارنده کلمه «سوری» در اینجا معنای سرخی و آتش ندارد، بلکه ایرانیان هوشمند معنا و مبنای موضوعی این جشن را، در ماهیت حرفی آن (سور+ی) گنجانده اند. زیرا کلمه سوری به حساب ابجد برابر 276 است. کلمه رمزی که برای ماندگاری و تثبیت شبانگاه چهارشنبه موقع قتل متوکل، در تقارن یا قرین با روزهای 266 تا 276 سال شمسی واقعی (که عامه، مخصوصاً کشاورزان، به لحاظ تعیین موقع کاشت و موسم برداشت و فصول آن را نگاه می داشتند) اتخاذ شده است؛ تا موقع دقیق آن در سالهای بعد از یاد نرود. چرا که عموم می توانستند با ملاک قرار دادن عدد 266، به مفهوم تعداد روزهای سپری شده از بهار، شبانگاه چهارشنبه سالگرد قتل متوکل را ، در ایام فروردگان سال عرفی مشخص کنند، و مراسم سوری را بر پا دارند.
نگارنده با بررسیهایی که انجام داده، بر این گمان است که تغییر مجدد موقع نوروز، توسط معتضد خلیفه عباسی، در سال 284 قمری، تنها به منظور بر هم زدن تقارنهای مزبور با شب قتل متوکل انجام گرفته، زیرا او جای نوروز خود را روز 11 حزیران (11 ژوئن سال 897 میلادی)، یعنی 6 روز قبل از موقع نوروز متوکل، تعیین کرد؛ اما بحث در این باره از حیطه مقاله حاضر خارج است. یعقوبی می گوید: بیعت با منتصر«در همان شبی که پدرش متوکل کشته شد، یعنی شب چهارشنبه [درست آن:چهارشنبه شب]، به انجام رسید.» طبری می گوید: «وی نخستین خلیفه از بنی عباس بود که قبرش شناخته بود.» همو می گوید: منتصر، علی بن حسین عباسی را والی مدینه کرد، و بدو گفت: «تو را سوی گوشت و خونم می فرستم تا او پوست ساق دست خویش را کشید و گفت : «تو را سوی این می فرستم، بنگر چگونه با آنها رفتار می کنی.» منظورش خاندان ابوطالب بود.[12]مسعودی می نویسد:«منتصر مردی پر تحمل و خردمند و نکوکار و خیر دوست و بخشنده و ادیب و عفیف بود، و به اخلاق والا و انصاف و حسن معاشرت پای بند بود... پیش از خلافت منتصر خاندان ابوطالب در محنتی بزرگ بودند، و جانهایشان در خطر بود. از زیارت قبر حسین (ع) و سرزمین عزای کوفه ممنوع بودند و دیگر شیعیان آنها را نیز از حضور در این جایها باز داشته بودند؛ و این به موجب فرمانی بود که متوکل به سال 236 داده بود... و کار [آنان] چنین بود تا منتصر به خلافت رسید. و او مردمان را امان داد، و گفت از خاندان ابوطالب دست بدارند، و در تعقیب ایشان نباشند؛ وکسی را از زیارت قبر حسین رضی الله عنه در حیره و دیگر قبور آل ابی طالب منع نکنند و بگفت تا [میراث] فدک را به فرزندان حسن (ع) و حسین (ع) پس دادند. و اوقاف آل ابوطالب را رها کردند؛ و معترض شیعه ایشان نشد، و آزار از ایشان برگرفت. ابن مهلبی که شیعه خاندان ابوطالب بود، درباره محنت شیعه روزگار گوید:«با طالبیان پس از آنکه مدتها مورد مذمت بودند، نکویی کردی و الفت هاشمیان را تجدید نمودی، که از پس دشمنی دوست شدند. آرامشان کردی، و بخشش دادی تا کینه ها را از یاد ببرند. اگر گذشتگان بدانستندی چگونه با آنها نیکی کرده ای، می دیدند که کفه حسنات تو از همه سنگین تر است.» مسعودی می افزاید: «منتصر با رعیت انصاف داشت. و با وجود مهابت، دل خاص و عام متمایل او شد.»[13]
از تقارنهای تقویمی گفتگو کردیم، تقارنهای شخصیتی فریدون و ضحاک، برای مسلمانان با فرهنگ ایرانی، در وجود منتصر و متوکل مصداق پیدا کرده؛ و شبانگاه قتل متوکل و جانشین منتصر، در چهارشنبه سوری و مراسم آن تجلی یافته است. این نکته را باید یادآور شد که جشن چهارشنبه سوری و مراسم آن تجلی یافته است. این نکته را باید یادآور شد که جشن چهارشنبه سوری،در نواحی دور دست خراسان برپا می شده که در منابع کمتر سخن رفته است. ظاهراً ایرانیان اهل تسنن رغبت بیشتری به برپایی این مراسم داشته اند، از آن جمله سامانیان که نرشخی آن را ثبت کرده، و نیز ملک شاه حسین سیستانی از برپایی «جشن چهارشنبه سوری» در سال 993 قمری توسط ملوک سیستان خبر داده است. [14]
[1] . تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ص 6041
[2] . همان، ص 6010
[3] .مجمل التواریخ و القصص، از مؤلفی ناشناخته، به کوشش ملک الشعرای بهار، ص 360
[4] . ابن اسفندیار کاتب، ص 224
[5] سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات، چاپ افست، ص 33
[6] لسترنج، سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، ص 85
[7] التنبیه و الاشراف، ص 406، همو، مروج الذهب، ج 2، ص 700
[8] تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 522
[9] تاریخ طبری، ص 6024، 6033، 6051و....
[10] همان، ص 6081
[11] مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 526؛ همو، التنبیه و الاشراف، ص 345؛ تاریخ یعقوبی. ج 2، ص 522
[12] تاریخ طبری، ص 15- 6114 به اختصار.
[13] مروج الذهب، ج 2 ، ص 2-541، 544
[14] ملک شاه حسین بن ملک غیاث الدین سیستانی، احای الملوک، به کوشش دکتر منوچهر ستوده، ص 249
پلان خانه های قدیمی اردبیل
۲- پلان . عکس واسناد حمامهای اردبیل
۳- پلان .عکس و اسناد پل های تاریخی ردبیل
۴- پلان .عکس و اسناد امامزادگان اردبیل
۴- پلان عکس . اسناد وتاریخچه بازار اردبیل
فرش بقعه شيخ صفي گرههايي بر تاروپود تاريخ اردبیل
| |||||||||
|
كارشناسان عقيده دارند كه تعداد شش يا هفت فرش دستبافت موجود در جهان، از ديد هنرى و تكنيكى داراى ارزش بسيار زيادى هستند.از جمله اين فرش ها مى توان به فرشى كه زينت بخش كاخ پادشاهى دانمارك است اشاره كرد كه مراسم تاج گذارى پادشاهان دانمارك، بر روى آن انجام مى شود. تمام نقش هاى اين فرش بر روى تارو پودى از طلا بافته شده اند. فرش بسيار نفيس ديگرى كه در موزه وين نگاهدارى مى شود، فرش شكار ناميده مى شود. اين فرش ريزبافت ترين قالى موجود است كه داراى حدود ۱۲۵ گره درهرسانتى متر مربع است.شايد معروف ترين فرش جهان، فرش اردبيل باشد كه در موزه ويكتوريا و آلبرت در شهر لندن نگاهدارى مى شود. اين فرش از جهت بسيار مشهور است كه از روى آن نسخه بردارى هاى بسيار متعددى انجام شده است، به طورى كه امروزه در بسيارى از منازل، فرش هايى با طرح فرش اردبيل ديده مى شود.به طور مثال نمونه نسخه بردارى شده از اين فرش در منزل نخست وزير انگليس وجود دارد و آدولف هيتلر نيز نمونه اى از آن را در دفتركار خود در برلين داشت. اين فرش و جفت آن كه در موزه اى درلس آنجلس نگهدارى مى شود، در دوران شاه طهماسب صفوى، بافته شده اند (حدود سال ۱۵۴۰ ميلادى). فرش اردبيل توسط هنرمندى به نام مسدوك كاشانى، براى پوشش صحن آرامگاهى در شهر اردبيل بافته شده است.از قطعات يكى از اين فرش ها براى مرمت ديگرى استفاده شده است. به همين جهت، نسخه موجود در شهر لندن نمونه كامل ترى است. اين فرش داراى تقارن مركزى بوده و دقت به كار رفته در بافت، آن را در زمره يكى از بى نظيرترين آثار هنرى در آورده است.اين اثر منحصر به فرد داراى حدود ۵۰ گره در هر سانتى مترمربع و در زمره فرش هايى است كه با نام ترنجى خوانده مى شوند.در هر طرف قسمت ميانى اين فرش يك چراغ بافته شده، كه يك چراغ كوچك تر از ديگرى است. بافنده اين فرش در نظر داشته كه فرش اردبيل در صحن يك آرامگاه استفاده مى شود، به همين جهت چراغى را كه در طرفى كه عموم مردم در آن مى نشسته اند كوچكتر بافته و كسى كه بر روى اين فرش نشسته است، ابعاد دو چراغ را هماهنگ مى بيند.شواهدحاكى از آن است كه اين فرش ها از آرامگاه شيخ صفى الدين اردبيلى و شاه اسماعيل صفوى به موزه هاى مذكور انتقال داده شده اند. فرش اردبيل داراى ابعاد ۵/۳۴*۱۱/۵۲ مترمربع بوده و از ريزبافت ترين فرشهاى به جا مانده از دوره صفوى به شمار مىرود
شاه طهماسب علاقه ي وافري به صنعت فرش داشت و آن را به مقام يك هنر ارتقا داد. همه مي دانند كه او دستور بافتن فرش هاي ممتازي را دارد و آنها را به مساجد سليمانيه در استانبول هديه كرد و گفته شده كه خودش طرح هايي براي فرش كشيده است؛در واقع اين مسأله با توجه به آموزش هاي هنري او در جواني تعجب آور نيست.
ا.آپم پوپ به همگوني نزديك ميان هنرمند و طراح قالي در عصر صفويه اشاره دارد و در اين رابطه نام سه تن از برجسته ترين افراد را ذكر كرده است: بهزاد (متوفي در حدود 6- 1535 / 942)،سلطان محمد (متوفي در حدود 1543 / 50- 949) و سيد علي.
بخشي از شهرت مستمر فرش ايراني به واسطه ي كيفيت برتر آن و بخشي به واسطه ي كمال آن در رنگ و طرح است. رنگ ها بيشتر آبي (لاجوردي و نيلي)،قرمز (لاكي و حنايي) و زرد هستند؛قهوه اي و سبز كمتر مورد استفاده قرار مي گيرند.
كلك فرش از پشم است و براي تار و پود فرش هم از پشم و هم از پنبه استفاده مي شود.در ظريف ترين فرش هاي عتيقه،كلك از ابريشم است كه گاه رشته اي از طلا يا نقره هم در ميان آن بافته شده است و گهگاه تار و پود نيز از ابريشم است.طرح ها بيشتر گلدار يا هندسي هستند،اگرچه اشكال انسان و حيوان نيز در بعضي فرش ها يافت مي شود،خصوصاً در نوعي كه به نام (فرش نقش شكارگاه) شناخته شده است. ترنج بزرگي در وسط بسياري از طرحها يافت مي شود و همه ي قالي هاي ايراني حاشيه دارند كه مي- تواند از تعدادي نوارهاي موازي تشكيل شده باشد؛اشكال به كار رفته در اين نوارها اغلب برگ و شكوفه است كه در بسياري موارد شكلي قراردادي و هندسي دارد. فرش هاي ايراني در اروپا خواستار فراوان داشت و وجود آنها در خانه ي شهرنشينان ثروتمند قرن هفدهم/يازدهم در نقاشي هاي روبنس،ون دايك،بروگل و ديگران با امانت ثبت شده است.
از آنجا كه فرش بر خلاف كارهاي فلزي يا سفالي،به واسطه ي ماهيتش زوال پذير است،موزه هاي دنيا هيچ نمونه اي از فرش هاي ايراني متعلق به قبل از قرن شانزدهم / دهم را ندارند. از قديمي ترين نمونه هاي باقيمانده،فرش معروف اردبيل است كه يكي از بزرگترين گنجينه هاي موزه ي ويكتوريا و آلبرت در لندن است و به سال 6- 1535 / 942 يعني دوازده سال پس از به سلطنت رسيدن شاه طهماسب تعلق دارد و فرش نقش شكارگاه ميلان كه حتي از آن هم قديم تر است و به سال 3- 1522 / 929 يعني سال هاي آخر سلطنت پدر طهماسب،اسماعيل اول،تعلق دارد.
فرش اردبيل كه امروزه در موزه ي ويكتوريا و آلبرت در لندن جاي دارد يك طاقه از يك جفت فرش است كه به سفارش شاه طهماسب و براي هديه به مقبره ي اجدادش در اردبيل،در كاشان بافته شده است. هر وجهي از وجوه فرش اردبيل شاهكاري از هنر قالي بافي است.اين فرش از آن دسته فرش هاي سنتي است كه ترنجي در وسط دارند و در ترنج
سه رشته طرح دنبال هم و سه گونه ي متفاوت حركت و رنگ با قوام و تناسب كامل بافته شده اند. در وسط فرش حوض سبز كوچكي قرار دارد كه با گل احاطه شده و روي آن شكوفه هاي نيلوفر شناورند. نقوش متقارن اسليمي به شكل لچكي هاي بزرگ،اين نگاره ي مركزي را توسعه داده و به چيزي كه در واقع حاشيه ي لچك ترنج است،بدل مي كنند و آن را به صر ترنج هاي خارجي پيوند مي دهند. در همان فضا و با حركتي در جهت مخالف،نوارهاي ابري شكل تجريد يافته قرار دارند كه با همان ترتيب و با طول همان محور بافته شده اند. رنگ اين نوارهاي ابري كه آبي و سفيد روشن تر مي باشد،به قدري به رنگ زمينه نزديك است كه وضوحشان از نقوش اسليمي بسيار كمتر است و با تناسب كامل جاي خود را در حاشيه ي مركز پر مي كنند.
نقش سوم مشتمل است بر شاخه ي پيچك و شكوفه هاي كوچك. نماي طرح فرانسوي تمجيد و ستايش است. زمينه به رنگ لاجوردي براق پرمايه اي است كه تموج آن درخشش فريبنده اي برروي كل طرح مي افكند. تعدادي شاخه پيچك كه هر كدام مسير خويش را دنبال مي كند،به دفعات يكديگر را قطع مي كنند و داخل هم مي شوند. به واسطه ي پيچيدگي و وابستگي متقابل شبكه ي شاخه ها به نظر مي آيد كه شكوفه ها با گشاده دستي به اطراف پراكنده شده و همه جا را پر كرده- اند؛اما در واقع تعداد شكوفه ها به نحو حيات آوري محدود است و وابستگي مكان آنها به ترتيب منطقي شاخه ها از هر گونه بي نظمي جلوگيري مي كند. (1)
فرش معروف ميلان كه آن نيز شهرت متشابهي دارد نمونه ي باشكوهي است كه از دسته ي بزرگ ديگري از فرش هاي ايراني يمني فرش نقش شكارگاه. نسبتِ (2) استاد بافنده ي آن،غياث الدين جامي نشان مي دهد كه وي از جام در خراسان آمده است. از آن جا كه تقريباً هيچيك از كيفيت هاي خراساني در فرش وجود ندارند،ا.آپم پوپ به درستي حدس مي زند كه غياث الدين و يا پدرش (احتمالاً جزو هنرمندان برجسته اي بودند كه درابتداي قرن شانزدهم / دهم خراسان را ترك كردند تا از فرصت هاي جديد و هيجان انگيزي سود برند كه به تازگي با آغاز رسانس صفوي در دربار شاه اسماعيل [در تبريز] فراهم شده بود) (3).
(اين فرش احساس عظمت و زيبايي را در بيننده القا مي كند) (4) ترنج وسط فرش سرخ رنگ است و با رنگهاي تو در توي غنچه و
گل و برگ نيلوفر و ابرهاي آبي كمرنگ به سبك چيني،پوشيده شده است. 0زمين ميدان اصلي شكارگاه به رنگ آبي لاجوردي تند و درخشان است) و پوشيده از طرحه هاي فوق العاده خوش رنگ و گل مي باشد.در مقابل اين زمينه ي رنگارنگ،(شكارچيان سوار بر اسبان سرخ يا سپيد،شتابان به اطراف مي تازند و سخت سرگرم از پاي درآوردن شكار بزرگي هستند. در همين حال بيشتر حيوانات بومي شمال ايران كه بسيار زنده و طبيعي تصوير شده اند و تعداد و تنوع آنها در هيچ فرش ديگري نظير ندارد،در كشاكش مبارزه و فرار به اين سوي و آن سوي مي گريزند) (5) تعداد رنگ هاي گوناگون مورد استفاده در فرش ميلان كه تقريباً بيست رنگ است،بيشتر از آن است كه در هر قالي شرقي قديمي ديگر استفاده شده است. (6)
همان گونه كه درقبل اشاره شد،اين شاه عباس اول بود كه با تأسيس كارگاه هاي قالي بافي در اصفهان،كاشان و ديگر نقاط،قالي بافي را به سطح صنعت ملي ارتقا داد. قالي هاي بافته شده از ابريشم و طلا در كاشان بافته مي شد و در اصفهان نه تنها فرشهاي گرانبهاي سفارشي شاه بلكه فرشهاي سفارشي اشخاص ديگر نيز به دست استادان بافنده ي كارگاه هاي سلطنتي بافته مي شد.
بسياري از اين فرش ها براي صدور بافته مي شد و خوشبختانه جزييات دقيق يكي از اين سفارش هاي صادراتي در دست است كه از سوي پادشاه لهستان سيگيسموند سوم (واسا) * (1632 – 1578 / 995 الي 2- 1041) سفارش داده شده است. سلطنت او تقريباً به طور كامل مقارن با سلطنت شاه عباس اول بوده است. سيگسموند در 1601 / 10- 1009 (ناظر خرج مورد اعتماد خود در دربار را به نام سفر موراتوويچ ** كه بازرگاني ارمني بود،با دستور سفارش چندين عدد قالي و نظارت شخصي بر بافت آنها،از ورشو به ايران فرستاد. خانواده ي ارمني موراتوويچ از دو نسل قبل تابعيت لهستاني كسب كرده بودند تا بتوانند چنين معاملاتي را انجام دهند.(7) ).
موراتوويچ به كاشان رفت و قالي ها را سفارش داد و به حضور شاه عباس اول بار يافت و به شاه توضيح داد كه سفير نيست و تنها (مردي تجارت پيشه) است.متعاقب آن در 1642 / 2- 1051 پادشاه سيگسموند هنگام ازدواج دخترش با امير ناحيه ي پالاتين در راين،برخي از اين فرش هاي ايراني را به عنوان جهيزيه به وي داد. شايد تغييراتي كه بافندگان ايراني به ميل خود در نشان سلطنتي لهستان،كه پادشاه سيگسموند ميل داشت در داخل طرح بافته شود،وارد كرده بودند،به مذاق او خوش نيامد:
تاج بالاي كتيبه در نشان سلطنتي با ريزه كاريهايي كه در غرب ناشناخته است تزيين شده،آن چنان كه برگ ها و غنچه هاي روي حلقه ي دور آن ما را به ياد كشتي هاي شرقي مي اندازد. سر عقاب در نشان به جاي اين كه به سمت چپ باشد به سمت راست است،پرهاي بال و دمش به جاي اين كه سفيد يك دست باشد با سياه و زرد آميخته شده است،پاهايش به جاي قرمز،آبي است و در عين حال نشانه ي خوشه ي گندم خاندان واسا به صورت گل آبي رنگي كه شبيه زنبقي قراردادي است،درآمده است. (8)
قالي ايران پس از
صفويه
پس از حمله افغانها به سال 1135 هـ ق سلسله صفوي به طور كامل فروپاشيد و كشور دچار هرج و مرج و آشفتگي شد. از وضع قاليبافي دوره مذكور اطلاع دقيقي در دست نيست. چرا كه به جز اندك شماري قالي چيزي بر جا نمانده است. نادر شاه كه در سال 1148 هـ .ق قدرت را به دست گرفت و تا سال 1160 هـ . ق پادشاهي كرد، چنان در تلاش براي توسعه كشور پهنانورش بود كه كمترين توجهي به ترويج امور هنري از خود نشان نداد. وي تنها به بر پا كردن كلات نادري در شمال خراسان همت گماشت و نيز در ضمن اجراي آن برنامه ساختماني، دستور داد ديوارهاي كوشك نوبنيادي را به سليقه او بانگاره يك بوته گلدار، مقتبس از شيوه نگاري گري هند بيارايند. چنان كه مشهور است نادرشاه در بازگشت از نبرد پيروزمندانه هند، بسياري از هنرمندان از جمله نگارگران آن سامان را در التزام ركابش به ايران آورد. يك پرده چهره سازي از نادر شاه كشيده شده كه وي را به زانو نشسته بر روي يك تخته قالي زعفراني رنگ نشان ميدهد و حاشيهاش با نقش گلهايي ملهم از نگارنگري هندي تزيين شده است. در زمان نادر به رغم بسياري از ناآراميهاي ناشي از نبردها و لشكركشيهاي او، براساس آثار باقي مانده ميتوان بر تداوم سنت قاليبافي در برخي مناطق تاكيد بيشتري داشت. كرمان از جمله اين مناطق است كه در آن تا اواسط قرن دوازدهم، به روال دوره صفوي قاليهاي بزرگ و مرغوب بافته ميشد. حتي شمار ديگري از قاليهاي كرمان كه تاكنون محفوظ مانده است، گواه آن است كه قاليبافي به رغم آشفتگيهاي همچنان به فعاليت خود ادامه ميداده است. در سال 1172 بود كه صلح و آرامش دست كم در جنوب كشور برقرار شد و اين مهم به دست كريمخان زند انجام گرفت كه شيراز را پايتخت پادشاهي خود قرار داد و در اندك مدت آن را تبديل به شهري زيبا و دلگشا كرد. قاب بنديهاي از سنگ كنده كاري و كاشيهاي منقوش به گل و گياه، كه بازتابي بود از تزئينات شيوه هوندي به كار رفته در كلات نادري ، هر چه بيشتر زينت بخش مساجد و كاخها شدند.
قاجاريان در اوايل قرن سيزدهم بيرحمانه زنديان را از صفحه تاريخ حذف كردند و دست به كار وحدت كشور شدند (1210- 1343 هـ ق). آنها تهران را پايتخت خود قرار دادند و دوره قدرت و رونق تازهاي را به وجود آوردند. هنرها تحت سرپرستي بهتري قرار گرفتند و قاليبافي نيز به تدريج جان تازهاي يافت. زندگي پر شور و تجمل دربار قاجاري در پردههاي رنگارنگ بزرگ بازتاب يافت و در نقوش قاليها به تصوير درآمد. در اين دوره قالي هاي خراسان خوش درخشيدند و توجه بسياري به آنها جلب شد. قاين و بيرجند از مراكز عمده و معروف قاليبافي در سده سيزدهم هجري به شمار ميآمدند. طبق گزارش، كمپاني هند شرقي در سال 1790 ميلادي (1205 هـ . ق ) ميكوشيد تا پس از چند دهه متاركه معاملات ، از نو روابط تجاري خود را با ايران برقرار كند:
قالي خراسان كه به خاطر تابناكي رنگها و برتري بافتش به حق در سراسر جهان مقامي شامخ يافته، اكنون هر چه بيشتر مورد تقاضاي اروپاييان قرار گرفته است.
البته به نظر ميرسد قاجاريان در اوايل توجهي به قاليبافي نشان نمي دادند. حتي مراكز بزرگ قاليبافي شهرهايي همچون كاشان و اصفهان كه از اين بابت در دوره صفوي رونق شايان يافته بودند، آن زمان دچار انحطاط شدند. فقط خراسان در مقام معتبر باقي ماند و كرمان نيز در سطحي هر چند اندك و نازلتر، به بافتن قاليهاي خود ادامه داد. اما در پايان سده سيزدهم افزايش ناگهاني تقاضاي اروپاييان براي قاليهاي ايران، آن هم به مقدار زياد، باعث شد تا فرش ايران احيا شده و در همه جا مقدمات توليد انبوه و در پي آن توجه دولتمردان به آن فراهم شود. در واقع از آن هنگام كه صادرات فرش ايران بنا به تقاضاي غرب براي اولين بار از تبريز آغاز شد، فرش ايران به مرحله ديگري قدم نهاد كه اهميت آن در تجارت و درآمد ارزي امروز ايران انگار ناپذير است.
