پيترودلاواله در شهر اردبيل


پيترو دولاواله جهانگرد ايتاليايي در زمان شاه عباس كبير وارد ايران شده و مدت طولاني به همراه شاه صفي و درباريانش در شهر اردبيل بسر برده است:

      «... اردبيل در شمال ايران واقع شده است و مثل بقيه قسمت هاي آذربايجان مرتفع و در نتيجه خنك است، اين شهر در جلگه وسيعي قرار گرفته كه از كوههاي بلندي احاطه شده است و يكي از اين كوهها كه خيلي نزديك به شهر واقع شده از مهمترين سلسله جبالي است كه من در آذربايجان ديده ام و مي گويند همه جا دامنه آن قابل كشت و زرع است. اين كوه ها سبلان يا سپلان خوانده مي شوند و به آن سولان هم مي گويند براي اينكه بدانيم اين كوه سابقاً نيز سبلان ناميده مي شده است يا نه بايد به كتاب جغرافيا مراجعه كنيم، ولي خيلي امكان دارد رشته اي از سلسله جبال زاگرس باشد كه از غرب به شرق ادامه دارد و به هر حال با وجودي كه ماه اوت بود بر روي آن برف زيادي قرار داشت.

 

      اردبيل از لحاظ وسعت يكي از شهرهاي متوسط ايران يعني نه كوچك و نه بزرگ است كوچه هاي اين شهر همه بد قواره به اين معني كه مساوي و مستقيم و حتي طويل نيستند و برعكس پرپيچ و خم و بي نظمند. خانه ها نيز وضع بدي دارند، ولي جمعيت شهر زياد وامتعه در آنجا فراوان است، زيرا اين شهر بر سر چهارراهي قرار گرفته و از ارمنستان و كردستان و گرجستان و قفقاز و دميرقاپو و ايالات گيلان مال التجاره فراواني به آنجا محل مي شود.

      در اردبيل شراب به عمل نمي آيد چون اولاً هواي آن به علت سردي براي پرورش انگور مناسب نيست و ثانياً طايفه شيخاوندي نمي خواهد در اردبيل شراب مصرف شود، زيرا از يك طرف طبق قوانين اسلام شرابخواي گناه است و از طرف ديگر چون مقبره شاه صفي كه بعد از مكه و مقابر علي و حسين براي ايرانيان مقدس ترين محل محسوب مي شود و در آنجا واقع شده بايد حرمت آنرا نگهداشت.

      به دلايل فوق در اردبيل يا مطلقاً شراب پيدا نمي شود و يا اگر پيدا شود آنرا مخفيانه مي خورند و بخصوص در ايامي كه ما در آنجا بسر مي بريم حتي يك قطره آن نيز ناياب بود بطوري كه ما غالباً به علت نيافتن شراب مجبور مي شديم در بعضي از روزهاي تعطيل مراسم مذهبي را آنچنان كه بايد و شايد بجاي نياوريم. افراد من در اثر نيافتن شراب ناراحت بودند ولي خود من زياد اين ناراحتي را حس نمي كردم، زيرا به مي خواري علاقه اي ندارم...

 

      در كوچه هاي اردبيل نهرهاي فراواني جريان دارند كه از رودخانه جاري از كوهستان هاي اطراف منشعب مي شوند و به اندازه اي آب در اين شهر فراوان است كه شهر ونيز در نظر انسان مجسم مي شود.

      تمام شهرها پر از بهترين ماهيهايي است كه من بعد از عزيمت از اسكندريه در مصر و بخصوص در ايران از خوردن آن محروم بوده ام ، ماهي قزل آلا در اينجابه حد وفور وجود دارد و يك روز كه ديدم بعضي از سوران گرجي در باغ خانه من از نهر وسيعي كه از آنجا مي گذشت مشغول صيد ماهي هستند من نيز با انان شريك شدم و از آن تاريخ به بعد ماهي زيادي مي خوردم و با نو معاني با چاشني ها مطبوع و خوش طعم چنان غذا را لذيذ مي كرد كه هرگز در ايتاليا نيز غذاي ماهي به آن خوشمزگي نخورده بودم.

 

      در تابستان نهرها هم كم آب هستند ولي در زمستان مجدداً پرآب مي شوند و به همين مناسب در تمام كوچه ها بر روي آن ها پل هاي متعدد از آجر بنا كرده اند تا احتياجي نباشد كه انسان پا را به داخل اب فرو برد و همه جا در كنار نهرها نيز درختان زيادي كاشته اند كه به زيبايي شهر كمك شاياني مي كند.

      ميدان بزرگ شهر به همان شكل معمولي يعني مستطيل است منتهي خانه هاي اطراف آن همه بدقواره هستند، وسعت اين ميدان نسبت به شهر خيلي كمتر از وسعت ميدان قزوين نسبت به آن شهر است.

