بر خلاف تصور عمومی فرش معروف اردبیل یک جفت بوده است نه یک طاقه

از آنجا كه فرش بر خلاف كارهاي فلزي يا سفالي،به واسطه ي ماهيتش زوال پذير است،موزه هاي دنيا هيچ نمونه اي از فرش هاي ايراني متعلق به قبل از قرن شانزدهم / دهم را ندارند. از قديمي ترين نمونه هاي باقيمانده،فرش معروف اردبيل است كه يكي از بزرگترين گنجينه هاي موزه ي ويكتوريا و آلبرت در لندن است و به سال 6- 1535 / 942 يعني دوازده سال پس از به سلطنت رسيدن شاه طهماسب تعلق دارد و فرش نقش شكارگاه ميلان كه حتي از آن هم قديم تر است و به سال 3- 1522 / 929 يعني سال هاي آخر سلطنت پدر طهماسب،اسماعيل اول،تعلق دارد.

فرش اردبيل كه امروزه در موزه ي ويكتوريا و آلبرت در لندن جاي دارد يك طاقه از يك جفت فرش است كه به سفارش شاه طهماسب و براي هديه به مقبره ي اجدادش در اردبيل،در كاشان بافته شده است. هر وجهي از وجوه فرش اردبيل شاهكاري از هنر قالي بافي است.اين فرش از آن دسته فرش هاي سنتي است كه ترنجي در وسط دارند و در ترنج
سه رشته طرح دنبال هم و سه گونه ي متفاوت حركت و رنگ با قوام و تناسب كامل بافته شده اند. در وسط فرش حوض سبز كوچكي قرار دارد كه با گل احاطه شده و روي آن شكوفه هاي نيلوفر شناورند. نقوش متقارن اسليمي به شكل لچكي هاي بزرگ،اين نگاره ي مركزي را توسعه داده و به چيزي كه در واقع حاشيه ي لچك ترنج است،بدل مي كنند و آن را به صر ترنج هاي خارجي پيوند مي دهند. در همان فضا و با حركتي در جهت مخالف،نوارهاي ابري شكل تجريد يافته قرار دارند كه با همان ترتيب و با طول همان محور بافته شده اند. رنگ اين نوارهاي ابري كه آبي و سفيد روشن تر مي باشد،به قدري به رنگ زمينه نزديك است كه وضوحشان از نقوش اسليمي بسيار كمتر است و با تناسب كامل جاي خود را در حاشيه ي مركز پر مي كنند.
نقش سوم مشتمل است بر شاخه ي پيچك و شكوفه هاي كوچك. نماي طرح فرانسوي تمجيد و ستايش است. زمينه به رنگ لاجوردي براق پرمايه اي است كه تموج آن درخشش فريبنده اي برروي كل طرح مي افكند. تعدادي شاخه پيچك كه هر كدام مسير خويش را دنبال مي كند،به دفعات يكديگر را قطع مي كنند و داخل هم مي شوند. به واسطه ي پيچيدگي و وابستگي متقابل شبكه ي شاخه ها به نظر مي آيد كه شكوفه ها با گشاده دستي به اطراف پراكنده شده و همه جا را پر كرده- اند؛اما در واقع تعداد شكوفه ها به نحو حيات آوري محدود است و وابستگي مكان آنها به ترتيب منطقي شاخه ها از هر گونه بي نظمي جلوگيري مي كند. (1)
فرش معروف ميلان كه آن نيز شهرت متشابهي دارد نمونه ي باشكوهي است كه از دسته ي بزرگ ديگري از فرش هاي ايراني يمني فرش نقش شكارگاه. نسبتِ (2) استاد بافنده ي آن،غياث الدين جامي نشان مي دهد كه وي از جام در خراسان آمده است. از آن جا كه تقريباً هيچيك از كيفيت هاي خراساني در فرش وجود ندارند،ا.آپم پوپ به درستي حدس مي زند كه غياث الدين و يا پدرش (احتمالاً جزو هنرمندان برجسته اي بودند كه درابتداي قرن شانزدهم / دهم خراسان را ترك كردند تا از فرصت هاي جديد و هيجان انگيزي سود برند كه به تازگي با آغاز رسانس صفوي در دربار شاه اسماعيل [در تبريز] فراهم شده بود) (3).
