آنچه كاملاً آشكار است اين است كه در آغاز مشروطيت در كتاب‌هاي آبي و تاريخي هيچگونه مخالفت علني و آشكار از ناحيه روحانيون ايران چه در داخل و چه در خارج كشور گزارش نشده است و اگر مخالفي ابراز شده از ناحيه حكام استبدادي ولايات و رجال درباري و كساني بوده كه منافع خود را در پرتگاه خطر مي‌ديدند ولي قدرت ابراز مخالفت علني را هم نداشتند و در نهان با لطايف الحيل از حكومت استبدادي طرفداري مي‌نمودند و انقلاب را چون طوفان دريا تصور مي‌كردند كه بعد از چندي آرام خواهد شد و همه چيز به جاي خود برخواهد گشت آقاي باباصفري به استناد نوشته محسني در آغاز انقلاب مشروطيت در اردبيل يادي از انجمن سري مي‌نمايد كه محسني در يادداشت‌هاي خود نوشته است كه ابوالفضل رضازاده و آسيد زكي و من در جلسه‌اي در خانه رضازاده سوگند خورديم كه با مشروطيت و آزادي مخالفت نكنيم و در اندك زماني اين اتحاد سه نفري ما بدوازده نفر رسيد ولي محسني نام نه نفر ديگر را كه به آنها پيوسته بودند افشاء نمي‌كند. آن گاه اضافه مي‌نمايد كه اين اتحاد دوازده نفري كه آقاي باباصفري به آن عنوان انجمن سري داده متحدالمالي به شرح (چه مي‌فرمايند علماي اعلام در بابت رفع تعدي و تظلماتي كه از حكام و ولات و رجال دربار كه نسبت به بدبخت رعايا و اهالي فروگذدار نمي‌كنند دولت را محدود و اوضاع حاليه و تغيير رژيم استبدادي را به اصول مشروطيت جواز است يا خير؟)

نوشته محسني در مورد تشكيل انجمن به اهتمام رضازاده و سيدزكي و خودش با نه نفر ديگر كه ادعا كرده و نامشان را افشا ننموده و اخذ فتوي از علماي شهر نمي‌تواند مربوط به آغاز مشروطيت بوده باشد زيرا خود محسني به روايت آقاي باباصفري در يادداشت‌هايش نوشته كه وقتي در سال 1324 / هـ.ق سر و صداي مشروطه‌خواهي برخاست علماء و تجار اردبيل مثل علماء و بازرگانان آذربايجان با مركزنشينان هم‌صدا شدند و آواري ياري دردادند. با اين وصف چه نيازي به تشكيل انجمن سري و يا اخذ فتوي از روحانيون اردبيل بوده است مضافاً بر اينكه در آغاز كار هيچگونه گزارشي دال بر مخالفت علما و تجار و افراد ملت در تمام كشور جهت تشكيل عدالت‌خانه مورد درخواست ملت كه سپس تبديل به تغيير حكومت از استبدادي به مشروطيت شد نشده است؛ تا آقاي محسني با دو نفر ديگر بطور سرّي سوگند ياد كنند كه با مشروطيتي كه قاطبه مردم از مفهوم آن اطلاع ندارند و مراجع بزرگ ديني به لزوم آن فتوي داده‌اند مخالفتي نكنند. اگر اين يادداشت‌ها را با عمض علن از عدم معرفي نه نفر كه ناشي از خودستاني و خودبزرگ بيني نويسنده يادداشت‌ها بوده و يا اصلاً چنين افرادي وجود نداشته‌اند تا معرفي شوند و صرف نظر از اينكه نويسنده نام روحانياني كه از آنها فتوي گرفته‌اند افشاء نكرده و لااقل فتوي آقاي حاج سيداحمدآقا را هم نقل ننموده تا مثبت گفته ايشان باشد زيرا آنچه مسلم است اگر اين فتوي‌ها از مجتهدين شهر كه در آن ايام لااقل ده دوازده نفر بلكه بيشتر بوده‌اند براي نشان دادن به عوام الناس بوده مي‌بايست نسخه‌برداري و تكثير مي‌شد و در دسترس عامه مردم قرار مي‌گرفت و الا اخذ جواب و پنهان كردن آن چه ارزش و نتيجه‌اي داشته است آيا از اين جواب‌ها و نسخه‌هاي تكثير شده كه قطعاً تعداد زيادي بوده هيچ اثري باقي نمانده بود كه آقاي محسني در يادداشت‌هاي خود يكي از آنها را منعكس نمايد. نوشتن متن استفتاء و امتناع از آوردن جواب آن كه فتوي است چه معني دارد؟ و چه نتيجه‌اي از آن حاصل مي‌شود؟ آيا با اين وصف و اوصاف از اين يادداشت‌ها جز بوي خود بزرگ‌بيني و چه بسا عدم واقعيت استشمام نمي‌شود كه از اول گربه ما دم نداشته است.

اگر قبول كنيم چنين انجمني هم تشكيل شده باشد برخلاف نظر مولف تاريخ اردبيل مربوط به دوران استبداد صغير و يا وقايع و حوادث بعد از آن تخصيص در اردبيل از جمله عشاير و غيره بوده باشد كه بسياري از مشروطه‌خواهان از وقايع استبداد صغير و وقايع بعد از آن متأثر شده از مشروطيت و مشروطه‌خواهي زدوده شدند كه شواهد بسياري از آنها در دست داريم نمونه بارز آن همانطوري كه اشاره شد مرحوم نائيني بوده كه نظريات اوليه در مورد مشروطيت و مشروطه‌خواهي به هيچ وجه من‌الوجوه نمي‌توان با نظريات و عمليات اواخر عمرش مقايسه و مقابله نمود و الا در آغاز مشروطيت چنانچه از روحانيون كساني بودند كه نمي‌توانستند فتوي صريح در مورد لزوم مشروطيت بدهند در جواب سئوال مردم به طوري كه قبلاً اشاره شد مي‌نوشتند در اين مسئله من متوقف مي‌باشم رجوع به غير نمائيد.