فراموشی بخشی از تاریخ اردبیل

فراموشی بخشی از تاریخ اردبیل/ مرکز اسناد راه اندازی شود
اردبیل – خبرگزاری مهر: اردبیل از گذشته تاکنون به دلایل متعدد از جمله قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم، شکل گیری دولت صفوی به عنوان اولین حکومت شیعی، حمله روس ها، دوران مشروطیت، معرفی چهره های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و... از اهمیت ویژه ای در تاریخ کشور برخوردار است، اما به دلیل نبود مرکز اسناد تخصصی بخشی از تاریخ این استان هم اکنون در حال فراموشی است.

به گزارش خبرنگار مهر، استان اردبیل یکی از تاثیر گذارترین شهرهای کشور در برهه های مختلف تاریخی بوده و این اهمیت در قالب سندهای تاریخی بسیاری مورد تاکید قرار گرفته است، اسنادی که گویای تاریخ و فرهنگ این منطقه بوده و نقش آن را در مبارزات تاریخی بازگو می کند.

بخشی از این اسناد مربوط به دوران مشروطه و نقش اردبیل در این برهه تاریخی است، چنانچه احمد کسروی برای نگارش کتاب "تاریخ مشروطه" به اسناد بسیاری در اردبیل استناد و بسیاری از سندهای مربوط به استان را در اختیار گرفت.

اما امروز بخش عمده ای از اسناد تاریخی این استان به دلیل عدم وجود مرکز اسناد، عدم دلسوزی مسئولان فرهنگی، بی توجهی بنیادها و مراکز فرهنگی و تاریخی و... از دست رفته و یا نابود شده است تا حلقه گمشده بسیاری در نقش تاریخی اردبیل در کشور دیده شود.

ایجاد مرکز اسناد استان اردبیل به عنوان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین شهرهای کشور بویژه از زمان صفویان به بعد خواست تمام فعالان فرهنگی و اجتماعی است، چنانچه مدیر موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل عدم وجود این مرکز را در اردبیل قابل توجیه نمی داند.

اردبیل مرکز اسناد ندارد

محمود محمد هدایتی در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه در حال حاضر اردبیل با وجود نقش شاخص در برهه های تاریخی مرکز اسناد ندارد، اضافه کرد: با وجود پیشنهاد طرحی مبنی بر راه اندازی سازمان اسناد در این شهر، مرکز اسناد در یکی از تاثیر گذارترین شهرهای کشور موجود نیست.

وی با اشاره به وجود برخی از اسناد استان در مرکز اسناد وزارت امور خارجه تاکید کرد: اسناد موجود در نمایندگی وزارت امور خارجه نیز مرتبط با مکاتبات دولتمردان و سرکنسول گری اردبیل است و پاسخگوی نیاز محققان نیست.

هدایتی با اشاره به جمع آوری اسناد صنایع مستظرفه سال های 1304 تا 1324 در اردبیل اضافه کرد: با این وجود عدم دقت در نگهداری بسیاری از اسناد مطالعه نشده و خام و البته با بی توجهی برخی از مسئولان فرهنگی قبلی طرح ساماندهی متوقف شد.

پرداخت اندک به مشروطه در اردبیل

وی از جمله خلاءهای مطالعاتی در خصوص اسناد تاریخی اردبیل را پرداخت اندک به محدوده تاریخی شکل گیری مشروطه و نقش اردبیل در آن برهه عنوان کرد.

مدیر موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل افزود: با وجود اینکه احمد کسروی برای نگارش کتاب "تاریخ مشروطه" از اردبیل سند می گرفته است، امروز اسناد اندکی در این حوزه موجود است.

وی خواستار توجه دستگاه های فرهنگی نسبت به جمع آوری اسناد تاریخی استان شد و تاکید کرد: اسناد تاریخی می تواند گره های تاریخی را گشوده و زمینه مطالعه احوال گذشتگان را فراهم کند.

هدایتی با اشاره به تالیف، تدوین و انتشار کتب تاریخی متعدد از سوی این موسسه با هدف جمع آوری و حفظ برخی اسناد موجود تاکید کرد: این کتب می تواند بخشی از تاریخی این استان را در حوزه های مختلف شفاف و نمایان کند.

وی تاریخ آموزش و پرورش، وقف نامه های موجود در اردبیل و وقف نامه شیخ صفی الدین، تاریخ شهر و شهرداری های استان، عشایر و امنیت ملی و... را از جمله این کتب برشمرد و یادآور شد: البته مهمترین بخش در این زمینه گردآوری و تدوین کتاب تاریخ نمایندگان اردبیل در مجالس قانونگذاری بود که هم اکنون جلد اول آن در حال چاپ است.

حضور نمایندگان اردبیلی از مجلس چهارم

مدیر موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل با بیان اینکه در این زمینه اسناد بسیار مهم و قابل توجهی در این استان وجود دارد ادامه داد: جلد اول این کتاب از آغاز فعالیت مجلس تا پیروزی انقلاب اسلامی است.

وی با بیان اینکه اردبیل از انتخابات دور چهارم مجلس پیش از انقلاب نماینده به خانه ملت فرستاده است، تصریح کرد: تا قبل از دوره چهارم به دلیل شرایط ویژه این منطقه و عدم آمادگی برای رای گیری نماینده از اردبیل معرفی نمی شد.

هدایتی در عین حال با بیان اینکه در چهار دوره اول با وجود عدم وجود نماینده مستقل اردبیل دو نماینده اردبیلی از شهرهای دیگر کشور به مجلس معرفی شده اند، یادآور شد: سید حسین اردبیلی نماینده مشهد و سید جلیل اردبیلی نماینده تبریز از نمایندگان مجلس بوده اند.

وی افزود: در دور چهاردهم شیخ حسین لنکرانی از اردبیل به مجلس معرفی می شود که ویژگی برجسته فعالیت های وی مذاکره باپیشه وری بوده است.

این کارشناس تاریخی اردبیل با بیان اینکه فعالیت برجسته این نماینده موجب شناخته شدن هر چه بیشتر اردبیل می شود، اضافه کرد:از دور پنجم سه نماینده معرفی شده و این روند تا مجلس پیش از انقلاب تداوم داشته است.

فعالیت اولین زن نماینده در سال 54

وی با بیان اینکه اسناد بازگو کننده بسیاری از ابهامات در این زمان و فعالیت های صورت گرفته است، عنوان کرد: اردبیل پیش از انقلاب اولین نماینده زن را در دوره 24 ام انتخابات مجلس و بین سال های 54 تا 57 معرفی کرده است.

هدایتی با تاکید بر اینکه این دوره آخرین دوره مجلس پیش از انقلاب بوده است و لطیفه وحیدی از آخرین نمایندگان اردبیل در این مجلس بشمار می رود، افزود: موسسه مطالعات تاریخ اردبیل در نظر دارد مطالعه نمایندگان اردبیل را در جلد دوم خود از بعد از انقلاب تا دوره نهم دنبال کند.

تاریخ مکتب خانه هادر اردبیل

گزارش مهر؛
تاریخ مکتب خانه ها در اردبیل/ شاگردانی که به شهرت جهانی رسیدند
اردبیل – خبرگزاری مهر: پیش از تاسیس و آغاز به کار مدارس، تعلیم و تربیت در اردبیل همچون سایر مناطق کشور تا قرن ها از طریق مکتب خانه هایی صورت می گرفت که شاگردان آن امروز در گروه شخصیت های بزرگ و فاخر شناخته می شوند.

به گزارش خبرنگار مهر، مکتب خانه ها از مهمترین مراکز تعلیم و تربیت اولیه در اردبیل بوده که نگاهی به نحوه فعالیت آن بیانگر واقعیت های مهمی از گذر تاریخی این منطقه و چگونگی شکل گیری مراکز علمی آموزشی محسوب می شود.

اگر امروز مدرسه و دانشگاه مسئولیت تعلیم دانش آموز را به عهده گرفته است در زمانه ای ملا و آخوند باجی ها وظیفه آموزش کودکان و نوجوانان را بر عهده داشته اند.

موضوعی که به عقیده مورخان حلقه مهمی از زنجیره روند شکل گیری حوزه های آموزشی بوده و به طریقی برخی آموزه های آن کم و بیش در بافت های آموزشی امروزی باقی مانده است.

رواج مکتب خانه در شهرهای مختلف اردبیل

مدیر موسسه مطالعات تاریخ اردبیل در این خصوص تاکید دارد که مکتب خانه در گذشته جایگاه رفیعی در اردبیل داشته و در شهرهای مختلفی از جمله خلخال، نمین، سرعین، مشگین شهر و مغان مکتب خانه دایر بوده است.

وی در گفتگو با مهر تصریح کرد: علاوه بر این از جمله مکتب داران معروف اردبیل می توان میرزا عزیر، حاج آخوند، آخوند باجی تبرک، میراز محمد علی احزن اردبیلی، ملا حسینعلی، حاج میرزا فتح الله، ملا حسنعلی و پسرش حاج میرزا محسن خوشنویس را نام برد.

محمود محمد هدایتی اشاره می کند که مکتب خانه های این شهرستان ها به تفصیل در کتابی تحت عنوان "تاریخ آموزش و پرورش اردبیل" معرفی شده است.

آمادگی ذهنی و جسمی کودک؛ ملاک حضور در مکتب خانه

ثبت نام در مکتب خانه بدون اینکه همراه با تشریفات باشد صرفا با ملاک توان کودک برای نشستن و تعلیم گرفتن همراه بوده است.

مرحوم بابا صفری نویسنده کتاب "اردبیل در گذرگاه تاریخ" آورده که مکتب دار کودکان را از پنج سالگی می پذیرفته و همین که طفل می توانسته بنشیند و آماده خواندن باشد می توانسته در مکتب خانه و یادگیری حاضر شود.

در گذشته دوره تحصیل  مشخص و معین نبوده و خانواده ها برخورد سلیقه ای با آموزش کودکان داشته اند. چنانچه آموزش معمولا تا سن بلوغ و 15 سالگی صورت می گرفته و پس از آن نوجوانان روانه بازار برای کسب صنعت و پیشه می شدند.

چهار دوره آموزشی با تنوع تدریس

در مکتب خانه های اردبیل دوره های آموزشی به چهار بخش دوره پیش از دبستان، دبستان، دوره سوم و دوره عالی تقسیم بندی شده بود.

دوره پیش از دبستان مربوط به مکتب خانه هایی با حضور آخوند باجی ها بوده که آموزش اولیه به مانند مهد کودک را برعهده داشته است. در این دوره کودکان تا اذان ظهر تحصیل می کردند.

در دوره دبستان ملا و آخوند های برجسته کودک را تعلیم می دادند و پس از آن مدرسه و آموزش عالی آغاز می شد. در این دوره نیز تحصیل از اذان صبح تا اذان مغرب با وقفه یک ساعته برای ناهار همراه بود. اما تفاوت دوره های آموزشی به مانند شیوه آموزش فعلی در مواد درسی و به صورت پله به پله بوده است.

عم جز، حروف ابجد و زبان سیاق

شیوه آموزش در مکتب خانه ها براساس قوانین و مقررات خاص خود بوده است، چنانچه یکی از بانوان مسن اردبیلی می گوید آموزش کودکان در مکتب خانه های اردبیل در تمامی روزهای هفته به غیر از روز جمعه و در تمامی ماه های سال حتی در تابستان اجرا می شد.

حمیده پورعظیم آذر افزود: مکتب دار روز شنبه را به صورت ویژه به بهداشت و روز پنج شنبه هر هفته به دوره کردن درس های یک هفته سپری شده اختصاص می داد. شیوه تدریس نیز اینگونه بود که مکتب دار اول تدریس را به صورت انفرادی برای شاگردان بزرگتر انجام می داد و این شاگردان وظیفه آموزش شاگردان کوچکتر را به عهده داشتند.

وی با بیان اینکه آموزش هم ابتدا از الفبا و ترکیب حروفات آغاز می شد که مشابه آن امروز نیز اجرایی می شود، یادآور شد: پس از الفبا جزوه ای از جز 30 ام قرآن به کودکان تعلیم می شد و چون این جزء با سوره "عم" آغاز شده بود به "عم جزء" شهرت یافت.

این بانوی اردبیلی تصریح کرد: علاوه بر این آموزش حروف ابجد نیز با هدف تمیز حروف فارسی و عربی و آشنا شدن با صداهای عربی و ادا کردن درست کلمات قرآن اجرا می شد.

در کنار این مطالب، آموزش سیاق یا علم حساب نیز در مکتب خانه ها صورت می گرفت. این علم که برای نوشتن دفاتر دیوان وضع شده در حال حاضر نیز در بین برخی دکاندار ها و بازاریان اردبیل رواج دارد.

نویسنده کتاب ارزشمند "اردبیل در گذرگاه تاریخ" در خصوص آموزش در مکتب خانه ها تاکید دارد که در دوره پیش از دبستان آموزش اولیه الفبا و عم جزء و در دوره دبستان ادامه آموزش اولیه اجرا می شده است.

دانش آموز پس از دبستان برای آموزش علوم دیگر به مدارس می رفته که به دلیل وضعیت مالی آن زمان خانواده ها تعداد اندکی از ادامه تحصیلات استقبال می کرده اند.

متناسب با سواد و سلیقه مکتب دار کتب دیگری از جمله صد کلمه امیر به عربی و ترجمه آن به فارسی، مثنوی، حلوای شیخ بهایی، موش و گربه عبید زاکانی، پند نامه فرید الدین عطار، گلستان و بوستان سعدی، دیوان جودی، دیوان حافظ، حسین کرد، خاورمیانه، ترسل و جامع المقدمات تدریس می شده است.

"اتی سنون، سموگی منیم"

تنبیه در مکتب خانه های قدیم که هنوز هم قدیمی های اردبیل به آن اشاره می کنند از جمله مواردی بوده که به عنوان رکن آموزشی تلقی می شده است.