      اردبيل قبلاً مركز ايالت و مقرخان بوده است، ولي بعد از اينكه شاه عباس ذولفقارخان آخرين حاكم شهر را كه از طايفه شيخاوند بود به هلاكت رسانيد و ديگر نخواست حكومت اين شهر را به دست خان جديد يا شخصيتي مهم ديگري بسپارد ادارة امور آنرا بر عهده اشخاص كم اهميت تري واگذار كرد.

 

      خانه اي كه سابقاً به ذوالفقار خان تعلق داشت اكنون قصر سلطنتي است زيرا در اين شهر كه خانه خوب ديگري وجود ندارد فقط اين منزل با ميدان جلو و باغ بزرگ و حرامسرا و چيزهاي مورد احتياج ديگر آن شايستگي اقامت شاه را داراست. از اين گذشته بجز مقبره شاه صفي چيز قابل توجه ديگر در اردبيل وجود ندارد و در اين مقبره تمام شاهان و افراد مهم خانواده صفويه خاك سپرده شده اند.

      كمي دورتر از ميدان بزرگ در كوچه تنگ بدون نهري اولين و بزرگترين مقبره واقع شده است. بر روي اين درب زنجيرهاي متعددي كشيده اند كه يكي از آنها از اين طرف  به آن طرف پيوسته است و ديگري در وسط آن آويزان است و تا زمين مي رسد. اگر مجرمي موفق شد اين زنجير را بگيرد يا خود را به پشت آن برساند جانش در امان است و تا موقعي كه در آن محل است حتي خود شاه نيز نمي تواند به او آسيبي برساند، به همين دليل افراد خطا كار از تمام ايران به آنجا مي آيند و با رضاي خاطر خود را در آنجا محبوس مي كنند تا جانشان در آمان بماند.

      بعد درب بزرگ صحني واقع شده كه بر دو طرف آن حجره هاي متعددي پر از خوراك و پوشاكي و وسايل مختلف ديگر قرار گرفته است

 

 ،كساني كه پست نشسته اند احتياجات خود را از اين دكان ها تامين مي كنند و زائرين متعددي نيز كه از اطراف و اكناف مملكت براي زيارت مقبره مي آيند مشتري آنها هستند.

      بعد از دالان بزرگ در ديگري واقع شده كه با زنجير بسته مي شود و بر بالاي ان اطاق هاي متعددي به چشم مي خورد كه در بعضي از آنها پناهندگان و در بعضي ديگر مامورين و نگهبانان مقبره ساكن هستند.

      بعد از اين درب نيز صحن طويل ديگري قرار گرفته كه شكل جالب توجهي ندارد و به دستور شاه اكنون مشغول سنگفرش كردن آن هستند،در يك طرف صحن يك حمام عمومي ساخته اند و در بالاي صحن به سمت چپ يعني نزديك درب كوچكي كه رو به كوچه ديگري باز مي شود محلي است و محتاجان در آنجا اطعام مي شوند.

      غذا هميشه عبارت است از پلو كه بسيار خوب و خوشمزه پخته شده و تعداد فقرا و بطور كلي كساني كه براي تيمن و تبرك از اين پلو مي خواهند بخورند و شخصاً مراجعه مي كنند يا كسي را براي بردن آن مي فرستند، به اندازه اي زياد است كه صبح تا شام بطور مداوم ديگ هاي پلو به روي سي و پنج اجاق بزرگ در آنجا به بار است.

    قبلا فقط ظهرها اطعام مي شد، ولي شاه عباس مخارج اطعام شبانه را نيز تامين كرد و اكنون شام و ناهار در آنجا داير است و همين امر به تنهايي براي اينكه نام شاه عباس در ايران ابدي و مقدس شود كافي است، زيرا يك عده از صوفيان و رياكاران ديگر كه به علت تنبلي نمي خواهند كار كنند و به همين دليل روحانيت را بهانه كرده و ادعا مي كنند وجودشان بايد وقف دعا و نماز شود فقط از پلوي شاه صفي ارگزاق مي كنند و احتياجات كمي كه از لحاظ پوشاك دارند نيز بالاخره به طريقي تامين مي شود.

 

      اكنون كه پلوي شبانه به دستور شاه عباس دائر شده است اين عده مسلماً پس از مرك او براي باقي ماندن اين سنت چنين شهرت خواهند داد كه او نيز مقدس بوده است.

      پس از جايگاه پلوخوري در ظلع مقابل دالان كوچكي واقع شده كه  جلو و عقب آن درب هايي كه رويه آنها با يك قشر نقره پوشيده شده و در ميان اين دو درب يعني در وسط دالان، مسجدي قرار گرفته است كه داراي وسعت نسبتاً زيادي است، ولي سرپوشيده نيست و بجز در قسمت بالا و پايين كه دو منبر قرار گرفته و بالاي آنها پوشيده است بقيه جاهاي آن سقف ندارد.

 

       اين سبك معماري اكنون در ايران عموميت دارد، بطوري كه در اصفهان نيز بالاي ميدان بزرگ به دستور شاه مشغول ساختن مسجدي هستند كه همين روش در آن بكار رفته است...

