/**/

بسمه تعالی
اشعار جعلی بیضا را بشناسیم
نوشته:خلیل ملا جوادی
مرحوم بیضا شاعر و عارف وارسته از شعرای برجسته قرن حاضر و به درخشندگی و استواری آثارش معروف ومحبوب است. بی شک شخص وآثار و افکار بیضا جدا از شخصیت بیضا نیست. غفلت از این معنا و توجه تنها به جنبه شاعری بیضا عده ای را برآن داشته که بیضا را تنها یک شاعرخیال کنند و به تصور شوندکه تنها داشتن طبع شعر برای یافتن مقام و منزلت بیضایی کافی است.
اما بعد روحی و سلوک وطریقت و تهذیب نفس بیضا امری است که از جهات مختلف می تواند مورد بررسی و دقت واقع شود وگستردگی شخصیت بیضا وسر پویایی و حلاوت اشعار او را معلوم سازد.
در هر صورت توان والا و استعداد برجسته وموهبت خدادای بیضا به همراه رهاوردی که از نفس و نفس استاد طریقت و ریاضت یافته و به تعبیر دیگر دمی که از اولیا گرفته چیزی دیگری است. همان است که بیضا را بیضا کرده چیزی که نادانان عصر بیضا و مخالفان قدیم و جدید سلوک و طریقت، بخیال شده اند که تنها توان شعری و طبع شعر بوده که اشعار بیضا را عموم پسند و مورد علاقه و محبوب القلوب گردانیده است.
لذا به جهت جذابیت وکششی که در ماهیت آثار بیضا مشهود است و بیضا را دارای مقام و منزلت خاصی در بین علاقمندان اشعار حسینی و عرفانی قرار داده عده ای برآن شده اند که به مقتضای طبع بشری حب نفس و طلب شهرت درتمنای مقام بیضایی برآیند و ابیاتی ساخته و پرداخته و بنام اشعار بیضا بدست مردم بدهند.
اینکه کسی مقام و مرتبت علمی واجتماعی پیدا کند خودبخودسبب خواهد شد که به هر عللی، برخی درصدد نمونه پردازی و مشابه سازی شخص وشخصیت او برآیند. این مسئله بطورطبیعی هست و طبق شواهد و ارقام معلوم میشود که دلیل و دلایل روانی و اجتماعی دارد و درایران ما شاید بیشتر ازجاهای دیگر می باشد.
باری همچنان که گفتیم، شخصیت بزرگ وآثار دلنشین بیضا برخی شعرا را وادار کرده که آثاری ازخود و دیگران را به نام بیضا وارد اذهان و دفاتر و اوراق بنمایند.
ازجهت دیگر، ماهیت صعب و سهل و در عین حال سلیلس و روان بودن محتوای عمیق و انیق آثاربیضا ازیک طرف و عدم آگاهی کافی قشرعظیم دوستداران اشعارآن مرحوم از طرف دیگر،که معمولا بدون بررسی و فقط به نیت عزاداری و علاقه به بیضا اشعار را می شنوند و بدون تحقیق می پذیرند، سبب شده بازار ارایه آثار و اشعار بنام بیضا مخصوصا درسالهای اخیر در اردبیل گرم وگرم تر بشود.
اینک با انبوهی از اشعار مخلوط و جعلی و ساختگی بیضا مواجه هستیم که هر چند ملاک و معیارهایی را می توان برای تشخیص آن اعمال کرد ولی برخی عوامل، از جمله بودن پاره ای از آن اشعار در دفاتر قدیمی و بعضی علل دیگر مانع از آن است که محققی مثل بنده سریع بگوید فلان شعراز بیضا نیست و شنونده ای بلافاصله و به این آسانی بپذیرد که آن شعر از بیضا نیست.
یعنی فضای غلط فرهنگی حاکم سبب شده که عموم دوستداران بیضا نه تنها حاضر نیستند در مورد اشعارجعلی بیضا سخنی بشنوند بلکه از باب اعتمادی که به گفته ها و شنیده ها داشته و دارند و یا به هردلیل دیگر ابا دارند از این که بنشینند و به بحث و بررسی توجه کنند.گاهی با تعجب می پرسند: مگر می شود کسی اشعاری را به نام بیضا به دست مردم بدهد؟ و معلوم است که این نشان صداقت و پاکی مردم ماست.
