عزاداری در اردبیل از دیدگاه اولئاریوس
عزاداری در اردبیل از دیدگاه اولئاریوس
اولئاریوس در باره عزاداری ایرانیان می نویسد: 13 ماه مه مصادف با اول ماه محرم و ايام عزاداري ايراني هاست که مدت ده روز را تا عاشورا به عزا مينشينند اين مراسم فقط در ايران انجام شده و در کشورهاي ديگر اسلامي از آن تبعيت نمي کنند.اين عزاداري به يادبود شهادت حسين (ع) فرزند علي است که بنابر روايت ايراني ها در طي جنگي که با سپاهيان يزيد کرد و اين سپاهيان مدت چند روز آب را به روي آنها بستند ، به اتفاق ياران و همراهان خود به شهادت رسيد در اين پيکار نابرابر 72 تير به بدن حسين اصابت کرد و «سنعان بن عنس » کاردي را در بدن امام فرو کرد و سرانجام به دست شمر به شهادت رسيد علت آنکه اين مراسم عزا مدت ده روز به طول مي انجامد آنست که دشمنان و کفار ، حسين و يارانش را که از مدينه به کوفه مسافرت ميکردند مدت ده روز تعقيب کرده و در فشار گذاشته بودند در اين ايام ، ايرانيها لباس سياه و عزا پوشيده و غمگين هستند ، شوخي و بذله گوئي نمي کنند، لب به مشروب نمي زنند و از منهيات پرهيز مينمايند.[1]
وی درباره عزاداری در اردبیل در ماه محرم می نویسد: در آن موقع در اردبيل مراسم خاصي انجام مي شد. نوجوانان در کوچه و خيابان دور هم جمع شده و دسته هايي را تشکيل مي دادند و با بيرق هاي بلند در حاليکه فرياد يا حسين ، يا حسين مي کشيدند به طرف مساجد و تکايا مي رفتند و در شب هاي سه روز آخر ايام عاشورا مردان هم در تکايا و در زير چادرهاي بزرگ اجتماع کرده و در حاليکه مشعل هائي در دست داشتند با فرياد و شيون زياد که خون به صورت آنها آمده و رنگ و رويشان سرخ مي شد ، عزاداري مي کردند. من به اتفاق چند نفر از همکارانم به تماشاي اين دسته ها در يکي از تکايا رفتيم ، آنها وقتي ما را مشاهده کردند ، دعوت نمودند که داخل شويم و به دست هر يک از ما يک شمع دادند ،مدتي در تکيه بوده و مراسم عزاداري را تماشا مي کرديم ، آنگاه دسته به حرکت آمده و با مشعل هائي که راه آنها را روشن مي کرد، در کوچه و خيابان شروع به گردش مي کردند[2].
در آخرين روز ايام عزاداري ، دستجات در خيابانها و معابر از صبح تا ظهر حرکت مي کنند و شب آن روز نيز در مراسم خاصي شرکت مي نمايند. محل اجتماع اصلي اين دسته جات در جلوي مزار شيخ صفي الدين است که پرچم و بيرق بلندي را که بنابر رواياتي فاطمه دختر پيغمبر (ص) بدست خود برافراشته و شيخ صدرالدين پسر شيخ صفي اين پرچم را از مدينه به اردبيل آورده است ، در آنجا نصب کرده اند. اين پرچم به طوريکه مي گويند موقعي که دستجات عزاداري حسين ، حسين مي گويند خود به خود تکان مي خورد و هنگامي که به ذکر مصيبت مي پردازند که چطور حسين را شهيد کردند تکانهاي پرچم شديد تر مي شود. من خودم شخصاً در آن محل نبودم که تکانهاي پرچم را به چشم ببينم ولي ايرانيها با تاکيد زياد به من مي گفتند که با چشمان خود ديده اند چگونه پرچم خودبخود تکان خورده و به حرکت در مي آيد[3].
ظهر روز عاشورا ، خان اردبيل به اطلاع سفيران رساند که امشب ايراني ها در آخرين روز دهه محرم مراسم عزاداري خاص خود را برپا مي کنند و چنانکه مايل باشيم اين مراسم را تماشا کنيم به منزل او برويم ولي بشرط آنکه از خوردن مشروب خودداري نماييم. اين دعوت را قبول کرديم و بعد از غروب آفتاب به منزل خان رفتيم خان جلوي در منزل خود از ما به گرمي استقبال کرد و دعوت کرد که روي صندليهايي که کنار در گذاشته بودند بنشينيم زيرا مراسم عزاداري در ميدان جلوي اقامتگاه خان انجام ميشد. خود خان در طرف راست در به تنهايي روي فرشي که گسترده بودند نشست .جلوي ما روي زمين سفره اي پهن کرده بودند که در آن انواع شيريني ها و شربت آلات را مطابق سبک و سليقه ايراني ها چيده بودند. جلوي در يک شمعدان بزرگ برنجي چهارپايه را روي زمين گذاشته بودند که شمع هاي زيادي در آن مي سوخت و در گوشه و کنار فانوسها و چراغ هاي روغني زيادي به در و ديوار آويخته بودند . جلوي ما يک شمعدان بزرگ چوبي گذارده بودند که در حدود 20 تا 30 شمع در آن ميسوخت، در وسط ميدان نيز شمعدانها و مشعل هاي زيادي روشن بود و طنابهايي بالاي ميدان کشيده بودند که با کاغذهاي الوان تزئين شده بود[4].