از همان زمان كه اولين محمولههاي فرش ايران در زمان ناصرالدين شاه از طريق تبريز به تركيه صادر شد. وقوع اين حادثه آنچنان مهم بود كه در اولين كارت پستالهاي ايراني در دوران قاجار، لحظه شكوهمند عدل بندي و حمل فرش توسط تجار تبريزي منعكس و به عنوان اخباري مهم به اقصي نقاط دنيا ارسال شد. فرش در زندگي و فرهنگ اجتماعي ايرانيان در اواخر دوره قاجار جنان اهميت و حرمتي يافت كه بازتاب آن را در نقاشيها و مهمتر از آن در عكسهاي قاجاري مي توان ديد؛ آن گونه كه فرش عنصر تزييني و در تمام مجالس و اجتماعات از ضروريات شد. به همين روال بر روي عكسهاي قاجار مي توان تعداد بيشماري از فرشهاي آن عهد را ديد در تعداد زيادي از عكسهاي دوران قاجار كه مربوط به اجتماعات و حتي شخصيتها است. فرش دستباف ديده ميشود حتي اگر عكسي از اشرار و محكومان درالخلافه گرفته ميشد. در زير پاي آنان فرشي گسترده بود در اواخر دوران قاجار و دو دهه اول قرن چهاردهم هجري ، تقاضاي زيادي براي فرش ايران و تجارت موفق آن باعث شد تعداد زيادي از شركتهاي خارجي از كشورهاي چون انگليس، آمريكا، سوئيس، يونان و ... به سرمايه گذاري در فرش ايران و توليد انبوه آن ترغيب شوند و فصل ديگري به تاريخ فرش ايران، خاصه تاريخ معاصر آن اضافه شود. بخشي از مهمترين و نفيسترين فرشهاي ايران در همين ايام و به دستور همين شركتها در شهرهايي چون كرمان، اراك، همدان، تبريز و مشهد بافته شد. شركت توليد كنندگان قالي شرق (O.C.M) عطيه بورس و زيگلر از بزرگترين اين شركتها بودند.
قالي نفيس اردبيل
|
كيفيت ميراثي را كه طراحان و استادان قالي باف صفوي براي نوع بشر بجا گذاشته اند از روي مطالعه مختصري درباب هفت قالي كه لااقل به عقيدة نويسنده عالي ترين قالي هاي جهان هستند مي توان استنباط كرد.
من سعي نكرده ام كه در اين بحث چه از لحاظ ارزش هنري و چه تاريخ بافت و چه محل بافت تقدم و تاخري قائل شوم زيرا تعين قدمت قالي هاي قديمي كاري مشكل و حدسي بي احتياط است و تعيين محل بافت آنها هم آسانتر از مشكل اولي نيست و اين نكتة اخير بخصوص از بحث دربارة اولين قالي از هفت قالي معروفي كه ذكرش گذشت يعني قالي معروف به اردبيل كه در موزة ويكتوريا و آلبرت است روشن مي شود.
وجه تسميه اين فرش با قالي اردبيل از آن جهت است كه متعلق به مكاني در اردبيل مي باشد كه مقبرة شيخ صفي الدين (كه اسم سلسلة صفوي از نام او مشق شده)و شاه اسماعيل بوده است. اين قالي را در سال (893 م/ق1311) تجارتخانه اي موسوم به «زيگلر و شركاء» مقيم تبريز بدست آورد.
كتيبة زير كه مطلع يكي از غزليات حافظ است بر آن بافته شده است.
|
سرمرا بجز اين در حواله گاهي نيست
عملي غلام استادمقصود كاشاني في سنه 946
قالي اردبيل از لحاظ طرح و در بافت يكي از عالي ترين قالي هاي جهان است و چون داراي امضاي استاد و تاريخ بافت است يك سند مهم و درجة اول تاريخي هم بشمار مي ايد لذا اين قالي هستة مركزي دسته بندي گروهي از قالي هاي طرح ترنچي بسيار عالي و با شكوه گرديده است.
اين دسته قالي ها از لحاظ سبك به هم شبيه هستند و مي توان با اطمينان كامل آنها را منسوب به اواسط قرن شانزدهم ميلادي دانست، زيرا در سال 946 هجري كه مطابق 1539 ميلادي است بافته شده است و سال 946 سيزدهمين سال دورة طولاني سلطنت 52 سالة شاه طهماسب صفوي است.
|
قالي اردبيل بر خلاف بسياري از قالي هاي مشهور همزمان خود طرحي آرام و موقرانه دارد . از تصاوير ناراحت كننده حيوانات و اشكال ديگر عاري است زيرا اين قالي براي مكان مقدسي تهيه شده بود و طبق دستور قرآن مجيد صورت سازي چه انسان و چه حيوان ممنوع است.
طرح و بافت قالي عالي و قابل ستايش است. شانزده شمسه بيضي شكل به فواصل مساوي دورادور ترنج شانزده گوشه اي كه تقريباً گرد مي باشد قرار گرفته است و از روي اين طرح چنين مي توان استنباط كرد كه مي خواسته اند داخل گنبدي را نشان دهند كه دو قنديل طلايي از دو طرف سقف آن آويزان است طبق معمول يك ربع از ترنج وسط در هر يك از گوشه هاي قالي تكرار شده است و اين ابتكار بسيار خوش آهنگ و دلپذير است.
حاشيه قالي كه بحق معروف جهان است دو كناره باريك دلپذير دارد و در ميان اين دو كناره طرح ابري بسيار استادانه گنجانده شده است، اين نوع حاشيه براي تمام كشورهايي كه در آن قالي مي بافند الگوي اصلي شده است.
عموم متخصصين موافقت دارند كه يك قالي با اين طرح فوق العاده و اين مهارت و استادي در بافت جز بوسيلة اشتراك و تمركز مساعي گروهي از طراحان و بافندگان درجة اول كه متحملاً فقط در يك كارخانه قالي باقي سلطنتي متمركز مي شدند، ميسر نبوده است.
چون در قسمتي از دورة سلطنت شاه طهماسب پايتخت وي شهر تبريز بوده است، بعضي عقيده دارند كه اين قالي هم در تبريز و در كارخانه سلطنتي كه به امر شاه تاسيس شده بود بافته شده است گذشته از متخصصين مزبور عقيده دارند كه دسته قالي هاي زيبا و عالي نقش ترنجي كه در قرن شانزدهم بافته شده است وبي شك شباهت و قرابت كاملي با قالي اردبيل دارند، همه در تبريز بافته شده است.
قالي اردبيل در سال 946 هجري مطابق 1539 ميلادي تمام شده است ولي مدتها قبل از اين تاريخ شاه طهماسب كه متوجه شد شهر تبريز از نظر نداشتن حفاظ طبيعي در معرض خطر حمله دشمنان يعني تركان قرار دارد پايتخت خود را از تبريز منتقل كرده بود و بيم او هم كاملاً بجا بود زيرا در سال 940 هجري (1533 ميلادي) تركان شهر تبريز را گرفتند و در عرض بيست سال بعد لااقل چهاربار شهر مزبور بين تركان و ايرانيان دست به دست شده است .
آيا مي توان باور كرد هنگاميكه شاه طهماسب پايتخت خود را به قزوين منتقل ساخت كارخانه قالي بافي سلطنتي را در تبريز گذاشت. و به اين ترتيب قالي هايي كه براي مسجد اردبيل سفارش داده بود در غياب او و در زمان اشغال تبريز به وسيله ترك ها تمام شده بود؟
از جهات فني هم نمي توان پذيرفت كه تبريز محل بافت قالي اردبيل باشد زيرا اين قالي با گره معروف به گره فارسي بافته شده است، در صورتي كه اهالي تبريز ترك بودند وبي شك همانطور كه امروز هم با گره تركي قالي مي بافند آن روزها هم گره تركي بكار مي برده اند.
البته ممكن است تصور كرد كه استاد مقصود بافندة اين قالي به همراهي چند صدنفر كارگر بافندة با شاه طهماسب به تبريز رفته و كارخانة قالي بافي سلطنتي را در آن شهر تاسيس كرده باشد و هنگاميكه شاه طهماسب تصميم گرفت پايتخت خود را به قزوين منتقل كند بافندگان و كارخانة ايشان به قزوين منتقل شده باشند در اين صورت قالي معروف به«قالي اردبيل» و محتملاً بيشتر قالي هايي كه جزو اين رسته به شمار مي روندو در قزوين بافته شده اند.
ولي اگر چنين مي بود بايد قرائن و آمار و يا ذكري در تولد يا لااقل يك سنت افواهي از اين اقدام عظيم در قزوين به جاي مانده باشد، در حالي كه هيچ اثري باقي نيست و هرگز خود ايرانيان هم اشاره نكرده اند كه هيچ يك از قالي هاي دوره صفوي در قزوين بافته شده باشد به اين ترتيب اگر انتساب محل بافت قالي اردبيل به شهرهاي تبريز و قزوين بعيد به نظر مي رسد پس اين قالي و نظائر آنرا در كجا بافته اند.
شهرهاي جنوب ايران يعني كرمان و شيراز و شهرهاي مشرق ايران يعني مشهد را نيز مي توان از نظر فني خارج از حوزة اين قياس داسنت سلطان آباد در قرن 13 هجري در قرن 19 ميلادي تاسيس شده است.
در همدان گره تركي بكار مي رود و هيچ قرائن و آماري در دست نيست كه نشان دهد در اين شهر قاليهاي ظريف مي بافته اند.
شهر اصفهان هم تا زمانيكه جانشين طهماسب يعني شاه عباس آنرا پايتخت خويش ساخت و در آنجا كارخانة قالي بافي سلطنتي ايجاد كرد مركز بافت قالي هاي ظريف نشده بود بنابر اين فقط شهر اردبيل مي ماند و شهر كاشان كه زادگاه خود استاد مقصود بافندة قالي اردبيل بوده است البته ممكن است اين قالي در خود اردبيل بافته شده باشد و به استاد مقصود ماموريت داده باشند كه بافندگان را با خود به آن شهر ببرد و شايد در همان مكاني كه قرار بود قالي بكار رود دارهاي قالي را برپا كرده باشند كتيبة قالي هم داراي مضموني است كه غرض از آن رساندن اين مطلب است كه قالي در مكان مقدسي بافته شده است ولي در اين مورد هم به هيچوجه سنت و افواهياتي در اردبيل نيست كه اشاره به اين موضوع بكند و هيچ قابل باور نيست كه اگر قالي در خود بقعه و يا در حوالي آن بافته شده است مسموعاتي در اين باره دهان به دهان نقل نشده باشد بالاخره قالي اردبيل را ممكن است در كاشان بافته باشند ولي دليل اين احتمال آن نيست كه نام بافندة آن «كاشاني» بوده است زيرا در كشوري كه نام خانوادگي وجود نداشته دكر موطن مشخص فقط اضافه اي براي شناسايي و تميز هويت او بوده است و نيز دليل نمي شود كه استاد مقصود كاشاني در كاشان مي زيسته و يا در آن شهر به پيشينة خود اشغال داشته است.
ولي روي هم رفته مي توان در برابر تبريز با قزوين و يا اردبيل كه امكان بافتن قالي بقعه شيخ صفي در آنجا ضعيف است كاشان را به احتمال قوي تر حمل ساخت اين قالي دانست شهركاشان در عصر حاضر و در قرن هاي گذشته مركز كارهاي ظريف هنري بوده است.
شاردن در قرن 16 ميلادي درباب كاشان چنين مي نويسد در هيچ يك از شهرهاي ايران بيش از كاشان و حوالي آن اطلس، مخمل، تافته و ابريشم خواب و بيدار و زري ساده و گل ابريشمي و پارچة زربافت و سيم بفت نمي بافند سرانتوني شرلي نيز تقريباً به همين نهج دربارة كشان سخن راند و بخصوص متذكر مي گردد «قالي هاي اين شهر از نظر ظرافت سبب اعجاب مي شود و البته در كاشان هميشه گره فارسي بكار مي رفته و اكنون هم معمول است.
The Ardabil carpet is one of the largest and finest Islamic carpets in existence. It is also of great historical importance. It was commissioned as one of a pair by the ruler of Iran, Shah Tahmasp, for the shrine of his ancestor, Shaykh Safi al-Din, in the town of Ardabil in north-west Iran.
In a small panel at one end, the date of completion is given as the year 946 in the Muslim calendar, equivalent to 1539-40. The text includes the name of the man in charge of its production, Maqsud Kashani.
The carpet is remarkable for the beauty of its design and execution. It has a white silk warp and weft and the pile is knotted in wool in ten colours. The single huge composition that covers most of its surface is clearly defined against the dark-blue ground, and the details of the ornament - the complex blossoms and delicate tendrils - are rendered with great precision. This was due above all to the density of the knotting - there are 4914 knots in every 10 square centimetres (304 knots per square inch).
بررسی وضعیت معماری در ایران با تاکید بر مفهوم و کاربری بناها
بررسی وضعیت معماری در ایران با تاکید بر مفهوم و کاربری بناها
بی تردید معماری اسلامی در ایران، یکی از پدیده های بزرگ هنری این سر زمین است و جلوه ها و نقشینه های آن، که از گوشه و کنار این مرز و بوم به اتمام خصوصیات ویژگیهایش قد کشیده است، از چنان جاذبه و افسونی برخوردار است که هرگز نمی توانست سهم عظیمش را در تاریخ اسلامی این اقلیم نادیده گرفت.
خصوصیات معماری اسلامی آنچنان با روح فرهنگ سنتی و مذهبی و تاریخ اسلامی در هم آمیخته است که در تاریخ هنر معماری امتیاز بزرگ خود را به عنوان یک هنر غیر قابل تقلید و اقتباس برای همیشه حفظ خواهد کرد.معماری اسلامی بازتاب اندیشه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و مذهبی یک ملت است در طول یک تاریخ، با الهام از یک معنویت قابل لمس و یک تربیت مذهبی انسان ساز و شخصیت پرداز، آشکار است که تحلیل و بررسی همه این موضاعات فرصتی را می طلبد.
مسجد
مسجد قلب شهر
از گذشته های بسیار دور مراکز مذهبی هسته مرکزی شهر را تشکیل می داد و از اهمیت اساسی برخودار بود.بر همین اساس، با خاموش شدن آتشکده ها در ایران لزوم جایگزینی آنها با مراکز عبادی جدید احساس گردید.بر همین اساس مساجد بسیاری در مناطق مختلف ایران در مدت زمان کوتاهی ساخته شدند.
مسجد در این دوران نهادی است که کلیه فعالیتهای مربوط به شهر را در بر می گیرد.مسجد تنها عبادت نیست بلکه نقش وسیع را بر عهده دارد.چنانچه بخش عمده از فعالیتهای سیاسی در آنجا صورت می گرفت.حاکم شهر باید بعد از نماز روز جمعه در آنجا خطبه بخواند . حضور جمع صحبت کند و خط مشی سیاسی خود را روشن سازد.تبادل نظر در زمینه مسائل سیاسی، اجتماعی و مسائل مربوط به شهر در این محل بین مردم صورت می گیرد.مساجد در بیشتر موارد کتابخانه های بزرگی را در بر می گرفته اند. 1P}
تأثیر معماری بیزانسی و ایرانی بر معماری اسلام
معماری اسلام بیشتر عوامل خود را از دو سنت کهن، معماری ایرانی از یک طرف و معماری بیزانسی از سوی دیگر الهام گرفته است.از هنگامی که سر زمینهای قلمرو ساسانی و بیزانس به تصرف مسلمانان در آمد همه تجربیات و آگاهیهای فنی این دو تمدن کهن در اختیار و در خدمت آیین نو قرار گرفت و گرنه چنانچه می دانیم خانه پیامبر-مسجد مدینه-با ستونهای چوبی بر پا شده بود.چنین معماری که شاخص ترین معماری مدینه بود نمی توانست از نظر معماری چیز تازه ای به سر زمینهایی که بعدها قلمرو دین اسلام گشت بیاموزد. 2P}چرا که بنیان نخستین مسجدی که به دست رسول اکرم(ص)ساخته شد، محوطه چهار گوش با دیواری ساده و کوتاه بود که با استفاده از تنه و شاخه درخت خرما، قسمتی از آن مسقف شده و در کنار آن، صفحه ای ساده برای تعدادی از اصحاب پیامبر تدارک دیده شده بود.از این رو، بنای اولیه مسجد، فاقد ویژگیهای خاص فنی یا هنری بود؛چرا که شبه جزیره عربستان به جهت شرایط اقلیمی و شیوه زندگی، فاقد معماری به معنای خاص آن بود و حتی خانه کعبه که مهمترین بنای آن سر زمین به شمار می رفت، چهار دیواری ساده ای بیش نبود.
چنان که گفته شد این مساجد در ابتدا با طرحی ساده آغاز، اما سنتهای فرهنگی و هنری ملل مختلف، با گذشت زمان، تأثیراتی بر طرحهای نخستین نهادند و بناهای با شکوهی پدید آمد که هر چند در محل و اصول شباهت هایی با هم داشتند، اما هر کدام نمایانگر سنتهای معماری منطقه خود بودند.در یک نگرش کلی، معماری ایران، بیزانس و تا حدودی شمال آفریقا، الگوی (1)-جوادی، آسیه:معماری ایران، 84 مقاله به قلم 33 پژوهشگر ایرانی، مجرد، تهران، 1363، ص 173..P}
(2)-جوادی، آسیه:همان، ص 173.P}
معماری مساجد اسلامی بوده اند؛هر چند که مساجد به عنوان بناهایی مذهبی با کارکرد معین، ویژگیهای خاص خود را داشتند. 1P}
در ضمن این نکته را باید اضافه کرد که سبک معماری بیزانسی در مساجد دوره اموی رواج و نفوذ داشته و در دوره عباسیان سبک ساسانی احیاء گردید. 2P}
مساجد در ایران
قدیمی ترین مساجدی که امروزه پا بر جا می باشند و تا حدود زیادی نیز اصالت خود را حفظ کرده اند، مسجد جامع فهرج و مسجد تاریخانه دامغان هستند که هر دو مربوط به قرن دوم هجری اند.این مساجد دارای صحنی در میانه، شبستانی در جانب قبله و رواق هایی در اضلاع دیگر صحن هستند که از این نظر شباهتی به مساجد اولیه اسلامی در مدینه، بصره، کوفه و سامرا دارند.علی رغم این تشابه که بنا به ضرورتهای کاربردی پدید آمده است، شیوه معماری، عناصر و مصالح آنها کاملا ایرانی است، به عبارت دیگر تفاوتی که آنها را از بناهای ساسانی متمایز می سازد، نه در ساختمان و نه در شکل آنها و نه حتی در طرح نقشه آنها، بلکه در صورت و لباس است که اسلام به بناهای ساسانی پوشانده است.
در قرون سوم و چهارم هجری، با شکل گیری دولتهای محلی و ملی، طاهریان، صفاریان، سامانیان، غزنویان و آل بویه معماری، خاصه بنای مسجد، پیشرفت و گسترش فراوانی یافت که هر چند امروزه آثار چندانی بر جای نمانده است، اما داده های باستان شناسی و منابع مکتوب تاریخی، اطلاعات زیادی در اختیار محققان قرار می دهد.به نوشته مورخان اسلامی، صفاریان در سال 281 ه، مسجد بزرگ و با شکوهی در شیراز بنیان نهادند که مسجد عتیق شیراز بر بقایای آن قرار گرفته است.همچنین در حفریات باستان شناسی ای که در مساجد جامع اصفهان، اردستان، ساوه، یزد و...صورت گرفته، بقایای قابل توجهی از مساجد دوره آل بویه کشف شده است.بخش قابل توجه بنای مسجد جامع نایین نیز مربوط به همین دوره است.
(1)-عقابی، محمد علی:دایره المعارف بناهای تاریخی در دوره اسلامی(مساجد)، حوزه هنری، تهران، 1378، ص 7.P}
(2)-جوادی، آسیه، همان، صص 175-173.P}
با تشکیل دولت مقتدر و نسبتا با ثبات سلجوقی و قدرت گیری وزیران با کفایت ایرانی همچون خواجه نظام الملک، پیشرفتهای مختلفی در زمینه های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، علمی و معماری به وجود آمد.در همین روزگار، مساجد و مدارس بزرگ و معتبری در سراسر ایران ساخته شد که یکی از پر آوازه ترین آنها که اکنون نیز با تغییراتی پا بر جاست، مسجد جامع اصفهان است که خود بر روی مسجدی از دوره آل بویه و قبل از آن ساخته شده است.پیدایش طرحهای جدید معماری، بویژه طرح چهار ایوانی، استفاده از عناصر جدید معماری، پیشرفت های تکنیکی خاصه در زمینه بر پایی گنبد بر مقاطع مربع و استفاده متناسب و زیبا از تزئینات آجر کاری، گچبری، و کتبه نویسی برای تزئین مساجد که ادامه دهنده و کامل کننده طرحهای دوره آل بویه هستند، از ویژگیهای معماری این دوره محسب می شوند.
بعد از فروپاشی سلجوقیان، خوارزمشاهیان در عمر کوتاه خویش، مساجد کم نظیری بنا نهادند که از جمله آنها می توان به مساجد دو ایوانه ملک زوزن و فریومد و تعداد دیگری از مساجد خراسان اشاره کرد.استفاده از طرح دو ایوانه، تزئینات بسیار زیبای آجر کاری به همراه قطعات کاشی و کتبه نگاری زیبا، از ویژگیهای این دوره است.
هجوم مغولان مدتی پیشرفت معماری را به رکود کشانید؛اما با تشکیل دولت ایلخانی و گرایش ایلخانان مغول به فرهنگ و دین ایرانیان، دو باره این هنر گرانقدر با سرعت بیشتری توسعه یافت و مساجد بزرگ و با شکوهی ساخته شد؛مسجد جامع ورامین، مسجد جامع علی شاه (ارگ علی شاه)، مسجد مجموعه شیخ عبد الصمد نطنزی و با یزید بسطامی، از شاهکارهای این دوره می باشند.تداوم و تکامل طرحهای دوره سلجوقی، توجه به ارتفاع، گسترش حجم کاشیکاری، استفاده وسیع از گچ بری و گچکاری، از ویژگیهای این دوره محسوب می شدند، سنت معماری دوره ایلخانی، در دوره تیموری، با ساخت مساجد بی نظیری چون مسجد گوهر شاد، مسجد کبود تبریز و بناهای متعددی در یزد و اصفهان و مشهد ادامه یافت.هنر کاشیکاری معرق نیز در این دوره به تکامل رسید؛به طوری که کمتر می توان نظیری برای کاشیکاری معرق این دوره از جمله در مسجد کبود تبریز و مسجد شاه مشهد پیدا کرد.
با ظهور دولت شیعی صفویان، معماری با اقبال بیشتری رو به رو شد و شاهان مقتدر و هنر دوست دولت این سلسله همچون شاه تهماسب اول و شاه عباس اول، بناهای بسیاری ساختند که از جمله بهترین مساجد این دوره-که توسط شاه عباس اول بنا شده-می توان به مسجد شیخ لطف اللّه و مسجد امام اصفهان اشاره کرد که هر دو جلوه ای کم نظیر از هنر و زیبایی به شمار می آیند.از ویژگیهای معماری این دوره، گسترش استفاده از طرح چهار ایوانی در بنای مساجد و همچنین استفاده گسترده از کاشی خشتی به جای کاشی معرق است.
دوره افشاریه عمر کوتاهی داشت.با این حال، مسجد کبود گنبد در کلات نادری، از آثار نیکوی این دوره است.حکمرانان زندیه در شیراز نیز مساجد زیبایی بنیان نهادند که شبستانهای ستوندار آنها با ستونهای سنگی یکپارچه-که به زیبایی و تناسب کامل و به شکل مار پیچ تراش خورده- از زیباترین شبستانهای ستوندار ایران محسوب می شوند.
در دوره قاجاریه اگر چه مصادف با رکود و افولی در بیشتر زمینه های هنری بود، اما به جهت اهتمامی که تعدادی از پادشاهان و بزرگان کشوری به ساخت بناهای مذهبی داشتند، مساجد با شکوه و معتبری چون مسجد امام تهران، مسجد و مدرسه شهید مطهری(سپه سالار)، مسجد امام سمنان...ساخته شد.
اما در مورد معماری مساجد دوره اخیر باید گفت که اگر چه از مصالح و تکنیک های جدید و مدرن و امکانات بیشتری برخوردار است ولی متأسفانه از تکنیک و هنر مدرن بی بهره اند. 1P}
مدارس
تکوین هر فضای آموزشی نشان دهنده پیدایش نوع فعالیتی تخصصی در جامعه است که انجام آن به فرا گیری آموزشهایی معین و با برنامه نیازمند است.
در این قسمت، ابتدا اطلاعاتی اجمالی در مورد فضاهای آموزشی در ایران پیش از اسلام و بعد از اسلام ارائه می دهیم و پس به نوع معماری آن می پردازیم.
(1)-عقابی، محمد مهدی:همان، صص 9-7.P}
پیش از اسلام دو عامل مهم اداری و مذهبی موجب پیدایش فضاهای آموزشی شد.دستگاه اداری و مذهبی کشور همزمان با هم در دوره ساسانیان به گونه ای توسعه یافت که از یک سو افزایش تعداد و منزلت دبیران به تکوین طبقه خاص از آنان منجر شد و از سوی دیگر صدها آتشکده ساخته شد که برای تأمین مربیان و مبلغان مذهبی به هزاران موبد نیاز داشت.
آموزش علوم اداری و مذهبی در همه دوره ها از یکدیگر متمایز نبود، بلکه حداقل در برخی از اوقات در دوره ساسانیان در یک فضا و به وسیله موبدان صورت می پذیرفت.آموزش بیشتر جنبه طبقاتی داشت و فقط گروهها و قشرهای معینی می توانستند از آن بهره برند.فضاهای آموزشی نیز اغلب در مجاور مراکز اداری و سلطنتی یا مراکز مذهبی جای داشتند.
