«هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»

راز ضریح شش گوشه

اما چرا برخلاف ضریح و مرقد امامان دیگر، ضریح مرقد مطهر سیدالشهدا(ع) شش گوشه ساخته شده است.


در این باره روایت های گوناگونی وجود دارد. اما مجموع این روایت ها و آن چه نزدیک تر به منطق به نظر می رسد، آن چیزی است که شیخ مفید(ره) در کتاب «الارشادات» آورده است. او در بخشی از این کتاب نام 17 نفر از شهدای بنی هاشم در روزعاشورا را ذکر کرده و  نوشته است:«آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام ـ علیه السّلام ـ آنان را زیارت می‌کنند و علی بن الحسین ـ علیهم السّلام ـ (علی اکبر) از جملة آنان است.برخی گفته‌اند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ نزدیک‌ترین محل است.»

در بعضی از روایات دیگر از جمله کتاب «کامل الزیارات» جعفر بن محمد قمی هم آمده است: «امام سجاد ـ علیه السّلام ـ (با قدرت امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنی‌اسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدن‌ها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است، آن حسینی که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند. پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس ـ علیه السّلام ـ رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد. سپس به بنی‌اسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنی‌هاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیک‌ترین شهیدان به امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرزندش علی اکبر ـ علیه السّلام ـ است؛ امام صادق ـ علیه السّلام ـ در اینباره به عبدالله بن حمّاد بصری فرموده است: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را غریبانه کشتند، بر او می‌گرید کسی که او را زیارت کند غمگین می‌شود و کسی که نمی‌تواند او را زیارت کند دلش می‌سوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند.

بنابراین به نظر می رسد گوشه های اضافی ضریح مطهر امام حسین(ع) محل دفن پسر بزرگ ایشان یعنی حضرت علی اکبر(ع) باشد و محل دفن  نوزاد شش ماهه اباعبدالله الحسین(ع) یعنی علی اصغر(ع) نیز روی سینه پیکر مطهر امام حسین(ع) باشد.

اشعار جعلی بیضا را بشناسیم

/**/


بسمه تعالی

اشعار جعلی بیضا را بشناسیم

نوشته:خلیل ملا جوادی

مرحوم بیضا شاعر و عارف وارسته از شعرای برجسته قرن حاضر و به درخشندگی و استواری آثارش معروف ومحبوب است. بی شک شخص وآثار و افکار بیضا جدا از شخصیت بیضا نیست. غفلت از این معنا و توجه تنها به جنبه شاعری بیضا عده ای را  برآن داشته که بیضا را تنها یک شاعرخیال کنند و به تصور شوندکه تنها داشتن طبع شعر برای یافتن مقام و منزلت بیضایی کافی است.

اما بعد روحی و سلوک وطریقت و تهذیب نفس بیضا امری است که از جهات مختلف می تواند مورد بررسی و دقت واقع شود وگستردگی شخصیت بیضا وسر پویایی و حلاوت اشعار او را معلوم سازد.

در هر صورت توان والا و استعداد برجسته وموهبت خدادای بیضا به همراه رهاوردی که از نفس و نفس استاد طریقت و ریاضت یافته و به تعبیر دیگر دمی که از اولیا گرفته چیزی دیگری است. همان است که بیضا را بیضا کرده چیزی که نادانان عصر بیضا و مخالفان  قدیم و جدید سلوک و طریقت، بخیال شده اند که تنها توان شعری و طبع شعر بوده که اشعار بیضا را عموم پسند و مورد علاقه و محبوب القلوب گردانیده است.

لذا به جهت جذابیت وکششی که در ماهیت آثار بیضا مشهود است و بیضا را دارای مقام و منزلت خاصی در بین علاقمندان اشعار حسینی و عرفانی قرار داده  عده ای برآن شده اند  که به مقتضای طبع بشری حب نفس و طلب شهرت درتمنای مقام بیضایی برآیند و ابیاتی ساخته و پرداخته و بنام اشعار بیضا بدست مردم بدهند.

اینکه کسی مقام و مرتبت علمی واجتماعی پیدا کند خودبخودسبب خواهد شد که به هر عللی، برخی درصدد نمونه پردازی و مشابه سازی شخص وشخصیت او برآیند. این مسئله بطورطبیعی هست و طبق شواهد و ارقام معلوم میشود که دلیل و دلایل روانی و اجتماعی دارد و درایران ما شاید بیشتر ازجاهای دیگر می باشد.

باری همچنان که گفتیم، شخصیت بزرگ وآثار دلنشین بیضا برخی شعرا را وادار کرده که آثاری ازخود و دیگران را به نام بیضا وارد اذهان و دفاتر و اوراق بنمایند.

ازجهت دیگر، ماهیت صعب و سهل و در عین حال سلیلس و روان بودن محتوای عمیق و انیق آثاربیضا ازیک طرف و عدم آگاهی کافی قشرعظیم دوستداران اشعارآن مرحوم از طرف دیگر،که معمولا بدون بررسی و فقط به نیت عزاداری و علاقه به بیضا اشعار را        می شنوند و بدون تحقیق می پذیرند، سبب شده بازار ارایه آثار و اشعار بنام بیضا مخصوصا درسالهای اخیر در اردبیل گرم وگرم تر بشود.

اینک با انبوهی از اشعار مخلوط و جعلی و ساختگی بیضا مواجه هستیم که هر چند ملاک و معیارهایی را می توان برای تشخیص آن اعمال کرد ولی برخی عوامل، از جمله بودن پاره ای از آن اشعار در دفاتر قدیمی و بعضی علل دیگر مانع از آن است که محققی مثل بنده سریع بگوید فلان شعراز بیضا نیست و شنونده ای بلافاصله و به این آسانی بپذیرد که آن شعر از بیضا نیست.

یعنی فضای غلط فرهنگی حاکم سبب شده که عموم دوستداران بیضا نه تنها حاضر نیستند در مورد اشعارجعلی بیضا سخنی بشنوند بلکه از باب اعتمادی که به گفته ها و شنیده ها داشته و دارند و یا به هردلیل دیگر ابا دارند از این که بنشینند و به بحث و بررسی توجه کنند.گاهی با تعجب می پرسند: مگر می شود کسی اشعاری را به نام بیضا به دست مردم بدهد؟ و معلوم است که این نشان صداقت و پاکی مردم ماست.

باری تمام این موارد درمجموعه در حال تدوین به امید خدا و به یاری باطن خود بیضا بطور دقیق و مبسوط بررسی خواهد شد.

در عصرحاضر به عللی گرایش و علاقه به استماع اشعار بیضا روبه فزونی است که نشان رشد و اعتلای فرهنگ و فکر جامعه دینی و ملی ماست و از هر جهت قابل تقدیر.

اما باید توجه کرد گذشته از اشعاری که در دفترهای قدیمی در دسترس هست درسالهای  اخیر برخی اشعاردست به دست بین مردم می چرخد و توسط عده ای بنام بیضا مطرح     می شود که برای هرمحقق وآشنا با اشعار بیضا با اندک دقتی معلوم می شود که شعراز طبع و صفای دل بیضا حاصل نشده و از روی کلمات بکار رفته توسط بیضا دراشعارش نسخه برداری شده است.