باری تمام این موارد درمجموعه در حال تدوین به امید خدا و به یاری باطن خود بیضا بطور دقیق و مبسوط بررسی خواهد شد.
در عصرحاضر به عللی گرایش و علاقه به استماع اشعار بیضا روبه فزونی است که نشان رشد و اعتلای فرهنگ و فکر جامعه دینی و ملی ماست و از هر جهت قابل تقدیر.
اما باید توجه کرد گذشته از اشعاری که در دفترهای قدیمی در دسترس هست درسالهای اخیر برخی اشعاردست به دست بین مردم می چرخد و توسط عده ای بنام بیضا مطرح می شود که برای هرمحقق وآشنا با اشعار بیضا با اندک دقتی معلوم می شود که شعراز طبع و صفای دل بیضا حاصل نشده و از روی کلمات بکار رفته توسط بیضا دراشعارش نسخه برداری شده است.
دراین عصرکه سواد و اطلاعات نسبت به گذشته بیشترشده چرا و چگونه باید عده ای جرات کنند این گونه با احساسات و عواطف مبارک دینی و ایمانی مردم بازی کنند؟
عدم دقت شنوندگان سبب شده که عده ای درعین کم سوادی و یا بی سوادی مطلق، جامعه را مثل خود، نادان و بی بهره از راه تشخیص اشعار بیضایی تصورکنند و بخیال شوند که هرچه یافتند و درجمع خواندند کسی پیدا نخواهد شدکه بگوید این را از کجا آورده ای؟ و نسخه خطی این کجاست؟
درهرصورت خود جامعه و حس و علاقه همشهریان و اعتمادآنها در این قضیه دخیل است. این صفای عزاداران و همشهریان ماست که مورد سواستفاده قرار می گیرد.
بی شک شهرشیخ صفی از قدیم و جدید و دوستداران بیضا و عزاداران سید و سالار شهیدان (ع) به اندازه کافی علاقمند وآگاه به صحت و سقم اشعار دارد که بتواند سره را از ناسره تشخیص دهد.تنها چیزی که ادامه حرمت شکنی و جسارت عاملان و جاعلان اشعار بیضا را سبب شده عدم دقت و اعتماد مردم بوده است.
درهرحال هرآن اگر معلوم شود که کسی و شاعری بیتی را بطور عمدی به نام بیضا به مردم ارایه کرده قطعا آن شخص مطرود مردم خواهد بود.
مردم بویژه همشهریان حسینی ما برسراعتقاد و عقیده و محبت حضرت حسین(ع) با کسی معامله ندارند و حاضر نمی شوند محبت درونی و احساسات دینی خود را بازیچه و مورد سواستفاده معدود افراد جاهل قرار دهند.
باری قطعه ای را که طبق برخی شواهد بنظرمی رسد در عصر حاضر ساخته شده و حاصل ذهن فرد و یا افرادی است که با داشتن اندک مایه ای برای سرودن اشعار توانسته ابیاتی را در طول روزها بلکه ماه ها تلاش و تقلا بسازد، مورد بررسی قرارمی دهیم و خوانندگان محترم را به صبر و حوصله دعوت می کنیم و تمنا داریم که به توضیحات بنده توجه فرمایند. باشد که روش کار بنده در تبیین و شرح اشعار بیضا و راههای شناسایی اشعار جعلی را مورد مداقه قرار داده و نقد و نظر خود را اعلام فرمایند.
گون ذره سی اوت توکدی ذرات جهان اوسته
سسلندی بلا دشتی گلدی هیجان اوسته
موادی که با اندک دقتی دراین قطعه بنظر می رسد به اجمال بشرح ذیل تقدیم می شود:
1- ترکیب"هیجان اوسته" غلط است. در زبان ترکی به هیجان آمدن با پسوند "اوسته" بکار نمی رود. دقت شود فلانی به هیجان آمد در قالب" هیجانا گلدی" داریم با واژه " اوسته " درترکی استعمال نمی شود.
شاعرکم مایه با انتخاب قافیه و ردیف" ان و اوسته" ندانسته که در ادامه کار دچار مشکل خواهد شد و یافتن چنین ردیف و قافیه ای چندان آسان نیست.
