مروری  بر کتاب(( علوی گری در آناتولی در قرن شانزدهم))صائم ساواش

مروری  بر کتاب(( علوی گری در آناتولی در قرن شانزدهم))صائم ساواش

((پول چراغ عثمانیها به بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی))

 صائم ساواش که انتشارات وادی در سال 2002 ضمن 250 صفحه آن را منتشر کرده است.

 نویسنده پنجاه ساله این کتاب استاد دانشگاه جمهوریت در رشته تاریخ است. کارهای او بیشتر روی منطقه سیواس در دوره عثمانی است.

 این نویسنده، پیش از این، دو کتاب دیگر چاپ کرده است: یکی در باره زاویه علی بابا در سیواس با عنوان یک تاریخ اجتماعی و دینی (استانبول 1992) و دیگری با نام از اویسیه تا بکتاشیه کتاب جبار قولی (استانبول 1997).

 اما کتاب حاضر در باره ریشه های علوی گری در آناتولی به طور خاص به بحث از نقش علویان آناتولی در ارتباط با صفویان و سیاست های عثمانی برای قطع ارتباط میان اینان و سرکوب علویان طرفدار خانقاه اردبیل نوشته شده است. مبنای کار دفاتر مهمه است و مؤلف تلاش کرده است تا برای هر مسأله نمونه های عینی که رخ داده بیان کند.

 بدون تردید باید گفت اگر عثمانی ها به سیاست شرقی توجه نکرده و در غرب مانده بودند آناتولی یکپارچه شیعه شده بود. تنها و تنها سیاست خشن عثمانی ها در قتل قزلباشها، کنترل مرزها و فشارهای فراوان بر مردم این نواحی و کوچ های اجباری به قبرس و بالکان سبب شد تا میان آنان و صفویان قطع شود.

 شرح این سختگیری ها در دفاتر مهمه آمده و برخی از آنها چندان شگفت و خشونت بار است که قابل تصور نیست.

 نوشته حاضر گزارش کوتاهی از آن کتاب و ارائه برخی از نمونه هاست. به علاوه دیدگاه های تحلیلی و تاریخی مؤلف در بیان سیاست های عثمانی از زاویه دینی، سیاسی، و اقتصادی بر اساس مطالبی که در کتاب آمده، شرح شده است.

 از آنچه دراینجا آمده و لازم است تا ان شاء الله این کتاب به طور کامل ترجمه شود به دست می آید که بخشی از تاریخ صفویان در آناتولی است که تاکنون دست کم محققان ایرانی به آن توجهی نکرده اند. کار در این زمینه منوط به استفاده از اسناد عثمانی به خصوص خواندن دقیق دفاتر مهمه است. فایده دیگر این کار آشنایی درست با ریشه های تاریخی علوی گری در آناتولی است که به عنوان یک تجربه سودمند می تواند مورد استفاده قرار گیرد.

 

 

 نویسنده در مقدمه کتاب به اجمال از روابط عثمانی و صفوی سخن گفته و پس از آن بخش نخست کتابش را به بحث از قزلباش ها در آناتولی اختصاص داده است.

 مبنای کار وی استفاده از اسناد و گزارش هایی است که در دفاتر مهمه آمده و از این جهت و به خصوص از این زاویه که گزارش های ریزی از فعالیت ها ی قزلباشها در این ناحیه به دست داده ارزشمند است.

 ابتدا در باره مفهوم قزلباش سخن می گوید و در ادامه تحت عنوان «ادعای مهدویت: بحران اعتقادی» از ظهور اندیشه های مهدی گرایانه در آناتولی سخن می گوید. در واقع از قرن سیزدهم تا شانزدهم میلادی مشکلات اقتصادی منطقه آناتولی بسیار زیاد بود و همین امر سبب شورشهایی در این نواحی می شد که از الگوی آنها شورش بابا الیاس بود. مدعیان مهدویت چندی در غارها می ماندند و سپس با احترام میان مردم باز گشته و آنان را به شورش وا می داشتند. قزلباشها نیز در انتظار مهدی بودند. برای نمونه در روزگار سلیم، رهبر جلالی ها خود را فردی معرفی می کرد که منتظر مهدی است. او میان رود قزل ارماق و یشیل ارماق شورش بزرگی به راه انداخت. او می گفت در انتظار مهدی است تا بیاید . شاه قلی بابا تکلی خودش مثل بابا اسحاق خراسانی ، خود را مهدی معرفی می کرد. در دفاتر مهمه از حیدر حسین نامی سخن گفته شده است که در شام به مسجد اموی آمد و یک ستون مرمر را که بالایش تذهیب داشت شکست و یکی از خادمان مسجد را با کارد مجروح کرد و گفت من صاحب الزمان هستم.

 نمونه های دیگری از این مدعیان مهدویت در آناتولی در این دوره وجود دارد. برخی از اینان علی را خدا دانسته و می گفتند که نماز ما خوانده شده و روزه ما را گرفته اند. این کارها برای امثال یزید است. آنان می گفتند که کعبه ما مرقد امام حسین (ع) است.

 اینها مطالبی است که در دفاتر مهمه برای دولت عثمانی گزارش شده و البته معلوم نیست که چه اندازه درست باشد. #

 در واقع مهدویت گرایی در قرن شانزدهم در یک محدوده جغرافیایی در مناطق دنیزلی، بزک، آماسیه، نیکسار و شام بروز کرد. این مناطق تا آن زمان هنوز زیر سلطه رسمی عثمانی در نیامده بود و برای بروز این قبیل ادعاها آزادی وجود داشت.

 در آناتولی مناطقی بود که اکثر ساکنان آن را قزلباشان تشکیل می داند که از آن جمله سلانیک و وارنا بود. آنان در بالکان هم بودند. برخی از شهرهایی که شمار اینان زیاد بود عبارت بود از سیواس، توگات، ادنا، ازمیر، مانیسا و بوردور.

 در یک مورد در دفاتر مهمه آمده است که ترکهای آن نواحی همگی طرفدار قزلباش ها بوده اند. منطقه آناتولی جایی که اوزون حسن و شاه اسماعیل و سلیم بر سر آن نزاع داشتند همین شرق آناتولی بود. مردم این نواحی دولت عثمانی را غاصب دانسته و صفویه را منجی خود می دانستند.

 در این بخشها تعداد زیادی طوایف و عشایر ترک بودند که قزلباش بوده و از حامیان اصلی صفوبه یه حساب می آمدند. حتی طوایفی مانند سلاق لو و پهلوان لود که در سرزمین های تحت سلطه عثمانی هم بودند جزو طرفداران صفویه بودند. در این باره بحث طولانی است.

 فشارهای سیاسی عثمانی سبب شد تا قزلباشها پنهانی عمل کرده و در واقع با عثمانی ها درویی کنند. شیعیان هم قائل به تقیه بودند و این ابزاری بود که رفتار آنان را توجیه می کرد. در یک سند آماده است که مأمور عوارض وقتی با گروهی از قزلباشها برخورد می کند به آنها می گوید که من هم ازشما هستم و به این ترتیب جان خود را نجات می دهد. برای کسی که خیلی در حمایت از صفویه قرص و محکم بود می گفتند این قزلباش اغلو قزلباش است یعنی اصلش قزلباش است. اینها نشان می دهد که کسانی از آنها کهنه قزلباش بوده اند همان طور که قزلباشانی بوده اند که جدید بوده اند. در یک سند آمده است که این بیست و شش قزلباش ابا عن اجد قزلباش بوده اند. در این باره گروهی شهادت داده بودند که این ها آباء و اجدادا قزلباش بوده اند. در مقابل برای کسانی شهادت داده می شود که ابا عن اجد سنی هستند. در موصل محله ای با نام باب العراق بود که ساکنین آن سادات بوده و آنان را رافضی می خواندند. در مقابل آنان هم محله مقابل را یزیدی می خواندند. در این دوره اتهام قزلباشی مثل زنا و سرقت و غیره یک جرم به حساب می آمد. این اتهام البته از هر اتهام دیگری برای عثمانی ها مهم تر بود. شمار زیادی قزلباش در میان سپاه عثمانی بود . حتی در چالدران تأکید بر شروع سریع جنگ به خاطر آن بود که مبادا قزلباشهای داخل سپاه عثمانی فرصت برنامه ریزی برای اتفاق با قزلباشهای صفوی پیدا نکنند.#

 در گزارشی آمده است که یک سپاهی – کسانی که وقت جنگ پول می گرفتند و معمولا از طبقات پایین هم بودند – با نام شاه بیگ وقتی بنا شد به شرق به جنگ با صفویان برود، با رفتن او مخالفت شد با این استدلال که این از نسل قزلباش است و گفته است کسی به روی صفوی ها لشکر بکشد مسلمان نیست. به همین خاطر پول را از او گرفتند. سپاهی دیگری با نام کاتب حسن وقتی قرار شد که به شرق اعزام شود گفت: من روی شاه یعنی شاه صفوی شمشیر نمی کشم و از گروه خود جدا شد.

 حتی نمونه هایی داریم که برخی از این قزلباشها در طبقه اداری بالای عثمانی هم نفوذ کرده بودند. تا وقتی اوضاع آرام بود بسیاری از اینها در سپاه عثمانی یا تشکیلات اداری بودند. اما وقتی جنگ میان عثمانی و صفوی بالا می گرفت اینها به فعالیت علیه عثمانی مشغول می شدند.

 صفویان بسیاری از این قبیل ترکها را آموزش داده و به آناتولی می فرستادند تا بر ضد عثمانی فعالیت کنند. یکبار عثمانی ها که سرزده برای جستجو به خانه ای در منطقه سیواس رفتند درآن پاشماخ شاه صفوی یعنی کفش شاه صفوی را که برای تبرک آورده و در آن آب می نوشیدند به دست آوردند. این سند مربوط به زمان محمد خدابنده است.

 همین طور نامه هایی از شاه برای خلفا و مریدانش فرستاده بود پیدا کردند. وظیفه اصلی این خلفا، تبلیغات قزلباشی و تحریک آنان به شورش و نیز جلب کمک مادی برای صفویان بود. در دفاتر مهمه اسناد زیادی داریم که نشان می دهد که کسی در فلان ده برای شاه صفوی پول جمع کرده است. یا نذر کرده یا چراغ و قربانی جمع می کردند. در باره یک بیگ در منطقه چولا گزارش شده که در روستای خودش و روستاهای اطراف نذرها و قربانی ها را جمع می کرده و به ایران می فرستادند. احتمالا این از خلفای صفوی در این منطقه بوده است.

 مؤلف در اینجا از عادات قزلباشان سخن می گوید. مهم ترین علامت و نشانه آنها برگزاری مراسم عاشورا بود. عادت دیگر این بود که آنها همه با هم جمع می شدند و این سبب تهمت به آنان هم می شد که اینها همه با هم جمع می شدند. بسیاری از زنان این خانواده ها اشیاء زینتی خود را برای شاه صفوی می فرستادند. این در بسیاری از اسناد گزارش شده است. #

 گفته می شد که قزلباشها به خلفای راشدین سب کرده و مسلمانان سنی را به اسم یزید خطاب می کردند. اینها هیچ وقت از نام خلفا برای فرزندانشان استفاده نمی کردند. برای همین سنی ها اینان را رافضی و ملحد و قزلباش می خواندند. در میان خانواده های اینان چکمه و پاشماخ شاه صفوی را آورده میان خانواده های می چرخاندند. این نوعی رابطه معنوی میان آنان با صفویه ایجاد می کرد.

 در اشعار قزلباشها چنین آمده که اینان عثمانی ها را غاصب و صفویه را ناجی معرفی می کردند. تبلیغات صفویان از یک سو و فشار عثمانی ها از سوی دیگر این حس شاعرانه قزلباشها را افزایش می داد. کوچ های اجباری عثمانی نسبت به طوایف قزلباش که منجر به از هم پاشیدگی خانواده های اینها می شد چنان این ها را ناراحت می کرد که ما بازتاب آن را در اشعار آنان می بینیم.

 یک شاعر قزلباش با نام پیرعلی می گوید:

 عثمان لو یانینا کالرم سندن

 نیجه انتقام لر آلنس گرک

 مهدی چکار ایسه نیج الور حالین

 هیبت لی کوسلری چالینسا گرک

 ای عثمان لو ! فکر کردی اوضاع این طور می ماند.

 چه قدر انتقام ها از تو گرفته خواهد شد.

 اگر مهدی بیاید حالت تو چه خواهد شد؟

 آن وقت خبر آن به تو خواهد رسید.

 از پیر سلطان ابدال هم نقل شده که گوید:

 اگر حق عنایت کند، شاه یک روز به اروم خواهد آمد.

 و یک روز ذوالفقار را به کافران خواهد زد.

 پدرم مهدی یک روز می آید.

 علی دیوان درست می کند.

 ناحق ها را یک روز خواهد زد.

 و یک روز انتقام خواهد گرفت.#

 در یک گزارش آمده است که به یک خلیفه قزلباش دستور دادند به شاه لعنت کند. او قبول نکرد. پرسیدند: چرا شما جماعت نماز نمی خوانید. او جواب داده که امام جماعت ما نامش عمر است و من برای همین نماز نمی خوانم.

 عثمانی ها در تبلیغات خود اتهامات زیادی به قزلباشها می زدند که اینها سارق هستند و زنا می کنند و با محارم چه و چه می کنند تا آنها را از جماعت خارج کنند و میان آنها و سنی ها فاصله بیندازند. یک اتهام رایج این بود که با هم جمع شده شمع را خاموش می کنند و مخلوط می شوند. گولپینارلی گفته است که این یک اتهام است و هیچ وقتی میان علویان چنین رسمی رایج نبوده است.

 اتهام دیگر سرقت است. این سرقت دو گونه بود. یک گونه آن فردی است که مثلا فلان قزلباش دزدی کرده است. اما یک اتهام هم این بود که جمعی دزدی می کنند که می توان گفت اموالی برای صفویان می دزدیدند و می فرستادند.

 اتهام دیگر این است که نماز نمی خوانند و روزه نمی گیرند. وقتی از آنان پرسیده می شد که چرا نماز نمی خوانید و روزه نمی گیرید می گفتند نماز ما را خواندند و روزه ما را گرفتند.

 اتهام چهارم این بود که اینها شب تا صبح به ساز و آواز مشغول هستند. در واقع این یک سنت میان عشایر و قبایل بود و ربطی به علوی گری آنها نداشت. در دفاتر مهمه آمده است که با آلات لهو جشن گفته و بعد شمع خاموش می کردند و زن و مرد قاطی می شدند.

 اتهام پنجم آنان این بود که اینان سب و لعن به ابوبکر و عمر می کنند. در یک زاویه در شهر دنیزلی «ایشیک ها» یعنی قزلباش ها جمع می شدند. چند نفر که نامشان عثمان و عمر بود و البته از قزلباشها بودند از آمدن منع شدند و گفتند این اسم بد است. وقتی می توانبد بیایید که نامتان را عوض کنید.

 یکبار وقتی کسی متهم به قزلباشی شد چون شاهدان گفتند که روزانه پنج بار نماز می خواند و اسم پسرش هم عمر است او را از اتهام تبرئه کردند.

 اتهام دیگر این بود که سنت رسول (ص) را خفیف می شمردند.

 اتهام دیگر فحش دادن به خلفا بود.

 همچنین متهم به شرابخواری می شدند. در این گزارشهای عثمانی آمده که وقتی اینها جمع می شوند با هم شراب می خورند، نفس یعنی آواز قزلباشی می خوانند و سماع و رقص دارند. باز هم باید توجه داشت که این مراسم در شمنیزم و قبایل بدوی ترک بوده و ربطی به علویان ندارد.

 در دفاتر مهمه آمده است که هر آدمی که شراب می خورد با این که علوی و قزلباش هم نبود این را علامت قزلباشی دانسته او را متهم می کردند.#

 اما کمک های مالی قزلباشهای تحت سلطه عثمانی به صفویان بیشتر در مناطق مرزی بود که راه نزدیک تر بود و قزلباشها نفوذ بیشتری داشتند. نعل و میخ یکی از کمکهای رایج بود که از این سوی مرز به آن طرف برده می شد. افرادی که برای بازرگانی به عثمانی می آمدند در واقع از خلفای عثمانی بوده و برای بردن این اجناس می آمدند. در یک گزارش در دفاتر مهمه نوشته شده است که از سرزمین عثمانی، آهن و فولاد به مقدار 183 عرابه به ایران منتقل کرده اند. در دوران سلیم هم گزارش شده است که برخی تاجران عجم می خواستند آهن و فولاد و طلا و نقره را با سلاح های جنگی و استادانی که در این کار مهارت داشتند به ایران ببرند که آنان را دستگیر کردند.

 اما جاسوسی قزلباشها برای صفویان حرکتشان بسیار گسترده بود و تا مقامات بالای نظام عثمانی هم رسیده بودند.

 در زمان سلیم دوم مقدار زیادی سکه برای توزیع میان سربازان عثمانی ضرب شد و چون در این بخش پول شاهی – به نام شاه صفوی - معروف بود اسمش را عوض کرده پادشاهی و سلیمی گذاشتند با این حال مردم هنوز همان اسم سابق را که شاهی بود استفاده می کردند. این پول محبوبیت زیادی داشت و خود سبب رواج پول های جعلی که به این شکل و نام ضرب می شد گردید. در این کاردر اصل یک کار برنامه ریزی شده برای کمک به دولت صفوی بود. چون در ایران امکانات ضرب سکه هم نبود.

 

 بخش دوم این کتاب در باره تعقیب قزلباشان در آناتولی است.

 باید توجه داشت که عثمانی ها در دورانی که خانقاه اردبیل سرپا بود و هنوز صفویه سرکار نیامده بودند هر ساله پول چراغ می فرستادند. بایزید عثمانی پیش از شورش ساه قلی هر ساله شش هفت هزار آقچه برای تکیه اردبیل می فرستادند. اما در سال 1492 یک درویش مجذوب به بایزید سوء قصد کرد که موفق نگردید. تا این زمان عثمانی ها به قزلباشهای خانقاه اردبیل نگاه سمپاتی داشتند و همان طور که به سایر طریقت ها کمک می کردند به اینها هم کمک می کردند. اما بعد از این سوء قصد نگاه عثمانی ها به طریقت صفویه عوض شد. از این زمان به بعد قزلباشها گرفتار تعقیب های گسترده شدند. صوفیان تابع خانقاه ادبیل تعقیب شده و هر کجا یافت می شدند آنان را به قتل می رساندند. البته این زمان هنوز قتل عام نبود. این زمان بیشتر به کوچ دادن وادار می کردند. در این جریان شخصی با عنوان باش بو یعنی مسؤول مشخص قرار داده شد تا این مسأله را پیگیری کند. نام قزلباشها در دفاتری نوشته شده و ثبت می شد و به جستجوی آنها می پرداختند. #

 یک دفتر از سال 1513 توسط یک محقق اروپایی چاپ شده است. این دفاتر را که محتوای نام قزلباشها بود به استانبول می فرستادند و پس از تحقیق و بررسی برای اجرا به مسؤولان آن در مناطق ارسال می گردید.

 در سال 1578 عثمانی به گرجستان و شیروان لشکرکشی کردند. در این وقت شورشی از سوی شاه اسماعیل نامی که ساختگی بود رخ داد. به دنبال آن تعقیب قزلباشها بیشتر و شدیدتر شد.

 این شخص از عجم به آناتولی آمده و در میان قزلباش های آناتولی می گشت. وی فارسی زبان بود و بدون ریش و با موهای بلند. کسانی که با این شخص از ایران آمدند برخی کشته شدند و برخی نجات یافتند. این شخص به خلفایش تاج هدیه می داد. پیر سلطان که خود سرباز عثمانی بود نزد این شاه اسماعیل رفته تاج گرفته و سپس به ایجاد شورش پرداخت که البته او را با سنگباران کشتند. نام پیر سلطان در دفاتر مهمه نیامده اما کسی با نام قویون بابا هست که احتمال می دهیم مقصود همین پیر سلطان است. این شخص بعدها میان قزلباشان موقعیت بالایی یافت و در باره زندگیش فراوان سخن گفته و نوشته شده است.

 اما تفتیش عثمانی ها از قزلباشها روی روال خاصی بود. تلاش می کردند تا در این باره دقیق عمل کنند. این تفتیش ها گاه سری و گاه علنی بود. کسانی خود را قزلباش معرفی کرده میان آنان می فرستادند. در واقع تمام کارها انجام می شد تا ثابت شود کسی علوی و قزلباش است.

 گاه آنها را زنجیر کرده به استانبول می فرستادند.

 مؤلف در این باره که عثمانی ها با چه شیوه هایی قزلباشان را بدست می آوردند سخن گفته از انواع راهها نمونه هایی را از دفاتر مهمه به دست داده است.

 مسؤولان توصیه می کردند که برای متهم پرونده تشکیل داده اتهامات او را دقیقا ثبت کنند و بعد او را سیاست و مجازات کنند. عثمانی ها توجه داشتند که اگر بخواهند به راحتی بکشند باید تعداد زیادی را بکشند. یک راه هم این بود که این کار را تدریجا انجام داده و به مرور می کشتند. یک کار مهم برای این که کشتار زیاد نشود آنان را به قبرس کوچ دادند. در واقع وقتی در یک منطقه تعداد اینها زیاد بود، آنها را جمعی کوچ می دادند. اما اگر در منطقه ای شمارشان کم بود همانجا آنان را می کشتند.

 دستور العمل این بود که یک لحظه مجال ندهید و آنان را بکشید. دستور دیگر آن بود که آنان را به رود قزل اورماق بیندازید. در این باره یک مورد گزارش آمده و پیدایست که گسترد نبوده است.#

 دستور دیگر این بود که در همان محل جرم به کار او رسیدگی شود. باز هم تأکید می شد که هیچ امان ندهید تا به گفته آنچه در این اسناد آمده، دیگر اشقیا از سرنوشت او عبرت بگیرند. برای برخی از تهمت ها دستور این بود که حبس کنند. این ها برای مواردی بود که تهمت ضعیف بود.

 فهرستی از مجازاتهایی که به قزلباشها داده شد عبارت است: کوچ دادن، حبس، محکومیت برای کار در کشتی در حالی که پایشان بسته است، کشتن، و سنگباران.

 انتخاب قبرس و جزایر دیگر برای کوچ برای این بود که این مناطق به تازگی فتح شده و عثمانی ها برای آن مناطق نیاز به نیروی کار داشتند. کسانی که خلیفه بودند حتما کشته می شدند.

 تعداد زیادی از علویان را کوچ اجباری به بالکان دادند که تا به امروز هم شمار زیادی علوی در آن نواحی وجود دارد.

 دستور دادند کسانی که با «یوکارو جانب» یعنی جانب بالا یعنی ایران ارتباط داشتند، حبس کنید. در واقع دومین جزای آنان بعد از کوچ، حبس بود.

 مورخان عثمانی از کشتار زیاد قزلباش ها یاد کرده اند . اما فاروق سومر گفته های آنان را مبالغه آمیز دانسته و گفته که کشتن تنها برای افراد فعال بوده و در مواقع دیگر حبس و کوچ به عنوا ن مجازات تعیین می گردید.

 عثمانی ها در تلاش بودند تا منبع اصلی صفویان را قطع کنند.

 

معماری آذری قسمت آخر

معماری آذری قسمت آخر

به نظر ويلبر معماري اسلامي ايران در طي يك دورة 300 ساله (از سلجوقي تا ايلخاني) سيري منظم و تكاملي داشته‌است. معماري سلجوقي را مي‌توان شكل ابتدايي سبك ايلخاني دانست. «ظرافت عناصر ساختماني» يكي از عمده‌ترين ويژگيهاي معماري اين دوره است: عناصر و جزئيات ساختماني مشترك با دوره سلجوقي در اين سبك ظريف‌تر و آراسته‌تر و كالبد ساختمانها سبك‌تر و نازك‌تر شد.

