توغ ، شعار یا علمی مخصوص تجمعات و تظاهرات ایینی- مذهبی شیعیان ایران ، شعیان در ایام سوگواری و ماههای محرم و صفر در پای توغ گرد می آیند و سینه می زنند و ان را با خود همراه علم و علامتهای دیگر در گذرها و محله ها می گردانند. در مواقع دیگر سال نیز ان را در تکیه ، حسینیه ، قهوه خانه ، یا خانۀ یکی از بزرگان محله نگه می دارند.

پیشینه: این اشعار- که نامش به صورت طوغ ، طوق و توق نیز آمده (دورفر ، II/622)- در طول تاریخ تغییر و تحول شکلی ، معنایی و کاربردی زیادی یافته است. توغ را واژه ای ترکی و در لهجۀ اویغوری «توک» و بر گرفته از «تو»ی چینی دانسته اند (پورداود ، 302؛ EI2 ,X/590). در نوشته های چینی کهن «تو» علمی بود که در پیشاپیش تابوت مردگان می کشیدند (پور داود ، همان جا).

توغ دسته مویی از گاو بزرگ ختنی موسوم به یاگ[1] بود که همچون طره بر سر نیزه و علم نصب می کردند. این گاو را به سبب موی بلند و نرم ابریشم گونه اش در فارسی غژغا و (= کژگاو: گاو ابریشم) ، و در زبانهای اروپایی به همان نام تبتی یاک و در ترکی قطاس می نامیدند (همو ، 295؛ برهان... ، ذیل پرچم و کژگاو؛ دورفر ، II/619؛ «فرهنگ...[2]» ، II/2463؛ EI2ف همان جا).

کهن ترین نشانه از کاربرد موی کژگاو به مثابۀ علم در گزارش یک بازرگان یونانی به نام کوسمس[3] در سفر به هند در سدۀ 6م امده است. او به ارایش اسبان و علمهای پایوران (سپاهیان) هندی در میدان های جنگ با طره هایی از موی این حیوان اشاره می کند (پور داود ، 300). گروهی از قبایل ترک که احتمالاً به کژ گاو دسترسی نداشتند ، از موی اسب ، طره و پرچم می کردند و سر انها را گاهی با ماهچه یا هلال ماه می اراستند. این علامت بزرگ ترین نشان آنان بود که توغ نامیده می شد (همو ، 302؛ پاکالین ، II(1)/522؛VII ، EI1؛ نیز نکـ: EI2 ، همان جا).

در ترکی عثمانی قدیم تاجی از موی اسب یا پر مرغ را نیز که نشان دهندۀ مراتب نظامی امیران سپاه بود ، توغ می نامیدند (اولغون ، 463؛ اوزون چارشیلی ، 56). مثلاً در سلسله مراتب سپاهی ترک میرلوا یا سنجق بی ، بیلربی ، هر یک به ترتیب یک ، دو و 3 توغ ، و وزیراعظم 5 توغ ، و سلطان در زمان جنگ 7 یا 9 توغ داشتند (EI1 ، نیز پاکالین ، همان جاها). همچنین دریادار را توغ میرال ، سرهنگ را توغ بی و سرتیپ را توغ جنرال می گفتند (اولغون ، همان جا).

در دیوان لغات الترک علم ، غبار برخاسته از سم اسبان ، کوس و طبل و آب بند (کاشغری ، 3/92) ؛ در لغت چغتای و ترکی عثمانی توک (موی) ، قُطاس (موی یا دم حیوان دریایی) ، سنجق (علم) ، بیرق ، قیل(موی) و پشم (بخاری ، 1/120) ؛ نیز علامت سلطنتی ، پرچم جنگ و جا و محل تجمع سپاهیان در میدان جنگ (پاکالین ، نیز EI2  همانجاها) به معنای توغ امده است.