      در يكي از اضلاع عرضي مسجد دربي قرار دارد كه روبه حرم سرپوشيده كوچكي كه انسان از بيرون مي تواند گنبد آنرا ببيند باز مي شود. داخل اين حرم با كاشي هاي سبزي كه مي گويند داخل آنها نقره كاري است تزيين شده و جسد شاه صفي را در آنجا زير قبربرجسته اي كه روي آن با پارچه هاي گران قيمت پوشيده شده است به خاك سپرده اند و دورتا دور آنرا محجري كشيده اند تا از ساير قسمتهاي مقبره متمايز باشد. كمي پايين تر اجساد پادشاهان و بستگان خاندان سلطنتي را در قبرهايي كه به تابوت بزرگ بي شباهت نيست دفن كرده اند و قبر همه آنان پوشيده از پارچه هاي حرير زربفت و گرانبهاست.

      من هرگز به درون مسجدي كه آرامگاه شاه صفي در آنجاست داخل نشده ام، زيرا هنگام دخول به اين مكان بايد حالت عبادت و ستايش به خود گرفت و سرتعظيم فرود آورد و تشريفات ديگري را انجام داد كه براي من قابل قبول نيست و از طرفي اگر اين كارها را انجام نمي دادم قطعاً همه متوجه مي شدند، زيرا هيچكس چه عيسوي و چه مسلمان نمي توانند بدون رعيات احترامات خاص بدين مكان داخل شود، با وجود اين بانو معاني روزي به صورت ناشناس با چند بانوي ديگر به آنجا رفت و چون معمولاً زنها چادر به سر مي كنند در ميان جمعيت كسي به طرز رفتار وي هنگام ورود به مسجد پي نبرد و متوجه نشد كه او مثل ديگران غرفه ها را مي بوسد يا خير.

 

       وي براي من تعريف كرد كه درون مسجد به چند حجره تقسيم شده است كه همه به يكديگر راه دارند، در دو حجره اول جز چند قنديل نقره يا چند گوي كه بنابر عادت مسلمانان از سقف آويخته اند چيز ديگري ديده نمي شود.

       زمين حجره ها را نيز با قالي پوشانده و روي آنها شمعدانهاي بزرگي با شمع هاي مومي بسيار بلندي قرار داده اند كه هرگز آنها را روشن نمي كنند و اين شمعها تنها براي زينت و احترام به كار مي رود. دربهاي اين حجره ها مستور از نقره است و در آنجا چند ملا بدون انقطاع از روي كتابهاي بزرگي كه بر رحلهاي مخصوص قرار دارد دعا مي كنند.

پس از اين دو حجره به قسمت ديگري داخل مي شوند كه در زير گنبد قرار گرفته و محل آرامگاه است، اين قسمت پر است از چراغ ها و قنديل ها و بر مزار شاه صفي نيز هشت قنديل بزرگ نقره براي زينت از سقف آويخته اند.

 

در قسمت جلوي ضريح دريچه كوچكي است كه فقط يك نفر مي تواند خود را خم كند و داخل آن شود. ولي هرگز كسي بجز شاه از اين دريچه نمي گذرد و او نيز در مواقع خاصي كه بخواهد با جد بزرگ خود راز و نياز كند از آنجا خود را بر مزار وي مي رساند.

دريچه هاي كوچك ديگر همگي يك پارچه از طلاي ناب ساخته و به سنگهاي گرانبها آراسته شده است و پرارزش ترين قسمت هاي مقبره را تشكيل مي دهد.

وقتي بانو معاني وارد شده بود جمعيت زيادي در آنجا وجود داشت كه به قرار گفته او همه با خضوع و خشوع دعا مي خواندند و براي جنگي كه در پيش بود آرزوي موفقيت مي كردند و از خدا مي خواستند سپاه تركها را مضمحل سازد و سردار قبل از رسيدن به اردبيل به هلاكت برساند و از شاه صفي درخواست داشتند دعاي آنها را مستجاب كند. ملاها در مقابل اين دعاها همه يك صدا فرياد آمين آمين بر مي آوردند. بانومعاني براي اينكه ساكت نباشد و ديگران را متوجه سكوت خود نسازد با زبان عربي مطالب مختلفي را بر زبان مي راند و ملاهاي بي چاره نيز به خيال اينكه او مشغول دعا است مرتباً آمين آمين خود را تكرار مي كردند.

 

همانطور كه گفتيم در اردبيل چيز جالب ديگري وجود ندارد فقط عملي كه جلب توجه مرا كرد اين كه مردم براي حمل بار از اسب و قاطر استفاده نمي كنند، بلكه آنها را بر دوش گاوهايي مي گذارند كه همه آنها سياه يا خال خال مي پوشانند و حتي بعضي اوقات بر رويشان زين مي گذارند و در مسافرت مانند اسب از آنها استفاده مي كنند.

سفرنامه پسترودولاوال- ترجمه شعاع الدين شفا مكتوب پنجم، صص 364،373، ناشر انتشارات علمي و فرهنگي چاپ دوم ، 1370 تهران