والدین با سپردن فرزند خود به مکتب دار با بیان جمله "اتی سنون، سموگی منیم" به معنی گوشت فرزندم مال شما، استخوان اش مال من" مهر تائید کامل خود را برای تنبیه کودک تا تکمیل مرحله آموزش می زدند.

بطوریکه کاتب علاوه بر اینکه ترکه های چوبی بلند و کوتاه را کنار تشکچه خود به همراه داشته از فلک کردن کودکان نیز غافل نبوده است.

تمرکز مکتب خانه ها بر علوم دینی و بهره گیری از مساجد

یکی از مهمترین شاخصه های مکتب خانه ها تمرکز بر آموزش علوم دینی و تلاوت قرآن بوده است، بطوریکه همین موضوع موجب شد استفاده از مساجد در شکل گیری مکاتب نقش بسزایی داشته باشد.

مدیر موسسه مطالعات تاریخ اردبیل در این زمینه یادآور می شود: با وجود اینکه مکتب خانه در هر جایی از جمله دکان و منزل کاتب برگزار می شد، مساجد در شکل گیری اولیه آن نقش بسزایی داشته اند.

هدایتی عنوان کرد: بررسی مکتب خانه های اردبیل نشان می دهد استفاده از مسجد برای تدریس از جمله امور عادی تلقی می شده است.

وی افزود: علاوه بر این تمرکز مکتب خانه به آموزش قرآن از جمله موضوعاتی است که ارتباط تنگاتنگی با مساجد به عنوان اولین پایگاه های آموزشی ایجاد کرده است.

جایگاه ویژه آخوند باجی ها و مکتب داران

این نویسنده اردبیلی همچنین به احترام ویژه آخوندباجی ها و مکتب داران در بین مردم اشاره کرد و گفت: آموزش قرآن و با سواد کردن کودک حتی اگر با شیوه صرف حفظ کردن و بدون تدبر و اندیشه باشد، موجب شده بود کاتب از احترام ویژه در بین مردم برخوردار باشد.

وی با استناد به مطالعات تاریخی مکاتب اردبیل ادامه داد: به عنوان مثال آخوند باجی یا عاقله زنی که بچه ها را درس می داد در تمامی مجالس شاگردان خود دعوت می شده و در صدر مجلس جای داشته است.

هدایتی تصریح کرد: دانش آموزان در مناسبت های مختلف هدایایی به کاتب عرضه می کردند و کاتبان از هدایا و هزینه اندک دریافتی از شاگردان امرار معاش می کردند.

به گفته وی زمانی که دانش آموزی موفق به ختم قرآن می شد مهمانی در منزل خود ترتیب می داد و با شیرینی و ناهار از کاتب و همکلاسی ها پذیرایی می کرد.

شاگردانی که شهرت جهانی یافتند

این محقق تاریخ اشاره دارد که به دلیل سواد و درایت ویژه در تعلیم و تربیت مکتب داران اردبیل توانستند چهره های شاخصی را تربیت کنند که امروز به شهرت جهانی دست یافته اند.

از آن جمله می توان به شاگردان مرحوم میرزا عزیز شامل خانواده موذن زاده اردبیلی، استاد تدین، استاد یحیوی شاعر و مرثیه سرای جهانی، غلام قنبرو حاج سلیمان مطلب زاده کارشناس ارشد ادیان و عرفان دانشگاه تهران اشاره کرد.

هدایتی افزود: درخشش شاگردانی از این دست در سایر مکتب خانه های اردبیل نیز مشاهده می شود بطوریکه تربیت یافتگان آن دوره هر یک نقش چشمگیری در پیشرفت و اعتلای فرهنگی، هنری، اجتماعی و... داشته اند.

اما با رواج مدارس و آغاز به کار اولین مدرسه اردبیل در سال 1322 به تدریج سهم فعالیت مکتب خانه ها کاهش یافت و وظیفه آموزش به مدارس سپرده می شود.

به عقیده مورخان مکتب خانه ها با وجود ضعف های شاخص در شیوه های تعلیم و تربیت از عناصری در زمینه تربیت و تعلیم بهره می گرفته اند که امروز با وجود پیشرفت های حاصل شده به عنوان ضروریات آموزشی تلقی می شود.

عناصری که در سایه مطالعه عمیق تر مکتب خانه ها می توان به درک و استنباط چرایی درخشش چهره های شاخص علمی، فرهنگی، مذهبی، اجتماعی و سیاسی از گذر آموزشی آن دست یافت.

...........................

گزارش: ونوس بهنود


موزه آموزش و پرورش اردبیل راه اندازی شود

نستانها > شمال > اردبیل
هدایتی خواستار شد:
موزه آموزش و پرورش اردبیل راه اندازی شود
اردبیل – خبرگزاری مهر: مدیر موسسه مطالعات تاریخ اردبیل خواستار راه اندازی اولین موزه آموزش و پرورش در این استان شد.

محمود محمد هدایتی در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به وجود اسناد شاخص از تاریخ آموزش و پرورش اردبیل تصریح کرد: راه اندازی موزه آموزش و پرورش به منظور معرفی حوزه فرهنگی و پرورشی استان ضرورت ویژه است.

وی تاکید کرد: قدمت آموزش و علم آموزی در اردبیل به چند قرن می رسد و با توجه به اسناد ممتاز طرح راه اندازی موزه به آموزش و پرورش پیشنهاد شده اما تاکنون مورد توجه قرار نگرفته است.

مدیر موسسه مطالعات تاریخ اردبیل با بیان اینکه با اجرای این طرح در دوره مدیران قبلی آموزش و پرورش و در مدرسه "کمال" واقع در کوچه عارف اردبیل موافقت شده بود، از مسئولان این سازمان خواستار عملیاتی شدن آن شد.

وی تاکید کرد: این موزه می تواند تاریخ غنی آموزش در این استان را معرفی کرده و به عنوان یکی از اقدامات شاخص فرهنگی در تاریخ استان ثبت شود.

هدایتی با اشاره به گردآوری اولین کتاب "تاریخ آموزش و پرورش استان اردبیل" اضافه کرد: در این کتاب پیشگامان آموزش و پرورش استان، مکاتب و مدارس معرفی شده اند.

وی با بیان اینکه این کتاب هم اکنون در مرحله تصحیح و چاپ است، یادآور شد: این مجموعه شامل تاریخ آموزش و پرورش اردبیل از زمان میرزا عزیز مکتب دار تا دوره پهلوی دوم بوده و به همین منظور تاکنون 400 قطعه عکس منتشر نشده از مدارس مختلف اردبیل از دوره پهلوی اول و دوم جمع آوری شده است.

مدیر موسسه مطالعات تاریخ اردبیل همچنین از انتشار جلد دوم این مجموعه نیز در آینده ای نزدیک خبر داد و تاکید کرد که در جلد دوم این کتاب نیز ادامه فرآیند شکل گیری آموزش و پرورش ارائه خواهد شد.

کیتابچی بهروز

کیتابچی بهروز

دوستان عزیزمان در هفته نامه آوای اردبیل مانند کارهای دیگرشان ویژه نامه ارزشمندی را به مردم اردبیل هدیه کرده اند وآن ویژه نامه کیتابچی بهروز است و دوست ارزشمندم محمد باقر نباتی مقاله مرا با نام ((بهروزکتابفروش محبوب من ))به چاپ رسانده است.

متن مقاله چاپ شده در ویژه نامه کتابچی بهروز درهفته نامه آوای اردبیل:



بهروزکتابفروش محبوب من

                               (نوشته محمود محمد هدایتی )

نکته اول:

                                                                            در فرهنگ شفاهی  ما  اردبیلی ها مواردی وجود دارد  که فقط و فقط مختص اردبیل است و در هیچ جای دنیا نمی توان یافت و یکی از این مورد مشهور شدن هر فرد با انصاف ،خوش رو ،خوش برخورد با اسم کوچک خود می باشد مثلا دواخانه حاج تسلیم ،ساندویچی حسن عمو،حسن آرتیست ،داروخانه جعفر آقاو...از این موارد اگربه اطرافمان دقت کنیم موارد زیاد می توان یافت ،بر خلاف کل ایران که نام خانوادگی معرف هر فرد است ولی در اردبیل اگر کسی بگوید حاج تسلیم همه می دانند که منظور حاج تسلیم داننده دوا فروش داخل بازار است با این مقدمه می خواهم فردی را معرفی کنم که اگر از هر طرف ورودی شهر که وارد می شدی و می پرسیدی کتابچی بهروز همه مرکز شهر را نشان می دادند و دیگر احتیاج نداشت بگویی بهروز فتاحی فرزند محمد قلی متولد 1318 با شماره شناسنامه 429صادره از اردبیل چون در اردبیل با توجه به آن فرهنگ منحصر بفردش هر چقدر هم کتابفروشی باشد و اسم همه بهروز باشد ولی همه می فهمند منظور سوال کننده بهروز فتاحی است کتابفروشی خوش اخلاق و خوش برخورد وبا معلومات .

نکته دوم :

هیچ وقت یادم نمی رود دهه شصت زمانی که سوم راهنمایی را می خواندم اولین باراو را دیدم و آدرس کتابفروشی بهروز را از دامادمان که در میدان سرچشمه مغازه داشتند گرفته بودم و با دیدن او  با آن فیزیک بدنی منحصر بفردش یک ربع پشت شیشه به او نگاه کردم و نمی دانم چه حسی بود که جرات وارد شدن به کتابفروشی را از من گرفته بود و زمانی به خود آمدم دیدم با ویلچر خود جلوی مغازه آمده وبه من نگاه می کند و من بلافاصله بدون اینکه سوالی از من بپرسد گفتم :((منم تیمور جهان گشا )) او خندید و گفت: پس تویی تیمور جهانگشا نمی دانستم باید به کلانتری زنگ بزنم و من با ترس گفتم نه منظورم کتاب منم تیمور جهانگشاست و نفسی کشید و گفت :راحت شدم فکر کردم تیمور جهانگشایی.

نکته سوم:

مرحوم بهروز خوب می دانست آن 300تومن 400تومن هایی که برای خرید کتاب به اومی دهم خیلی راحت بدست نیامده نتیجه ده روز صرفه جویی است که از پول مدرسه جمع کرده ام و همیشه در فروش کتاب به من وسواس نشان می داد کل کتابهای ذبیح الله منصوری را از بهروز خریده بودم و هر موقع کوشه کتابهای خود را نگاه می کردم کلمه بهروز که منظور کتابفروشی بهروز بود می دیدم و به یاد تیمور می افتادم و می خندیدم نکته جالب اینکه تا سال 1372که وارد دانشگاه شدم فکر می کردم نام خانوادگی وی بهروز است ودر این سال بود که برای اولین با ر فهمیدم که اسم کامل کتابفروش محبوب من بهروز فتاحی است .

آخرین نکته :

تابستان امسال که برای تکمیل کتاب تایخ آموزش و پرورش اردبیل اسناد دبیرستا ن صفوی را با دوستان خود مورد بررسی قرارمی دادیم به طور اتفاقی اسناد و مدارک تحصیلی مرحوم بهروز فتاحی را پیدا کردیم و انتشار این عکس و اسناد برای اولین بارشاید یادگاری باشد برای آن مردی که با تمام مشکلاتی که وجود داشت تا آخر عمر کتابفروش باقی ماند .                  روحش شاد

 

 

 

مقاله ای از استادم دکتر علی اکبر دیانت

مقاله ای از استادم دکتر علی اکبر دیانت

دکتر علی اکبر دیانت متخصص دوران صفویه و عثمانی که در سالهای دهه هفتاد در دانشگاه استاد ما در دروس عثمانی و صفویه بود وبه یاد سالهای ۱۳۷۱در دانشگاه آزاد واحد شبستر که در آن سالها دانشگاه فقط ۴کلاس داشت ولی الان دانشگاه آزاد شبستر دارای دو کتابخانه واقع در مجتمع یک و مجتمع دو می‌باشد که کتابخانه مرکزی دانشکده فنی و کتابخانه مرکزی دانشکده علوم انسانی و هنر می‌باشد که دارای ۴۶۲۳۶ جلد کتاب فارسی و ۷۰۰۰ کتاب انگلیسی می‌باشد. 

دانش‌آموختگان ۱۲۰۰۰
نوع واحد بسیار بزرگ

و به یاد مرحوم دکتر کامل میلان



 علی‌اکبر دیانت ،دایره المعارف بزرگ اسلامی :
اِبْراهیمْ‌پاشا،   دومین صدراعظم سليمان‌ قانونی‌ دهمين‌ سلطان‌ عثمانی‌ (حك‍: 926-974ق‌/1520- 1566م‌)، معروف‌ به‌ ابراهيم‌ پاشاي‌ «مقبول‌»، «مقتول‌» و «فرنگی‌» (صدارت‌: 929-942ق‌/1523- 1535م‌) (مراد بيك‌، 3/239؛ عثمان‌زاده‌، 24). او در پارغه‌ (پارگا، پارگه‌) از توابع‌ استان‌ يانيه‌ (يانيا) در اپير آلبانی زاده‌ شد.

پدرش‌ يونس‌ (اوزون‌ چارشيلی‌، «تاريخ‌ عثمانی»1، II/546) دريانورد بود (هامر پورگشتال‌، 5/36) و عثمان‌زاده‌ نسب‌ او را به‌ يانقو بن‌ ماديانه‌، بانی‌ افسانه‌اي‌ ديوارهاي‌ دفاعی‌ استانبول‌ می‌‌رساند (ص‌ 24). در كودكی‌، دزدان‌ دريايی‌ ابراهيم‌ را اسير كرده‌، در شهر مغنيسا (مانيسا، مغنيسيه‌) به‌ بيوه‌ زنی‌ ترك‌ فروختند. اين‌ زن‌ به‌ تربيتش‌ همت‌ گماشت‌ و او را دانش‌ و هنر از جمله‌ موسيقی‌ بياموخت‌.