بنا بر اسناد تاریخی موجود ، توغ در آغاز ، کاربرد سپاهیگری داشته ، و از علایم و بیرقهای  امیران و سپاهیان درجنگ بوده است. طبری ، (224-310ق) در جنگ اسد بن عبدالله حاکم خراسان با خاقان ترک  و امیر خُتلان در 109ق. 727م چند جا به «طوقات ترک» در سپاه خاقان اشاره میکند (7/1167 ، 123 ، 127) توغ از بیرقهای سپاهیان مغول بود. چنگیز خان (حکـ 600- 624ق) توقی سپید 9 پایه داشت که به هنگام فراخوانی و جمع کردن افراد سپاه ، یا پیروزی در جنگها با برپا کردن طوی (جشن) ان را در زمین فرو میکرد (رشید الیدنف جامع ... ، 1/127 ، تاریخ ...... ، 57) ، توق سیاه یا «قراتوق» نشان و علامت اربابان و روسای نظامی مغول بود که «توقچی» ان را حمل میکرد (ولادیمیر تسف ، 291 ، حاشیه 6). در تشکیلات دولت قراقویونلو و اق قویونلو داشتن توغ یا توق (تاجی از مو یا پر مر؛) از لوازم و ضروریات فرمانروایی  بود ومراتب هر امیر و فرمانروایی  به شماره توغهایش شناخته میشد (اوزون ، چارشیلی ، 40).

در دوره صفوی (سا . 907 – 1148ق) حمل توغ به صورت عَلَمی خاص در میان سپاهیان ، به ویژه سپاهیان قزلباش ، معمول بود. این علمها را کسانی که به انها توغچی (توغدار ، بیرقدار و در ترکی عثمانی توغ بیکی یعنی سنجقدرا ، نکـ: بخاری ، همانجا) میگفتند ، در پیشاپیش سپاه حمل میکردند (بلوکباسی ، نخل – گردانی ، 101-102). بر سر این علمها معمولاً ماهچه ای نصب میکردند (اسکندر بیک ، 1/595). در این دوره هر گاه کسی به منصب امیری مفتخر میشد ، یک «طبل و علم» - که نشانه امیری بود – برای او میفرستادند. این طبل و علم را مرادف «توق و نقاره» گرفته اند (قاضی احمد ، 1/90 فف 2/ 944 ؛ نیز نکـ:  رهربرن ، 40).

توغ در سپاه نمادی از قدرت و شوکت ومقاومت بود. پس از رسمی شدند مذهب تشیع در زمان شاه اسماعیل (سا. 907-930ق) در ایران ، نوعی توغ با این مفهوم نمادین نقش مذهبی – ایینی یافت و به تجمعات مذهبی و طریقتهای عرفانی راه پیدا کرد و در زمره شعارها و علمهای مقدس دینی قرار گرفتن (بلوکباشی ، همان ، 102). کاشفی توغ مداحان را نوعی نیزه پرچم دارد واز علامات مخصوص این گروه معرفی میکند و در معنای ان مینویسد: توغ را در لشکرگاه میزدند تاهر کس بداند که جایش کجاست. در معرکه گیر به واسطه ان به حد و مقام خود پی برد (ص 286 ، 288).

توغهایی از دوره صفوی بازمانده که کاربرد ایینی – مذهبی داشته است و وقف تکیه ها و مراسم عزاداری امام حسین (ع) بوده اند ؛ از جمله  کهنترین انها ، توغ اهدایی شیخ حیدر ، پدر شاه اسماعیل ، موسس سلسله صفویه به تکیه اردبیل بوده است که شاه طهماسب ان را به قزوین اورد (گلریز ، 380-381). از توغهای کتیبه دار با تاریخ دوره صفوی ، توغهای موجود در حسینیه های کاشان و اصفهان هستند ، مانند توغ محله سیغن کاشان با تاریخ 1020ق ؛ توغ حسینیه محله توده بید گل کاشان ، 1100ق ؛ توغ شهشهان اصفهان ، 1113ق ؛ و توغ حسینیه خانقاه بیدگل  ، 1095 ق (معتمددی ، 1/579- 583).

شکل و ساختمان: توغ مذهبی معمولاً یک تیغه فلزی با سر فولادی گلابی شکل یا سرو مانند با زبانه ای بلند دارد که روی یک صندوقچه فلزی کوچک مشبک ضریخ مانند و بر پایه ای چوبی یا فلزی چلیپا شکل استوار است. روی تیغه آیاتی قرانی و برخی ادعیه کنده یا با زر کوبیده شده است.

