بوم شناسی عشایری

به عنوان پديده اي از تکامل فرهنگي، روستانشيني عشايري، حاصل در هم ادغام شدن دو مولفه، عشايري و روستا نشيني مي باشد.  اين ويژگي ها هميشه در ترکيب با يک  يا همان فرهنگ نمي باشند.  آنها باهم در تکامل بشر تا زمان طولاني بعد از دوره ي نوسنگي، با اهلي سازي وابسته به حيوانات آشکار نمي شوند، در واقع، آنها توام با يک فرهنگ تا زمان پيدايش تاريخ، نوشتن، ايالت و امپراطورها نمي باشند.  اهلي سازي حيوانات حداقل هفت هزار سال در خاورميانه مي باشد.  چادرنشيني بسيار قديمي شده است و يک الگوي مربوط به عصر هجدهم فرهنگ مي باشد.

چادرنشينان افرادي مي باشند که در مواقع ثابتي کوچ مي کنند مثلاً فصلي، سالانه يا چند سال يکبار کوچ مي کنند؛ آنها از کوچ هاي خود تعريف مشخصي دارند.  بنابراين، چادرنشيني يک کوچ دوره اي مي باشد.  البته کوچ هاي غير دوره اي مثل مهاجرت وجود دارد که جا به جايي کلي ساکنان را به همراه دارد.  با اين وجود، انواع ديگر چادرنشينان به جاي روستايي نشينان وجود دارند؛ شکار کوچ نشيني و جمع آوري افراد و کشاورزان عشايري افراد روستايي که وابسته به چوپانان خود مي باشند، در قسمت هايي از آسيا، اروپا و آفريقا ساکن مي باشند.  افراد روستايي به ندرت دام هايشان را به خاطر غذا يا عقيدي لباس مي کشند.  آنها از توليدات حيواني مثل شير، پشم و. . .  استفاده مي کنند.

الگوي کوچ سالانه ي چوپانان و شبانان از يک اردوگاه چادري زمستاني به مرتع تابستاني، احتمالاً با توقف در پاييز و بهار و بازگشت به چادر زمستاني نوعي چادرنشيني مي باشد (stricto sensu) و اين تعريف براي هدف بحث فعلي خواهند بود.  هدف اصولي چنين الگويي، آماده سازي حيوانات اهلي در علفزار و آب مي باشد، چنين عملکردهايي به عنوان انتقال کالا از يک مکان به مکان ديگر در کاروان ها در درجه دوم اهميت قرار دارد.

روستانشينان عشايري ممکن است درآمدشان را از طريق مفاليست به عنوان حمل کنندگان کالا ها در کاروان ها تامين کنند، اما اين درآمد، نقش اصلي اقتصادشان را بازي نمي کند.  چوپانان دو نوع مي باشند.  آنها ممکن است چوپاناني متشکل از يک دام مجزا باشند مانند گوزن شمالي جمع آوري شد.  در لپس (lapps)، ساميودس، تانگوس، ياکوت، چوکچي، کورياک، يوگاگير، کامچادال، اسکيمو، همه ي روسيه شمالي، گله هايي از ماسائي، هيرو، هوتنتو و ديگر افراد آفريقاي شرقي و جنوبي، شترهايي از چادرنشين هاي عرب باديه نشين از شبه جزيره ي عربستان مي باشند.