دراین عصرکه سواد و اطلاعات نسبت به گذشته بیشترشده  چرا و چگونه  باید عده ای جرات کنند این گونه با احساسات و عواطف مبارک دینی و ایمانی مردم بازی کنند؟

عدم دقت شنوندگان سبب شده که عده ای درعین کم سوادی و یا بی سوادی مطلق، جامعه را مثل خود، نادان و بی بهره از راه تشخیص اشعار بیضایی تصورکنند و بخیال شوند که هرچه یافتند و درجمع خواندند کسی پیدا نخواهد شدکه بگوید این را از کجا      آورده ای؟ و نسخه خطی این کجاست؟

درهرصورت خود جامعه و حس و علاقه همشهریان و اعتمادآنها در این قضیه دخیل است. این صفای عزاداران و همشهریان ماست که مورد سواستفاده قرار می گیرد.

بی شک شهرشیخ صفی از قدیم و جدید و دوستداران بیضا و عزاداران سید و سالار شهیدان (ع) به اندازه کافی علاقمند وآگاه به صحت و سقم اشعار دارد که بتواند سره  را از ناسره تشخیص دهد.تنها چیزی که ادامه حرمت شکنی و جسارت عاملان و جاعلان اشعار بیضا را سبب شده عدم دقت و اعتماد مردم بوده است.

درهرحال هرآن اگر معلوم شود که کسی و شاعری بیتی را بطور عمدی به نام بیضا به مردم ارایه کرده قطعا آن شخص مطرود مردم خواهد بود.

مردم بویژه همشهریان حسینی ما برسراعتقاد و عقیده و محبت حضرت حسین(ع) با کسی معامله ندارند و حاضر نمی شوند محبت درونی و احساسات دینی خود را بازیچه و مورد سواستفاده معدود افراد جاهل قرار دهند.

باری قطعه ای را که طبق برخی شواهد بنظرمی رسد در عصر حاضر ساخته شده  و حاصل ذهن فرد و یا افرادی است که با داشتن اندک مایه ای برای سرودن اشعار توانسته ابیاتی را در طول روزها بلکه ماه ها تلاش و تقلا بسازد، مورد بررسی قرارمی دهیم و خوانندگان محترم را به صبر و حوصله دعوت می کنیم و تمنا داریم که به توضیحات بنده توجه فرمایند. باشد که روش کار بنده در تبیین و شرح اشعار بیضا و راههای شناسایی اشعار جعلی را مورد مداقه قرار داده و نقد و نظر خود را اعلام فرمایند.

 

 

 

 

 

گون ذره سی اوت توکدی ذرات جهان اوسته

سسلندی بلا دشتی گلدی هیجان            اوسته

موادی که با اندک دقتی دراین قطعه بنظر می رسد به اجمال بشرح ذیل تقدیم می شود:

1-  ترکیب"هیجان اوسته" غلط است. در زبان ترکی به هیجان آمدن با پسوند          "اوسته" بکار نمی رود. دقت شود فلانی به هیجان آمد در قالب" هیجانا گلدی" داریم  با واژه " اوسته " درترکی استعمال نمی شود.

شاعرکم مایه با انتخاب قافیه و ردیف" ان و اوسته" ندانسته که در ادامه کار دچار مشکل خواهد شد و یافتن چنین ردیف و قافیه ای چندان آسان نیست.

2- هردو مصرع بعنوان مطلع و یا به هر تعداد مصرعی که در اوزان شعری مرسوم هست ازنظرایفای معنا و مفهوم، با هم و دریک جهت عمل می کنند؛ یعنی دریک مطلع مثلا دو بیتی و یا قطعه سه مصرعی، سه مصرع اول و یا دو مصرع با بیت آخر همراه هم، یک معنا و یک مفهوم کاملا منطقی و قابل فهمی را ارایه می دهند.

از خواننده محترم درخواست می شود که بدقت مطلع را قرائت و معنی و مفهوم خود را در یک  جمله ارایه بدهند و ببینند آیا اساسا چنین چیزی ممکن هست؟ از دو مصرع بالا یک جمله کامل و معنی دار می توان استخراج کرد؟ البته که نه.

هیچ گونه معنی و مفهوم روشنی از دو مصرع مذکور مفهوم نیست جز این که خواننده با یک عده معنی و مفهوم مبهم وکلی مواجه می شود. همان چیزی که شاعران و جاعلان اشعار بیضا را برآن داشته که خیال کنند اگر چیزی بسازند که بطور مبهم بشود چیزی ازآن فهمید حتما خواهند گفت که شعر شعر بیضایی است.

هرچندکه مطمئنم خوانندگان عزیز این قسمت را بسختی قبول خواهند کرد ولی بطور صریح عرض می کنم که دو مصرع مطلع مرتبط به هم نیست در نتیجه در قالب یک  و یا دو جمله نمی شود مفهومی ازآن استخراج کرد. یعنی ربط معنایی با هم ندارد و شاعر فقط به فکر قافیه پردازی بوده است.دقت کنید که داشتن و یا نداشتن ربط معنایی بین مصرع های اشعار از جمله راههای تشخیص اشعار بیضاست درکنار دیگر راهها و عوامل شناسایی.             دقت کنید: ذرات خورشید بر روی ذرات جهان آتش ریخت.( مصرع اول)

                                                            دشت بلا صدا زد و به هیجان آمد.( مصرع دوم)

ربط معنوی و ارتباط این دو جمله درکجاست؟ اگرخواننده گرامی یک معنی درست حسابی از این  دو مصرع بتواند استنباط کند بنده با کمال میل می پذیرم.

مثالی از اشعار خود مرحوم بیضا عرض می شود تا خوانند محترم بخصوص آنهایی که با نگارش و نحوه ایراد و اشکال بنده آشنا نیستند وای بسا حرف حقیر را بی دلیل تلقی می کنند، متوجه شوند که منظور از ربط معنایی و ارتباط دو مصرع از نظر معنی چیست؟ به این مطلع توجه کنید:       علمدار اوستنه       پیکان  توکلدی

دگوب هراوخ یریندن قان توکلدی.

با اندک دقتی معلوم می شود که دو مصرع اول  و دوم کاملا با هم مرتبط و از نظر معنا و مفهوم همدیگر را تکمیل می کنند.

 (تیر و پیکان بر روی علمدارسرازیر شد و از جای هر تیر خون جاری شد. معنی و مفهومی چنین ساده و دلنشین و روان)

ولی در مطلع مورد بحث هیچ رابطه عاقلانه ای بین دو مصرع که بشود در قالب یک و یا دو جمله  بیان کرد ملاحظه نمی شود. جز این که با یک مفهوم مبهم مواجه می شویم و همین امر هم هست که خواننده را اغفال می کند و تصور می کند این که نمی تواند به این آسانی معنی این شعر را بفهمد حتما از بیضاست.

اما قطعاتی از این شعر :

اول دشتیده جمع اولدی شمع وگل و پروانه

عاشق لره آماده هم باده و پیمانه

معشوقدی وصلت دن جان و دل و جانانه

مشکل گله بو صحنه تشریح و بیان اوسته

1-  عاشق لره اگر به معنی برای عاشقان معنی و قرائت شود" هم "بی لطف و بی معنا خواهد بود. یعنی ربط دو لنگه قبل و بعد جمله که هم باده آماده بود و هم پیمانه لطفی نخواهد داشت یدین معنی که آوردن کلمه هم شعر را سبک و کم ارزش خواهد کرد.