(اين فرش احساس عظمت و زيبايي را در بيننده القا مي كند) (4) ترنج وسط فرش سرخ رنگ است و با رنگهاي تو در توي غنچه و
گل و برگ نيلوفر و ابرهاي آبي كمرنگ به سبك چيني،پوشيده شده است. 0زمين ميدان اصلي شكارگاه به رنگ آبي لاجوردي تند و درخشان است) و پوشيده از طرحه هاي فوق العاده خوش رنگ و گل مي باشد.در مقابل اين زمينه ي رنگارنگ،(شكارچيان سوار بر اسبان سرخ يا سپيد،شتابان به اطراف مي تازند و سخت سرگرم از پاي درآوردن شكار بزرگي هستند. در همين حال بيشتر حيوانات بومي شمال ايران كه بسيار زنده و طبيعي تصوير شده اند و تعداد و تنوع آنها در هيچ فرش ديگري نظير ندارد،در كشاكش مبارزه و فرار به اين سوي و آن سوي مي گريزند) (5) تعداد رنگ هاي گوناگون مورد استفاده در فرش ميلان كه تقريباً بيست رنگ است،بيشتر از آن است كه در هر قالي شرقي قديمي ديگر استفاده شده است. (6)
همان گونه كه درقبل اشاره شد،اين شاه عباس اول بود كه با تأسيس كارگاه هاي قالي بافي در اصفهان،كاشان و ديگر نقاط،قالي بافي را به سطح صنعت ملي ارتقا داد. قالي هاي بافته شده از ابريشم و طلا در كاشان بافته مي شد و در اصفهان نه تنها فرشهاي گرانبهاي سفارشي شاه بلكه فرشهاي سفارشي اشخاص ديگر نيز به دست استادان بافنده ي كارگاه هاي سلطنتي بافته مي شد.
بسياري از اين فرش ها براي صدور بافته مي شد و خوشبختانه جزييات دقيق يكي از اين سفارش هاي صادراتي در دست است كه از سوي پادشاه لهستان سيگيسموند سوم (واسا) * (1632 – 1578 / 995 الي 2- 1041) سفارش داده شده است. سلطنت او تقريباً به طور كامل مقارن با سلطنت شاه عباس اول بوده است. سيگسموند در 1601 / 10- 1009 (ناظر خرج مورد اعتماد خود در دربار را به نام سفر موراتوويچ ** كه بازرگاني ارمني بود،با دستور سفارش چندين عدد قالي و نظارت شخصي بر بافت آنها،از ورشو به ايران فرستاد. خانواده ي ارمني موراتوويچ از دو نسل قبل تابعيت لهستاني كسب كرده بودند تا بتوانند چنين معاملاتي را انجام دهند.(7) ).
موراتوويچ به كاشان رفت و قالي ها را سفارش داد و به حضور شاه عباس اول بار يافت و به شاه توضيح داد كه سفير نيست و تنها (مردي تجارت پيشه) است.متعاقب آن در 1642 / 2- 1051 پادشاه سيگسموند هنگام ازدواج دخترش با امير ناحيه ي پالاتين در راين،برخي از اين فرش هاي ايراني را به عنوان جهيزيه به وي داد. شايد تغييراتي كه بافندگان ايراني به ميل خود در نشان سلطنتي لهستان،كه پادشاه سيگسموند ميل داشت در داخل طرح بافته شود،وارد كرده بودند،به مذاق او خوش نيامد:
تاج بالاي كتيبه در نشان سلطنتي با ريزه كاريهايي كه در غرب ناشناخته است تزيين شده،آن چنان كه برگ ها و غنچه هاي روي حلقه ي دور آن ما را به ياد كشتي هاي شرقي مي اندازد. سر عقاب در نشان به جاي اين كه به سمت چپ باشد به سمت راست است،پرهاي بال و دمش به جاي اين كه سفيد يك دست باشد با سياه و زرد آميخته شده است،پاهايش به جاي قرمز،آبي است و در عين حال نشانه ي خوشه ي گندم خاندان واسا به صورت گل آبي رنگي كه شبيه زنبقي قراردادي است،درآمده است. (8)