2- هردو مصرع بعنوان مطلع و یا به هر تعداد مصرعی که در اوزان شعری مرسوم هست ازنظرایفای معنا و مفهوم، با هم و دریک جهت عمل می کنند؛ یعنی دریک مطلع مثلا دو بیتی و یا قطعه سه مصرعی، سه مصرع اول و یا دو مصرع با بیت آخر همراه هم، یک معنا و یک مفهوم کاملا منطقی و قابل فهمی را ارایه می دهند.
از خواننده محترم درخواست می شود که بدقت مطلع را قرائت و معنی و مفهوم خود را در یک جمله ارایه بدهند و ببینند آیا اساسا چنین چیزی ممکن هست؟ از دو مصرع بالا یک جمله کامل و معنی دار می توان استخراج کرد؟ البته که نه.
هیچ گونه معنی و مفهوم روشنی از دو مصرع مذکور مفهوم نیست جز این که خواننده با یک عده معنی و مفهوم مبهم وکلی مواجه می شود. همان چیزی که شاعران و جاعلان اشعار بیضا را برآن داشته که خیال کنند اگر چیزی بسازند که بطور مبهم بشود چیزی ازآن فهمید حتما خواهند گفت که شعر شعر بیضایی است.
هرچندکه مطمئنم خوانندگان عزیز این قسمت را بسختی قبول خواهند کرد ولی بطور صریح عرض می کنم که دو مصرع مطلع مرتبط به هم نیست در نتیجه در قالب یک و یا دو جمله نمی شود مفهومی ازآن استخراج کرد. یعنی ربط معنایی با هم ندارد و شاعر فقط به فکر قافیه پردازی بوده است.دقت کنید که داشتن و یا نداشتن ربط معنایی بین مصرع های اشعار از جمله راههای تشخیص اشعار بیضاست درکنار دیگر راهها و عوامل شناسایی. دقت کنید: ذرات خورشید بر روی ذرات جهان آتش ریخت.( مصرع اول)
دشت بلا صدا زد و به هیجان آمد.( مصرع دوم)
ربط معنوی و ارتباط این دو جمله درکجاست؟ اگرخواننده گرامی یک معنی درست حسابی از این دو مصرع بتواند استنباط کند بنده با کمال میل می پذیرم.
مثالی از اشعار خود مرحوم بیضا عرض می شود تا خوانند محترم بخصوص آنهایی که با نگارش و نحوه ایراد و اشکال بنده آشنا نیستند وای بسا حرف حقیر را بی دلیل تلقی می کنند، متوجه شوند که منظور از ربط معنایی و ارتباط دو مصرع از نظر معنی چیست؟ به این مطلع توجه کنید: علمدار اوستنه پیکان توکلدی
دگوب هراوخ یریندن قان توکلدی.
با اندک دقتی معلوم می شود که دو مصرع اول و دوم کاملا با هم مرتبط و از نظر معنا و مفهوم همدیگر را تکمیل می کنند.
(تیر و پیکان بر روی علمدارسرازیر شد و از جای هر تیر خون جاری شد. معنی و مفهومی چنین ساده و دلنشین و روان)
ولی در مطلع مورد بحث هیچ رابطه عاقلانه ای بین دو مصرع که بشود در قالب یک و یا دو جمله بیان کرد ملاحظه نمی شود. جز این که با یک مفهوم مبهم مواجه می شویم و همین امر هم هست که خواننده را اغفال می کند و تصور می کند این که نمی تواند به این آسانی معنی این شعر را بفهمد حتما از بیضاست.
اما قطعاتی از این شعر :
اول دشتیده جمع اولدی شمع وگل و پروانه
عاشق لره آماده هم باده و پیمانه
معشوقدی وصلت دن جان و دل و جانانه
مشکل گله بو صحنه تشریح و بیان اوسته
1- عاشق لره اگر به معنی برای عاشقان معنی و قرائت شود" هم "بی لطف و بی معنا خواهد بود. یعنی ربط دو لنگه قبل و بعد جمله که هم باده آماده بود و هم پیمانه لطفی نخواهد داشت یدین معنی که آوردن کلمه هم شعر را سبک و کم ارزش خواهد کرد.
واگر به این معناست که" عاشقان آماده ی هم باده و هم پیمانه". درآن صورت آوردن هم در اول دوکلمه باده و پیمانه وهن و سبکی شعر و ناتوانی شاعر را نشان می دهد. باید یک هم دیگر به پیمانه اضافه شود تا این معنا درست در بیاید. شاعر بناچار برای درست آمدن قافیه مجبور شده از کلمات ربط مثل "هم" استفاده کند.