سبك شدن كالبد بناها امكان ساختن پنجره‌هاي بزرگ‌تر و ايجاد تجانس ميان ديوارهاي دروني و بيروني را فراهم ساخت. نتيجه طبيعي استفادة روز افزون از پنجره هاي بزرگ، روشن شدن داخل ساختمانها بود و اين ويژگي در بناهاي ايلخاني (آذري) درست نقطه مقابل ساختمانهاي تاريك دوره سلجوقي است (صص 35، 82، 84). ديگر ويژگي عمده اين سبك تأكيد بر ارتفاع بيش‌تر بناهاست. روشهايي كه آگاهانه در ايجاد عموديت بيش‌تر به كار گرفته شده، گرچه همه نسبت به دوره پيش تازه نيست، ولي اگر باهم در نظر گرفته شود با فنون دوره سلجوقي تفاوت دارد: 1. افزودن ارتفاع اطاقها و تالارها نسبت به اندازه هاي افقي آنها. 2. بلندتر و باريك‌تر ساختن ايوانها: از ويژگيهاي اين سبك ايوان بلند و باريك سدر است كه يك جفت مناره نيز در دور طرف آن، بلندي را بيش تر جلوه مي‌دهد. 3. افزودن به بلندي ساختمانهاي گنبددار: ملاحظات زيبايي شناسي موجب عنايت بيش‌تر به ارتفاع و طرح و آشكار ساختن گنبد شد. كوشش در جهت دستيابي به «عظمت و ابهت و يافت راه‌حل تازه براي مسائل ساختماني» در اين دوره نمايان است (صص 35، 68 – 69، 70، 82 ). استفاده از گنبدهاي دو پوشه دست سازندگان اين نوع بناها را در بلندتر ساختن آنها باز كرد، زيرا ديگر مشكلي در حفظ رابطه نسبي معين ميان عرض و طول تالارها با ارتفاع آنها نداشتند فقط كافي بود تا هر اندازه كه مي‌خواهند و امكانات موجود به آنان اجازه مي دهد به ارتفاع پوشه خارجي (فوقاني) گنبد بيفزايند (ص 83). در اين سبك نه تنها پوشش بيروني گنبدها بلندتر از گنبدهاي منفرد نخستين گرديد، بلكه به بلندي استوانة گنبد نيز افزوده شد و بدين‌سان گنبد كاملاً از ديوارهاي پايين جدا و نمايان گشت. اين شيوة كار، تكامل گنبدسازي را در اين دوره نسبت به دورة سلجوقي كه پايه گنبد در پس ديوارهاي عظيم از چشمها پنهان مي‌ماند، آشكارا نشان مي‌دهد (ص 170). روش ساختن نيم طاق 8 گوش (گوشوار، فيل گوش) بر روي اطاق مكعب و بناي گنبد بر روي آن همچنان به پيروي از دوره سلجوقي ادامه يافت جز اينكه محل 8 گوش هر چه بيش تر بالا برده‌شد و در برخي از بناهاي اين عهد در اين زمينه تكاملي رخ نمود و آن تبديل 8 گوش به 16 گوش است كه در دوره هاي متأخر تر جاي خود را به دايره مي‌دهد (صص 70، 71). 4. كوشش آگاهانه در ايجاد شباهت و تجانس ميان طرح گنبدهاي بيضي شكل نوك تيز و مقطع نوك تيز راهروها و قوسهاي ديوارها در اين سبك قابل تشخيص و ذكر است. 5. عنايت به زيبايي و نيز تمايل به برجسته‌تر ساختن گنبد موجب پوشاندن گنبد با آجر يا سفال نيلي رنگ شد، هر چند اين پديده از سدة 2 ق /8 م سابقه داشته‌است (هـ م) ديوارهاي بيروني و دروني بناها نسبت به عرضشان بلندتر ساخته شده، در اين نماها گاه ارتفاع نغولها 5/4 برابر عرض آنها است، نيم ستونهاي زاويه اي كه وسيله مؤثر القاي ارتفاع است ابعاد باريك دارند، ديوارهاي ضخيم و حجيم كه ميراث معماري ساساني بود و همچنان در عهد سلجوقي به كار مي‌رفت باريك و متناسب با سنگيني بار آن گرديده‌است. همچنين برخي محرابها نيز باريك‌ترند (صص 82، 83، 84).

 

آرايشها: در تزيينات ساختماني اين دوره اين ويژگيها نمايان است: مقرنس‌كاري كه از خصوصيات معمولي معماري سلجوقي بود، در دوره ايلخانان كامل‌تر و مفصل‌تر و متنوع‌تر شد (ويلبر، 78). برخي از ويژگيهاي مقرنس‌كاريهاي اين سبك در دوره سلجوقي ديده نمي‌شود: مقرنس‌كاري گچي معلق، رواج سفيد كاري تمام مقرنس، گرد آمدن همه مجموعة مقرنس در جاهاي هرم شكل يا در مركز و جلوگيري از پخش اثر تزييني بر روي همه دستگاه مقرنس، اين ويژگيها  در دوره تيموري به كمال خود رسيد (همو، 80). ديگر ويژگي برجسته تزيينات معماري در اين سبك مهارت فوق‌العاده در گچ كاري و به كار بردن آن به انواع گوناگون است: گچ به عنوان كمك و مادة الحاقي به ساختمان، توپيهاي ته آجري، روكشي مسطح، برجسته‌كاري بلند، تزيين گچي توپُر و توخالي، گچ‌كاري وصله‌اي و گچ‌كاري بلند، تا آنجا كه روكاري آجري در اين دوره به تدريج منسوخ شد (همو، 81، 85 – 90؛ پيرنيا، «سبك‌شناسي، 45).

پيرنيا با آنكه مي نويسد كه «ويژگيهاي شيوه آذري معماري ايران چندان است كه مي توان كتابها درباره آن پرداخت» («سبك آذري»، 56) در بيان اين ويژگيها به چند جمله بسنده كرده است: از ويژگيهاي اين شيوه قوس و پوشش معروف به «كَليل آذري» است كه در مجموعه مزار و خانقاه شيخ صفي در اردبيل و همچنين در گنبد خدابنده بيش از هر جاي ديگر به چشم مي‌خورد. به عقيدة وي هر جا چنين قوسي باشد بايد رد پاي معماري آذربايجاني را جست و جو كرد (همان، 55). مشخصات ديگر اين سبك به نظر او اينهاست: ريزه كاري بنا با آجر و سنگ و خشت رژچين، پوشش لوله اي و كجاوه‌اي ايوانها، سادگي شكنجها و فيل‌پوشهاي (فيل گوشها، گوشوارها) زير گنبد، تزيين داخل و خارج بنا با آجر كاري تزييني پيش‌ساز و گره‌سازي و گچ‌بري پر كار، همچنين آرايش محرابها و كتيبه‌هاي چشمگير با قطعات كاشي و با نقش برجسته (ولي نه رسمي مانند سبك رازي)، به كار بردن كاشي معرق و گاهي نقش و نگار زر و لاجورد و شنگرفت در داخل بنا («سبك‌شناسي»، 45؛ قس: گدار، 434 – 435).

آثار بازمانده: ويلبر فهرستي مشتمل بر بيش از 100 اثر ساختماني با توصيف موجز هر يك همراه با تصاويري از آنها عرضه كرده‌است. برخي از اين آثار اينهاست: شاه چراغ (شيراز)، امامزاده يحيي (ورامين)، ميل رادكان (88 كيلومتري مشهد)، پير بكران (لنجانِ اصفهان)، غازانيه (تبريز)، رَبع رشيدي (تبريز)، جامع نطنز، آرامگاه شيخ عبدالصمد اصفهاني (نطنز)،‌ آرامگاه محمد‌الجايتو (سلطانيه)، جامع عليشاه (تبريز)، هارونيه (طوس)، مسجد جامع ورامين، شبستان مقبرة امام رضا (ع)، مقبرة حمدالله مستوفي (قزوين)، مسجد جامع سمنان، سردر مسجد جامع اصفهان (صص 105 – 204).

پيرنيا با توسّعي كه در دامنه زماني اين سبك قائل است شاهكارهاي بازماندة آن را چنين مي‌شمرد: آرامگاه خدابنده، مسجد گوهرشاد، جامع ورامين، جامع يزد، جامع نطنز، مسجد خواجه نصير مراغه و شمار بسياري از امامزاده‌ها كه در زمان صفويان به آرايش آنها افزوده‌اند («سبك‌شناسي»، 46).

مآخذ: اقبال، عباس، تاريخ مغول، تهران، اميركبير، 1364 ش؛ الالفي، ابوصالح، الفن‌الاسلامي، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1967 م؛ پرايس، كريستين، تاريخ هنر اسلامي، ترجمه مسعود رجب نيا، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب 1356 ش؛ پوپ، آرتور، هنر ايران در گذشته و آينده، ترجمة عيسي صديق، تهران، مدرسة عالي خدمات جهانگردي،‌1355 ش، صص 17 – 24؛ پيرنيا، محمد كريم، «سبك آذري»، فرهنگ معماري ايران، س 1، شمـ 1 (فروردين 1354 ش)؛ همو، «سبك‌شناسي معماري ايران». يادنامة پنجمين كنگره بين المللي باستان‌شناسي و هنر ايران، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1347 ش؛ جعفري، جعفر، تاريخ يزد، به كوشش ايرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343 ش؛ حسن، زكي محمد، الفنون‌الايرانيه في‌العصر‌الاسلامي، قاهره،‌ دارالآثار العربيه، 1940 م؛ دوري، كارل، هنر اسلامي، ترجمه رضا بصيري، تهران، فرهنگ سرا، 1363 ش؛ ديماند، موريس، راهنماي صنايع اسلامي، ترجمه رضا بصيري، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 136 ش؛ كاتب، احمد بن حسين، تاريخ جديد يزد، به كوشش ايرج افشار، تهران، اميركبير، 1357 ش؛ كونل، ارنست، هنر اسلامي، تهران، توس، 1355 ش؛ مارسيه، جورج، الفن‌الاسلامي، ترجمه بهروز حبيبي، تهران، دانشگاه ملي ايران، 1345 ش؛ مارسيه،‌ جورج، الفن‌الاسلامي، ترجمه عفيف بهنسي، دمشق، وزاره‌الثقافه و السياحه و الارشاد القومي، 1968 م؛ ويلبر، دونالد، معماري اسلامي ايران در دوره ايلخانان، ترجمه عبدالله فريار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1346 ش؛ ويلسن، كريستي، تاريخ صنايع ايران، ترجمه عبدالله فريار، تهران، وزارت معارف، 1317 ش؛ هنر فر، لطف‌الله، گنجينه آثار تاريخي اصفهان، اصفهان، كتابفروشي ثقفي، 1344 ش؛ نيز:

Pope, Arthur Upham, A Survey of Persian Art, Tehran, Sorush, III / 930, 967, 981, 1046, 1052, 1119, 1165

 

معماری آذری (3)

معماری آذری (3)

دونالد ويلبر، كه درباره معماري اسلامي ايران در دوره ايلخانان كتابي مستقل و جامع تأليف كرده‌است، آثار ساختماني اين دوره را مرحله‌اي از تاريخ پيوستة معماري اسلامي ايران مي‌داند كه اَشكال (فُرمهاي) دوره هاي قبل و خصوصيات طرح و جزئيات آنها را منعكس مي‌سازد (ص 33). به عقيدة وي «فرمهاي معماريِ» بناهاي تاريخي دوره سلجوقي، ميراثي از روزگار ساسانيان است و ويژگيهاي معماري روزگار سلجوقيان و ويرانيهاي هراس‌انگيز مغولان را پشت سر نهاد و همچنان به جاي ماند و از اين راه خصوصيات اساس گنبد و ايوان براي همة دوره‌هاي بعد تثبيت شد (صص «ژ» ، «س» ، 34). همچنين با نظر او، معماران دوره ايلخاني همه نقشه‌ها و مصالح و روش ساختماني دورة سلجوقي را اقتباس كردند (ص 35). به ويژه اين سخن ويلبر نظر محققاني چون اقبال را دربارة تاثير شكل گنبدهاي چيني بر گنبدهاي دوره مغول (ايلخاني، آذري) يكسره باطل مي‌سازد: «گنبدهايي كه در اين دوره ساخته شده از لحاظ نسبت و سنت مستقيماً به دورة ساسانيان – با واسطه دوره سلجوقي – مي‌رسد» (ص 71).

پيرنيا براي رد نظر اقبال و هم نظران او با ارائه شواهدي از آثار بازمانده معماري به بررسي مسأله پرداخته‌است. وي اولاّ بناهاي رَبع رشيدي، شنب غازان و دارالشفاي يزد را به سان حلقه هاي مفقودة سلسله بناهاي مراغه تا گنبد سلطانيه مي‌داند. و مي‌نويسد: اگر اين بناها به جاي مي‌ماند، سير تحول و تكامل سبك رازي (معماري سلجوقي) به آذري آسان‌تر قابل مطالعه بود. ثانياً«گنبد مدرسة ضيائية يزد را كه به تصريح جامع جعفري، و سال 623 ق/ 1226 م (تاريخ يزد صحيح است نه جامع جعفري، و سال 631، نه 623) ساخته شده و نيز گنبد جليله كرمان و هارونيةطوس را برهاني قاطع بر بي‌پايگي اين نظر مي‌داند («سبك شناسي»، 45).

هر چند اصل سخن پيرنيا درست مي‌نمايد و پيش از او ديگر پژوهشگران نيز آن را آشكار طرح و تأييد كرده‌اند (كونل، 95؛ دوري، 171 – 172؛ ويلبر، «ژ»، «س»، 33 – 35؛ گدار، 431، 433)، ولي پاية استدلال وي سست است، زيرا اولاً به خاك توده هاي به جاي مانده از رَبع رشيدي، شنب غازان  و دارالشفاي يزد نمي توان استناد كرد، ثانياّ درست است كه بناي مدرسة ضيائيه بنابر تصريح تاريخ يزد در سال 631 ق/ 1234 م آغاز شده ولي ساختمان آن در سال 705 ق/ 1305 م (جعفري، 117) يا 750 ق/ 1349 م (كاتب، 136) به پايان رسيده‌است. به بيان روشن تر با توجه به تاريخ اتمام بناي مدرسه ضيائيه و گنبد آن عادتاً از آخرين اجزاي ساخته شده يك بناست اين اثر معماري متعلق به دوره ايلخاني (مغول) است نه پيش از آن.

ويژگيها: كونل در گفت و گو از معماري سبك ايراني- مغول مقادير را جدا از مساجد و مدارس و ديگر بناها بررسي كرده‌است. به نظر وي سبك مقادير برجي اين دوره همان سبك دوره سلجوقي است، ولي مقادير گنبددار با گسترش و عظمت بيش‌تري كه مي‌يابند دستخوش تحول مي‌شوند و به ويژه تأكيد بر جنبه عمودي بنا و گنبد هلالي نوك‌دار كه بر پاية 8 ضلعي ساخته شده چشمگير است (ص 95). وي سبك مساجد اين دوره را نيز دنباله سبكي مي‌داند كه در دوره سلجوقيان ابداع شد، با اين تفاوت كه طرح آنها در دوره ايلخاني «با ايجاد 4 ايوان و يك نمازخانه [شبستان] عظيم متصل به آنها تكميل گرديد و گسترش بيش‌تري يافت» (ص 96). دوري، نخستين نشانة ويژة معماري مغولي را در آرامگاهها نشان مي‌دهد: «گنبد عظيم دو لايه و محوطه اي كوچك براي مزار» (ص 172).

سبک معماری آذری(۲)

سبک معماری آذری(۲)

وجه تسميه: پيرنيا به وجه تسمية اين سبك تصريح نمي‌كند،‌ ولي با توجه به اين جمله ها مي‌توان به علت اين نامگذاري پي برد: اين سبك «با آميزش و تركيب و تلفيق معماري جنوب و سنتها و روشهايي كه از روزگاران كهن،‌ بومي آذربايجان شده بودند» پديد آمد و «به حق نام آذري گرفت» (پيرنيا، «سبك آذري» ، 55)، اما وي روشن نمي‌سازد كه اين سبك كي و از سوي چه كسي و در كجا نام «آذري» گرفته و در كدام سبك متن كهن يا نو به كار رفته‌است. البته توجه و اشاره به «معماري بومي آذربايجان» در نوشته‌هاي ديگر پژوهشگران بي سابقه نيست. پيش از پيرنيا، آندره گدار در گفت و گو از مقابر مراغه، كه در نيمة دوم قرن 6 ق/ 12 م (پيش از يورش مغول) ساخته شده‌اند تعبير «نوع ساختمانهاي آذربايجان» و «معماري آذربايجان» را به كار برده‌است (ص 426). همچنين وي در گفت و گو از آرامگاه الجايتو (سلطان محمد خدابنده)،‌ بنام ترين اثر معماري عصر ايلخانان، به «ابنية پيشين آذربايجان» و «معماري قديمي آذربايجاني» عنايت داشته‌است (همو، 433).

خاستگاه: برخي از محققان چون عباس اقبال معتقدند روابط ميان جهان اسلام و چين (مركز حكومت خان مغول) كه از روزگار هولاكو آغاز گرديد،‌ تأثيرات متقابلي در معماري اين دو سرزمين بر جاي نهاد. از معماري چيني آنچه بيش‌تر در معماري جهان اسلام مؤثر افتاد، «يكي شكل گنبدهاست كه در مقابر و مساجد كاملاّ از معابد چيني و بودايي تقليد شده، ديگر رنگ آبي شفاف در كاشي كاري و پوشاندن خارح گنبدها از كاشيهاي كبود براق. مخصوصاّ بعضي از بناهايي كه از عهد ايلخانان باقي مانده از دور هيأت چادرها يعني يورتهاي مخصوص ايلات را دارد،‌ تأثير شكل يورتها در مقبرة مشهور به دختر هولاكو واقع در مراغه از همه جا نمايان‌تر است» (اقبال، 564، قس: حسن، 30،‌ 48؛ الالفي، 210؛ پرايس، 101؛ ديماند، 188). ارنست كونل نيز از سرازير شدن سيل‌وار طرحهايي از شرق آسيا به ايران و كشورهاي مجاور و تأثير عنصر مغولي بر هنر ايران در روزگار ايلخانان سخن گفته‌است، ولي افزوده: «ابداعات و تكامل گذشتة آن، آن قدر نيرومند بود كه در مقابل اين خطر بتواند استقامت كند... در بادي امر نوع برج در ابنية دوره سلجوقي به همان شكل باقي ماند. مثلاّ قبر دختران [؟] هلاكو در مراغه،‌ درست همان سبكي را دارد كه در مقابر نخجوان رعايت گرديد» (صص 94،‌ 95). در برابر اين نظرات، كارل دوري عقيده دارد كه در معماري اين دوره (ايلخانان) به طور كامل آنچه سلجوقيان به طور سنتي توسعه  داده بودند، پذيرفته شد و «طرحهدي مسجد و مدرسه سلجوقي تقريباّ بدون تغيير چشمگيري اجرا مي‌گرديد ... آرامگاه مادر [دختر] هولاكو در مراغه شبيه به معماري آل سلجوق است» (صص 171، 172؛ قس: الالفي،‌210؛ ديماند، 102). سخنان گُدار با صراحتي بيش‌تر نظر پژوهشگراني چون اقبال را مردود مي‌سازد. وي شيوة «ساختمان گنبد فوقاني گنبدهاي دو پوشه» را كه از آغاز دوره مغول معمول گرديد دنباله شيوه ساختماني دوره ساسانيان معرفي مي‌كند و مي‌نويسد: اين شيوه در دوره سلجوقيان نيز گاه به كار رفته و همچنان تا دوره مغول تداوم يافته‌است (ص 421). وي حتي آشكارا مقبره سلطان سنجر و بناي گنبددار سنگ بست و گنبد هارونيّه را، كه هر سه در خراسان و از دورة سلجوقي‌اند، به عنوان الگوهاي گنبد سلطانيه و شنب غازان، دو اثر مهم معماري عصر ايلخانان (مغول سبك آذري) معرفي مي‌كند (ص 433؛ قس: مارسيه، 170- 172).

سبک معماری آذری(1)

 سبک  معماری آذري،(۱)

سبكي در معماري اسلامي ايران، منسوب به آذربايجان، مشهور به سبك مغول يا ايراني- مغول و مقارن با دورة حكومت ايلخانان بر ايران (654- 736 ق/ 1256- 1336 م).

پژوهشگران تاريخ هنر و معماري، غالباّ دوران 1400 سالة هنر و معماري ايران بعد از اسلام را به سلسله هاي مهم حكومتي نسبت داده و زير عنوانهاي سده‌هاي نخستين،‌ دورة سلجوقي، مغول (ايراني- مغول،‌ ايلخانان)،‌ تيموري‌، صفوي و قاجار به بحث كشيده‌اند (ويلسن جمـ؛ هنر فر،‌ جمـ؛ ويلبر، 33،‌ 35؛ پوپ «بررسي هنر ايران» جمـ؛ همو، هنر ايران در گذشته و آينده، جمـ؛ دوري، جمـ؛ مارسيه، جمـ) و جز تني چند از اينان چون زكي محمد حسن (صص 15، 17، 18، 27، 36) و ارنست كونل (صص 11، 43، 94) غالباّ بي هيچ توضيحي از به كار بردن واژة «سبك» كه اصطلاحي است فني، تن زده‌اند. تنها ويلبر در تعليل اين نكته نوشته: چون فرمانروايان اين روزگاران فقط پشتيبان و فراهم كنندة زمينة پيشرفت معماري بودند نه آفرينندة آن، به جاي به كار بردن واژة «سبك» از عنوان سياسي استفاده مي‌شود. (ص«ز»). گرچه او خود در جاي‌جاي كتابش تعبيرات «سبك مغول» «سبك ايلخاني» و گاه «سبك معماری دورة ايلخاني» را به كار برده‌است (صص 33، 35). در ميان اين پژوهشگران ظاهراً محمد كريم پيرنيا، نخستين بار در 1347 ش در مقالة «سبك معماري معماري ايران» آگاهانه واژة «سبك» را به كار برده و به منظور به دست دادن «نامهاي مغولي، تيموري،‌ قرا قويونلو و نظاير آن» گرفته اصطلاحاتي نو در پژوهش تاريخ معماري ايران بعد از اسلام عرضه كرده‌است. وي به پيروي از سبك شناسي شعر فارسي، سبكهاي معماري را به زادگاههاي آنها نسبت داده و نامهاي خراساني، رازي،‌ آذري و اصفهاني را در معماري پيشنهاد كرده‌است (صص 43، 44).

با توجه به مشخصات تاريخي، جغرافيايي، ويژگيهاي معماري و بناهاي بازماندة منسوب به سبك آذري مي‌توان آن را بر معماري اسلامي ايران در دورة ايلخاني (مغول) منطبق ساخت. به نظر پيرنيا پس از استقرار هولاكو در مراغه (657 ق/1259 م) معماري ايران جان تازه‌اي گرفت و سبك آذري در پي دگرگونيهايي كه بر اثر اوضاع سياسي، اجتماعي و اقتصادي حاكم بر جامعه، در سبك رازي (معماري دورة سلجوقي) پديد آمد، از مراغه آغاز شد و با نام سبك مغولي راه تبريز و سلطانيه را پيموده و به سراسر ايران و خارج ايران نفوذ كرد و روز به روز آراسته‌تر شد تا در اوج درخشش خود شاهكارهاي روزگار فرزندان تيمور و به ويژه شاهرخ (807- 850 ق/ 1404- 1446 م) را پديد آورد (همو، 45). از اين سخن پيرنيا و قراين ديگر در دو مقالة وي، چون ذكر مقبرة، شيخ صفيّ الدين اردبيلي و مسجد گوهرشاد و برخي ديگر از آثار دورة پس از ايلخاني در جزو بناهاي سبك آذري، آشكارا بر مي آيد كه او سبك آذري را بر معماري دو دورة ايلخاني و تيموري منطبق مي‌سازد،‌ در حالي كه غالب پژوهشگران،‌ هنر و معماري دو دورة مغول (ايلخاني) و تيموري را جدا از يكديگر و به سان دو دورة مختلف به بحث كشيده‌اند،‌ حتي كونل كه از اين دورة زير يك عنوان، سبك ايراني- مغول، گفت و گو كرده، توجه دارد كه در اينجا دو دورة متوالي با فاصلة زماني كوتاه قابل تشخيص است كه به عقيدة وي در دوره نخست كه مربوط به ايلخانان است عنصر مغولي در فرهنگ ايران حل و  هضم مي‌شود سبك تيموري ارزش و اعتبار مي‌يابد (ص 94). اما به هر حال بايد اين واقعيت را در اينجا پذيرفت كه گرچه دوره ايلخاني با مرگ آخرين پادشاه مقتدر اين سلسله،‌ ابوسعيد، در 736 ق/ 1335 م پايان مي‌يابد، ولي چون مرگ او «نه در فعاليت ساختماني وقفه ايجاد كرد و نه در سبك معماري» (ويلبر، 105) ساختمانهاي بقيه سدة 8 ق/ 14 م را نيز مي‌توان جزو اين دوره و سبك به شمار آورد.

غارت عتیقه جات منطقه اردبیل و نمین توسط ژاک دومرگان

ژاک دومرگان غارتگر اشیاءعتیقه منطقه اردبیل و نمین هم اکنون این اشیاء غارت شده که می تواند بسیاری از سوالات  بی پاسخ مانده از تاریخ منطقه را بدهد در موزه لوور فرانسه در هشتاد صندوق  نگهداری می شود و چون ازایران بطور غیر قانونی توسط ژاک دومرگان خارج شده است  نمی توانند در معرض نمایش قرار دهند که در این اواخر کامران نجف زاده ازاین مورد گزاررشی را به ایران مخابره نمود که می گویند  این گزارش باعث شد نجف زاده به ایران برگردد وبرای این منظور یکی از صدها سندی که ثابت می کند بسیاری از مناطق باستانی منطقه اردبیل به خصوص نمین به غارت رفته آورده میشود .