قالي ايران پس از صفويه

پس از حمله افغان‌ها به سال 1135 هـ ق سلسله صفوي به طور كامل فروپاشيد و كشور دچار هرج و مرج و آشفتگي شد. از وضع قاليبافي دوره مذكور اطلاع دقيقي در دست نيست. چرا كه به جز اندك شماري قالي چيزي بر جا نمانده است. نادر شاه كه در سال 1148 هـ .ق قدرت را به دست گرفت و تا سال 1160 هـ . ق پادشاهي كرد، چنان در تلاش براي توسعه كشور پهنانورش بود كه كمترين توجهي به ترويج امور هنري از خود نشان نداد. وي تنها به بر پا كردن كلات نادري در شمال خراسان همت گماشت و نيز در ضمن اجراي آن برنامه ساختماني، دستور داد ديوارهاي كوشك نوبنيادي را به سليقه او بانگاره يك بوته گلدار، مقتبس از شيوه نگاري گري هند بيارايند. چنان كه مشهور است نادرشاه در بازگشت از نبرد پيروزمندانه هند، بسياري از هنرمندان از جمله نگارگران آن سامان را در التزام ركابش به ايران آورد. يك پرده چهره سازي از نادر شاه كشيده شده كه وي را به زانو نشسته بر روي يك تخته قالي زعفراني رنگ نشان مي‌دهد و حاشيه‌اش با نقش گل‌هايي ملهم از نگارنگري هندي تزيين شده است. در زمان نادر به رغم بسياري از ناآرامي‌هاي ناشي از نبردها و لشكركشي‌هاي او، براساس آثار باقي مانده مي‌توان بر تداوم سنت قاليبافي در برخي مناطق تاكيد بيشتري داشت. كرمان از جمله اين مناطق است كه در آن تا اواسط قرن دوازدهم، به روال دوره صفوي قالي‌هاي بزرگ و مرغوب بافته مي‌شد. حتي شمار ديگري از قالي‌هاي كرمان كه تاكنون محفوظ مانده است، گواه آن است كه قاليبافي به رغم آشفتگي‌هاي همچنان به فعاليت‌ خود ادامه مي‌داده است. در سال 1172 بود كه صلح و آرامش دست كم در جنوب كشور برقرار شد و اين مهم به دست كريمخان زند انجام گرفت كه شيراز را پايتخت پادشاهي خود قرار داد و در اندك مدت آن را تبديل به شهري زيبا و دلگشا كرد. قاب بندي‌هاي از سنگ كنده كاري و كاشي‌هاي منقوش به گل و گياه، كه بازتابي بود از تزئينات شيوه هوندي به كار رفته در كلات نادري ، هر چه بيشتر زينت بخش مساجد و كاخ‌ها شدند.
قاجاريان در اوايل قرن سيزدهم بيرحمانه زنديان را از صفحه تاريخ حذف كردند و دست به كار وحدت كشور شدند (1210- 1343 هـ ق). آنها تهران را پايتخت خود قرار دادند و دوره قدرت و رونق تازه‌اي را به وجود آوردند. هنرها تحت سرپرستي بهتري قرار گرفتند و قاليبافي نيز به تدريج جان تازه‌اي يافت. زندگي پر شور و تجمل دربار قاجاري در پرده‌هاي رنگارنگ بزرگ بازتاب يافت و در نقوش قالي‌ها به تصوير درآمد. در اين دوره قالي هاي خراسان خوش درخشيدند و توجه بسياري به آنها جلب شد. قاين و بيرجند از مراكز عمده و معروف قاليبافي در سده سيزدهم هجري به شمار مي‌آمدند. طبق گزارش، كمپاني هند شرقي در سال 1790 ميلادي (1205 هـ . ق ) مي‌كوشيد تا پس از چند دهه متاركه معاملات ، از نو روابط تجاري خود را با ايران برقرار كند:

قالي خراسان كه به خاطر تابناكي رنگ‌ها و برتري بافتش به حق در سراسر جهان مقامي شامخ يافته، اكنون هر چه بيشتر مورد تقاضاي اروپاييان قرار گرفته است.
البته به نظر مي‌رسد قاجاريان در اوايل توجهي به قاليبافي نشان نمي دادند. حتي مراكز بزرگ قاليبافي شهرهايي همچون كاشان و اصفهان كه از اين بابت در دوره صفوي رونق شايان يافته بودند، آن زمان دچار انحطاط شدند. فقط خراسان در مقام معتبر باقي ماند و كرمان نيز در سطحي هر چند اندك و نازل‌تر، به بافتن قالي‌هاي خود ادامه داد. اما در پايان سده سيزدهم افزايش ناگهاني تقاضاي اروپاييان براي قالي‌هاي ايران، آن هم به مقدار زياد، باعث شد تا فرش ايران احيا شده و در همه جا مقدمات توليد انبوه و در پي آن توجه دولتمردان به آن فراهم شود. در واقع از آن هنگام كه صادرات فرش ايران بنا به تقاضاي غرب براي اولين بار از تبريز آغاز شد، فرش ايران به مرحله ديگري قدم نهاد كه اهميت آن در تجارت و درآمد ارزي امروز ايران انگار ناپذير است.
از همان زمان كه اولين محموله‌هاي فرش ايران در زمان ناصرالدين شاه از طريق تبريز به تركيه صادر شد. وقوع اين حادثه آنچنان مهم بود كه در اولين كارت پستال‌هاي ايراني در دوران قاجار، لحظه شكوهمند عدل بندي و حمل فرش توسط تجار تبريزي منعكس و به عنوان اخباري مهم به اقصي نقاط دنيا ارسال شد. فرش در زندگي و فرهنگ اجتماعي ايرانيان در اواخر دوره قاجار جنان اهميت و حرمتي يافت كه بازتاب آن را در نقاشي‌ها و مهمتر از آن در عكس‌هاي قاجاري مي توان ديد؛ آن گونه كه فرش عنصر تزييني و در تمام مجالس و اجتماعات از ضروريات شد. به همين روال بر روي عكس‌هاي قاجار مي توان تعداد بي‌شماري از فرش‌هاي آن عهد را ديد در تعداد زيادي از عكس‌هاي دوران قاجار كه مربوط به اجتماعات و حتي شخصيت‌ها است. فرش دستباف ديده مي‌شود حتي اگر عكسي از اشرار و محكومان درالخلافه گرفته مي‌شد. در زير پاي آنان فرشي گسترده بود در اواخر دوران قاجار و دو دهه اول قرن چهاردهم هجري ، تقاضاي زيادي براي فرش ايران و تجارت موفق آن باعث شد تعداد زيادي از شركت‌هاي خارجي از كشورهاي چون انگليس، آمريكا، سوئيس، يونان و ... به سرمايه گذاري در فرش ايران و توليد انبوه آن ترغيب شوند و فصل ديگري به تاريخ فرش ايران، خاصه تاريخ معاصر آن اضافه شود. بخشي از مهمترين و نفيس‌ترين فرش‌هاي ايران در همين ايام و به دستور همين شركت‌ها در شهرهايي چون كرمان، اراك، همدان، تبريز و مشهد بافته شد. شركت توليد كنندگان قالي شرق (O.C.M) عطيه بورس و زيگلر از بزرگ‌ترين اين شركت‌ها بودند.

قالي نفيس اردبيل  

 

 


كيفيت ميراثي را كه طراحان و استادان قالي باف صفوي براي نوع بشر بجا گذاشته اند از روي مطالعه مختصري درباب هفت قالي كه لااقل به عقيدة نويسنده عالي ترين قالي هاي جهان هستند مي توان استنباط كرد.

       من سعي نكرده ام كه در اين بحث چه از لحاظ ارزش هنري و چه تاريخ بافت و چه محل بافت تقدم و تاخري قائل شوم زيرا تعين قدمت قالي هاي قديمي كاري مشكل و حدسي بي احتياط است و تعيين محل بافت آنها هم آسانتر از مشكل اولي نيست و اين نكتة اخير بخصوص از بحث دربارة اولين قالي از هفت قالي معروفي كه ذكرش گذشت  يعني قالي معروف به اردبيل كه در موزة ويكتوريا و آلبرت است روشن مي شود.

        وجه تسميه اين فرش با قالي اردبيل  از آن جهت است كه متعلق به مكاني در اردبيل مي باشد كه مقبرة شيخ صفي الدين (كه اسم سلسلة صفوي از نام او مشق شده)و شاه اسماعيل بوده است. اين قالي را در سال (893 م/ق1311) تجارتخانه اي موسوم به «زيگلر و شركاء» مقيم تبريز بدست آورد.

كتيبة زير كه مطلع يكي از غزليات حافظ است بر آن بافته شده است.

 

جز آستان توام در جهان پناهي نيست                     

سرمرا بجز اين در حواله گاهي نيست

عملي غلام استادمقصود كاشاني في سنه 946

قالي اردبيل از لحاظ طرح و در بافت يكي از عالي ترين قالي هاي جهان است و چون داراي امضاي استاد و تاريخ بافت است يك سند مهم و درجة اول تاريخي هم بشمار مي ايد لذا اين قالي هستة مركزي دسته بندي گروهي از قالي هاي طرح ترنچي بسيار عالي و با شكوه گرديده است.