واگر به این معناست که" عاشقان آماده ی هم باده و هم پیمانه". درآن صورت آوردن هم در اول دوکلمه باده و پیمانه وهن و سبکی شعر و ناتوانی شاعر را نشان می دهد. باید یک هم دیگر به پیمانه اضافه شود تا این معنا درست در بیاید. شاعر بناچار برای درست آمدن قافیه مجبور شده از کلمات ربط مثل "هم" استفاده کند.

2-  مصرع سوم به هر نحوی که بخواهی قرائت کنی و احتمال بدهی که اگر چنین و چنان  نوشته می شد معنایی دستگیر می شد، معنایی برای آن نخواهی یافت. از خواننده عزیز درخواست       می شود مکرر قرائت فرمایند اگر توانستند معنایی استخراج کنند در نقدی که برای بنده خواهند نوشت حتما ارایه فرمایند. مصرع سوم بی معناست لاشک.

شاعر خیال کرده با ساختن مصرعی این چنینی که مردم سر درگم معنی آن شوند قبول خواهند کرد که شعر شعر بیضایی است.

مصرع آخراین قطعه از جمله خنده آورترین بخشهایی است که من را وادار می کند که تاسف بخورم به چنین شاعری که با این اقدام خود باعث رسوایی خود شده است. شاعر آرزومند مقام و منزلت بیضایی، شما کدام مورد و یا موارد پیچیده و عمیق و مرموز از سر و اسرار عرفانی و یا دینی را در طی این سه مصرع سبک ارایه دادی که شرح و بیان آن مشکل باشد؟ مگر این که خواستی ادای بیضا درآوری؟ مشکل گله بو صحنه کدام صحنه؟ کدام مورد دقیق و عمیق عرفانی ابراز شد که به شرح و بیان  نمی آید؟

3- آن گاه مشکل ردیف و قافیه که درابتدا عرض شد اینجا نیز خود نمایی می کند و باید دقت کرد که" تشرح و بیان اوسته" به معنی قابل شرح و بیان شدن نیست و این گرفتاری است که شاعر تقریبا در تمام شعر با آن مواجه هست. دقت شود ترکیب تشرح و بیان اوسته به معنی قابلیت بیان نسیت.

میخانه ده عاشق لر برپا ایلیوب محشر

اوخدان پر آچوب اما هر گوشه ده بیر پیکر

آی گوده قاچوب رنگی گون باخماقا شرم ایلر

نه طاقیده سیارات گلمیش نوسان اوسته

1-  دراین قسمت نیز عدم وجود ارتباط معنایی بین سه مصرع با مصرع آخر مورد دقت است. توجه شود: این که عاشقان در میخانه، محشر به پا کرده اند چه ربط معنایی و مفهومی با این قضیه دارد که: در هرگوشه هر پیکری از تیر پر باز کرده وآن گاه ماه درآسمان رنگش پریده و خورشید از این ماجرا خجالت زده است؟ مگر کدام موردی از روی و رخسار و جمال مادی و معنوی مطرح شده که خجالت دیدن خورشید که معمولا در چنین مواقعی مطرح می شود اینجا نیز قابل طرح باشد؟

2-  مورد بسیار مهم و حساس که صریح در ساختگی این شعر هست و ناتوانی و بیچارگی شاعر آن را نشان می دهد وجود واژه " اما" در مصرع دوم است.

"اما" دراین مصرع چه نقشی دارد و چه معنی می دهد؟ بزبان ساده تر طرف دوم و لنگه مقابل "اما" چیست و کجاست؟ "اما" در هرگوشه ای پیکری پرگرفته.آیا در بی معنی بودن و ساختگی این شعر باز هم می توان شک کرد؟

استفاده از حرف اضافه و ربط مثل اما و اگر و بیر و امثال آن که هیچ معنایی را ایفا نمی کند  چیزی نیست جز نشان از این که شاعر فقط و فقط برای درست آمدن قافیه مجبور شده از آن کلمات استفاده کند بدون این که هیچ معنایی داشته باشند.

 این هم از جمله مواردی است که در تشخیص اشعار بیضا خیلی صریح و سریع کارگر می افتد. شاعری که در تنظیم وزن و قافیه مصرع ها ناتوان می شود با افزودن اما و اگر و بیر و ...مصرعی را همسان مصرع های دیگر می سازد.

در هر حال وجود " اما" که در نهایت بی لطفی و بدون هیچ گونه مقام و منزلتی از نظر شعری در این قطعه آمده دلیل روشنی است که چنین شاعرکم فهم وکم مایه نمی تواند بیضا باشد.

البته مصرع آخر و بودن و نبودن سیارات در نه طاق و خود نه طاق و مشکل معنی در به نوسان آمدن نیز بایستی مورد بررسی قرار می گرفت که فعلا از آن اغماض می شود.

ناگه بو تلاطمده یر بیردن ایشقلاندی

میداندا کسوک باشلار سر نیزه ده قوزاندی

شاماته طرف فورا بیر قافله یولاندی

غم قافله سی شامی سیر ایتدی اذان اوسته

1-  کلمه" فورا" هیچ جایگاهی از نظر معنی و مفهوم ندارد. یعنی نقشی در معنی ایفا نمی کند. جز این که بگوییم شاعر از تنگی قافیه  بتنگ آمده و با افزودن کلمه فورا توانسته وزن شعری را تکمیل نماید.

2-  دیگر این که ترکیب" اذان اوسته" بی معناست. بنده نتوانستم معنایی برای آن پیدا کنم اگر خواننده عزیز پیدا کرد ما را هم خبر کند. سیرکردن با اذان و یا بر روی اذان یعنی چه؟

عریان دوده قیزلار تپراقه باتوب ساشلار

زینب اوزی محمل ده سر نیزه ده قارداشلار

باش لاری گورن وقته تعظیمه گلیر داش لار

بیر داشه دوتوب هرکس باشلاری نشان اوسته

1-  این قطعه هم از جمله مواردی است که بقدر ی ناتوانی و ضعف بنیه شعری شاعر بی تقوای این شعر از این قطعه مشهود است که شکی نمی گذارد که بگوییم این شعر از بیضا نیست.

کلمه" ساش" به معنی زلف و موی سر با شین درست نیست این فهم ناقص و شعور بدون شعور شعری شاعراست که نتوانسته بفهمد که زلف و موی سر با واژه " ساچ" صحیح است. با این وصف تمام وزن و قافیه مصرع های این قطعه بهم می خورد و بنیان آن فرو می ریزد و معلوم      می شود که این قطعه از بیضا نیست هرچندکه برای اهل فن و علاقمندان و خبرگان امر مسئله بسیار روشن و تشخیص بسیار آسان است.(ساچ با قارداش و داش هم قافیه و همسان نیست)

 ولی اعتماد عمومی موجود در بین مردم عزیز به گفته ها و شنیده ها و برخی علل دیگر ما را وادار می کند که دلایلی تقدیم همشهریان بکنیم تا ما را به خود ستایی و ابراز انتقاد بدون استدلال متهم نکنند.