تاریخ پنجشنبه 3 ربیع الاول 1319 هـ ق / 20 ژوئن 1901 میلادی / 30 خرداد 1280 هـ . ش

فرستنده : منشور السلطنه

گیرنده : وزارت امور خارجه

موضوع : شکایت منشور السلطنه از رفتار دومرگان و ارسال مخفیانه اشیاء عتیقه به گمرک اردبیل

قربان حضور مبارکت شوم

از تکبیر و منیت مسیو دومرگان حیران است که چگونه حرکات او را عرض نماید، غلام خانه زاد محض ورود از مشارالیه دیدن کرده و فوراً برای حفظ احترامات و امنیت و آسودگی ایشان، لازمه ترتیبات را از تعیین محافظت و قراول و آنچه اظهار نمود آورد، کاری که در ازاء همراهی فدوی غلام کرد، بازدید از چاکر ننمود، گفته بود که شأن من نیست از فلانی بازدید نمایم و طوری خودش را با عظمت و منیت تراز خود خیال می کند، خس خویش اعتنا ندارد، اظهارات خود را با امضاء خود رسماً به فدوی بنویسد به میرزای خود که لامپر باشد، به او امر می کند به مأمور ایران اینطور بنویس آنهم بر طبق دستورالعمل رئیس خود، کاغذهای بی احترامانه می نویسد که یک ورقه از نوشتجات لامپر عیناً تقدیم نموده که از لحاظ انور بگذرد حرفش این است که دولت ایران مأمور را برای مواظبت خدمت و اصغای (گوش دادن، شنیدن) اوامر و حفظ احترامات من فرستاده است که هرچه امر کنم اطلاعت نماید، شأن من اجل از اینها هست که مأمور ایران را نقطه مقابل خود قرار بدهم، مشار الیه حق دارد که اینگونه متهوّّر و متکبّر باشد، زیرا مدتی است که در ایران سیر می کند و از طرف وزارت امور خارجه هر سفارشی که سفارت فرانسه بعهده حکام خواسته گرفته، فرستاده است، احکامات متعدّد که در این مدت از وزارت خارجه بدست آورده، به حکام  و عمّال نشان می دهد با نهایت قدرت هر طوری که دلش می خواهد در انجام مقاصد باطله خود از طرف حکومت مساعدت می شود بدون اینکه به اظهار چاکر محتاج شود طوریکه از مأل کاغذ لامپر که لفاً از لحاظ انور می گذرد معلوم خواهند فرمود در حقیقت آدم به این متقلّبی کم پیدا می شود مثلاً بدون اطلاع فدوی از حکومت و یا از کسانی که با اقتدار شد، برای محل اشیاء و اسباب، مال می خواهد و آنها هم بدون مضایقه می دهند که به فلان کوه یا نقطه خواهیم رفت، یکدفعه معلوم می شود که از بارهای محموله چندبار مفقود شده، در میان بنه که حمل شده بود نیست، نمی توان معلوم کرد که کجا فرستاده است، در این مدّت چند سال از تمام نقاط ایران کاملاً مطلع است. چطور که وقتی از آستارا بنه را حمل کرده بود که به نمین بیاید، هفت بار شبانه به اردبیل نزد رئیس گمرک آنجا که با او خصوصیت تام دارد فرستاده بود، بعد از تفحص زیاد، نام معلوم نمود که بارها را بکجا فرستاده است بعد از اطلاع پرسیدم که شما هفت بار که به اردبیل نزد رئیس گمرک فرستاده اید یک اشیاء عتیقه نیست؟ منکر شد که آن هفت بار اشیاء مخصوصه است، ابداً توی آنها از اشیاء عتیقه نیست و هر چه هم پیدا کرده است هنوز به بنده ارائه نمی نماید، می گوید هنوز چیزی پیدا نشده است ولی از اطراف تحقیق کرده که خیلی چیزها پیدا کرده است از اینکه این هفت بار را نزد گمرکچی اردبیل فرستاده، به عقل قاصر چاکر اینطور می آید چون در قرارنامه مقید است که هرچه در شوش پیدا شده است، دخل به فرانسه ها دارد و گویا این می خواهد بعضی اسبابهای مشعلها که پیدا کرده است، در ضمن اشیاء مخصوصه به شوش حمل نماید، در هر صورت خانه زاد از فکر این شیطان هنوز آگاه نشده است، سدّ راه گریر این، اینطور به نظر خانه زاد می رسد که به حکّام امر صادر شود که مستقیماً بدون اطلاع خانه زاد به اظهارات مسیو دومرگان گوش ندهند، هر مطلبی دارد به بنده بنویسد، اگر لازم دانست فدوی به حکومت اظهار و انجام آن را بخواهد و به جناب مسیو نوز هم مقرر فرمایند بارهایی که مسیو دومرگان نزد رئیس گمرک اردبیل فرستاده، بدون اطلاع خانه زاد حمل نکند و به سفارت نیز مرقوم فرمایند که به این شخص متهوّر و متکبّر بنویسند، نصیحت کنند که درست رفتار نماید و هرچه برای سهولت کار خود لازم می داند، مستقیماً به چاکر اظهار نماید حق نداشته باشد که ابداً اظهارات خود را بکسی بکند، الان که عرض عریضه می نماید، در اردبیل است، دیروز سه به غروب مانده مسیو دومرگان را در نمین گذاشته که سه فرسخی اردبیل باشد، یکساعت از شب گذشته بود وارد اردبیل شد. بیوک آقاخان سرتیپ را در نزد مسیو دومرگان گذاشت که هم از عملیات مسیو دومرگان تا عودت فدوی غفلت نکند و هم هرچه دومرگان اظهار نماید، به عمل بیاورد، انشاء الله بعد از اینکه از عرایض پستی فارغ شد، خدمت نواب اشرف والا شاهزاده امامقلی میرزا حکمران اردبیل و طالش خواهد رسید.

و به او اظهار خواهد کرد که محرمانه به رئیس گمرک بگویند که بارهای دومرگان را حمل نکنند تا جواب از وزارتخانه برسد و فردا که صبح جمعه چهارم ربیع الاول باشد، به کوه منوّر نزد مسیر دومرگان معاودت خواهد کرد، چون خانه زاد هنوز خدمتی نکرده است، خجالت می کشد که زحمات و صدمات و مخارج گزاف که در این کوهها وارد آمده است عرض نماید، انشاء الله بعد از اینکه خاطر مبارک را از خدمات خود خشنود کرد، آن وقت عرضه می دارد بعضی را پورتها که لازم العرض بود، جداگانه از لحاظ انور مبارک حضرت مستطاب اجل اعظم خداوندگاری روحی فدا می گذرد.

یوم پنجشنبه سیم شهر ربیع الاول 1319 از اردبیل عرض شد

چاگر آستان مبارک مصطفی است

محل مهر

عظمت خانم و نهضت جنگل

با همت پژوهشگران موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل کتاب ((عظمت خانم تئوریسین  اتحاد عشایر آذربایجان و گیلان ))تدوین شد.

    نهضت جنگل شروع مي شود. امير عشاير برادر عظمت خانم از طرف ميرزا حكمران گيلان تعيين مي شود. عظمت خانم و برادرش همه قواي خود را در اختيار ميرزا كوچك قرار مي دهند و پسر عظمت خانم يعني امير نصرت نايب والي گيلان مي شود. در واقع عظمت خانم حكمران واقعي گيلان است كه كسي بدون مشورت و صلاحديد او كاري نمي كند. نمايندگان روس و عثماني براي جلب حمايت عظمت خانم و احتمالاً قطع حمايت وي از ميرزا ملاقات هايي پي درپي با وي دارند.

    ميرفخرايي در كتاب سردار جنگل مي نويسد: دولت قاجاريه مي دانست كه اگر حمايت امير عشاير و خواهرش عظمت خانم را از ميرزا كوچك قطع نكند نمي تواند كاري از پيش ببرد. بي شك دول خارجي مخالف ميرزا نيز به اين امر واقف بودند اما متاسفانه دسيسه هاي روسيه سرخ با ايجاد تفرقه توانست نيروهاي صديق را از ميرزا كوچك دور كند و رهبريت را با يك كودتا از وي بگيرد.

    آقاي ميرفخرايي در كتاب خود مي نويسد: امير عشاير در جنگ منجيل قواي خود را برداشته و از جنگل خارج شد.

    لازم به توضيح مختصر است كه در جنگ منجيل قواي روس و انگليس همزمان به مواضع جنگلي ها حمله كردند. جنگ خونباري بود و كشته شده هاي جنگل يك روز بعد توسط اهالي دفن شدند. عده اي اسير شدند، عده اي زخمي شدند و محمود خان ژوليده كه در سنگر اول بود با همراهان خود تا آخرين نفر جنگيد. ژوليده زخمي بود و او را به قزوين انتقال دادند. قزوين در اشغال انگليس ها بود و او از درمان به دست انگليس ها امتناع كرد و گفت مرگ را به مداواي دشمن ترجيح مي دهد.

    خانم اميراحمدي مي گويد: در همين هنگام به امير عشاير خبر مي رسد قواي روسيه در اردبيل به قتل و غارت دست زده اند. امير عشاير و عظمت خانم در واقع حاكم اصلي اين منطقه بوده اند و بايد براي دفاع از اردبيل به آن منطقه قشون مي فرستادند. ميرزا اعلام كرد در چنين بحراني قادر نيست براي كمك به اردبيل نيروهاي جنگل را تضعيف كند و امير عشاير مجبور مي شود با قواي خود به سوي اردبيل حركت كند.

    ذكر اين نكته نيز براي آگاهي خوانندگان لازم است كه وقتي دولت كمونيستي دستور عقب نشيني به مرزهاي شوروي را صادر كرد عده اي از قواي روسيه تزاري در شهرهاي ايران پخش شدند و به قتل و غارت پرداختند و اين وقايع مصادف بود با يورش نيروهاي انگليس براي تصرف قفقاز و عبور نيروهاي روسيه از انزلي.

    خانم اميراحمدي مي گويد: دختر عظمت خانم عروس امير عشاير بود و دختر اميرعشاير نيز نامزد اميرنصرت پسر عظمت خانم بود، اما گردانندگان امور براي ايجاد دلخوري بين آنها كاري مي كنند كه اميرنصرت نامزدي خود را به هم زده و با دختر امير مقتدر ملقب به ضرغام السلطنه نامزد شده و باعث تكدر خاطر امير عشاير شود.

    تاريخ مي گويد بعد از نااميدي مردم از پيروزي نهضت جنگل و به بيراهه كشيده شدن نهضت، مردم با نيروهاي رضاخان همكاري مي كنند و طومار جنگل درهم مي پيچد. اينجاست كه ميرزا در ميان هزاران مرد جوانمرد ايران به شيرزن اردبیلی پناه مي برد و اين انتخاب خود به تنهايي از اقتدار و جايگاه مهم اين بزرگ زن خبر مي دهد.

    خانم اميراحمدي مي گويد: عظمت خانم به محض اطلاع از حركت ميرزا به سوي او، سواران مورد اعتمادش را به استقبال مي فرستد و فرمان مي دهد كه ميرزا را به هر نحو از دست دشمناني كه در تعقيب او بودند خلاص كنند و با جاه و جلال شايسته به سوي او بياورند. اما تاريخ غمبارمان از مرگ ميرزا خبر مي دهد و اينكه ميهمان بزرگ عظمت خانم اسير سرما و بوران شد و در راه وطنش جان باخت.

مشاهیر اردبیل(2)

مشاهیر اردبیل(2)

اردبیلی، سید عزیزالله حسینی، از متکلمین عصر صفوی که در عصر شاه طهماسب در اردبیل تدریس می کرده است. میرزا عبدالله افندی در شرح حال در ریاض العلماء می نویسد که در اردبیل یکی از مؤلفات او را به نام شرح الرساله المختصره که اصل آن به عربی و از مصنفات شیخ طوسی و در زمینۀ اصول دین است مشاهده کرده، و اردبیلی این کتاب را به فارسی و برای شاه طهماسب تألیف کرده است. آغاز آن الحمدلله الذی لا اله الا هو ... است دیگر از مؤلفات او تفسیر کلمه التهلیل است که به فارسی است و در سال 963 ق از نگارش آن فراغت یافته است و اول آن: حمد و سپاس از محمدت اساس یگانه ای راست ... و نسخه ای از آن به خط محمد مشهور به آیتی در مخزن کتابخانۀ آستان قدس موجود است. مرحوم آقا بزرگ تهرانی در الذریعه تصریح کرده است که این کتاب را برای شاهزاده «سلطانم» صفوی در سال 967 ق تألیف کرده است و شرح احوال اردبیلی در بعضی تواریخ این عصر مندرج است.

منابع: ریاض العلماء، 3/314-315؛ معجم مؤلفی الشیعه، علی الفاضل القائینی النجفی، 17؛ الذریعه، 4/350، 14/85-86.

 

اردبیلی، آقا میرزا علی اکبر مجتهد معروف به آقا (اردبیل 1269-1346 ق)، از متکلمان و زعمای سیاسی، فرزند حاج میرزا محسن مجتهد اردبیلی. پس از تحصیل مقدمات و سطوح در 1294 ق به عتبات رفت و مدتی نزد میرزا حبیب الله رشتی، فاضل ایروانی و دیگران تلمذ کرد. در 1311 ق به اردبیل بازگشت و از بدو ورود به مخالفت حاجی میر سید صالح مجتهد، شوهر خواهر خویش، برخاست و در 1314 ق به دنبال قیام زنان اردبیل و حملۀ آنان به نارین قلعه (دارالحکومه) ناگزیر مدتی به مراغه رفت. در جریان نهضت مشروطیت وی نخست از طرفداران آن بود، ولی بعداً از در مخالفت درآمد. در 1338 ق که لشکریان روسیه وارد انزلی شدند، علیه آنان فرمان جهاد داد. از وقایع دیگر اواخر زندگی او فتوای اوست به قتل امین العلماء، برادر زن برادرش (آقا میرزا عبدالله مجتهد) که گویا بناحق منتسب به بابیگری شده بود و اینهمه موجب بروز اغتشاش و خروج آقا از اردبیل شد که با میانجیگری علمای عتبات و دولت وقت به شهر بازگشت. آقا میرزا علی اکبر مشرب کلامی داشت؛ بدانپایه که تحصیل آن را واجب می شمرد. از آثار اوست: البعث و النشور، در اثبات معاد جسمانی (چاپ تبریز، بدون تاریخ) که در آن صدرالمتألهین  (ملاصدرا) را «صدرالکفره ملعون» خوانده؛ جواب السوأل عن وقعه زید و زینب، (همدان، 1343)؛ رساله فی تقلید المیت، (تبریز، بدون تاریخ) که به وجوب تقلید میت اعلم فتوی داده است؛ عمود النور، در رد شیخیه و بابیه و صوفیه؛ و اصول الدین مسلمین. وی چند کتاب به ترکی نیز نوشته که به طبع رسیده اند، از جمله: اصول الدین عوامی؛ و رسالۀ عوام الناس در رد بابیه.

منابع: تدوین الاقاویل، 35 به بعد، اردبیل در گذرگاه تاریخ، 171-175، 396، 400، 461؛ نهضت مشروطیت، سلام الله جاوید، 29-30؛ تاریخ مشروطیت، کسروی، 197، 237، 400-402.

 

اردبیلی، مولی عیسی خان، از معاصرین میرزا عبدالله افندی صاحب ریاض العلماء بوده است. از آثار او شرح فارسی مبسوطی بر دعاء دو صنم قریش است در امامت امت که آن را در هند تألیف کرده است.

منبع: ریاض العلماء، 4/306.

اردبیلی، حاج میرزا محسن بن عبدالله، معروف به «مجتهد» (اردبیل 1212-1294 ق). پس از تحصیل مقدمات در اردبیل و زنجان و اصفهان به کربلا رفت و در حوزۀ درس سید ابراهیم قزوینی صاحب ضوابط حاضر گشت و به اجتهاد رسید و پس از مرگ استاد (1264 ق) به اردبیل بازگشت. وی ادعای زعامت مطلقه داشت و از حیث ریاست به هیچکس وقعی نمی نهاد. بسیار ثروتمند بود، همسران متعدد اختیار کرد و صاحب پنجاه و سه اولاد شد که از آن جمله اند: آقا میرزا یوسف مجتهد، آقا میرزا علی اکبر مجتهد، حاج میرزا محمد جعفر امین التجار و میرزا یعقوب مجتهد التجار. آثار وی عبارتند از: ثمارالغرار، در فقه استدلالی در 14 جلد؛ کتاب خمس؛ مصباح الزینه؛ مناسک حج؛ رسالۀ طهارت؛ رسالۀ عملیه (پنج کتاب اخیر به طبع رسیده است).

منابع: تدوین الاقاویل، 1-9؛ تاریخ اردبیل، 2/210؛ المآئر و الآثار، 150.

 

اردبیلی، محمد ابراهیم بن علی قلی قلعه جوقی (م کاظمین 1326 ق)، از فقها و اصولیین. در اردبیل متولد شد و پس از تحصیل مقدمات در 1310 ق به نجف رفت و به درس فاضل شربیانی و شیخ محمد حسن ممقانی و سید کاظم یزدی و مولی محمدعلی نخجوانی و بالاخص آخوند خراسانی حاضر گشت و بعد از فراغ از تحصیل در مقبرۀ میرزای شیرازی به تدریس پرداخت و از مشاهیر مدرسین آن روزگار گردید. برخی از آثار او عبارت است از: رساله در قطع؛ رساله در دماء ثلاثه؛ رساله در قاعدۀ ید؛ رساله در لباس مشکوک؛ رساله در ارث؛ حاشیه بر شرح مکاسب مولی محمدعلی نخجوانی.

منبع: تاریخ اردبیل، 2/253-256.

 

اردبیلی، محمد بن علی (1048-1101 ق) محدث و رجالی بزرگ قرن یازدهم هجری از شاگردان علامه مجلسی و شیخ جعفر کمره ای بود و خود به این نکته در کتابش (جامع الرواه) تصریح می کند. از علامه مجلسی دارای اجازۀ ممتاز در روایت بود (اجازاتی که علامه مجلسی می داد دارای پایه های گوناگون بود و از روی درجه و مقام و دانش اجازه گیرنده آشکار می شد) اکثر عمرش را در کربلا و نجف گذراند. در اواخر قرن یازدهم هجری به اصفهان آمد و در همانجا کار تألیف کتاب جامع الرواه را پس از بیست و پنج سال تحقیق و تتبع به پایان رساند. می گویند چون کتاب به پایان رسید (1100 ق) جشنی برپا کردند و دانشمندان گرد آمدند و برای بزرگداشت آن، هر کدام جمله ای در آغاز کتاب نوشتند: مجلسی بسم الله الرحمن الرحیم را نوشت، آقا جمال خوانساری «الحمدالله»، گلستانه «الذی»، عقیلی «زین قلوبنا» و شیخ جعفر قاضی «بمعرفه الثقات» ... اردبیلی پس از پایان گرفتن تألیف جامع الرواه از اصفهان به کربلا رفت و چند ماه بعد در کربلا درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد. کتاب جامع الرواه از روی نسخۀ خط مؤلف زیر نظر آیت الله بروجردی و به تصحیح ابوالحسن شعرانی به چاپ رسیده است (← جامع الرواه)؛ کتاب دیگر او تصحیح الاسانید است که در آخر کتاب مستدرک علامه نوری چاپ شده است.

منابع: جامع الرواه، مقدمه، فهرست دانشگاه تهران، ج 2، ریحانه الادب، 3/355.

 

مشاهیر اردبیل(1)

مشاهیر اردبیل

اردبیلی، شیخ ابراهیم (اردبیل ح 1286 – کاظمین 1326 ق) از مدرسین حوزۀ علمیۀ نجف، پس از فراگرفتن مقدمات علوم در اردبیل به نجف اشرف هجرت نمود و مدارج عالی اجتهاد را نزد میرزا حسین خلیلی تهرانی و شربیانی و مامقانی و سید کاظم یزدی و آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و شیخ الشریعه اصفهانی پیمود. سپس متصدی تدریس سطوح عالی در نجف اشرف شد و در مقبرۀ مجدد شیرازی در صحن شریف حضرت امیرالمؤمنین (ع) تدریس می کرد. مدرسی خوش بیان بود و بیش از 100 نفر از فضلای طلاب حوزۀ نجف در مجلس درس او حاضر می شدند. در حدود سال 1325 ق با شنیدن خبر فتنۀ اردبیل و قتل عام پدر و برادر و بسیاری افراد خانواده و خویشانش، از شدت تألمات روحی بیمار شد و به فاصلۀ اندکی درگذشت. از مؤلفات وی تحقیقات و تقریرات فقه و اصول اساتید اوست.

منابع: اعیان الشیعه، 2/123؛ نقباءالبشر، 1/1.

 

اردبیلی، ابراهیم بن جلیل علومی (اردبیل 1262 ش - 1356 ش)، پس از تحصیل مقدمات به زنجان رفت و فقه و اصول و کلام و حکمت و ریاضی را در محضر آخوند ملا قربانعلی زنجانی و سید حسین حکمی و میرزا ابراهیم ریاضی آموخت. در 1336 ق/ 1297 ش به اردبیل بازگشت و به تدریس پرداخت و تا 1328 ش به امور قضائی اشتغال یافت و در آن سال وارد دانشگاه تبریز شد و در دانشکدۀ ادبیات به تدریس ادب عرب و فلسفه آغاز کرد. برخی از آثار او عبارتند از: قسطاس البرهان فی کلمه المیزان؛ کشف حقیقت در شرح فارسی هیئت؛ علم الهدایه فی شرح الکفایه؛ سیف الغیاث فی المیراث؛ اساسات الاصول؛ ارجوزۀ نحویه؛ فرائد العلوم.

منبع: تاریخ اردبیل، 2/111-113.

 

اردبیلی، میر سید ابراهیم بن میر سید صالح مجتهد (م 1332 ق)، در اردبیل متولد شد. و در آنجا و نیز در نجف تحصیل کرد و روزگار خویش را به مرجعیت سیاسی به سر آورد. در وقایع مشروطیت از سران آزادی خواهان و رئیس انجمن ولایتی بود و از همراهی با فرهنگ جدید نیز دریغ نمی کرد.

منابع: نقباءالبشر، 1/16؛ تدوین الاقاویل، 12، 36-43؛ تاریخ اردبیل، 1/35؛ تاریخ فرهنگ آذربایجان، امید، 1/133-134.

 

اردبیلی، احمد (1294-1350 ق) فرزند آقا بابا اردبیلی، از فقهای شیعه. وی مقدمات و سطوح را از محضر درس برادر خود شیخ میرزا علی (م 1327 ق) در اردبیل اخذ کرد. سپس در سال 1313 ق به تهران رفت و به حوزه درس میرزا محمد تقی گرگانی پیوست. در سال 1316 ق نجف اشرف را مسکن خود قرار داد و مدارج عالی اجتهاد را نزد آخوند ملا محمد کاظم خراسانی و شیخ الشریعۀ اصفهانی پیمود. در سال 1326 ق به موطن خود اردبیل بازگشت و از مراجع امور شرعیه و علمای آن سامان شد. از مشهورترین آثار اوست: تکلمه المتأملین فی شرح تبصره المتعلمین، در چند جلد؛ تنزیه العلل فی احکام الخلل در مسائلی که در نماز خللی ایجاد می کند؛ غنائم الدهر فی احکام الایام و الاسبوع و الشهر؛ وظیفه الحجاج در مستحبات اعمال حج مکه و مدینه و زیارتگاههای حجاز و شام و دیگر اماکن مقدسه.

منابع: الذریعه، 4/416، 457، 16/64، 25/115؛ معجم رجال الفکر و الادب فی النجف، 27؛ معجم المؤلفین، 1/168؛ نقباء البشر فی القرن الرابع عشر، 1/90 91؛ اعیان الشیعه، 2/484.

 

اردبیلی، میرزا اسحاق بن محمد کاظم بن رجب علی (1223-1306 ق) از ادبای قرن سیزدهم، صاحب حدائق ناصری و کلیات مجنون عامری.

منبع: تاریخ اردبیل، 1/77-78.

 

اردبیلی، تاج الدین ابوالحسن علی (667-746 ق) فرزند عبدالله بن ابی الحسن بن ابی بکر اردبیلی تبریزی، حکیم و مهندس و منجم. وی شاگرد قطب الدین شیرازی بود و ریاضیات و هندسه و فلسفه را از حوزه های درس نظام طوسی و شمس الدین بن المؤذن بهره برد و حکمت و منطق را از برهان الدین عبدالله و ابن شرفشاه استرابادی و شرح الحاجبیه را از مؤلفش رکن الدین و فقه را از شیخ سراج الدین اردبیلی و حساب و فرائض را از صلاح الصدی و فخرالدین جارالله جنداری بهره مند گشت و محضر بیضاوی را نیز درک کرد. در 30 سالگی کرسی فتوی را در دست گرفت و بعد از سال 716 ق وارد بغداد شد، سپس به کربلا و نجف مشرف شد و بعد وارد مراغه گشت و از رصدخانۀ آن بهره مند شد. سال 722 ق شهر قاهره را مسکن دائمی خود قرار داد و کرسی تدریس را در آن سامان به خود اختصاص داد و نیز از مدرسین مدرسۀ حسامیه گردید. در اکثر علوم دارای تألیفاتی است. از مشهورترین آثار اوست: مبسوط الاحکام؛ التفسیر؛ الحدیث؛ الاصول؛ الحساب؛ الکافی فی علوم الحدیث؛ القسطاس المستقیم؛ حاشیه علی شرح الحاوی الصغیر قزوینی. ابن حجر وی را از علمای شافعیه می خواند (الدررالکامنه، 4/85)، آقا بزرگ تهرانی در طبقات اعلام الشیعه وی را از علمای امامیه ثبت کرده است.

منابع: الاعلام، 4/306، الحقائق الراهنه فی المائه الثامنه، 144؛ بغبه الوعاه، 339-340؛ ایضاح المکنون، 1/719؛ کشف الظنون، 1/626، 2/1375؛ معجم الاطباء، 307؛ معجم المؤلفین، 7/134.

 

اردبیلی، حاج میر سید صالح بن میر سید عبدالرحیم (اردبیل 1246-1319 ق)، از فقها و از نوادگان محقق کرکی. پس از تحصیل مقدمات به نجف رفت و از محضر شیخ انصاری، سید حسین ترک کوه کمری و میرزای شیرازی مستفید گشت و به درجۀ اجتهاد رسید. آنگاه به اردبیل بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند و در مسجد و مدرسه ای که خود بنیاد نهاده بود به تدریس و اشاره پرداخت. از آثار اوست: تقریرات فقه سید حسین ترک در 2 جلد؛ حاشیه بر رسائل شیخ انصاری؛ رسالۀ عملیه.

منابع: تاریخ اردبیل، 1/252؛ تدوین الاقاویل، 11-13؛ نقباء البشر، 2/887.

 

اردبیلی، شیخ عبدالستار (م ب 1207 ق) از فلاسفه و ریاضیدانان. تحقیقات و حواشی او مقام علمی و تبحر وی را در علوم عقلی می رساند. از آثار اوست: حاشیه بر صفیحه الاسطرلاب؛ حاشیه بر الحاتمیه؛ شرح تشریح الافلاک و حاشیۀ بیست باب در هیئت.

منبع: الکرام البرره، 2/733.