پس از ورود اسلام بر ایران، دو عامل مهم، یعنی افزایش و گسترش منابع فقه و علوم مذهبی و کار کردهای اجتماعی آن و دوم رقابتهای مذهبی-سیاسی موجب تکوین مدرسه ها شد. 1P}
باید گفت که در صدر اسلام تدریس علوم مذهبی در مساجد انجام می شد و به تدریج با توسعه علوم اسلامی فضای آموزشی از مساجد جدا گشت. 2P}
نخستین مرکز علمی و فرهنگی این دوره موسوم به بیت الحکمه در بغداد بود و به تدریج از اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم علما و امرا اقدام به تأسیس دارالعلوم کردند و بالاخره در اواسط قرن پنجم مدرسه وضع محقر پیشین خود را از دست داد و به طور محسوس توسعه یافت و مدرسه علوم دینی از تملک خصوصی بیرون و به صورت تأسیسات سیاسی در آمد که رسما زیر نظر دولت اداره می شد.
اولین مدارس را خواجه نظام الملک در سال 475 هجری در بغداد، ری نیشابور و جرجان... ساخت که به نظامیه مشهور بود. 3P}نظام الملک نخستین کسی بود که برای مبارزه با اسماعیلیان و دیگر گروههای رقیب، تعداد قابل ملاحظه ای مدرسه با تشکیلات منظم احداث کرد.اهمیت سیاسی مدرسه ها در حیات کشور چنان بود که خواجه، طلاب را«سپاهیان شب»لقب داده بود. 4P} (1)-کیانی، محمد یوسف:معماری ایران در دوره اسلامی، سمت، تهران، 1379، صص 140-139.P}
(2)-کیانی، محمد یوسف:تاریخ هنر معماری ایران در دوره اسلامی، سمت، تهران، 1374، ص 9.P}
(3)-گدار، آندره:هنر ایران، ترجمه بهروز حبیبی، انتشارات دانشگاه ملی، تهران، 1345، صص 413-412.P}
(4)-کیانی، محمد یوسف:معماری ایران دوره اسلامی، سمت، تهران، 1379، ص 140.P}
معماری مدارس
معمول شدن بنای مدارس تأثیر زیادی در سبک ساختمان مساجد داشته، زیرا ایرانیان از آن زمان توانسته اند که تطّوری در بنای مساجد و مدارس بدهند و عموما در این دوره مدارس دارای حیاطهای مستطیل، باز و با اتاق گنبد داری که در آنها به کار رفته بود و رفته رفته صحنهای مساجد مانند فضای حیاط مدارس شکل گرفت. 1P}
بعدها نقشه چهار ایوانی که مورد توجه معماران قرار گرفت برای فضاهای آموزشی طرح متعارف شد.در اطراف ایوانها، حجره هایی به صورت یک یا دو طبقه برای استفاده و اقامت شبانه روز دانشجویان و طلاب علوم دینی ساخته شد. 2P}این فضای معماری مدارس همزمان با تحولی که در معماری مساجد در دوره سلجوقیان به وقوع پیوست، دگرگون شد و به شکل چهار ایوانی در آمد.
طرح چهار ایوانی که حداقل از دوره اشکانیان شناخته شده بود و به کار می رفت، چنان مورد استقبال قرار گرفت و گسترش یافت که خارج از مرزهای ایران نیز مورد بهره برداری واقع شد. نحوه استفاده از فضا در مدرسه هایی که به مذاهب اربعه اختصاص می یافت، به این ترتیب بود که هر ایوان به انضمام جبهه ای از فضای مجاور آن برای پیروان یک مذهب در نظر گرفته می شد(مانند مستنصریه). 3P}
به طور کلی، معماری مدارس اواخر دوره سلجوقی و بویژه از زمان ایلخانیان و تیموریان به بعد که ساخته شده اند، 4P}به صورت یک حیاط چهار گوش، یک ایوان بزرگ یا ایوان قبله، دو ایوان دیگر هم که قدری کوچکتر از اولی هستند در مرکز اضلاع جانبی و در مقابل ایوان قبله ایوان چهارمی بوده که کوچکتر از آن و محققا دالان مدخل مدرسه بوده است. 5P}مانند مدرسه غیاثیه (1)-زکی، محمد یوسف:صنایع ایران بعد از اسلام، ترجمه محمد علی خلیلی، اقبال، تهران، 1320، ص 12.P}
(2)-کیانی، محمد یوسف:تاریخ هنر معماری ایران در دوره اسلامی، سمت، تهران، 1374، ص 9.P}
(3)-کیانی، محمد یوسف:معماری ایران دوره اسلامی، سمت، تهران، 1379، ص 141.P}
(4)-همان، ص 138.P}
(5)-آندره، گدار:هنر ایران، صص 415-414.P}
خرد گرد، مدرسه های بالا سر، دودر، پریزاد در مشهد، مدرسه هایی چهار باغ و صدر اصفهانی، مدرسه معصومیه و ابراهیم خان در کرمان. 1P}
نکته قابل ملاحظه دیگر در مورد این مدارس، غیر از همان صحن چهار گوشی که در اطراف چهار ایوان دو پوش با طاق های منحنی شکل که به سبک ایرانی است، وجود مناره های استوانه ای شکل مرتفعی که در دو طرف مدخل مستطیل و یا مربع شکل مسجد قرار گرفته و بر فراز این مدخل به سبک طاق ایرانی بزرگ نیز مشاهده می شود، نیز قابل توجه است.در این ساختمانهای ایرانی بویژه معماری مغولی آن، برای تزئین بنا گچ بری را مخصوصا در ساختمان محرابها زیاد به کار برده اند، ولی آنچه در حقیقت در این سبک ساختمانها تجدد و تطّور به شمار می رود عبارت از استعمال انواع مختلف کاشی و آجر لعاب صدفی دار می باشد و می توان گفت که صنعتگران و اساتید فن در این دوره توانسته اند فن نقش و نگار بر روی کاشی و آجر و معرق را به منتها درجه کمال و اتقان برسانند، مانند مسجد کبود تبریز. 2P}
طبقه بندی کلی در مورد طرح مدارس مهم را می توان به صورت، طرح مدارس دو ایوانی، چهار ایوانی و شبه چهار ایوانی(دو محوری)تقسیم کرد، اما تنوع طرحها بویژه طرح مسجد- مدرسه ها، چنان است که کمتر می توان دو یا چند مدرسه را یافت که کاملا شبیه یکدیگر باشند.
اغلب مدارس بزرگ در امتداد یا جوار بدنه بازار و راسته های اصلی احداث می شدند.شهرهایی مانند اصفهان، تبریز و یزد نمونه های خوبی از این موضوع هستند.علاوه بر آن، تعدادی مدرسه نیز در محله های بزرگ شهر به وسیله اعیان و بزرگان محلی احداث می شد. 3P}
آرامگاهها
آرامگاهها در دوره پیش از اسلام
هر چند که قسمت اعظمی از معماری اوایل دوره اسلامی ایران با میراث معماری پیش از اسلام تأثیر پذیرفته ولی باید گفت که هیچ نوع نشانه مهمی از آثار آرامگاهی که مستقل بنا شده (1)-کیانی، محمد یوسف:همان، ص 138.P}
(2)-زکی، محمد حسن:همان، صص 27-26.P}
(3)-کیانی، محمد یوسف:همان، ص 141.P}
باشد وجود ندارد.گور با شکوه کوروش در پاسارگاد استثنایی است، کوروش را در معبدی با سقف شیبدار به خاک سپرده اند، این معبد یاد آور زیگورات های قدیم و معبد مصصیر است.چرا که مزار کوروش شش پله دارد که شکل آن به صورت زیگورات نشان دهنده این است که در زمان کوروش هم، کوه و شکل نمادی آن به همان اندازه بین النهرین اهمیت داشته است.
به غیر از آرامگاه کوروش، شاهان بعدی هخامنشی در اتاقهای تدفینی که در کنار صخره در دل کوه کنده شد، قرار گرفته، چنین گورهای صخره ای ظاهرا تا مدتی پس از بر افتادن آن سلسله نیز رواج داشته است.
رسم خاکسپاری در ایران پارتی نیز ظاهرا با ساختن آرامگاه همراه نبوده است؛اما در مورد شاهان ساسانی، در حالی که آنان به تمامی پشتیبان آیین دولت زرتشتی نبودند، مقررات سخت ویژه آن آیین دایر بر دور انداختن اجساد که تصور می شد عفونت روحی مرگبار آنها زمین را آلوده می ساخته است، هر تمایل به مرده پرستی و معماری آرامگاهی را از بین می برد.لاشه ها را بر روی سکوهای بر افراشته یا در دخمه هایی که ترجیح می دانند در جایی دور افتاده باشد، در فضای باز قرار می دانند و هنگامی که مرغان لاشخواره یا جانوران، گوشتهای آنها را بر می داشتند، استخوانها را گرد آوری کرده، در ستودان ها دفن می نمودند.
آرامگاههای دوره اسلامی
البته اسلام نیز از هر گونه یادگاری رسمی برای مردگان رو گردان بود.پیامبر اسلام(ص)نیز سفارش کرده بود که گورها هم سطح زمین باشند و مدفن خود پیامبر نیز در درون خانه اش واقع شده ولی در حدود هفتاد سال پس از وفات پیامبر(ص)مقبره ایشان در مکان مقدس تری در مسجد با شکوه پیامبر، به دست ولید اول، خلیفه اموی، بنا گردید.
با وجود دیدگاههای واضح سادگی اماکن تدفین مرسوم در اوایل دین اسلام، کنار گذاشته شد. و در مورد رسوم تدفین نیز سرپیچی هایی جزئی صورت گرفت.
از جمله این تخلفات به کار گیری کفن ابریشمی و رواج نوعی لوح یاد بود به شکل سنگ نبشته قائم بر روی قبر و نصب سایه بان بر روی آن، برای محافظت از باد و باران 1P}و بر اثر گذشت زمان، وسیله دیگری برای اعتبار بخشیدن به آرامگاه پیدا شد و محرابی به آن افزوده گشت.و به این ترتیب مدفن به عبادتگاه تبدیل شد، بدین سان ساختن آرامگاه که عملی کاملا شیعه وار است، از سنت دیر پای اسلامی که طبق آن هر مکانی می توانست به عنوان مسجد مورد استفاده قرار گیرد، بهره گرفت و سراسر ایران بسیاری از امامزاده ها، امروز جانشین مسجد شده اند. 2P}
نقش آرامگاهها در معماری ایران بسیار مهم بوده است و چنان برای فرمانروایان و بزرگان حیاتی بوده که گاه نخستین کار فرمانروایان پس از بر تخت نشستن، اقدام به ساختن آرامگاه خود می کردند.در مقام کاری برای اثبات جاودانگی. 3P}
به طور کلی، به زودی بنای آرامگاهها به عنوان سمبل خواسته های سیاسی و مذهبی شیعه بذل گردید.این بناها به دو گروه مقبره های مذهبی و شیعه شناخته شد و می توان این بناها را به دو گروه مقبره های مذهبی(امامزاده ها)و غیر مذهبی تقسیم کرد.
این گونه بناها در طول زمان توسعه یافته و از یک آرامگاه معمولی به مجموعه های بسیار باشکوهی تبدیل شده اند(مانند مجموعه بناهای مشهد، قم، بسطام و شیخ صفی).مقبره ها اغلب با نقشه های مدور، مربع و هشت ضلعی با شیوه های گوناگون معماری احداث شده اند(مانند، مرقد اسماعیل سامانی در بخارا، گنبد قابوس در دشت گرگان، برج رادکان در خراسان، برج علاء الدین در ورامین و بنای سلطانیه در زنجان).
همانند سایر بناهای اسلامی مقبره ها نیز با آجر کاری، گچ بری، کاشیکاری و آیینه کاری تزئین شده اند.
(1)-هیلن، برند، رابرت:معماری اسلامی(فرم، عملکرد، معنی)، ترجمه ایرج اعتصام، شرکت پردازش و برنامه ریزی شهری، تهران، 1377، صص 315-314.P}
(2)-کیانی، محمد یوسف:تزیینات وابسته به معماری ایران در دوره اسلامی، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 1376، صص 60-58.P}
(3)-پوپ، آرتوریهام:معماری ایران، ترجمه رضا بصیری، میر(گونتبرگ)، تهران، 1363، ص 12.P}
تنها در ایران دوره اسلامی است که ایجاد مقبره ها و زیارتگاهها از چنین سابقه طولانی و ویژگیهای معماری منحصر به فرد و تزئینات با شکوه برخوردار است.این گونه بناها به نام برج، گنبد، بقعه و مزار نیز معروف شده اند(مانند برج رادکان، گنبد قابوس، بقعه شیخ صفی).{ 1P}
اشکال معماری آرامگاهها
دو نوع اساسی معماری آرامگاهی در ایران عبارتند از، مقبره برجی شکل و قبر چهار گوش گنبددار.در مورد چهار گوش گنبددار باید گفت که این مقبره ها همان معیار آتشکده ساسانی یا چهار طاق است که چهار وزن محوری یک طرح مربع شکل را شکافته و گنبدی بر فراز آن قرار گرفته است به تدریج این طرح چهار گوش به طرح هشت گوش تبدیل شد.
طرح هشت گوش بر خلاف طرح چهار گوش، که گوشه ها باعث تضییع فضا گشته، بیشتر عامل کارهای تزئین می شد تا پرداختن به بنا.از نمونه این آرامگاهها می توان از بزرگترین آرامگاه رفیع گنبددار سلجوقی یعنی مقبره سلطان سنجر در مرو و روزگار ایلخانیان قبر الجاتیو در سلطانیه است که یک هشت ضلعی گنبددار به بلندی پنجاه و سه متر است.
نوع عمده دیگر آرامگاه، برجهای مقبره ای است که اصل و ریشه این نوع بنا مشخص نیست؛ اگر چه احتمالات بسیاری را می توان مورد بحث قرار داد.چادرهای ترکی، برجهای دیده بانی چین و مقابر برجی شکل پالمیری از جمله آنها است.
این آرامگاهها مانند یک استوانه بلند با بامی مخروطی شکل مانند آنچه در مورد طرح گنبددار چهار گوش اتفاق افتاده است، می باشد چندی نگذشت که این دستور العمل ابتدایی تکامل یافت. سریعا و پی در پی برجهای آرامگاهی با پره ها ستونهای جسمی و پشتبندی گوشه ای ساخته شد.در حالی که استوانه ساده جای خود را به مقابر هشت ضلعی، شش ضلعی، ده و دوازده ضلعی و اقسام بناهای مرتفع ستاره ای شکل داد.
اختلاف برج مقبره ای هشت گوش با هشت ضلعی گنبددار در طول و عرض آنها است؛یعنی برجهای مقبره ای هشت گوش ارتفاع شان بلند ولی از لحاظ عرض محدود و فشرده می باشند.از (1)-کیانی، محمد یوسف:تاریخ هنر معماری ایران در دوره اسلامی، سمت، تهران، 1374، ص 10.P}
نمونه این مقبره ها، برج طغرل و گنبد قابوس، برجهای پرده دار بسطام و اردکان شرقی و ورامین را می توان نام برد.
در ضمن باید گفت که آرامگاههای دوران صفوی و روزگار پس از آن سیر قهقرایی پیموده، در این هنگام مقابر غیر مذهبی به طور قطع جای خود را به قبور مقدسین دادند، جایگاه طبیعی چنین آرامگاههایی اغلب کاملا بزرگ و مجلل بوده، بناهای فرعی و صحنهای مجاور و باغهای وسیعی را شامل می شد، به طور مثال، بقعه اردبیل که نه تنها یک آرامگاه، بلکه چندین مقبره را در برداشت.
توسعه، مرمت و باز سازی بقعه ها سهم عمده کوشش در راه معماری آرامگاهی دوره صفویه و روزگار پس از آن است، بقاع ماهان و تربت جام فقط دو نمونه در میان بسیاری از این قبیل بناها است و نیز می توان آثار نادر شاه را در مقیاس بزرگ در مشهد یا آثار شاهان قاجار را ذکر کرد که سلاطین اخیر به طور کلی بانی هیأت فعلی حرم حضرت معصومه(س)در قم بودند. 1P}
کاخ ها
احداث کاخها در ایران به گذشته های بسیار دور باز می گردد.مفهوم امروزی کاخها با مفهوم این کلمه در گذشته متفاوت است.در گذشته بناهایی منفرد با نوعی معماری برتر از دیگر بناها احداث می گردید که کاربردهای متعددی داشت 2P}و فقط یک ساختمان تنها نبود، بلکه یک مجتمع کامل محسوب می شد که می توانست تا یک مایل طول و بیش از نیم مایل عرض داشته باشد.چنین مجتمعی برای برآوردن تمامی نیازهای خصوصی و رسمی دربار طراحی می شده است، که مطابق با آن، اقامتگاه خصوصی وسیع پادشاه، خانواده اش و ملتزمین او به انضمام تسهیلاتی برای محافظان وی شامل سر باز خانه، اسلحه خانه و اصطبل 3P}و کلا به جای قلعه دفاعی و همچنین دیوانهای مختلفی برای مقامات پادشاه و حتی زمانی نیز به عنوان معبد استفاده (1)-همان، صص 78-77.P}
(2)-همان، ص 12.P}
(3)-هلین برند، رابرت:همان، ص 499.P}
می شد(چغارنبیل).به تدریج ماهیت این بناها تغییر یافت و کاخها یا قصرها در ایران مقر حکومت سلسله های مختلف شد، برای مثال، در زمان هخامنشی تخت جمشید، در زمان اشکانی کاخ آشور، در زمان ساسانی، تیسفون و کسری در سروستان را می توان نام برد.در دوره اسلامی این گونه بناها به تدریج برای سکونت و امور حکومتی استفاده گردید.
از صدر اسلام کاخ یا بنای با شکوهی که در مقیاس برتر ساخته شده باشد به جای نمانده است. 1P}اما باید گفت که امویان بسیار علاقه مند به زندگی شهری بوده، و بزرگان اموی در ساختن اقامتگاههایشان به الگوی رومی و ایرانی ساسانی پایبند بودند.نمونه هایی از کاخهای آن دوره، کاخهای چون قبه الخضراء در دمشق و کاخهای زمستانی عمره، المشتی، خربه الفجر، الخرانه و...می توان نام برد.البته بقایای آن به صورت ویرانه هنوز پا بر جاست.در مورد تزئینات این بناها باید گفت که این بناها تزئینات بسیار زیبایی همچون نقاشی، موزائیک و گچ بری داشتند. 2P}
از دوره عباسیان نیز شاهد بسیاری از کاخها هستیم، این کاخها از طرح و معماری ساسانی تأثیر پذیرفته است، چرا که پایتخت پادشاهان ساسانی، تیسفون، به بغداد-پایتخت عباسیان- نزدیک بود و معماران مسلمان از معماری این دوره الهام گرفته اند، البته ناگفته نماند که کاخهای ساسانی نیز صرفا در ادامه سنت ساختمان سازی کاخهای بین النهرین و اشکانی بوده و شهر بغداد به دستور منصور ساخته شد، از طرحهای بین النهرین در زمان آشوریان، عهد اشکانی(العضر)و طرح شهرهای ساسانی چون شیز، داربکرد و فیروز آباد استفاده و کاملا الهام گرفته از معماری ساسانی است.به طور مثال، شهر بغداد مانند فیروز آباد چهار دروازه رو به چهار جهت اصلی دارد و این شهر به کلی مانند معماری اشکانی و ساسانی دایره ای شکل است و خود کاخها چهار گوش و هر یک تالار گنبدی مرکزی داشته که از آن چهار ایوان به همان محورها به مثابه دروازه های شهر باز می شده است.و به تمامی همانند کاخهای ساسانی-گنبد، ایوان، حیاط...دارد.
(1)-کیانی، محمد یوسف:همان، ص 12.P}
(2)-همان، ص 12.P}
در مورد تزئینات بناها از کلیساهای مسیحی الهام گرفته و از تزئینات ظریف مانند موزائیک شیشه ای، سنگ، مرمر، سنگ فرش، نقاشی آبرنگ روی گچ، برنزهای زر اندود، صدف، کاشیهای های پر زرق و برق، سنگ لاجورد، شیشه هزار تکه، عاجهای حک شده و مینا کاری شده، آبنوس ...به نمایش گذاشته می شد. 1P}
خلفای عباسی این بناها را دار الخلافه می نامیدند به مانند دار الشجره، دار الخیل، دار الریحانین. نام دیگر کاخهای آنها نیز جوشن الخاقانی، بلکواره، قصر الجیس، قصر العاشق...می باشد. 2P}
کاخهای دیگر در ایران، در اواخر قرن چهارم در دوره آل بویه عضد الدوله کاخی در شیراز بنا نهاد و در قرنهای پنجم و ششم هر چند در خود ایران به معنای مرزهای سیاسی امروزی کاخی وجود ندارد ولی در جمهوریهای آسیای میانه(در مرو و ترمز)و دو کاخ دیگر در افغانستان(غزنه و لشگر بازار)کاخهایی را بنا نهادند. 3P}
اما از زمان صفوی احداث کاخها وارد مرحله تازه ای شد و در پایتختهای سه گانه آنها(تبریز، قزوین و اصفهان)نمونه های جالب توجهی ساخته شد.کاخهای چهل ستون، هشت بهشت و عالی قاپوی اصفهان، صفی آباد بهشهر، فین کاشان و فرح آباد ساری از مهمترین نمونه های شیوه معماری عهد صفویه می باشند.
ایجاد کاخها به همین شیوه تا عهد نادر شاه(مانند خورشید کلات)و عهد قاجار(مانند کاخ صاحب قرانیه و شمس العماره)ادامه یافت.بسیاری از کاخهای موجود در سعد آباد و نیاوارن متعلق به دوره پهلوی هستند.
کاخها در ایران نقشه های گوناگون داشته است.برخی کوشک مانند بوده اند(مانند هشت بهشت و صفی آباد)، بعضی نقشه مربع و مستطیل داشته اند و برخی چند ضلعی بوده اند.
(1)-هیلن برند، رابرت:همان، صص 471-460؛هوگ.جان:هنر معماری در سر زمینهای اسلامی، ترجمه پرویز ورجاوند، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1348، صص 41-40.P}
(2)-همان.P}
(3)-هلین برند، رابرت:همان، ص 482.P}
مهمترین مسأله در ساختن کاخها، بویژه از عهد صفوی به بعد، تزئین با کاشیکاری، گچبری، آیینه کاری و سنگ کاری است. 1P}
حمام ها
مردم ایران، چه پیش و چه بعد از ظهور اسلام به پاکیزگی اهمیت زیاد می دادند، اما بعد از ظهور اسلام این موضوع از اهمیت بسزایی برخوردار شد.
در قبل از اسلام، پیروان آیین مهر و زرتشت به پاکیزگی توجه داشته و کلمه پادیاو(پادیاوی یعنی غسل، وضو، پاک کردن و پاکیزه نگاه داشتن و واژه پاسیو هم به همین منظور است)از آن زمان ریشه می گیرد.پایتو همان محل تمیز کردن و در مساجد به وضو خانه گفته می شده است. این واژه در زبان فرانسه به(oitap)تبدیل شده و دوباره به ایران باز گشته به صورت پاسیو به کار گرفته شده است.
در گذشته های دور(از حدود 1500 یا 2000 سال قبل)شستشوی معمولی به صورت کنونی باب نبوده است.گرمابه ساختمانی گرم با ظرفی بزرگ به نام آبزن بوده است.از آن جهت که آب استفاده شده را بعد از استحمام روی زمین یا به آسمان پاشیده و به هیچ عنوان آن را وارد آب پاک نمی کردند. 2P}
طبق مدارک باستان شناسی از جمله قدیمی ترین حمامها، حمامی در تخت جمشید از دوره هخامنشی و حمامی در کاخ آشور متعلق به دوره اشکانیان است.
بعد از ظهور اسلام، پاکیزگی-بویژه غسلهای متعدد و وضو برای نمازهای پنجگانه-در زندگی روزمره مسلمانان از اهمیت ویژه ای برخوردار شد تا جایی که سخن گهر بار رسول اکرم(ص) «النظافه من الایمان»شعار هر مسلمان گردید.
(1)-کیانی، محمد یوسف:همان، ص 12.P}
(2)-پیرنیا، محمد کریم:آشنایی به معماری اسلامی ایران(ساختمانهای درون شهری و برون شهری)، دانشگاه علم و صنعت، تهران، 1380، ص 197.P}
در شهرهای اسلامی حمامها در گذرگاههای اصلی شهر، راسته بازارها و کاخهای حکومتی طوری ساخته می شد که برای تأمین آب بهداشتی و خروج فاضلاب مشکلی پیش نیاید.شاید بتوان گفت حمامها پس از مسجد و مدرسه یکی از مهمترین بناهای شهری محسوب می شدند.
فضای اصلی حمامها، شامل بینه، میان در و گرمخانه بود.به این ترتیب که هر یک از فضاهای فوق به وسیله راهرو و هشتی از فضای دیگر جدا می شد تا دما و رطوبت هر فضا نسبت به فضای مجاور تنظیم شود.کف حمامها از سنگ مرمر و دیگر سنگها پوشیده شده بود، ازاره حمامها با سنگ و کاشی و سر در با سنگ و آجر و کاشی تزئین می شد.از جمله تزئینات داخلی حمامها آهکبری به صورت ساده و رنگی بوده است. 1P}
حمام هم مثل بازار علاوه بر این که در آن عملی مشخص انجام می گرفته محل اجتماعات نیز بوده است:
اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
رفیق حجره و گرمابه و گلستان باش S} مراسم بسیاری از جمله حنابندان، حمام عروسی و زایمان و غیره نیز در آن انجام می گرفته است.