2- مصرع سوم به هر نحوی که بخواهی قرائت کنی و احتمال بدهی که اگر چنین و چنان نوشته می شد معنایی دستگیر می شد، معنایی برای آن نخواهی یافت. از خواننده عزیز درخواست می شود مکرر قرائت فرمایند اگر توانستند معنایی استخراج کنند در نقدی که برای بنده خواهند نوشت حتما ارایه فرمایند. مصرع سوم بی معناست لاشک.
شاعر خیال کرده با ساختن مصرعی این چنینی که مردم سر درگم معنی آن شوند قبول خواهند کرد که شعر شعر بیضایی است.
مصرع آخراین قطعه از جمله خنده آورترین بخشهایی است که من را وادار می کند که تاسف بخورم به چنین شاعری که با این اقدام خود باعث رسوایی خود شده است. شاعر آرزومند مقام و منزلت بیضایی، شما کدام مورد و یا موارد پیچیده و عمیق و مرموز از سر و اسرار عرفانی و یا دینی را در طی این سه مصرع سبک ارایه دادی که شرح و بیان آن مشکل باشد؟ مگر این که خواستی ادای بیضا درآوری؟ مشکل گله بو صحنه کدام صحنه؟ کدام مورد دقیق و عمیق عرفانی ابراز شد که به شرح و بیان نمی آید؟
3- آن گاه مشکل ردیف و قافیه که درابتدا عرض شد اینجا نیز خود نمایی می کند و باید دقت کرد که" تشرح و بیان اوسته" به معنی قابل شرح و بیان شدن نیست و این گرفتاری است که شاعر تقریبا در تمام شعر با آن مواجه هست. دقت شود ترکیب تشرح و بیان اوسته به معنی قابلیت بیان نسیت.
میخانه ده عاشق لر برپا ایلیوب محشر
اوخدان پر آچوب اما هر گوشه ده بیر پیکر
آی گوده قاچوب رنگی گون باخماقا شرم ایلر
نه طاقیده سیارات گلمیش نوسان اوسته
1- دراین قسمت نیز عدم وجود ارتباط معنایی بین سه مصرع با مصرع آخر مورد دقت است. توجه شود: این که عاشقان در میخانه، محشر به پا کرده اند چه ربط معنایی و مفهومی با این قضیه دارد که: در هرگوشه هر پیکری از تیر پر باز کرده وآن گاه ماه درآسمان رنگش پریده و خورشید از این ماجرا خجالت زده است؟ مگر کدام موردی از روی و رخسار و جمال مادی و معنوی مطرح شده که خجالت دیدن خورشید که معمولا در چنین مواقعی مطرح می شود اینجا نیز قابل طرح باشد؟
2- مورد بسیار مهم و حساس که صریح در ساختگی این شعر هست و ناتوانی و بیچارگی شاعر آن را نشان می دهد وجود واژه " اما" در مصرع دوم است.
"اما" دراین مصرع چه نقشی دارد و چه معنی می دهد؟ بزبان ساده تر طرف دوم و لنگه مقابل "اما" چیست و کجاست؟ "اما" در هرگوشه ای پیکری پرگرفته.آیا در بی معنی بودن و ساختگی این شعر باز هم می توان شک کرد؟
استفاده از حرف اضافه و ربط مثل اما و اگر و بیر و امثال آن که هیچ معنایی را ایفا نمی کند چیزی نیست جز نشان از این که شاعر فقط و فقط برای درست آمدن قافیه مجبور شده از آن کلمات استفاده کند بدون این که هیچ معنایی داشته باشند.
این هم از جمله مواردی است که در تشخیص اشعار بیضا خیلی صریح و سریع کارگر می افتد. شاعری که در تنظیم وزن و قافیه مصرع ها ناتوان می شود با افزودن اما و اگر و بیر و ...مصرعی را همسان مصرع های دیگر می سازد.
در هر حال وجود " اما" که در نهایت بی لطفی و بدون هیچ گونه مقام و منزلتی از نظر شعری در این قطعه آمده دلیل روشنی است که چنین شاعرکم فهم وکم مایه نمی تواند بیضا باشد.
البته مصرع آخر و بودن و نبودن سیارات در نه طاق و خود نه طاق و مشکل معنی در به نوسان آمدن نیز بایستی مورد بررسی قرار می گرفت که فعلا از آن اغماض می شود.