سلطان‌ سليمان‌ كه‌ در ايام‌ وليعهدي‌ در مغنيسا می‌‌زيست‌، هنگام‌ گردش‌ در شهر صداي‌ ساز او را شنيد و آنچنان‌ شيفته‌ گرديد كه‌ به‌ رغم‌ ميل‌ صاحبش‌ او را خريد (هامر پورگشتال‌، 5/36؛ «دائرة‌المعارف‌ پادشاهان‌ عثمانی2» I/227) و در دفتر ويژۀ خود به‌ كار گمارد. ابراهيم‌ با ذكاوت‌ و لياقت‌ فوق‌العاده‌اش‌ توجه‌ و علاقۀ سليمان‌ را به‌ خود جلب‌ كرد و از چنان‌ محبوبيتی‌ برخوردار شد كه‌ سليمان‌ دوري‌ او را حتی‌ براي‌ مدتی‌ كم‌ تحمل‌ نمی‌‌كرد (مراد بيك‌، 3/244). او كه‌ يار وفادار و مشاور ارزشمند شاهزادۀ عثمانی‌ شده‌ بود، پس‌ از چندي‌ ابتدا مقام‌ «طوغانچی‌» (شكاربان‌ و مسئول‌ مرغان‌ شكاري‌) و آنگاه‌ مقام‌ اتاق‌داري‌ خاص‌ «خاص‌ اوداباشی‌» وي‌ را بر عهده‌ گرفت‌.

 

بعد از درگذشت‌ سليم‌ و بر تخت‌ نشستن‌ سليمان‌، ابراهيم‌ نيز همراه‌ ولينعمت‌ خود به‌ استانبول‌ آمد و در همان‌ مقام‌ اتاق‌داري‌ خاص‌ به‌ خدمت‌ مشغول‌ شد. علاقۀ سلطان‌ به‌ او روزبه‌روز افزون‌تر و دوستی‌ آن‌ دو مستحكم‌تر می‌‌شد. در پی‌ مخالفت‌ صدراعظم‌ پيري‌ پاشا با لشكركشی‌ سليمان‌ به‌ جزيرۀ رودس‌، فرمانرواي‌ عثمانی‌ كه‌ براي‌ ارتقاء مقام‌ ابراهيم‌ پاشا دنبال‌ فرصت‌ می‌‌گشت‌، پيري‌ پاشا را از صدارت‌ عزل‌ و بازنشسته‌ كرد و طی‌ فرمانی‌ در 13 شعبان‌ 929ق‌/26 ژوئن‌ 1523م‌ مهر صدارت‌ عظمی‌ را به‌ ابراهيم‌ پاشا (آغا) داد (عطايی‌، 93؛ قره‌ چلبی‌‌زاده‌، 419؛ منجم‌ باشی‌، 3/480؛ هامر پورگشتال‌، 5/36) و در عين‌ حال‌ بيگلر بيگی‌ روم‌ ايلی‌ را نيز به‌ وي‌ واگذار نمود (عثمان‌زاده‌، 24). پيشرفت‌ سريع‌ و روزافزون‌ ابراهيم‌ و انتصاب‌ وي‌ به‌ بالاترين‌ مقام‌ حكومتی‌ كه‌ برخلاف‌ عرف‌ معمول‌ در خاندان‌ عثمانی‌ انجام‌ يافته‌ بود، موجب‌ شگفتی و حتی حسد درباريان‌ شد و برخی‌ مدعيان‌ مقام‌ صدارت‌ را آزرده‌ خاطر ساخت‌، به‌ طوري‌ كه‌ احمد پاشا وزير ثانی‌ كه‌ در تاريخ‌ عثمانی‌ به‌ احمد پاشاي‌ خائن‌ شهرت‌ دارد و صدارت‌ عظمی‌ را حق‌ خود می‌‌دانست‌، مخالفت‌ آغاز كرد و خواستار حكومت‌ مصر شد. سلطان‌ سليمان‌ نيز براي‌ پايان‌ دادن‌ به‌ اختلافات‌ اركان‌ دولت‌ و كارگزاران‌ حكومت‌، با درخواست‌ وي‌ موافقت‌ كرد (منجم‌ باشی‌، 3/480؛ هامر پورگشتال‌، 5/36).

احمدپاشا در10 رمضان‌ 929ق‌/24 ژوئيه‌ 1523م‌ به‌ سوي‌ مصر حركت‌ كرد. او پس‌ از ورود به‌ مصر براي‌ به‌ دست‌ آوردن‌ سلطنت‌ در مصر به‌ مقدمه‌چينی‌ پرداخت‌. دربار عثمانی‌ پس‌ از آگاهی‌ از اقدامات‌ احمد پاشا، موسی‌ بيك‌، يکی‌ از مأموران‌ وفادار خود را مأمور سركوبی‌ وي‌ نمود ، امّا احمدپاشا با اطلاع‌ از اين‌ امر آشكارا علم‌ طغيان‌ برافراشت‌ (منجم‌ باشی‌، همانجا). اين‌ امر نخستين‌ حادثۀ مهمی‌ است‌ كه‌ ابراهيم‌ پاشا پس‌ از رسیدن به صدارت با آن روبه‌رو شده است. از سوی دیگر، وی، محمد بیک یکی از گماشتگان‌ سلطان‌ سليم‌ در مصر را كه‌ در ظاهر با احمد پاشا همكار و در نهان‌ طرفدار سلطان‌ عثمانی‌ بود، مأمور فرونشاندن‌ فتنه‌ كرد. احمد كه‌ ياراي‌ مقاومت‌ نداشت‌، فرار كرد و به‌ قبيلۀ بنی‌ بكر پناهنده‌ شد و سرانجام‌ توسط محمدبيك‌ دستگير شد و به‌ قتل‌ رسيد (همو، 3/481؛ هامر پورگشتال‌، 5/40).

پس‌ از اين موفقيت‌، ابراهيم‌ پاشا در 930ق‌/1524م‌ طی‌ مراسم‌ باشكوهی‌ كه‌ شخص‌ سلطان نيز در آن‌ حضور داشت‌، ازدواج‌ كرد. اگر چه‌ برخی‌ مورخين‌ عثمانی‌ مانند منجم‌ باشی‌ (3/481) و نيز هامر پورگشتال‌ (5/41) و به نقل‌ از آنان‌، تاريخهاي‌ اخير و حتی‌ «دائرة المعارف‌ اسلام3» او را شوهر خديجه‌ خواهر سلطان‌ نوشته‌اند، اما اوزون‌ چارشيلی‌ مورخ‌ بزرگ‌ معاصر ترك‌ نادرست‌ بودن‌ اين‌ موضوع‌ را ثابت‌ كرده‌ است‌. وي‌ به‌ استناد مآخذ دست‌ اول‌ قرن‌ 10ق‌ و بعد مانند طبقات‌ الممالك‌ و درجات‌ المسالكِ جلال‌زاده‌ مصطفی‌ چلبی‌ معروف‌ به‌ نشانچی‌ وقايع‌نگار و «رئيس‌ الكتابِ» ابراهيم‌ پاشا، كنه‌ الخبار تأليف‌ عالی‌، روضة الابرارِ قره‌ چلبی‌ زاده‌، حديقة الوزراء عثمان‌ زاده‌، و اسناد آرشيو «توپ‌ قاپو» ثابت‌ كرده‌ است‌ كه‌ ابراهيم‌ پاشا داماد خانوادۀ سلطنتی نبوده است، زیرا در هیچ یک از مآخذ فوق اشاره‌ای به این موضوع نشده و در نامه‌های متعددی که ابراهیم پاشا به مناسبتهای گوناگون در سفر و حضر به همسرش نوشته است، عناوین رایج درباری را به کار نبرده است. نویسندۀ مقاله معتقد است که این شبهه بر اثر تشریفات زیاد و پرشکوه و حضور سلطان در مراسم عروسی او که احتمالاً هزینۀ آن را نیز پرداخته، حاصل شده است (نک‍: اوزون چارشیلی، «ابراهیم پاشا...»4،XXIX/355-361 ). گذشته از این، نام همسر ابراهیم محسنه بوده است و نه خدیجه (همان، 361).

پس از فرونشانده شدن آشوب احمد پاشای خائن در مصر، حکومت آنجا به قاسم پاشا معروف به گوزلجه5 و «دفترداری» (امور مالی) آن به محمدبیگ واگذار گردید، اما بروز اختلاف میان این دو مأمور عالی‌رتبه، نظام امور مصر را از هم گسست. پادشاه برای حل این اختلاف به ابراهیم پاشا فرمان داد که به مصر برود. جمعه اول ذیحجۀ 930ق/30 سپتامبر 1524م، ابراهیم پاشا در حالیکه اسکندر چلبی «دفتردار». جلال‌زاده مصطفی چلبی «وقایع‌نگار»، خیرالدین «علوفه‌چی» و محمد صوفی‌زاده «چاوشی باشی» او را همراهی می‌کردند به اتفاق 30 نفر چاوش، 500 ینی‌چری با 10 فروند کشتی، از استانبول به سوی مصر بادبان کشید (صولاق‌زاده، 448؛ هامر پورگشتال، 5/43). سلیمان نیز به نشانۀ احترامِ صدراعظم خود، او را تا جزایر نزدیک استانبول بدرقه کرد. رسیدن موسم زمستان و طوفانهای شدید، ادامۀ سفر از راه دریا را غیرممکن ساخت (منجم‌باشی، 3/481) ابراهیم پاشا ناگزیر پس از سه هفته در خلیج «مرمریس» لنگر انداخت و تصمیم گرفت که از راه خشکی به سفر ادامه دهد (هامر پورگشتال، 5/43). وی ابتدا به حلب آمد، آنگاه در جمادی‌الآخر 931ق/2 آوریل 1525م وارد قاهره شد (صولاق‌زاده، 449؛ اوزون چارشیلی، «تاریخ عثمانی»،II/320 ) و ورود او با استقبال مردم مواجه گردید.

ابراهیم در مدت اقامت چند ماهه‌اش در مصر به دادرسی و از میان بردن نارضایی مردم و تنظیم امور پرداخت. وی براساس قوانین قاتبایِ غوری قانون جدید مالی وضع کرد. دو تن از شیوخ قبایل بنی حواره و بنی‌بقر به نامهای احمدبن بقرا و میر علی‌بن عمر را از مقام خود معزول نمود و زندانیانی را که به سبب عدم توانایی در بازپرداخت قروض خود دربند بودند، آزاد ساخت.

مسجد عمروعاص را به هزینۀ شخصی خود تعمیر نمود و میزان مالیاتی را که باید به خزانه واریز شود، تعیین کرد (صولاق‌زاده، 449؛ هامر پورگشتال، 5/44) و نیز سکه‌ای از زرِ ناب ضرب کرد که «ابراهیمی» نام یافت (عطایی، 93). ابراهیم پس از آنکه ادارۀ امور مصر را به سلیمان پاشا بیگلربیگی سوریه سپرد، از راه خشکی به استانبول مراجعت کرد. در میان راه مرعش به قیصریه از شورش ترکمانان ذوالقدر و اجاق‌زاده آگاه شد، اما با مذاکره با آنان و بازگرداندن املاک ضبط شدۀ ایشان، به غائله خاتمه داد و در 18 ذیقعدۀ 931ق/6 سپتامبر 1525م وارد استانبول شد (İA, V(2)/909؛ اوزون چارشیلی، «تاریخ عثمانی»، II/321). این حسن تدبیر و پیروزی وی در حل مسائل مصر، محبوبیت او را نزد سلطان عثمانی بالا برد. زمانی که ابراهیم در مصر بود، مخالفانش ینی‌چریها را تحریک کردند و به شورش واداشتند. شورشیان خانه‌های ایاس پاشا وزیر ثانی و عبدالسلام دفتردار او را مورد حمله قرار دادند. ابراهیم بعد از بازگشت مسببین حادثه را به شدت گوشمالی داد (منجم‌باشی، 3/481).

سیاست توسعۀ ارضی سلیمان قانونی، برخلاف پدرش سلیم، متوجه اروپا بود. دولت عثمانی که بخشی از شبه‌جزیرۀ بالکان را تسخیر کرده بود، مجارها را بزرگ‌ترین سد راه خود می‌دانست و به همین جهت در فرصتهای مناسب و به بهانه‌های گوناگون به مجارستان و توابع آن لشکرکشی می‌کرد که یکی از مهم‌ترین آنها لشکرکشی به مُهاچ6 است در این حمله، ابراهیم پاشا که تازه از مصر بازگشته بود به عنوان جلودار سپاه عثمانی به سوی بلگراد حرکت کرد. ابتدا قلعۀ پتروارادین (ورادین) بعد از 12 روز محاصره به دست ابراهیم پاشا گشوده شد (فریدون بیک، 547-548؛ هامر پورگشتال، 5/58)، آنگاه دژ مستحکم اُیلُلوق فتح گردید (همو، 5/59)، و ساکنان آن امان یافتند سلیمان به کسی که خبر این پیروزی را آورده بود 000‘1 سکه پاداش داد و از همراهان ابراهیم پاشا قدردانی کرد (همانجا).

ابراهیم پاشا در رأس قشون عثمانی، پس از عبور از رودخانۀ «دراوه» در 12 ذیقعدۀ 932ق/20 اوت 1526م واد صحرای مهاج شد، لکن در همین‌جا غافلگیر شد و به محاصره افتاد و نزدیک بود گرفتار آید که با حملۀ خسروپاشا و بالی‌بیگ حلقۀ محاصره شکست و ابراهیم از مهلکه نجات یافت (صولاق‌زاده، 453؛ فریدون بیک، 546-551).