روشن است کسانی که سالها با چنین اشعاری مردم را به خود جلب کرده به این آسانی راضی نخواهند شد که دم درکشند و فضای فرهنگی و دینی شهر را بیش از این آلوده نکنند.

2-  ترکیب" نشان اوسته" نیز طبق آنچه که درسطور اولیه گفته آمد همان مشکل اساسی است که شاعر در تهیه ردیف و قافیه با آن مواجه است. نشان رفتن و یا نشان گرفتن چیزی با  ترکیب   " اوسته " در ترکی استعمال نمی شود.

بیر پیر زن کافر اول وقته جلوس ایتدی

بیر داشی آتوب اول داش شه باشینی بوس ایتدی

تعظیم او کسوک باشه نی لرده روس ایتدی

قان راس مبارکدن آخدی گنه قان اوسته

1-  این قطعه نیز از جمله آن مواردی است که چنان مورد فاحشی از غلط کاری های جاهلانه دارد که شکی نمی گذارد که سریع تشخیص بدهیم این شعر از بیضای شهر شیخ صفی نیست.  حاشا که صفای دل بیضا کجا و ابیاتی چنین سبک کجا.

باری دقت شود که وازه "جلوس" واژه بسیار مبارک و پرمعنایی است در عرفان و سلوک و طریقت که در معنی خاص و برای انجام مراسم خاص بکار می رود و مهمتر آن که برای جنبه مثبت یعنی برای بیان احوال بزرگان و اولیا و شرح حال آنان استعمال می شود.

حداقل دراشعار قطعی که از بیضا داریم هیچ گاه در معنی منفی و برای شخصیت های مخالف بکار برده نشده است. فهم شاعر این شعر چون از آن مراحل  و مبانی  بدور است و توان و اطلاع کافی از مبانی عرفانی و طریقتی بیضایی ندارد لذا با استعمال جلوس برای یک پیر زن کافر باعث شده که رسوایی خود را هویدا سازد. این مورد کافی است که بساط نفسانیت این گونه شاعران که نه بلکه جاهلان مبتلا به هوای نفس را برای همیشه برچیند و معلوم شود که اشعاری این چنینی در شان بیضا نیست.

رفیقی شفیق حقیر را گفت: شما که موارد ایراد جاعلان اشعار بیضایی را چنین مشخص می کنید معلوم است که آنها متوجه می شوند و می روند فردا کلمات را در محل درست بکار می برند و اشعاری جدید می سازند و ارایه می دهد.

او را گفتم: من اگر نگویم باید ضنت بخرج بدهم که در شان  خود نمی دانم که آن چه را که    می دانم و مفید برای فضای دینی و فرهنگی شهر و دیارم هست کتمان کنم.افزون بر این، بنده طبق  وظیفه شرعی و عرفی و معلمی که دارم بعلاوه علاقه و اشتیاقی که به شخصیت و آثار  بیضا در خود حس می کنم، در حد توان، خود را موظف به روشن گری می دانم.

دیگر این که مشکل مخالفان و یا آرزومندان مقام بیضایی این نیست که با موارد استعمال کلمات آشنا نیستند بلکه معضل وگرفتاری اساسی آنها این است که اصلا با روحیه بیضا بیگانه اند.آنان از صداقت و خلوص بیضایی بهره ای ندارند.

لذا هرکجا روند و هرکاری بکنند به اندازه کافی نواقض و بی صداقتی در رفتار وگفتارآنها بروز و نمود خواهد کرد که به برکت باطن خود بیضا بتوانیم اشعار ساختگی آنها را تشخیص بدهیم و شاید هم با برخی شرح و بیاناتی این چنینی توسط بنده و امثال حقیر متنبه شوند و دنبال کار خویش گیرند.

برگردیم به ادامه بحث و بررسی قطعه مذکور، حتما خوانندگان گرامی دوست دارندکه هر چه سریع تر تخلص این شعر را بشنوند و ببینند که شاعر این معرکه درتخلص چه محشری بپا کرده است.

به محضراندیشمندان و علاقمندان عرض می شود که تخلص شعرسبک تر و سخیف تر از آن است که بتوان فکرش را کرد:

نه رندم و نه زاهد، من صادق بیضایم

هر معرفت اهلی لن هم کیشم و هم پایم

فخر عرفا اولسام خاک در زهرایم

کافر دیمه بیضایه گلمه بو بیان اوسته

عشقیمده چوخ آگاهم وار منده دل آگاه

سرمست حسینم من سن سن بیلورم گمراه

اولام ره وحدتده آخر ده فنا فی الله

بسدی بوقدر زاهد سوز قویما زبان اوسته

1-  اولا هیچ معنی و مفهوم قابل توجه دینی و عرفانی و سلوکی که حرفی برای گفتن داشته باشد و یا به یک مورد عرفانی و یا اجتماعی در خصوص شخصیت شاعر اشاره کند دراین بند ملاحظه نمی شود.هر اندک آشنایی با اشعار و تخلصات بیضا می داند که کلمات از آنها برداشته شده است.

ثانیا: شاعر ناتوان نتوانسته و یا نفهمیده که معمولا بیضا موقعیت ها و مواردی را از خود نفی و یا برای خود اثبات می کندکه مورد توجه عرفانی و یا مورد اشمئزاز عمومی بوده است.آن هم بلحاظ شخصیت و سلوک شخصی بیضا.

بیضا زاهد بودن را از خود نفی نمی کند چه این که به زهد معروف نبوده بلکه مخالفانش را به زهد و قشریت معرفی می کند همان که خود شاعر در ابیات آتی آورده و خود متوجه نبوده است. اصطلاحاتی مثل رند و درویش و صوفی و اهل طریقت بودن و امثال آن شایسته بود که آورده شود و از بیضا درتخلص نفی شود نه زاهد بودن.

مصرع سوم"سن سن بیلورم گمراه". هیچ لطفی و معنای ارزشی ایفا نمی کند جز تکمیل ردیف و قافیه. لذا با این وصف کل تخلص خالی از هرگونه شور و شوق و معنا و مفهوم خاصی است که معمولا در بیان اشعار بیضا مورد توقع هست.

ناگفته نماند که سه مصرع اخیر تخلص، خالی از هرگونه ارتباط معنایی بوده و مخصوصا ترکیب  عبارتی که بیانگر آرزوی شاعر در رسیدن به فنا ست، هر اندک آشنا با آثار عرفا را معلوم می کندکه شاعراین قطعات، بی اطلاع بتمام معنا از مضامین و اصطلاحات عرفانی و موارد کاربرد آن می باشد.

2-  در ادامه همان گرفتاری که درصدر مقال عرض شد که شاعر ناخواسته درگیر یافتن ردیف و قافیه هست اینجا نیز معلوم می شود که چیزی ساخته ولی خود دانسته و یا نداسته که کلمه  بیان اوسته و سوز قویما زبان اوسته در ترکی استعمال ندارد.

 خواننده عزیز دقت فرماید: در ترکی می گوییم که: فلانی حرف در دهان فلانی گذاشت و یا فلانی حرف در دهان فلانی نگذار. ولی نمی گوییم: روی زبان فلانی حرف نگذار.