بعضی از حمامهای خوب بجای مانده عبارتند از:
حمام گنجعلی خان؛وکیل؛ابراهیم خان کرمان؛حمام خان کاشان؛حمام وکیل شیراز؛حمامی در باغ عفیف آباد شیراز؛باغ فین کاشان هم حمام سلطنتی دارد، حمام پهنه سمنان، از دوره قاجاریه زمان فتحعلی شاه حمام چهار فصل در اراک، حمام خسرو آقا اصفهان که متأسفانه قسمتی از آن خراب کردند.
حمام حاج عبد الکریم در قزوین ورودی حمام به سبب خیابان کشی از بین رفته است و در آن از مرمر استفاده شده است. 2P}
بازارها
سابقه ایجاد بازار در ایران به روزگاران بسیار دور باز می گردد.طبق مدارک تاریخی بازار در بسیاری از شهرهای قبل از اسلام یکی از عناصر مهم شهری بوده است. 3P}
(1)-کیانی، محمد یوسف:همان، ص 14.P}
(2)-پیرنیا، محمد کریم:همان، صص 202-201.P}
(3)-کیانی، محمد یوسف:همان، ص 16.P}
اصل کلمه بازار قدیمی است.بازار محل اجتماع، داد و ستد، کانون شورش ها و اعتصابها، سیاستمدارها محل پخش اطلاعات، مراوده، آشنایی و گاهی اوقات نقش مکانی امنیتی را نیز ایفاء می کرده است.در جشنها بازار را چراغانی، آینه بندی و آزین بندی می کردند.
بازارها در ایران معمولا چه در شهرهای همسایه کویر و چه در آبادیهای نمناک و سرد شمال و باختر ایران، سر پوشیده و مکان مناسبی برای پیشه ور و خریدار بوده است. 1P}
بازارها بیشتر در امتداد مهمترین راههای اصلی شهر ساخته می شدند و در اغلب موارد راسته بازار شاهراه اصلی نیز بود که مهمترین و شلوغ ترین دروازه ها را به مرکز شهر متصل می کرد (مانند بازار سلطانیه، بازار اصفهان و بازار نایین).در بیشتر شهرهای اسلامی مسجد جامع در کنار بازار قرار داشت. 2P}
عناصر مختلف بازار راسته(اصلی ترین عنصر بازار)؛رسته؛دالان؛سرایاخان؛خانبار(محل انبار کالا)؛تیم یا تیمچه؛قیصریه؛دکان و همچنین قهوه خانه؛خوراک پز خانه؛مساجد کوچک و حمام بوده است. 3P}
در ساختمانهای بازارها از بهترین مصالح و شیوه های معماری استفاده می شد.ستونها و دیوارها بیشتر از سنگ و آجر بود و برای پوشاندن سقف از گچ و آجر استفاده می کردند.برای پوشاندن دهانه های بزرگ مانند چهار سوها و تیمچه ها از گنبد و کار بندی استفاده می شد.پشت بام بازارها هم بیشتر با کاهگل پوشانده می شد؛زیرا کاهگل هم عایق حرارتی بود و هم عایق رطوبتی.کف بازارها اغلب خاکی بود که در اثر گذشت زمان کوبیده و محکم می شد.البته گاهی از سنگ و آجر برای پوشاندن کف بازار و حجره ها استفاده می کردند. 4P}
آب انبار
موقعیت اقلیمی مناطق مختلف ایران تأثیر زیادی در ابداعات معماری این سر زمین داشته است. آب انبار(امبار)در سراسر راههای ایران و در شهرهای این سر زمین به تعداد بسیار دیده می شود و (1)-پیرنیا، محمد کریم:همان، ص 120.P}
(2)-کیانی، محمد یوسف:همان، ص 17.P}
(3)-پیرنیا، محمد کریم:همان، ص 123.P}
(4)-کیانی، محمد یوسف:همان، ص 17.P}
بعضی از آنها که در شهرهای خشک و کم آب ساخته شده خود اثری بسیار زیبا و از لحاظ معماری شایان توجه است.
اصولا در ایران پیدا کردن آب بخصوص آب خنک همیشه به عنوان یک مسأله مطرح بوده است.به همین علت تأمین آب مانند ایجاد قنات و ساختن سد، به ذخیره سازی آبهای زمستانی و مصرف آن در فصلهای کم آب و خشک سال نیز توجه شده است و آب انبار را برای همین منظور بنا کرده اند.قدیمی ترین نمونه به جای مانده، منبع ذخیره آب معبد چغازنبیل در تخت جمشید از دوره هخامنشی است.
آب انبارها به دو گروه کلی، عمومی و خصوصی تقسیم می شوند.از نظر معماری آب انبارها شامل منبع ذخیره آب(خزینه یا تنوره)، باد گیر یا خیشخان که همان هوا کش می باشد، راه پله، پاشیر و سه در تزئینی و کتبه ها است که در اشکال گوناگون مکعب، مستطیل، استوانه ای و چند ضلعی ساخته شده اند.
مصالح ساختمانی آنها سنگ و آجر، شفته آهک و ساروج است، البته باید اضافه نمود که در ساخت آب انبار از دو نوع آجر استفاده می شده است و از ملاتهای شفته و ساروج استفاده می کردند که در مجموع بنای محکمی را می ساخته است.
آجر خام و پخته و این ملات برای قسمت پشت بدنه بوده و برای بدنه آب انبار آجر خاصی به رنگ لیمویی به نام آجر آب انباری وجود داشته که فقط مخصوص آب انبار بوده است، تعدادی از این آب انبارها با آجر و کاشی تزئین شده اند، مانند آب انبارهای قزوین، ده نمک سمنان، پنج باد گیر یزد.
علاوه بر انتخاب شکل دایره برای منبع آب انبار، نوع مربع و مستطیل آن نیز وجود دارد. آب انبار گنجعلی خان کرمان دارای چهار ستون است.مخزن آب انبار سید اسماعیل تهران فضایی خیلی بزرگ یا چهل ستون است
آب انبارهای معروف عبارتند از:آب انبار خواجه و دیگ در یزد پیش از صفویه
از صفویه به بعد دو آب انبار سردار قزوین
در کاشان، آب انبار رنگ رزها، میرزا مقیم و بسیاری آب انبارهای دیگر. 1P}
(1)-پیرنیا، محمد کریم:همان، صص 216-213؛کیانی، محمد یوسف:همان، ص 16.P}
کتابنامه
1-پوپ، آرتورایهام:معماری ایران، ترجمه رضا بصیری، میر(گونتبرگ)، تهران، 1363.
2-پیرنیا، محمد کریم:آشنایی به معماری اسلامی ایران(ساختمانهای درون شهری و برون شهری)، دانشگاه علم و صنعت ایران، تهران، 1380.
3-جوادی، آسیه:معماری ایران، 84 مقاله به قلم 33 پژوهشگر ایرانی، مجرد، تهران، 1363. حسن، زکی محمد:تاریخ صنایع بعد از اسلام، اقبال، تهران، 1363.
4-سجادی، علی:سیر تحول محراب در معماری اسلامی ایران از آغاز تا حمله مغول، پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت مدرس، تهران، 1377.
5-سرو قدم، ابو الحسن، آثار ایران، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1365.
6-عقابی، محمد علی:دایره المعارف بناهای تاریخی در دوره اسلامی(مساجد)، حوزه هنری، تهران، 1378.
7-عمید، حسن:فرهنگ عمید، امیر کبیر، تهران، 1375.
8-کیانی، محمد یوسف:تزئینات وابسته به معماری ایران در دوره اسلامی، سازمان میراث فرهنگی کشور، تهران، 1376.
9-:معماری دوره اسلامی، جهاد دانشگاهی تهران، 1366.
10-:مقدمه ای بر هنر کاشیکاری ایران، موزه رضا عباسی، تهران، 1362.
11-گدار، آندره:هنر ایران، ترجمه بهروز حبیبی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، 1377.
12-مصطفوی، محمد تقی:استمرار هنر معماری در ایران، کمیته فرهنگ جشن دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی، تهران، 1355.
13-معین، محمد:فرهنگ فارسی محمد معین، جلد سوم، امیر کبیر، تهران، 1345.
14-وزیری، علی نقی:تاریخ هنرهای مصور، هیرمند، تهران، 1363.
15-هوگ، جان، هنر معماری در سر زمین های اسلامی، ترجمه پرویز ورجاوند، دانشگاه تهران، تهران، 1348.
16-هیلن، برند، رابرت:معماری اسلامی(فرم، عملکرد، معنی)، ترجمه ایرج اعتصام، شرکت پردازش و برنامه ریزی شهری، تهران، 1377.
فراخوان سومین دوره جشنواره غیردولتی «آنامین یایلیغی
ا
فراخوان سومین دوره جشنواره غیردولتی «آنامین یایلیغی»
سومین دوره جشنواره غیردولتی «آنامین یایلیغی» با نماد همیشگی مادر «آنا» و با هدف ایجاد انگیزه و نشاط، شناسایی، شناساندن و بارورتر کردن استعدادهای نهفته همراه با احترام به پیشکسوتان و بهرهگیری از تجارب ایشان، در دو بخش شعر و مقاله به زبانهای ترکی و فارسی برگزار میشود.
این دوره از جشنواره به صورت اینترنتی خواهد بود – فراخوان جشنواره در وبلاگ انتشارات یایلیق به آدرس:
{www.e-yayliq.blogfa.com} موجود است- و همانند ادوار قبلی به برگزیدگان لوح تقدیر و تندیس جشنواره اعطا خواهد شد؛ جشنواره آنامین یایلیغی جوایز نقدی ندارد و به هیچ عنوان جایزه محور نیست.
بخش شعر:
1- موضوع اشعار: آزاد
2- قالب اشعار: آزاد{تمام قالب های شعری}
3-زبان اشعار: ترکی و فارسی
4- تعداد اثر: هر شرکت کننده در هر یک از بخشهای (اشعار سنتی ترکی، اشعار آزاد ترکی، اشعار سنتی فارسی و اشعار آزاد فارسی) تنها میتواند یک اثر به جشنواره ارسال فرماید.
5- شرکتکنندگانی که سقف مورد نظر را رعایت نفرمایند، جشنواره در انتخاب آثار آنها- به صورت تصادفی- آزاد خواهد بود.
6- اشعار هر بخش در صورتی داوری خواهد شد که در همان بخش حداقل 30 شرکت کننده وجود داشته باشد.
7- اشعار سنتی و آزاد ترکی به صورت جداگانه داوری خواهد شد.
8- اشعار ترجمهای در جشنواره شرکت داده نخواهد شد.
9- مشخصات اثر: عنوان اثر، قالب اثر و سال خلق اثر
10-اشعار ارسالی باید در محیط word با قلمb zar و اندازه 13، تایپ و ارسال شود.
10- بخش افتخاری: پیشکسوتان عزیز و سایر علاقمندان در صورت تمایل به صورت افتخاری هم میتوانند در این بخش شرکت فرمایند؛ البته باید در ذیل آثار، جمله –به صورت افتخاری- قید گردد.
11- آثار افتخاری در بخش مسابقه شرکت داده نخواهد شد.
12- اشعار ارسالی برگشت داده نخواهد شد و جشنواره در بهره برداری از آنها به صورت مجموعه و کتاب آزاد است.
بخش مقاله:
موضوع مقاله: بایاتی ائلیمیزین تاریخی
زبان: ترکی و فارسی
شرایط مقاله:
1- تناسب متن با عنوان مقاله
2- تازگی محتوا و خلاقیت در طرح دیدگاهها، تدوین و تنظیم
3-استفاده از منابع معتبر و علمی همراه با ذکر منابع
4-مقاله از حیث ساختار باید شامل عنوان مقاله، نام و نام خانوادگی محقق یا محققین، مقدمه، متن مقاله، خلاصه، نتیجهگیری و منابع باشد.
5-مقالات ارسالی باید حداقل در 8 صفحه و حداکثر 15 صفحه باشد و در محیط word با قلمb zar و اندازه 13 تایپ و ارسال شود.
6- ارسال مقاله به صورت فردی و گروهی آزاد است.
7- مقالات در صورتی داوری خواهد شد که در این بخش، حداقل 15 شرکت کننده وجود داشته باشد.
8- مقالات ارسالی برگشت داده نخواهد شد و جشنواره در بهرهبرداری از آنها به صورت مجموعه و کتاب آزاد است.
9- بخش افتخاری: پیشکسوتان عزیز و سایر علاقمندان در صورت تمایل به صورت افتخاری هم میتوانند در این بخش شرکت فرمایند؛ البته باید در ذیل آثار، جمله –به صورت افتخاری- قید گردد.
10- آثار افتخاری در بخش مسابقه شرکت داده نخواهد شد.
نکتهای درمورد داوری:
کسانی که تمایل به داوری در این جشنواره را دارند، میتوانند با ارسال مشخصات فردی و سکونتی خود همراه سوابق فرهنگی، هنری و تحصیلی حداکثر تا تاریخ 15/1/1391 متقاضی داوری در یکی از بخشهای اشعار ترکی، اشعار فارسی و مقاله شوند؛ این بخش از داوران توسط شرکتکنندگان انتخاب خواهند شد.
با توجه به این که بخشی از داوران جشنواره توسط شرکتکنندگان انتخاب خواهند شد، هر شرکتکننده از تاریخ 17/1/1391 تا 25/1/1391 با همان شماره همراهی که همراه مشخصاتش به جشنواره خواهد فرستاد، میتواند به یکی از متقاضیان داوری در هر بخش رأی دهد –از طریق پیامک به شمارههایی که در ذیل قید شده است- .
مشخصات فردی شرکتکنندگان و {متقاضیان داوری}:
1-الزامی: نام، نام خانوادگی،نام پدر، تخلص هنری،جنسیت(مرد/زن)، تاریخ و محل تولد
2-اختیاری:میزان تحصیلات، شغل، خلاصه سوابق فرهنگی و هنری،آثار چاپ شده و درحال چاپ، و عکس
مشخصات سکونتی شرکتکنندگان و {متقاضیان داوری}:
1-الزامی: آدرس پستی شامل: استان، شهرستان، شهر/روستا، خیابان اصلی و فرعی، کوچه، پلاک و کد پستی؛تلفن ثابت و همراه
2-اختیاری: نشانی سایت، وبلاگ و ایمیل
نحوه ارسال:
شرکت کنندگان محترم و {متقاضیان داوری} آثار و {مدارک} خود را فقط به ایمیل {ss.donyavi@gmail.com} ارسال فرمایند، در ضمن شمارههای 09358017967-09148637090 خطوط ارتباطی بین جشنواره و علاقمندان خواهد بود.
زمان بندی:
شروع ارسال اثر: 12/12/1390
آخرین مهلت ارسال اثر: 1/2/1391
اعلام نتایج: 23/2/1391
نکات مهم:
1- اخبار رسمی جشنواره غیردولتی «آنامین یایلیغی» از طریق وبلاگ انتشارات یایلیق ارائه میشود.
2-با توجه به این که جشنواره غیردولتی آنامین یایلیغی در تبلیغات هم متکی به لطف دلسوزان و علاقمندان است فلذا خواهشمندیم برگزاری این جشنواره را از طریق قرار دادن فراخوان در وبلاگ و سایت، چهره به چهره، کامنت گذاری، ارسال ایمیل، فرستادن پیامک و ... به اطلاع علاقمندان، شعراء و مقالهنویسان برسانید.
3- به کسانی که این جشنواره را به صورت منطقی و علمی و بدون اهانت به ادیان و مذاهب، اقوام،اشخاص حقیقی و حقوقی؛ نقد فرمایند، لوح تقدیر اعطا خواهد شد.
4- هر شرکتکنندهای که در هر بخش و در 3 دوره برگزیده شود، در یک دوره به عنوان داور حضور خواهد داشت.
5- اسامی شرکتکنندگان در وبلاگ انتشارات یایلیق درج خواهد شد و عدم درج به منزله نرسیدن اثر به جشنواره است.
6- نشانی وبلاگها و سایتهایی که فراخوان جشنواره را انتشار کنند، در وبلاگ انتشارات یایلیق در پست مطلب جداگانهای قرار داده خواهد شد.
7- شعراء و مقالهنویسان سایر کشورها با رعایت قوانین جشنواره فقط به صورت افتخاری میتوانند در جشنواره شرکت کنند.
بناهای تاریخی باقیمانده در اردبیل از دوره صفوی
این مقاله در مجله بررسیهای تاریخی به چاپ رسیده است و یادی باشد از مرحوم دیباج که خدمات ارزنده ای در فرهنگ اردبیل داشته است .
بناهای تاریخی باقیمانده در اردبیل از دوره صفوی
بقلم مرحوم اسمعیل دیباج
1L1-موقع و وضع تایخی شهر اردبیل-شهر اردبیل بین کوه های شرقی آذربایجان(کوه- های طوالش)و کوه سبلان در وسط جلگهء کنار رودخانه بالقلو چای واقع شده.این شهر قدیمی که در حدود یکهزار و یکصد متر از سطح دریای آزاد بلندتر بوده در 38 درجه و 15 دقیقه عرض شمالی و 48 درجه و 19 دقیقه طول شرقی از نصف النهار مبدأ (گرینویچ)قرار گرفته است.
بنابر وایت تاریخ نویسان قدیم ایران در دامنه های شرقی کوه سبلان قلعه محکمی بوده بنام(روئین دژ)که کیخسرو بمعیت گودرز آنرا فتح کرده و شهر اردبیل(آرتاویل-یا 2Lشهر مقدس)را در نزدیکی آن بنا کرده است.ولی بعضی از مورخین بنای شهر را به فیروز ساسانی نسبت میدهند که در دورهء ساسانیان(226-652 میلادی)و خلفای عباسی(132-656 ه ق-749-1258 م.)و دوره های بعد بعظمت و شوکت رسیده،چنانکه ابو عون منجم در سال 617 ه ق(1220 م)باردبیل مسافرت نموده و شرح مفصلی دربارهء آبادی و جمعیت و رواج دادوستد بازار آن نوشته است.
این شهر تاریخی تا آغاز سده هفتم هجری(اوایل سدهء سیزده میلادی)در نهایت آبادی بوده و پس از آن در اثر زمین لرزه های مکرر و هجوم قبایل و اقوام مختلف و تاخت وتازهای زیاد بتدریج از پیشرفت و ترقی بازمانده.
هرچند که لطمات طبیعی و تحولات تاریخی بسیار در این شهر روی داده باز در سده نهم هجری از برکت وجود شیخ صفی الدین عارف جد سلاطین صفوی اهمیت و شهرت بسزا یافته.
2-شیه صفی الدین اسحق و اولاد او-شیخ صفی الدین اسحق(650-730 ه ق- 1152-1339 م.)پسر سید امین الدین جبرائیل که از بزرگان مشایخ قرن هشتم هجری بشمار میرفت و پس از مسافرتهای طولانی عاقبت دست ارادت بعارف مشهور شیخ زاهد گیلانی داده و دختر ویرا بعقد ازدواج درآورد و پس از فوت شیخ زاهد ریاست مریدان او را بعهده گرفته و تا سال 730 هجری در اردبیل بهدایت و ارشاد آنها مشغول بوده.بعد از شیخ صفی الدین پسرش صدر الدین موسی تا سال 894 ه ق و پس از او سلطان علی سیاه پوش و شیخ ابراهیم معروف به شیخ شاه و شیخ جنید یکی پس از دیگری ریاست مریدان صفوی را عهده دار بودند.
نفوذ شیخ جنید و کثرت مریدان او سلطان جهانشاه قره قویونلورا بوحشت انداخته و شیخ از ترس سلطان با عده ای از پیروان به دیار بکر(ناحیه ای از قلمرو و روم شرقی قدیم-غرب ترکیه امروزی)رفته در پناه حسن بیک آق قویونلو قرار میگیرد.بعدها شیخ جنید هنگام جهاد با شروانشاه(حمرانان قسمتی از نواحی ماوارء ارس-قفقازیه قدیم که مقر حکمرانیش شهر شروان بوده)بقتل رسیده و پسرش شیخ حیدر جای او را گرفت.
در زمان سلطان یعقوب آق قویونلو(884-896 ه ق)شیخ حیدر صفوی با عده ای از پیروان خود بخونخواهی پدرش که در شروان کشته شده بود با امیر شروان جنگید ولی بمناسبت حمایت سلطان یعقوب از امیر شروان شکست خورده کشته شد و پسران او(علی-ابراهیم-اسمعیل)دستگیر و در زندان استخر فارس مدتی محبوس شدند(894 ه ق).
بعد از فوت سلطان یعقوب و خلاصی سه برادر از زندان،علی بدست رستم میرزا آق قویونلو بقتل رسیده و با درگذشت ابراهیم مریدان شیخ حیدر پسر سوم او را که اسمعیل و کودک شش ساله بود بریاست مریدان صفوی برقرار نموده و شهر اردبیل زیارتگاه اتباع و پیروان صفوی گردید.
اسمعیل(تولد در سال 892 ه ق)در سیزده سالگی با عده ای از مریدان خود نیروی شروانشاه را منهدم ساخته و پس از شکست دادن الوند میرزا آق قویونلو در حوالی نخجوان بسوی تبریز حرکت کرده و با غلبه بر سلطان مراد آق قویونلو و مسلط شدن بر تبریز(906 ه ق 1500 م.)در آنشهر بر تخت نشسته موفق بتأسیس حکومت ملی و احیاء نام ایران گردید.
شاه اسمعیل صفوی در سال(930 ه ق)در سن بیست و هشت سالگی موقعی که برای جنگ دوم با سپاه سلطان سلیم عثمانی عازم بود در سراب وفات نموده و جسدش را باردبیل برده در جوار مقبره شیخ صفی الدین بخاک سپردند.
در زمان شاه طهماسب اول پسر و جانشین شاه اسمعیل با وجود اینکه پایتخت بشهر قزوین انتقال یافت باز اردبیل اهمیت و اعتبار خود را محفوظ نگاهداشته و در دورهء سلاطین صفوی بی اندازه آباد بوده.
پادشاهان صفوی که قریب دویست و چهل و سه سال در ایران سلطنت کرده اند، در تکمیل و تزیین بناهای بقعهء بزرگان صفوی و اهداء قالیهای نفیس و ظروف چینی عالی و کتابه و زریهای قیمتی کوشش بسیار کرده اند.1
(1)-قالی معروف کاشان که در زمان شاه طهماسب بسال 936 هجری برای تالار یا قندیلخانه بقعهء شیخ صفی الدین بافته شده از نفیس ترین قالیهای جهان بود که متأسفانه پس از دوره صفویه این قالی را ببهای ناچیز فروخته اند.بعدها این قالی بقیمت فوق العاده
3-باقیماندهء اشیاء و کتابهای بقعهء اردبیل-باقیماندهء اشیاء و کتابها که از دستبرد مصون مانده بود بوسیله مرحوم خادم باشی و پسر ایشان آقای مهدی هدی که خانوادهء ایشان مدتها سرپرستی بقعه را داشتند بادارهء فرهنگ اردبیل تحویل گردیده است.
از اشیاء و کتب باقیمانده در خزانه بقعه اردبیل اقلام زیر:
1-ظروف چینی در حدود سیصد پارچه سالم و پانصد پارچه شکسته یا مودار.
2-پرده ها و روپوشهای مخمل ورزی.
3-دوازده تخته قالیچه از صنایع عصر صفویه که بعضی از آنها در اثر رطوبت و عدم مواظبت پوسیده و خراب شده.
4-چند مجلد قرآن که بعضی از آنها روی پوست آهو با خط کوفی نوشته شده.
5-چند جلد کتاب مورد توجه و قابل اهمیت(دو جلد شاهنامهء فردوسی- دو جلد خمسهء نظامی-یکجلد شاهنامه هاتفی-شش مجلد از هفت جلد دورهء کامل ترجمه فارسی تفسیر طبری که تاریخ تألیف آن سیصد و چهل و پنج هجری و اولین تفسیر فارسی میباشد)
قگزافی برای موزهء ویکتوریا و آلبرت-لندن-خریداری شده و امروزه هم جزو گرانبهاترین ذخائر و اشیاء قدیمی موزهء مزبور در معرض نمایش گذاشته میشود.
ظروف چینی و کتب و قرآنهای خطی با جلدهای سوختهء طلاکوب و سرلوحه های قلمی گرانبها و سجاده ها و گلیمها و ورزیها و روپوشها که از طرف سلاطین صفوی وقف بقعهء جدشان شده و از هر حیث غیر قابل توصیف بوده اند بتدریج از بین رفته و قمستی از طلاآلات و نقره و جواهرات در اواخر سلطنت شاه طهماسب ثانی و یا در دورهء نادرشاه افشار صرف قشون کشی و خرجهای دیگر شده.
کتابخانهء بقعه در زمان صفویه بسیار قابل توجه و دارای صدها جلد کتب خطی بزبانهای فارسی و عربی ارزنده بود ولی بعد از انقراض خاندان صفوی و بروز انقلاب بتدریج از بین رفته و در ایام سلطنت فتحعلیشاه قاجار قسمت عمده ای از کتابهای باقیمانده بنا بتقاضای مستشرق روسی پرفسور سنکوکسی و اصرار گریبایدوف از رجال سیاسی و ادبی آنزمان توسط فرمانده قشون روسیهء تزاری پس از تصرف اردبیل به تفلیس فرستاده شده و از آنجا هم بموزه های مسکو و لنین گراد منتقل گردیده.