روی محور  افقی پایه توغ معمولاً  دو طاووس فلزی متصل به چپ و راست بالای کاسه یا شکم تیغه  ، دو سر اژدهای دهان گشوده فلزی بر امده است. تندیسهای طاووس و اژدها ، هر یک بیانگر  رمزهای نهفته در ذهنیت مذهبی جامعه شیعه ایران بوده است.  تیغه های توغهای قدیمی دو بدنه گلابی شکل داشت که به یکدیگر  وصل بودند و یک تیغه چهار پر منحنی شکل را میساختند (بلوکباشی ، همان ، 101 ، قهوه خانه ها ....  ف173 ؛ برای وصفی دیگر از شکل و ساختمان و تزیینانت توغ ، نکـ: ستوده ، 328).

پاتوغ و پاتوغ داری: در قدیم ، در برخی از شهرها ، هر محله توغی داشت که ان را در تکیه ، حسینیه و قهوه خانه یا در خانه یکی از بزرگان و روحانیان یا سر محله ها نگهداری میکردند. مثلاً شهر قم 5 توغ تاریخی داشت (ظاهراً هنوز هم موجود است) که هریک به یکی از محله های قدیمی شهر کاشان نیز هر یک توغ مخصوص خود داشتند (نکـ:  معتمدی  1/576- 577). توغها علامت و نماد محله ها و جماعت ساکن در انها بودند.

جاها و محله هایی را که توغ در انها نگهداری میشد ، پاتوغ («پا» فارسی + «توغ» ترکی) مینامیدند (بلوکباشی ، نخل گردانی ، 102). در تهران پیش از دوره قاجار و در دوره شاه طهماسبی ، فقط یک پاتوغ به نام «پاتوغ دانگی» ، در شمال محله یهودیها معروف بود (ستوده ، همانجا). در دوره مظفرالدین شاه ، شهر تهران را به 5 محله و هر محله را به چند پاتوغ ، و هر  پاتوغ را به نایبی با چند پلیس سپردند (امار.... ، 354). پاتوغدار از سرشناسان و گاهی ریش سفیدان و پهلوانان خوش نام محله شناخته میشد ، مانند پاتوغ سید جعفر یا پاتوغ داران ، نکـ: امار ، 359؛ ستوده ، همانجا).

قهوه خانه هایی که در انها توغ نگهداری میشد ، بنا بر نقش اجتماعی خود ، رفته رفته میعادگاه اهل حرفه و صنعت و محل تجمع پهلوانان و لوطیان از هر قشر و لایه و طبقه ، و به اصطلاح پاتوغ  انها شد (بلوکباشی ، قهوه خانه ها ، 9-8). کسانی را که در یکی  از این قهوه خانه ها  و اطراف توغها گرد می امدند ، پاتوغی میخواندند (همو ، نخل گردانی ، نیز فقیهی ، همانجاها). پاتوغداری در هر محله ، یکی از پهلوانان و لوطیان پیش کسوت و دلیر وصاحب اخلاق و نیک رفتار برعهده داشت (لغت نامه .... ، ذیل پاتوغ دار)

توغ گردانی: در ایام عزاداری ، مردم هر محله توغ مخصوص محله خود را که نشان و امتیاز محله شان به شمار میرفت ، حرکت میدادند و پیشاپیش دسته سینه زن در شهر میگرداندند (معین ، ذیل توغ ، قس : علم کشی چینیهای باستان در پیشاپیش تابوت در همین مقاله ؛ نیز نکـ:  ه د ، تابوت گردانی). توغ را پیش از حرکت دادن با انداختن چند تخته طاق شال ترمه و چند قواره پارچه سبز بر روی محور افقی  ان می اراستند (بلوکباشی ، قهوه خانه ها ، 173).