پس از آن قلعه و شهر بودین(بوداپست؛ نک‍: قاموس الاعلام، ذیل بودَه) تسخیر گردید که غنائم و جنگ افزارهای زیادی از آنجا آورده شد. در میان این غنائم 3 تندیس بود که ابراهیم پاشا آنها را به استانبول آورد و در برابر کاخ خود واقع در میدان اسب‌دوانی (آت میدانی) نصب کرد (صولاق‌زاده، 459؛ هامر پورگشتال، 5/68). این عمل ابراهیم، اعتراض برخی از رجال و بدخواهان را فراهم آورد، به طوری که او را به بت‌پرستی متهم ساختند. در این میان، فغانی، شاعر معروف آن زمان با سرودن بیت زیر او را هجو کرد و به دنبال آن به دستور پاشا کشته شد:
دو ابراهیم آمد به دیر جهان
یکی بت‌شکن شد یکی بت‌نشان(قنالی‌زاده، 1/765).

هنگامی که ابراهیم پاشا درگیر نبرد در مجارستان بود، عده‌ای در آناتولی سر به شورش برداشتند. مهم‌ترین این یاغیان، قلندر نام از پیروان فرقۀ بکتاشیه بود. او با گردآوری 000‘30 نفر داعیۀ حکومت داشت و در آناتولی ناآرامی به وجود آورد (صولاق‌زاده، 464). این خبر هنگامی به سلیمان رسید که در قلعۀ وارداین بود. وی ابتدا بهرام پاشا بیگلربیگی آناتولی را با عجله به مقابلۀ قلندر فرستاد (همانجا) و پس از بازگشت به استانبول ابراهیم پاشا را به فرونشاندن فتنۀ قلندر مأمور ساخت.

ابراهیم با 000‘3 ینی چری و 000‘2 سرباز دیگر به جانب قلندر حرکت کرد. هنگامی که ابراهیم پاشا به آق‌سرای (ﻫ م) رسید، قلندر بکتاشی و اطرافیانش فرار کردند و بهرام پاشا بیگلربیگی آناتولی و محمودپاشا بیگلربیگی قرامان به تعقیب او پرداختند. در محلی به نام «صحیفه» میان طرفین جنگ شدیدی درگرفت که نیروهای ابراهیم شکست خوردند و عده‌ای از امیرانش کشته شدند و ابراهیم نیز به اِلبِستان عقب‌نشینی کرد (منجم‌باشی، 3/483). اطرافیان قلندر که از حملۀ مجدد ابراهیم پاشا بیمناک بودند، به تدریج او را ترک کردند. ابراهیم نیز با اغتنام فرصت در محلی به نام «باش‌ساز» باقیماندۀ نیروهای یاغی را منهزم ساخت و به فتنۀ قلندر خاتمه داد و در 13 ذیقعدۀ 933ق/11 اوت 1527م به استانبول بازگشت (همانجا؛ صولاق‌زاده، 465؛ هامر پورگشتال، 5/70-71).


بعد از مراجعت ابراهیم پاشا به پایتخت شخصی بنام ملاقابض، با مطرح کردن مسائلی چون برتری حضرت عیسی (ع) بر خاتم‌الانبیاء (ص) در کوی و برزن آشوب جدیدی برپا کرد. فناری‌زاده قاضی عسکر روم ایلی و محیی‌الدین چلبی قاضی عسکر آناتولی نتوانستند ادعای او را رد کنند. این امر موجب عدم رضایت مردم شد و سرانجام به دستور ابراهیم پاشا مجلسی به عضویت شیخ‌الاسلام کمال پاشازاده و سعدالدین مفتی استانبول تشکیل گردید. قابض در این مجلس محکوم و اعدام گردید (هامر پورگشتال، 5/72-73؛ صولاق‌زاده، 468).


سلطان سلیمان که در 935ق در تدارک لشکرکشی جدید به اتریش بود، با صدور فرمانی مبنی بر اهدای طبل و پرچم مخصوص و افزایش حقوق از 2 میلیون به 3 میلیون آقچه، ابراهیم پاشا را به مقام «سرعسکری» (فرمانده کل) منصوب کرد و به علما، وزرا، ارکان دولت و ضابطان ملک و ملت فرمان داد که اطاعت از او را واجب شمارند (فریدون‌بیک، 544-546).

همچنین 3 عدد پوستین ویژه تشریفات و 9 رأس اسب که یکی از آنها به زین و یراق و شمشیر مرصع مزیّن بود برای او فرستاد (هامر پورگشتال، 5/84). ابراهیم نخستین سرعسکر تاریخ عثمانی است. او ابتدا قاسم پاشا وزیر ثانی و بیگربیگی روم ایلی را در 3 شعبان 935ق/آوریل 1529م به عنوان جلودار به ادرنه فرستاد و خود نیز در 2 رمضان 935ق/10 مۀ 1529م همراه سلطان سلیمان از استانبول حرکت کرد و بعد از گذشتن از صوفیه و بلگراد به مجارستان رسید. یانوش پادشاه اَنْکَروس (مجارستان) به استقبال آمد و اظهار اطاعت کرد و حکومت آنجا مجدداً به وی واگذار شد (صولاق‌زاده، 471). در محرم 936ق/سپتامبر 1529م ابراهیم پاشا بار دیگر بودین را تصرف کرد. نیروهای عثمانی به مرزهای اتریش رسیدند، انگاه شهر وین را که تا آن موقع پای هیچ یک از نیروهای مسلمان به آن حدود نرسیده بود، محاصره کردند (منجم باشی، 3، 486؛ هامر پورگشتال، 5/87 به بعد).

مقاومت دلیرانۀ مدافعان شهر از یک سو و نامساعد بودن شرایط جوی از سوی دیگر، نیروهای عثمانی را مجبور ساخت که دست از محاصره بکشند و عزم مراجعت نمایند (هامر پورگشتال، 5/93-98). این نخستین ناکامی سلطان و صدراعظمش ابراهیم پاشاست. آن دو برای سرپوش گذاشتن بر این ناکامی، در نزدیکی وین دیوان بزرگ را تشکیل دادند. سلطان سلیمان، امیران شرکت کننده در این لشکرکشی را هر یک به فراخور حال پاداش داد که ابراهیم پاشا نیز یک قضبه شمشیر جواهرنشان دریافت کرد (هامر پورگشتال، 5/94). ابراهیم که در بازگشت در عقب نیروها حرکت می‌کرد، تاج مقدس مجارها را که به یغما گرفته بود، به آنان بازگرداند (منجم‌باشی، 3/487).

در 937ق دومین هیأت سفرات فردیناند امپراتور اتریش که شوالیه ژوزف دولامبرگ و نیکولایوریشیچ در آن عضویت داشتند با ابراهیم پاشا مذاکره و با پادشاه ملاقات کردند (هامرپورگشتال، 5/104). زمانی که هیأت مشغول مذاکرات صلح بود، یکی از سرداران فردیناند به نام کیلیوم، بودین را محاصره کرد و عده‌ای از کارگزاران عثمانی را به قبل رساند (همو، 110). همین امر سلیمان را برای بار پنجم به لکشرکشی به مجارستان- اتریش وادار ساخت. فرماندهی سپاه عثمانی این بار نیز با ابراهیم پاشا بود. این لشکرکشی که در اصل علیه شارل‌کن امپراتور آلمان بود غیر از تسخیر قلعه گونش7 (کوسگ8) (منجم‌باشی، 3/488؛ هامرپورگشتال، 5/112-114) نتیجۀ دیگری نداشت. این قبیل اقدامات نظامی بی‌حاصل از سویی و اندیشۀ حمله به ایران از دیگر سو، دولت عثمانی را وادار ساخت که هیأت اعزامی فردیناند و پیشنهاد صلح وی را بپذیرد. ژروم دوزارا، نمایندۀ اتریش با 10 نفر همراه به استانبول آمد. ابتدا با ابراهیم پاشا و سپس با سلطان ملاقات کرد. در این ملاقات از سفیر خواسته شد که با تسلیم قلعۀ اسْترگون به منازعات خاتمه دهد. این درخواست از سوی فردیناند پذیرفته شد و کورنولیوس دوبله چیوس شپیر9 به استانبول آمد (همو، 128-129).

ابراهیم پاشا نیز با اختیارات کامل از جانب دولت عثمانی مأمور مذاکره با سفیر گردید. سیاست و هوشیاری وی در این مذاکرات، به مناسبات خصمانۀ دو دولت پایان داد و به انعقاد نخستین عهدنامۀ صلح اتریش- عثمانی منجر شد (همو، 5/142). پس از امضای این قرارداد، سلطان سلیمان برای لشکرکشی به ایران آماده شد.

در این میان، اولامه سلطان امیر الامرای آذربایجان به دربار عثمانی پناهنده شد و با توجه به لشکرکشی شاه تهماسب به هرات و دوری وی از پایتخت سلطان عثمانی را تشویق کرد به ایران حمله برد. همچنین شورش شرف خان حاکم بدلیس علیه عثمانی (روملو، 237؛ قاضی احمد قمی، 1/215-216) اندیشۀ حمله به ایران را در او تقویت کرد. این بار نیز ابراهیم پاشا با عنوان «سرعسکر» فرمان یافت که به ایران برود. وی در اوایل ربیع‌الآخر 940ق/اکتبر 1533م با چندین هزار «سواره و پیاده و تفنگ‌انداز» (مطراقچی، 213-214) از استانبول خارج و عازم ایران گردید. تعداد لشکریان ابراهیم پاشا را 80 تا 90 هزار نوشته‌اند (اسکندر منشی، 1/67؛ روملو، 237؛ اولیا چلبی، 4/231). زمانی که ابراهیم به قونیه رسید خبر یافت که شرف بیک حاکم بدلیس کشته شده است (هامر پورگشتال، 5/145).

ابراهیم بلادرنگ امیر شمس‌الدین پسر شرف‌بیک را به امارت بدلیس منصوب کرد (بدلیسی، 563) و بدین وسیله از او دلجویی کرد، آنگاه به حلب رفت و زمستان را در آنجا گذراند. در همین شهر با کاپیتان خیرالدین باباروس افسر نیروی دریایی فاتح‌الجزایر دیدار کرد، همچنین با قلعه‌داران برخی از قلاع مرزی ایران مذاکرات دوستانه‌ای انجام داد و آنها را به همکاری در موقع حرکت قشون راضی ساخت. در رمضان 940ق/ مارس 1533م از حلب به سوی آذربایجان حرکت کرد و قلعه‌های اَرجیش، عادلجواز و اخلاط را تسخیر نمود (منجم باشی، 3/490؛ صولاق‌زاده، 483؛ هامر پورگشتال، 5/145).

 وی، در اول ذیقعدۀ 940ق/14 مه 1534م به دیار بکر آمد و پس از یک توقف 6 هفته‌ای برای سامان دادن نیروهایش، ابتدا اولامه را با 000‘10 نفر به تبریز فرستاد و خود نیز در ذیحجۀ 940ق/ژوئن 1534م با جمیع امرا و بیگربیگیها از دیار بکر خارج و در اوایل محرم 941ق/ژوئیۀ 1534م وارد تبریز شد و از همانجا اولامه را به اردبیل و خسروپاشا را به تصرف دژ النجق فرستاد و بدین ترتیب اکثر شهرهای آذربایجان به دست ابراهیم پاشا افتاد (روملو، 237-238؛ اسکندر منشی، 1/67؛ هامر پورگشتال، 5/148).

ابراهیم بعد از تسخیر تبریز، در محلۀ شنبِ غازان قلعه‌ای ساخت و 000‘1 نفر تیرانداز را به محافظت گمارد و آنگاه در ییلاق سعیدآباد (سعدآباد) در شرق تبریز اردو زد (همانجا). از سوی دیگر شاه تهماسب پس از شنیدن خبر آمدن ابراهیم به ایران، لشکرکشی در خراسان متوقف ساخته، به عزم پایتخت و مقابله با دشمن حرکت کرد. ابراهیم پاشا نیز بعد از آگاهی از توجه شاه تهماسب به سوی آذربایجان به سبب عدم توانایی در مقابله با وی و نیز با توجه به خواست ینی‌چریها مبنی بر حضور پادشاه در جبهه، از سلطان سلیمان خواست که به ایران بیاید و هدایت سپاه را شخصاً بر عهده گیرد (روملو، همانجا).

سلطان سلیمان که در اواخر ذیقعدۀ 940ق/مه 1534م وارد تبریز شد (برای آگاهی از جزئیات این لکشرکشی که به «سفر عراقین» شهرت دارد، نک‍: مطراقچی، جم‍؛ فریدون‌بیک، 584-587) و از آنجا به اورجان که اردوی ابراهیم پاشا در آن مستقر بود رفت و سپس آن دو به اتفاق به جانب سلطانیه حرکت کردند (مطراقچی، 216). شاه تهماسب نیز که در این موقع در قزوین بود، بهرام میرزا و القاص میرزا را به مقابله فرستاد. آنها در محلی به نام قره‌آغاج با ابراهیم پاشا به جنگ پرداختند، اما شکست خوردند و ابراهیم به سلطانیه آمد (روملو، 249). بارش برف سنگین و سرمای شدید ابراهیم پاشا و سلطان سلیمان را از ادامۀ عملیات بازداشت و آن دو، ناگزیر از راه ابهر، درگزین، همدان و قصرشیرین به بغداد رفتند (همانجا؛ مطراقچی، 216).

 ابراهیم بعد از رسیدن به موصل از محمدخان ولی بغداد خواست که صلح را بپذیرد. محمدخان که از وفاداران خاندان صفوی بود، اگر چه کلید شهر را برای ابراهیم فرستاد، اما خود پل روی دجله را منهدم ساخت و از راه بصره به دزفول آمد. به این ترتیب ابراهیم پاشا و سلطان وارد بغداد شدند (روملو، 252؛ اسکندر منشی، 1/68). هنگام اقامت در بغداد، اسکندر چلبی دفتردار که از همراهان ابراهیم پاشا بود و ابراهیم او را رقیب خود می‌دانست به تحریک و دسیسۀ وی به دستور سلطان کشته شد (منجم باشی، 3/491؛ صولاق‌زاده، 487؛ فریدون‌بیک، 592). همچنین در همین مدت سلیمان و ابراهیم به برخی امور سر و سامان داده و مرقد حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) را زیارت کردند (هامر پورگشتال، 5/151)، سپس بغداد را ترک گفتند و در 28 رمضان 941ق/2 آوریل 1535م عازم تبریز شدند (همو، 158؛ فریدون‌بیک، 593). در جنگ با فرستادگان تهماسب، نیروی جلودار عثمانی نتوانست مقاومت کند و شکست خورد. سلطان سلیمان که از این هزیمت به سختی برآشفته بود، امرایش را مورد مؤاخذه قرار داد (روملو، 257؛ اسکندر منشی، 1/69) و بعد از ورود به تبریز به اتفاق صدراعظمش ابراهیم پاشا به استانبول مراجعت کرد.