6-مقداری اشیاء متفرقه قدیمی مانند:شمعدان و پیه سوز-طشت و پنجه های بزرگ علم که اغلب محکوک و منبت با آب طلا و نقره میباشد.
پس از بازدید در سال 1314 خورشیدی با حضور نمایندگان ادارهء کل
باستانشناسی و فرهنگ آذربایجان و فرمانداری و دارائی اردبیل صورت برداری و بموزهء ایران باستان(تهران)انتقال یافته و قسمتی از آنها بمعرض نمایش گذاشته شده است.
مقبرهء شیخ جبرائیل
4-مقبرهء شیخ جبرائیل-شیخ امین الدین جبرائیل پدر شیخ صفی الدین جد سلاطین صفوی در دهکده کلخوران بالا1از بخش مرکزی شهرستان اردبیل-تقریبا در سه کیلومتری شمال شهر اردبیل-واقع شده و بنای آن به نیمهء اول سده دهم هجری متعلق مبیاشد.
این بنادر وسط محوطه ای وسیع مشهور بباغ شیخ بشکل چهارپهلو با آجر ساخته شده و دارای ایوان(طرف شمال)و رواق و بنای داخلی با دو حجرهء کوچک در دو گوشهء جنوبی بنای داخلی میباشد.
عرض این بنا(شرقی و غربی)20/13 متر و طول آن 29 متر است و در قسمت شمالی بقدر شش متر برآمدگی یا خروجی دارد که ایوان جلو بنا محسوب شده و در ورود برواق در وسط آن قرار گرفته است.
بنای داخلی مقبره تقریبا بشکل هشت ضلعی است که با گنبد دوپوش پوشیده شده و در هر گوشه قسمت جنوبی آن حجره ای بشکل کثیر الاضلاع هشت پهلو بنا شده است.
صندوق چوبی ساده ای در وسط بقعه قرار گرفته و پوشش داخلی گنبد دارای مقرنسهای گچی است که از شاهکارهای صنعت دورهء صفوی میباشد، (1)-کلخوران- Kalxuran
-در بخش مرکزی شهرستان اردبیل سه آبادی بنام کلخوران معروف است:
الف-کلخوران بالا(مرکز دهستان کلخوران)که مدفن شیخ جبرائیل در این روستا واقع است.
ب-کلخوران هیر- Hir
-روستائی است در 21 کیلومتری جنوب خاوری اردبیل (مرکز دهستان هیر)
ج-کلخوران ویند- Viand
مرکز دهستان ایردموسی- Ird-Musi
-واقع در 18 کیلومتری باختر اردبیل.
ولی متأسفانه عمدهء آن بمناسبت خراب شدن پوشش خارجی فروریخته. گنبد خارجی که فروریخته بود در سالهای اخیر مجددا با آجر ساخته شده و امید است ضمن تعمیرات ضروری بنای بقعه شیخ صفی الدین که اخیرا مورد توجه قرار گرفته است نسبت بمرمت و کاشیکاری بدنهء خارج آن اقدام شود.
درب منبت کاری و مدخل بین رواق و بقعه از نظر صنعت و تاریخ دارای اهمیت زیاد است و از باقیماندهء اشعاریکه بخط نستعلیق روی این در کنده شده«تاریخ سال ساختنش چون خرد بخواست-گویا بهشت روی زمین است این مقام»1030-(1300)تاریخ ساخت آن معلوم میشود.
ضمنا از مختصر نوشته ایکه«عمل کمترین بندگان شاه طاهر بن سلطان محمد نقاس 1031»پهلوی یکی از مقرنسها و گچ بریهای گوشه شمال غربی طاقهای زیر گنبد باقیمانده چنین معلوم میشود که این بنادر زمان شاه عباس اول(996-1038 ه ق)تعمیر و مرمت گردیده است.
5-قبرهای دیگر واقع در محوطهء اطراف بقعهء شیخ جبرائیل- علاوه بر بنای بقعهء سید جبرائیل قبور دیگری بشرح زیر در محوطه باغ شیخ دیده میشود:
1-قبر سید عوض الخواس بن سید فیروز شاه زرین کلاه در سمت شمال شرقی بقعه.
2-مقبره کوچک سید اعرابی(احمد الاعرابی پسر سید ابو محمد قاسم- جد هیجدهم شیخ صفی الدین اسحق)در طرف شمال غربی.
3-مقبره کوچکی منسوب به سید حمزه جد دودمان صفوی پسر امام موسی الکاظم(ع)-در سمت جنوب(مطابق نوشته کتاب صفوة الصفا و سلسلة النسب صفویه)
وضع بناهای بقعهء شیخ صفی الدین-اردبیل
6-بناهای متعلق به بقعه شیخ صفی الدین-بناهائیکه بنام بقعه شیخ صفی الدین نامیده میشود متعلق به نیمه اول سده هفتم هجری میباشد.
بنای اصلی این بقعه در ابتدا محل خانقاه و مسکن شیخ صفی الدین و مرکز متصوفه و مریدان او بود پس از مرگ شیخ در زما سید صدر الدین موسی فرزند او ساخته شده و قسمتی از کاشیکاریهای و تزئینات آن در زمان او بعمل آمده و بعدها بناهای دیگری بر آن افزوده گشته است.
باقیمانده این بناها که در میدان عالی قاپو از محله دروازه واقع شده عبارتند از:
1-سردر بیرون بقعه که به عالی قاپو معروف بوده.2-حیاط بزرگ. 3-صحن بقعه و مسجد جنت سرا.4-محوطه شهیدگاه.5-قسمت های اصلی بقعه(رواق-مقبره شیخ صفی-مقبره شاه اسمعیل صفوی-حرمخانه- چینی خانه)
قسمت های مختلف بنای بقعه اردبیل برخلاف بسیاری از ساختمانهای مقابر قدیمی بمناسبت عدم رعایت قرینه سازی اسلوب و طرز معماری بخصوص دارد.
موقعیت سردر بنای اصلی بقعه و نمای خارجی رواق و گنبد مقبره شیخ- صفی الدین جلوه خاصی بر ساختمان این بناها داده و علاوه بر این منظره خارجی این ساختمان و طرز اتصال سه گنبد(قبر شیخ و شاه اسمعیل نو گنبد چینی خانه) و کاشیکاری پرآب ورنک و کتیبه های معرق که از جمله هنر معماری اوایل دوره صفویه است منظهر بدیعی باین بنای تاریخی بخشیده.
بطور اجمال بناهی مختلف بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی علاوه بر دارا بودن جذبه روحانیت و طرز معماری مخصوص از نظر حاوی بودن نمونه هائی از صنایع مختلفه حائز اهمیت زیاد بوده و مزیتی بر سایر ابنیه تاریخی دارد. زیرا در قسمت های داخلی و خارجی این بناها علاوه بر کاشیکاری و خطوط معرق بی مانند نمونه هائی از نقاشیها و گچبری و نقره کاری و حجاری های بی نظیر مشاهده میشود که هریک بنوبه خود از کارهای استادان ماهر میباشد.
7-سردر بیرون بقعه-سردر بیرون بقعه در ضلع شمال غربی میدان جلو در ورودی حیاط بزرگ بقعه(میدان عالی قاپو)قرار گرفته بود که قسمت های بالای آن بکلی ریخته و باقیمانده پایه ها که دارای کاشیهای معرف و خانچه ها
و طاقچه ها بود در سال 1321 خورشیدی بمناسبت شکستگی و خطر ریختن و از بین رفتن کاشیها و باقیمانده کتیبه معرق بالای سردر طبق دستور اداره کل باستانشناسی با نظارت و مراقبت نگارنده پس از گروه برداری با دقت کامل از کتیبه و خانچه ها برداشته شده و نگاهداری میشود تا رد آتیه در محل مناسبی نصب گردد.با مطالعه نوشته های باقیمانده کتیبه چنین معلوم میشود که بنای این سردر در دوره سلطنت شاه عباس ثانی(1052-1077 ه ق)با نظارت نظر علی خان متولی ساخته شده و کتیبه هم بخط رقاع از اسمعیل نقاش اردبیلی بسال 1057 ه.است.
8-حیاط بزرگ بقعه-حیاط بزرگ بقعه بشکل مستطیل است بپهنای 50/26 متر و درازای 92 متر و فعلا سردری مشرف بمیدان عالی قاپو دارد که در تعمیرات چند سال قبل در قسمت بالای آن اطاقهائی ساخته اند که امروزه محل اداره اوقاف شهرستان اردبیل است.
وضع این حیاط در نتیجه تعمیرات و تبدیلاتی که بعد از دوره صفوی بعمل آمده بکلی تغییر یافته و وضع قدیمی آن معلوم نیست.دیوارهای فعلی با آجر و ازاره سنگی در اوایل دوره قاجاریه بدستور و هزینه صدر الممالک(جد خانواده صدریهای اردبیل)مقیم اصفها معروف به نصرت علیشاه ساخته شده و در سالهای 1312-و 1313 خورشیدی ضلع جنوبی را بمناسبت شکستن و نشست تماما برداشته و از محل اعتبارات اوقاف مجددا ساخته اند.
در ضلع شرقی این حیاط سردر دیگری است که بواسطه راهروی بدون سقف بطول 30/14 متر و عرض 70/5 متر بصحن اصلی متصل میشود.از وسط دیوار شمالی این راهرو و دری بمحوطه شهیدگاه و از طاق وسطی دیوار جنوبی آن مدخل دیگری بمحوطه معروف به چله خانه باز میشود.این قسمت مخروبه در قدیم حجرات کوچک دو طبقه برای نشیمن و عبادت چهل روزه عرفا داشته که بعدها بواسطه متروک ماندن این مراسم زائرین بقعه درحیاط آن گوسفند قربانی میکردند و مشهور بقربانگاه شده.
9-صحن بقعه-صحن بقعه محوطه مستطیلی است بدرازای 40/30 متر و پهنای 10/16 متر مفروش با تخته سنگهای صاف و دیوارها و طاقهای اطراف
آن با کاشیها و پشت بغلهای معرق پوشیده بوده که قسمتهای ریخته و از بین رفته از سال 1326 باینطرف توسط استادهای کاشیکار اصفهانی بتدریج از روی نمونه های باقیمانده مرمت و تکمیل شده.
در وسط دیوار شمال غربی سردر صحن بقعه قرار گرفته که کاشیکاریهای باقیمانده و خانچه ها و کاشیکاریهای معرق و کتیبه نمای جرزهای دو طرف آن منسوب به شاه عباس در تعمیرات چند سال قبل با دقت پیاده شده و پس از تکمیل مجددا نصب گردیده.
در طرف جنوب غربی صحن بقعه یک اطاق و یک راهرو(طول 10 متر و عرض 60/6 متر)با سقف ضربی آجری این بنادری هم بمحوطهء چله خانه باز می شود.
نمای دیوارهای و پایه های این بنا(طاق متولی)سابقا از کاشیهای معرق پوشیده بوده که نمونه های باقیمانده حاکی از رنگ آمیزی و جفتکاری کاشیکاری قدیم بود و کاشیکاری این قسمت نیز مطابق نمونه های قدیمی در تعمیرات اخیر مرمت و تکمیل شده.
رد سمت شمال غربی صحن بقعه مسجد جنت سرا بشکل هشت ضلعی منتظمی بقطر 5/20 متر قرار گرفته که سابقا گنبدی داشته ولی در اثر حوادث خراب و ریخته و بعدا سقف آنرا با تیر و چوب روی شانزده ستون چوبی با پوشش معمولی محلی پوشانده اند.
در جلو یعنی ضلع مقابل به صحن قسمتی ایوان مانند بشکل چهارضلعی با سقف ضربی آجری بجای چهارطاقی قدیمی که در اثر شکستن در دورهء قاجاریه برداشته شده بود مجددا بنا گردیده و از طرف نما و ضلع داخلی پنجره بزرگی نصب نموده اند.کاشیکاری جرزها و پشت بغلهای این قسمت که پس از مدتی ریخته و باقیمانده کاشیها هم که در سال 1314 شمسی با بی مبالاتی برچیده شده بود،در سالهای اخیر مرمت و کاشیکاری آنهم با شکل و اسلوب قدیم انجام یافته است.
رد طرف شرقی صحن سردر و نمای رواق بقعه و دیوار محوطه معروف به حیاط حرمخانه یا حیاط مقابر قرار گرفته است.
دیوارنمای رواق مانند سایر قسمتها با سنگ و آجر بنا شده و دارای ازارهء سنگی است بارتفاع 87 سانتیمتر که بقطر 57 سانتیمتر از دیواربنا جلوتر بوده و مانند سکوئی است فرش شده با تخته سنگهای عریض و صاف.پایه های متصل بپایه سردر رواق و قسمت جنوبی که مشرف بحیاط مقابر سات باندازهء عرض سکوی پیش پنجره ها جلوتر ساخته شده و در مقابل پایه جنوبی در تعمیرات سال 1314 خورشیدی پایهء مایل آجری با پی بندی محکم و کلافهای آهنی جهت جلوگیری از زیاد شده شکستگی و شکاف سقف رواق بقعه ساخته شده که به بلندی نمای بنا بوده و باندازهء 80 سانتیمتر در قاعده از ازارهء بنیان جلوتر است.متأسفانه در این تعمیرات و ترمیم گچکاری سقف رواق نقش قدیمی را که شبیه نقش قالی بزرگ موجود در تالار بود خراب کرده و بوضع ناقص و بدی گچ بری و رنگ آمیزی کرده اند.
نمای رواق دو مرتبه است که هریک پنج پنجره داد.پنجره های مرتبه زیرین بعرض 93 سانتیمتر و ارتفاع 70/1 متر و کلافه ای از تخته دارد که با ورقه ای از برنج روکشی شده و در وسط دارای شبکه های آهنی است پوشیده شده با ورق برنج.در قسمت فوقانی هر پنجره دیوارهء مشبکی با کاشیهای معرق ساخته شده و در بالای هریک کتیبهء معرقی هست با خط سفید بر متن لاجوردی. پنجره های مرتبه دوم دارای کلافه چوبی و میله های آهنی است و در بالای هریک کتیبهء معرقی موجود است که در قسمت فوقانی آن کلماتی بخط کوفی زردرنگ نوشته شده است.در اطراف پنجره ها و کتیبه های هر دو مرتبهء بنا قابی بعرض 30 سانتیمتر از کاشی معرق نصب و در قسمت بالای نما کتیبهء اصلی و بالای آن قطاربندی و شرفه ای معرق ساخته شده که جلوهء مخصوصی باین بنای تاریخی داده است.
10-حیاط مقابر یا حیاط حرمخانه-در سمت جنوبی بقعهء شیخ صفی الدین و مقبره شاه اسمعیل محوطه ای است تقریبا بطول 15 و عرض 11 متر موسوم به حیاط مقابر که بوسیله دیواری از صحن بقعه جدا میشود در حیاط مقابر متصل
بدیوار سحن بقعه مقبره کوچکی است منسوب بمادر شاه اسمعیل صفوی (حلیمه خاتون معروف به تاج خاتون یا عالمشاه بیگم نوهء اوزون حسن آق قویونلو دختر حسن پادشاه).در داخل این مقبره که قسمت داخلی آن در حدود دو متر طول و با گنبد کوچکی پوشیده شد یک سنگ مرمری هست
بطول دو متر و عرض 45 سانتیمتر و بلندی 35 سانتیمتر که در اطراف آن سورهء 91 از قرآن مجید(و الشمس و ضحیها)با خط رقاع ممتاز حک شده و تاریخ نوشته روی یکی از اضلاع سنگ مزبور مقابل بدر کوچک مقبره(در دیوار صن بقعه)نوشته شده:سنهء سبع و ستین و سبعمائه(767).در سمت شمال حیاط مقابر بنای گنبد حرمخانه و گنبد شیخ صفی الدین واقع شده و گنبد شیخ معروف به گنبد اللّه اللّه از صحن بقعه بخوبی نمایان است.
در قسمت شرقی گنبد شیخ بنای گنبد حرمخانه و در وسط این دو بنا گنبد مقبره شاه اسمعیل قرار گرفته و با دقت در وضع گنبدهای مزبور چنین بنظر میرسد که بنای مقبره شاه اسمعیل را بعدا احداث و با وجود تنگی محل بگوشه شمال غربی بنای حرمخانه متصل نموده اند.
11-گنبد شیخ صفی الدین-بنای مقبرهء شیخ صفی الدین برجی است استوانه شکل و گنبدی بر فراز آن دیده میشود که با نره کاشیهای فیروزه رنگ و آجر پوشیده شده و دارای قبهء برنجی است.
این بنا که محیطش 22 متر است بر روی ازارهء سنگی هشت پهلو بارتفاع 40/1 متر قرار گرفته و بلندی کلیه آن از کف زمین تا جگهء گنبد در حدود 5/17 متر میباشد.
در قسمت بالای زیر پا طاق گنبد کتیبهء معرقی بعرض 95 سانتیمتر با دو حاشیه معرق بعرض 30 سانتیمتر حاوی قسمتی از آیات 19و 102 و 103 قرآن مجید دورتادور برج نصب شده.1
(1)-نظر بر اینکه از نوشتن متن کتیبه های موجود در قسمتهای مختلف بنای بقعه شیخ صفی مربوط به:سردر شاه عباسی(در وسط دیوار شمال غربی صحن بقعه)-سردر رواق(در طرف شرقی صحن)-نمای رواق-سنگ قبر تاج خاتون-حاشیهء معرق گنبد شیخ صفی-اطراف پنجرهء جنوبی-دیوارهای داخلی رواق-مقبره شیخ صفی و قسمتهای دیگر برای طولانی نبودن مطلب در این مقاله خودداری شده،خواهشمند است در صورت احتیاج بکتاب راهنمای آثار تاریخی آذربایجان(چاپ تبریز-بسال 1343)و یا کتاب آثار باستانی و ابنیهء تاریخی آذربایجان از انتشارات شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی ایران(چاپ تهران بسال 1346) از نگارنده مراجعه فرمایند.
سطح خارجی بدنهء بنا با کلمات(اللّه-اللّه)که با نره کاشی های فیروزه رنگ بین آجرهای نرهء خفته و راسته قرار گرفته پوشیده شده و بدینجهت این گنید مشهور به گنبد اللّه اللّه شده است.
سردر پنجرهء جنوبی مقبرهء شیخ صفی دارای قطارکاری و حاشیه های
مرکب از کاشیهای الوان و تزیینات تخمیری میباشد و کتیبه ای بخط رقاع دارد.
12-محوطه شهیدگاه-شاه اسمعیل صفوی در سال 905 هجری برای گرفتن انتقام پدرش(سلطان حیدر)و جدش(سلطان جنید)که در جنگ با والی شروان بقتل رسیده بودند با عده ای از مریدان و پیروان خود بسوی شروان حرکت کرده و پس از مصاف دادن و غالب آمدن بر فرخ یسار والی مزبور فرمان داد جنازهء پدرش و عده ای از سرکردگان صفوی را از آن ولایت باردبیل حمل کنند.
با انجام یافتن امر شاهانه جنازهء سلطان حیدر را روبروی مرقد شیخ صفی الدین گنبد(اللّه اللّه)و بقه سرکردگان را در محوطهء خارج پشت بقعهء دفن کرده و این محوطه را شهیدگاه نامیدند.
در دوره های بعد از صفویه محوطه شهیدگاه مبدل بقبرستان عمومی شده و رفته رفته با رویهم قرار گرفتن جند مرتبه قبر کف محوطه در حدود دو متر بالا آمده.بعدها در اثر عدم توجه مأمورین و متصدیان وقت در اطراف محوطه شهیدگاه مخصوصا در طرف جنوب و جنوب شرقی خانه هائی بوسیلهء اشخاص متفرقه ساخته و با متروک ماندن قبرستان مزبور در سال 1328 شمسی در قسمت شمالی آن که دارای قبر نبوده با همت اهالی و موافقت قبلی اداره کلی باستانشناسی تحت نظر و مراقبت نگارنده که در آنموقع افتخار سرپرستی و خدمتگزاری فرهنگ اردبیل را داشتم ساختمان جدید و محکمی جهت دبستان شش کلاسه احداث و برای احیاء نام رادمردان سلحشور و میهن پرست دورهء صفوی نام این آموزشگاه صفویه گذارده شده است.
13-بناهای اصلی بقعه-بناهای اصلی بقعه عبارتند از:
سردر-رواق یا قندیلخانه-بقعهء شیخ صفی-مقبره شاه اسمعیل- حرمخانه و چینی خانه که در سمت شرقی صحن بقعه واقع و در ورود به کلیهء این بناها در انتهای شمالی دیوار شرقی صحن متصل بگوشه شرقی
دیوارنمای مسجد جنب سرا بوده و دارای سردر عالی مزین به کاشیها و کتیبه های معرق میباشد.
رواق یا قندیلخانه تالاری است بطول 5/11 متر و عرض 6 متر که سقف آن طاق آجری و در دو طرف چهار طاق دو مرتبه ساخته شده است.
این بنا از نظر طرز ساختمان و تزئین و گچبری و نقاشی جالب تر از سایر قسمتها است مخصوصا طاق سقف و دیوارهای مرتبهء بالائی بسیار بی نظیر و جذبهء مخصوصی باین بنای تاریخی بخشیده است.در انتهای قندیلخانه شاه نشین واقع است که در راهرو و رواق حرمخانه و در مقبره شاه اسمعیل در سمت شرقی آن قرار گرفته.
در وسط مقبره صندوق منبت کاری شیخ صفی الدین و پشت آن صندوق قبر فرزندش سید صدر الدین موسی و پشت سر او قبر شیخ ابراهیم معروف بشیخ شاه فرزند سلطان خواجه علی سیاه پوش و روبروی صندوق شیخ صفی در مقابل پنجرهء مشرف بحیاط مقابر صندوق قبر سلطان حیدر پدر شاه اسمعیل قرار گرفته است.
در قسمت جنوبی طرف شرقی شاه نشین مقبره شاه اسمعیل که بنای کوچک چهارضلعی پوشیده شده با گنبد روپوش است واقع شده است.
زیرا این گنبد که سطح داخلی آن با نقاشیهای طلائی مزین شده صندوق قبر شاه اسمعیل صفوی قرار گرفته که با گل و بوته های برجسته عاج و خاتم کاری بی نظیر پوشیده شده و از جمله شاهکارهای صنعتی محسوب میشود.
در دیوار شرقی شاه نشین در دیگری است که بوسیلهء راهروی برواق حرمخانه باز میشود و از این رواق بواسطهء دری وارد محوطه زیر گنبد و حرمخانه میگردد.
حرمخانه بشکل اطاق مربعی است بظلع پنج متر پوشیده شده با گنبد سادهء آجری و محل قبور عده ای از حرمها و بزرگان صفویه است.
14-چینی خانه-بنای چینی خانه از روی اسلوب معماری بنای مرتبه فوقانی عالی قاپوی اصفهان بطور کامل و بزرگ در عهد شاه صفی ساخته شده است.
این بنا بواسطهء طاقها و گنبد روپوش آجری پوشیده شده و قسمت داخلی
طاقها و گنبد با گچبریها و رنگ آمیزیها و رنگ آمیزی مخصوص و طلاکاریهای ظریف بطور مجوف ساخته شده و در موقع آبادی بناهای بقعه خزانه و محل نگاهداری کتب و اشیاء و ظروف منحصر بفرد و پرارزش اهدائی سلاطین به این آرامگاه بوده.
متأسفانه چند سال قبل در نتیجهء عدم مراقبت و نفوذ رطوبت باران و برف از گنبد خارجی به پوشش داخلی قسمت عمدهء گچبریها و کاسه کاریهای پر ارزش فروریخته و امید است ضمن تعمیرات عمومی بناهای بقعه که بنا به امر شاهنشاه آریامهر از طرف وزارت فرهنگ و هنر انجام خواهد یافت این قسمت هم با مراقبت کاشناسان متخصص در حدود امکان مرمت و تعمیر گردد.