توغ را در روزهای خاصی حرکت میدادند ، مثلاً در کاشان توغ را درشب و روز عاشورا ، روز هفت امام (ع) در روز رحلت پیامبر (ص) در 28 صفر و روز شهادت حضرت امیر المومنین علی (ع) در 21رمضان از محلهای خود بیرون میآورند و در پای ان سینه میزنند و بعد ان را در محلات قدیمی و بازار میگردانند (معتمدی ، 1/576). توغ کشان توغ را به نشانه کشته شدن حضرت ابوالفضل عباس ، علمدار امام حسین (ع) و واژگون شدن علم او ، به طور خمیده حمل میکنند (همو ، 1/584-585).

در شاهرود هر ساله مراسم توغ بندان و توغ  گردان روز پنجم ماه محرم برگذار میشود. در این روز معمران محله تکیه زنجیری بازار ، توغها را از خانه های محله ها جمع میکنند و به مساجد و تکیه های محله های خود میبرند. بعداً توغها را از انجا به محله قلعه ولووا منتقل میکنند و در انجا انها را به یکدیگر وصل میکنند و دسته های «طوق بندان» (توغ بندان) تشکیل میدهند. و با سینه زنی و نوحه خوانی انها را به مزار کهنه میبرند و باز میگردانند (برای شرح طوق بندان ، نکـ: شریعت زاده ، 292 – 295).

ماخذ: امار دارالخلاقه تهران ، به کوشش سیروس سعدوندیان و منصوره اتحادیه ، تهران ، 1368ش؛ اسکندر بیک منشی ، عالم آرای عباسی ، تهران ، 1350ش؛ اوزون چارشیلی ، اسماعیل حقی ، «نگاهی به تشکیلات دولتهای قراقویونلو و اق قویونلو»  ، ترجمه وهاب لی ، تحقیقات تاریخی ، تهران ، 13762ش؛ شمـ 8 ، اولغون ، ابراهیم و جمشید درخشان ، فرهنگ ترکی به فارسی ، تهران ، 1350ش؛ بخاری ، سلیمان ، لغت چغتای و ترکی عثمانی ، استانبول ، 1298ق؛ برهان قاطع ، محمد حسین بن خلف تبریزی ، به کوشش محمد معین ، تهران ، 1376ش؛

بلوکباشی ، علی ، قهوه خانه های ایران ، تهران ، 1375ش؛ همو ، نخل گردانی ، تهران ، 1383ش؛ پورداوود ، ابراهیم ، هرمزدنامه ، تهران ، 1331ش؛ رشید الدین فضل الله تاریخ مبارک غازانی ، به کوشش کارل یان ، هارتفرد ، 1358ق / 1940م ؛ همو ، جامع التواریخ ، فه کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی ، تهران ، 1373ش؛ رهربرن ، ک. م . نظام ایالات در دوره صفویه ، ترجمه کیکاووس جهانداری ، تهران ، 1357ش؛ ستوده ، منوچهر «توغ و پاتوغ» ، اینده ، تهران ، 1363ش؛ س 10 ، شمـ 4 و 5 ؛

شریعت زاده ، علی اصغر ، «احیای هسته فرهنگی بافت قدیم شاهرود» ، مجموعه مقالات مردم شناسی ایران ، تهران ، 1379ش؛ طبری ، تاریخ فقیهی ، علی اصغر ، تاریخ جامع قم ، تاریخ مذهبی ، قم ، 1350ش؛ قاضی احمد قمی ، خلاصه التواریخ ، به کوشش احسان اشراقی ، تهران ، 1359ش؛ کاشغری ، محمود ، دیوان لغات الترک ، استانبول ، 1330ق؛ کاشفی ، حسین ، فتوت نامه سلطانی ، به کوشش محمد جعفر محجوب ، تهران ، 1350ش ؛ گلریز ، محمد علی ، مینودر یا باب الجنه قزوین ، تهران ، 1337ش؛ لغت نامه دهخدا ، معتمدی ، حسین ، عزاداری سنتی شیعیان ، قم ، 1378ش؛  معین ، محمد ، فرهنگ فارسی ، تهران ، 1371ش؛ ولادیمیر تسف ، ب – نظام اجتماعی  مغول ، ترجمه شیرین بیانی ، تهران ، 1345ش



[1] Syag

[2] The shorter…

[3] Kosmas