 

اردبیلی، شیخ عبدالعظیم بن محمد شفیع (اردبیل 1295-1381 ق) معروف به شیخ العلماء اردبیلی و شیخ العلماء صدوقی، از نوادگان شیخ صدوق و از مفسران و متکلمان پر اثر قرن حاضر. علوم نقلی را نزد آخوند ملا قربانعلی زنجانی و علوم عقلی را نزد میرزا ابراهیم ریاضی یا آقا میرزا عبدالمجید در زنجان آموخت و مدتی کوتاه نیز به نجف رفت. آثار وی در علوم قرآنی و تفسیر و فقه و کلام و منطق و اخلاق بالغ بر 59 کتاب و رساله است که از آن میان 40 اثر تاکنون به طبع رسیده و بقیه به صورت خطی است. برخی از آثار او عبارتند از: احسن الحدیث (تهران، 1379)؛ اساس الایمان (تبریز، 1366)؛ باب النجاه (تهران، 1379)؛ براهین بهیه (تهران، 1379)؛ حقیقه الشفاعه (اردبیل، 1324)؛ جامع الانوار (تبریز، 1339)؛ الکتاب المبین (تبریز، 1337)؛ مبادی قرآن (اردبیل، 1330)؛ مهمات الاصول و مهمات الفروع شرح دو منظومۀ بحرالعلوم؛ نورالمشکوه (اردبیل، 1332).

منابع: تدوین الاقاویل، 13 به بعد؛ تاریخ اردبیل، 2/79؛ نقباءالبشر، شمارۀ 1652.

کتاب امامزاده گان و اماکن متبرکه استان اردبیل

مجموعه دو جلدی امامزاده گان و اماکن متبرکه استان اردبیل به سفارش بنیاد دایره المعارف استان اردبیل توسط موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل گرد آوری  و تدوین شد .

این مجموعه در دوجلد که تدوین جلد اول آن به اتمام رسیده توسط محمود محمد هدایتی گر دآوری وتدوین شده است این مجموعه شامل شرح امامزاد ه گان . عکس اماکن و اسناد مربوط به این امامزاده گان و اماکن متبرکه تدوین  گردیده است.

بقیه امامزاده گان استان اردبیل در جلد دوم تدوین شده   و در آخر جلد دوم اسنادی منتشر نشده و دست اول در مورد امامزاده گان و اماکن متبرکه ارائه شده  است .

فهرست  مطالب جلد اول

- مقدمه .............................................................................................................. 1

- معنی زیارت ........................................................................................................3

- آداب زیارت امام زاده ها .........................................................................................14

- احکام زیارت در رساله های مراجع تقلید شیعیان ........................................................43

      -  احکام زیارت در رسالۀ امام خمینی (ره) 

      -  احکام زیارت از رسالۀآیت الله العظمی فاضل لنکرانی(ره)

      - احکام زیارت از رسالۀآیت الله العظمی محمد تقی بهجت (ره)

- امام زادگان و اماکن متبرکه استان اردبیل ........................................................ 56

- تاریخجه مختصر شهر اردبیل ..........................................................................57      

       - بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی 

       - بقعه شیخ امین الدین جبرئیل

       - بقعه عبدالعزیز  

       - بقعه حلیمه خاتون

        - بقعه عوض الخواص

       - بقعه محمد الاعرابی

        - بقعه سید حمزه  

        - بقعه میر اشرف  

        - امام زاده سید صدر الدین

     - امام زاده صالح

     - زیارتگاه سلطان خواجوی

     - حسینیه میرزاده خانم

- تاریخچه مختصر شهرستان نمین ................................................................... 119

- امام زاده گان و اماکن متبرکه شهرستان نمین .................................................. 122    

      -  زیارتگاه بابا حمزه  

      - زیارتگاه بابا خزری

      - بقعه مبارکه پیر شبلی  

      - بقعه متبرکه پیر جماعت  

      - بقعه متبرکه حاج محمود  

      - زیارتگاه تربت حور

      - زیارتگاه شیخ میر علم  

      - زیارتگاه گرده

      - زیارتگاه متبرکه اجاق مرنی  

      - زیارتگاه صوفی نور علی

      - زیارتگاه شیخ محمد سعید نقشبندی

      - بقعه متبرکه بابا خرم

      - سید محمود امینجان  

      - بقعه متبرکه پیر بدرالدین

- تاریخچه مختصر شهرستان سرعین ............................................................... 137 

- امام زاده گان و اماکن متبرکه شهرستان سرعین ...............................................142

      - امام زاده سید صادق  

      - امام زاده عبدالله

      - امام زا ده سید ابوالقاسم( قره داش)

- تاریخچه مختصر مشکین شهر ...................................................................... 150

- امام زاده گان و اماکن متبرکه شهرستان مشکین شهر ......................................160

      - بقعه شیخ حیدر  

      -  امام زاده سید سلیمان

      - امام زاده سید ابراهیم  

      - امام زاده سید عماد الدین  

      - امام زاده محسن

      - امام زاده سید جعفر بن موسی الکاظم  

      - امام زاده گان احمد و محبت

- تاریخچه مختصر شهرستان خلخال ................................................................178

- امام زاده گان و اماکن متبرکه شهرستان خلخال .............................................. 190

      - امام زاده امیر نعمت الله  

      - امام زاده سید اشرف

      - امام زاده باقر  

      - امام زاده شاه عبدالعظیم  

      - امام زاده بابا صفا

      - امام زاده  سید ابراهیم (چنارلق)  

      - امام زاده سید دانیال

      - امام زاده سید ابراهیم (خمس)

      - امام زاده گان قاسم و ابراهیم و هاشم

     - امام زاده قاضیلر

     - امام زاده سید محمد صالح  

     - امام زاده سید خلیل

     - امام زاده سید نصر الدین

     - امام زاده گان ابوالقاسم و شاه محمود و خضر

     - امام زاده گان سید صفی الدین و سید شهاب الدین

     - امام زاده سید ابوالقاسم

    - امام زاده سید حسین

    - امام زاده سید محمد  

    - امام زاده عبدالله

    - امام زاده سید عبدالله

   - امام زاده سید محمد علی

   - امام زاده سید عینعلی

      - امام زاده سید محمد (لنبر)

      - امام زاده سید محمد( محمود)

      - امام زاده گان سید احمد ، سید صفی الدین و سیده ام کلثوم

- تصاویر ....................................................................................................... 222

- منابع ..........................................................................................................۲۳۹

 

 

 

تاتها چه كساني هستند؟

تاتها چه كساني هستند؟(با تشکر از آقای تایماز نظمی که این مطلب را به موسسه فرستادند)

تایماز نظمی

امروزه در اثر پيشرفت علم توركولوژي و آذربايجان شناسي بررسي مجدد تاريخ و فرهنگ آذربايجاني و شهرهاي آن در صدر اولويت كاري محققين و پژوهشگران و نويسندگان آذربايجاني قرار گرفته است. آنها سعي دارند از لابلاي كتابهايي كه بدون غرض ورزي و تعصب و اهداف خاص سياسي نوشته شده اند تاريخ حقيقي خويش را عيان نمايند.

يكي از مسائل مربوط به مسائل آذربايجان قوم تات مي باشد كه اكنون در برخي از مناطق آذربايجان از جمله بخش شاهرود و خورش رستم خلخال ، منطقه اي در مرند و تاكستان ساكن هستند.مسئله تاتها و اسکان آنها در ميان ترکان با وجود شفافيت تاريخي، به ابزار و وسيله اي در دست سلسله پهلوي وشوونيسم ها تبديل شده است.وجود چند دهكده تات نشين در دست تئوريسين ها ي پهلوي و در راس آنها كسروي از خود بيگانه، به حربه و دست آويزي براي انكار هويت تركان ايران زمين بدل گشت چنان كه به صورت عادت هميشگي خودشان به جاي اصل قضيه و حادثه به طور مصلحتي عكس قضيه را در دستگاه عظيم تبليغاتي خودتبليغ كردند و وجود چند دهكده تات نشين را بومي و جمعيت عظيم تركان را غير بومي و زبان با قاعده طراز اول تركي آنان را به عمد عناد بنام هاي خود ساخته «آذري باستان»، «فارسي آذري»، «آذري»، «لهجه آذري»، «زبان قديم آذر آبادگان» يا «زبان خرده فرهنگها» …….. مي نامند.

ماهيت تاتها:

متاسفانه تا به حال در مورد تاتها مطالعات آنچناني صورت نگرفته است. منابع و مدارك آنچناني جهت شناخت اين قوم وجود ندارد و چندين مطالب بسيار ناقص در برخي كتابها آمده كه نويسندگان بعدي آنها را تكرار نموده اند و هيچ كار جديدي صورت نگرفته است. لذا امروزه بر نويسندگان و روشتفكران اين قوم وظيفه است تا در اين وادي قدم گذاشته و مطالعات و تحقيقاتي براي روشنگري بيشتر در اين زمينه بپردازند

اما آنچه از مطالعه آثار موجود بدست مي آيد اينکه از روزگاران پيش برگزيدن اصطلاح خاص و شايد هم نه چندان خوش آيند نسبت به غير خودي مرسوم بوده و اكنون هم وضع به همين منوال است. اگر روزگاري يوناني ها، عربها اصطلاحات بربر و عجم را به عنوان شناسايي غير خودي برگزيده بودند در حال حاضر هم استادان ، اديبان ، واژه شناسان ادبيات فارسي ، در مقابل كلمه اسلام گرا عنوان دگرانديش را بكار ميبرند، لذا تركان هم نسبت به غير خودي واژه تات را بكار ميبرند. (1)

محمد علي نقابي در اين مورد مي نويسد: « در سده هاي گذشته كه تركها در شمال غربي قاره آسيا مستقر شده بود، افراد طوايف و عشاير غير ترك را كه در زير لواي حكومت آنها مي زيستند تات مي ناميدند» (2)

همچنين اورانسكي در اين مورد چنين مي آورد: كلمه تات ظاهراً در آغاز بر نژاد و قبيله اي اطلاق نمي شده است. تركان بر مردمي را كه در زير انقياد خويش آورده بودند تات مي خواندند(3) و غلامحسين مصائب در دايره المعارف ( جلد اول ) مي نويسد : تات لفظ تركي به معني عناصر خارجي ساكن سرزمين تركان، اين لفظ در كتيبه هاي اورخون – قرن هشتم ميلادي - آمده است.(4)

همچنين در اين مورد در فرهنگ تركي آذربايجاني – فارسي استاد بهزاد بهزادي چنين آمده است : 1- قوم تات كه به لهجه ويژه اي از فارسي حرف مي زنند و در مناطقي از ايران و آذربايجان شمالي سكونت دارند. 2- جمعيت غير ترك زبان مقيم آذربايجان و مناطق ترك نشين. (5)

مارسل بازن مي نويسد: « اين نام توسط تركها به ايراني زبانان داده شده است و منظور از آن كساني است كه نمي توانند به تركي صحبت كنند. همچنان كه نام بربر كه از يك اسم صوتي حاصل شده است به اقوامي اطلاق مي شود كه نمي توانستند به يوناني تكلم كنند. اين موضوع در نوشته هاي اورخون ( 732 تا 735 م ) و كاشغري در قرن يازدهم ميلادي به اثبات رسيده است. (6)

آمدن تاتها به سرزمين ترکان:

بنا به يافته هاي امروزي باستانشاسان و پژو هشگران آذربايجان به عنوان موطن اصلي ترکان دنيا و زادگاه اوليه تمدن ترک از حدود 7500 سال پيش محل زندگي ترکان بوده است و ساکنان اوليه اين سرزمين التصاقي زبان و ترک بوده اند. ولي در زمان هخامنشيان و ساسانيان بنا به مصلحت مملکتي ترکيب جمعيتي آذربايجان دست خوش تغييرات خزئي گرديد از جمله اينکه انوشيروان براي حفظ حکومت جبار و بيدادگر خويش و جهت جلوگيري از حملات تركان ، عده اي از ملل تابعه خود را به آذربايجان كوچانده و آنان را در قلاع نظامي و آباديها اسكان داد تا پشتيبان ساسانيان باشند . به مرور زمان اينان با قطع ارتباط از اقوام اوليه خود و احاطه شدن بوسيله اقوام ترك با توجه به وسعت جغرافيائي امپراطوري ساساني و كثرت قومي و اينكه اينان از اقوام يكدست نبودند ، در ميان ملل ترك آسيميله شدند . چنان كه به ميزان اندكي از آنان در بعضي از دهات ترك نشين باقي مانده است كه اكنون به زبان تركي تكلم مي كنند و هم به زبان ايلي خودشان صادق مانده اند. (7)

مورخين درباره اهميتي كه پادشاهان ساساني به پاسداري از گذرگاه حساس دمير قاپي دربند ( باب الابواب ) نشان مي دادند ،‌از كوچانده شدن گروه هائي از نقاط مختلف امپراطوري ساساني به اين سامان و دادن امتيازاتي به آنها براي اقامت دائم در اين سرزمين در منابع موجود بسيار سخن گفته اند. ياقوت حموي ضمن تاكيد بر اهميت نظامي دمير قاپي در بند در نظر ساسانيان به مسئله سپردن مسئوليت حفظ دروازه هاي سد پرداخته و از بعضي گروهاي محافظ سد مثل طبرسران ، فيلان ، ليران ، شروان ….. نام برده و از انشاستكين ( جنگجويان ايراني گماشته شده بر سد دربند ) سخن به ميان مي آورد(8)

ابن فقيه مي نويسد ‌: ” انو شيروان گروهي از سياسجه پهلوان و دلاور خويش را در قلعه هاي كلاپ و شاهبوش كه در سرزمينهاي سيجان واقع در آن سوي ارس بنا كرده بودمستقر كرد. “(9)

غير از نشاستكين ياد شده گروهايي از سغدي ها ، پارس ها و ملل ديگر شهرها ودر دژهائي كه در مناطق مرزي گرجستان و ارمنستان ساخته شده بود ،‌سكونت داده است (10) به نظر نويسندگان تاريخ آذربايجان، ساختن استحكامات در آذربايجان تنها براي پيشگيري از حمله اقوام كوچ نشين شمالي و شرقي نبوده بلكه اين دژها در عين حال براي استئمار آذربايجان و به زانو در آوردن مردم آن سامان و سركوبي قيامهاي آن به پا مي گرديد. همچنين ساسانيان براي نگه داشتن آلباني در زير سيطره و پديد آوردن تكيه گاه براي خود ، اقوام گوناگون را به آنجا مي كوچانند و همين اقوام بعدها ازطرف تركان بومي منطقه تات ناميده شدند . تاتها در بخش هايي كه داراي ارزش نظامي بود ، مستقر مي شدند و بقاياي آنها هنوز هم در بعضي از اين اراضي زندگي مي كنند .(11)

ناگفته نماند كه اين كشمكشهاي تاريخي بين تركان و امپراطوري ساساني از يك طرف و ظلم حكام ساساني به عامه مردم از طرف ديگر جنان باعث ضعف و زوال امپراطوري ساساني شد كه در مقابل سربازان دلاور و تازه مسلمانان اسلام كه خصوصا به صلاح ايمان نيز آراسته بودند، چندان دوامي نياورد ، و بزودي براي هميشه از هم پاشيد.

در تاريخ صفويه و قاجاريه هم به وا ژه تات بيشتر بر مي خوريم . پيترو دو لا واله قشون شاه عباس را چنين تعريف مي كند :‌ قشون ايران مركب از چهار دسته است كه به ترتيب اهميت از پائين ترين آنها يعني تفنگچيان كه شاه عباس چندي بيش به توصيه آنتوال شرلي انگليس به تشكيل آن همت گماشت ، شروع مي كنم . تفنگچيان از نژاد ايراني هستند كه مسكن و ماواي آنها شهر ها و دهات است و چون تمامي شان حقوق مي گيرند هر وقت به وجود آنها اجتياج شد فورا در خدمت حاضر مي شوند نجيب زادگاه يعني قزلباشها وارد اين دسته نمي شوند و در حقيقت آنها را رعيت ها تشكيل مي دهند … به رعايت لفظ تات نيز اطاق مي شود و در فارسي وقتي تات مي گويند منطور اين است كه طرف از طبقه نجبا يعني قزلباشها نيست ، عده تفنگچيان ايراني فعلا قريب بيست هزار نفر است . چون آنان از تات ها هستند تاج قزلباشي ندارند و عمامه ساده اي مي بندند.(12)

و در جاي ديگر پيترو دو لا واله مي نويسد.” امروز اتکاي او بيشتر به تفنگچيان تات و مخصوصا غلاماني است که روز به روز بر قدرتشان افزوده مي شودو به مقامات بلند پايه گماشته مي شوند.”(13)

نتيجه گيري:

با نگاهي به مطالب اندک موجود در برخي کتب تاريخي درمي يابيم که تاتها از زمان ورود پارس ها به سرزمين آذربايجان آورده شده اند و طي اين مدت در کمال آرامش و آسايش در ميان آنها زندگي کرده اند. هيچ گاه به مشکل خاصي برخورد نکرده اند و لي در زمان حکومت منحوس و نژاد پرست پهلوي، عده اي به اصطلاح نويسنده و تاريخ نگار از وجود اين قوم به عنوان ابزار جهت رسيدن به اهداف شوم سياسي خويش استفاده کرده اند حال لازم است فعالين و نويسندگان اين قوم تحت تاثير تحريفات و دروغ نويسي هاي­قرار نگرفته و مطمئن باشند آذربايجان هيچ گاه به آنها کوچکترين بي مهري را نکرده و نخواهد کرد.

منابع و ماخذ:

1- ماهنامه پيک آذر زنجان

2- ماهنامه پيک آذر

3- خلخال و مشاهير- محمد مسعود نقيب

4- دايره المعارف فارسي - فارسي ، غلامحسين مصائب

5- فرهنگ آذربايجاني – فارسي،بهزاد بهزادي

6- خلخال و مشاهير- محمد مسعود نقيب

7- وارليق- حسين پناهي

8- آذربايجان در سيرتاريخ ايران- رحيم رئيس نيا

9- آذربايجان در سيرتاريخ ايران- رحيم رئيس نيا

10- وارليق- حسين پناهي

11- وارليق- حسين پناهي

12- مطالعاتي درباره تاريخ،زبان و فرهنگ آذربايجان- پيترو دو لا واله

13- مطالعاتي درباره تاريخ،زبان و فرهنگ آذربايجان- پيترو دو لا واله

 

آرامگاه سلطان حیدر (شیخ حیدر)

آرامگاه سلطان حیدر (شیخ حیدر)، واقع در مشگین شهر. برج استوانه شکلی است به ارتفاع 5/18 و به قطر 5/10 متر. نقشۀ داخل برج عبارتست از یک دوازده ضلعی کامل به قطر 8 متر که طول هر ضلع آن 20/2 متر می باشد. محل اصلی آرامگاه، سرداب زیر برج  است که مدخل ورودی آن در دیوار شمالی برج با پله هایی بلند جا سازی شده است. پایۀ برج این آرمگاه، مانند دیگر بناهای برج گونۀ آذربایجان چون برج مدور مراغه، گنبد غفاریه و غیره با سنگ تراش رسوبی کرم رنگ بنا گردیده، با این تفاوت که ارتفاع پایه و ازارۀ سنگی آن با توجه به بلندی برج به 20/2 متر می رسد. ورودی برج با سردر بلند تزیینی و قاب سازی چشم گیر آن در جانب شمال قرار دارد و برای آنکه نمای برج از حالت یکنواختی خارج شود. نظیر آن در سه جانب دیگر نیز تکرار گردیده که جلوه ای کم نظیر به نمای بنا بخشیده است. کاشیهای به کار رفته که به رنگهای سیاه، آبی سبز، آبی روشن و سفید هستند، هنر کاشیکاری در این بنا را کاملتر و زیباتر از آنچه که در گنبد سلطانیه انجام گرفته می نمایاند. گذشته از لطمه هایی که به سردر ورودی و پنجره های تزیینی وارد آمده، قسمت بالای برج و ناحیۀ قرنیس و فراز آن نیز لطمه دیده و از بین رفته است. از آنجا که در بازماندۀ کتیبه های روی بنا مادۀ تاریخی بدست نیامده است و در متنهای تاریخی نیز اشارۀ روشنی به زمان بنای این اثر نرفته است، تعیین تاریخ آن بر اساس سنجشهای سبک شناسی معماری و مقایسۀ بخشهای مختلف آن با دیگر بناها صورت گرفته و از این رو آن را بنائی بیشتر مربوط به قرن هشتم دانسته اند، در حالیکه زمان شهادت سلطان حیدر در ربع چهارم قرن نهم هجری صورت گرفته است. در ضمن لازم به یادآوری است که دربارۀ انتساب این بنا به سلطان حیدر پسر شیخ جنید و پدر شاه اسماعیل اول صفوی اشاره و گواه روشنی وجود ندارد، مضافاً اینکه می گویند شاه اسماعیل در سال 915 ق در بازگشت از شیروان جنازۀ به امانت گذارده شدۀ پدر را که در نبرد با شیروانشاه به شهادت رسیده بود به اردبیل می آورد و در جوار قبر شیخ صفی به خاک می سپارد. این بنا به شمارۀ 184 جزء فهرست بناهای تاریخی ایران به ثبت رسیده است.

منابع: معماری اسلامی ایران در دوران ایلخانان، 188-189؛ آثار باستانی آذربایجان، 614-627.

 

سید عزیزالله حسینی اردبیلی

اردبیلی، سید عزیزالله حسینی، از متکلمین عصر صفوی که در عصر شاه طهماسب در اردبیل تدریس می کرده است. میرزا عبدالله افندی در شرح حال در ریاض العلماء می نویسد که در اردبیل یکی از مؤلفات او را به نام شرح الرساله المختصره که اصل آن به عربی و از مصنفات شیخ طوسی و در زمینۀ اصول دین است مشاهده کرده، و اردبیلی این کتاب را به فارسی و برای شاه طهماسب تألیف کرده است. آغاز آن الحمدلله الذی لا اله الا هو ... است دیگر از مؤلفات او تفسیر کلمه التهلیل است که به فارسی است و در سال 963 ق از نگارش آن فراغت یافته است و اول آن: حمد و سپاس از محمدت اساس یگانه ای راست ... و نسخه ای از آن به خط محمد مشهور به آیتی در مخزن کتابخانۀ آستان قدس موجود است. مرحوم آقا بزرگ تهرانی در الذریعه تصریح کرده است که این کتاب را برای شاهزاده «سلطانم» صفوی در سال 967 ق تألیف کرده است و شرح احوال اردبیلی در بعضی تواریخ این عصر مندرج است.

منابع: ریاض العلماء، 3/314-315؛ معجم مؤلفی الشیعه، علی الفاضل القائینی النجفی، 17؛ الذریعه، 4/350، 14/85-86.

 

موقوفات شیخ صفی الدین اردبیلی بر اساس دفاتر تحریر دولت عثمانی

موقوفات شیخ صفی الدین اردبیلی بر اساس دفاتر تحریر دولت عثمانی

 نويسنده: علی سنان بیلگیلی(2)

 ترجمه : علیرضا مقدم (3)

 چکیده

شیخ صفی الدین اردبیلی(650 ـ 735 ق / 1252 ـ 1334 م)، پیری است دارای احترام وافر در سرزمین های ایران و ترکیه که دولت صفوی نام خود را از او گرفته است. ایلخانیان حاکم بر ایران و حکومت های ترک بعد از آنان (تیموریان، آق قویونلوها و صفویان) درآمدهای گوناگونی را بر بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی وقف کرده بودند. دولت عثمانی هنگامی که در اوایل قرن هیجدهم (دوازدهم قمری) منطقه را به تصرف خود در آورد، موقوفات صفویان به بقعه جدشان را مورد تصدیق قرار داد و در دفاتر تحریر به ثبت رساند. این دفاتر از جمله منابع با اهمیتی هستند که وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی موقوفه شیخ صفی الدین را در دوره صفوی و عثمانی نشان می دهند. در بررسی کنونی سعی شده است با استناد به این دفاتر مواردی همچون شروط موقوفه شیخ صفی الدین اردبیلی، اقلام درآمدی و هزینه های آن (دخل و خرج)، ارزش اقتصادی، پرسنل و مقرری دریافتی آنها و مواد مورد نیاز و مصرفی مجموعه (درگاه، تربت، مسجد و عمارت) مطرح شود. از این رو متن دفاتر که به خط سیاق نوشته شده است قرائت شده و مورد ارزیابی قرار گرفته است. اطلاعات به دست آمده حاکی از آن است که موقوفه به اعتبار منابع درآمدی دارای اقتصاد نیرومندی بوده است.

 کلیدواژه ها : شیخ صفی الدین اردبیلی، دولت عثمانی، دولت صفوی، موسسه وقفی.

مقدمه

رایج ترین موسسات اجتماعی و اقتصادی در جغرافیای اسلامی همانا موقوفات هستند. جغرافیای ایران نیز از این منظر بسیار غنی است. در رأس تمام موقوفات ایران، موقوفه شیخ صفی الدین اردبیلی قرار دارد. این موقوفه قبل از آنکه دولت عثمانی پس از تصرف منطقه اردبیل آن را در دفاتر ثبت کند، وجود داشت. عثمانیان نیز ـ همان گونه که از محتویات دفاتر بر می آید ـ آن را بر قرار سابق مقرر ساخته و حفظ کرده اند.