كشته شدگان فرقه در هجوم ارتش شاه به آذربايجان
كشته شدگان فرقه در هجوم ارتش شاه به آذربايجان نام تعدادي افراد نامي فرقه دموكرات در هجوم آرتش شاه در 1325 بدست نظاميان و افراد بي قانون كشته شده اند 0
1- زنجان : شيخ محمد خوئيني روز 2آذر1325 در دفتر كارش كشته شد 0( در 23خرداد 1325 بعد از توافق فرقه با حكومت مركزي وواگذاري زنجان به دولت شاه ، جنايات دسته هاي زلفقاري را روزنامه آذربايجان در چهارم آذر 1325 در باره قتل شيخ محمد علي رابا تبر كشتند وسر بريده اش را به بام محضر اش انداختند را نوشته بود) 0
2- سراب0 محبوب كارگر عضوتفتيش محلي فرقه دموكرات در سراب تكه تكه شد 0
3- اردبيل 26 آذر 25 13ساري اسماعيل ، ديباوئيان ، خليل آذرابادگان سه دفعه نيمه جان از دار پائين آورده شد دوباره بدار زده شد0 شاهسون قيزي سريه خانم پنج روز در سنگربوده باوعده وتعهد از سنگر بيرون آمده بعد از تسليم نامردانه گشته شده (کدخداي سمرين گفته چون زن بود نخواستيم بدست غريبه بيفتد غيرتمان نگذاشت ماکشتيم )
4- تبريز و ( باسمنج ) علي قهرماني ( توسط جلادان بنام ميهن پرستان به اسامي سلطانعلي شقاقي ، سيف اله باغمشه اي ، مير شريف ،حاجي علي اكبر بقال و عده ديگر ) 0 دكتر باقري را درنزديكي گوي مسجد در جلو زن وفرزندانش كشتند و خانه اش را باتانگ ويران كردند ، اله وردي مبارز محله دوچي در حين اعدام اين سرود را خواند ( آنا يوردم سان اي شانلي وطن - هميشه ليك ياشا آذربايجان ) 27 نفر افسر كه ازشخصيت هاي نامي ولايق ارتش ايران بودند اعدام شدند ( ژنرال عظيمي ، سرهنگ مرتضوي ، قاضي ، سلطان آزاد ، جودت ، دبيرنيا ، آگهي ، غفاري ، ناصري ، احساني ، شيخي و عمراني و 00 ) حسن قاسمي از زندان قبل از اعدام عكس اش را توسط مخبر روزنامه علي خادم بپدرش مي فرستد ( داداش تقي زاده )
5- مياندوآب 0 سرهنگ قلي صبحي ( آذربايجان خلق سلاح لي قوه لري ) درهنگام دار طناب پاره گرديد 0
6- مراغه ژنرال كبيري باشهامت به استقبال مرگ رفت 0 ميرزا ربيع كبيري ( ربيع الدوله ) در سال 1268 در شهر مراغه متولد شد ودر تبريز وتهران تحصيل نمود وي مردفرهنگ دوست واديب بودم در كتاب خانه وي اثرهاي قديمي واولين چاپ هوپ هوپ با الفباي عربي واثر هاي از انتباه دوري فرانسه ( ژان ژاك روسو ، كورنئي ، مولير و كتابهاي ماركسيسم و لنينسم وادبيات جمهوري آذربايجان بوده است) ودر خوجه مير با عوامل انگليس و شاهپرست ها مانند ( جمشيد خان اسفندياري ، يمين لشگر ، جعفرخان افتخاري ) مبارزه نموده است ودر منطقه مراغه و مياندواب ، هشترود ، چهاراويماق و هلاسو جنگ نموده ودر خلع سلاح لشگر تبريز شركت داشته است نشانهاي 21 آذروستارخان را داشت بعداز نهضت ملي آذربايجان در مراغه بدار آويخته شد 0
7- ارومي 0 تشكيلات صدري آزادوطن ،نوراله يكاني ، معاريف رئيسي شكيبا ، حيدري صدر جوانان اعدام شدند0 محمد امين آزاد وطن از نازلي اورومي بوده پس از پايان تحصيل در ارومي 8سال در زنجان بحال تبعيد بسر برده واز سال 1319 به زندان قصر فرستاده شده بعداز 1320 در حزب توده زنجان فعاليت داشته در سال 1324 در تشكيلات ملي دموكرات مشغول فعاليت مي گردد با تفاق نيروهاي فدائي با دار دسته هاي سرتيپ زنگنه جنگيده وكشته مي شود 0
(ا عدام شدگان دسته جمعي ارومي دانيه يوشي ، حيدر وبختيارآتا واوغول ، آرشاك ، هوسپ هوسپيان ، بابا داريوش ، يوليوس يونان ، ويلسون سرگيز ، مبارز مشهور بهرام نابي ، عباس فتحي ، آله وردي مهاجر ، شاد علي خرازي ، ابراهيم بدلي ، يوشيد يعقوب ، كئكو ،گورگيز رستم ، يوسف آرام ، مندوجبرئيل ، خسرو يعقوب ،گورگيز خاچو ، باباخان ، آرسين شاخيان متولد1278 سارنق كندي پس از اتمام فشنگش خود را كشت )
8- خوي 0صدر عبدالحسين احمدي 0 حسين نوري وديگران 0
9- آستارا0 فريدون ابراهيمي دادستان حكومت ملي0 اولين دانشجوحقوق قضائي را در دانشگاه تهران با موفقيت بپايان رسانده بود وي در مصاحبه با خبر نگارآمريكائي گفت ( بيزيم افتخارلي آزادليق نهضت ميزه قارشي دشمنليك ايدنلراونا نسبت تهمت آتانلارلا دانيشماق ايسته ميرم ) در خرداد ماه سال 1326 در تبريز بدار آويخته شد 0 ابراهيمي متولد 1297آستارا وپدرش ميرزا غني در سال 1308 پس از زندان سياسي به ملاير تبعيد گرديد وبا روزنامه هاي ( رهبر ، آژير ، مردم ، خاورنو ويئني شرق آذربايجان همكاري داشته ونخستين كسي است كه اقدام به نوشتن تاريخ ادبيات گونئي ( جنوب ) آذربايجان اقدام نموده است واز سال 1320 تا 21/9/ 1325 ازبنيان گذاران مجلس شعرا در تبريز بوده است ودر قوزئي ( شمال ارس نيز تاريخ ادبيات آذربايجان را فريدون كوچئرلي كه تحصيلات شرق شناسي ماكسيم گورگي دانشگاه مسكو را بپايان رسانده بوده جمع آوري و نوشته است )
10- ابوالقاسم عظيمي 0 در سال 1282 ش در نخجوان بدنيا آمده وتحصيلات اش را در تهران بپايان رسا نده ( بادرجه ستوان )جزو افسران دانشكده جنگ بوده وبا درجه سرواني از ارتش ايران به ارتش دموكرات پيوسته است ودر 26/آذر25 اعدام گرديد 0
11- محمود ( محمد ) قاضي اسدالهي 0 دانشكده افسري تهران را بپايان رسانده بوده سرهنگ محمد قاضي اسدالهي از افسران تشكيل دهنده نيروهاي مردمي ( فدائي ) بوده و در مرگ اش در تبريز بسياري غمگين ومحزون بوده اند بعد از1325 اعدام گرديد 0
12- علي فطرت 0 علي محمد اوغلي فطرت در سال 1268 ش در تبريز در يك خانواده روحاني متولد شده واز كودكي در شعر وادبيات دست داشته واز نوشته وآثارش ( ديوان فطرت ، بايقوش وبولبول ) مدت بيست سال كارمند راه اهن تبريز بوده است بعداز سال 1325 در اثر شكنجه درزندان درگذشت ودرتمام اثارش ادبيات ملي را نشان ميدهد 0
ديليم آذر ائليم آذر مكانيم آذرستاندير اگرمين جانيم اولسا هربيري بونا قرباندير
13- عبدالحسين احمدي فرزند شيخ احمد درشهر ماكو ( داش ماكي ) در يك خانواده روحاني بدنيا امد ه است پدر وعمويش جزو مشروطه خواهان بوده وپس از مدتي حبس در سوگوتلي اعدام مي گردند احمد ازسال 1311 تا شهريور در زندان قصر قاجار بوده واز سال 1323 عضوحزب توده واز سال 1324 به حزب دموكرات اذربايجان پيوست درسال 1325 اعدام گرديده است 0
14- قربانعلي ( قلي ) صبحي نوري در سال 1286 در شهر تبريز متولد شده است صبحي در مهرماه 1320 توسط روزنامه ترك زبان آذربايجان به فرقه ملي دموكرات پيوست ودرخلع سلاح قواي دولتي ودر تربيت دسته هاي فدائي نقش بسيار داشته ومجلس ملي درجه اورا بخاطر فعاليت هايش به سرهنگي ارتقا داد در سال 1325 توسط احمد گوگاني دستگير ودر زندان پيشنهاد گرديد اگر در مراغه در محضر شيخ احمد توبه كند وفرقه دموكرات را لعن و انكار كند از مرگ خلاص مي شود 0
( اولوم ايچون هيچ كيمدن منت گوتورمك فكرينده دگيلم شرف نن المك خوشدور )
15- مير ايوب شكيبا در سال 1282 در بندر آستارا آذربايجان ايران متولد شده ودر نهضت جنگل ميرزا كوچك خان شركت نموده وبه جنوب تبعيد شده است ومدتي در زندان قصر تهران بوده ودر سال 1320 به عضويت حزب توده در آمد ودر اولين كنگره نماينده دموكرات آذربايجان از تبريز انتخاب گرديد و بعد از 21/9/25 زخمي وسپس توسط عوامل شاه اعدام گرديد 0
16- عبد الصمد عمراني 0 فرزند مولام وردي از محال ديكله اهر بوده با رحيم خان چلبياني سردسته غارت كننده اردبيل مبارزه نموده به حزب سوسيال دموكرات وبعد به نهضت شيخ محمد خياباني پيوست در سال 1322 صدر حزب توده قاراداغ گرديد ودر سال1324به فرقه دموكرات اذربايجان پيوست ودرخلع سلاح نيروهاي دولتي نقش مهم داشته ودر سال 1325 در اهر اعدام گرديد (بدستور فرماندار وقت جنازه اش چند روزي در خيابان بوده شبانه پنهاني توسط كسانش بخاك سپرده شد) 0
17- محمد آگهي 0 يكي از خلبانان نيروي هوائي دموكرات ها بوده ( پيليوت ) سرتيپ خسرواني وسرهنگ گيلانشاه با خلباني اومخالف بوده اند با جسارت بآن كارمهم زمان نايل آمد با عوامل آلمان فاشيزم در مبارزه بوده وروزنامه مردم مقالات اش را انتشار ميداد سرهنگ آگهي در سال 1325 در منطقه ميانه توسط ارتش شاه تير باران گرديد 0
18 - غلامرضا جاويدان در سال 1290 در اطراف سراب متولد شده ودر تشكيلات جاويدان سراب جزو فعالين سياسي و نظامي بوده توسط سرهنگ جان فولاد دستگيرودر تبريززنداني بوده ودر تشكيل نيروهاي مسلح دموكرات نقش داشته مدتي نيز در مراغه بوده درحين اعدام تاجان در بدن داشت سرود آذربايجان را خوانده است 0
19- جعفر سلطاني آزاد فرزند حاجي سلطان در سال 1296 ش كه اصلش از قاراداغ بوده در تهران متولد گرديده است جعفر دانشكده افسري را در رشته پياده نظام بپايان رسانده است در سال 1322 به عضويت حزب توده درآمده ودر سنندج دستگير به كرمان تبعيد مي گردد وپس از تبعيد در يزد به كمك جوانان حزب ايمان را تشكيل داده است واز سال 1324 معاونت لشگررا بعهده داشته سرهنگ سلطاني آزاد با همراهي دوست اش جودت پس از مخاصمه جنگ در جبهه هلاسو با 26 افسر ديگر كه همه از افسران متخصص نظامي بوده در تبريز اعدام مي گردند 0
20- مير كاظم اعلمي 0 در سال 1278 در يوخاري ديزه مرندمتولدشده پس از 21/9/24 با فدائيان تحت امر خود با خانهاي قاراداغ و مرند مبارزه نموده واز طرف فرقه به فرماندهي مياندواب تعين ميگردد در هجوم ارتش به آذربايجان در سال 1325 مدتي در كوهها مقاومت نموده با وعده هاي مقامات محلي به ديزه مرند مراجعه نموده ودر شهر مرند به دار زده مي شود ودر ديزه بخاك سپرده شده است 0
21- حسين نوري ( يهودي لئوزون درسال 1299 در فلسطين متولد شده ودر سال 1318 به ايران آمده ودر سال 1319 در اعتصاب غذا ي زندان با دكتر تقي اراني بنيان گذار چپ در ايران آشنا گرديد ودر تشكيلات حزب توده خوي مشغول بوده ودر سال 1324 پس از روي كار آمدن فرقه دموكرات در آذربايجان با آنها همكاري كرده ودر سال 1325 بطرز فجيعي كشته شد 0
22- يوسف مرتضوي در سال 1295 درانزلي متولد شده در سال 1316 دانشكده افسري تهران را با در جه ستواني بپايان رسانده ودر سال 1320 به عضويت حزب توده در آمده سرلشگر حسن ارفع وسرهنگ منوچهر ي بنا به لياقت خواستار خدمت در واحد هاي آنها بوده چون تعدادي از عوامل خارجي به حزب نفوذ كرده بودند در سال 1324 به آذربايجان آمده تا لياقت سربازي خود را در فرقه دموكرات نشان دهد ودرسال 1325 توسط داردسته شاه اعدام گرديد 0
23- علي قهرماني در سال 1283 درتبريز متولد شده و در 18 سالگي در حركت لاهوتي شركت داشته ودردسته هاي مارالان نبرد كرده ودر كارخانه سيمان به حزب توده پيوسته واز سال 1324 در فرقه دموكرات عضوموثر بوده است ودر قسمت سوار نظام ستارخان سمت فرماندهي داشته چندين مدال لياقت داشته پس از برگشت از جبهه دربستان آباددر منزل عمويش دستگير واعدام گرديد
24- احمد جودت در سال 1320 متولد گرديد ودر سال 1314 از مدرسه نظام تهران با درجه ستواني در رسته توپخانه فارغ التحصيل گرديد در سال 1323 بعضويت حزب توده در آمد ودر مرداد ماه سال 1324 بدستور سر لشگر ارفع زنداني گرديد وپس از زندان به فرقه دموكرات آذربايجان پيوست در سال 1325 پس از 8روز جنگ در منطقه هلاسو با تعدادي افسردستگيرو تيرباران گرديد 0
25- غلامحسن درسال 1285 در محال ميانه متولد شده است در سال 1316 وارد دانشكده افسري در رسته پياده نظام با درجه ستواني فارغ التحصيل گرديد ودر بندر عباس با تعدادي افسران ضد استعمار انگليس مدتي جنگ نمود پس از واقعه مشهد كه تعداد افسران آن لشگر از طريق بندر نوشهر به شوروي رفته وبعد به حزب دموكرات آذربايجان پيوسته وبعداز سال 1325 باتفاق دوست اش جودت و بقيه تير باران ميشوند 0
26 - حسن قاسمي در سال 1280 در تهران متولدودر سال 1315 از دبيرستان نظام با درجه افسري فارغ التحصيل ودر هنگ رضا پور به درستكاري وخدمت مشهور بوده وتوانست غارت سرهنگ طباطبائي وسرهنگ جوانشير را بر ملا سازد پس از واقعه خراسان از اهواز به تبريز آمد ودر سال 1324 در خدمت فرقه دموكرات آذربايجان مشغول مي گردد ودر مراغه ومياندواب به تعليم نظامي ها مي پردازد پس از واقع هلاسوبا ساير افسران در هلاسو اعدام مي گردد 0
27- محمد باقر تيكنام 0 شاعر محمد باقر نيك نام در سال 1300 در شهر تبريز متولدواز كودكي دركارخانه كبريت سازي مشغول بوده وازپسر بچه بنام محمود سواد يادگرفتن را شروع كردو پس از سربازي به فعاليت سياسي در بين كارگران پرداخت در سال 1325 توسط ارتش شاه كشته شد 0
28 – غلام رضا دبيرنيا در سال 1298 در تهران متولد ودر مدرسه شرف با دكتر اراني اولين دكترا در شيمي از آلمان آشنا شد وافتخارشاگردي از وي داشته است پس از اتمام دانشكده افسري در لشگر ارومي مشغول مي گردد واولين افسر فارس زبان در ارتش دموكرات ها بوده است 0
29- حسين كوپال 0 در سال 1303 در اصفهان متولدودر سال 1324 مدرسه نظام را بادرجه ستواني دررشته مخابرات بپايان رسانده ونه ماه در زندان كرمان بسر برده پس از زندان با ساير افسران طرفدار فرقه به آذربايجان آمده در مياندواب با درجه سرواني مشغول خدمت مي گردد پس آمدن مجدد ارتش به آذربايجان در آذرسال 1325 حسين كوپال نيز مانند ساير افسران اعدام مي گردد 0
30- اسرفيل قادري 0 درسال 1295 در خشكناب سهند حيدرباباي شهريارمتولد مي گردد درس را از مكتب خانه شروع كرده ودر تبريز به تشكيلات سياسي زحمت كشان مي پيوندد ودر جريان كشته شدن دختر 8ساله دهاتي ( كندلي ) تابوت اش همراه پدرش به ميتنگ آورده مي شود استاندار فهيمي مجبوراُ به متنگ آمده قول مي دهد كه از اعمال ننگين ژاندارمري شاه جلوگيري كند در آن زمان ژاندارمها طرفدار مالكان خون خوار بودند قبل از فرقه مخالف مالكان وسرمايه داران مستبد لبه تيز مبارزه اسرافيل با اين دوطبقه بود اسرافيل بدستور سرهنگ سيفي فرمانده ژاندارمري دست بسته بزندان تهران فرستاده مي شود پس از حبس مبارزه اش را از حزب توده بر عليه ژاندارمها وفئودالها شروع كرده0 در سال 1324 به فرقه دموكرات آذربايجان پيوسته به عضويت پلنوم ستارخان بايراقي در مي آيد وبا درجه ستواني عضوقشون ملي مي گردد ودر هجوم 1325 آرتش شاه به آذربايجان اعدام مي گردد0
31- سرهنگ اكبر حبشي فرزند حاجي محمد حسين در سال 1324 در خلع سلاح پادگان اردبيل توسط فدائيان ارتش را ترك وبه فرقه دموكرات پيوست وازطرف فرقه به تشكيل واحدهاي نظامي در شهرهاي خوي وسلماس اقدام نمود درسال 1325 در راه آرمانش توسط ارتش شاه كشته شد 0
32 – دكتر نصرت باقري 0 دكتر باقري در ميدان كريم خان مطب داشت وي در سال 1283 در ( قيزيل جاكندي ) قارا چمن متولد پس از اتمام دانشكده طب بفعاليت سياسي پرداخت ودر سال 1325 اين حكيم طرفدار مظلومان توسط دسته هاي طرفدار شاه پس از غارت اثاثيه منزل ومطب اش توسط ژاندارمها وچاقوكشان، و ي را با چاقووسنگ در جلومنزلش كشتند وجسدش در كوچه كشيده ميشد تا آخرين نفس مي گفت ( محواولسون ارتجاع ياشاسين آزادليق ) 0
33- جعفرمحمد زاده كاشف در سال 1272 درممقان آذربايجان متولدوتحصيلاتش را بيشتر شبانه خوانده بود اشعارش در روزنامه هاي ( وطن ، قيزيل شفق ، يئني فكر ) چاپ ميشد ودر جمعيت وروزنامه آذربايجان فعاليت بسيار داشته كاشف كارمند شهرداري تبريز بوده در شاعيرلرجمعيتي آذربايجان فعال بوده است ودرسال 1325 سقوط دموكرات ها در ميدان نظميه تبريز توسط دسته هاي شاهپرست ضد آذربايجان كشته شد 0
34- سرگرد حبيب اله خاكزادي در سال 1285 در شهر اروميه متولد شده واز افسران پياده ارتش ايران بود به فرقه پيوسته بود در بير قاد مراغه بتعليم عسگرها مشغول بوده است درسال 1325توسط ارتش شاه اعدام مي گردد0
35 – محمد علي دامتين 0 در سال 1286 ش در سراب متولد واز سال 1320 بر عليه مالكان وژاندارمها بپاخواسته وكارمند راه آهن بوده وبعد از سال 1322 درميانه بفعاليت انقلابي پرداخته ودرسال 1324 به فرقه دموكرات آذربايجان مي پيوندد مدتي فرماندهي فدائيان در جنگ با زلفقاري ها در زنجان بوده ودر خوجه مير كشته مي شود 0
36- حسن ظهيري در سال 1300 ش در شهر خوي متولد مي گردد ودر سال 1320 وارد دانشكده افسري مي شود در تحصيل نابغه بوده در سال 1324 با فرقه همكاري مي نمايد ودر آرتش ملي بادرجه سرواني مشغول خدمت مي گردد درسال 1325 با خواندن سرود آذربايجان به استقبال مرگ مي رود 0
37 – حسين قلي اميمي فرزند محمد علي در سال 1276 در ممقان متولدودر سال 1320 بعلت سياسي بودن به زندان مي افتد در سال 1325 توسط ژاندارمها دستگير كشته مي شود وسربازان سرتيپ هاشمي خانه اورا غارت مي كنند0
38- يحيي شيخي 0 شيخي در سال 1300 در اردبيل متولدشده بعداز اتمام دانشكده افسري با درجه ستواني به تيپ اردبيل فرستاده مي شود در سال 1324 در برزند محال گرمي با سربازان خود به دموكرات آذربايجان مي پيوندد ودر اوايل سال 1325 به فرماندهي منطقه خلخال تعين مي گردد پس از ورود ارتش شاه به اردبيل با 39 نفر درپادگان اردبيل به جوخه اعدام سپرده مي شود 0
39- رحيم عمراني 0 در سال 1302 در تبريز متولدودر خلع سلاح هنگ 7 شاه شركت نموده ودر سال 1324 درمدرسه نظام دموكرات ها مشغول تحصيل بوده وبدرجه ستوان سومي مفتخر مي گردد ودر مراغه ومياندوآب در خلق قوشوني مشغول مي گردد ودر جبهه ميانه در هنگ سرهنگ آگهي بوده پس از هجوم نيروهاي شاه كه شديداُ زخمي بوده به جوخه اعدام سپرده مي شود 0
40 - اژدر بالداري 0 در سال 1281 در سراب متولد ودر سال 1320 در تشكيلات زحمت كشان فعاليت داشته ومدتي از طرف سرهنگ جان فولاد فرمانده تيپ اردبيل مورد تعقيب بوده است ودر بيشتر در گيريهاي منطقه دست داشته پس از تشكيل خلق قوشوني فرقه با درجه سرواني مشغول خدمت مي گردد پس از دستگيري توسط سربازا ن قوام وشاه به جوخه اعدام سپرده مي شو د
41- جعفر قلي اجلالي 0 در سال 1277 در سراب متولد وپس از اتمام تحصيل درسال 1321 در حزب توده بفعاليت پرداخته ومدتها با دسته هاي جان فولاد جنگ كرده ودر سال 1324 به حزب دموكرات آذربايجان پيوسته ودر واحد غلام يحيي در پيكار با دار دسته زلفقاري وارتش شاه مشغول نبردبوده وبعد از آمدن مجدد ارتش شاه به آذربايجان بدار زده مي شود 0
42- اسماعيل اقبال 0 در سال 1292 در خوي متولد ودر حزب توده مسئول شعبه كارگري بوده درسال 1324 به حزب دموكرات آذربايجان ملحق ميشود بعد از سقوط فرقه بدنش تكه تكه ودر گاري در شهر گردانده شده است 0
43- سيد حسن سيد عسگر اوغلي در سال 1300 در استسفان سراب متولد ودر سال 1321 در تهران به عضويت حزب توده در مي آيدودر سال 1324 وارد حزب دموكرات مي گردد مدتها در زنجان با زلفقاري ها جنگ كرده ودر1325 بدارزده شده است 0
44- شاهمار صمدي در سال 1265 در آقاباقر اردبيل متولدوازدوره ستارخان وباقرخان و باباخان اردبيلي وخياباني تجربه آموخته اونيز مانند ساير روشنفكران مبارز از طرف سرهنگ جان فولاد مورد تعقيب بوده در خلع سلاح پادگان ها عضوموثر بوده بعد از 1325 اعدام گرديد 0
45- اله وردي ارغواني0 در سال 1302 متولد گرديد ودر سال 1321 به عضويت حزب توده در آمد ه ودر سال 1324 در ناحيه تبريزبا درجه ستواني مشغول مي گردد بعد از سال 1325 پس از مدتها حبس توسط عوامل شاهنشاهي اعدام گرديد
46 – محبوب خوش كلام0 در سال 1288 در سراب متولدودر سال1320 به عضويت حزب توده درآمده ودر سال 1324 به فرقه دموكرات پيوست ومسئول دايره تفتيش منطقه سراب گرديد ودر سال 1325 توسط طرفداران شاه اعدام گرديد 0
47- حيدر علي باقري در سال 1298 در ممقان متولد ودر سال 1321 به عضويت حزب توده در آمده ودر بيشتر مناطق در خلع سلاح ژاندارم ها دست داشته است وبعداز سقوط فرقه توسط اردوي شاه بقتل رسيد 0
48- اسماعيل حكاك ( ساري اسماعيل ) در سال 1367 در آقا باقر كندي اردبيل متولد شده است وي قبلاُ در اردبيل بر عليه طرفداران آلمان مبارزه ميكرده ومدتي نيز در حزب توده فعاليت داشته ودر سال 1324 به قرقه دموكرات در آمده واز مجلس ملي آذربايجان مدال لياقت گرفته است ومعاونت اداره بلديه اردبيل را نيز بعهده داشته پس از كشته شدنش طرفداران شاه پيكرش را در كوچه ها مي گردانند 0 ( از سمرين اردبيل نيز 19 نفر كه بيشتر آنها جوان بوده رزاق باش کسن سرآنها را از بدن جدا مي كند)
49- حسين لطفي در سال 1265 در ممقان متولد شده مسئول كميته محلي حزب توده بوده در سال 1324 به دموكرات آذربايجان راه يافت ودر سال 1325 در آذرشهر تيرباران گرديد 0
50 – سردار خورشا 0 در سال 1280 در يورتچي ( موغانلي كندي) اردبيل متولد شده ودر سال 1324 به دموكرات آذربايجان پيوست ودر سال 1325 بدارزده شد 0
51- تيمور مددي 0 در سال 1280 در محال گرما دوز اهر متولد ودر سال 1324 به فرقه دموكرات آذربايجان پيوست در ميانا و زنجان بازلفقاري و ارتش جنگ نمود در سال 1325 بدار زده شد 0
52 – ايمانعلي آقا علي اوغلي 0 در سال 1266 در آقاباقر اردبيل متولد ودر سال 1324 به فرقه دموكرات پيوست از طرف مجلس ملي بدريافت مدال لياقت گرديد 0
53- بهرام نامي 0 بهرام فرزند اميرخان در سال 1298 در ارومي متولد گرديد واز سال 1320 فعاليت خود را در حزب توده آغاز نمود ودر سال 1324 به حزب دموكرات آذربايجان پيوست وي از پيشروان تئاتر اروميه بوده ودر شماره 1906 بهمن 1324 اشعار و مقالاتي از آذربايجان شمالي واشعار ميرزا علي اكبر صابر را چاپ نموده بود ودر سال 1325درهجوم ارتش به آذربايجان با ساير افسران اعدام گرديد 0
54- محمد رضا خاتمي 0 محمد رضا خاتمي در سال 1274 در محله باغمشه تبريز متولدو پدرش به آهنگري مشغول بوده ودر خراسان وسمنان مدتي مشغول بوده وپس از تشكيل فرقه دموكرات از حزب توده به اين فرقه پيوست ودر تشكيلات خياباني نيز فعاليت داشته در سال 1325 توسط ارتش شاه كشته شد 0
55- عباس فتحي 0 عباس در سال 1276 درارومي متولد واز سال 1315 در راه آهن زنجان مشغول بوده ودر ارومي در مقابل سرهنگ زنگنه مدتي مقاومت نموده ودر حكومت دموكرات مسئول اداره دارائي وكمسيون تشكيلاتي بوده ودر سال 1325 توسط ارتش شاه اعدام گرديد 0
56- حسن زلفقارزاده ارژنگي 0 حسن در سال 1297 در تبريز متولد و پس از تحصيل در محضر نقاشان ميرزا آقا مومني ، ارژنگي ء مير معصوم بوده وخوددر نقاشي ماهر ونقاشي هاي مهم داشته است از جمله ( اسپه ريس ، بوياق دگيرماني ، قله استونده ، شهيدلر مزاري اوسته ، مشروطه شهيد لري ، فدائي لر ونچه رسم لر و00 ) پس از حبس وشكنجه در سال 1325 کشته شدكه مدتي به مرده اش اجازه دفن داده نمي شد 0