ناگه بو تلاطمده یر بیردن ایشقلاندی
میداندا کسوک باشلار سر نیزه ده قوزاندی
شاماته طرف فورا بیر قافله یولاندی
غم قافله سی شامی سیر ایتدی اذان اوسته
1- کلمه" فورا" هیچ جایگاهی از نظر معنی و مفهوم ندارد. یعنی نقشی در معنی ایفا نمی کند. جز این که بگوییم شاعر از تنگی قافیه بتنگ آمده و با افزودن کلمه فورا توانسته وزن شعری را تکمیل نماید.
2- دیگر این که ترکیب" اذان اوسته" بی معناست. بنده نتوانستم معنایی برای آن پیدا کنم اگر خواننده عزیز پیدا کرد ما را هم خبر کند. سیرکردن با اذان و یا بر روی اذان یعنی چه؟
عریان دوده قیزلار تپراقه باتوب ساشلار
زینب اوزی محمل ده سر نیزه ده قارداشلار
باش لاری گورن وقته تعظیمه گلیر داش لار
بیر داشه دوتوب هرکس باشلاری نشان اوسته
1- این قطعه هم از جمله مواردی است که بقدر ی ناتوانی و ضعف بنیه شعری شاعر بی تقوای این شعر از این قطعه مشهود است که شکی نمی گذارد که بگوییم این شعر از بیضا نیست.
کلمه" ساش" به معنی زلف و موی سر با شین درست نیست این فهم ناقص و شعور بدون شعور شعری شاعراست که نتوانسته بفهمد که زلف و موی سر با واژه " ساچ" صحیح است. با این وصف تمام وزن و قافیه مصرع های این قطعه بهم می خورد و بنیان آن فرو می ریزد و معلوم می شود که این قطعه از بیضا نیست هرچندکه برای اهل فن و علاقمندان و خبرگان امر مسئله بسیار روشن و تشخیص بسیار آسان است.(ساچ با قارداش و داش هم قافیه و همسان نیست)
ولی اعتماد عمومی موجود در بین مردم عزیز به گفته ها و شنیده ها و برخی علل دیگر ما را وادار می کند که دلایلی تقدیم همشهریان بکنیم تا ما را به خود ستایی و ابراز انتقاد بدون استدلال متهم نکنند.
روشن است کسانی که سالها با چنین اشعاری مردم را به خود جلب کرده به این آسانی راضی نخواهند شد که دم درکشند و فضای فرهنگی و دینی شهر را بیش از این آلوده نکنند.
2- ترکیب" نشان اوسته" نیز طبق آنچه که درسطور اولیه گفته آمد همان مشکل اساسی است که شاعر در تهیه ردیف و قافیه با آن مواجه است. نشان رفتن و یا نشان گرفتن چیزی با ترکیب " اوسته " در ترکی استعمال نمی شود.
بیر پیر زن کافر اول وقته جلوس ایتدی
بیر داشی آتوب اول داش شه باشینی بوس ایتدی
تعظیم او کسوک باشه نی لرده روس ایتدی
قان راس مبارکدن آخدی گنه قان اوسته
1- این قطعه نیز از جمله آن مواردی است که چنان مورد فاحشی از غلط کاری های جاهلانه دارد که شکی نمی گذارد که سریع تشخیص بدهیم این شعر از بیضای شهر شیخ صفی نیست. حاشا که صفای دل بیضا کجا و ابیاتی چنین سبک کجا.
باری دقت شود که وازه "جلوس" واژه بسیار مبارک و پرمعنایی است در عرفان و سلوک و طریقت که در معنی خاص و برای انجام مراسم خاص بکار می رود و مهمتر آن که برای جنبه مثبت یعنی برای بیان احوال بزرگان و اولیا و شرح حال آنان استعمال می شود.
حداقل دراشعار قطعی که از بیضا داریم هیچ گاه در معنی منفی و برای شخصیت های مخالف بکار برده نشده است. فهم شاعر این شعر چون از آن مراحل و مبانی بدور است و توان و اطلاع کافی از مبانی عرفانی و طریقتی بیضایی ندارد لذا با استعمال جلوس برای یک پیر زن کافر باعث شده که رسوایی خود را هویدا سازد. این مورد کافی است که بساط نفسانیت این گونه شاعران که نه بلکه جاهلان مبتلا به هوای نفس را برای همیشه برچیند و معلوم شود که اشعاری این چنینی در شان بیضا نیست.