يا آنها ممکن است متشکل از دام هايي با بيشتر از يک نوع باشند.  چوپانان با تلقيد پيچيده در ميان روستا نشينان يافت مي شوند که در مناطق خشک بزرگ مشغول زندگي هستند و از اقيانوس آرام شروع مي شود تا آفريقاي شمالي از جمله سودان تا جنوب غربي آسيا، تبت و مانچورياي غربي ادامه مي يابد.  اين چوپانان چادرنشين مي باشند و آنها همان باديه باديه نشيناني مي باشند که تاکنون به آن پرداخته شده است.  آنها در قبيله ها و خاندان ها پراکنش يافته اند و سازمان دهي اجتماعي قديمي حفظ شده است.  ترتيب اجتماعي سياسي اين افراد بر اساس نظام هاي خويشاوندي مي باشد؛ آنها يک نوع عالي از سازمان دهي نظامي را ايجاد کرده اند که روستاييان چادرنشين همان روستانشينان عشايري مي باشند.  روستايي نشيني تحت شرايط سکونت دائم مي باشند و به عنوان قسمتي از يک اقتصاد وابسته به کشاورزي ممکن است transhumance ناميده شود.  يک شکل رايج در transhumance در بسياري از قسمت هاي روسيه در يک رشته کوههايي از پايرينس در غرب آلپ، تايرول، بالکان، Caucasus، البرز، هند کوش و هيماليا يافت شده است.

روستانشينان ساده در چادرهاي پشمي زندگي مي کنند و بسياري مواقع در خانه هاي زميني يا نيمه زميني زندگي مي کنند.

عشايرهاي آسيا در چادرها زندگي مي کنند.  چادرهايشان دو نوع مي باشد: چادر نمدي مونگول (mongol) و عشايرهاي ترک  (Turkic) آسياي و چادرهاي سياه آسياي جنوب غربي.  در قسمت هاي شرقي منطقه ي خشک، کشوري با عشايرهاي mongol و تيبتان است؛ عشايرهاي Turkic در قسمت هاي از آسياي مرکزي و جنوب غربي آسيا زندگي مي کنند و عشايرهاي semitic-hamitic و سوداني در قست هايي از آفريقاي شمالي زندگي مي کنند.  اين افراد يک سازگاري ثابتي را با محيط نشان مي دهند که تاريخچه ي سه میليون سالي دارد.  در ويژگي هاي بوم شناختي اشان به عنوان يک پديده ي کلي در صفحات بعدي توضيح داده خواهد شد.  بررسي اوليه ما از عشايرهاي آسيا خواهد بود.

روستانشيني به عنوان يک عامل بوم شناختي

روابط اساسي در بوم شناختي مواردي بين جامعه و محيط اش مي باشد.  اجازه دهيد فرض کنيم که يک سلسله دو قطبي يا محوري چنين روابطي، وجود دارد که از يک طرف وابسته به ارگانيسم يا جامعه در محيط مي باشد و از طرف ديگر هم زميني مي باشند.  جوامع شکارچي در جهت وابستگي قرار دارند و جوامع کشاورزي در جهت هم زيستي قرار دارند.  شکارچيان کارهاي کوچک انجام مي دهند، آن ها از محافظت يا حفظ توليد مثل کمي مي دانند.  روش کشاورزي شامل يک ارتباط وابستگي متقابل مي باشد.  غذا براي حفظ زندگي اجتماعي کشاورزي مورد نياز مي باشد.  محصولاتي که آنها پرورش مي دهند بستگي به فعاليت اشان دارد، چون آنها وابسته به محصولاتشان مي باشند.

روش امرار معاش چوپانان با روابط هم زيستي و وابستگي در محيط ترکيب يافته است.  چوپانان درآمدشان را از طريق شير، پشم و گوشت همچنين کالاهايي براي تبادل با ديگر اقتصادها تاسيس مي کنند.  فضله هاي خشک شده حيوانات براي فراهم کردن سوخت براي آتش جمع آوري مي شود.  مشکلات مرتبط با گله داري و بره داري دست بشر است، چون گله بيشتر مي شود و بنابراين سخت تر مي شود؛ و پشم گوسفند اهلي معمولاً طولاني تر است.

روابط بوم شناختي روستايي نشينان عشايري

مکان قديمي روستايي نشينان عشايري، مناطق خشک عصر باستان مي باشد.  سه منطقه ي جغرافيايي که آن را شامل مي شود (آسياي داخلي، جنوب غربي آسيا و آفريقاي شمالي) يم مجموعه اي از بيابان ها، استپ هاي نيمه بياباني يا بياباني را شکل مي دهند که جزو بزرگترين منطقه ي خشک در جهان مي باشد.  ميزان بارندگي سالانه در اين ناحيه کمتر از 300 ميلي متر مي باشد.  مکان هاي استثنايي وجود دارند که ميزان بارندگي بيشتر مي باشد.