57- حسين غفاري 0 در سال 1299 در شهر ملاير متولد ودر شهر كرمانشاه دبيرستان نظام و در تهران دانشكده افسري را تمام كرده است با افسران مشهد وسرگرد اسكنداني بوده ودر اردوي قيزيل باش مشغول مي گردد پس از جنگ هاي زياد با ارتش با ساير افسران دموكرات در سال 1325 اعدام گرديد 0
58- سعدي يوزبندي 0 سعدي از آبادي يوزبند قاراداغ فرزند عزت در سال 1297 متولد و بعد از رضا شاه در سال 1320 به عضويت حزب توده در آمده ودر اهر مسئول كميته ولايتي وروستا گرديد و يك اكتورال فعال در تئاتر اوزير حاجي بگ اف ودر مشدي عباد رل سرور را بازي ميكرد در سال 1325 توسط دسته هاي محمد ديهم ، سيف اله باغمشه اي ومير شريف كشته شد در موقع اعدام گفت ( آزادليغين هيچ وقت سونمز چراغي ) 0
59- علي شير زاد 0 علي از طايفه مكري از بيگ زادگان منطقه بوكان فرزند مومن بگ بوده در حمله ژاندارم ها جهت چپاول انبارهاي غله وتنباكو جانانه مقاومت كرد ودر مبارزات احمد خان وفاروق بر عليه شاه عضو موثر بوده است وبعد از سال 1325 اعدام گرديد 0
60 - علي اكبر صابري 0 در سال 1274 در شهر خوي متولدگرديد پدرش حاجي حسين در خوي معروف بوده واز سال 1317 در مرند مشغول فروشندگي بوده ودر سال 1321 در مرند به تشكيلات حزب توده پيوست ودر فرقه دموكرات از فرماندهان فدائي و مدتها عضو جمعيت دوستي ايران وشوروي بوده است بعد از سال 1325 در تبريز دستگير و بدار زده شده است 0
61- حسين تراشي 0 تراشي فرزند آقامعلي درسال 1321 بعضويت حزب توده در آمده ودر سال 1324 با ديگر توده ائيها در آذربايجان به فرقه دموكرات پيوست ودر اداره آگاهي مشغول خدمت بوده است بعداز مدتي حبس در دادگاه قلابي به مرگ محكوم واعدام گرديد 0
62- ولي گنجه مهر 0 ولي لتنانت ( ستوان ) فرزند حسين در سال 1277 درتبريز متولد گرديد پس از ديدن حال رقت بار كارگران كوره آجر به دسته هاي انقلابي پيوست حيدر فدائي نقل كرده است ولي در شهرباني ارومي با 22 فدائي در محاصره ارتش شاه و اوباشان بوديم وقتي گلوله ماتمام شد ولي زخمي بود با آن حال زخمي اراده انقلابي وي را زنده نگاه داشته بود ما 22 نفر را در نزديكي سحر جهت اعدام بردند پس از اعدام كه من ازناحيه دست زخمي شده بودم روي ما خاك ريختند جنازه ولي در كنارم بود من بعد از رفتن جلادان با بدن زخمي رفتم اكنون از آن تاريخ 62سال مي گذرد 0
63- عطااله زنديان 0 زنديان در سال 1299 در اصفهان متولدشده است در سال 1319 پس از مدرسه سرژانتي ( استواري ) به دانشكده افسري تهران داخل مي گردد 0 پس از آشنائي باسرگرد اسكنداني در خوي وفعاليت در حزب توده به كرمان منتقل مي گردد در سال 1325 در راه فرقه دموكرات توسط ارتش شاه اعدام مي گردد 0
( سوره ن هارونيان در سال 1300 در آبادي قاسم كندي قاراداغ متولد ودر سال 1322 بعضويت حزب توده در آمده ودر سال 1324 بفرقه دموكرات مي پيوندد ودرسال 1325 توسط عين اله كدخدا ونوكر قدرت خان كريمي كشته مي شود 0 احمد خان فاروقي فرزند خليل خان در آبادي ( داش آغلوجه ) سقز متولد ودرورود ارتش به آذربايجان در سال 1325 كشته ميشود)
64- محروم انشائئ 0 مهندس ( شيمي نفت ) محروم انشائي فرزند مهدي در سال 1288 در زره ناس اردبيل متولد شده است در سال 1320 مسئول حزب توده ولايت اردبيل بوده است ودر سال 1324 در فرقه دموكرات مسئول كميته تشكيلاتي اردبيل مي گردد ودر اجلاس 12 شهريور جزو قانون گذاران بوده وبعد از سقوط سال 1325 فرقه دموكرات آذربايجان در يك محاكمه فرمايشي در ارومي اعدام مي گردد 0
65- مير حيدر عزيزي ء حيدر بلال اوغلو در سال 1270 در زاويه خلخال متولدشده ودرسال 1296 به عضويت حزب ( عدالت ) مي گردد ودر اثر فشار دوره رضا شاهي باجبار از انزلي به خلخال كوچ مي كند در سال 1321 به عضويت حزب توده در مي آيد در سال 1324 با افتخار به فرقه دموكرات آذربايجان مي پيوندد در انتخابات دوره 14 در تبريز از ياران نزديك پيشه وري بوده است مير حيدر بارها با خوانين شاهرود و اكرم خان خورش رستم در گيري داشته است پس از 1325 با 43 نفر فدائيان در خورش رستم خلخال دستگير واعدام مي گردند 0
66- ميرزا كيشي مجردي 0 ميرزا كيشي فرزند آقاكيشي در سال 1269 در بيله سوار مغان متولد و پس از ماندن مدتي در شهر هاي بزرگ ايران در سال 1311 به بيله سوار بر مي گردد واز سال 1320 پس از عضويت در حزب توده مامور فعاليت در دهات براي كشاورزان بوده است در سال 1324 از طرف فرقه دموكرات صدر بيله سوار تعين مي گردد وي پس از 1325 پس از مقاومت هاي زياد در مقابل دسته هاي عليش بيگ و ژاندارمها به دستور بيوك بيگ اعدام مي گردد 0 در هنگام مرگ اشعار زيرا مي خواند 0
( ياشاسين اوجا توپراق ديير 0 ياشاسين آذربايجان شانلي انقلابميز 0 محو اولسون شاه وانون مرتجع قورولوشو )
غالب شدگان بر مرگ ( اولومه غالب گلنلر )
دي ماه سال 1325 راه اروميه تا تبريز بسته بود از دروازه خزران تا درياچه اروميه وسير داغي همه جا پوشيده از برف بود 0 سرهنگ زنگنه با دستور قلع قمع وكشتار باز گشته بود دسته هاي مقاومت كننده فدائي از پير جوان مسلمان ، مسيحي ، كرد مورد غضب و انهدام بود ارتش شاهنشاهي با حمايت دسته هاي اوباش ، پليس و ژاندارم0 توپ ، تانگ و هواپيماهاي هاريكن در صحنه بود ولي فدائي ها در سنگر هاي ( تپراق قلعه ) سير داغي ، طرزي تپه و در باغهاي كنار شهر جانانه مقاومت مي كردند و از هر سو فدائي ها با توپخانه مورد حمله قرار گرفته بودند فدائيان محاصره را شكسته تا دروازه خزران پيش رفتند در حياط و خانه اله وردي سنگر گرفته بودند دسته 15 نفري جليل وابراهيم صابونچي مدتها تا آخرين نفر مقاومت كردند0 صابونچي در محاصره وخلع سلاح پادگان اروميه به سرهنگ زنگنه شجاعت بسياري نشان داده بود پس از چند روزبعلت مقاومت جانانه تانگ ها به خانه هجوم برده 0جنازه هاي دموكرات ها مثل برگ خزان در كنار هم افتاده بودند ولي تسليم نشدند 0
برادران كشته شده ( ص 103 - شهيد الموش قارداشلار ) بعداز سال 1326 علاوه بر ارتشي ها و مللكان بزرگ مدتها باقي مانده دموكرات ها و خانواده آنها را از تمام حقوق اجتماعي و قانوني تا انقلاب اسلامي محروم کرده بودند افراد مغرض وفرصت طلب و ساده لوح نيز اين افراد را غير صالح و غيره ياد مي كردند ( آزادليق يولوندا مبارزه ص 99 ) هنوز به نوعي ادامه دارد در آن تاريخ بسياري از خانواده ها علاوه بر عزيزان تمام دارائي خود را از دست دادند 0 از آن جمله خانواده محرم و اژدر كريمي فرزند اسلام از دهات اردبيل بوده پس از مرگ شوهرش چهار فرزندش بنامهاي اژدر كريمي 22 ساله ء عمران 18 ساله نامزد ء امين 13 ساله و بابك طفل شير خوار كشته مي گردد 0 سيد قيزي قران بدست داشته چند نفر ريش سفيد مانع در خواست غير انساني جانيان مي گردند0 خانهاي اطراف اردبيل دارابگ آراللي وروحاني نما ( احمد ) كه لباس روحاني را به دروغ پوشيده بود ه باين عمل ننگ تن مي دهد مادر بچه ها مدتها پيراهن خون آلود آنهارا نگهداشته واز مسببين واقعه در تهران شكايت ميكرد ولي دشمن گوش شنوا نداشت 0 مرگ پدر و پسر ( آتا و اوغول )
بعد از حكومت يكساله فرقه دمكرات آذربايجان چندين نفر از يك خانواده كشته شدند يكي از آنها خانواده ابراهيم فرزند علي از قريه موتاليق گرمادوز مغان قاراداغ بود مشهدي فرزند ابراهيم در سال 1275 متولد و ابراهيم در انقلاب مشروطه جزو سواران ستارخان بوده ودر گارد ملي خياباني جنگ ها نموده بود ابراهيم علاوه بر پسرش به جوانها درس روشنفكري ومبارزه با فئودالها و ژاندارمهارا آموخته بود و مشهدي نيز چندين دفعه از طرف ژاندارمها دستگير شده بودو بعداز سال 1320 ابراهيم و مشهدي هر دو به عضويت حزب در آمدند مشهدي در موتاليق آبش احمد حوزه فرقه دموكرات ها را تشكيل داد و صدر منطقه بود اين پدر و پسر مردم را جهت همكاري با فرقه دعوت مي كرد و بخاطر صداقت وجديت از طرف مجلس ملي بدريافت مدال 21 آذرگرديد و بكمك محمد آگهي با دسته هاي عبداله خان جنگيد بعد از 1325 مشهدي توسط پسر عبداله خان اسدخان ( اسد اله خان در زمان شاه نماينده کليبر در مجلس شوراي ملي بوده است ) زخمي و دستگير مي گردد پدر وپسر را اسد اله خان پس از پاشيدن نفت برروي آنها آتش مي زند اين پدر وپسر ضد فئودال خاكستر مي گردند 0
67- قربانعلي آريانتاش 0 قربانعلي در سال 1300 در شهر تبريز متولد شده است ودر مدرسه اديب تحصيل نموده ودر سال 1319 دبرستان نظام را در تبريز بپايان رسانده ودر هنگ مكانيزه تهران مشغول مي گردد اوبا سرگرد اسكنداني آشنا مي گردد در اين زمان سرهنگ سياسي فرمانده هنگ از فعاليت هاي سياسي سرگرد اسكنداني ونفوذ اودر بين افسران چپ مخالف رژيم پهلوي به رئيس ستاد ( باش قرار گاه ) سرلشگر حسن ارفع كه مادرش انگليسي بود گزارش مي دهد قربانعلي به گردان سوار جمماز زابل منتقل مي گردد در اوايل 1324 از طرف ركن 2 بازداشت وبه زندان كرمان فرستاده مي شود وبا پيشه وري غياباُ ارتباط داشته ودر تشكيل حكومت ملي مانند ساير افسران طرفدار فرقه دموكرات با درجه ستوان يكمي در اردبيل مشغول مي گردد وبعددر تبريز به فرماندهي بلوك تعين مي گردد بعد از سقوط فرقه با ساير افسران درحال خواندن سرود آذربايجان تير بارا ن مي گردد 0
68- علي سغائي 0 سغائي در سال 1300 در تبريز متولد شده دانشكده افسري را در تهران بپايان رسانده است (در نشريه حزب توده يادنامه شهيدان سال 1343- 1324 در ص23 ) با تعدادي افسران بدستور همايوني فرمانده لشگر 4 اعزامي به آذربايجان در دادگاه ساختگي برياست سرهنگ آيرملو با افسران فرقه مانند سلطاني ، حبيب اله خاكزادي ، حسن ظهيري و تعداد ديگر اعدام شدند 0
69- محمد آقا مظلومي 0 محمد آقا در فعاليت هاي آزاديخواهي دوره مشروطه ، اجتماعيون ، عاميون ، سوسيال دموكرات و عضويت در حزب چپ ها بطور سري در اردبيل مشغول بوده و دكان سلماني وي محل تماس سياسيون بوده و پليس اين محل را زير نظر داشته بود0 در سال 1310 با فعالين چپ به زندان قصر قاجار برده شد ودر 1321 پس از آنكه حزب توده فعاليت خود را در اردبيل داير كرد محمد آقا رابط بين شهر وروستا گرديد 0 در سال 1324 به فرقه دموكرات آذربايجان پيوست واز طرف مجلس ملي به نشان آذربايجان مفتخر گرديد و بعداز سال 1325 در شهر اردبيل بطور وحشي گري كشته مي شود 0
70 - حسن بختياري 0 بختياري فرزند علي در سال 1301 در شهر ارومي (آذربايجانين ياراشقلي ،گوزل گليني، بركتلي ،صفالي باغلاردياردير بير طرفنده نازلي چاي ديگر طرفيندن شهرچاي بوگوزه ل مسكنين ساكين لرينه ماهني اوخويور ) فرقه دموكرات طرفدار زياد داشته 0 حسن پس از اتمام درس در تهران به دانشكده افسري داخل گرديد پس از ورود متفقين به ايران به اروميه باز مي گردد ودرسال 1324 معاون صدر ( همكارلار اتفاقينين صدر معاوني ) مي گردد ودر اولين كنفرانس عضوكميته شهر مي گردد با سرهنگ زنگنه مخالف روشنفكران در مبارزه بوده پس از قدرت گرفتن نهضت دموكراتيك فرقه برهبري پيشه وري بدريافت مدال لياقت از طرف مجلس ملي مي گردد ودر سال 1325 توسط طرفداران حكومت پهلوي كشته مي شود 0
71- علي مطيعي 0 علي در آبادي شيبلي مياندواب ( قوشا چاي ) متولد وپس از تحصيل كارمند پست تلگراف مياندواب مي گردد
تلگرافهاي مخالف دموكرات ها را از طرف مقامات دولتي زده ميشد به حد اقل كم رنگتر مي نمود در شهريور 1324 كه از تهران تلگراف به فرمانده لشگر سرهنگ ورهرام و فرمانده ژاندارمري سروان فريد در مورد فرقه دموكرات ارسال شده بود ازبين برده مجبور بفرار شد ه ودر شواله وند از طرف ژاندارمها و افراد جمشيد خان اسفندياري دستگير وپس از شكنجه زياد بخيال اينكه وي مرده است جسدش را به داخل باغ رها مي كنند در تظاهرات روز بعد فرقه كه از 40 آبادي به متينگ آمده بودند شركت نموده و درميتنگ تقاضاي ترك محل خدمت هاشمي بخشدار ورئيس پست مي گردد و جزو افرادي بوده كه از طرف مجلس ملي مدال 21 آذرداشته است درسال 1326 از طرف دار دسته جمشيدخان در مياندواب بدار زده مي شود 0
72- غلامعلي اسماعيل زاده 0 غلامعلي در سال 1301 در ميروان ديزجرود متولد مي گردد در سال 1322 بعضويت حزب توده در مي آيد ودر سال 1324 به فرقه دموكرات آذربايجان مي پيوندد و مدال 21 آذرداشته است مدتها در منطقه هشترود ( سراسكند ) در چهارايماق ء چار دهل و عربشاه داغلاري با دسته هاي حاجي قهرمان مبارزه كرده بود پس از 1325 بادسته فدائي مدتها در عربشاه و گوجه قلعه با دسته هاي قهرمان خان و حاجي شكر خان ودسته هاي صولتي كه خانه را سنگرقرار داده بود آتش زدند در ميان آتش به مبارزه ادامه ميداد پس از مدتي هدف تير دسته صولتي گشته و كشته مي شود 0
73- عظيم بلندي 0 عظيم در سال 1292 در آغميان اردبيل متولد و پس از تحصيل در مدرسه سعدي اردبيل در هنگ قهرمان به آموشگاه گروهباني داخل ودر سال 1318 با درجه ستواني از دانشكده افسري تهران فارغ التحصيل مي گردد وي در تابور ميانه به تعليم فدائيان فرقه دموكرات مشغول مي گردد 0 بعد از سال 1325 توسط ارتش مركز تير باران گرديد 0
74- محمد حسن رزاقي 0 محمد حسن فرزند رزاق در سال 1285 در اووغان كندي سراب متولد گرديده است رزاقي در فروريزي تونل عباس آباد مازندران كه شاهد كشته شدن صد ها نفر آذربايجاني و غيره بود ه تصميم به مبارزه بر عليه حکومت شاه ميگردد
پس از مبارزات طولاني وعضويت در گروه چپ در سال 1323 ش از طرف قرا اطراف به صدر حوزه تعين مي گردد ودر سال 1324 در شهريورماه به فرقه دموكرات آذربايجان داخل مي گردد وبتربيت اولين دسته هاي فدائي اقدام مي نمايد ودر آزاد سازي تبريز از حكومت پهلوي جزو فدائيان اعزامي از سراب بوده است در موقع دارزدنش كه برادرزاده اش گريه مي كرد گفت برادر زاده عزيزم گريه نكن من در راه آزادي خلقم و آزادي آذربايجان بالاي دار مي روم 0
75- عسگر نوري 0 عسگر در سال 1294 در شيشوان ديزجرود متولد شده است ودر سال 1317 از طرف فرمانداري مراغه به بخشدار ي عجبشير تعين مي گردد ولي عسگر بعلت ظلم مالكان ومامورين دولت پهلوي بفعاليت هاي سياسي مي پردازد مدتها در زندان مي ماند در سال 1324 در اولين كنفرانس اظهار داشت تا آخرين قطره خونم با مالكان و مامورين ظالم مبارزه خواهم كرد بعلت شكستن مقاومت نيروهاي دولتي از طرف ژنرال كبيري بدريافت مدال شجاعت نايل آمده پس از ورودارتش شاه به آذربايجان در منطقه چارايماق وتيكان تپه با يمين لشگر وحاجي قهرمان در 26 آذر در واكشور،چاردهل پس از محاصره شدن از دست راست زخمي ودر 21سفند 1325 در مراغه بدار زده شد ه است 0
76- حسين جلائي 0 حسين فرزند ابراهيم در سال 1282 در يك خانواده كفاش اردبيلي متولد مي گردد پس از تحصيل در مشكين شهر دكان بزازي داير مي كند جلائي ضمن عريضه و نوشتن نامه روستائيان به فعاليت سياسي خود مي پردازد در سال 1308 از طرف سرهنگ خديوي فرمانده هنگ مشگين بازداشت و پس از مدتي حبس به بيله سوار تبعيد مي گردد وبعلت فعاليت سياسي دستگير وبه تبريز اعزام مي گردد هشت ماه در زندان دژبان مي ماند ودر خلع سلاح پادگان مشگين شركت كرده ودر فرقه سمت معاون صدر كميته مشگين شهررا داشته است بعد از 1324 روزنامه اطلاعات شماره 12114 از مرگ وچپاول خانواده حسين جلائي توسط رسول صميعي طرفدار شاه نوشته است ( رسول صميعي بعد از انقلاب اسلامي 1357 كه دردوران شاه همه كاره در اردبيل بوده ازكشور متواري گرديده است )جالب است در مقابل شكايت كسان حسين جلائي از رسول صميعي محكمه زمان شاه در باره حاجي رسول صميعي چنين حكم داد ازطرف کسان مقتول حسين جلائي معاون كميته دموكرات آذربايجان به قاتل حاجي رسول صميعي گذشت مي شود ولي اموال غارتي را تحويل نمايد 0
77- ميرزا آقا توحيدي 0 ميرزا آقا مبارز عجب شيري در مقابل عوامل استعمار سيد ضيا ء طباطبائي ء امامي ء علي دشتي ء اربابان و ژاندارمها ايستادگي كرده وبه افشاي خيانت آنها مي پرداخته ودر عجب شير دستگير وبعلت تظاهرات افراد ايالتي رضائي فرمانده ژاندارمري مجبوراُ اورا آزادمي نمايد در سال 1324 در كنفرانس تبريز شركت نموده نماينده انتخاب مي گردد در فعاليت روستاهاي شيشوان مورد تشويق قرار مي گردد ميرزا آقا در 29 آذر1325 توسط دسته هاي صولتي دستگير وپس از شكنجه هاي زياد به مراغه تحويل وبه دار زده مي شود 0
78- سعيد خان 0 سعيد از شاهسونهاي طايفه طالش ميكائيل لوبوده ودر سال 1291 در مغان متولد ودر سال 1322 به تشكيلات حزب توده بيله سوار در مي آيد ودر سال 1324 در فرقه دموكرات آذربايجان فعاليت خودرا شروع ميكند بعلت فعاليت در بيله سوارو پولادلو قيوسي مدال شجاعت 21 آذر دريافت مي كند پس از 1325 توسط دسته هاي بويوك بيگ و حاجي عليش دستگيرودر اروف كندي اعدام مي گردد 0
79- علي عبادي 0 علي بيگ فرزند عباد در سال 1285 در مزرعه جهان مشگين متولد گرديده مدتي در جاده كشي راه آهن كار كرده بود ومبارزاتي با اربابان داشته است در سال 1322 از طرفداران و فعالين حزب توده بوده در منطقه سمت صدر داشته است در سال 1324 مانند ساير اعضاي حزب به فرقه دموكرات پيوست با خانهاي گيكلو وعيسي لودر گيري داشته پس از 21آذر 24 مسئول فدائي مشگين غربي بوده و از طرف مجلس ملي مدال 21 آذرداشته است بعد از 21آذر 1325 توسط گروه هاي سياه و اوباش دستگير ودر چهار راه مركزي مشگين در حال خواندن سرود آذربايجان اعدام مي گردد 0
80 - امن خان بخشي بگي 0 امن فرزند آقا كيشي در سال 1273 در شيشه گران اردبيل متولد مي گردد در سال 1321 به تشكيلات سياسي بر مي گردد و 6سال صدر شيشه گران وقرا اطراف مي شود 0 حاجي احمد مالك بسيار سعي نمود كه وي را از مبارزه باز دارد0 امن بعد از سال 1324 در تربيت دسته هاي فدائي كوشيد با پسرش در خلع سلاح پادگان مشگين شهر دست داشته ودر تشكيل كميته سمرين وباري جديت كرده است واز طرف كميته اردبيل مورد تشويق و مدال 21 آذر داشته است بعد ازسال 1325 كشته ميشود
81- حيدر خان آفاقي 0 حيدر در سال 1290 در آبادي شيشوان ديجرود متولد شده بعلت فعاليت سياسي از درخت آويزان مي شود ودر اثر كتك كاري در حال بيهوشي تحويل ژاندارمري مراغه مي گردد پس از خلع سلاح ژاندارم ها مدتي با اسلحه آنها به مبارزه ادامه داده است و ژاندارمها جهت كشتن وي حق تير داشته اند ارباب وژاندارمري از مركز نيروي كمكي در خواست مي نمايند تعداد ژاندارم هاي تازه كند از 12نفر به 55 نفر افزايش مي يابد در سال 1324 بخاطر فعاليت اش در اجلاس تبريز نماينده ولايت مراغه انتخاب مي گردد از آبان تا 21 آذر 1324 تمام ژاندارمهاي منطقه را خلع سلاح كرده بود وتمام ادارجات وراه از مراغه تا تبريز در دست وي بوده است ودر 28 آبان به كمك فدائيان آذر شهر راخلع سلا ح مي نمايد ودر روز 21 آذر بيش از 300 فدائي دور اوبودند و منطقه هشترودء چاردولي و چهار اويماق تحت نظر اوبوده بخاطر لياقت به در جه ماژوري ( سرگردي ) نايل مي گردد بعد از 1325 توسط جمشيد خان اسفندياري دستگير پس از در آوردن چشم راست اش و شكستن دندانهايش توسط شيخ محل زين العابدين اعدام مي گردد در پاي اعدام گفت ( من آزادليق يولوندا مين جانم اولسادا قربان ويرمگه افتخار ائديرم محو اولسون ملت خائين لري يا شاسين آزادليق )
82 - پدر ومرگ رقت بار پسر ( آتا واوغول فاجعه لي ئولومو ) سلمان فرزند نصير اله در سال 1297 در شيشه وان ديجرود مراغه متولد گرديد پدر وپسر ( نصيراله - سلمان ) در مراجعه نامه 12شهريور هردو در تبريز شركت نمودند سردسته فدائيان ( باشچي ) در مياندواب ، چاردولي ، افشار ، هشتري وچار اويماق با ارتجاع مبارزه كرده است بعد از سال 1325پس از بيشترين شكنجه در شهرباني بدار زده مي شود در پاي دار مرد ي خيير مي گويد آدم خوبي بوده نكشيد /10 هزارتومان خون بها ميدهم در بين فقرا تقسيم كنيد قبول نمي كنند چون دستور از ارباب هاي خارج بوده كه در آذربايجان آدم دانا و طرفدار مظلومان نماند نصيراله جهت ديدن جنازه پسرش به ميدان دار مي رود وقتي جنازه پسرش را مي بيند از حال مي رود اورا آنقدر گرسنه وتشنه در زندان نگه ميدارند اونيز در كنار پسرش بخاك سپرده مي شود 0
83- حسن ضربعلي اوغلو 0 حسن در سال 1271 در بيله سوار مغان متولد گرديده و در مكتب خانه تحصيل نموده بود ودر حركت هاي ضد فاشيستي و فئودالي سال 1322 شركت كرده بود در سال 1324 به عضويت فرقه دموكرات در مي آيد ودر تشكيل دفتر فرقه در حوزه ها مشغول بود ه واز طرف مجلس ملي بدريافت مدال نايل شده بود پس از 1325 در 29 آذر توسط عليش بيگ دستگير وتوسط بويوك بيگ و ژاندارمها تير باران شده است در موقع اعدام مي گويد ( ياشاسين آزادليق سئو ه ن قهرمان خلقيميز واونون رهبري آذربايجان دموكرات فرقه سي )
84- رحيم صمد اوغلوء رحيم در كهرالان (كلخوران )اردبيل متولد شده جهت كار به بيشتر شهرهاي ايران رفته بود از سال 1322 به فعاليت سياسي پرداخته است و پس از تشكيل فرقه دموكرات در دسته هاي فدائي مشغول خدمت گرديد ومدال 21 آذر داشته است بعد از سال 1325 توسط اوباش كه از طرف مقامات مسلح شده بودند كشته ميشود 0
85 – فروغ نوري 0 فروغ نوري اوغلو در اوتي كندي اهر متولد شده وبعد از سال 1322 به همراه ساير روشن فكران در فرقه دموكرات آذربايجان باشغل صدر ي مشغول مي گردد بعد از سال 1325 تاآخرين فشنگ مقاومت كرده و كشته شده است 0
86- ابراهيم وطن خواه 0 ابراهيم فرزند آديگوزل در سال 1279 در بيله سوار مغان متولد شده ودر سال 1324 پس از مبارزات سال 1322 به خدمت فرقه دموكرات در مي آيد بعد از شكست فرقه در سال 1325 بدستور هوار خان در آبادي پير ايواتلو آراز كنار بطور وحشي گري اعدام مي گردد 0
87- اكبر بناب 0 اكبر در آبادي بناب اردبيل متولد شده ومدتي در تشكيلات حزب توده در گرمي مشغول فعاليت بوده است در سال 1324 به فرقه دموكرات مي آيد ودر كنفرانس تبر يز شركت كرده ومدال لياقت داشته است بعد از سال 1325 در اردبيل در حال مريضي اعدام مي گردد 0
میرزا كوچك خان در خلخال
میرزا كوچك خان در خلخال
یكی از وقایع تاریخی در اواخر دوره ی قاجاریه قیام میرزا كوچك خان جنگلی است .او در گیلان علیه دولت قیام كرده قسمتهایی از گیلان و خلخال را تحت نفوذ خود در آورد . مردم و آزادیخواهان خلخال در این رابطه نقش فعالی داشتند. در سال 1335هـ ق كوچك خان به همراه همراهان خود از جمله خالو قربان ، حاج احمد كسائی، و كربلا حسین و بعضی از سران به خلخال آمده مورد استقبال بی سابقه ی مردم خلخال قرار گرفتند .