*****

بدین سان بررسی یک مورد از اشعار جعلی و منتسب به بیضا را در این مجال به پایان می بریم. البته موارد اشکال بیشتر ازاین های بود. تنها موارد بارز مطرح شد. شاید در شماره های آتی موارد دیگری بررسی و اعلام گردد.

 شخص و شخصیت ها برای بنده بعنوان یک همشهری و برادر مسلمان محترم هستند این است که بنده زیاد دنبال پیدا کردن سازندگان و توزیع گنندگان این اشعار از قدیم و جدید نیستم. برای ما مهم نیست که جاعلان وگویندگان این گونه اشعار چه کسی و یا کسانی بوده و یا هستند.

مهم این است که بتوانیم تشخیص بدهیم که خالص و ناخالص اشعار منتسب به بیضا کدام است. و معتقدیم که به امید باطن خود بیضا توان چنین کاری را داریم.

اما این همشهریان و خود علاقممندان و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت و شیعیان حضرت سید الشهدا هستندکه باید از حیثیت و گوهر درونی محبت خود دفاع کنند و نگذارند عده ای بی اطلاع و گرفتار انواع خواهشهای نفسانی با احساسات آنها بازی کنند.

 همین طور از دوستانی که نقد و انتقاد حقیر را تحمل نمی کنند درخواست دارد که به حلاوت حب و دوستی حق و حقیقت، سعه صدر بخرج بدهند و بنده را کمک کنند اگر چه تشویق نمی کنند با هیاهو و سر و صدا در تخریب حقیر نکوشند.آدمی هرچه قدر بزرگ بنماید در قبال حق و حقیقت کوچک است.کسی بدهکارکسی نیست. این بنده کسی را که معلوم شود به عمد و از روی خواهش نفسانی خود با عقیده و احساسات مردم بازی می کند و اشعار بیضا را به هر نحوی که دلش بخواهد مورد معامله و بازیچه قرار می دهد و بی توجه به همه چیز، شهر و بزرگان و عزاداران شهر و علاقمندان بیضا را مورد بازیچه قرار می دهد، بسیار حقیر وکوچک تر و ناتوان تر ازآن میدانم که بتواند با سر و صدا  و داد و فریاد بنده را از میدان تقلای علمی بدرکند.

من به آشنایی و استفاضه از اشعار بیضا مباهات می کنم وآن را توفیق الهی می دانم. اما این که بتوانم اشعار جعلی آن را تشخیص دهم آن را فی نفسه امر مهم می دانم ولی احساس نمی کنم که کار بزرگی انجام داده ام. جای تاسف است در عصرارتباطات و پیشرفت علم و اندیشه ساعتها وقت  و اوراق صرف کنیم و خطای کسی و یا کسانی را کشف نماییم.جامعه دینی و فرهنگی وکهن اردبیل که انبوهی از دانشمندان و بزرگان را در دامن خود پرورش داده چرا باید تاوان جهل عده ای را بپردازد؟  

درنهایت دراین راه همه همشهریان متدین و دوستداران بیضا را به کمک می طلبم بویژه از متولیان فرهنگی و علمی خواهانم که به اهمیت و عمق قضیه پریشان سازی اشعار وآثار بیضا هر چه بیشتر  توجه نمایند.آماده شنیدن نقد و انتقاد هستم.

از مجموعه " آثار و اشعار بی گمان بیضا" تالیف: خلیل ملاجوادی

دانشگاه پیام نور استان اردبیل / 12/02/1391

 

پژوهشي پيرامون منظر طبيعت اردبیل

پژوهشي پيرامون منظر طبيعت اردبیل

 لیلا سلطانی/ کارشناس ارشد معماری و کارشناس ارشد معماری منظر

چكيده

نوشتار حاضر ، پژوهشي پيرامون منظر طبيعت اردبیل است و بر گرفته از برداشتهاي نگارنده در سفر پژوهشي گروه معماري منظر مي باشد. تلاش بر آن بوده است تا ضمن تبيين ارتباط و تعامل متقابل انسان و بستر طبيعي در طي دوران ، منظر طبيعي شهر و نحوه برخورد با اين عناصر بررسي گردد. اين نوشتار بهره گيري مناسب از مناظر موصوف و حفظ حريم عناصر طبيعي در ساماندهي منظر شهرها را پيشنهاد مي نمايد .

 

مقدمه هرباغچه موجود در یک خانه ایرانی، درختان کهن هرخیابان، منظر یک كوه با برف هایی که شیارهای آن را به رخ می کشد , خود بخش بزرگی از ابزار قرائت منظر یک شهر است . از ديدگاه منظر , اركان شكل دهنده شهر ، انسان ، تعاملات انساني ، وقايع تاريخي و طبيعي و ... است كه انسانهاي ساكن در شهر به نوعي تجربه كرده اند و مي كنند . گاه از طريق آفريدن آن وقايع و گاه از قرار گرفتن غير ارادي در ميان آنها ‌.

وجود آثار طبيعي که به نوعي بیانگر مراحل گسترش ، توسعه و تحولات کالبدی ، فرهنگی ،اجتماعی و اقتصادی شهر هستند، به همراه کیفیت و عملکرد آنها از جهات متعددی بر چگونگی نحوه ی برخورد و ساماندهی منظر مورد نظر و برنامه ریزی برای آن موثرند .

در خطه آذربايجان به واسطه شرايط اقليمي و بستر مطلوب،‌كمتر شهري را مي توان يافت كه ساختارش متاثر از عناصر طبيعي نباشد . پوشش گياهي مطلوب با غلبه درختان مثمر ، جريان ممتد رود در طول شهر و منظر بكر كوهستان از اصلي ترين شاخصه هاي منظر طبيعي شهر محسوب مي شوند ، كه به نوعي علت اصلي شكل گيري و تداوم شهر را حاصل آن برشمرده اند .

اردبيل مثل اكثر شهرها محصول عناصر طبيعي-جغرافيايي ، انساني و كالبدي است .

 

منظر طبيعي اين شهر چنان غني است كه كه بنا بر منابع موجود ، در نام گذاري شهر موثر بوده است . نام شهر مركب از دو كلمه "اورتا" به معني ميان و مياني و "بئل" به معني دامنه است . موقعيت جغرافيايي و طبيعي شهر و واقع شدن آن در دامنه كوه ساوالان و همچنين وجود نامهاي مشابه در نقاط ديگر ، همچون" چنلي بئل " و " اربئل " مصداق ديگري بر اين امر است .

طبيعت كوهستاني شهر منجر به طرح فشرده و نزديك به هم بناها شده است . گذر ها كاملا ارگانيك و در جهت تامين حد اكثر نور و آب و منظر مطلوب شكل گرفته اند.

به طور كلي عوامل و عناصر طبيعي مترتب بر شكل گيري و هسته اوليه شهر اردبيل عبارت اند از :

• منابع طبيعي وجود منابع آبي غني به دليل جريان رودخانه

هاي باليق لي و باغميشه كه از كوههاي مجاور

سرچشمه مي گيرند ، و نهرهاي انشعابي آنها

كه دشت اردبيل را حاصلخيز مي سازند ، در شكل دهي و تعيين ساختار و كالبد اردبيل نقش غير قابل انكاري داشته اند .