آب سطحي و زير سطحي در اين منطقه بايد به دقت توسط ساکنين صرفه جويي شود، چون يک خطر ثابتي از کميابي و خشکي آب وجود دارد.  پراکنش کشاورزي در مناطق خشک به وسيله ي بررسي هاي موفقعيت طبيعي محدود شده است.  کشاورزي در اطراف آبگيرهاي رودخانه يافت مي شوند.  اين الگوي پراکنش به طور قابل ملاحظه اي به وسيله ي روش هاي کاري آبياري قابل ملاحظه اي گسترش يافته اند سيستم هاي فاضلاب منطقه کلي وابسته به الگوي نسبت بارندگي مي باشد.  اين منطقه، يکي از فاضلاب هاي داخلي مي باشد، به عبارت ديگر، رودخانه ها به ندرت به دريا مي رسند.  اکثر راههاي آبي در مناطق خشک واردها درياچه ها مي شوند؛ برخي از آنها فصلي مي باشند.  به عنوان مثال نتيجه اي از الگوي فاضلاب، روابط فرهنگي در سراسر منطقه به عنوان چارچوبي از کوچ هاي افراد مي باشند.  سه نوع کوچ اين طبيعت ممکن است از هم متمايز شده باشد:

1)   کوچ هايي که در سراسر منطقه به جز در نقاط خارج از منطقه اتفاق مي افتد.  يک مثال از اين کوچ در جاده ي ابريشم بين چين و Byzantium در کل آسياي داخلي يافت مي شود.

2)   کوچ هايي که در خارج از منطقه به عنوان آخرين مسير کوچ محسوب مي شود يک مثال از اين نوع کوچک در روابط تجاري و خراج بين چين و عشايرهاي Turkic ترک و مغول استپ هاي مغولستان زمان هيسنوگ نو تا قرن بيستم يافت مي شود.

3)   کوچ هايي که محدود به مناطق خشک مي باشد.  عشاير نشيني، تبادل داخلي و روابط سياسي مثال هايي از آخرين عامل مي باشند.

اهميت منطقه در تاريخچه ي جهاني از دوره ي باستان تا قرن هفدهم در قسمت جدا شده از وابستگي کشورهاي تجاري در کاروان هاي عشايري براي حفظ روابط تجاري و سياسي براي خاورميانه و مناطق فرهنگي مدينترانه همگام با توسعه ناکافي انتقال آب مي باشد.  هيچ راه آبي داخلي وجود ندارد؛ انتقال به اقيانوس در گسترده ي قابل توجهي از قرن ششم انجام گرفته بود.

ساکنان منطقه ي خشک دريافتند که آنها نمي توانند به طور نظام مند بر رودخانه ها و ديگر مسيرهاي آب براي انتقال تکيه کنند.  رودخانه ها در بهار جريان مي يابند؛ و در تابستان خشک مي شوند؛ در قسمت هاي شمالي استپ، آنها در زمستان يخ مي زنند.

رودخانه هاي بزرگتر استپ شمالي مانند ob’-Irtysh و  yenisei در جهت قطب شمال پيش مي روند.  رودخانه ها و درياچه ها سبترهايشان را تغير مي دهند.  بنابراين کالاها بايد بر پشت حيوانات و انسان ها حمل مي شوند.  به دليل مسافرت افراد بايد يا پياده بروند يا سواره چيزي شوند.  هنر سوارکاري در اين قسمت از جهان توسعه يافته است.

عشايرها بر اسب ها، شترها، گله ها، ياک ها. . .  سوار مي شوند.  در کناره هاي خارجي منطقه ي خشک، استپ جنگلي، ادغام در جنگل هاي سيبري، شرق آسيا، اروپا و آفريقاي مرکزي مي باشد.