 

1ـ 1. هدف و اهمیت تحقیق

 هدف این تحقیق بررسی موقوفاتی است که عثمانیان برای تربت، مسجد و عمارت شیخ صفی الدین اسحاق در اردبیل در نظر گرفته اند. همان طور که می دانیم روابط عثمانی ـ صفوی از شکل گیری تا فروپاشی دولت صفوی (قرون 10 ـ 12 هجری) همواره همراه با مناقشه و مجادله بوده است. این دو دولت ـ که قدرتمندترین رقیب و مخالف هم بودند ـ در زمینه های نظامی، سیاسی، اداری، دینی، علمی و اقتصادی همیشه در حال مناقشه و مخاصمه ای بیرحمانه بودند و از این رو زیان های سنگینی بر همدیگر وارد می¬کردند. در اواخر این کشمکش در سال 1137 / 1725، شهر اردبیل ـ که برای صفویان دارای تقدس بود ـ به تصرف عثمانیان در آمد. صفویان انتظار داشتند عثمانیان از آنجا که آنها را دشمن و رقیب خود می دانستند، ارزشی برای شهر مقدس اردبیل و به تبع آن درگاه شیخ صفی الدین پدر قایل نشوند. حال آنکه عثمانیان از زمان سلطان مراد دوم تکیه اردبیل را باارزش می شمردند و حتی در شدیدترین دوره های مجادله و مخاصمه، خللی در این نگاه پدید نیامد. از این رو زمانی که در سال 1137 قمری / 1725 میلادی، شهر را به تصرف خود درآوردند، موقوفاتی را برای بقعه شیخ صفی الدین در نظر گرفتند و برای تعمیر شهر کوشیدند و این نشان دهنده همان ارزشی است که بدانجا قایل بودند. مشخص شدن ویژگی های موقوفات عثمانیان ـ که همانا تداوم ویژگی های موقوفات دوره صفوی است ـ خود بیانگر اهمیت این تحقیق خواهد بود؛ زیرا متأسفانه در کشور ما (ترکیه)، منازعه عثمانی ـ صفوی بر خلاف واقعیات، تنها یک کشمکش و مناقشه مذهبی ارزیابی و دانسته می شود. وقف نامه های درگاه شیخ صفی الدین به لحاظ آشکار ساختن این داوری ها و آگاهی های اشتباه و نیز انعکاس حقایق تاریخی دارای اهمیت فراوانی هستند. علاوه بر این، منابع عثمانی ـ که دارای اطلاعات عموماً واقعی مانند دفاتر طاپو ـ (تحریر) هستند ـ می¬توانند خلاء منابع صفوی در زمینه اسناد وقفی را پر کنند و فعالیت های انجام گرفته در دوره صفوی را نشان دهند و بدین ترتیب یک خلاء مهم را پر و برطرف سازند.

 

1ـ 2. منابع تحقیق

 درباره موقوفات شیخ صفی الدین تعداد بررسی هایی که مبتنی بر منابع باشند بسیار نیست. در ایران عمادالدین شیخ الحکمایی مقاله ای با عنوان «فهرست اسناد بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی در بایگانی مرکزی سازمان اوقاف و امور خیریه» در مجله میراث جاویدان(4) منتشر کرده انجام داده است(6). با این وجود قیمتی ترین اثر درباره موقوفه شیخ صفی الدین اردبیلی در آرشیو عثمانی (نخست وزیری) در استانبول قرار دارد. عثمان غازی اوزگودنلی با استفاده از این اثر ـ که از نوع دفاتر اوقاف است ـ مقاله ای با عنوان «کتاب های بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی نوشته است(7). در بررسی کنونی، این دفتر اوقاف ـ که در قرن 12 ق / 18 م درباره درگاه شیخ صفی الدین تحریر شده است ـ اصلی ترین منبع مورد استناد خواهد بود. این دفتر در اثنای حاکمیت هفت ساله عثمانیان در اردبیل (1137 ـ 1143 / 1725 ـ 1732) نوشته شده است(8). همان طور که می دانیم عثمانیان بر اساس اصول معهود خود، زمانی که تصمیم می گرفتند منطقه تازه فتح شده ای را به اراضی خود ملحق سازند، آن را تحریر می کردند. بدین ترتیب هر نوع منبع درآمدی (نفوس و اراضی) را تثبیت و همراه با جزئیات در دفتری که بدان مفصل می گفتند، می نوشتند. اردبیل نیز از مناطقی بود که عثمانیان می خواستند در چهارچوب سیاست ایران ـ آذربایجان، در آن ساکن شوند. احیای موقوفات موجود در منطقه یکی از مهم ترین نشانه های سیاست اسکان آنهاست.

 عثمانیان کار تحریر اردبیل را بلافاصله بعد از تصرف منطقه (1137 / 1725) شروع کرده و در اواسط 1728 م / 1140 ق به پایان برده اند(9). نتیجه این تحریر، دفتر اوقاف به شماره 896 و دفتر تحریر مفصل به شماره 902 است که در میان دفاتر تحریر مالیاتی(10) آرشیو عثمانی (نخست وزیری) در استانبول قرار دارد.

 در این میان، دفتر شماره 902 در ارتباط با موقوفه، برخی یادداشت ها وجود دارد، اما در دفتر شماره 896 تمام شروط و شرایط موقوفه جای گرفته اند. دلیل تحریر این دفتر اوقاف از یک سو اهمیت معنوی موقوفه شیخ صفی الدین و از سوی دیگر بالا بودن میزان درآمدهای آن است. درآمدهای اختصاص داده شده به موقوفه از شهر و ناحیه اردبیل و نواحی سراب، میانه و پروانه انتخاب شده اند. اقلام درآمدی مربوط به شهر اردبیل و روستاهایش که در دفتر وقف ثبت شده اند، در دفتر مفصل قید نشده، اما روستاهای نواحی دیگر قید و مشخص شده اند.

 

مشخصات دفتر وقف شماره 896 :

 TD 896 دارای تاریخ 1140 قمری (1728 م)، جلددار و بدون کاغذ ابر و باد و در ابعاد 55 × 20 سانتی متر است. در مجموع 69 صفحه دارد. نوشته با جمله «اوقاف شیخ صفی الدین اسحق قَدَسَ اللهُ سِرَّهُ الْعَزیز ...» در صفحه اول دفتر آغاز می شود که جمله ای دعایی و متناسب با مقام شیخ صفی الدین است. بعد از آن با جمله «اوقاف مزبور اسلوبِ اوقاف ماضیه اوزره ... ». خاطر نشان می شود که شکل وقف دوره صفوی حفظ شده است. سپس بیان می شود که موقوفه از مالیات هایی چون «عوارض دیوانیه، تکالیف عرفیه، شاقه و سایر سنجووات؟ ... » معاف و مسلم شده است.

 در صفحات 1 ـ 3 دفتر، مقاطعه ها و اجاره ها؛ در صفحات 3 ـ 56 درآمدهای مالیاتی از نوع عشر و رسوم مربوط به نواحی بیرون شهر ثبت شده است. در صفحات 56 ـ 57 مخارج موقوفه ذکر شده است. در صفحه 58 تعداد 724 کتاب موجود در کتابخانه موقوفه(11) و نیز ظروف چینی موجود در بقعه ذیل عنوان «فغفوران محفوظ در دارالحدیث» ثبت شده اند. در صفحه 60، ذیل عنوان «تربه شریفدن طشریه جقلینجه اولان قپولری بیان ایدر» لنگه های در و پنجره و در صفحات 61 ـ 66 برخی موقوفات ایالت تبریز (اورمیه، خوی، گرگر، خلخال و مسجد صاحب الزمان (عج) در شهر تبریز) قید شده اند.

 دیگر منابع مورد استفاده در تحقیق، دفاتر مهمه، برخی اسناد بایگانی و آثار و بررسی های تاریخی هستند.

 

1. شهر اردبیل

 دشت اردبیل در دامنه کوه سبلان (ساوالان) قرار دارد. کوهها از چهار طرف آن را در بر گرفته و رودخانه بالیقلی سو آن را سیراب می کند. شهر قدیمی و ترک نشین اردبیل در جنوب غرب دریای خزر و در این دشت و بر سر راه های تجاری ـ تاریخی قرار دارد.

 به درستی معلوم نیست شهر اردبیل در چه دوره ای و به وسیله چه کسی بنا شده است، با وجود این، حمداله مستوفی قزوینی(12) ، یاقوت الحموی(13) و اولیا چلبی(14) به ترتیب بانی آن را کیخسرو بن سیاوش کیانی، ملک فیروز و اردبیل بن اردمنی از ملوک هایکانیان ذکر کرده اند. در این میان رایج ترین باور آن است که اردبیل را فیروز پسر یزدگرد دوم ساسانی در قرن پنجم بنا کرده است.(15) اردبیل که پس از ساسانیان به تصرف ترکان خزر درآمده بود، در زمان حضرت عمر در 642 از سوی حذیفه بن الیمان به سرزمین های اسلامی منضم شد. اشعث بن قیس الکندی ـ که در زمان حضرت علی (ع) به عنوان والی آذربایجان تعیین شده بود ـ ضمن اسکان عشیره¬های عرب در آنجا، شهر را توسعه داد و مسجدی در آن بنا کرد(16). شهر بعد از آن در دست امویان و سپس عباسیان بود و در این مدت عموماً از سوی فرماندهان ترک مانند افشین و منکجور ـ که در خدمت عباسیان بودند ـ اداره می شد. با ضعف خلافت عباسی در اواخر قرن نهم میلادی (سوم هجری)، شهر تحت حاکمیت ساجیان درآمد.(17) در دوره سلجوقیان جمعیت ترک اردبیل افزایش یافت و در قرن سیزدهم میلادی (هفتم هجری) شهر تحت حمله و استیلای مغول قرار گرفت. در دوره ایلخانیان شهر دوباره برپا و جمعیت ترک آن باز بیشتر شد. در اواخر قرن 13م / 7 ق شیخ صفی الدین مانند ستاره ای درخشیدن گرفت و اردبیل به واسطه او شهرت یافت. در اوایل قرن پانزده تیمور، در اواسط همان قرن قره قویونلوها و در 1470 آق قویونلوها بر شهر حاکم شدند(18). در اوایل قرن شانزده با تشکیل حکومت صفوی، اردبیل «پایتخت مقدس» آن شد(19)

 با اینکه از همان آغاز مخاصمه عثمانی ـ صفوی در اوایل قرن شانزده، عثمانیان در صدد تصرف اردبیل بودند، اما توانستند در دوره سلطان احمد سوم (1703 ـ 1730) به این آرزوی خود دست یابند. مصطفی پاشا ـ بیگلربیگی ارزروم و محافظ شیروان ـ با حمله ای که در دسامبر 1724 شروع کرد، در آگوست 1725 تبریز و به دنبال آن اورمیه و اردبیل را به تصرف خود درآورد(20). اما عثمانیان آن گونه که دلخواهشان بود نتوانستند در شهر جایگیر شوند و صفویان که از آغاز سال 1730 اردبیل را تهدید می کردند، در اواخر همان سال آن را محاصره کردند. به دنبال این امر، ابراهیم پاشا ـ محافظ گنجه ـ که مامور محافظت شهر شده بود، از مرکز درخواست کمک کرد. حکومت نیز سرخای خان حاکم شیروان و علی پاشا بیگلربیگی شکی را مامور دفاع از اردبیل کرد(21). با وجود این، نیروهای عثمانی نتوانستند در برابر حملات صفویان پایداری کنند و در اواخر فوریه 1731 اردبیل را تخلیه کرده و به باکو عقب نشستند.(22) در همان سال علی پاشا حکیم اوغلو دست به حمله زد و دوباره اردبیل را تصرف کرد. به مناسبت این حادثه در استانبول جشن برپا شد و به سلطان محمود عنوان غازی داده شد(23). علی پاشا مامور محافظت از شهر شد، اما از آنجا که بنا به عهدنامه کرمانشاهان (10 ژانویه 1732) باید اردبیل به صفویان تحویل می شد، در فوریه 1732 علی پاشا شهر را تخلیه کرد.(24) بدین ترتیب حاکمیت عثمانی در اردبیل پایان پذیرفت.

 

2. شیخ صفی الدین اردبیلی و فرزندانش

 شیخ صفی الدین اسحاق ضمن آنکه نام اردبیل را در دنیای ترک و اسلام پرآوازه ساخت، نام خود را نیز به دولت صفوی بخشید که در جغرافیای ایران و آذربایجان تاثیری بزرگ بر جای گذارد. او فرزند امین الدین جبرئیل بود و در سال 650 قمری (1252 م) در اردبیل به دنیا آمد. به شیخ ابراهیم زاهد گیلانی انتساب جست و نزد او تربیت یافت و بعد از وفات وی به مقام شیخوخیت رسید. در دوره ایلخانان مورد حمایت غازان خان و وزیرش رشیدالدین قرار گرفت. با فعالیت های ارشادی که در آذربایجان، ایران، دشت قپچاق و کریمه انجام داد، در توران و ایران صاحب شهرت فراوانی شد. از این روست که اولیا چلبی(25) درباره او می گوید : «این شخص نخستینِ شاهان جمله ایران و توران است» و صفت «قطب عالم روحانی، ساکن کلبه سبحانی» را به وی می دهد. با مریدانی که در اطراف «حضرت شیخ صفی» گرد آمده بودند، طریقت «صفویه» و یا «اردبیلیه» شکل گرفت. به قول اولیا چلبی(26) «شیخ صفی بر ممالک عجم با قطبیت خود حکم راند» و در 12 محرم 735 (12 سپتامبر 1334) در اردبیل درگذشت و در مزار کنار درگاهش به خاک سپرده شد(27).

 بعد از شیخ صفی الدین به ترتیب شیخ صدرالدین، خواجه علی، شیخ ابراهیم، شیخ جنید، شیخ حیدر، سلطان علی و شاه اسماعیل ـ که جملگی از احفاد او بودند ـ در راس طریقت قرار گرفتند. در زمان خواجه علی (1393 ـ 1429) برخی اراضی از سوی تیمور وقف درگاه صفویه شد(28). همچنین تیمور به دست اندرکاران حکومتی دستور داد که در امور خانقاه دخالت نکنند. این وضعیت که آن را نوعی خودمختاری می پندارند، سبب شد تا تعداد بسیاری از اهل تصوف در اطراف درگاه گرد آیند.(29) برخی از تاتارهای روم (قره تاتارها) نیز که تیمور آنها را از آناتولی کوچانده بود بسان کسان دیگری که می خواستند از امتیاز اراضی درگاه استفاده کنند، در اطراف آن گرد آمدند(30).

 این طریقت از ابتدا منسوب به مذهب شافعی (اهل سنت) بود، اما بعد از خواجه علی، «خواه به تاثیر طرز زندگی و اعتقادات دینی ـ فرهنگی ترکمن ها و خواه به تاثیر افکاری که اهل سنت آن را باطنی گری توصیف می¬کردند»، به قزلباشی گری تمایل نشان داد. در زمان شیخ جنید (1447ـ 1460) این طریقت دارای اهداف سیاسی بود و در زمان شیخ حیدر به منتسبین آن، قزلباش (سرخ سر) گفته می شد.(31) سرانجام، نیز شاه اسماعیل (1494 ـ 1524) با سیاسی کردن قزلباشی گری و سازمان دهی مریدان و منتسبین، طریقت صفویه را تبدیل به دولت کرد (1501م). قبل و بعد از تشکیل نظام صفوی، ترکمن ها با مهاجرت از آناتولی به ایران جمعیت و ثروت بسیاری را با خود به اردبیل منتقل کردند.

 

3. مجموعه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی

 بقعه شیخ صفی الدین که در آن مزار شاه اسماعیل و بسیاری از افراد سلاله صفوی قرار دارد، مجموعه ای است متشکل از: مزار، تکیه، کتابخانه، مسجد و دیگر موسسات اجتماعی.(32) مجموعه با اضافه شدن رواق (قندیل خانه)، چینی خانه، مسجد جنت سرا، چراغ خانه، چله خانه و شهیدگاه، در زمان های مختلف توسعه یافته است.(33) بقعه که در اواخر سده هشتم از سوی شیخ صدرالدین و به وسیله یک معمار آذربایجانی به نام عوض محمد ساخته شده، دربردارنده نفیس ترین طرح ها و کنده کاری های معماری مقابرِ قرون وسطی است.(34) بر فراز مزار یک گنبد با زیربنای هشت ضلعی قرار دارد که با کاشی های فیروزه ای و سرخ رنگ تزیین شده است. صندوق مزار نیز با پارچه ای گرانقیمت پوشیده است. از گنبدها چراغ های طلا و نقره بسیاری آویزان است. در کنار مزار، مرقد شاه اسماعیل با درهای نقره اندود(35) و مسجدی ساخته شده در قرن دهم می¬باشد. قسمت شرقی مسجد، کتابخانه واقع است.(36) کتابخانه ـ که نسخه های بسیار کمیابی مانند دیوان سعدی از سوی طهماسب و عباس اول به آن اهدا شده بود(37) ـ به همراه اشیای ارزشمند موجود در بقعه، به هنگام اشغال روس ها از سوی آنها غارت شد(38)

 

4. شروط موقوفه شیخ صفی الدین اردبیلی

 پیش از عثمانیان، موقوفه شیخ صفی الدین دارای وقف نامه ای بوده است که این وقف نامه، در دفتر تحریر موجود نیست. عثمانیان با در نظر گرفتن همین وقف نامه، شروط جدیدی را برای موقوفه تعیین کرده که این شروط در واقع بیانگر ماهیت و احکام موقوفه هستند. نوشته های موجود در دفتر ناظر بر اداره موقوفه بر اساس این شروط می¬باشد. برخی از این شروط عبارتند از:

 الف ـ وقف با اساس قرار دادن شروط دوره صفوی مقرر شده است.

 ب ـ اراضی از آنِ موقوفه، از اموال دولتی / میری (در سه نوع خاص، زعامت و تیمار) جدا شده است.

 ج ـ در جمع آوری تمام درآمدها از قبیل اجاره و یا مالیات (تمام رسوم و حاصلات) به موقوفه به عنوان متصرف، آزادی عمل داده شده است.

 د ـ افرادی که در موقوفه انجام وظیفه می کنند از تمام مالیات ها مانند عوارض ِ دیوانیه، تکالیف عرفیه، شاقه و سنجوات (ترازو و سنجش ها) معاف و مسلم گردیده اند(39)

 هـ ـ از موظفین موقوفه که به شرط انجام امور محوله مقرری دریافت می داشته اند عبارتند از:

 5 نفر (حفّاظ)، هر روز جمعه در مسجد درگاه به حاضران (محقّن ها) قرائت قرآن بیاموزند.

 5 نفر (حفّاظ دیگر)، هر صبح در تربت شیخ به قرائت قرآن بپردازند.

 30 نفر (اجزا خوان)، هر صبح در تربت شیخ یک جزء قرآن بخوانند.

 1 نفر (معرّف)، هر روز جمعه قرائت قرآن را به حاضران (محقّن ها) آموزش دهد.

 و ـ نیازهای موقوفه ـ که از سه قسمت تربت، مسجد و عمارت تشکیل می شد ـ به نسبت اقلام، مشخص و مجزا شده است(40)

 

5. درآمدها و هزینه های موقوفة شیخ صفی الدین اردبیلی

 شیخ صفی الدین پایه های طریقت خود را بر روی اراضی وقف شده به درگاه، در اردبیل و اطراف آن بنیان نهاد.(41) در این دوره منابع درآمدی درگاه شیخ صفی الدین شامل درآمدهای وقفی، نذورات زائران و اعانه ها و کمک هایی مانند «آقچة چراغ» (Çerağ Akçesi) می شد. در دوره صفوی این موارد، وقف درگاه شده بود : در اردبیل : 200 خانه، 9 حمام، 8 کاروان سرای، یک بازار سنتی (سرپوشیده)، 100 مغازه، درآمدهای ارضی روستاهای کلخوران، تاجی بُیوک، طالحاب (تلخاب) و ابراهیم آباد به همراه مالیات گمرکی مأخوذ از ابریشم؛ در تبریز : 100 خانه، 100 مغازه، دو روستا و نیز املاکی در گیلان، آستارا و مغان.(42) اولیا چلبی(43) که در اواسط قرن یازدهم هجری از منطقه دیدن کرده است نیز از فراوانی موقوفات سخن می گوید. منجم باشی احمد دده(44) می نویسد که در روستای کلخوران از اجداد شیخ صفی الدین، قبور این اشخاص قرار دارد : صلاح الدین، قطب الدین، صالح و پدرش امین الدین. در قرن دوازدهم هجری این روستا 15 خانه و 4 مجرد جمعیت داشته است و مردمش موظف بودند سالانه 9800 آقچه مالیات بپردازند. در اطراف این روستا روستاهایی چون صفی آباد (کرکان)، خانقاه (بابا سیدان) وجود داشته اند که یادآور طریقت صفویه هستند.(45)

 زمانی که عثمانیان اردبیل را متصرف شدند، موقوفات بقعة شیخ صفی الدین را که از زمان شاه اسماعیل اول تا آن زمان تداوم یافته بود، مقرر ساختند و محافظت کردند. چنان که از عبارتی در آغاز اسناد اوقاف نیز بر می آید «اوقاف مزبور اسلوب اوقاف ماضیه اوزره مفروز القلم ...»؛ شکل و صورت اوقاف بسان گذشته (یعنی دوره صفوی) حفظ شده است. در این میان عثمانیان در آغاز، همه درآمد 299 روستا و بخشی از درآمد برخی روستاها را به همراه درآمدهای مالیاتی 38 جماعت از شاهسون ها وقف کردند،(46) اما عصیان شاهسون ها، سبب تخریب منطقه، خالی شدن روستاها و در نتیجه پایین آمدن میزان درآمدهای موقوفه شد.

 اینکه عثمانیان موقوفاتی را برای بقعه شیخ صفی الدین در نظر گرفتند را می توان تداوم همان «آقچة چراغ» دانست که هر ساله قبل از ظهور صفویان و با مقاصد سیاسی به تکیه اردیبل می¬فرستادند. از سوی دیگر می توان این عمل را یکی از ضروریات سیاست جذب عناصر ترکمن ـ با چهره خوشایندی که از خود به آنها نشان می دادند ـ و تسهیل اسکان و حاکمیت عثمانی در منطقه دانست. بعد از پایان یافتن سلطة اداری عثمانی نیز اوقاف بقعه، تداوم یافت و در دوره قاجار (در اواخر قرن سیزدهم) تمام اوقاف از مالیات معاف شد(47).

 در دفتر تحریر شماره 902 که درباره منابع درآمدی موقوفات شیخ صفی الدین آگاهی می دهد، این نکته ثبت شده که درآمد رسم و عشر 12 روستا (220275 آقچه) از آنِ موقوفه است.(48) درآمدها و هزینه ها (دخل و خرج)ی ثبت شده در دفتر تحریر شماره 896 در ذیل آمده است.

الف ـ اقلام درآمدی موقوفه

اقلام درآمدی موقوفه را مقاطعه ها، اجاره ها، رسم ها و عشرها تشکیل می دهند.(49) بزرگترین ویژگی این وقف آن است که اراضی موقوفه از هرگونه کنترل دولتی برکنار و دارای آزادی عمل بوده اند؛ در همین چارچوب است که موقوفه «مِنْ کُلِّ الْوُجُوه» از انواع مالیات دیوانیه، تکالیف عرفیه و شاقه معاف و مسلم شده است.

 الف ـ 1 ـ درآمدهای حاصل از مقاطعه (در خودِ شهر)

 مقاطعة اراضی وقفی مبلغی است که سالانه از متصرف ملک به موقوفه داده می شود؛ بدین ترتیب که در این موارد عرصة ملک موقوفه است و بناها و درختان موجود در آن در تصرف و مالکیت متصرف. مقاطعه های موقوفه شیخ صفی الدین عبارت بوده اند از:

 1. درآمد حاصل از مقاطعه بازارها : «بازار حنطه (گندم) و برگ و روغن و پیاز و پنبه فروش»، «بازار حلاجان جدید»، «بازار حلاجان عتیق»، «بازار ستر» و «میدان جولاه».

 2. درآمد مقاطعه از تشکل های صنفی : «جماعت حلاجان»، «جماعت سلاخان»، «ذهبابان (زرگران)» و «مغازه قناد معصوم».

 3. درآمد مقاطعه کارگاه¬های صنعتی: «بویاخانه (رنگرزی)»، «قصابخانه»، «کاغذخانه» و «دابرخانه» (تیرسازی)».

 مجموع درآمدهای حاصل از مقاطعه 266400 آقچه ثبت شده است. در اصل این مقدار باید بیش از این می¬بود، اما به علت خراب بودن بسیاری از اقلام مقاطعه، درآمدهای مربوط به آنها ذکر نشده است.(50)

الف ـ 2 ـ درآمدهای حاصل از اجاره

اجاره مبلغی است که به دو شکل معجَّل (پیش) و مؤجَل (سالانه) از مسقفات و مستغلات اخذ می شود.