• مناظر طبيعي

مناظر شهر متاثر از كوههاي مجاور ( ساوالان و تالش ) و باغهاي شهر بوده و هست .

نام بسياري از محلات ، از جمله باغميشه و شاه باغي (محله اسلامي) گواهي بر سابقه باغ بودن آنهاست . درختان مثمر از قبيل سنجد و ... پوشش گياهي غالب شهر را تشكيل داده اند .

رودخانه هاي باليق لي و باغميشه (در وضع موجود اثري از آن باقي نيست ) ، لبه و تعيين كننده محدوده شهر اوليه محسوب مي شوند و نهرهاي مختلفي به منظور آبياري مزارع و باغهاي شهر از دو رودخانه فوق انشعاب مي يافته اند .

بلوك هاي شهري در مسير نهرها مستقر شده اند تا امكان دسترسي به آب بيشتر باشد و از آنجا كه مسير نهرها هندسه و نظم خاصي نداشته است ، بافت شهر حالت ارگانيك دارد . بنابر اين هسته اوليه شهر در ميان دو عنصر طبيعي - رود- شكل گرفته است .

هنوز هم ارتباط دو سمت رود از طريق پلهاي پياده برقرار است اما مدرنيته ، حريمي براي بستر رود قائل نيست . خيابان هاي آسفالته در مجاورت مستقيم اين پتانسيل هاي طبيعي ارزشمند امتداد يافته اند . بدين ترتيب زمينه منظر سازي و استفاده بهينه از اين امكان از دست رفته است .

نشانه هاي شهري اردبيل به لحاظ كالبدي با منظر طبيعي شهر همپيوندند:

 

سايت طبيعي – تاريخي تپه تاريخي آتشكده ، به واسطه وضعيت ويژه توپوگرافي اش بستر مسجد جمعه ( مسجد جامع قديمي شهر ) واقع شده است . با ارتفاع حدود 5 متر بالاتر از سطح زمين ، به نظر گاه مناسبي براي شهر تبديل شده است .

 

درياچه شورابيل از عناصر شاخص منظر طبيعي اردبيل است كه علاوه بر ايفاي نقش به عنوان نشانه شهري ، يك حوزه تفرجگاهي شهر، و فرصت مناسبي براي شكل گيري فعاليت هاي گردشگري است .

 

در روند توسعه شهر وساماندهي منظر شهري ،‌ موجوديت و پتانسيل هاي بالقوه عناصر طبيعي‌ ناديده انگاشته شده و تعامل عناصر طبيعي و مصنوع مغفول مانده است . اين در حالي است كه معماری منظر مسئولیت توجه به فضاهای باز در حوزه سکونت گاه های بشری و نقشي کلیدی در تنظیم رابطه ی صحیح میان انسان و محیط پیرامون دارد .

حضور در محیط های باز و ارتباط با آن ، با سرشت و طبیعت انسان پیوندی ناگسستنی دارد . این فضاها پتانسيل لازم جهت انجام دیدارهای اجتماعی و حیات مدنی انسانها را فراهم مي كنند . معمار منظر با حضور در مكان ، يافته ها و نشانه هاي طبيعي و مصنوع را به دست مي آورد و آنها را به مثابه ردپايي از واقعيت رخ نموده در گذشته قلمداد مي كند . سپس اين يافته ها را به عنوان عناصري مرتبط با حافظه ي جمعي آن مكان، اساس و پايه كار خود قرار مي دهد.

لزوم ساماندهي منظرشهري و عناصر طبيعي شهر :

عناصر طبيعي كه در ذهن ساكنين شهر تصويري شفاف و واضح يافته اند ، بتدريج در جريان شكل گيري شهر در طول تاريخ بوجود مي آيند و داراي قدرتي هستند كه در پيوند با خاطره هاي مردم از محيط سكونت قرار مي گيرند. این گونه عناصر از عملکرد نمادین برخوردارند که هم از لحاظ کارکرد و هم از لحاظ بصری به واسطه ی یگانه بودن (قطب بودن و بی مانند بودن) توانسته اند به عنوان نمادهای شهری در پیرامون خود کارکرد یابند و یا بخشی از شهر به نام آنها خوانده شود (بل،1382) .

وجود آثار طبيعي، درتعریف هویت منطقه و شهر، در ایجاد ارتباط تاریخی بین مردم و منطقه و شهر با تاریخ شهر، درجذب عملکردها و گروههای اجتماعی خاص و در سایر موارد فرهنگی و اجتماعی و حتی اقتصادی و توريستي شهر نقش موثري دارند . اهمیت تاریخی- طبيعي هر فضای فعال، دلیلی کافی و لازم است تا برای حفظ توانایی فعالیت آن طی دوره ای طولانی مقاومت شود (لنارد،1377) . دخالت و نحوه برخورد با عناصر طبيعي شهرها از حساسيت و اهميت ويژه اي برخوردار است.

نظم بخشیدن به نحوه استقرار عناصر طبیعی و انسان ساخت درکنارهم ، چگونگی ارتباط در به کارگیری عناصر طبیعی و موضوعاتی چون انتخاب و مرئی داشتن ویژگیهای منظم مورد نظر آنها، در نحوه ارتباط عناصر طبیعی با عناصر انسان ساخته ، چگونگی بهره گیری از آنها و همچنین ارتباطشان با زندگی روزمره انسان و کالبد مجتمع های زیستی ، نقشي اساسی ایفا می نمایند . چگونگی نمایش ارتباط بین این عناصر به همراه معانی نمادینشان ، کارایی آنها را افزایش داده و توجیه کننده حضورشان در مجتمع های انسانی در جهت پاسخ به نیازهای روانی و معنوی انسان هستند" (مصباح ،24:1384).

بر اين مبنا ، عبور شبكه هاي دسترسي _ شرياني و حتي در بعضي موارد آزادراه ها _ از بستر جاري رود و پيش آمدن ساختمانهاي چند طبقه با سيماي مغشوش و بهم ريخته ، چيدمان و طرح كاشت بي برنامه لكه هاي سبز در حاشيه رود ، آنچنان كه امروزه در بیشتر شهر ها دیده میشود شده ، شيوه اي مطلوب و مناسب براي معماري منظر طبيعي شهرها نيست .

بهره گیری مناسب و مطلوب از پتانسیل و امکانات بالقوه عناصر طبيعي ، منوط به شناسایی صحیح و دقیق منظر طبيعي- تاریخی و وضعیت موجود و برنامه ریزی برای حفاظت و از همه مهمتر احیا و استفاده بهنگام از این عناصر به نحوی است که جامعیت موضوعات مرتبط در آن ملحوظ شده باشد .