رفیقی شفیق حقیر را گفت: شما که موارد ایراد جاعلان اشعار بیضایی را چنین مشخص می کنید معلوم است که آنها متوجه می شوند و می روند فردا کلمات را در محل درست بکار می برند و اشعاری جدید می سازند و ارایه می دهد.
او را گفتم: من اگر نگویم باید ضنت بخرج بدهم که در شان خود نمی دانم که آن چه را که می دانم و مفید برای فضای دینی و فرهنگی شهر و دیارم هست کتمان کنم.افزون بر این، بنده طبق وظیفه شرعی و عرفی و معلمی که دارم بعلاوه علاقه و اشتیاقی که به شخصیت و آثار بیضا در خود حس می کنم، در حد توان، خود را موظف به روشن گری می دانم.
دیگر این که مشکل مخالفان و یا آرزومندان مقام بیضایی این نیست که با موارد استعمال کلمات آشنا نیستند بلکه معضل وگرفتاری اساسی آنها این است که اصلا با روحیه بیضا بیگانه اند.آنان از صداقت و خلوص بیضایی بهره ای ندارند.
لذا هرکجا روند و هرکاری بکنند به اندازه کافی نواقض و بی صداقتی در رفتار وگفتارآنها بروز و نمود خواهد کرد که به برکت باطن خود بیضا بتوانیم اشعار ساختگی آنها را تشخیص بدهیم و شاید هم با برخی شرح و بیاناتی این چنینی توسط بنده و امثال حقیر متنبه شوند و دنبال کار خویش گیرند.
برگردیم به ادامه بحث و بررسی قطعه مذکور، حتما خوانندگان گرامی دوست دارندکه هر چه سریع تر تخلص این شعر را بشنوند و ببینند که شاعر این معرکه درتخلص چه محشری بپا کرده است.
به محضراندیشمندان و علاقمندان عرض می شود که تخلص شعرسبک تر و سخیف تر از آن است که بتوان فکرش را کرد:
نه رندم و نه زاهد، من صادق بیضایم
هر معرفت اهلی لن هم کیشم و هم پایم
فخر عرفا اولسام خاک در زهرایم
کافر دیمه بیضایه گلمه بو بیان اوسته
عشقیمده چوخ آگاهم وار منده دل آگاه
سرمست حسینم من سن سن بیلورم گمراه
اولام ره وحدتده آخر ده فنا فی الله
بسدی بوقدر زاهد سوز قویما زبان اوسته
1- اولا هیچ معنی و مفهوم قابل توجه دینی و عرفانی و سلوکی که حرفی برای گفتن داشته باشد و یا به یک مورد عرفانی و یا اجتماعی در خصوص شخصیت شاعر اشاره کند دراین بند ملاحظه نمی شود.هر اندک آشنایی با اشعار و تخلصات بیضا می داند که کلمات از آنها برداشته شده است.
ثانیا: شاعر ناتوان نتوانسته و یا نفهمیده که معمولا بیضا موقعیت ها و مواردی را از خود نفی و یا برای خود اثبات می کندکه مورد توجه عرفانی و یا مورد اشمئزاز عمومی بوده است.آن هم بلحاظ شخصیت و سلوک شخصی بیضا.
بیضا زاهد بودن را از خود نفی نمی کند چه این که به زهد معروف نبوده بلکه مخالفانش را به زهد و قشریت معرفی می کند همان که خود شاعر در ابیات آتی آورده و خود متوجه نبوده است. اصطلاحاتی مثل رند و درویش و صوفی و اهل طریقت بودن و امثال آن شایسته بود که آورده شود و از بیضا درتخلص نفی شود نه زاهد بودن.
مصرع سوم"سن سن بیلورم گمراه". هیچ لطفی و معنای ارزشی ایفا نمی کند جز تکمیل ردیف و قافیه. لذا با این وصف کل تخلص خالی از هرگونه شور و شوق و معنا و مفهوم خاصی است که معمولا در بیان اشعار بیضا مورد توقع هست.