       اين دسته قالي ها از لحاظ سبك به هم شبيه هستند و مي توان با اطمينان كامل آنها را منسوب به اواسط قرن شانزدهم ميلادي دانست، زيرا در سال 946 هجري كه مطابق 1539 ميلادي است بافته شده است و سال 946 سيزدهمين سال دورة طولاني سلطنت 52 سالة شاه طهماسب صفوي است.

 

        تاروپود اين قالي از ابريشم است و گره آن از نوع گره فارسي است در هر اينچ مربع آن 17 گره در يك جهت و 19 گره در جهت ديگر موجود است و اين تعداد تقريباً مساوي تعداد گره هاي بهترين انواع قالي كاشان است كه در حدود بيست و پنج سال قبل بافته شده است.

        قالي اردبيل بر خلاف بسياري از قالي هاي مشهور همزمان خود طرحي آرام و موقرانه دارد . از تصاوير ناراحت كننده حيوانات و اشكال ديگر عاري است زيرا اين قالي براي مكان مقدسي تهيه شده بود و طبق دستور قرآن مجيد صورت سازي چه انسان و چه حيوان ممنوع است.

        طرح و بافت قالي عالي و قابل ستايش است. شانزده شمسه بيضي شكل به فواصل مساوي دورادور ترنج شانزده گوشه اي كه تقريباً گرد مي باشد قرار گرفته است و از روي اين طرح چنين مي توان استنباط كرد كه مي خواسته اند داخل گنبدي را نشان دهند كه دو قنديل طلايي از دو طرف سقف آن آويزان است طبق معمول يك ربع از ترنج وسط در هر يك از گوشه هاي قالي تكرار شده است و اين ابتكار بسيار خوش آهنگ و دلپذير است.

        حاشيه قالي كه بحق معروف جهان است دو كناره باريك دلپذير دارد و در ميان اين دو كناره طرح ابري بسيار استادانه گنجانده شده است، اين نوع حاشيه براي تمام كشورهايي كه در آن قالي مي بافند الگوي اصلي شده است.

          عموم متخصصين موافقت دارند كه يك قالي با اين طرح فوق العاده و اين مهارت و استادي در بافت جز بوسيلة اشتراك و تمركز مساعي گروهي از طراحان و بافندگان درجة اول كه متحملاً فقط در يك كارخانه قالي باقي سلطنتي متمركز مي شدند، ميسر نبوده است.

          چون در قسمتي از دورة سلطنت شاه طهماسب پايتخت وي شهر تبريز بوده است، بعضي عقيده دارند كه اين قالي هم در تبريز و در كارخانه سلطنتي كه به امر شاه تاسيس شده بود بافته شده است گذشته از متخصصين مزبور عقيده دارند كه دسته قالي هاي زيبا و عالي نقش ترنجي كه در قرن شانزدهم بافته شده است وبي شك شباهت و قرابت كاملي با قالي اردبيل دارند، همه در تبريز بافته شده است.

 قالي اردبيل در سال 946 هجري مطابق 1539 ميلادي تمام شده است ولي مدتها قبل از اين تاريخ شاه طهماسب كه متوجه شد شهر تبريز از نظر نداشتن حفاظ طبيعي در معرض خطر حمله دشمنان يعني تركان قرار دارد پايتخت خود را از تبريز منتقل كرده بود و بيم او هم كاملاً بجا بود زيرا در سال 940 هجري (1533 ميلادي) تركان شهر تبريز را گرفتند و در عرض بيست سال بعد لااقل چهاربار شهر مزبور بين تركان و ايرانيان دست به دست شده است .

     آيا مي توان باور كرد هنگاميكه شاه طهماسب پايتخت خود را به قزوين منتقل ساخت كارخانه قالي بافي سلطنتي را در تبريز گذاشت. و به اين ترتيب قالي هايي كه براي مسجد اردبيل سفارش داده بود در غياب او و در زمان اشغال تبريز به وسيله ترك ها تمام شده بود؟

       از جهات فني هم نمي توان پذيرفت كه تبريز محل بافت قالي اردبيل باشد زيرا اين قالي با گره معروف به گره فارسي بافته شده است، در صورتي كه اهالي تبريز ترك بودند وبي شك همانطور كه امروز هم با گره تركي قالي مي بافند آن روزها هم گره تركي بكار مي برده اند.