مراد این است که در ساماندهي و معماري منظر محيط، تمرکز برهیچ یک از ابعاد طبيعي، اقتصادی، توریستی، فنی، عملکردی، اجتماعی و یا فرهنگی نباید به تنهایی و با مغفول ماندن سایر ابعاد همراه باشد . اهمیت منظر طبيعي و جاذبه ی موجودیت های ذهنی- فرهنگی تا بدانجا پیش می رود که علل اصلی شکل گیری و تداوم شهر را حاصل آن برشمرده اند . معمار منظر مي بايست با حضور در مكان ، يافته ها و نشانه هاي طبيعي و مصنوع را به عنوان عناصري مرتبط با حافظه جمعي آن مكان، اساس و پايه كار خود قرار دهد و ضمن برنامه ريزي منظر براي ارتقای كيفيت فضاي شهري و محافظت از مناظر طبيعي راهكاري بينديشد. مناظر شهري مطلوب ، مکان هایی هستند که در آنها آثار مصنوع و ساختار طبیعی در تکمیل یکدیگر شکل گرفته اند. اردبیل درعصر مفرغ

آثار به‌دست‌آمده در حفاری‌های صورت‌گرفته در اردبیل، نشان از حیات در دوره مفرغ را به‌اثبات می‌رساند. آثار به‌دست‌آمده شامل شمشیرهای مسی، خنجرهای مختلف، تیر و سرنیزه، حلقه برای گرفتن زه کمان و تیردان‌های مسی، از نوع تبری که در لرستان پیدا شده و باستان‌شناسان، تاریخ آن را قریب سه‌هزارسال قبل ازمیلاد معین کرده‌اند، در ناحیه اردبیل نیز پیداشده‌است چون این اشیا ازمفرغ‌های به‌دست آمده لرستان ساده‌ترند، این امر قدمت اردبیل را فراتر هم می‌برد.باستان‌شناسان در یکی از گورها تعدادی مهره عقیق، لاجورد، شیشه، یک دکمه طلا و سفال به دست آورده‌اند.

 

درضمن حفاری در تپه نادری اردبیل، باستان شناسان موفق شدند بقایای معماری عصر مفرغ را به دست آورند.این بقایا از دوره‌های عصر آهن ۲ و ۳ و نمونه‌هایی از دوره‌های اشکانی، ساسانی، سلجوقی و اوایل دوره اسلامی میباشند.این نوع معماری بسیار شناخته شده و در تمام دنیا به ویژه در معماری شرق ترکیه بسیار دیده شده‌است.

 

دردیگرکاوشها درمنطقه گیلوان اردبیل مواردی به شرح ذیل کشف گردیده‌اند:

 

دو گور مربوط به دوره عصر مفرغ جدید (حدود سال ۱۶۰۰ پیش از میلاد)

یک گور مربوط به عصر آهن (حدود سالهای ۱۲۰۰ تا ۱۵۰۰ پیش از میلاد)

چهار گور مربوط به دوره هخامنشی

۹۹ گور مربوط به عصر آهن (سالهای ۲۲۰۰ تا ۲۸۰۰ پیش از میلاد)

موضوع قابل توجه در گورهای عصر آهن تدفینهای دسته جمعی است که در گورهای این عصر بی نظیر است که این موضوع نشان از همان تداوم فرهنگی از عصر مفروغ جدید تا عصر آهن است.سازههای گورهای گیلوان از نوع سازههای چالهای است و تدفین اسکلتها به صورت چمباتهای انجام شده‌است. جهت سر این اسکلتها نشان دهنده این مطلب است که: اجسادی که در صبح دفن شدهاند سرشان به طرف شرق و آن‏هایی که در ظهر دفن شدهاند، سرشان به طرف جنوب بوده‌است.

 

از اشیایی که همراه با اسکلتها به دست آمده می‌توان به خنجر، سرنیزه و پیکان در گور مردان و سنجاق سینه، مهرههای تزئینی، پولک و... در گور زنان اشاره کرد.

 

 

سفال اردبیل دردوره مفرغ

بررسی باستان شناسان بر روی ۱۲ قلعه و گورستان قدیمی اردبیل که قدمت آنها به دوره عصر آهن می‌رسد سبب کشف سفال‌هایی شد که بیانگر تداوم فرهنگی از عصر مفرغ جدید تا دوره اشکانی است.این سفال از لحاظ طرح و نقش بسیار شبیه به هم بوده که به سفال نوع اردبیل درتاریخ معروف شده‌است. بر اساس آن می‌توان تداوم فرهنگی نقوش سبک اردبیل را نشان داد. چرا که سبک و فرم سفال‌ها در ملی دوران‌های مختلف تغییر چندانی نکرده‌است.

 

 

گورستانهای کشف شده پیش ازتاریخ دراردبیل

بررسی‌های انجام شده در۴ نوع قبر در منطقه اردبیل دوران عصر آهن I تا آهن III رابه وضوح ترسیم مینماید.. که تقریبا هیچ کدام از قبرها سالم نبود. و به نظر می‌رسد در گذشته‌های بسیار دور مورد تاراج قرار گرفته‌است.این نوع ازگورستان هارا، کورگان می‌نامند. در تمامی مناطق قفقاز و ماوراء قفقاز پراکنده هستند و به لحاظ سازه و معماری به انواع مختلفی تقسیم می‌شوند. هر کدام دارای مشخصات خاصی هستند ولی عملکرد تمام آنها به یک گونه بوده‌است. گورستان‌های بررسی شده بین اردبیل و مشکین شهر قرار دارند. بهره گيري از عناصر طبيعي و چشم اندازهاي مجاور آن ، مقوله اي مهم در تكامل محيط معاصر است.

صریح الملک وقف‌نامه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی

یکی از نمونه های بارز کارهای شایسته در تاریخ اسلام، وقف اموال در راه‌های خیر و عام المنفعه است که تجلی واقعی و اولیه آنرا باید در زندگی و روش و سیره پیامبر وائمه معصومین علیهم السلام دانست.

مسئله وقف در اسلام از جایگاه رفیع و بلندی برخورد ار است و یکی از بهترین سنت‌های خیر و نمونه اعلای باقیات الصالحات و پر سودترین معامله در مسیر زندگی انسانی است.

صریح الملک،مجموعه ایست از اسناد و قباله‌های مزارها و آستانه‌ها و موقوفات که نمونه‌هایی از آن مربوط به آستانة شیخ صفی اردبیلی دردست هست و زین العابدین عبدی قوامی شیرازی و محمد طاهر سپاهانی آنها را گرد آورده اند.

این کتاب که تألیف عبدی بیگ شیرازی است به بازخوانی موقوفات شیخ صفی الدین اردبیلی میپردازد و سیاهه‌ای از موقوفات از دست رفته شیخ را که شاید فقط نامی از آن باقی مانده بازگو می‌کند، موقوفاتی که اکثر آنها به دوران صفویه که دوران رشد وقف در ایران بوده است باز می‌گردد.

در دوره صفویه، هزاران مورد وقف از زمان شاه طهماسب تا شاه عباس اول و تا آخر صفویه هر کدام به دلیلی، یکی از روی عشق به اهل بیت، دیگری عشق به درس و تحصیل طالبان علم دینی و سومی برای رها کردن اموالش از تصاحب حکومت در سراسر ایران ایجاد شده، ولی در دوره ‌های بعد بویژه در زمان نادرشاه و حکومت غاصب پهلوی بخاطر دین ستیزی رضاخان و پسرش بیشترین ظلم ها به سنت حسنه وقف شده و از میان رفته است.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وی با فتوای تاریخی خود «موقوفات باید به حال وقفیت باقی و عمل به وقف شود» روح تازه‌ای در کالبد موقوفات کشور دمیده شد.