 1ـ حمام ها : حمام های «معصوم بک» و «ظهری (ظهیری)» در محله تابر؛ حمام «امیران بک» در محله نیاردبیر؛ حمام «خان احمد» در محله دروازه؛ حمام های «چلبی و لولیره» در محله جومیلان؛ حمامی در نزدیکی آسیاب و حمام میدان کهنه. مجموع درآمد حاصل از اجاره این موارد 95200 آقچه بوده است.(51)

 2ـ کاروانسراها : کاروانسرای صفی آباد (در محله تابر)، جدید (مشهور به خان سالسان)، احداثی، خیریخانه، اَحداثی شاه قباد، کُله‌گان، احداثی (در نزدیکی حمام خفافان)، یکتالو فروش (خفافان)، حاجی نیازی، شاه قباد، ملا محنتی، الاهی، کُله‌گان دیگر. مجموع درآمد حاصل از اجاره 123120 آقچه.(52)

 3ـ مغازه های واقع در بازار سرپوشیده (چهارسوق) : بازار سرپوشیده قیصریه، سوق یکتا (به سبب یک طبقه بودن اینگونه نامیده شده است) و سوق بجقجی‌لر (چاقوسازان). مجموع اجاره دریافتی از مغازه های این بازارها 23400 آقچه بوده است.(53)

 4ـ مغازه های منفرد در بازار، راسته ها و محله ها : مغازه های واقع در راسته(54) میدان (که محل کار دلالان و دیگر اصناف بوده است)؛ «بازار بقره و برگ» (گاو و آذوقه)؛ «بازار خفافان»؛ «بازار گُلاج دوز» (گلاج نوعی نان قندی است)؛ «بازار حداد» (آهنگران)؛ «بازار حنطة عتیق» (بازار قدیم گندم)؛ «بازار قدیم»؛ «بازار سراجان»؛ «بازار محاینه‌وِرن(55) » (بازاری که مغازه های آن برای مدت مشخصی به اجاره داده می شوند، بازار موقت)؛ و همچنین مغازه های واقع در جانب «بهره؟»(56) ، «حلواخانه»، «میدان» و «میزان حریر»، و نیز مغازه های واقع در «محله مجنلات؟ Mücenlat»،، «محله کازرو کوچه»، «رضاخان بک» و «صفی آباد» و طریق «محلة غرب». مجموع اجاره دریافتی 120000 آقچه بوده است.(57)

 5ـ باغ ها : تمام باغ ها با نام های «مدرسه»، «دحانه»، «بایرام بک / شاه باغی»، «صارو خواجه»، «سیدی قاری» و «معبره (در محله تکه معصوم)» با عنوان «خالی» قید شده اند.(58)

 6ـ خانه ها : خانه های آقابک، علی قلی، ارسلان، عیوجی، جبو علی، درویش، غربتان، حاجی گوکجه، خلیفه زیور، منصور، محمدصفی، محوجه، مهمان، میر قزیضی، مختار، سامی آباد، شهین شاه بک، درونی، جمیمی، سید حمید آیباردان، شحنه گان، تکه منصور، افضل غلاف، یغمن شعاد، آقایان (در محله نیاردبیر) و نیز دو خانه در نزدیکی آسیاب و محله قضاولو. درآمد حاصل از اجاره این خانه ها 1320 (59)آقچه بوده است. (60)

 7ـ آسیاب ها : آسیاب های علی بک، چاوش، غربتان، حمید، حسن یارو، حجمه، اسماعیل، دوره‌سر، کلخران، کمال آباد، قزل آغاج، میرزا احمد، سید معصوم بک، شاه قباد، شیخ حمید، شیخ شاه بک. اجاره دریافتی از این آسیاب ها 900 آقچه بوده است(61)

الف ـ 3 ـ درآمدهای حاصل از مالیات (رسم و عشر)

 

1ـ مالیات موسوم به «رسم جفت (چفت)» و گونه‌های مختلف آن

 در اردبیل و به علت اجرای نظام «رسم جفت» (که شیوه مالیات گیری کلاسیک در دوره عثمانیان بوده است)، روستاییان با توجه به شرایط و موقعیت خود، مکلف به پرداخت مالیات های جفت (50 آقچه)، نیم جفت (25 آقچه)، بناک (18 آقچه)، جبه / جبا (12 آقچه) و مجرد (6 آقچه) بودند(62). بدین ترتیب از 486 جفت 24300 آقچه ، از 151 نیم جفت 3775 آقچه، از 634 بناک 11412 آقچه، از 556 جبه 6672 آقچه و از 272 مجرد 1632 آقچه و در کل 47791 آقچه مالیات به حساب موقوفه اخذ می شد. بر اساس ارقام فوق و با توجه به وجود 1827 خانواده و 272 مجرد، تعداد رعایای موقوفه شیخ صفی الدین نزدیک 10000 روستایی بوده است(63)

 

2ـ مالیات مأخوذ از محصولات زراعی

 این مالیات از محصولات کشت شده در اراضی بیرون شهر اردبیل حاصل می¬شود. گندم، جو، ارزن، زکرک (تخم کتان)، کرسنه (گاودانه، ماشک)، عدس، نخود، پنبه ، شلتوک، بستان (جالیز و صیفی جات)، میوه، سیر، پیاز، کتان و یونجه از جمله این محصولات هستند. بر اساس اصول مالیات عینی و نقدی، قیمت تحریر محصولات بدین شرح است : هر کیله گندم 40 آقچه، هر کیله جو 30 آقچه، هر کیله ارزن، زکرک و کرسنه 20 آقچه، هر کیله عدس و نخود 60 آقچه، هر من پنبه 100 آقچه، هر من شلتوک 10 آقچه. از آنجا که در بخش هزینه ها ـ مثبوت در دفتر وقف ـ استفاده از کیلة استانبول مشخصاً ذکر شده است، بنابراین باید هر کیله را برابر 215/24 کیلوگرم دانست. از سوی دیگر هر من تبریز 3 کیلوگرم است. از نوشته های دفتر می توان پی برد که از غلات به عنوان مالیات خمس آنها و از حبوبات عشر (یک دهم) آنها اخذ می شده است. بر این اساس پیش بینی شده است که از گندم 270000 آقچه (6750 کیله)، جو 102750 آقچه (3425 کیله)، ارزن 27200 آقچه (1360 کیله)، کرسنه 13700 آقچه (685 کیله)، عدس و نخود 8880 آقچه (158 کیله)، زکرک 4100 آقچه (205 کیله)، پنبه 1500 آقچه (15 من) و شلتوک2250 آقچه (225 من) مالیات نقدی (عینی) دریافت شود(64) علاوه بر این، مالیات مأخوذ از بستان 11420 آقچه، سیر و پیاز 5000 ، کتان و یونجه 8270 آقچه و میوه 300 آقچه قید شده است. همچنین از کاه ـ که در ساختمان سازی و تغذیه حیوانات کاربرد دارد ـ مالیاتی با نام «بهای کاه» دریافت می شده است. این مقدار مالیات در اردبیل 4440 آقچه، در سراب 3240 آقچه، در میانه 420 آقچه، در پروانه 1270 آقچه و در مجموع 9370 آقچه بوده است. کل مالیات ماخوذ از محصولات زراعی که در دفتر به ثبت رسیده است 460990 آقچه می¬باشد(65).

 

3ـ مالیات مأخوذ از حیوانات و زنبورداری

 از کسانی که به زنبورداری (پرورش زنبور عسل) مشغول بودند، 20365 آقچه به عنوان «رسم کوّاره» و از صاحبان حیوانات کوچک سر (گوسفند و بز) 9789 آقچه به عنوان «عادت اغنام» مالیات گرفته می‌شد. نیز از گوسفندان و بزهای کسانی که از بیرون آمده و بر روی زمین یک سپاهی کار می‌کردند 13480 آقچه مالیات به عنوان «رسم قشلاق، آغل، اوتلاق (مرتع) و ییلاق (مرتع)» گرفته می شد. مجموع درآمدهای حاصل از دامداری و زنبورداری 43634 آقچه بود(66).

 

4ـ مالیات‌های متفرقه (بادِ هوا)

 بادِ هوا نامی کلی است برای مالیات هایی مانند: رسم عروسیه (عروسانه)، جرم و جنایت، طاپو، یاوه، دشتبانی و ... . از عروسیه 7200 آقچه، از دشتبانی 34400 آقچه، از بادِ هوا 89700 آقچه و در مجموع 131300 آقچه برای موقوفه درآمد حاصل می شده است(67).

 

5 ـ درآمد حاصل از آسیاب

 از آسیاب های موجود در 29 روستا در مجموع 4660 آقچه درآمد برای موقوفه حاصل می شده است.

 

6 ـ درآمد کلی

 در دفتر، برخی از روستاها و مزارع با عنوان «خالی» قید شده اند. نیز بدون ذکر جزئیات اقلام مالیاتی، تحت عنوان «حاصل خمس غلات و عشر حبوبات و رسم»، تنها حاصل جمع داده شده است. بدین ترتیب 8/44 % از منابع درآمدی موقوفه را مقاطعه و عشرهای حاصل از مرکز شهر (630340 آقچه) و 2/55 % آن را مالیات و عشرهای حاصل از حومه شهر (777043 آقچه) تشکیل می دهد.(68)

ب ـ اقلام هزینه ای موقوفه

اقلام هزینه ای موقوفه را مقرری کارکنان و هزینه خرید وسایل مورد نیاز موقوفه (تربت، مسجد و عمارت) تشکیل می داده است.

ب ـ 1. هزینه کارکنان درگاه شیخ صفی الدین

در درگاه شیخ صفی الدین افرادی با عناوین متولی، ناظر وقف، خطیب، امام، واعظ، مدرس، حفّاظ، اجزاخوان، معرّف، معلم صبیان، قیم، فراش، تربه‌دار، کاتب اوقاف، جابی (تحصیلدار مالیات)، خزانه دار، حافظ کتب، کاتب کیلار(69) ، وکیل خرج، بوّاب، طباخ، خباز، صویُلجی (میراب) و سقا انجام وظیفه می کرده اند.(70) همچنین بر اساس نوشته اولیا چلبی(71) ، بقعه شیخ صفی الدین «صدها درویش تربه‌دار» داشته است. برخی از این کارکنان در تربت (مزار)، برخی نیز در مسجد و عمارت انجام وظیفه می کرده و در برابر این کار مقرری دریافت می¬داشته¬اند.(72) مجموع دریافتی روزانه کارکنان موقوفه 1235 آقچه بوده است. در محاسبات دفتر، هر سال را 354 روز در نظر گرفته¬اند، از این رو سالانه به موظفین 437190 آقچه مقرری پرداخت می شده است.

ب ـ 2. مخارج خرید ملزومات برای تربت و مسجد موقوفه شیخ صفی الدین

این مخارج شامل مبالغی است که صرف خرید «شمع عسل»، «شمع روغن»، «روغن ساده» (برای مصرف در چراغ ها و ...)، حصیر و فرش می شده است. برای سه مورد نخست روزانه 380 آقچه (سالانه 134520 آقچه) و برای حصیر و فرش سالانه 6000 آقچه هزینه، ثبت دفتر شده است(73).

ب ـ 3. مخارج خرید ملزومات عمارت موقوفه شیخ صفی الدین

این مخارج شامل مبالغی است که صرف خرید حنطه (گندم)، روغن، برنج، غنم (گوسفند)، عسل، زعفران، برگ (آذوقه، خوراکی و نوشیدنی) و حطب (هیزم) برای عمارت شیخ صفی الدین می شده است؛ عمارتی که اولیا چلبی(74) دربارة آن می گوید : «روز و شب نعمتش بر زائرانش مبذول است». برخی از موارد مورد نیاز روزانه و برخی نیز هفتگی خریداری و این چنین بر می آید که از ملزومات خریداری شده: آش، چلو گوشت و شله زرد پخته می شده. در دفتر مشخص شده که ملزومات برای کدام غذا خریداری شده است. بر این اساس برای آش: گندم و روغن؛ برای نان: گندم؛ برای پلو: برنج ، روغن و گوشت؛ و برای شله زرد: برنج، عسل و زعفران خریداری گردیده.(75) غذاهای پخت شده عبارت است از : آش دوغ (با گندم و ماست)؛ شله زرد (با برنج و شکر (عسل))؛ و چلو گوشت (با برنج و گوشت). هزینه مصرفی برای تمام این غذاها سالانه 524160 آقچه بوده است.

 اشخاصی که از شهرها، قصبه ها و روستاهای دیگر به عمارت می آمدند، علاوه بر آنکه مورد پذیرایی قرار می گرفتند، به هنگام بازگشت نیز برای غذای راهشان «برگ» (آذوقه) از بیرون خریداری و به آنها داده می شد. هزینه سالانه این مورد 10620 آقچه می¬شد.

 میزان هیزم لازم برای گرمایش و پخت غذا روزانه 200 من تبریز (باتمانِ تبریز) و سالانه 70800 من بوده است. با توجه به اینکه هر من هیزم 3 آقچه قیمت داشته، موقوفه سالانه 212400 آقچه برای خرید هیزم هزینه کرده است.

 مجموع کلی و سالانه هزینه های عمارت 747180 آقچه محاسبه شده است(76)

ب ـ 4. هزینه کارکنان مسجد پیر عبدالملک

هزینه های مسجد پیر عبدالملک ـ واقع در محله نیاردبیر شهر اردبیل ـ نیز از سوی موقوفه شیخ صفی الدین تامین می شده. در مسجد مذکور یک امام ـ خطیب، دو مؤذن و یک قیم مشغول انجام وظیفه بوده¬اند. هزینه روزانه پرداختی به امام ـ خطیب 30 آقچه، موذن ها هر کدام 10 آقچه، قیم 10 آقچه و هزینه «شمعِ روغن» نیز 20 آقچه، که مخارج روزانه مسجد 80 آقچه و سالانه آن 28320 آقچه بوده است(77)

ب ـ 5. هزینه کارکنان مسجد ایمانی

مسجد دیگری که مخارج آن از طرف موقوفه شیخ صفی الدین پرداخت می شده، مسجد ایمانی ـ واقع در محله دابر ـ بوده است. در این مسجد نیز روزانه به امام ـ خطیب 30 آقچه، دو موذن هر کدام 10 آقچه و قیم 10 آقچه داده و هزینه «شمعِ روغن» هم 20 آقچه بوده است. مجموع مخارج روزانه مسجد 80 آقچه و سالانه آن 28320 آقچه می¬شده.(78)

ب ـ 6. باقیمانده با توجه به حساب درآمدها و هزینه ها

بر اساس آنچه در دفتر قید شده، مجموع درآمد موقوفه شیخ صفی الدین 1401495 آقچه و مجموع مخارج آن 1381530 آقچه.(79) و باقیمانده 19965 آقچه بوده است.(80) با وجود این بر اساس محاسبات ما درآمد موقوفه 1407383 آقچه و باقیمانده 25853 آقچه خواهد بود.

6. نتیجه

در بررسی مزبور نتایج زیر به دست آمده اند:

 1ـ دولت عثمانی به رغم آنکه در طول قرن های دهم تا دوازدهم با دولت صفوی در حال رقابت و مخاصمه بوده است، با این وجود این برای جد صفویان ـ که در ایران، آذربایجان، آناتولی و مناطق دیگر صاحب نام و محبوب بوده ـ احترام لازم را پاس داشته است. اینکه کوچک چلبی زاده(81) می نویسد که سردار عثمانی نخواست تا اردبیل ـ مقر «اجداد شاهان عجم» و «دارالارشاد» ـ را تخریب کند و نیز همین دفتر وقف ـ که موضوع نوشته حاضر است ـ خود نشان دهنده این احترام است.

 2ـ احمد یاشار اوجاق (1999, s. 8) اساس مناقشه عثمانی ـ صفوی را یک رقابت و یا خصومت سیاسی می داند و تاکید می کند که «مطالعه مساله از منظر دینی یک بررسی ناقص خواهد بود؛ لازم است که مساله به عنوان یک مناقشه اجتماعی و جدال بر سر قدرت مطرح و بررسی شود». اینکه عثمانیان وقف مزبور را حفظ کرده و برای تامین و تداوم آن منابع درآمدی قابل توجهی را اختصاص داده اند، دیدگاه اوجاق را تایید می کند. چرا که دولت عثمانی می توانست برای این موقوفه قزلباش منابع کم درآمدتری در نظر بگیرد و یا اینکه اراضی آن را به عنوان اموال دولتی (خاص، زعامت و تیمار) ضبط کند. بدیهی است که چنین وضعیتی حیات اقتصادی و اجتماعی منطقه را به طور شدید تحت تاثیر قرار می داد. اما از آنجا که حفظ موقوفه بر اساس «اسلوب ماضیه» می توانست در سیاست و تلاش عثمانیان در جهت اسکان در منطقه موثر باشد، لذا این حفظ و نگهداری نشان دهنده یک هماهنگی سیاسی با سیاست اسکان عثمانی است. به این دلیل که اجرای سیاست نابودسازی به عنوان یک برد و سود پنداشته نشده، بر عکس شاید که موقوفه و معافیت های مربوط به آن ـ خواه از روی سیاست و خواه از روی صمیمیت ـ در جهت کاهش واکنش مردم منطقه و منسوبین شیخ صفی الدین و حتی جلوگیری از عصیان آنها به عنوان یک ابزار مورد استفاده قرار گرفته است.

 3ـ نوشته های دفتر نشان می دهند که موقوفه به اعتبار منابع درآمدی، یک اقتصاد توانمند داشته است. مجموع درآمد مالیاتی مرکز و حومة سنجاق اردبیل ـ شامل مقاطعه، اجاره، رسم و عشر ـ 4814207 آقچه بوده است.(82) نزدیک یک سوم این درآمد مربوط به موقوفه شیخ صفی الدین است. این نسبت با حدسی که ب. یِدی ییلدیز(83) درباره نیروی اقتصادی موقوفات در سطح امپراتوری عثمانی زده است : «در قرن هجدهم حجم درآمدهای وقفی برابر با یک سوم درآمدهای دولتی است»، هماهنگ است. این نتیجه نشان می دهد که عثمانیان همان سیاست اجتماعی و اقتصادی را که از قدیم در جغرافیای تحت حاکمیت خود اجرا می کرده اند، در جغرافیای ایران ـ آذربایجان نیز اجرا کرده اند.

 4ـ اردبیل «پایتخت مقدس» صفویان بوده است. در اثنای حرکت نظامی عثمانیان در 1135 ق / 1723 م مردم بسیاری از شهرهای واقع در جغرافیای ایران ـ آذربایجان به علت ترس از قتل عام، شهرهای خود را ترک کردند.(84) اما از اطلاعات جمعیتی موجود در دفتر تحریر شماره 902 متوجه می شویم که این مهاجرت در اردبیل بسیار کم بوده است، چنانکه بر اساس اطلاعات همین دفتر، در سال 1140ق / 1728م جمعیت شهر تقریباً پانزده هزار نفر بوده است.(85) این جمعیت بیانگر وجود شهری بزرگ در مقایسه با آناتولی دورة عثمانی است. می¬توان حدس زد که وجود معنوی و مادی درگاه شیخ صفی الدین در عدم تحقق مهاجرت مردم، تاثیر اساسی را داشته است.

 5ـ اینکه عثمانیان کارگاه های صنعتی و تجارت خانه ها را جزو منابع درآمدی موقوفه قرار داده اند، را باید یک رفتار آگاهانه در چهاچوب سیاست اسکان آنها دانست. چرا که نقش موقوفات در تامین و تسهیل فعالیت تجارت خانه ها و کارگاه های صنعتی شهرها و جلوگیری از خالی و خراب شدن آنها معلوم است. چنانکه وجود تعداد بسیار بیشتر تاسیسات صنعتی ـ تجاری فعال در مقایسه با تاسیسات غیر فعال در دفتر مربوط به موقوفه شیخ صفی الدین، دیدگاه فوق را تایید می کند. در تداوم فعالیت موسسات تولیدی و تجاری، تاثیر اختصاص درآمدهای بیرون شهری به موقوفه نیز دارای اهمیت است. در چنین شرایطی بوده که صنایع و تجارت شهری توانسته تداوم یابد و با اتکا به آن، شهر به لحاظ معماری، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی توسعه پیدا کند.

 

پي نوشت ها :

 1 - ترجمه از این مقاله به زبان ترکی استانبولی:

 Ali Sinan Bilgili, ‘’ Devletlik Pir: Şeyh Safiyyüddin –i Erdebili Vakfı’’, Türk Kültürü ve Hacı Bektaş Veli Araştırma Dergisi, S. 49, Ankara 2009, s. 47 – 94.

 در این شماره قسمت نخست مقالة فوق که دربرگیرنده مقدمات و تحلیل های نویسنده از اسناد موجود در دفاتر عثمانی است، ترجمه شده است. قسمت دوم مقاله که شامل تصویر برخی از اسناد و ترجمه آنها و نیز جداول مربوطه است، در شماره بعد چاپ خواهد شد. تغییراتی بسیار جزئی در ترجمه مقاله صورت گرفته که البته با آگاهی نویسنده بوده است، از این رو مترجم سطور لازم می داند از آقای دکتر بیلگیلی به خاطر در اختیار گذاشتن اطلاعات تازه تر تشکر کند. همچنین مترجم سپاسگزار آقای عمادالدین شیخ الحکمایی است که با راهنمایی های ارزندة خود یاریگر مترجم بودند.

 2 - استاد گروه آموزش علوم اجتماعی دانشکده آموزش کاظم قارابکیر دانشگاه آتاتورک ارزروم.

 3 - عضو هیئت علمی گروه عرفان دانشنامه جهان اسلام.

 4 - تهران، سال نهم، شماره 33 ـ 34، 1380.

 

 6 - برای آگاهی بیشتر درباره تحقیقاتی که درباره اسناد مجموعه شیخ صفی الدین اردبیلی صورت گرفته اند رک: عمادالدین شیخ الحکمایی، فهرست اسناد بقعة شیخ صفی الدین اردبیلی (تهران : کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1387)، ص سی‌وسه و سی‌وچهار (ذیل عنوان اهمّ آثار فارسی دربارة اسناد بقعه) ـ مترجم.

 ‘’Şeyh Safiu’d-din Erdebilinin Türbesinde Bulunan Kitaplar’’, Ortaçağ Türk – İran Tarihi Araştırmaları, Kaknüs Yay., İstanbul 2006.

 8 - برای آگاهی از چگونگی تصرف آذربایجان و از آن جمله اردبیل از سوی عثمانیان رک : مقاله مترجم این سطور در شمارة 70 (تابستان 1389) مجلة وقف میراث جاویدان با عنوان «وقف‌نامة زاویة بکتاشی در خوی»، ص 111 ـ 112.

 9 - (Bilgili, 2004, s. 20)

 10 - طاپو ـ تحریر دفترلری : TD.

 11 - (Özgüdenli, 2006, s. 375 – 387)

 12 - (1915، ص 81).

 13 - (1397، ص 145).

 14 - (1314، ج2، ص 274).

 15 - (Bala, 1993, C. 4, s. 289; Muhammedoğlu, 1995, C. 11, s. 276; Muradov, 1983, s. 90)

 16 - (El – Belazuri, 1987, s. 467 – 473)

 17 - (Yıldız, 1979, s. 33; Yıldız, 2000, s. 184; Şeşen, 1998, s. 49; Muhammedoğlu, 1995, C. 11, s. 276).

 18 - (Şerafe’d-din Ali Yezdi, 1991, s. 93 v.d.; Ebu Bekr-i Tihrani, 2001, s. 34 v.d; Hasan-ı Rumlu, 2006, s. 460 v.d; Roux, 2001, s. 205; Togan, 1993, C. 2, s. 103; Sumer, 1957, s. 430-443; Aka, 1995, s. 23; Hinz, 1992, s. 62).

 19 - (اسکندر بیگ ترکمان، 1334 ـ1335، ص 10؛ Gündüz, 2008, s. 451).

 20 - (تاریخ اسماعیل عاصم، 1282، ص 332).

 21 - درباره فعالیت های عثمانیان در اردبیل نک :

 BA, MD 132, hnr.1, s.75, tarih: Evail-i Ra 1137/ Aralık 1724; BA, MD 136, hnr.3, s.32, tarih: Evasıt-ı M 1142/Ağustos 1729; BA, MD 136, hnr.3, s.105, tarih: Evasıt-ı C 1142/Ocak 1730; BA, Cevdet Askeriye, Dosya No:1204, Gömlek No: 53953, tarih: 12 N 1141; BA, MD 136, hnr.2, s.123-124, tarih: Evahir-i C 1142/Ocak 1730.

 22 - از حکمی که به سنجاق بیگیِ قراحصارِ صاحب یعنی علی پاشای گنج (جوان) ـ که مامور محافظت از اردبیل بود ـ فرستاده شده، می توان دانست که در فوریه 1731 شهر هنوز در دست عثمانیان بوده است. (BA, MD 136, hnr.3, s.346, tarih Evahir-i B 1143/fiubat 1731).

 23 - (Uzunçarşılı, 1982, C. 4, s. 221; koçu, 1993, C. 1, s. 333).

 24 - (Uzunçarşılı, 1982, C. 4, s. 222; Bilgili, 2002, s. 732)

 25 - (1314، ج2، ص 275).

 26 - (همانجا).

 27 - (موسوی اردبیلی نجفی، 1338، ج1، ص 263؛ تاجبخش، 1340، ص 18؛ Öngören, 2008, s. 477 – 478; Babinger, 1993, C. 10, s. 64 – 65; Ekinci, 1997, s. 51 – 54).

 28 - (فلسفی، 1345، ج3، ص 102؛ Togan, 1993, C.2, s. 112; Yazıcı, 1993, s. 53).

 29 - (Ekinci, 1997, s. 55).

 30 - (Bilgili, 2007, s. 212).

 31 - (منجم باشی احمد، 1285، ج3، ص 179 ـ 180؛ موسوی اردبیلی نجفی، 1338، ج1، ص 79 ـ 81؛ Öngören, 2008, s. 461; Yazıcı, 1993, C. 10, s. 53 – 54; Uyar 2001, s. 91 -93).

 32 - (موسوی اردبیلی نجفی، 1338، ج1، ص 79؛ Morton, 1974, p. 31).

 33 - (موسوی اردبیلی نجفی، 1338، ج1، ص 318 ـ 319؛ Özgüdenli, 2006, s. 382).

 34 - (Amanzade, 2002, C. 8, s. 173(.

 35 - (BA, TD, 899, s. 59).

 36 - (Tavernier, 1980, s. 44; Bala, s. 291).

 37 - (Çağman ve Tanındı, 1996, s. 53; Aliyarlı, 1996, s. 678 – 679).

 38 - (Özgüdenli, 2006, s. 384).

 39 - (نک: سند 1).

 40 - (نک: سند 2 و 3).

 41 - (Nesibli, 2002, C. 6, s. 894).

