سبک معماری آذری(۲)

وجه تسميه: پيرنيا به وجه تسمية اين سبك تصريح نمي‌كند،‌ ولي با توجه به اين جمله ها مي‌توان به علت اين نامگذاري پي برد: اين سبك «با آميزش و تركيب و تلفيق معماري جنوب و سنتها و روشهايي كه از روزگاران كهن،‌ بومي آذربايجان شده بودند» پديد آمد و «به حق نام آذري گرفت» (پيرنيا، «سبك آذري» ، 55)، اما وي روشن نمي‌سازد كه اين سبك كي و از سوي چه كسي و در كجا نام «آذري» گرفته و در كدام سبك متن كهن يا نو به كار رفته‌است. البته توجه و اشاره به «معماري بومي آذربايجان» در نوشته‌هاي ديگر پژوهشگران بي سابقه نيست. پيش از پيرنيا، آندره گدار در گفت و گو از مقابر مراغه، كه در نيمة دوم قرن 6 ق/ 12 م (پيش از يورش مغول) ساخته شده‌اند تعبير «نوع ساختمانهاي آذربايجان» و «معماري آذربايجان» را به كار برده‌است (ص 426). همچنين وي در گفت و گو از آرامگاه الجايتو (سلطان محمد خدابنده)،‌ بنام ترين اثر معماري عصر ايلخانان، به «ابنية پيشين آذربايجان» و «معماري قديمي آذربايجاني» عنايت داشته‌است (همو، 433).

خاستگاه: برخي از محققان چون عباس اقبال معتقدند روابط ميان جهان اسلام و چين (مركز حكومت خان مغول) كه از روزگار هولاكو آغاز گرديد،‌ تأثيرات متقابلي در معماري اين دو سرزمين بر جاي نهاد. از معماري چيني آنچه بيش‌تر در معماري جهان اسلام مؤثر افتاد، «يكي شكل گنبدهاست كه در مقابر و مساجد كاملاّ از معابد چيني و بودايي تقليد شده، ديگر رنگ آبي شفاف در كاشي كاري و پوشاندن خارح گنبدها از كاشيهاي كبود براق. مخصوصاّ بعضي از بناهايي كه از عهد ايلخانان باقي مانده از دور هيأت چادرها يعني يورتهاي مخصوص ايلات را دارد،‌ تأثير شكل يورتها در مقبرة مشهور به دختر هولاكو واقع در مراغه از همه جا نمايان‌تر است» (اقبال، 564، قس: حسن، 30،‌ 48؛ الالفي، 210؛ پرايس، 101؛ ديماند، 188). ارنست كونل نيز از سرازير شدن سيل‌وار طرحهايي از شرق آسيا به ايران و كشورهاي مجاور و تأثير عنصر مغولي بر هنر ايران در روزگار ايلخانان سخن گفته‌است، ولي افزوده: «ابداعات و تكامل گذشتة آن، آن قدر نيرومند بود كه در مقابل اين خطر بتواند استقامت كند... در بادي امر نوع برج در ابنية دوره سلجوقي به همان شكل باقي ماند. مثلاّ قبر دختران [؟] هلاكو در مراغه،‌ درست همان سبكي را دارد كه در مقابر نخجوان رعايت گرديد» (صص 94،‌ 95). در برابر اين نظرات، كارل دوري عقيده دارد كه در معماري اين دوره (ايلخانان) به طور كامل آنچه سلجوقيان به طور سنتي توسعه  داده بودند، پذيرفته شد و «طرحهدي مسجد و مدرسه سلجوقي تقريباّ بدون تغيير چشمگيري اجرا مي‌گرديد ... آرامگاه مادر [دختر] هولاكو در مراغه شبيه به معماري آل سلجوق است» (صص 171، 172؛ قس: الالفي،‌210؛ ديماند، 102). سخنان گُدار با صراحتي بيش‌تر نظر پژوهشگراني چون اقبال را مردود مي‌سازد. وي شيوة «ساختمان گنبد فوقاني گنبدهاي دو پوشه» را كه از آغاز دوره مغول معمول گرديد دنباله شيوه ساختماني دوره ساسانيان معرفي مي‌كند و مي‌نويسد: اين شيوه در دوره سلجوقيان نيز گاه به كار رفته و همچنان تا دوره مغول تداوم يافته‌است (ص 421). وي حتي آشكارا مقبره سلطان سنجر و بناي گنبددار سنگ بست و گنبد هارونيّه را، كه هر سه در خراسان و از دورة سلجوقي‌اند، به عنوان الگوهاي گنبد سلطانيه و شنب غازان، دو اثر مهم معماري عصر ايلخانان (مغول سبك آذري) معرفي مي‌كند (ص 433؛ قس: مارسيه، 170- 172).