ناگفته نماند که سه مصرع اخیر تخلص، خالی از هرگونه ارتباط معنایی بوده و مخصوصا ترکیب عبارتی که بیانگر آرزوی شاعر در رسیدن به فنا ست، هر اندک آشنا با آثار عرفا را معلوم می کندکه شاعراین قطعات، بی اطلاع بتمام معنا از مضامین و اصطلاحات عرفانی و موارد کاربرد آن می باشد.
2- در ادامه همان گرفتاری که درصدر مقال عرض شد که شاعر ناخواسته درگیر یافتن ردیف و قافیه هست اینجا نیز معلوم می شود که چیزی ساخته ولی خود دانسته و یا نداسته که کلمه بیان اوسته و سوز قویما زبان اوسته در ترکی استعمال ندارد.
خواننده عزیز دقت فرماید: در ترکی می گوییم که: فلانی حرف در دهان فلانی گذاشت و یا فلانی حرف در دهان فلانی نگذار. ولی نمی گوییم: روی زبان فلانی حرف نگذار.
*****
بدین سان بررسی یک مورد از اشعار جعلی و منتسب به بیضا را در این مجال به پایان می بریم. البته موارد اشکال بیشتر ازاین های بود. تنها موارد بارز مطرح شد. شاید در شماره های آتی موارد دیگری بررسی و اعلام گردد.
شخص و شخصیت ها برای بنده بعنوان یک همشهری و برادر مسلمان محترم هستند این است که بنده زیاد دنبال پیدا کردن سازندگان و توزیع گنندگان این اشعار از قدیم و جدید نیستم. برای ما مهم نیست که جاعلان وگویندگان این گونه اشعار چه کسی و یا کسانی بوده و یا هستند.
مهم این است که بتوانیم تشخیص بدهیم که خالص و ناخالص اشعار منتسب به بیضا کدام است. و معتقدیم که به امید باطن خود بیضا توان چنین کاری را داریم.
اما این همشهریان و خود علاقممندان و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت و شیعیان حضرت سید الشهدا هستندکه باید از حیثیت و گوهر درونی محبت خود دفاع کنند و نگذارند عده ای بی اطلاع و گرفتار انواع خواهشهای نفسانی با احساسات آنها بازی کنند.
همین طور از دوستانی که نقد و انتقاد حقیر را تحمل نمی کنند درخواست دارد که به حلاوت حب و دوستی حق و حقیقت، سعه صدر بخرج بدهند و بنده را کمک کنند اگر چه تشویق نمی کنند با هیاهو و سر و صدا در تخریب حقیر نکوشند.آدمی هرچه قدر بزرگ بنماید در قبال حق و حقیقت کوچک است.کسی بدهکارکسی نیست. این بنده کسی را که معلوم شود به عمد و از روی خواهش نفسانی خود با عقیده و احساسات مردم بازی می کند و اشعار بیضا را به هر نحوی که دلش بخواهد مورد معامله و بازیچه قرار می دهد و بی توجه به همه چیز، شهر و بزرگان و عزاداران شهر و علاقمندان بیضا را مورد بازیچه قرار می دهد، بسیار حقیر وکوچک تر و ناتوان تر ازآن میدانم که بتواند با سر و صدا و داد و فریاد بنده را از میدان تقلای علمی بدرکند.
من به آشنایی و استفاضه از اشعار بیضا مباهات می کنم وآن را توفیق الهی می دانم. اما این که بتوانم اشعار جعلی آن را تشخیص دهم آن را فی نفسه امر مهم می دانم ولی احساس نمی کنم که کار بزرگی انجام داده ام. جای تاسف است در عصرارتباطات و پیشرفت علم و اندیشه ساعتها وقت و اوراق صرف کنیم و خطای کسی و یا کسانی را کشف نماییم.جامعه دینی و فرهنگی وکهن اردبیل که انبوهی از دانشمندان و بزرگان را در دامن خود پرورش داده چرا باید تاوان جهل عده ای را بپردازد؟
درنهایت دراین راه همه همشهریان متدین و دوستداران بیضا را به کمک می طلبم بویژه از متولیان فرهنگی و علمی خواهانم که به اهمیت و عمق قضیه پریشان سازی اشعار وآثار بیضا هر چه بیشتر توجه نمایند.آماده شنیدن نقد و انتقاد هستم.
از مجموعه " آثار و اشعار بی گمان بیضا" تالیف: خلیل ملاجوادی
دانشگاه پیام نور استان اردبیل / 12/02/1391