         البته ممكن است تصور كرد كه استاد مقصود بافندة اين قالي به همراهي چند صدنفر كارگر بافندة با شاه طهماسب به تبريز رفته و كارخانة قالي بافي سلطنتي را در آن شهر تاسيس كرده باشد و هنگاميكه شاه طهماسب تصميم گرفت پايتخت خود را به قزوين منتقل كند بافندگان و كارخانة ايشان به قزوين منتقل شده باشند در اين صورت قالي معروف به«قالي اردبيل» و محتملاً بيشتر قالي هايي كه جزو اين رسته به شمار مي روندو در قزوين بافته شده اند.

        ولي اگر چنين مي بود بايد قرائن و آمار و يا ذكري در تولد يا لااقل يك سنت افواهي از اين اقدام عظيم در قزوين به جاي مانده باشد، در حالي كه هيچ اثري باقي نيست و هرگز خود ايرانيان هم اشاره نكرده اند كه هيچ يك از قالي هاي دوره صفوي در قزوين بافته شده باشد به اين ترتيب اگر انتساب محل بافت قالي اردبيل به شهرهاي تبريز و قزوين بعيد به نظر مي رسد پس اين قالي و نظائر آنرا در كجا بافته اند.

        شهرهاي جنوب ايران يعني كرمان و شيراز و شهرهاي مشرق ايران يعني مشهد را نيز مي توان از نظر فني خارج از حوزة اين قياس داسنت سلطان آباد در قرن 13 هجري در قرن 19 ميلادي تاسيس شده است.

       در همدان گره تركي بكار مي رود و هيچ قرائن و آماري در دست نيست كه نشان دهد در اين شهر قاليهاي ظريف مي بافته اند.

       شهر اصفهان هم تا زمانيكه جانشين طهماسب يعني شاه عباس آنرا پايتخت خويش ساخت و در آنجا كارخانة قالي بافي سلطنتي ايجاد كرد مركز بافت قالي هاي ظريف نشده بود بنابر اين فقط شهر اردبيل مي ماند و شهر كاشان كه زادگاه خود استاد مقصود بافندة قالي اردبيل بوده است البته ممكن است اين قالي در خود اردبيل بافته شده باشد و به استاد مقصود ماموريت داده باشند كه بافندگان را با خود به آن شهر ببرد و شايد در همان مكاني كه قرار بود قالي بكار رود دارهاي قالي را برپا كرده باشند كتيبة قالي هم داراي مضموني است كه غرض از آن رساندن اين مطلب است كه قالي در مكان مقدسي بافته شده است ولي در اين مورد هم به هيچوجه سنت و افواهياتي در اردبيل نيست كه اشاره به اين موضوع بكند و هيچ قابل باور نيست كه اگر قالي در خود بقعه و يا در حوالي آن بافته شده است مسموعاتي در اين باره دهان به دهان نقل نشده باشد بالاخره قالي اردبيل را ممكن است در كاشان بافته باشند ولي دليل اين احتمال آن نيست كه نام بافندة آن «كاشاني» بوده است زيرا در كشوري كه نام خانوادگي وجود نداشته دكر موطن مشخص فقط اضافه اي براي شناسايي و تميز هويت او بوده است و نيز دليل نمي شود كه استاد مقصود كاشاني در كاشان مي زيسته و يا در آن شهر به پيشينة خود اشغال داشته است.

        ولي روي هم رفته مي توان در برابر تبريز با قزوين و يا اردبيل كه امكان بافتن قالي بقعه شيخ صفي در آنجا ضعيف است كاشان را به احتمال قوي تر حمل ساخت اين قالي دانست شهركاشان در عصر حاضر و در قرن هاي گذشته مركز كارهاي ظريف هنري بوده است.

       شاردن در قرن 16 ميلادي درباب كاشان چنين مي نويسد در هيچ يك از شهرهاي ايران بيش از كاشان و حوالي آن اطلس، مخمل، تافته و ابريشم خواب و بيدار و زري ساده و گل ابريشمي و پارچة زربافت و سيم بفت نمي بافند سرانتوني شرلي نيز تقريباً به همين نهج دربارة كشان سخن راند و بخصوص متذكر مي گردد «قالي هاي اين شهر از نظر ظرافت سبب اعجاب مي شود و البته در كاشان هميشه گره فارسي بكار مي رفته و اكنون هم معمول است.