ابراهیم پاشا، بعد از بازگشت به استانبول با نمایندۀ دولت فرانسه ملاقات و دربارۀ حق قضاوت کنسولی مذاکره کرد و عهدنامه‌ای میان دو دولت منعقد شد (هامر پورگشتال، 5/160؛ جودت 1/349-351). این عهدنامه آخرین سند تاریخی زمان صدارت ابراهیم پاشاست. وی که 13 سال و اندی با قدرت تمام کشور را اداره کرد، از چنان مقام و منزلتی برخوردار بود که در میان وزرای عثمانی نظیر نداشت. ارتقاءِ از غلامی به صدارت او را دچار غرور بیش از حدی کرده بود به طوری که خود را همطراز سلطان می‌دانست و از عناوین خاص سلطنت استفاده می‌کرد. مثلاً در جریان «سفر عراقین» منادیان سپاه هنگام اعلان فرمان، او را «سرعسکر سلطان» خطاب کردند که این امر موجب اعتراض اسکندر چلبی گردید و حتی این موضوع را یکی از علل دشمنی ابراهیم با وی می‌دانند (اوزون چارشیلی، «تاریخ عثمانی»، II/337؛ هامر پورگشتال، 5/161).

علاقۀ مفرط پادشاه به او و نیز سیاست و تدبیر و کاردانیش او را مرد قدرتمند دولت عثمانی کرده بود. خودش در این باره به فرستادگان فردیناند چنین می‌گوید: «این دولت بزرگ را من اداره می‌کنم، زیرا تمام قدرت در دست من است. من ایالتها را تقسیم می‌کنم، مأموریتها را من می‌دهم. پادشاه بزرگ بدون تصویب من کاری انجام نمی‌دهد، زیرا که جنگ، صلح، ثروت و قدرت در دست من است...» (اوزون چارشیلی، «تاریخ عثمانی»،II/356-357). اما این قدرت فزون از حد که او را به اوج اقتدار رساند عامل سقوطش نیز گردید.

سلطان سلیمان که از قدرت فوق‌العادۀ او بیمناک شده بود، برای عزل وی در پی بهانه بود. لشکرکشی بی‌حاصل به ایران، اعمال خلاف قانون، بی‌احترامی به مقدسات در برخی مواقع، نقش وی در اعدام اسکندر چلبی و جز آن، سوءظن پادشاه را نسبت به وی افزایش داد تا سرانجام وقتی در شب 21 رمضان 942ق/15 مارس 1536م به روال معمول برای صرف طعام در دربار ماند و همانجا نیز به استراحت پرداخت، سحرگاه او را در بسترش مرده یافتند. گویند قره‌علی جلاد او را خفه کرد (منجم‌باشی، 3/491-492؛ هامر پورگشتال، 5/162-163). جنازۀ او در زاویۀ جان فدا واقع در محلۀ غلطه (گالاتا) به خاک سپرده شد (رفعت، 1/21؛ عثمان‌زاده، 26). ماده تاریخ درگذشت او «مست لاهوت» است (ایوانسرایی، 36).

ابراهیم پاشا گذشته از سیاستمداری، مردی ادب‌دوست و شاعرپرور نیز بوده است. گرچه «فغانی» به مناسبت هجو او کشته شد، اما شاعرانی مانند امینی (نوایی، 406)، خیالی (قنالی‌زاده، 1/354 به بعد) مورد حمایت او بودند. نیز چنانکه پیری رئیس می‌نویسد، با کمک مالی او کتاب بحریه را تمام کرد (پیری رئیس، 7). همچنین کتاب میسّرة العلوم در قواعد زبان ترکی که توسط «قدری» نوشته شده و در 933ق/1527م به او تقدیم شده است. ابن کمال نیز کتاب دقائق الحقائق را که مترادف ترکی برخی کلمات فارسی را تحقیق کرده، به او هدیه نموده است (ریو، II/514؛ اوزون چارشیلی، «تاریخ عثمانی»، II/595, 634؛ شیفر، 30). از ابراهیم پاشا آثار تاریخی و خیریۀ زیادی باقی مانده است که دو مسجد به نامهای سلطان سلیمان و ابراهیم پاشا در جزیرۀ رودس (چلیک کول،51-53)، ساختمان دیوان همایون (اوزون چارشیلی، «نظام دریاداری دولت عثمانی10» ،8)، مسجد «یاغ قپان»، تکیه‌ای در نزدیکی مسجد «قوم قاپی11» که زنش محسنه خاتون به نام او ساخته، مسجد، مدرسه، دارالحدیث، حمام و شیرآب برای استفادۀ مردم در شهرهای مکه، سلانیک، هزارگراد و قَوَله و کاخ مشهورش در میدان اسب‌دوانی در استانبول از آن جمله است (İA).

 *********************

مآخذ:
اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، 1350ش؛
اولیاچلبی، سیاحت‌نامه، به کوشش احمد جودت، استانبول، 1314ق/1896م؛
بدلیسی، امیرشرف‌خان، شرفخانه، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1343ش؛
پیری رئیس، چند صفحه از کتاب بحریه، ضمیمۀ Afetinan (نک‍: مآخذ فرنگی، جودت)، احمد، تاریخ، استانبول، 1306ق/1889م؛
رفعت، احمد، لغات تاریخیة و جغرافیة، استانبول، 1299ق؛
روملو، حسن‌بیک، احسن التواریخ، به کوشش چارلز نارمن سِدون، کلکته، 1931م؛
صولاق‌زاده، محمد، تاریخ، استانبول، 1297ق/1880م؛
عثمان‌زاده، احمد نائب، حدیقة الوزراء، استانبول، 1271ق؛
عطایی، عطاءاللـه (نوعی‌زاده)، حدائق الحقایق فی تکلمة الشقایق ذیل شقایق نعمانیة، استانبول، 1268ق/1852م؛
علیشیر نوایی، میرنظام‌الدین، مجالس النفائس، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، 1363ش؛
غفاری، احمد، تاریخ جهان‌آرا، تهران، 1343ش؛
فریدون‌بیک، احمد توقیعی، منشآت السلاطین، استانبول، 1274ق/1858م؛
قاضی احمد قمی، احمدبن حسین، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1359ش؛
قره چلبی‌زاده، عبدالعزیز، روضة الابرار المبین بحقایق الاخبار، به کوشش سعداللـه سعید و عبدالوهاب طاغستانی، قاهره، 1248ق/1832م؛
قنالی‌زاده، حسن، تذکرة الشعرا، به کوشش ابراهیم قوتلوق، آنکارا، 1978، 1981م؛
مرادبیک، محمدمراد، تاریخ ابوالفاروق، به کوشش عمر فاروق، استانبول، 1328ق/1910م؛
مطراقچی، بیان منازل سفر عراقین سلطان سلیمان‌خان، به کوشش یوردآیدین، آنکارا، 1978م؛
منجم‌باشی، احمد، صحائف الاخبار، ترجمۀ احمد ندیم، استانبول، 1285ق/1868م؛
هامر پورگشتال، یوزف، دولت عثمانیه تاریخی (تاریخ دولت عثمانی)، ترجمۀ محمدعطا، استانبول، 1332ق/1914م؛
نیز:    

Afetinan, A., Piri reis’in hayatı ve eserlerı, Ankara, 1983; Ayvansarâyî, Hafiz Hüseyn, Vefeyat-i selatin ve mesahir-i Rical, Istanbul, 1978; Çelikkol, Z., Rodos, taki Türk Eeserlerı ve Tarihçeleri, Ankara, 1986; İA; Osmanlı Padisahlari Ansiklopedisi, İstanbul, 1986; Rieu, Charles, Catalogue of the Persian Manuscripts in the British Museum, Oxford, 1966; Schefer, Charles Antoine Gallan, Istanbul’a air Günlük Anılar (1672-1673), Ankara, 1973; Uzunçarşılı, I. H., "Kanuni sultan süleyman’in vezir-i âzami makbul ve mektul Ibrahim Paşa Damadi degildi”, Belleten, Vol. XXIX, no 114, 1966, id, Osmanli devletinin Merkez ve Bahriye Teşkilatı, Ankara, 1983; id, Osmanli Tarihi, Ankara, 1983.

1. osmanlı Tarihi.     2. Osmanlı Padişahlari Ansiklopedisi.     3. EI2.     4. "Kanuni Sultan Süleyman’in…”         5. Gözelce     6. Mohács     7. Günş         8. Közeg         9.Cornelius Dupplicius Schepper         10. Osmanli devletinin Merkez ve Bahriye Teşkrilati.      11. kum Kaapi

سید محمد میرجوادی پیشکسوت نقاشی در اردبیل درگذشت

سید محمد میرجوادی پیشکسوت نقاشی در اردبیل درگذشت

به گزارش خبرنگار مهر، این هنرمند که بیش از 60 سال سابقه هنری را در کارنامه خود دارد، بعد از ظهر جمعه در سن 74 سالگی و بر اثر بیماری در اردبیل درگذشت. وی از سه سال پیش به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون تحت درمان بود.

میرجوادی که متولد 25 فروردین 1318 در محله قدیمی و تاریخی مسجد جمعه اردبیل است، نقاشی را از دوران کودکی و به صورت خودآموز فرا گرفت و در مدت فعالیت هنری خود آثار متعدد و ارزشمندی را در زمینه های مختلف بویژه دینی و مذهبی به یادگار گذاشت.

نقاشی گنبد مسجد تازه شهر، مسجد تازه میدان، نقاشی تمثال امام خمینی برای اولین بار در استان، نقاشی تمثال شهدای هشت سال دوران دفاع مقدس و همکاری با تهادهای فرهنگی و هنری از آثار این استاد نقاش اردبیلی است.

وی در اواخر عمر خود و در مهرماه سال گذشته در مراسمی با عنوان "عصر خاطره" به دلیل یک عمر فعالیت هنری و فرهنگی بویژه در زمینه دفاع مقدس و اعتلاء جایگاه فرهنگ معنوی و ارزشی جامعه در اردبیل تجلیل و قدردانی شده بود.

علاوه بر این مرحوم سیدمحمد میرجوادی در طول عمر هنری خود شاگردان زیادی را در عرصه هنر نقاشی تربیت کرد و از یک سال پیش نیز به تدریس در کارگاه های آموزشی نقاشی مشغول بود.

وی به دلیل اعتقادات قلبی و عشق به خاندان نبی اکرم (ص) و تربیت در مکتب اهل بیت (ع) بویژه امام حسین (ع) در طول زندگی خود آثار برجسته ای را در زمینه دینی و معنوی خلق کرد که بیشتر این آثار به مساجد استان اهداء شده است.

سیدبهرام میرجوادی فرزند این هنرمند نقاش دقایقی پیش در گفتگو با خبرنگار مهر با اشاره به ویژگی های بارز این هنرمند برجسته استان، بر تداوم راه هنری و اخلاقی از سوی شاگردان و پرورش یافتگان آن مرحوم تاکید کرد.

وی همچنین اعلام کرد که تشییع پیکر این هنرمند فردا از ساعت 14.30 دقیقه از مقابل مسجد پیرعبدالملک آغاز و در قبرستان بهشت فاطمه اردبیل به خال سپرده می شود. مراسم ترحیم وی نیز فردا و پس فردا در مسجد پیرعبدالملک برگزار خواهد شد.


 

مرحوم باباصفری

مرحوم باباصفری

بابا صفری در دهم مهرماه 1299 خورشیدی در خانواده ای کم درآمد در اردبیل چشم به جهان گشود. پدرش که عبدالعظیم نام داشت در "بادکوبه و "حاجی ترخان"تجارتخانه داشته و قبل از انقلاب 1917 روسیه از عرضه کنندگان و فروشندگان کالای ایرانی در بازار مکارۀ "نیژنه" و "نووگراد" بوده است. ولی با پیش آمد مذکور او نیز مثل تجار دیگر همۀ دارائیهای خود را از دست داده و با یک عبای کهنه و لباس مندرس خود را به اردبیل رسانیده است. این ایام مصادف با جنگ جهانی اول بود و در ایران، بویژه در اردبیل، هیچگونه داد و ستد بازرگانی صورت نمیگرفت و تأمین معاش خانواده های کسانی مثل او، از طریق پس اندازهای محدود و آنگاه فروش اثاثیۀ منزل ممکن میشد که آنهم بسبب کثرت عرضه و کمبود تقاضا بکمترین بهای ممکن فروخته میشد و گاهی از کارها نمی گشود.