بايد دانست که طبقه بندي هر منطقه طبق اين توضيحات گسترده مورد هدف برخي انعطاف پذيرها مي باشد.  چون تعدادي از ويژگي هاي توپوگرافي و اقليم شناسي در تعريقات ترکيب يافته اند؛ الگوي ميزان بارندگي، پوشش گياهي، ترکيب جانداران، ارتفاع، عرض جغرافيايي و شيمي خاک.

منطقه ي خشک ممکن است به دو نوع تقسيم شوند: يک منطقه با زمستان بسيار سرد در شرق درياي خزر، از قزاقستان تا شرق ترکمنستان، مغولستان و تبت و يک منطقه با زمستان سنسا ملايم و تابستان هاي بيش از گرم در جنوب دياي خزر، از ايران، اغفانستان و غرب پاکستان تا اقيانوس اطلس.  

در هر دو نقطه، مشکلات خشکي به وسيله تبخير آب در تابستان افزليش يافته اند.  بنابراين دام ها بايد در اين فصل متفرق شوند: مقدار غذا و آب در يک واحد قلمرو ممکن است تعداد محدود دام را در تابستان بيشتر از زمستان پشتيباني کند.  هم دام و هم جمعيت انساني در تراکم حداکثري در زمستان و اوايل بهار مي باشند.  در اين موقع، مقدار آب بيشتر از تابستان و اوايل پاييز مي باشد.  باديه نشينان اطراف چاههاي آب در تابستان زماني که آب کمياب مي باشد جمع مي شوند.

فصل رشد گياهان بعدا در سال در ارتفاعات بالاتر از دشت شروع مي شود.  به همين دليل، عشايرهايي که به مراتع کوهستاني دسترسي دارند، دام هايشان را در تابستان اما آنها بايد به محض فصل رشد آنجا را ترک کنند چون کوچ ها در مناطق کوهستاني به وسيله ي مناطق براي عبور کردن محدود مي شوند.

اين ضرورت به وسيله ي نويسنده ي فصلي در طول تابستان 1950 در کوهستان هاي ايران مشاهده شده بود.  در اين منطقه، دو نوع افراد عشايري چوپاني، قشقايي و باسري وجود دارند.  منطقه ي قشقايي يک منطقه ي ترک و Baseri يک منطقه ي عرب مي باشد.  اين دو عشاير، دام هايشان را به شمال و شرق شيراز در تابستان مي آورند و در زمستان به خليج فارس مي روند.  آنها معمولاً زمستان خود را با کوچ کردن در شهريور ماه يا مهر ماه آغاز مي کنند؛ اما در سال 1958، آنها کوچ خود را در اواسط مرداد ماه به خاطر يک خشکي در آن سال شروع کردند.

افراد و دام ها وابسته به مراتع مي باشند؛ پوشش گياهي به طور کلي وابسته به آب، عوامل خاکي و ويژگي توپراگرافي مي باشند.  منابع آب در طول قسمتي از سال دوباره شکل مي گيرند.  چندين توصيف از پيدايش ممکن از الگوي عشايرنشيني وجود دارد.  اولين فرضيه اين مي باشد که روستايي نشينان عشايري ابتدا توسط مشاهده کشف شدند که تامين کنندگان غذا و آب يافت شده بودند.  