 42 - (Muradov, 1983, s. 92; Hinz, 1992, s. 10).

 43 - (1314، ج2، ص 275).

 44 - (1285، ج3، ص 179).

 45 - (BA, TD 902, s. 54).

 46 - (دفتر مفصل 135، شماره حکم 1، ص 164، تاریخ: اواسط رمضان 1141 / اکتبر 1728).

 47 - (Binbaşı Nizami, 1995, s. 73).

 48 - (جدول 4).

 49 - برای آگاهی از ماهیت منابع درآمدی اوقاف رک :

 Bahaeddin Yediyıldız, (2003), XVIII. Yüzyılda Türkiye’de Vakıf Müessesesi, Bir Sosyal Tarih incelemesi, Ankara, TTK Basımevi, s.95-122.

 50 - (نک: جدول 5).

 51 - (نک : جدول 6).

 52 - (نک: جدول 7).

 53 - (نک : جدول 8).

 54 - در متون ترکی عثمانی به شکل «عرصته» نوشته می شده است.

 55 - محاینه : معامله کردن با کسی به هنگام ها (لغت نامه دهخدا، ذیل واژه). در متن به اشتباه با «هـ» نوشته شده است.

 56 - در متن به دو شکل «بهرون» و «بهروه» نوشته شده است که معنی خاصی را تداعی نمی کند. شاید بُهره باشد به معنی زمین فراخ و میانه وادی.

 57 - (نک : جدول 9).

 58 - (نک : جدول 10).

 59 - در دفتر، تعداد خانه ها 26 (4 معمور و 22 خراب) و اجاره دریافتی 1440 آقچه قید شده است (نک: BA, TD 896, s. 2).

 60 - (نک: جدول 11).

 61 - (نک: جدول 12).

 62 - برای آگاهی بیشتر رک: مقاله مترجم این سطور در شماره 70 (تابستان 1389) مجله وقف میراث جاویدان با عنوان «وقف‌نامة زاویة بکتاشی در خوی»، ص 118 ـ 119.

 63 - (نک: جدول 13).

 64 - این ارقام و اوزان میزان محصولی است که به عنوان مالیات (عشر و خمس) دریافت شده است. بنابراین برای به دست آوردن میزان واقعی محصول به دست آمده در این اراضی باید مقدار حبوبات را در ده و مقدار غلات را در 5 ضرب کرد.

 65 - (نک : جدول 14).

 66 - (نک : جدول 15).

 67 - (نک : جدول 16).

 68 - (نک: جدول 1 و 17؛ و سند 4).

 69 - کلمه ای است فارسی که گویا ریشه ای یونانی دارد در معنی انبار آذوقه، سرداب و نهان خانه.

 70 - برای اطلاعات بیشتر درباره وظایف موجود در موسسات وقفی نک :

 Yediyıldız, 2003, s. 367 – 382; www.vgm.gov.tr, 13.02.2009

 71 - (1314، ج2، ص 275).

 72 - (جدول 18).

 73 - (جدول 19).

 74 - (همانجا).

 75 - (نک : جدول 20).

 76 - (نک : جدول 21).

 77 - (نک : سند 5).

 78 - (نک : سند 6).

 79 - (نک : جدول2).

 80 - (نک: سند 7).

 81 - (1282، ص 332).

 82 - (نک : جدول 3).

 83 - (2003, s. 146 – 150).

 84 - (Bilgili, 2004, s. 147 – 174).

 85 - (BA, TD 902, s. 6 – 40; Bilgili, 2004, s. 151).

 

منابع

 اسکندریگ ترکمان (1334ـ 134) : تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، جلد 1 و2.

 تاجبخش، احمد (1340) : ایران در زمان صفویه، تبریز.

 فلسفی، نصرال (1345)، زندگانی شاه عباس اول، تهران.

 مستوفی قزوینی، حمداله (1915)، نزهه القلوب، نشر G. LeStrange، لندن.

 موسوی اردبیلی نجفی، فخرالدین (1338) : تاریخ اردبیل و دانشمندان، نجف.

 یاقوت الحموی (1397 / 1977)، معجم البلدان، بیروت.

 BA, Cevdet Askeriye, Dosya No:1204 Gömlek No:53953, tarih; 12 N 1141

 BA, MD 132, hnr.1, s.75, tarih; Evail-i Ra 1137 (Aralık 1724)

 BA, MD 136, hnr.2, s.123 ve 124, tarih; Evahir-i C 1142 (Ocak 1730)

 BA, MD 136, hnr.3, s.105, tarih; Evasıt-ı C 1142 (Ocak 1730)

 BA, MD 136, hnr.3, s.32, tarih; Evasıt-ı M 1142 (A.ustos 1729)

 BA, MD 136, hnr.3, s.346, tarih; Evahir-i B 1143 (fiubat 1731)

 BA, TD 896, tarih; 1140 (1728)

 BA, TD 902, tarih; 1140 (1728)

 AKA, İsmail (1995): Timurlular, Ankara, Turkiye Diyanet Vakfı Yay.

 ALİYARLI, Suleyman (1996): Azerbaycan Tarixi, Uzaq Keçmişden 1870-ci İllere Qader, Bakı.

 AMANZADE, Rahiye B. (2002): “XI-XVII. Yuzyıllarda Azerbaycan’da Abidevi Yapıların Özellikleri”, Türkler, Ankara, 8:166-174, Yeni Türkiye Yay.

 BABİNGER, Franz (1993): “Safiy-ed-din”, İA, 10:64-65, İstanbul Milli Eğitim Basımevi.

 BALA, Mirza (1993): “Erdebil”, İA, 4: 288-293, İstanbul Milli Eğitim Basımevi.

 BİLGİLİ, Ali Sinan (2002): “Osmanlı Erdebil’i”, XIV. Türk Tarih Kongresi, 9-13 Eylül, Ankara.

 ----------------------- (2004): Osmanlı İran ve Azerbaycanı-I, 16. ve 18. Yüzyıllar Sosyal ve Ekonomik Tarih, Erzurum, Bozkır Yay.

 ----------------------- (2007): “Emir Timur’un Azerbaycan Faaliyetleri”, Ölümünün 600. Yılında Emir Timur ve Mirası Uluslararası Sempozyumu, (Edt.Abdulvahap Kara-Ömer İşbilir), 26-27 Mayıs 2005, İstanbul.

 BİNBAŞI Nizami (1995): “Azerbaycan”, (Neş. Faris Şaşan), Türk Dünyası Araştırmaları, 98, İstanbul.

 CAĞMAN, Filiz, Tanındı, Zeren (1996): “Osmanlı-Safevi İlişkileri (1578-1612) Çerçevesinde Topkapı Sarayı Müzesi Resimli El Yazmalarına Bakış”, Aslanapa Armağanı, İstanbul, Bağlam Yayınları.

 EBU BEKR-İ TİHRANİ (2001): Kitab-ı Diyarbekiriyye, (Çev. Mürsel Öztürk), Ankara, TTK Yay.

 EKİNCİ, Mustafa (1997): Erdebil Tekkesi’nin Kuruluşu, Gelişmesi ve Anadolu’daki Dini ve Siyasi Faaliyetleri, Şanlıurfa (Harran Ü. Basılmamış Dr. Tezi).

 El-BELAZURI (1987): Fütuhu’l-Buldan, (Çev. Mustafa Fayda), Ankara, Kültür Bakanlığı Yay.

 GÜNDÜZ, Tufan (2008): “Safeviler”, DİA, 35:451-457, Türkiye Diyanet Vakfı Yay.

 HİNZ, Walther (1992): Uzun Hasan ve Şeyh Cüuneyd, (Çev. T. Bıyıklıoğlu), Ankara, TTK Yay.

 KOÇU, Reşad Ekrem (1993): “Ali Paşa”, İA, 1:333, İstanbul Milli Eğitim Basımevi.

 MORTON, A. H. (1974): “The Ardabil Shrine in the Reign of Shah Tahmasb”, Iran 12.

 MUHAMMEDOĞLU, A. Salih (1995): “Erdebil”, DİA, 11: 276-277, Türkiye Diyanet Vakfı Yay.

 MURADOV, V. (1983), Orta Asır Azerbaycan Şehirleri, Bakı.

 MÜNECCİMBAŞI Ahmed Dede (1285): Sahaifu’l-Ahbar, İ‹stanbul, c.3.

 NESİBLİ, Nesib (2002): “Osmanlı-Safevi Savaşları, Mezhep Meselesi ve Azerbaycan”, Türkler, Ankara, 6: 893-898, Yeni Türkiye Yay.

 OCAK, A. Yaşar (1999): Osmanlı Toplumunda Zındıklar ve Mülhidler (15-17.Yüzyıllar), İstanbul, Tarih Vakfı Yurt Yay.

 ÖNGÖREN, Reşat (2008): “Safeviyye”, DİA, 35: 460-462, Türkiye Diyanet Vakfı Yay.

 ----------------------- (2008): “Safiyyuddin-i Erdebili”, DİA, 35: 476-478. T. Diyanet Vakfı Yay.

 ÖZGÜDENLİ, Osman G. (2006): Ortacağ Türk-İran Tarihi Araştırmaları, İstanbul, Kaknus Yay.

 ROUX, J. Paul (2001): Moğol İmparatorluğu Tarihi, (Çev. A. Kazancıgil-A. Bereket), İstanbul, Kabalcı Yayınevi.

 SÜMER, Faruk (1957): “Azerbaycan’ın Türkleşmesi Tarihine Umumi Bir Bakış”, Belleten, XXI/83: 430-443.

 ŞERAFE’D-DİN ALİ YEZDİ (1991): Zafer-name-i Emir Timur, (Tercüme-i Zafer-name), (Yay. Tanju Oral), İstanbul, (M.U. Basılmamışl Doktora Tezi).

 ŞEŞEN, Ramazan (1998): İslam Coğrafyacılarına Göre Türkler ve Türk Ülkeleri, Ankara, Türk Kültürü Araştırma Enstitüsü Yay.

 TARİH-İ İSMAİL ASIM (KÜÇÜK ÇELEBİ-ZADE) EFENDİ (1282): İstanbul.

 TAVERNİER, J.B. (1980): XVII. Asır Ortalarında Türkiye Üzerinden İran’a Seyahat, (Çev. E. Gültekin), İstanbul, Tercüman Yay.

 TOGAN, A. Z. Velidi (1993): “Azerbaycan”, İA, 2: 91-118, İstanbul Milli Eğitim Basımevi.

 UYAR, Mazlum (2001): “Safeviler Öncesi İran’da Tasavvuf ve Safevi Devletinin Ortaya Çıkışı”, Akademik Araştırmalar Dergisi, 7-8: 91-93.

 UZUNÇARŞILI, İ. Hakkı (1982): Osmanlı Tarihi, Ankara, 4. TTK Yay.

 YAZICI, Tahsin (1993): “Safeviler”, İA, 10: 53-59, İstanbul Milli Eğitim Basımevi.

 YEDİYILDIZ, Bahaeddin (2003), XVIII. Yüzyılda Türkiye’de Vakıf Müessesesi, Bir Sosyal Tarih incelemesi, Ankara, TTK Basımevi.

 YILDIZ, H. Dursun (1979): “Azerbaycan’da Hüküm Sürmuş Bir Türk Hanedanı, Sacoğulları”, Tarih Dergisi, İstanbul.

 ------------------------ (2000): İslamiyet ve Türkler, İstanbul, Kamer Yay.

مقاله چاپ شده  مدیر موسسه در ویژه نامه آوای اردبیل در محرم نامه ۱۳۹۰

مقاله چاپ شده  مدیر موسسه در ویژه نامه آوای اردبیل در محرم نامه ۱۳۹۰

در ضمن ۱۷ قطعه ازعکسهای تاریخی چاپ شده در محرم نامه آوا ی اردبیل ازطرف موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل در اختیار دبیر ویژه نامه آقای دلاور قوام قرارداده شده بود .

 علی خان والی روایتگر تصویری عزاداری در ایران و اردبیل

علی خان والی از جمله هنرمندانی است که هنر عکاسی را برای نخستین بار وارد استان اردبیل کرد.

علی خان فرزند محمد قاسم خان والی به سال 1262 ه.ق. در تهران متولد شد. در نه سالگی (1271 ه.ق.) همراه پدرش به سن پترزبورگ روسیه رفت و در انجا مشغول تحصیل زبان فرانسه، تاریخ و جغرافیا، مقدمات هندسه و عکاسی شد. سال 1277 ه.ق. با استعفای پدرش از سمت وزیر مختری در سن پترزبورگ همراه وی به گردش و سیاحت در برلین، پایخت پروس و بروکسل و پاریس و لندن پرداخته، از راه مارسی و استانبول و تبریز و زنجان و قزوین به تهران آمد. با انتصاب محمد قاسم خان به نیابت حکومت گیلان در اواسط سال 1287 ه.ق. و در طول دوره حکومت وی در گیلان، علی خان مامور رسیدگی به انتظامات شهر رشت و ساختن راه عراق و چاپارخانه های عرض راه تا منجیل شد و پس از برکنار شدن پدرش از حکومت گیلان در سال 1285 ه.ق. علی خان به پیشخدمتی خاصه حضور همایونی برقرار گردید، سال بعد در رکاب شاه به گیلان رفته، در سال 1278 ه.ق. جزو ملتزمان ناصرالدین شاه به زیارت عتبات علیان نائل گردید. پس از درگذشت پدرش در سال 1296 ه.ق. و با عزل صاحب دیوان از پیشکاری آذربایجان، علی خان همراه گروهی با ولیعهد مامور آذربایجان شد و در این ماموریت به حکومت مراغه منصوب گردید. چون دروبین عکاسی به همراه داشت در این سفر به گرفتن عکسهای گوناگون پرداخت. ابتدا در تبریز از برخی مکانها و دوستان عکسهای یادگاری خوبی گرفت؛ سپس با ورود به مراغه در آن شهر نیز هر زمان فرصت دست داد از مکانها و اشخاص عکسهای مختلف برداشت و با چسباندن آنها در آلبومی بزرگ شروع به تدوین یکی از بهترین مجموعه های عکس در ایرن کرد. در این سفر ماموریت وی بیست ماه طول کشید. علی خان یک ماه پس از نوروز سال 1298 ه.ق. به تبریز آمده، از حکومت مراغه استعفا داد. وی در تبریز در خانه های امیر لشکر اقامت گزیده، مشغول سیاحت و عکاسی شد و مدتی جز این اشتغالی نداشت. از سال 1298 ه.ق. تا پانزدهم صفر 1307 ه.ق. به دفعات به حکومت شهرهای ارومیه، خوی و سلماس انتخاب شد ودر آن ولایات با استقلال حکومت کرده، ترتیبات و تنظیمات سودمندی وضع کرد ودر آبادانی آن شهرها کوشید و در سرکشی های مناطق حکومتی خود همه با عکسهای جالب و گوناگون گرفته، گزارشهای مصوری به حضور شاه می فرستاد و بر اثر این کوششها و گزارشها به دریافت دستخطی از شاه به سال 1301 ه.ق. نائل گردید.

در مراجعت ناصرالدین شاه از سفر فرنگستان که علی خان حاکم با روسای ایلات و عشایر و اعیان ارومیه، تا جلفا به پیشواز شاه رفته بود از سوی ناصرالدین شاه از ارومیه تغییر حکومت یافته، به حکومت اردبیل منصوب شد و در تاریخ پانزدهم صفر 1307 ه.ق. وارد اردبیل گردید. این حکومت نیز دو سال و یک ماه طول کشید و در این میان وی از راه سالیان، یک هفته به شهر باکو رفته، از آنجا از راه بیله سوار به اردبیل بازگشت. علی خان را گذشتگان اردبیل مرد خودخواهی می دانستند که در اداره امور ولایت، تکبر و خودخواهی را به عقل و رافت برتری می داد و مشکلاتی برای مردم فراهم می ساخت. اما جدای از مسائل سیاسی نباید از اقدامات هنری  وی در عکاسی که نتیجه آن صدها عکس در زمینه آثار تاریخی، بافت شهرها و دهات و طبیعت، مسائل اجتماعی و ایلاتی، مسائل مذهبی و ... استان اردبیل که بی شک مورد علاقه معاصرین ما و ارزشمندترین سند برای محققان و پژوهشگرانی که علاقه مند به مطالعه وضع استان اردبیل در دوره سلاطین قاجار هستند غافل ماند. به ویژه آنکه یاداشتهایی با دستخط وی این عکسها را همراهی می کنند و تماشاگر این بار با مسائل تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی با دیدی نو بر خورد می کند. او در سال 1308 ه.ق. دستور داد که دباغها محل کار خود را از کنار شهر به بیرون شهر اردبیل انتقال دهند ولی دستور داد که دباغها محل کار خود را از کنار شهر به بیرون شهر اردبیل انتقال دهند ولی دباغان که جماعت کثیری بودند و مشکلاتی در این باره داشتند، حال خود بدو عرضه داشتند و تقاضای تجدید نظر و مهلت کردند.

حاکم در گفته خود پافشاری کرد اینان اطاعت امر نکردند، او دستور داد خانه ریش سفیدان دباغها را آتش زدند. طبعاً عواقب این گونه اقدامات داستان درازی دارد هنگام کشته شدن ناصرالدین شاه، علی خان ظاهراً در تهران بود بعد از جلوس مظفرالدین شاه و بعد از قیام تاریخی زنان اردبیل در سال 1314 ه.ق. و به تبع آن با شدت گرفتن اختلاف بین میرزا علی ابر و مریدان وی (طرف نعمتی) با حاج میرزا صالح آقا و طرفداران وی (قسمت حیدری) و حاکم وقت (حاج ناظم السلطنه) دولت به فکر چاره افتاد و برای رفع غائله به فرمان مظفرالدین شاه، حاج ناظم السلطنه، از حکومت برکنار و علی خان والی بار دیگر در اواخر سال 1315 ه.ق. به حکومت اردبیل مامور گردید به هر حال بعد از یک سال و اندی حکومت و پس از یک سری اتفاقات و جریانات سیاسی در حالی که علی خان در ایام نوروز در باغ داشکسن نحسی سیزده را به در می کرد، خسروخان یورتچی به قصد دستگیری او باغ را محاصره، حاکم را دستگیر و سوار بر اسب پالانداری کرده، با محافظت چهار تفنگدار روانه تبریز نمود و خود به شهر برگشت و طرفداران او را گوشمالی داد. به این ترتیب دست علی خان برای همیشه از اردبیل کوتاه گردید. وی باراول با هما خانم دختر میرزا سعید خان، وزیر امور خارجه زناشویی کرده و حاصل آن دو فرزند به نامهای آسیه خانم احتشام الشریعه و قاسم خان می باشد. او در همه ماموریتها و مسافرتها و حکومتهایی که برایش پیش می آمد. همواره دوربین عکاسی را همراه داشت  از هر موضوع جالب توجه از قبیل تیپها، چهره ها ، اوضاع طبیعی، مراسم، ساختمانها، قلعه ها، مقبره ها، آثار تاریخی، معاریف و غیره عکس گرفته و در آلبومی بزرگ می چسباند و اطلاعات مربوط به هر کسی را در زیر یا کنار آنها یادداشت می کرد او در سال 1320 ه.ق. از دنیا رفت.

 

                                                                         مدیر موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل

                                                                                            محمود محمد هدایتی

 

 

سر در میدان عالی قاپو شاهد عزاداری مردم اردبیل در طول تاریخ

 

مقاله نوشته شده در ویژه نامه محرم ماهنامه سارای(محرم ۱۳۹۰)

سر در میدان عالی قاپو شاهد عزاداری مردم اردبیل در طول تاریخ

 ميدان عالي قاپو ميداني مقدس جايگاه ويژه و خود نشاني از ابهت خاندان صفويه و عناصر بكار رفته در سر در میدان عالی قاپو  تداعي کننده  زيبايي و عظمت و وحدت می باشد .

       در جانب غربی میدان ، سردر اصلی بقعه به نام عالی قاپو قرار داشته  که سالیان سال  شاهد عزاداری مردم اردبیل در میدان عالی قاپو بوده است ، قسمت های بالای سردر در اواخر دوره  قاجار  بکلی ریخته و باقیمانده پایه ها که دارای کاشیهای معرق و خانچه هاو طاقچه ها بود در سال 1321 خورشیدی بمناسبت شکستگی و خطر ریختن و از بین رفتن کاشیها ، باقیمانده کتیبه معرق بالای سردر طبق دستور اداره کل باستانشناسی با نظارت و مراقبت مرحوم آقای اسمعیل دیباج با دقت کامل از کتیبه و خانچه ها برداشته شده و نگاهداری میشود تا در آتیه در محل مناسبی نصب گردد.

      با مطالعه نوشته های باقیمانده کتیبه چنین معلوم میشود که بنای این سردر در دوره سلطنت شاه عباس ثانی(1052-1077 ه ق)  به دست یوسف شاه بن ملک صفیا و با نظارت نظر علی خان متولی بقعه ساخته شده و کاشیکاری کتیبه هم بخط اسمعیل نقاش اردبیلی بسال 1057 ه.ق  نوشته است .

     بر روی کاشی به خط ثلث سفید و زمینه لاجوردی و یا به صورت گچبری نگارش یافته اند و در جایی هم که خط ثلث یا خط استوار کوفی همراه شده رنگ قهوه ای روشن برای خطوط کوفی در نظر گرفته شده است.

       این خصوصیات در واقع یکی از تحولات مهم کاشی کاری این دوره به حساب می آید.جنس کتیبه ها، کاشی و یا گچی است و کاشی ها اغلب به صورت معرق و گاهی هفت رنگ ساخته شده اند.مضمون کتبیه های دربرگیرنده آیات قرآنی، احادیث نبوی و همچنین متون مربوط به ساخت، یا تعمیر بنا در ادوار مختلف است.

       در مجموع می توان گفت که هنر کتیبه نگاری دوره صفویه مانند سایر شاخه های هنرهای تزیینی این دوره، تغییرات و تحولات عمده ای را به خود دیده است در حال حاضر هیچگونه آثاری از این سردر مشهود نیست.. و امیدواریم این سر در باز هم شاهد عزاداری مردم اردبیل در  میدان عالی قاپو باشد.

 

  .

تزیین در هنر اسلامی در طی چهارده قرن ارزش و اهمیت خود را نشان داده و هنرمندان اسلامی در تمامی این دوره ها در تحول این هنر کوشیده اند. گچبری، سنگ کاری، آجرکاری و کاشی کاری از جمله تزیینات معماری اسلامی هستند که گاه به صورت جداگانه و گاه ترکیبی با یکدیگر نمایی بدیع و زیبا ارایه کرده اند.

بطور اجمال بناهای مختلف بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی علاوه بر دارا بودن جذبه روحانیت و طرز معماری مخصوص از نظر حاوی بودن نمونه هائی از صنایع مختلف حائز اهمیت زیاد بوده و مزیتی بر سایر ابنیه تاریخی دارد. زیرا در قسمت های داخلی و خارجی این بناها علاوه بر کاشیکاری و خطوط معرق بی مانند نمونه هائی از نقاشیها و گچبری و نقره کاری و حجاری های بی نظیر مشاهده میشود که هریک بنوبه خود از کارهای استادان ماهر میباشد.