شش ساله بود که بمکتب رفت. مکتبدار بانوی مهربانی بود که به "ربابه آخوندباجی" شهرت داشت. در آنجا الفبا و قسمتی از "عم جزو" را فرا گرفت. آنگاه در مکتبخانۀ مرحوم آخوند "ملا محسن خوشنویس" بخواندن قرآن و نوشتن خط و فراگیری برخی کتابهای سادۀ فارسی پرداخت. در فروردین یکهزار و سیصد و نه شمسی برای ادامۀ تحصیل به مدرسۀ تدین رفت و او را روی نیمکتی در کنار پنجرۀ کلاس دوم جای دادند 
رسم مدرسۀ تدین این بود که در اواخر خرداد یا اوایل تیرماه، همۀ شاگردان را در حیاط مدرسه جمع کرده کارنامه یا نتیجۀ امتحانات آنها را میدادند. در این مراسم غالبأ اولیاء دانش آموزان نیز شرکت مینمودند. آقای تدین در آنروز به شاگردان رتبۀ اول، دوم و سوم هر کلاس جایزۀ متناسبی باسم پری" میداد. آقای صفری نیز که رتبۀ سوم کلاس دوم شده بود یکعدد مداد مخصوص، که آنروزها با نقش عکس رضاشاه در روی لولۀ فلزی آن ببازار آمده بود، جایزه دریافت کرد. در سالهای بعد که او شاگرد اول میشد آقای تدین کتابهای درسی سال بعد را بدو پری میداد. پری یا جایزه ای که آقای تدین پس از پایان امتحانات نهائی کلاس ششم ابتدائی به او داد گرانبهاتر بود زیرا او در امتحانات کتبی آن دوره، که با سؤالات واحد و در زمان واحد در تمام آذربایجان صورت گرفت، در بین همۀ شاگردان مدارس این ایالت حائز رتبۀ اول شده بود. این جایزه عبارت از یک دوره لغتنامۀ دوجلدی بنام "فرهنگ

نوبهار" بود و به قیمت بیست تومان فروخته میشد. کسان او چند روز بعد آنها را با کسر چند قران از قیمت اصلی به کتاب فروشی "خیر" در اردبیل فروختند و از بهای آن یک دست لباس رسمی دبیرستان، که از پارچه ای بنام کازرونی دوخته میشد، و کفش و کلاه برای وی خریداری کردند.ء 
آقای صفری دورۀ اول متوسطه را نیز در دبیرستان تدین گذرانید و چون بالاتر از آن کلاس درسی در مدارس اردبیل نبود، لاجرم برای ادامۀ تحصیل عازم تبریز شد و در دانشسرای مقدماتی ثبت نام کرد. تحصیل وی در آن دانشسرا در خردادماه هزارو سیصد و هجده پایان یافت و او که در این دوره از تحصیلات نیز حائز رتبۀ اول بود علاوه بر دیپلم آن مدرسه، بأخذ یک قطعه مدال علمی از طرف وزارت فرهنگ نائل آمد و با حکم آن وزارت بعنوان دبیر دبیرستان "پوراندخت" اردبیل از شانزدهم شهریور 1318 به استخدام رسمی دولت درآمد و دو سال در آن دبیرستان تدریس کرد. با پیش آمدن شهریور 1320 وی بمدیریت "مدرسۀ سعدی" اردبیل انتخاب شد.ء

در آذرماه 1322 بفکر تأمین موجبات شغل بهتر به تهران رفت و بسمت نظامت "دبستان ثریای" پایتخت مشغول خدمت گردید. همزمان مطالب درسی سال ششم متوسطۀ ادبی را مطالعه نموده و در سال هزار و سیصد و بیست و چهار با اخذ دیپلم کامل متوسطه و قبولی در امتحانات ورودی دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران در آن دانشکده ثبت نام کرد.ء 
در سال 1325 دولت قانونی از مجلس گذرانید که بموجب آن سالانه سی نفر از فارغ التحصیلان دانشسرای مقدماتی که دارای دیپلم کامل متوسطه و پنج سال سابقۀ خدمت در فرهنگ باشند و در امتحان ورودی خاصی، که دانشسرای عالی ترتیب میدهد، پذیرفته گردند میتوانند بجای خدمت به ادامۀ تحصیل در آن دانشسرا بپردازند و حقوق و مزایای خود را کماکان دریافت دارند. آقای صفری در مهرماه هزار و سیصد و بیست و پنج اولین نفر نخستین دورۀ اجرای این قانون گردید و تحصیل در رشتۀ فلسفه و علوم تربیتی جانشین خدمت در مدارس شد. او در سال یکهزار و سیصد و بیست و هفت از دانشکدۀ حقوق و سال بعد از دانشسرای عالی فراغت تحصیل یافت و با عنوان معاونت ادارۀ فرهنگ به زادگاه خود بازگشت

آقای صفری بعد از 18 ماه اشتغال در مقام معاونت فرهنگ اردبیل در فروردین 1330 بتهران منتقل گردید و از سال تحصیلی بعد بریاست "دبیرستان ابوریحان بیرونی"، که یکی از پانزده دبیرستان موجود در پایتخت بود، منصوب شد

با بروی کار آمدن حکومت ملی آقای دکتر مصدق بارقۀ امیدی از آزادیها در جوامع و شهرها جرقه زد و ملت در امور جامعه امکان اظهار نظر یافت. مردم اردبیل هم بخاطر عملکردها و حسن خدمات گذشته، بابا صفری را به نامزدی شهرداری شهرشان انتخاب و به انجمن شهر معرفی کرده و سعی وافی نمودند تا او به این مهم نائل آید.ء
خود او در این مورد میگفت "در دهۀ دوم آبانماه هزار و سیصد و سی و یک به همراهی آقایانی که برای بردن من به اردبیل به تهران آمده بودند روانۀ آن شهر شدم. تقریبأ دو ساعت به غروب مانده در قریۀ نیر، واقع در شش فرسخی شهر، با جمع زیادی از مردم که به استقبال ما آمده بودند مواجه شدیم. بعد از قرائت خطابه و خیرمقدم به سوی شهر حرکت کردیم و از فردای همان روز خدمت به همشهریان عزیز را آغاز کردم.ء 
اولین کار من در شغل جدید تغییر در برنامۀ نظافتچیان و نظافت شهر، آن قسمت از وظیفۀ شهرداری که در دید اول بچشم میخورد، بود. بدین طریق که کوچه های شهر را بطور مساوی بین نظافتچیان شهرداری تقسیم کرده و از آنها خواستم که بهر طریق منطقۀ خود را تمیز نگاه دارند و همزمان با داشتن تماس مستقیم با مردم محلۀ خود، خواسته های آنان را از طریق سرپرست خود به اطلاع مسئولین دوایر برسانند و تا اخذ نتیجه پیگیری نمایند. مسئولین سازمان مرکزی نیز موظف گشتند که ظرف 24 ساعت بدان خواسته ها رسیدگی و اقدام نمایند. بدین طریق رفتگر شهرداری در جامعه حرمت و شخصیت تازه ای یافت".ء 
بابا صفری خدمت خود را در آن سازمان که موجودی صندوقش فقط سه ریال و هفتاد و پنج دینار و در مقابل مبالغ زیادی بدهکاری بود آغاز کرد و روزی که بر اثر کودتای بیست و هشت

مرداد 1332 شهرداری را ترک نمود بیش از ده ملیون ریال در صندوق آن سازمان موجودی بجای گذاشت. او در جواب دوستانی که قبول این پست را مصلحت نمیدانستند میگفت "من یک معلمم وکلاس درس من امروز بزرگ شده و بوسعت شهر اردبیل درآمده است. امیدوارم با خدمات صادقانه ام همشهریانم را متوجه وظایف شهرداری و اجتماعی آنان گردانم و اذهان خفته را بیدار و روحیات سرخوردۀ آنها را بحرکت درآورم".ء
گرچه مدت خدمتش در این مقام نه ماه بیشتر طول نکشید، و علیرغم آنکه پنجماه آن نیز زمستان سخت بود، بکارهای عمرانی زیادی توفیق یافت. آقای صفری بعد از برکنار شدن از مقام شهرداری به همان دوستان میگفت که "من خدا را شاکرم که با آنکه ساعات درس این کلاس بسیار کوتاه شد ولی در جامعۀ آمادۀ اردبیل تحول عظیمی بوجود آورد که اساس اقدامات اجتماعی بعد از آن قرار گرفت".ء
براستی هم مدت این کلاس خیلی کوتاه شد زیرا دولتین انگلیس و آمریکا در 28 مرداد 1332 طرح کودتای منحوس علیه ایران را به اجرا درآوردند. دولت ملی آقای دکتر مصدق سقوط کرد و طرفداران آن تحت تعقیب قرار گرفتند. در اردبیل حکومت نظامی اعلام شد و آقای صفری مجبور به اختفا گردید. یک هفته بعد از طرف استاندار آذربایجان احضار شد ولی چون اوضاع و احوال را برای ادامۀ خدمت مساعد نیافت به تهران رفت و در وزارت فرهنگ به ادامۀ خدمت پرداخت.ء

در سالهای بعد آقای صفری از طرف وزارت فرهنگ برای چهار مأموریت مطالعه و تحصیل انتخاب شد که یکسال آن برای طی دورۀ فوق لیسانس علوم اداری دانشگاه تهران، ششماه مطالعه در علوم اداری و تربیتی در کشور ایتالیا، دو ماه جهت طی دورۀ عالی مدیریت و روشهای اداری، که اصل چهار معروف آمریکا برای توسعۀ اطلاعات مدیران کشوری ایران ترتیب داده بود، و بالاخره یکسال تحصیل در رشتۀ عالی شهرداری، که از طرف دانشگاه کالیفرنیای جنوبی آمریکا در دانشکدۀ علوم اداری دانشگاه تهران دایر شده بود،

آخرین خدمات اداری آقای صفری معاونت سازمان اوقاف کشور بود که بمدت هفده سال طول کشید. خود او میگفت "این توفیق الهی بود که در این مدت موفق به ایجاد نظم و نظامی در وضع درهم ریختۀ موقوفات کشور گشتم و با تنظیم و به تصویب رساندن قوانین و مقررات جدید از بهدر رفتن و در واقع غارت این سرمایۀ عظیم خیرات عمومی، که بعد از نفت بزرگترین سرمایۀ کشور میباشد، جلوگیری کردم. امر حج را، که در سال 1351 ادارۀ آن به اوقاف و اینجانب محول شد، بنحو بیسابقه ای مرتب ساختم، و این کار در آن سال بحدی مرتب و چشمگیر بود که سفرای اغلب کشورهای اسلامی در عربستان، از طریق سفارت ایران مقررات و برنامه های تنظیم شده برای این اردوکشی عظیم دینی را خواستار گردیدند."ء

بابا صفری در آخر بهمنماه 1356 پس از مراجعت از مأموریتی که برای حسن اجرای برنامۀ سفر زائران ایرانی در عتبات عالیات در کشور عراق داشت، در خواست بازنشستگی کرد و پس از کوشش زیاد سرانجام از اول اردیبهشت ماه 1357 از خدمت دولت مرخص و از اول شهریورماه آنسال در ردیف بازنشستگان کشوری قرار گرفت

در سومین روز بازنشستگی پس از اعلام موافقت با درخواست "بانک اعتبارات و اصناف"، بابا صفری به سمت معاونت ادارۀ ساختمان بانک مزبور به مهندسین و کارپردازان پروژۀ یک ملیارد تومانی احداث یک شهرک مسکونی برای کارگران در حومۀ اصفهان معرفی شد و تصمیم بر آن شد که به محض دریافت موافقتنامۀ استانداری، کارهای ساختمانی آغاز گردد. اما این امر با شدت گرفتن انقلاب راکد ماند

پس از انقلاب و تصویب قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی در سال 1358، زمان تشکیل مجلس شورا فرا رسید و مردم اردبیل مثل دوران حکومت ملی آقای دکتر مصدق به فعالیت برخاسته و از طریق نامه و تلفنی از ایشان درخواست کردند که خود را نامزد نماید. در این راستا باز کسانی به تهران آمده و با اصرار ایشان را به اردبیل برده و برای وی و دو تن از دوستانشان ستاد انتخاباتی تشکیل داده و با یک دنیا علاقه به تبلیغات پرداختند. در مبارزات انتخاباتی قبل از انقلاب، شهرستان اردبیل به سه حوزۀ بخش نمین، بخش نیر و خود شهر تقسیم میشد و هر کدام یک نفر نماینده داشت

اما در این دوره از انتخابات برای کل شهرستان سه نماینده در نظر گرفته شده بود. با عنایت به اینکه جمعیت دو بخش نیر و نمین سه برابر شهرنشینان بود، رأی مردم شهر در اقلیت قرار گرفت و بابا صفری با کسب بیش از 27 هزار رأی از ورود به مجلس باز ماند

بابا صفری سرانجام در ساعت هشت و ده دقیقۀ بامداد بیست و سوم تیرماه 1382 خورشیدی برابر چهاردهم ماه ژوئیۀ 2003 میلادی، بعد از دوران کوتاهی بیماری قلبی کلیوی، در بیمارستان "سانکت یوران"، یکی از بیمارستانهای استکهلم پایتخت سوئد، چشم از جهان فروبست. پیکر او مطابق وصیتش به زادگاهش اردبیل منتقل و به صلاحدید مسئولین کمیتۀ برگزاری مراسم تدفین، در مزار شمارۀ یک قطعۀ مفاخر آرامستان بهشت زهرای آن شهر به خاک سپرده شد

بابا صفری در سال 1329 شمسی ازدواج کرده و حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر میباشد که همگی تحصیلات عالی دانشگاهی دارند. فرزند بزرگ او، با تحصیلات در رشتۀ اقتصاد و علوم اداری، در خدمت دولت است و در تهران اقامت دارد و سه فرزند دیگر در اروپا به کار و زندگانی مشغولند. ازاینرو وی و همسرش گاهی در ایران در کنار این فرزند وگاهی در اروپا در مجاورت فرزندان دیگر بسر میبردند

در پاسخ سؤال در بابت دیدگاهش در مورد گذشته ها بابا صفری میگفت "در ایران موفقیتها جز برای طبقۀ بخصوص همواره با سختی و مشکلاتی همراه است. منهم در گذشته های خود از آنها برکنار نبوده ام ولی از آنجا که من در تمام دوران خدمت و کارهائی که انجام داده ام نه این و نه آن بلکه همواره نفس خدمت و رضای الهی را در نظر گرفته ام، بلطف خدا بر همۀ مشکلات فائق آمده ام. من با این زمینۀ ذهنی از تمام آنات و لحظات گذشتۀ حیات خویش احساس وجد و خشنودی مینمایم. خوشوقتم که بهیچوجه و در هیچ شرایطی از جادۀ راستی و درستی پا بیرون نگذاشته ام و مهمتر از آن دربارۀ هیچکس، از دوست و دشمن، اندیشۀ بد و نابجا نداشته ام. خود را همواره فردی از تودۀ مردم پنداشته ام. نوکر پول و مقام نگشته ام. امید آنکه خدای بزرگ نیز از خطاهای دانسته و نادانسته ام در گذرد که او بخشایندۀ مهربان است."ء


 

وقف‌نامه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی

وقف‌نامه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی

یکی از نمونه های بارز کارهای شایسته در تاریخ اسلام، وقف اموال در راه‌های خیر و عام المنفعه است که تجلی واقعی و اولیه آنرا باید در زندگی و روش و سیره پیامبر وائمه معصومین علیهم السلام دانست.