میرزا در مدت اقامت دو هفته ای خود در خلخال هیئت اتحاد اسلام را تشكیل و سخنرانی و مجالس متعددی منعقد می نماید ودر آنزمان كه خلخال در قحطی بسرمی برد كمك های زیادی به اهالی شهر وحومه ،همچنین به تجدید مدرسه ی ناصری – كه قبلاً توسط ناصر دفتر روائی تأسیس شده بود – كرده بود. عده ای از افراد هنوز خاطرات آن دوره را فراموش نكرده اند از جمله:
حاج كریم رحیمی كه حدود نود سال دارد در این رابطه می گوید مغازه ی ما در راسته بالا و در مركز شهر قرار داشت من تقریبأ جوان بودم میرزا كوچك خان به خلخال آمد و در میدان بزرگ روبروی مسجد جامع كه عده ی زیادی جمع بودند سخنرانی كرد سپس از طریق راسته ی پایین در حالیكه به دنبالش اهالی حركت می كردند و در پیشاپیش نیز عده ای سوره ی الرحمن و آیات دیگر قران را تلاوت می نمودند وارد راسته ی بالا شده و از میدان پائین به منزل یكی از بزرگان شهر رفت .
ناصر دفتر روائی در كتاب خود با نام خاطرات و اسناد ناصر دفتر روائی مینویسد :
« میرزا كوچك خان در سال 1335قمری به اتفاق همراهان خود به خلخال آمد .و در خانه ی امیر عشایر كه خانه ی حكومتی خود را برای نشیمن او ترتیب داده بود ماند . بازار در خلخال سه شبانه روز به خاطر او بسته بود و جشن عمومی گرفته شد .
باز نگارنده مینویسد میرزا كوچك خان را از تشكیلات مدرسه در خلخال با خبر كردم و كمكهایی در این راستا كرد وخوانین و تجار را جمع كرد و 600تومان اعانه ازآنهاجمع كرد و حاج میرزا تقی معلم را از باد كوبه خبر كردیم ومدرسه دوباره در ماه صفر 1336 افتتاح گردید . در حدود دو ماهی كه میرزا در خلخال بود محكمه ی عدلیه در خلخال تشكیل شد .»
ابراهیم شمس از اهالی گیلوان كه بیش از 90 سال دارد می گوید :
میرزا اولین بار كه به خلخال آمد از راه غیر گیلوان آمد .در اواخر آذر 1300 شمسی او با كائوك به طرف گیلوان آمد تا به خلخال برود كه در همین سفر در اثر كولاك وسرمادر گردنه ی گیلوان (6كیلومتری خلخال ) فوت كرد .به ما خبر رسید كه یك نفر در گردنه ی گیلوان مرده من و عده ای به آنجا رفتیم وجنازه را دیدیم . سر و دست او داخل برف بود و یك شانه و مهر و قرآن همراه داشت . سپس مأموران رضا خان آمده و سر او را بریده و بردند .بلافاصله كمی بعد عشایر كه به استقبال وی آمده بودند از جریان باخبر شده به دنبالشان رفتند ولی نتوانستند آنها را بیابند . ما بدن میرزا را غسل داده و در قبرستان قدیمی گیلوان دفن كردیم . 17یا18سال بعد شخصی بنام ید اله آمد و جنازه ی او را به سلیمان داراب برد .
زین العابدین خان مجلل السلطان حاکم قدیم اردبیل
زین العابدین خان مجلل السلطان از پیشخدمتان خاصه محمد علی میرزا ولیعهد و طرف توجه و محبت وی بود. در سال 1317 هجری قمری ملقب به مجلل السلطان شد و پیش از آن لقبش معاون حضور و در سلطنت محمدعلیشاه کماکان مقرب الخاقان بود.
در دورۀ مشروطین در بساطی که در سال 1325 قمری در میدان توپخانه تهران چیده شده بود و همچنین در عملیاتیکه در جلو مجلس بر ضد مشروطه و مشروطه خواهان از طرف جمعی از اوباش سرزد و نیز در سال 1327 قمری در کشتن میرزا مصطفی آشتیانی در حضرت عبدالعظیم مجلل السلطان در همه این ها کاملاً دست داشت و حتی گفته شد که یکی از قاتلین وی خود مجلل السلطان بود.
در سال 1327 قمری که محمدعلشاه مخلوع از ایران خارج شد مجلل السلطان نیز از همراهان او بود و پیش از آن هم از هواخواهان و کارکنان جدی او بشمار می آمد.
در سال 1330 قمری = 1290 خورشیدی که محمد علیشاه از راه روسیه بایران بازگشت و یا روس ها او را از راه گرگان بایران وارد کردند مجلل السلطان مجلل السلطان از طرف وی مأموریت یافت که بطور ناشناس باردبیل رفته ایل یورتچی را بر علیه دولت بشوراند. نامبرده مدتی در میان شاهسون ها بود بعد بحمایت کنسول روس باردبیل آمده مدت کمی حکومت اردبیل را عهده دار شد. چون اقدامات محمدعلیشاه در ایران مؤثر واقع نشد و انگلیس ها جداً روس ها را بعدم مداخله در امور ایران وادار نمودند شاه مخلوع ناگزیر گردید که دوباره به روسیه بازگردد و بعد روس ها چندی صمدخان شجاع الدوله را در آذربایجان علم کردند. صمد خان مجلل السلطان را از اردبیل به تبریز خواست و او هم اطاعت نموده به نزد وی رفت. به محض ورود صمد خان او را زندانی نمود و پولهائیکه در مدت اقامت خود در اردبیل استفاده کرده بود از او گرفت و بعد او را رها نمود و سیف الممالک نامی را صدم خان بحکومت اردبیل فرستاد.
مجلل السلطان پس از آزاد شدن از زندان به نزد سالار الدوله که در غرب ایران مشغول به عملیات و اقدامات به نفع خویش بود رفت و پیشکار و مشاور او در امور کشوری و لشکری گردید. در این هنگام قوای اعزامی دولت بسرگردگی یفرم برای دفع سالار الدوله بسمت غرب رهسپار شد و قوای سالار الدوله را شکست داد و چون ناگهان یفرم در دیه شورجه کشته شد، مجلل السلطان که در اردوتی سالار الدوله بود از قضیۀ کشته شدن او آگاه گردید موقع را برای خویشتن مغتنم شمرده با سه هزار تن کرد باردوی دولتی هجوم آورده خواست که در این هنگام فتح نمایانی کرده باشد لکن گری که در این لشکر کشی معاونت یفرم را داشت افراد تحت فرماندهی خود را جمع آوری کرده بجلوگیری از کردان پرداخت و آنان را سخت شکست داد و بسیاری از آنان نیز کشته شدند و جنگ به پیروزی دولتیان انجام یافت. پس از این فتح که از طرف مجاهدین صورت گرفت، مجلل السلطان فرار کرده و سر از تبریز درآورد و درکنسولگری روس پناهنده شد و بواسطۀ اقدامات دولت، روس ها حاضر شدند که او را بروسیه روانه نمایند. پس از چندی که در روسیه اقامت داشت باو تأمین داده شد و بایران بازگشت و در تهران میز یست.
ورود مجلل باردبیل و حکمرانی ساختگی او بیاری کنسول روس
دوشنبه 26 شعبان 1329 قمری (29 مرداد 1290 شمسی ) بود، صبحگاهان مجلل با شصت نفر از بیگزادگان یورتچی بقریۀ داشکسن رسیدند و نزدیک ظهر ناگهان جارچیان در کوچه و بازار، از زبان کنسول روس و مجلل چنین جار زدند که «محمد علیمیرزا دیشب سه ساعت گذشته بپایتخت درآمده و بتخت نشسته و از همۀ گناهان گذشته ولی پس از این نباید کسی نام مشروطه ببرد». هنگامیکه این جارکشیده میشد دسته ای از کهنه فراشان و اوباشان اطراف جارچی ها را گرفته غوغا و فریاد براه انداخته بودند. شهر در اندک زمانی بهم برآشفت و هر یک از آزادیخواهان خود را بنهانگاهی انداخت و چون نام کنسول روس در میان بود کسی تصور نمیکرد که این مطالب از بیخ دروغ و ساختگی باشد.
مرحوم محسنی مینویسد که کنسول روس بقریۀ داشکسن رفت و مجلل السلطان را با خود بشهر آورده در نارین قلعه، که خالی بود؛ منزل داد و او بعنوان حکمران محمد علیشاه؛ که بقول جارچی های کنسولخانه بتهران آمده و بر تخت نشسته بود، در قلعه استقرار یافت. مستبدین جان تازه گرفته بزیارت حضرت حکمران بقلعه رفتند. فراشان قدیم از هر طرف گرد آمدند. کاظمخان نامی برادر عسکر دواتگر با جمعی از اجامر و اوباش تبریزی بنظمیه رفته آنجا را اشغال کردند و بردر و دیوار شهر اعلانها زدند و مراجعت محمدعلیشاه و گفتار جارچی کنسول روس را از قول حکمران باطلاع اهالی رسانیدند و چون مردم شهر اعلان نامه ها را پاره کردند بگیر و به بند شروع شد و جمع کثیری دستگیر گردید. در بین دستگیر شدگان کسانی بودند که نه تنها مشروطیت حتی تلفظ صحیح کلمه را نیز نمیدانستند ولی بنام مشروطه خواه گرفتار شدند و هست و نیست خود را از دست دادند.
علی ابوالحسنی (منذر) نویسنده و مورخ درگذشت
خبرگزاری فارس: حجتالاسلام ابوالحسنی مشهور به «منذر» از نویسندگان و مورخان تاریخ اسلام و ایران شب گذشته بر اثر عارضه قلبی درگذشت.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، حجت الاسلام ابوالحسنی مشهور به «منذر» از نویسندگان و مورخان تاریخ معاصر ایران شب گذشته بر اثر عارضه قلبی درگذشت.
به گزارش فارس، مراسم تشییع این نویسنده و مورخ فردا ساعت از 8صبح از مسجد امام حسین عسکری (ع) به سمت حرمحضرت معصومه (س) برگزار خواهد شد.
منذر از نویسندگان و مورخان فعال بود که در سال 1334 در تهران متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات کلاسیک و ورود به دانشگاه، با تشویق اطرافیان خود تحصیلات حوزوی را برای فعالیت های علمی خود برگزید.
حجت الاسلام ابوالحسنی پس از ورود به قم در مدرسه حقانى که در آن زمان تحت مدیریت شهید آیة الله قدوسى قرار داشت، به تحصیل مشغول شد و پس از مدت کوتاهى، بطور آزاد در حوزه علمیه قم به ادامه تحصیل پرداخت. او در قم از محضر اساتید به نامی بهره برد، استادانی چون حضرات آقایان: مدرس افغانى و موسوى گرگانى )ادبیات(، اعتمادى، راستى کاشانى، دوزدوزانى، جلال طاهرشمس گلپایگانى، موسوى تهرانى و سید على محقق داماد) اصول فقه (ستوده و پایانى) مکاسب (خزعلى و شب زندهدار) تفسیر (جعفر سبحانى) رجال (مصباح یزدى) معارف (شیخ حسین مظاهرى و شیخ جواد کربلایى) اخلاق (حاج شیخ جواد تبریزى، وحید خراسانى) بترتیب در فقه و اصول. وی همچنین از برخی از اساتید به صورت غیر رسمى بهره وافر برد که از آن جمله میتوان به آیت الله شیخ حسین لنکرانى در تاریخ، سیاست، تفسیر و ادبیات؛ سید مرتضى عسکرى در تاریخ اسلام و مسایل مربوط به سقیفه؛ سید محمد کاظم قزوینى در معارف اسلامى و ولایت؛ دکتر سید احمد فردید و دکتر رضا داورى اردکانی در غرب شناسی؛ اشاره کرد.
او در همین سالها به صورت پیگیر به تالیف کتاب و تنظیم مقاله در حوزههای مختلف فرهنگ اسلامی و تاریخ ایران و جهان پرداخت و در کارنامه علمی و حرفهای او آثار ارزشمندی به چشم میخورد. نگاهى به اصل ولایت فقیه، میعاد با استاد مطهرى شهید راه تطهیر سیماى فرهنگ اسلامى از زنگار غربزدگى و شرق زدگى، تحلیلى از نقش سهگانه شهید شیخ فضلالله نورى در نهضت تحریم تنباکو، تراز سیاست؛ جلوههایى از سیاست و مدیریت شیخ انصارى، سیاهپوشى در سوگ ائمه نور (ع)، ریشههاى تاریخى و مبانى فقهى از جمله آثار به جای مانده از این محقق و نویسنده است
والیان آذربایجان(1)
مهد یقیلخان مخبر السلطنه هدایت:
(هشتم ربیع الاخر 1326 ه.ق. تا بیست و ششم جمادی الاول 1326 ه.ق)
بعد از استعفای فرمانفرما در اثر ناکامیهائی بر سرمسئله سر حدات و نیز عدم توفیق وی در همراهی و همکاری کامل با انجمن تبریز- که عمده تقصیر آن از کار شکنی های دولت می باشد- پست ایالت آذربایجان را به وزیر معارف یعنی مخبرالسلطنه در نظر گرفتند. ولی می توان تصور داشت که این انتخاب باطناً موقتی است همان طور که برخی منابع می گویند «وی این شهر را بدان جهت در نظر گرفت که نزدیک به اروپاست و او ظاهراً میل دارد به آنجا برود[1]».
مخبرالسلطنه، قبل از آمدن به تبریز، در تهران از عوامل آزادی رحیم خان چلبیانلو می باشد که «فرار وی از زندان را موافقت مجلس می داند و سپس می آورد که رحیم خان فراراً به آذربایجان آمد ودرآنجا به سبب همان مراعات به کار من خورد.[2]» از طرفی وی به بهانه ایجاد اردویی در اهر به جهت مبارزه با یاغیان، رحیم خان را به سرکردگی اردوی اهر انتخاب می نماید. در اثر توصیه های تهران و راه بردن مخبرالسلطنه، رحیم خان ضمن مکتوبی به انجمن تبریز- که این نامه در یک جلسه فوق العاده بررسی و قرائت شد- با اطاعت ظاهری از انجمن، «ضمن تایی انجمن تبریز و تایید ایالت آذربایجان مقادیر زیادی اسلحه و پول از انجمن گرفته و روانه اهر شد. [3]». بررسی این کارها و دقت در نامه رحیم خان این نکته را به اثباتی می رساند که وی در نگارش و خط و ربطهای آن به تنهایی عمل نمی کرده و حامیانی پشت سر خود داشته است.
مخبرالسلطنه در اثر اصرار وکلای آذربایجان و مجبور نمودن تبریز به پذیرش آن، وارد شهر شد وحتی حین ورود او نیز، به او گفته شد «ما تو را از طریق وکلایمان درتهران می شناسیم اگر در چمدان خویش پول ودستور اعزام قشون دارد ممکن است موفق شود و الا بی جهت این ماموریت را پذیرفته است[4]».
نکته مهم در خصوص مخبرالسلطنه، این است که وی تا قبل از پست ایالت آذربایجان هیچ گونه ماموریت اجرایی در کارنامه سیاسی خویش نداشته است، «من که جز یک ده سی چهل خانواری اداره نکرده بودم و جز مدارس و پست خانه، سابقه اداری نداشتم باید به آذربایجان می رفتم، امیر نظام را دیده بودم که از تبریز فرار کرد[5]»، این عدم تجربه در اداره امور ایالتی مثل آذربایجان نه تنها اعتراف خود وی بلکه سایرین می باشد، «حضرت والا مخبرالسلطنه تا امروز حکومت بلوکی رانکرده چه رسد به فرمانفرمایی آذربایجان[6]» به هر صورت و علیرغم این حرفها، او با مد نظر قرار دادن دستور مولی به مالک و وصایای نظام الملک و خواندن تجارب السلف عازم شده و نیتی خیر خواهی و نیکوخواهی برای مردم در سر نداشته است؟، وی که از طریق روسیه و راه جلفا به تبریز رسیده بود، در کنار پل آجی، سیاست عدم التفات به انجمن را در پیش گرفت به این صورت که «وی به چادر انجمن که در بین چادرهای مستقبلین از همه مقدمتر بود نرفته و یکسره به چادر ایالتی رفت که این امر باعث دلخوری اعضای انجمن تبریز شد[7].»
مخبرالسلطنه بعد از دید بازدیدهای معمول حاکمان، تغییراتی در عرصه نظامی و اداری ایالت و شهر تبریز پدید آورد به این گونه که «حاج نظام الدوله را که از طرفداران سرسخت فرمانفرما بود به ریاست کل قشون منصوب کرد[8].» و «انجمن بلدیه شهر را نیز به جناب قاسم خان امیر تومان که قبلاً رئیس کل قشون بود واگذار کرد.[9]» که این نوع اقدامات در جو ملتهب تبریز به نوبه خویش تاثیرات بدی بر جای گذارد.
میرزا علی ثقه الاسلام حاکمیت مخبرالسلطنه در آذربایجان را با اصرار نمایندگان مجلس اینگونه تعبیر می نماید:«آنها باید صلاح ایالت را از اهالی استعلام نمایند وتکلیف خویش را بدانند وکلای تبریز مدتی است از تبریز دور افتاده اند، کم کم می بینم که نقاصت میان وکلای اعضا انجمن می افتد می ترسم که در آخر فیلها مجروح و پیه بوزینه لازم بشود[10].»
به هر ترتیب وی در تبریز مستقر شد و هر چند حاکمیت او چندان به درازا نکشید ولی این قدرت یافتن کوتاه او نیز حوادثی را پدید آورد، که خود جای بررسی جداگانه ای را دارند. حکومت مخبرالسلطنه در آذربایجان به تعبیر خودش این چنین حکومتی است:«حکومت من امر بین امرین است و به استبداد نزدیکتر زیرا مردم حاضر نیستند و مشروطه نمی فهمند و من لابد هستم در استبداد حفظ نظم بکنم لیکن در ضمن مردم را به سوی مشروطه سوق می دهم[11]»
این حاکمیت نهایتاً خاتمه پذیرفت و در بیست و پنجم جمادی الاول 1326 ه.ق. به سر آمد، «و نامبرده، خود سرانه تبریز را ترک کرده و از طریق تفلیس عازم اروپا می گردد[12]».
درباره حکومت وی در این دوره در تبریز که بعد از فرمانفرما می باشد نکته حائز اهمیت، موضع گیری غیر شفاف و غیر سازنده انجمن تبریز است. در دوره حکومت فرمانفرما که قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی رسید و انتخاب آن برگزار شده و اعضای جدید دوازده (12) نفر مشخص شدند و رئیس و منشی برگزیده شد موضع گیری انجمن نیز به طور غیر قابل باوری از آن حالت ایستادگی و پایداری سقوط کرده و تنزل نمود و همین امر یکی از دلایل جا افتادن مخبرالسلطنه در تبریز حاکمتی آذربایجان بده است از طرف دیگر انجمن تبریز به سادگی زیر تعهدات کمر شکنی ماند مسئله رحیم خان که امری غیر قابل اجرا بود، قرار گرفت و این همان معضلی شد که بعدها به سرنگونی خود انجمن نیز انجامید مخبرالسلطنه در اثر عدم دور اندیشی انجمن خود را شخصی می داند که انجمن را او راه می برد در حالیکه حتی طبق قانون چنین عملی امکان پذیر نبوده و خلاف آن شمرده می شود.
خروج وی از تبریز و بدون حاکم ماندن شهری مانند تبریز که در آن رگه های مختلف از نظرات سازند ه و مخرب در هم تنیده شده بود، آن هم در زمانی که مجلس به توپ بسته شده و تمام مملکت عموماً و آذربایجان خصوصاً نیازمند حاکمی مقتدر است از جمله کارکردهای منفی است که می توان بر مخبرالسلطنه وارد نمود، که تبعات آنرا در ادار مختلف مشروطیت، ایران و آذربایجان تحمل نمودند.