 

محمود محمد هدایتی مدیر موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل

 

 

 

 

نخستین عکس منتشر شده از کربلا

نخستین عکس منتشر شده از کربلا


سیر نمایش در اردبیل

سیر نمایش در اردبیل

محله هاي قديم اردبيل كه (نمايش مذهبي 0شبيه ) انجام داده اند تاوار، اوچدكان، پير عبدالملك ، گازاران( اونچي ميدان) سرچشمه ( قنبلان) و عالي قاپوو محله فرعي خولا0 پد رتئاتر اردبيل حسن نجف لو( حسن ارتيست)حسن نجفلو در سال 1278 در اردبيل متولدشده است پدر ش از آبادي ميناوار و در 12 سالگي به باكو رفته پس از مراجعه به اردبيل د رسال 1306 مجمع سعادت را با دوستان بنا كرده و در مواقع جلو گيري از تئاتر به رانندگي مشغول بوده است بعد از سال 1312 نمايشهاي زير را به صحنه آورده ( اپراي زيباي اللي ياشيندا با همكاري هنر مندان تبريز د رسالن حسن عرب اوغلي شيرو خورشيد تبريز انجام داد ه در سال 1323 توسط ارتش به دريافت مدال نايل گرديد حسن ارتيست با كوله بار هنر تئاتر در سال 1369 دنيايش را عوض كرد (‌حسن هوسكار) محل نمايش تئاتر اردبيل مجمع سعادت ( نارين قالا) اداره كنندگان مجمع سعادت ( علي اصغر فرزين ، محمود مجيد زاده ، بيوك جمالي ، سيد اسماعيل وخشوري، حسن چودت ، غلام حسين  حبيب اللهي، رحمت حبيب اللهي ، روزنامه جودت نيز در شكوفايي تئاتر نقش داشته است 0

موسيقي و اجرا كنندگان بعد از 1306 دراردبيل آلي تارچي ، شازدا قارمانچي، مظفر كمانچا چي ، ممي قاوالچي (در هيات اكتورال بازيگران صمد و سالار مهاجر ء آقابالا سالار، علي  اكبر ، والي خان وزيري، شازدا، فيض، وزيرآقا، بيشتر ا زاپراي عزيزحاجي بيگ موسيقي دان معروف نابغه شرق  موسيقي آذربايجان (عزيز حاجي بيگف فرزندعبدالحسين درسال1364 درآ”قجابدي متولداپراوكمدي.موزيكالهاي ازليلي ومجنون .شيخ ضعان.رستم وسهراب ،  اللي ياشيندا، مشهدي عباد، ارشين مال آلان (اولي لرجليل محمدقلي زاده)دردوره يك ساله حكومت فرقه دموكرات درسال1324وادبيات تركي وترقي كرددرفروردين 1325هيات اكتورال اردبيل به بابك تغييريافت ورهبري اركستربابك باسيف اله ابراهيم پور.يحيي دليررخشء  محمدعلي بنيايي.حسين اميرضيايي ،علي اصغر سينايي، علي اكبرسياح (حسن نجفلو، نعمت محمدزاده، آقاوردي، علي اكبري ، عباس محمدرضاپورو0 خانم ها حبيبه كوهستاني، عادله منصورزاده، ميرزاده خانم سيدحامي0 شوكت تاراج،  فاطمه خوشبين، شوكت شاقوقي ، ربابه اشرافي،  زليخا خانم ء فيروزه خانم و.. مركزاردبيل ومعمارنادري 0ازتئاترجديداردبيل مجيدواحدي کارشناس هنر سبز، سراب سرخ جهت شركت درمسابقه بين المللي به آلمان رفته است 0 داورفرماني بهترين بازيگر فجر.ولي نعمتي درتئاتر 0

مركزآموزش تئاتردراردبيل : (پس ازسال1340دردانشگاه تهران دردانشكده هنرهاي زيبادراماتيك وابسته به وزارت فرهنگي وهنري برياست آقاي دكترمهدي فروغ ازخدمت گذران تئاتردرايران بوده)ودرسال1350آمدن آقاي عسگر قدسي كارشناس تئاتروبعدازاوآقاي مجتبي متولي تئاتراردبيل قدري متحول شده است سالن مستقل تئاتراداره فرهنگ وارشاددر سال 1371ساخته شدودرسال1372سالن فرهنگ سراي شهيدوثيق مقدم بوده (كنديميزنوشته وكار.فيروزداودي ازگرمي (محمدحسين اجاروري، فيروزداودي، عبداله رحيمي)محرمان عشق نوشته وكار.حامدفرجي، مجيدخالقي(خلخال) بوده است0اللاه اونلارارحمت ابله سين .يازان سليمان رشيدي0 رژسيورودادي عليف گروه نمايش جبارلي باكودراردبيل 0        تئاتر در مشگين: سابقه تئاترازسال 1906 م آمدن امراه از روسيه به قره درويش مشگين ميرسد ونمايشات درپنبه حياطي عدل اجرا ميشد 0 در سال 1324 در حكومت دموكرات ها ساختمان تئاتر در محل شهرداري فعلي ساخته شد و آن ساختمان تا سال 1368 مركز بهداري بوده است از آرتيس هاي قديمي يوسف هشيور،مارال خانم جهانگيري ، حاجي معتمدي ، رحيم نباتي ، اكبر تقي زاده ، پرويز ايمان زاده ،محمد ژاله ، حسن حايري ،كريم پور اناري ، بهروز اقبال، طيبه پوراكبر ، كاظم جهانگيرزاده ،رضا جباري ، شبنم حيدري، نرگيس كريم پور، جلال محمد لو، بيوك ايماني ، احد كريمي 0

فرقه دموكرات آذربايجان از 21آذر 1324 تا 21آذر 1325 در مشگين شهر

   فرقه دموكرات آذربايجان از 21آذر 1324 تا 21آذر 1325 در مشگين شهر

آذربايجان  در سال1324 ( آذربايجان شرقي ، غربي ، اردبيل، زنجان  و آستارا و هشتپر ) فرقه دموكرات حكومتي به رهبري سيد جعفر پيشه وري  به مركزيت تبريز تشكيل داده بود مشگين ومغان نيز از 21/9/ 24 تا 21/9/25جزء حكومت آذربايجان شده بود 0

فدائيان به فرماندهي محمدي وند كه قبلاُ رئيس ژاندارمري شهرتازه کند انگوت بوده پس از يك شب درگيري و خلع سلاح هنگ پادگان مشگين در حياط اداره پست وتلگراف در خيابان فعلي آيت 0جنوب مقبره شيخ حيدر ستاد جنگي آنها بوده ودر آن روز ( بگفته حسين فخري)  بزرگان شهرملا هاشم مشگيني ، ابوالفضل اسكندري ، حاجي محمد صدر ، حاجي مجيد ناصري ، سردار نيك بخت ، حقيقت محسني ، كربلاي عليقلي محمد حسيني و حسين فخري پس از شور ومشورت در ستاد به نزد محمد ي وندمي روند اطاعت وهمكاري خود را با آنان اعلام مي دارند واز طرف فرماندهي مورد استقبال قرار مي گيرند وصبح قرار بوده با ميانجي گري مصطفي فولادي فرقه چي ژاندارمها كه در ساختمان ژاندارمري درخيا بان  امام خميني  موضع گرفته بودند اسلحه را تحويل دهند ولي از اداره ژاندارمري دونفر فدائي درکهنه بازار هدف قرار مگردد ويكي از آنها كشته وديگري زخمي مي گردد و ژاندارم قدرت عابدين زاده نيز در حال تير اندازي به سمت فدائيان مي آيد درنتيجه تعدادي از ژاندارمها كشته مي شوند 1- ژاندارمها قدرت عابدين زاده 2-  عباس محبوبي 3-  سلمان مزرعه خلفي 4- اسماعيل تيمار 5-  زينال و دونفر ديگر 6- سروان قاسم اردبيلي فرمانده گروهان در قاراقايادستگير ودر مشگين اعدام  شده است 7- ستوان يكم فيض علي شعفي 8-  ستوان يكم صدوقي 9-   پزشكياراستوار علي هوشيار 10 - 11– عباسقلي ارباب زاده بخشدار و سروان اسداله اديب اميني بخاطرتحريكات و  پايداري در كئن دره بين جهاد آباد ولاري كشته مي شوند 0 وبقيه ژاندارمها از جمله يوسف اميري ، ابوالفضل رجائي و پور كريم وديگران بطهران مي روند 0

دموكرا ت ها بعد از استقرار وتشگيل كميته بدو خان منطقه حاتم خان گيكلو واميراصلان عيسي لو سخت گيري نمودند حاتم خان در ييلاق قاشقا مئشه و امير اصلان در آل قاياسي ارشق يك سال در حكومت دموكر ات بطور مخفي ماندند وبعد از دموكرات ها  قدرت فوق العاده يافتند 0 كارهاي انجام يافته توسط دموكرات ها واگذاري زمين به كشاورزان بي زمين ، احداث ساختمان جهت تئاتر وهنركه تا سال 1370 ساختمان بهداري بوده   مركزي براي جوانان و زنان در محله حسينيه بوده است و اداره كنندگان آن محل ها افراد باسواد بودند 0 ( پس از شروع جنگ دوم جهاني روسها از فعاليت جاسوسان آلماني  در مشگين شهر ومنطقه نگران بوده فردي بنام بابا كفاش در جلوپادگان و نوروز نام كه سرگرد آرتش سرخ بوده در كارخانه پنبه كه توسط سيد مهدي عدل از كارخانه گروپ آلمان خريداري شده بود مشغول كارگري بودند وتاتخليه ايران ژنرال قاراتكف و كلنل سلدرانسكي و حسن اف در منطقه بودند و حسن اف پس از تصرف شهردرسال 1324 توسط فرقه دمكرات دركنار محمدي وند بوده است ( در كتاب جاسوسه چشم آبي بعد از سقوط دموكراتها كه بر عليه آنها نوشته شده بود محمدي وند را جاسوس انگليس نوشته بودكه در شوروي اعدام شده است  ولي بازمانده هاي دموكرات ها درباکو ميگفتند محمدي وند چند سال قبل از فروپاشي با مرگ طبيعي فوت كرده است )0

سه روز قبل از 21 آذر1325 شخصي بنام ابراهيم حسيني نه نه كراني اخراجي راه آهن تهران  همراه صادق محجوبي پزشكياربهداري كه از طرف حكومت تهران جهت تحويل منطقه از دموكرات ها آمده است در حياط حاجي كاظم  قاسمي  ساكن مي گردد پس از آمدن نيروهاي مركز تيپ مشهد به فرماندهي سرتيپ بايندور شهررا ترك مي كند چند روز مانده به 21/9/1325 سران دموكرات ها دهقاني بخشدار ؤ علي عباس دست پيش و سبلاني با عده اي به شمال ارس رفتند 0 در سقوط دموكراتها افراد فرصت طلب كه قبلاُ با دموكرات ها همكاري نزديك داشتند به چندين خانه حمله كرده وافراد فرقه دموكرات را بازداشت كردند 0

در شهر شوراي از نمايندگان حاتم خان و رستم بگ برادر امير اصلان ( رستم بگ با پسرش ظهراب بعد از انقلاب سال 1357 دربين راه اهر ومشگين كشته شد ) ملاهاشم مشگيني ،حقيقت محسني ، مجيد ناصري ، علي قهرماني ، منافي ، ضرغام يزداني وسرگرد قهرمان خان تشگيل گرديد ه بود 0 تعداد بيش ا ز 9 2 نفر از افراد دموكرات توسط افراد فرصت طلب و آشوبگر اعدام گرديدند 0

 1- شيخ فولاد احمدي لارلي از مبارزان ضد فئودال از زمان شيخ محمد خياباني بوده است و بارها با ارباب اميري و سواران امير اصلان در گيري داشته است  درمقابل آشوب گرها كه بيشترين شكنجه روحي وجسمي راباو دادند تاپاي اعدام خودرا نباخت به خيل آزاديخواهان اعدام شده پيوست 2-  علي بيگ عبادي مزرعه جهاني 3- يوسف ( ايوب ) بدخشان با پدرش نريمان در اعدام بوده ولي نريمان بازخمي به شوروي  رفته وتا انقلاب اسلامي  زنده بوده است 5-  قربان داننده پورمدتي مخفي بوده از ترکمان باغي دستگير و اعدام گرديد 6-  علي بابا داننده 7-  مشدي عباد دريابان قهوچي 8- جعفر قارادرويشي 9-  حسن جبدرقي 10-  خانش عشقي از افراد متعصب فرقه گفته بود اگر پيشه وري هم صلح كند من قبول نمي كنم 11-  طالب موسي زاده بخاطر ندادن رشوه به دو نفر( ح- م و ع-  ق ) از افراد شوراي تصويه از بستر بيماري به پاي چوبه اعدام كشيده شده مادر بزركش انجي خودرا برويش انداخته گفته مادرزنده ام نامرد تير خلاص بسرش زده است 0 ايمان حبيبي ميگفت جعفر پدر طالب تبري آماده نگهداشته بود تا درسر فرصت قاتل هاي پسرش را بكشد و  عوض پسرطالب در زمان دانشجوئي بنام اينکه سم خورده است  مانند حمزه پسر ذببيحي کشته شد 12-  محمد حسين دامادي بسفارش شوراي تصويه توسط استوار ( ق -  س ) در اصلاندوز در خيابان با تير كشته شده است دامادي از بزرگان وکار کن محله حسينيه بوده به همت وي مسجد فعلي از حسينيه کوچک به مسجد بزرگ تبديل گرديد  13-  سلمان آرمات 13-  حبيب برنو 14-  اسماعيل ذبيحي صدر مشگين شرقي وخبر نگار روزنامه جودت توسط دسته اوباش در چايپاره قبل از رسيدن به  محل اعدام به طرز فجيعي كشته شده است وپسرش حمزه نيز که رئيس فرهنگ گرمي بود در مراسم ساختگي توسط عوامل رژيم گذشته کشته شد 15-  علي قلي فخرآبادي  16- قربان نصير آبادي  18-  جعفر خياوي 19-  نجف محمودي بخاطر زميني كه با يكي از بزرگان شهر اختلاف داشت مي گويند كشته شد 0 2-  حسنعلي ملكي   21و 22 احمد خان و قلينج در نينه ( ديه قارا داغ)ارشق بدستور خان حسين اكلي از بالاي صخره بدره انداخته شده است  23-  كربلائي سردار لطف اله اوغلي اكبرزاده 24  -  ملا لاهرودي 25-  علي خرم آبادي 26-  ميريونس محمدي ميركندي در جلوخانه حاتم خان كشته شد 27-  حاجي بيگي شاعر در موقع آوردن بپاي اعدام خطابه مهمي ايراد كرد 28-   پسر عباد دريابان 29- علي علي اوغلو  0 اين افراد در دومحل پشت پادگان و كنار آسياب مقيملو خياوچائي و چند نفر نيز در ميدان مركزي تير باران گرديدند 0 آشوب گرها در فكر اعدام افراد بيشتر ي بودند سروان منصوري از افسران تيپ مشهد به سربازان دستور داد كه جلو اين كشتار توسط افراد بي قانون گرفته شود 0 ديگربا بقيه بازداشت شده  قانوني رفتار خواهد شد عده اي از افراد فرقه دموكرات مانند 25 هزار ديگر به شوروي رفتند يكي از آنها بنام محمود اثني عشري پس از فرو پاشي سال 1990 به ايران آمد زنش سلمناز مدت 45 سال منتظر راه اوبود تاسال 1376 در مشگين شهر باهم زندگي كردند و سلمناز زن فداكار در شهريور سال 1384 فوت كرد دراين نيم قرن كه سيم خاردارها فروريخت و تازه عروسان ترك وطن ها پيرزنهاي 70 ساله شده بودند   0

عزاداری در ایران و اردبیل از دیدگاه اولئاریوس

عزاداری در ایران و اردبیل از دیدگاه اولئاریوس

اولئاریوس، اصیل زاده اسپانیایی که در سنه ی 1614 میلادی از جانب پادشاه اسپانیا به قصد مذاکره در باب تجارت ابریشم به ایران آمده است و در سنه ی 1617 از طریق هرمز و بندر عباس و لار و شیراز به قزوین رفته است در طی مدت اقامت خود در ایران تفصیلات جالبی در باب اوضاع بلاد و طرق احوال حکام و رعیت در عهد شاه عباس صفوی در سیاحتنامه خود نقل نموده است.

کوته شاعر معروف آلمانی در یادداشت ها و تعلیقات بر دیوان شرق و غرب خویش او را  «مرد ممتاز» می خواند اولئاریوس در عهد سلطنت شاه صفی همراه فرستاده دوک هلشتاین به ایران آمد به درگاه شاه راه یافت و گزارش سفر خود را به زبان لاتین منتشر کرد. اولئاریوس یا مطابق اسم واقعی او «اولشله گر» در کتاب خود اطلاعات مفیدی را در باب ایرانیان ضبط و تدوین نمود و چون زبان فارسی را نیز خوب می دانست گلستان سعدی را به کمک ایرانیان به زبان آلمانی ترجمه کرد سفرنامه اولئاریوس که متضمن اطلاعات سودمند در باب احول و اوضاع ایران در عهد خونین بعد از سلطنت شاه عباس اول و حاوی نکات جالب و راجع به آداب و رسوم جاری در آن روزگار است و چندی بعد نیز به فرانسوی و انگلیسی نیز ترجمه شد و از مأخذ بسیار مهم برای تاریخ ایران در اواخر عهد صفویه به شمار می رود.

اولئاریوس در باره عزاداری ایرانیان می نویسد: 13 ماه مه مصادف با اول ماه محرم و ايام عزاداري ايراني هاست که مدت ده روز را تا عاشورا به عزا مي‌نشينند اين مراسم فقط در ايران انجام شده و در کشورهاي ديگر اسلامي از آن تبعيت نمي کنند.اين عزاداري به يادبود شهادت حسين (ع) فرزند علي است که بنابر روايت ايراني ها در طي جنگي که با سپاهيان يزيد کرد و اين سپاهيان مدت چند روز  آب را به روي آنها بستند ، به اتفاق ياران و همراهان خود به شهادت رسيد در اين پيکار نابرابر 72 تير به بدن حسين اصابت کرد و «سنعان بن عنس » کاردي را در بدن امام فرو کرد و سرانجام به دست شمر به شهادت رسيد علت آنکه اين مراسم عزا مدت ده روز به طول مي انجامد آنست که دشمنان و کفار ، حسين و يارانش را که از مدينه به کوفه مسافرت مي‌کردند مدت ده روز تعقيب کرده و در فشار گذاشته بودند در اين ايام ، ايرانيها لباس سياه و عزا پوشيده و غمگين هستند ، شوخي و بذله گوئي نمي کنند، لب به مشروب نمي زنند و از منهيات پرهيز مي‌نمايند.[1]

وی درباره عزاداری در اردبیل در ماه محرم می نویسد: در آن موقع در اردبيل مراسم خاصي انجام مي شد. نوجوانان در کوچه و خيابان دور هم جمع شده و دسته هايي را تشکيل مي دادند و با بيرق هاي بلند در حاليکه فرياد يا حسين ، يا حسين مي کشيدند به طرف مساجد و تکايا مي رفتند و در شب هاي سه روز آخر ايام عاشورا مردان هم در تکايا و در زير چادرهاي بزرگ اجتماع کرده و در حاليکه مشعل هائي در دست داشتند با فرياد و شيون زياد که خون به صورت آنها آمده و رنگ و رويشان سرخ مي شد ، عزاداري مي کردند. من به اتفاق چند نفر از همکارانم به تماشاي اين دسته ها در يکي از تکايا رفتيم ، آنها وقتي ما را مشاهده کردند ، دعوت نمودند که داخل شويم و به دست هر يک از ما يک شمع دادند ،مدتي در تکيه بوده و مراسم عزاداري را تماشا مي کرديم ، آنگاه دسته به حرکت آمده  و با مشعل هائي که راه  آنها را روشن مي کرد، در کوچه و خيابان شروع به گردش مي کردند.

در آخرين روز ايام عزاداري ، دستجات در خيابانها و معابر از صبح تا ظهر حرکت مي کنند و شب آن روز نيز در مراسم خاصي شرکت مي نمايند. محل اجتماع اصلي اين دسته جات در جلوي مزار شيخ صفي الدين است که پرچم و بيرق بلندي را که بنابر رواياتي فاطمه دختر پيغمبر (ص) بدست خود برافراشته و شيخ صدرالدين پسر شيخ صفي اين پرچم را از مدينه به اردبيل آورده است ، در آنجا نصب کرده اند. اين پرچم به طوريکه مي گويند موقعي که دستجات عزاداري حسين ، حسين مي گويند خود به خود تکان مي خورد و هنگامي که به ذکر مصيبت مي پردازند که چطور حسين را شهيد کردند تکانهاي پرچم شديد تر مي شود. من خودم شخصاً در آن محل نبودم که تکانهاي پرچم را به چشم ببينم ولي ايرانيها با تاکيد زياد به من مي گفتند که با چشمان خود ديده اند چگونه پرچم خودبخود تکان خورده و به حرکت در مي آيد.

ظهر روز عاشورا ، خان اردبيل به اطلاع سفيران رساند که امشب ايراني ها در آخرين روز دهه محرم مراسم عزاداري خاص خود را برپا مي کنند و چنانکه مايل باشيم اين مراسم را تماشا کنيم به منزل او برويم ولي بشرط آنکه از خوردن مشروب خودداري نماييم. اين دعوت را قبول کرديم و بعد از غروب آفتاب به منزل خان رفتيم خان جلوي در منزل خود از ما به گرمي استقبال کرد و دعوت کرد که روي صندليهايي که کنار در گذاشته بودند بنشينيم زيرا مراسم عزاداري در ميدان جلوي اقامتگاه خان انجام مي‌شد. خود خان در طرف راست در به تنهايي روي فرشي که گسترده بودند نشست .جلوي ما روي زمين سفره اي پهن کرده بودند که در آن انواع شيريني ها و شربت آلات  را مطابق سبک و سليقه ايراني ها چيده بودند. جلوي در يک شمعدان بزرگ برنجي چهارپايه را روي زمين گذاشته بودند که شمع هاي زيادي در آن مي سوخت و در گوشه و کنار فانوسها و چراغ هاي روغني زيادي به در و ديوار آويخته بودند . جلوي ما يک شمعدان بزرگ چوبي گذارده بودند که در حدود 20 تا 30 شمع در آن مي‌سوخت، در وسط ميدان نيز شمعدانها و مشعل هاي زيادي روشن بود و طنابهايي بالاي ميدان کشيده بودند که با کاغذهاي الوان تزئين شده بود.

مردم شهر اردبيل در دستجات زيادي وارد ميدان شدند ، عده اي از آنها روي زمين نشستند و جمعي ديگر که مشعل ها و چوبهايي که سرآنها نارنج زده بودند ، در دست داشتند دور يکديگر دايره وار جمع شده و شروع به خواندن مرثيه کردند . در اردبيل پنج خيابان و محله وجود دارد و در هر محله اي نيز اصناف مختلفي هستند که هر يک جداگانه دسته اي درست کرده و در مراسم عزاداري شرکت مي‌نمايند. اين دستجات قبلاً سعي مي کنند که از شعراي اردبيل بهترين اشعار و نوحه ها را گرفته و آن را به وسيله يک نوحه خوان خوش آواز در ميدان و در حضور خان به اجرا در آورند. و هر دسته که نوحه و اشعار بهتري را عرضه کرد مورد تشويق قرار گرفته و به افراد آن شربت مي دهند. بدين ترتيب آن شب اين دسته جات مختلف هر يک به دنبال هم جلوي خان آمده و در حاليکه دايره وار مي ايستادند نوحه خود را خوانده و مي گذشتند و اين مراسم در حدود دو ساعت به طول انجاميد و در پايان دسته ها دعا کردند که اعضاي سفارت ما به سلامت به حضور شاه برسند و در انجام ماموريت خود موفق باشند. در گوشه ديگري از ميدان هفت نفر مرد لخت و برهنه که فقط عورت خود را پوشانده و از سر تا نوک پاي خود را با نفت و مرکب سياه کرده بودند ، بالا و پايين پريده و دو سنگ را که در دو دست داشتند به هم کوبيده و فرياد مي زدند يا حسين ، يا حسين! به طوريکه مي گفتند در بعضي از مراسم ، عده اي نيز سراپاي خود را قرمز کرده و به رنگ خون در مي آوردند و به اين ترتيب در عزاداري شرکت مي نمايند.

وی در  ادامه این گزارش می نویسد: پس از پايان مراسم عزاداري کلبعلي خان براي سرگرمي و خوشايند سفيران دستور داد تا آتشبازي مفصلي بکنند که اين کار با اعتراض و بدگوئي عده اي از ايراني ها واقع شد زيرا آنها مي گفتند پس از اين عزاداري بزرگ ، آتشبازي آنهم به خاطر خوشايند يک عده کافر فرنگي به هيچ وجه درست نبوده و خان نمي بايستي چنين کاري بکند. آتشبازي به اشکال مختلف قلعه و برج کوچک، چرخ هاي آتشين، ستاره، فانوس، قورباغه و غيره انجام شد و از همه  آنها جالبتر شکل يک قلعه بود که فشفشه هاي روي حصار و برج هاي آن يکي پس از ديگر مشتعل شده و در پايان کار قلعه آتشيني نمودار مي شد ، فشفشه هاي مخصوصي نيز از طرف آنها آتش زده مي شد که «پاچه خيزک» مي گفتند و اين فشفشه ها به جاي هوا، ميان مردم تماشاچي رفته و لابلاي آنها مي چرخيد و البته در اين ميان تماشاچيان را بدون آسيب هم نمي گذاشت و سر و دست يا لباس آنها را هم مي سوزاند . در اين بين فشفشه هايي هم به طرف هوا شليک مي شود که در ارتفاع نسبتاً زياد منفجر گرديده و جرقه هاي ستاره مانند و رنگارنگ زيادي را به اطراف پخش مي کرد. نوع ديگر آتشبازي لوله هاي کوتاهي بود که آنها را با زنجير به زمين ميخ کرده بودند و در اين لوله ها باروت ريخته و از دهانه آنها آتش و جرقه به خارج پخش مي شد و آنها را ايراني ها «خمپاره» مي ناميدند.

اولئاریوس درباره دسته های عزاداری و قمه زنی در اردبیل در ماه محرم می افزاید: فرداي آنروز ، قبل از طلوع آفتاب مراسم تشييع جنازه شهيدان کربلا انجام شد ، بدين معني که دسته بزرگي با علم و کتل و بيرق با عده اي اسب و شتر که آنها را سياه پوش کرده و تابوت هاي نيلگوني را شبيه به اجساد روي آنها گذاشته بودند ، در خيابانها و کوچه هاي شهر شروع به گردش کردند. روي بعضي از شترها و اسبها کودکان و پسر بچه هايي را به عنوان بازماندگان شهداي کربلا نشانده بودند و به زين و روپوش نيلگون اين اسبها و شترها تيرهايي فرو رفته بود که به منزله تيرهايي بود که کفار و دشمنان حسين به طرف آنها پرتاب کرده بودند. روي بعضي از اسبها و شترها هم تير و کمان و شمشير و کلاه خود و زره و ساير سلاح قديمي را به عنوان سلاح باقيمانده از شهدا حمل مي کردند. پس از طلوع آفتاب اين عده در جلوي مزار شيخ صفي جمع شده و به تيغ زني پرداختند. بدين معني که عده اي با چاقو ، بازوهاي خود را خراش داده و مجروح مي کردند و جمعي هم رگهاي خود را زده و از آنها خون جاري مي شد ، به طوريکه تا حوالي ظهر زمين اين ميدان را خون فرا مي گرفت. عده اي از پسران و نوجوانان که بازوهاي خود را خراش داده و مجروح کرده بودند با مشت روي اين جراحات کوبيده و تمام سر و صورت و دست خود را خونين کرده بودند. ايراني ها اين کار را به يادبود خونريزي و شهادت حسين و ياران او مي کنند و معتقدند با خوني که از آنها جاري مي شود گناهان شسته مي شود و کساني که در ايام عاشورا و روز شهادت علي و عيدقربان بميرند ، آمرزيده خواهند شد.



1- اولئاريوس ، آدام، سفرنامه، ص 487د