صریح الملک با وجه تسمیه اردبیل آغاز و سپس تاریخچه و جغرافیای تاریخی اردبیل و اردبیل در سفرنامه‌ها و کتب تاریخی، تشکیل سلسل صفویه، بقعه شیخ صفی، شرح حال عبدی بیگ در کتاب صریح و سپس متن وقف نامه و قریه ‌ها آمده است.

در انتها نیز ترجمه متون عربی، نمایه کسان، جای ها و عکس‌ها آمده است.

کتاب صریح الملک وقف نامه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی با همکاری معاونت فرهنگی سازمان اوقاف و امور خیریه استان اردبیل کتاب «صریح الملک وقف نامه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی» در شمارگان 2000جلد توسط انتشارات معاونت فرهنگی سازمان اوقاف و امور خیریه با تصحیح و اضافات:محمود محمد هدایتی در 404 صفحه انتشار یافته است.

روستای گیلوان بهشت باستان شناسی

روستای گیلوان بهشت باستان شناسی

روستای گیلوان دقیقاً در مرز استان گیلان با استان اردبیل واقع شده است.

روستای گیلوان از توابع بخش شاهرود شهرستان خلخال، در ‏65‏ کیلومتری جنوب شرقی خلخال و 45 کیلومتری رشت قرار دارد. این روستااز شرق به گیلان از جنوب به روستای علی آبادو ماد جولان از باختر به روستای شال واز شمال به جنگلهای تالش متصل میشود. ارتفاع این روستای کوهپایه‌ای از سطح دریا ۱۰۸۰ متر است و آب و هوای آن در زمستان‌ها سرد و در تابستان‌ها معتدل است. متوسط بارندگی سالیانه آن 950 میلی‌متر گزارش شده است. گورستان باستانی روستا کشف شده در منطقه خانقاه گیلوان، نشانگر بومی بودن قوم گیلوان در این روستاست . مردم روستای گیلوان به زبان‌های تاتی و تالشی سخن می‌گویند. نژاد مردم گیلوان از نژاد تات یهودی است.
الگوی معیشت و سکونت: براساس سرشماری سال ۱۳۷۵، روستای گیلوان ۲۰۴ نفر جمعیت ساکن داشته است که در سال ۱۳۸۵ به ۱۲۰ نفر کاهش یافته است.گفتنی است در فصل تابستان جمعیت روستا به 2000 نفر نیز افزایش می یابد اقتصاد روستای گیلوان بر پایه فعالیت‌های زراعی، باغ‌داری، دام‌داری و صنایع دستی استوار است. زراعت عمده روستا، کشت دیم است و گندم مهم‌ترین محصول دیمی آن است. توتون، ذرت، سیب‌زمینی، یونجه و لوبیا از دیگر محصولات زراعی روستاست. زردآلو، سیب، به و گلابی از محصولات باغی آن است. محصولات مهم دامی آن عبارتند از: گوشت تازه و انواع لبنیات، پرورش طیور خانگی مانند مرغ و بوقلمون نیز بین روستاییان رونق دارد. مردم روستا به ویژه زنان، با بافت و تولید صنایع دستی مانند گلیم، جاجیم، شال و جوراب در بهبود وضعیت اقتصادی خانوار نقش مهمی ایفا می‌کنند. معماری روستای گیلوان به دلیل استقرار در ناحیه کوهستانی، از دیگر روستاهای استان اردبیل متفاوت است. سقف خانه‌ها گلی است و درهای ورودی و پنجره‌ها، برای جلوگیری از سرما کوچک انتخاب شده‌اند. در ساخت خانه‌های قدیمی از مصالح بومی سنگ، ملات کاهگل و چوب استفاده شده است.

جاذبه‏‌های گردشگری:چشم‏‌انداز رودخانه پرآب گیلوان، ارتفاعات پیرامون روستا، جنگل‏‌های انبوه و سرسبز و هوای مه‌آلود، تصویری رویایی پیشا روی گردشگران روستای گیلوان ترسیم می‌کند. مراتع سرسبز و مزارع طلایی گندم، گرداگرد روستای گیلوان را در برگرفته‌اند. باغ‏‌های انبوه و پربار میوه از دیگر جاذبه‏‌های طبیعی این روستاست. مراتع زیبای روستا همانند گردنبند زیبایی روستا را در میان گرفته‌اند و درختان میوه و مزارع گندم جاذبه‌های آن را دو چندان کرده‌اند.
قلعه خشتی:این قلعه متعلق به دوران هخامنشیان در وسعتی حدود 6 هکتار ساخته شده است.بدلیل مرمت نکردن و کاوش های غیر اصولی در این منطقه بخش های اصلی قلعه از بین رفته است.
میرزا کوچک خان جنگلی:میرزا و یارانش پس از شکست نهضت به طرف کوه‌های گیلوان حرکت کردند ولی دچار بوران و طوفان گردیده و سرانجام زیر ضربات خرد کننده سرما و برف در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.قبر میرزا کوچک خان به مدت چهل و چهار سال در قبرستان پایین روستای گیلوان بوده و طبق درخواست نوه میرزا در سال 1344 نبش قبر صورت گرفت.
گورستان باستانی گیلوان:در سال 1385 در حین خاکبرداری از جاده ماسال گیلوان با کشف بقایای مربوط به اسکلت کاوش ها در این منطقه شدت گرفت فصل اول این مرحله کاوش ها در منطقه ای حدود 10 در 15 متر با کشف 15 اسکلت آغاز شد.در حال حاضر فصل چهارم کاوش با کشف 4 گور باستانی ادامه دارد.گورهای کشف شده متعلق به دوران مفرغ می باشند.
مراسم:مراسم عید نوروز جشن سده و روز آبانگان، همانند سایر نقاط ایران برگزار می‌شود. روز سلطان، دروزه، ۴۵ نوروز و بنجک از جمله مراسم ویژه فصل بهار است و مراسم شب یلدا با رسوم یوله چله، قصه چله و سیومو برگزار می‌شود. اجرای ترانه‏‌های عاشیقی به زبان آذری، به ویژه در مراسم عروسی روستا متداول است. سرنا و دهل سازهای محلی این روستاست که در اجرای برخی آوازها و رقص‌های محلی نواخته می‌شوند.
صنایع دستی: صنایع دستی روستای گیلوان، مشتمل بر بافت انواع گلیم، جاجیم، جوراب و شال است.
پوشاک: پوشاک غالب مردم روستای گیلوان، لباس‌های محلی مشابه لباس‌های تالشی است. مردان از کلاه، شلوار، پیراهن جلو بسته با یقه هفت یا بسته، نیمه تنه یا جلیقه پشمی، شال و دستکش (در فصول سرد سال) استفاده می‌کنند. زنان روستا مانند زنان تالشی لباس می‌پوشند که شامل پیراهن بلند با دامن پرچین، جلیقه با رنگ تیره، پیژامه طرح‌دار و روسری‌های رنگی و منقش می‌باشد. استفاده از پارچه‌های رنگی و روشن، ویژگی پوشاک زنان روستا است. کودکان روستای گیلوان نیز از پوشاک محلی و معمولی استفاده می‌کنند.

غذاهای محلی: از انواع غذاهای محلی روستا می‌توان به آبگوشت شوربا، آبگوشت قورمه، انواع آش مانند ترش آش و آش رشته و واویشکا انواع غذاهای همراه با برنج و ماهی اشاره کرد.