مردم شهر اردبيل در دستجات زيادي وارد ميدان شدند ، عده اي از آنها روي زمين نشستند و جمعي ديگر که مشعل ها و چوبهايي که سرآنها نارنج زده بودند ، در دست داشتند دور يکديگر دايره وار جمع شده و شروع به خواندن مرثيه کردند . در اردبيل پنج خيابان و محله وجود دارد و در هر محله اي نيز اصناف مختلفي هستند که هر يک جداگانه دسته اي درست کرده و در مراسم عزاداري شرکت مينمايند. اين دستجات قبلاً سعي مي کنند که از شعراي اردبيل بهترين اشعار و نوحه ها را گرفته و آن را به وسيله يک نوحه خوان خوش آواز در ميدان و در حضور خان به اجرا در آورند. و هر دسته که نوحه و اشعار بهتري را عرضه کرد مورد تشويق قرار گرفته و به افراد آن شربت مي دهند. بدين ترتيب آن شب اين دسته جات مختلف هر يک به دنبال هم جلوي خان آمده و در حاليکه دايره وار مي ايستادند نوحه خود را خوانده و مي گذشتند و اين مراسم در حدود دو ساعت به طول انجاميد و در پايان دسته ها دعا کردند که اعضاي سفارت ما به سلامت به حضور شاه برسند و در انجام ماموريت خود موفق باشند. در گوشه ديگري از ميدان هفت نفر مرد لخت و برهنه که فقط عورت خود را پوشانده و از سر تا نوک پاي خود را با نفت و مرکب سياه کرده بودند ، بالا و پايين پريده و دو سنگ را که در دو دست داشتند به هم کوبيده و فرياد مي زدند يا حسين ، يا حسين! به طوريکه مي گفتند در بعضي از مراسم ، عده اي نيز سراپاي خود را قرمز کرده و به رنگ خون در مي آوردند و به اين ترتيب در عزاداري شرکت مي نمايند[5].
وی در ادامه این گزارش می نویسد: پس از پايان مراسم عزاداري کلبعلي خان براي سرگرمي و خوشايند سفيران دستور داد تا آتشبازي مفصلي بکنند که اين کار با اعتراض و بدگوئي عده اي از ايراني ها واقع شد زيرا آنها مي گفتند پس از اين عزاداري بزرگ ، آتشبازي آنهم به خاطر خوشايند يک عده کافر فرنگي به هيچ وجه درست نبوده و خان نمي بايستي چنين کاري بکند. آتشبازي به اشکال مختلف قلعه و برج کوچک ، چرخ هاي آتشين ، ستاره ، فانوس ، قورباغه و غيره انجام شد و از همه آنها جالبتر شکل يک قلعه بود که فشفشه هاي روي حصار و برج هاي آن يکي پس از ديگر مشتعل شده و در پايان کار قلعه آتشيني نمودار مي شد ، فشفشه هاي مخصوصي نيز از طرف آنها آتش زده مي شد که «پاچه خيزک» مي گفتند و اين فشفشه ها به جاي هوا، ميان مردم تماشاچي رفته و لابلاي آنها مي چرخيد و البته در اين ميان تماشاچيان را بدون آسيب هم نمي گذاشت و سر و دست يا لباس آنها را هم مي سوزاند . در اين بين فشفشه هايي هم به طرف هوا شليک مي شود که در ارتفاع نسبتاً زياد منفجر گرديده و جرقه هاي ستاره مانند و رنگارنگ زيادي را به اطراف پخش مي کرد. نوع ديگر آتشبازي لوله هاي کوتاهي بود که آنها را با زنجير به زمين ميخ کرده بودند و در اين لوله ها باروت ريخته و از دهانه آنها آتش و جرقه به خارج پخش مي شد و آنها را ايراني ها «خمپاره» مي ناميدند[6].
اولئاریوس درباره دسته های عزاداری و قمه زنی در اردبیل در ماه محرم می افزاید: فرداي آنروز ، قبل از طلوع آفتاب مراسم تشييع جنازه شهيدان کربلا انجام شد ، بدين معني که دسته بزرگي با علم و کتل و بيرق با عده اي اسب و شتر که آنها را سياه پوش کرده و تابوت هاي نيلگوني را شبيه به اجساد روي آنها گذاشته بودند ، در خيابانها و کوچه هاي شهر شروع به گردش کردند. روي بعضي از شترها و اسبها کودکان و پسر بچه هايي را به عنوان بازماندگان شهداي کربلا نشانده بودند و به زين و روپوش نيلگون اين اسبها و شترها تيرهايي فرو رفته بود که به منزله تيرهايي بود که کفار و دشمنان حسين به طرف آنها پرتاب کرده بودند. روي بعضي از اسبها و شترها هم تير و کمان و شمشير و کلاه خود و زره و ساير سلاح قديمي را به عنوان سلاح باقيمانده از شهدا حمل مي کردند. پس از طلوع آفتاب اين عده در جلوي مزار شيخ صفي جمع شده و به تيغ زني پرداختند. بدين معني که عده اي با چاقو ، بازوهاي خود را خراش داده و مجروح مي کردند و جمعي هم رگهاي خود را زده و از آنها خون جاري مي شد ، به طوريکه تا حوالي ظهر زمين اين ميدان را خون فرا مي گرفت. عده اي از پسران و نوجوانان که بازوهاي خود را خراش داده و مجروح کرده بودند با مشت روي اين جراحات کوبيده و تمام سر و صورت و دست خود را خونين کرده بودند. ايراني ها اين کار را به يادبود خونريزي و شهادت حسين و ياران او مي کنند و معتقدند با خوني که از آنها جاري مي شود گناهان شسته مي شود و کساني که در ايام عاشورا و روز شهادت علي و عيدقربان بميرند ، آمرزيده خواهند شد[7].