فرضيه ديگري وجود دارد: کله هايي از حيوانات اهلي همانند گونه هاي وحشي قديمي در مناطق طبيعي زيست مي کنند.  گوسفند، بز، اسب و گاوهاي غير اهلي با تغيير فصلها از جايي به جاي ديگر مي روند، و دوباره به همان مکانها باز مي گردند از اينرو جابجايي آنها دوره اي است.  دام هاي اهلي براي زندگي کوچ نشيني زمينه دارند.  ترديدي وجود ندارد که گونه هاي وحشي نيز جابجايي دوره اي دارند.  دشواري اين فرضيه در اين است که جابجايي گله هاي اهلي توسط چوپانان هماهنگ مي شود، و لزوماً بايد چوپاني وجود داشته باشد.  اسبهاي وحشي بسيار سريع تر از گوسفندان حرکت مي کنند و حيوانات اهلي بايد سرعت حرکت يکسان با همديگر داشته باشند، و چوپانان نيز آنها را ببينند.  بعلاوه اهلي شدن زيستگاه اين گونه هاي حيواني را تا حدي عوض مي کند عشاير به منظور استفاده بيشتر از منابع طبيعي قابل دسترسي، براي دام هاي خود زيستگاههاي وسيعي را همانند زيستگاه گونه هاي وحشي اين حيوانات مي سازند.  اسبها و گاوهايي که در چراگاههاي دولتي اهلي شده اند هم از نظر محل سکونت و هم از نظر گرمي و خشکي محل همانند اسبها و گاوهاي وحشي زيست مي کنند بزها و شترهايي که در چراگاههاي دولتي اهلي مي شوند در شرايط خنک تر و مرطوب تري از حيوانات وحشي زندگي مي کنند و زيستگاهشان نيز همانند زيستگاه طبيعي است.  گسترده چراگاههاي تمام انواع دامها با اهلي سازي توسعه يافت.

اين دو فرضيه تنها در رسيدن به يک عامل مهم با هم متفاوتند، يعني فصلي بدون شرايط طبيعي مطلوب براي حفظ زندگي بشر و حيوانات وحشي و اهلي در مناطق خشک نظر چوپانان در مورد تغيرات فصلي و تجديد سال اين است که اين تغيرات شيوه هاي بوم شناختي عشايري آنها را متفاوت مي سازند.  آنان همچنين از واکنشهاي سازگاري حيوانات اهلي در منطقه استفاده مي کنند، واکنشهايي که به عامل تعيين کننده براي جابجايي هاي طبيعي حيوانات مربوط مي شود.  اين جابجايي ها با تکامل فرهنگي عشاير تغييرات خاصي پيدا کرد.  آرايش و شکل دهي گله هاي اهلي بصورت ترکيبي پيچيده به تنظيم دو طرفه در جابجايي گونه هاي انفرادي دامها و انسانها نياز دارد.

طبيعت زمين بر الگوهاي عشايري چوپانان تاثير دارد در مکانهايي که مي توان به چراگاههاي کوهستاني دست يافت، مسافتي که عشاير با تغيير فصلها براي رفتن به اين چراگاهها طي مي کنند کوتاهتر از مسيري است که ساکنان جلگه هاي کوچک طي مي کنند.  ميزان ناپايداريهاي مناطق کوچک بوم شناختي در نواحي کوهستاني بيشتر از مناطق جلگه اي يا هموار است.  به همين دليل عشاير قرقيز ناحيه پامير مسافتي کمتر از 50 کيلومتر طي مي کنند و قزاقهاي منطقه جلگه اي براي رفتن از اردوگاههاي زمستاني به چراگاههاي تابستاني 100کيلومتري مي پيمايند.  همچنين براي چراگاههاي کوهستاني غني واقع در فلات ساسامور در قرقيز مرکري، برخي عشاير 300 کيلومتر مي پيمايند تا در طول تابستان گله هاي خود را در آبي بچرند. مغولي هاي کالکا در چراگاههاي مرتفع کوههاي کانگايي در شمال مغولستان مرکزي زندگي مي کنند مهمترين شرايط چراگاهي را در آن کشور دارد.  در اين عرضهاي جغرافيايي وارونگي دما، جو زمين در ارتفاعات بالا را براي فصل رشد علف گرم کرده و منطقه را براي عشاير و دام ها مناسب مي سازد.  طول فصل رشد عامل مهمي در زندگي عشايري است.  بنابراين، در بيشتر مغولستان کمتر از 5 ماه  آب و هواي بدون برف و سرما وجود دارد که به فصل رشد مربوط است.  فصل رشد در قزاقستان بيش از يک ماه است و در ترکمنستان نيز بيش از 7 ماه طول مي کشد.  در ترکمنستان همانند ايران و افغانستان مشکل تبخير در تابستان نسبت به مغولستان بيشتر است.