مسئله وقف در اسلام از جایگاه رفیع و بلندی برخورد ار است و یکی از بهترین سنت‌های خیر و نمونه اعلای باقیات الصالحات و پر سودترین معامله در مسیر زندگی انسانی است.

صریح الملک،مجموعه ایست از اسناد و قباله‌های مزارها و آستانه‌ها و موقوفات که نمونه‌هایی از آن مربوط به آستانة شیخ صفی اردبیلی دردست هست و زین العابدین عبدی قوامی شیرازی و محمد طاهر سپاهانی آنها را گرد آورده اند.

این کتاب که تألیف عبدی بیگ شیرازی است به بازخوانی موقوفات شیخ صفی الدین اردبیلی میپردازد و سیاهه‌ای از موقوفات از دست رفته شیخ را که شاید فقط نامی از آن باقی مانده بازگو می‌کند، موقوفاتی که اکثر آنها به دوران صفویه که دوران رشد وقف در ایران بوده است باز می‌گردد.

در دوره صفویه، هزاران مورد وقف از زمان شاه طهماسب تا شاه عباس اول و تا آخر صفویه هر کدام به دلیلی، یکی از روی عشق به اهل بیت، دیگری عشق به درس و تحصیل طالبان علم دینی و سومی برای رها کردن اموالش از تصاحب حکومت در سراسر ایران ایجاد شده، ولی در دوره ‌های بعد بویژه در زمان نادرشاه و حکومت غاصب پهلوی بخاطر دین ستیزی رضاخان و پسرش بیشترین ظلم ها به سنت حسنه وقف شده و از میان رفته است.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وی با فتوای تاریخی خود «موقوفات باید به حال وقفیت باقی و عمل به وقف شود» روح تازه‌ای در کالبد موقوفات کشور دمیده شد.

صریح الملک با وجه تسمیه اردبیل آغاز و سپس تاریخچه و جغرافیای تاریخی اردبیل و اردبیل در سفرنامه‌ها و کتب تاریخی، تشکیل سلسل صفویه، بقعه شیخ صفی، شرح حال عبدی بیگ در کتاب صریح و سپس متن وقف نامه و قریه ‌ها آمده است.

در انتها نیز ترجمه متون عربی، نمایه کسان، جای ها و عکس‌ها آمده است.

کتاب صریح الملک وقف نامه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی با همکاری معاونت فرهنگی سازمان اوقاف و امور خیریه استان اردبیل کتاب «صریح الملک وقف نامه بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی» در شمارگان 2000جلد توسط انتشارات معاونت فرهنگی سازمان اوقاف و امور خیریه با تصحیح و اضافات:محمود محمد هدایتی در 404 صفحه انتشار یافته است.

نقش خلخال در نهضت جنگل

نقش خلخال در نهضت جنگل

تایماز نظمی

شد باقبال شهنشه ختم کار جنگلی

جنگل از خلخال و طارم امن شد تا انزلی

دولت دزدان جنگل سخت مستعجل فتاد

دولت دزدی بلی باشد بدین مستعجلی[1]

مقدمه                                 

" میرزا کوچک خان جهت تامین نیرو به سمت خلخال عازم بود که درمیان راه گرفتار برف و بوران شد و از پا در آمد."  این تنها جمله مشترک اکثر نوشته های تاریخی وتحلیلی درمورد نقش خلخال در نهضت جنگل می باشد.

چرا میرزا از میان شهرها و مناطق مختلف  تحت سیطره خویش خلخال را انتخاب کرد؟ نقش خلخالیها در نهضت هفت ساله جنگل چه بود که میرزای خسته و ناامید را به امید کورسوی همکاری رهسپار خلخال کرد؟ چنین سوالاتی نگارنده را به مطالعه در زمینه نقش خلخال در نهضت جنگل واداشت. بعد از اندکی مطالعه و کندوکاو در می یابیم خلخال نقش بسزائی در نهضت جنگل داشته است که متاسفانه تاکنون از قلم تاریخ نویسان افتاده است.

هرچند مقالات متعددی، سمینار و همایش های گوناگون دولتی و خصوصی در سالیان گذشته انجام شده است ولی محدود کردن نهضت جنگل به گیلان و عدم تبیین نقش مناطقی چون آذربایجان (خلخال، خمسه، اردبیل و... ) و مازندران از ناگفته های جنبش جنگل می باشد.

در این مقاله گوشه هایی از نقش خلخال و خلخالیها در شکل گیری و تدوام نهضت جنگل و هیئت اتحاد اسلام بیان شده است.

 

1-                       رهبر نهضت جنگل تحت تاثیر اندیشه استاد  شیخ عبدالرحیم خلخالی

میرزا کوچک خان سال‌هاي نخست عمر خود را در مدرسه حاجي حسن واقع در صالح‌آباد رشت و مدرسه جامع آن شهر به آموختن مقدمات علوم سپري كرد. در مدرسه حاجی حسن، با استادی پرشور و پراحساس و آشنا به مسائل روز به نام شیخ عبدالرحیم خلخالی آشنا شد. شیخ یونس شدیدا تحت تأثیر استاد و سخنان دلنشین او قرار گرفت‌.

مرحوم سیدعبدالرحیم خلخالی، مردی وارسته و نیک محضر بود‌. کلامش تأثیر عجیبی در مخاطبان می‌نهاد‌. در کلاس، تنها به درس قناعت نمی‌کرد‌. او در هر فرصتی سخن از مدینه فاضله به میان می‌آورد‌. از جامعه عاری از ظلم و جور و فقر و فساد، و از انسان کامل و کمالات و فضایل او صحبت می‌کرد‌. سخنان این استاد چنان اثری در یونس نهاد که او را در فکری عمیق فرو برد و از آن موقع به دنبال راهی برای بنا کردن مدینه فاضله و پاک کردن جامعه از زشتی‌‌ها و پلیدی‌‌ها بود‌.

سخنان معلم روشن بین و آزاده، شعله در جان میرزا کوچک خان افکند و او را در اندیشه های عمیقی فرو برد: چگونه می توان مدینه فاضله را بنیاد گذارد؟ از چه راه باید جامعه را از آلودگیها و زشتیها پاک ساخت و چگونه می توان عفریت فقر و بدبختی را بیرون راند؟ آیا جز مبارزه وسیله دیگری وجود دارد؟

 

2-                 مساعدت خلخالیها در آغاز قیام میراز کوچک خان

میرزا کوچک خان ابتدا از ناحیه فومن گیلان به فعالیت تشکیلاتی پرداخت .شاید اگر تلاش و اتحاد ملیون و خوانین خلخال نبود نهضت فقط به فومنات محدود شده و اجازه گسترش و توسعه پیدا نمی کرد. چرا که با موانعی چون نیروهای سردار مقتدر تالش، اشجع الدوله اسالمی، خوانین بلوکات خمسه، سپهسالار تنکابنی و فرزندانش، امیر عشایر خلخالی و از همه مهمتر تشکیلات مخفی سردار محی و... مواجه بود.

زمانی که نهضت جنگل قصد گسترش به غرب گیلان و ناحیه طالش داشت. سردار مقتدر بعد از اطلاع از نیت میرزا کوچک خان به حکم مجاورت و همکاری، از رشید الممالک بردار امیر عشایر خلخالی استمداد کرد. هرچند ابتدا رشید الممالک اظهار علاقه نشان داد ولی فعالیت ملیون خلخال از جمله مرحوم ناصر دفتر روائی باعث گردید نه تنها این همکاری و اتحاد خوانین ادامه پیدا نکرد بلکه باعث الحاق رشید الممالک و سردار مقتدر به میرزا کوچک خان و هیئت اتحاد اسلام گردید.

در کتاب سردار جنگل در این مورد چنین آمده است:"جنگلی ها پیش از آنکه سازمان اداری و جنگلیشان را آغاز کنند مصادف با عملیات خصمانه امیر مقتدر شدند و جنگی در بین شان در میگیرد که در راس قوا امیر مقتدر بود و از طرف دیگر میرزا کوچک خان و دکتر حشمت ، رشید الممالک شقاقی معروف به ابیش خان که بردار عظمت خانم فولادلو و امیر عشایر خلخالی بود به میانجی گری برخاست زیرا هم از هواداران جنگل و هم همسایه دیوار به دیوار امیر مقتدر (ضرغام السلطنه) بود و به کمک فکری سلطان الواعظین خلخالی که مردی پاک سرشت و شاعر پیشه بود و مرات السلطان رئیس دارایی خلخال، ناصر دفتر روائی و شجیع الدوله و انوشیروان کرگانرودی موجبات ترک مخاصمه و اصلاح طرفین را فراهم آوردبعد ها همین افراد همراه عده ای از شاهسون و از جمله آنها عظمت خانم فولادلو به فومن آمده سوگند وفاداری یادکردند و بگرمی پذیرائی شدند."

و محمد صادق مزینانی این واقعه را اینچنین بیان می کند: " به سال 1335ه ق، پس از شكست امير مقتدر (ضرغام السلطنه) و هم پيمانان شاهسون او از دلير مردان و برقرارى پيمان همبستگى بين خانهاى شاهسون خلخالى با هيأت اتحاد اسلام، زمينه براى كار و تلاش هيأت در خلخال فراهم شد و خلخال را به يکي از قدرتمندترين کانونهاي هيئت تبديل کرد.  "

لذا در راستای فعالیت خلخالی ها شعاع فعالیت نهضت جنگل درزمستان 1296 " .... در شرق تا استرآباد، در غرب تا زنجان در شمال تا آستارا و اردبیل و در جنوب  تا طارم سفلی گسترش یافت."

 

 

3-                 اوضاع سیاسی اجتماعی خلخال در دوران حکومت اتحاد اسلام

3-1 : میرزا کوچک خان در خلخال

بعد از واقعه پیوستن  سردار مقتدر به نهضت جنگل که با همکاری و همفکری ملیون خلخال انجام شد. میرزا کوچک خان به نقش سازنده خلخال پی بردند. و جهت مذاکره در خصوص استفاده بهینه از پتانسیل خلخال جهت پیشبرد اهداف نهضت جنگل به خلخال آمدند. ایشان در دهه سوم مرداد 1335هـ ق (1296 ه شمسی) به همراه همراهان خود از جمله خالو قربان ، حاج احمد كسائی،كربلا حسین و بعضی از سران نهضت به خلخال آمده مورد استقبال بی سابقه مردم قرار گرفتند.

بعد از ورود میرزا به خلخال امیر عشایر منزل حکومتی خود را برای نشیمن او ترتیب داد و برای مجاهدین و همراهان دیگر نیز منازل جداگانه معین کرد. بازار و دکانین سه شب متوالی آذین بسته و از طرف ملیون به اندازه ایی که وسایلش فراهم بود جشن عمومی گرفته شد. هیئت اتحاد اسلام بعد از اقامت یک هفته ایی در منزل حکومتی امیر عشایر، سپس منزل مخصوصی برای آنها تعیین شد و به آنجا نقل و مکان کردند.

میرزا کوچک به مدت دو ماه در خلخال اقامت داشت. در این مدت پس از ملاقات با مردم و مذاکره با روسای ایلات و ملیون در هرود آباد خلخال ، نظر مساعد آنها را برای همراهی با جنگلی ها و اجرای نیات هیات اتحاد اسلام جلب کرد.

 

3-2 : اوضاع سیاسی اجتماعی خلخال در زمان نهضت جنگل

 

 میرزا در مدت اقامت دو ماهه خود در خلخال هیئت اتحاد اسلام را تشكیل و سخنرانی و مجالس متعددی منعقد می نماید  ودر آنزمان كه خلخال در قحطی بسرمی برد كمك های زیادی به اهالی شهر وحومه ، همچنین به تجدید مدرسه  ناصری كه قبلاً توسط ناصر دفتر روائی تأسیس شده بود کردند.این مدرسه در این ایام به مدرسه اتحاد اسلام تغییر نام داده و مجدا بازگشایی گردید.

با مساعدت سید برهان خلخالی که در تبریز بود میرزا مهدی خان به عنوان معلم به خلخال اعزام گردید و مدرسه رسما در ماه صفر 1335 ه قمری افتتاح شد و مادامی که تشکیلات جنگلیها در خلخال دوام داشت مخارج آن را از طرف مالیه ، هیئت اتحاد اسلام جزو مصارف سایر ادارات خلخال پرداخت می شد.

همچنین در مدت اقامت هیئت اتحاد اسلام در خلخال، محکمه عدلیه تشکیل شد و یک نفر رئیس اجرا و عده ای از سواران خوانین را برای قراسوارانی حفظ انتظامات حوالی تعیین و قارالسلطنه رشتی را که یکی از اعضای هیئت اتحاد اسلام بود به نمایندگی خودشان که فی الواقع سمت حکومتی و ریاست بر ادارات دیگر داشت معین کردند.

و حقوق همه آنها و افراد قراسواران را ماه به ماه مرتبا از کسما که مرکز جنگلیها بود آورده و می دادند.

