زین العابدین خان مجلل السلطان از پیشخدمتان خاصه محمد علی میرزا ولیعهد و طرف توجه و محبت وی بود. در سال 1317 هجری قمری ملقب به مجلل السلطان شد و پیش از آن لقبش معاون حضور و در سلطنت محمدعلیشاه کماکان مقرب الخاقان بود.

در دورۀ مشروطین در بساطی که در سال 1325 قمری در میدان توپخانه تهران چیده شده بود و همچنین در عملیاتیکه در جلو مجلس بر ضد مشروطه و مشروطه خواهان از طرف جمعی از اوباش سرزد و نیز در سال 1327 قمری در کشتن میرزا مصطفی آشتیانی در حضرت عبدالعظیم مجلل السلطان در همه این ها کاملاً دست داشت و حتی گفته شد که یکی از قاتلین وی خود مجلل السلطان بود.

در سال 1327 قمری که محمدعلشاه مخلوع از ایران خارج شد مجلل السلطان نیز از همراهان او بود و پیش از آن هم از هواخواهان و کارکنان جدی او بشمار می آمد.

در سال 1330 قمری = 1290 خورشیدی که محمد علیشاه از راه روسیه بایران بازگشت و یا روس ها او را از راه گرگان بایران وارد کردند مجلل السلطان مجلل السلطان از طرف وی مأموریت یافت که بطور ناشناس باردبیل رفته ایل یورتچی را بر علیه دولت بشوراند. نامبرده مدتی در میان شاهسون ها بود بعد بحمایت کنسول روس باردبیل آمده مدت کمی حکومت اردبیل را عهده دار شد. چون اقدامات محمدعلیشاه در ایران مؤثر واقع نشد و انگلیس ها جداً روس ها را بعدم مداخله در امور ایران وادار نمودند شاه مخلوع ناگزیر گردید که دوباره به روسیه بازگردد و بعد روس ها چندی صمدخان شجاع الدوله را در آذربایجان علم کردند. صمد خان مجلل السلطان را از اردبیل به تبریز خواست و او هم اطاعت نموده به نزد وی رفت. به محض ورود صمد خان او را زندانی نمود و پولهائیکه در مدت اقامت خود در اردبیل استفاده کرده بود از او گرفت و بعد او را رها نمود و سیف الممالک نامی را صدم خان بحکومت اردبیل فرستاد.

مجلل السلطان پس از آزاد شدن از زندان به نزد سالار الدوله که در غرب ایران مشغول به عملیات و اقدامات به نفع خویش بود رفت و پیشکار و مشاور او در امور کشوری و لشکری گردید. در این هنگام قوای اعزامی دولت بسرگردگی یفرم برای دفع سالار الدوله بسمت غرب رهسپار شد و قوای سالار الدوله را شکست داد و چون ناگهان یفرم در دیه شورجه کشته شد، مجلل السلطان که در اردوتی سالار الدوله بود از قضیۀ کشته شدن او آگاه گردید موقع را برای خویشتن مغتنم شمرده با سه هزار تن کرد باردوی دولتی هجوم آورده خواست که در این هنگام فتح نمایانی کرده باشد لکن گری که در این لشکر کشی معاونت یفرم را داشت افراد تحت فرماندهی خود را جمع آوری کرده بجلوگیری از کردان پرداخت و آنان را سخت شکست داد و بسیاری از آنان نیز کشته شدند و جنگ به پیروزی دولتیان انجام یافت. پس از این فتح که از طرف مجاهدین صورت گرفت، مجلل السلطان فرار کرده و سر از تبریز درآورد و درکنسولگری روس پناهنده شد و بواسطۀ اقدامات دولت، روس ها حاضر شدند که او را بروسیه روانه نمایند. پس از چندی که در روسیه اقامت داشت باو تأمین داده شد و بایران بازگشت و در تهران میز یست.

ورود مجلل باردبیل و حکمرانی ساختگی او بیاری کنسول روس

دوشنبه 26 شعبان 1329 قمری (29 مرداد 1290 شمسی ) بود، صبحگاهان مجلل با شصت نفر از بیگزادگان یورتچی بقریۀ داشکسن رسیدند و نزدیک ظهر ناگهان جارچیان در کوچه و بازار، از زبان کنسول روس و مجلل چنین جار زدند که «محمد علیمیرزا دیشب سه ساعت گذشته بپایتخت درآمده و بتخت نشسته و از همۀ گناهان گذشته ولی پس از این نباید کسی نام مشروطه ببرد». هنگامیکه این جارکشیده میشد دسته ای از کهنه فراشان و اوباشان اطراف جارچی ها را گرفته غوغا و فریاد براه انداخته بودند. شهر در اندک زمانی بهم برآشفت و هر یک از آزادیخواهان خود را بنهانگاهی انداخت و چون نام کنسول روس در میان بود کسی تصور نمیکرد که این مطالب از بیخ دروغ و ساختگی باشد.

مرحوم محسنی مینویسد که کنسول روس بقریۀ داشکسن رفت و مجلل السلطان را با خود بشهر آورده در نارین قلعه، که خالی بود؛ منزل داد و او بعنوان حکمران محمد علیشاه؛ که بقول جارچی های کنسولخانه بتهران آمده و بر تخت نشسته بود، در قلعه استقرار یافت. مستبدین جان تازه گرفته بزیارت حضرت حکمران بقلعه رفتند. فراشان قدیم از هر طرف گرد آمدند. کاظمخان نامی برادر عسکر دواتگر با جمعی از اجامر و اوباش تبریزی بنظمیه رفته آنجا را اشغال کردند و بردر و دیوار شهر اعلانها زدند و مراجعت محمدعلیشاه و گفتار جارچی کنسول روس را از قول حکمران باطلاع اهالی رسانیدند و چون مردم شهر اعلان نامه ها را پاره کردند بگیر و به بند شروع شد و جمع کثیری دستگیر گردید. در بین دستگیر شدگان کسانی بودند که نه تنها مشروطیت حتی تلفظ صحیح کلمه را نیز نمیدانستند ولی بنام مشروطه خواه گرفتار شدند و هست و نیست خود را از دست دادند.