در همین ایام در اثر نیامدن باران قحط و غلا شدیدا حکمفرما و علوفه دواب بکلی نایاب بود در این ایام میرزا کوچک خان متعهد گردید در حدود پانصد خروار برنج از گیلان به خلخال فروخته و علاوه بر آن برای خرده خرید و حمل روستائیان موانع را مرتفع سازد.

همچنین در سال 1336 قمری مصطفی خان نامی را به نمایندگی اتحاد اسلام از خلخال به اردبیل فرستادند و در صدد بسط فعالیت آن فرقه در اردبیل آذربایجان برآمد. مصطفی خان در منزل حاج سید باقر سیدین منزل کرد و روز بروز به توسعه دامنه نفوذ آنها پرداخت.

باری پس از اینکه میرزا کوچک خان دست از ترتیب تشکیلات خلخال فارغ گردید و قارالسلطنه را به سمت نمایندگی خلخال و ریاست ادارات در خلخال گذاشته و خود به اتفاق مصطفی خان قزوینی و غیره که همراه داشت عازم کسماء گردید. تشکیلات جنگلی تا زمان خروج خوانین خلخال از نهضت جنگل ادامه داشت.

زمانیکه خوانین در رشت برای بازگشت به محلهای خودشان در حال مذاکره بودند جنگلیها کسان و نماینده خودشان را از خلخال احضار کردند و تشکیلات آنجا را بر هم زدند و مدرسه قصبه خلخال نیز بالطبع منحل شد و مدیر آنان به تبریز عودت کرد (اول بهار 1336 هجری قمری)

 

 

4-                  نقش بی بدیل خلخال در توسعه و گسترش نهضت جنگل

4-1 : الحاق خوانین خلخال به نهضت جنگل

در سال 1336 امیر عشایر به اتفاق پسران خود شهاب السلطنه و احمد پاشاخان و عده ای سوار از  خلخال و از مسیر ماسوله با موافقت ملیون خلخال به طرف کسما رهسپار شد. بین راه دو شب در خمیس و شال مانده و روز سوم به ماسوله وارد شدند و در آنجا خوانین دسته رشیدالممالک هم به نیروهای امیر عشایر اضافه گردید. سپس با تمامی همراهان و سواران خود که تقریبا 70 نفر بودند با طنطنه و استقبال شایانی وارد قصبه فومن شدند. بدین طریق خوانین خلخال به هیئت اتحاد اسلام پیوستند . عظمت خانم و برادرش همه قوای خود را در اختیار میرزا کوچک قرار دادند.

پس از الحاق خوانین ، میرزا کوچک خان به ناصر دفتر می گوید که از طرف هیئت تصمیم اتخاذ شده که امیر عشایر به سمت ایالت گیلان منصوب شود و از ناصر دفتر می خواهد که ایشان را به قبول این مسئولیت سنگین راضی کند.

شرط جنگلیها برای امیر عشایر این بود که ناصر دفتر به عنوان معاونت وی و یک نفر هم از هیئت منصوب شوند.

تا این موقع نفوذ جنگلیها در فومن و اخیرا به نواحی طالش منحصر بود و هیچگونه مداخله ایی در رشت و بندر انزلی نداشتند.

ناصر دفتر در این مورد می نویسد:" بعد از مذاکرات که حکومت امیر عشایر محقق گردید از فومن به کسما رفتیم و جنگلیها مشغول بودند در رشت زمینه را برای ورود امیر عشایر درست کنند.و این کار تقریبا یکماه طول کشید.تا جنگلیها نظمیه و سایر ادارات دولتی تحت نفوذ خودشان را در آورده و ششصد نفر قزاق ایرانی را که در رشت بودند با خود متفق ساختند و در این بین اعانه گزافی هم از تجار رشت گرفتند.

با مسافرت امیر عشایر  و همراهان به کسما نفوذ جنگلیها را در همه گیلان بسط و گسترش داده و تا تنکابن و مازندران پیشرفت کردند. چنانچه امیر اسعد  پسر سپهدار اعظم تنکابنی در اثر تهدید جنگلیها و آوازه سوق مجاهد و سواره امیر عشایر از مقاومت عاجز شده و بی اختیار به رشت آمده و تسلیم شد و اعانه گزافی داده داخل حوزه اتحاد جنگلیها شد."

 

 

4-2 تعیین امیر عشایر خلخالی به حکمرانی گیلان

 

بالجمله بعد از اینکه در رشت زمینه را صاف و موانع را مرتفع ساختند امیر عشایر با همراهان خود در سال 1336 با استقبال و طنطنه بسیار مجللی به شهر وارد شده و در عمارت حکومتی که از طرف جنگلیها آماده شده بود وارد و در بساط حکومتی مستقر گردید و برای سایر خوانین نیز منزل دیگر معین کردند.

امیر عشایر برادر عظمت خانم از طرف میرزا به عنوان حکمران گیلان تعیین شد. و پسر عظمت خانم یعنی امیر نصرت نایب والی گیلان شد.

 

5-                 خروج خلخالیها از نهضت جنگل و شکست هیئت اتحاد اسلام

در حالی که چند ماهی از اتحاد و همکاری خوانین با نهضت جنگل نگذشته بود عواملی چون حضور قوای روس در اردبیل، تحریک مخالفان جنگل و اعتماد بنفس بیش از حدسران نهضت جنگل و... باعث شد این اتحاد دوامی چندانی نیاورد و باعث خروج خوانین خلخال از نهضت جنگل گردد.

 در همين هنگام به امير عشاير خبر مي رسد قواي روسيه در اردبيل به قتل و غارت دست زده اند. امير عشاير و عظمت خانم در واقع حاكم اصلي اين منطقه بوده اند و بايد براي دفاع از اردبيل به آن منطقه قشون مي فرستادند. ميرزا اعلام كرد در چنين بحراني قادر نيست براي كمك به اردبيل نيروهاي جنگل را تضعيف كند و امير عشاير مجبور مي شود با قواي خود به سوي اردبيل حركت كند.

ميرفخرايي در كتاب سردار جنگل مي نويسد: .... مي دانستند كه اگر حمايت امير عشاير و خواهرش عظمت خانم را از ميرزا كوچك قطع نكنند نمي تواند كاري از پيش ببرند. بي شك دول خارجي مخالف ميرزا نيز به اين امر واقف بودند اما متاسفانه دسيسه هاي روسيه سرخ با ايجاد تفرقه توانست نيروهاي صديق را از ميرزا كوچك دور كند و رهبريت را با يك كودتا از وي بگيرد.

        ناصر دفتر می نویسد:" نظر به اثراتی که بدگوئیهای تدین از جنگلیها در مزاج امیر عشایر بخشیده بود و از طرفی نیز حقا اوضاع اردبیل بسیار وخیم شده و کار به جائی رسیده بود یا می بایست قوه کافی از طرف جنگلیها به اردبیل برسانند و در مقابل اقدامات دولت مقاومت کنند و یا ناچار امیر عشایر و خوانین دیگر که از جمله نوروزخانفولادلو بودبه محل خودشان برگشته و این غایله را بخوابانند و جزاین چاره دیگر نبود.

به همین خاطر امیر عشایر و رشید الممالک متفقا پیشنهاد شدید الحنی به هیئت اتحاد اسلام داده و پس از شرح مساعدتهای خود درباره آنها و تحمل هرگونه محدودیت و اینکه هیچگونه قدردانی از طرف جنگل به عمل نیامده است بالاخره جدا تقاضا کردند که یا بقدر امکان قوه و مهمات به اردبیل برسانند و یا باید خودشان رفته به هر نوعی که ممکن باشد در اطفاء نایره این فساد بکوشند

از آنجا که جنگلیها فکر می کردند به آنچه می خواستند تا آن موقع از وجود آنان استفاده و بسط کرده و تا اندازه ای هم قواء خودشان را تکمیل نموده بودند و دیگر چندان احتیاجی به وجود آنها نداشتند از طرفی هم نمی خواستند در اردبیل خودشان را با دولت طرف کنند فورا رفتن خوانین را بالتمام تصویب کردند.

آقاي ميرفخرايي در كتاب خود مي نويسد: امير عشاير در جنگ منجيل قواي خود را برداشته و از جنگل خارج شد.

    بدین ترتیب شهریور  1336 از طرف بعضی از هیئت اتحاد اسلام و نمایندگان جنگل خوانین را تا بندر انزلی محترمانه بدرقه کردند و بوسیله کشتی با خط آستارا عازم اردبیل و فولادلو شدند.خروج نیروهای امیر عشایر خلخالی باعث تضعیف نهضت جنگل گردید.

 

6- خلخالی های فعال در نهضت جنگل

همانگونه که ذکر شد خلخال نقش بسیار پررنگ و بی بدیلی در نهضت جنگل داشت. علاوه بر نقش خلخال می توان به برخی خلخالی های خارج از منطقه را نام برد که در پیشبرد اهداف جنگل نقش تاثیر گذاری داشتند. از جمله این افراد می توان به شیخ عبدالرحیم خلخالی ، سید جعفر پیشه وری ، ناصر دفتر روائی، شجاع لشگر خلخالی، سلطان الواعظین و... اشاره کرد.

7- خواب ابدی میرزا در خلخال

   بعد از نااميدي مردم از پيروزي نهضت جنگل و به بيراهه كشيده شدن نهضت، مردم با نيروهاي رضاخان همكاري مي كنند قواي دولت همه جا در كمين ميرزا بود و راه‌ها را زير نظر داشت و از آنجا كه مذاكرات صلح با جنگلي‌ها به نتيجه نرسيد نيروهاي دولتي به تعقيب جنگلي‌ها پرداختند. برخي از نيروها متفرق، تسليم و تعدادي نيز كشته شدند

و طومار جنگل درهم مي پيچد. اينجاست كه ميرزا در ميان هزاران مرد جوانمرد مملکت به شيرزن خلخالی پناه مي برد میرزاکوچک خان متوجه شهر خلخال گردید و اين انتخاب خود به تنهايي از اقتدار و جايگاه مهم اين بزرگ زن خبر مي دهد.

عظمت خانم به محض اطلاع از حركت ميرزا به سوي او، به رغم همه خطراتی که پیش بینی می کرد حاضر شد چند صد تن سوار به سرکردگی «قلیچ خان شاهسون» به پیشوازش بفرستد تا آن مبارز فرزانه را به سلامت و عزت تمام به مقصد برسانند.سواران مورد اعتمادش را به استقبال مي فرستد و فرمان مي دهد كه ميرزا را به هر نحو از دست دشمناني كه در تعقيب او بودند خلاص كنند و با جاه و جلال شايسته به سوي او بياورند. ولی دیگر دیر شده بود وميهمان بزرگ عظمت خانم خلخالی اسير سرما و بوران شد و در راه اهدافش جان باخت.

قبر میرزا کوچک خان به مدت 44 سال در قبرستان پایین روستای گیلوان بود و طبق درخواست نوه میرزا در سال 1344 نبش قبر صورت گرفت. و به سلیمان داراب انتقال داده شد.

 

8- سخن پایانی

آنچه ذکر شد برگ هایی از کتابی به همین نام می باشد.که در آینده نزدیک چاپ خواهدشد. در این مقاله با گوشه هایی از نقش خلخال در نهضت جنگل آشنا شدیم. که می تواند منبعی برای سرآغاز تحققیات بعدی خلخال پژوهان و محققان نهضت جنگل باشد.

همانگونه که اشاره شد خلخال در نهضت جنگل نقش بی بدیلی داشته است ولی با وجود نگارش هزاران کتاب و مقالات دراین زمینه  هیچ اثر ی هر چند مختصر در مورد نقش خلخال در این نهضت کبیر وجود ندارد.که هم اکنون وظیفه فعالین و دلسوزان منطقه است که به تحقیق و کندوکاو در این مهم پرداخته با برگزاری سمینار، همایش، تدوین مقاله و کتاب و روشهای دیگری به شناساندن این واقعه مهم به نسل امروزی بکوشند.

حال به نظر نگارنده اکنون جهت زنده کردن رشادت های خلخالیها در نهضت جنگل می توان  "یادبود" همکاری خلخال در نهضت جنگل را در امامزاده گیلوان تاسیس کرد که هم، نشانی از رشادتهای بی نشان خلخالی ها در نهضت جنگل باشد و هم باعث توسعه گردشگری منطقه گردد.

امید است با همکاری نماینده محترم مجلس، فرمانداری خلخال و دیگر مسئولان ذیربط شاهد به بارنشستن این پیشنهاد باشیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و مراجع:

1-    مجله گلبرگ  آبان 1381، شماره 35/

2-    کریمی بهنام/ آسیب شناسی نهضت جنگل، انتشارات عقیده سرا تهران چاپ اول 1382

3-    ناصر دفتر روائی/خاطرات و اسناد ناصر دفتر روائی

4-    ابراهیم فخرائی / نهضت جنگل

5-    محمد صادق مزینانی/ شبکه شاره – مقاله " هيأت اتحاد اسلام گيلان"

6-    موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل (tarikheardbil.blogfa.com)

7-    مصاحبه های خانم امیر احمدی  نوه عظمت خانم

8-    سید عبدالرحیم خلخالی- زعفر احد زاده

9-    سایت  خلخالیم(www.khalkhalim.com)

10-اردبیل در گذرگاه تاریخ / بابا صفری

11-تاریخ معاصر اردبیل/

12-اردبیل در عصر قاجار / صیاد نوری

13-گنجينه اسناد، فصلنامه تحقيقات تاريخى، شماره 35/43، سند شماره 6.

14-روزنامه ايران. شماره203 رجب 1336 هـ.ق.2

15-مجموعه مقالات" کنگره ملی بزرگداشت میرزا کوچک خان جنگلی"

16-دیوان بهار تالیف محمد ملک زاده چاپ 1336

17-«عظمت خانم شيرزني در نهضت جنگل» در شماره 988 روزنامه « شرق»

18-سردار جنگل، میراث ماندگار، ج اول، ص149؛ زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، حسن مرسلوند

 



[1] دیوان ملک الشعراء بهار