یکی از خوانندگان با ذوق سایت موسسه مطالعات و تدوین تاریخ اردبیل که خودش را با حرف (((ح)))معرفی می نماید متنهای زیبای در مورد امامزادگان اردبیل به خصوص امامزاده صدر الدین و امامزاده حمزه  در قسمت نظرات نوشته بودند. هم برای تشکر و هم برای استفاده عموم در سایت درج می شود . با تشکر از ((ح))

 

بنام خدا

انچه در کتابها می گویند من در صحرا می بینم . صحرا بمیرد اگر از صدرش بگیرند کی داند انکه درکش را بگیرند . به تماشا امده ام در دشت تا ببویم قدمگاه اولاد موسی که سرپا مانده حرم کاهگی اش در طول زمان در وحدت . گرچه قصر های محکم بجا مانده از جور و ستم یک به یک ریختند . این پریشانی از جاده مگیر . برملامی کند انچه گذشت بر صدر . مرغی کوچک نوحه ای خواند بر کشتزار و باد انرا به گوشم رساند . غربت و بی نشانی اولاد موسی را در دشت می بینم این همه نشان از که بجویم در صحرا جای پای پسر موسوی هنوز مانده به دشت محوش نکنیم ناگفته ها بر سینه خاک حک شده است . گوییا تمثیل شعر سهراب است که می گوید قبله ام گل سرخ سجاده ام دشت . این منطقه را نگه داریم برای یک لحظه درنگ و تفکر در غربت ابنا موسی بن جعفر که نقابی از خاک در کنج شهر او کشید بر صورت بهتر است از هفتاد سال عبادت . گوییا هنوز صدای کاروان قافله را می شنوم . هان مبادا که از این پس تنها در کتابها بخوانیم . . با تشکر از زحمات شما

نگاه تو به صحن است نگاه من به صحنه . صحرا روایت می کند از غربت مولایمان در شهر سرد دور از وطن این اشک سید حمزه است . جور دیگر باید دید چشمهایم را تا می چرخانم چیزی جز غربت در صحرای دست نخورده صدر نمی بینم این نشانه ها را حفظ کن از قدیم تا امروز خادم امامزاده صدر نسل به نسل دهقان بوده است . خادمش وقتی می گفتند چرا اینجا مانده ای در بیابان می گفته که احساس می کنم امامزاده با من است . امامزاده خود خواسته در شهری سرد غریب و بی نشان در منطقه ای پایین مهمان دهقانی شود . اینها به فکر می اندازد ما را . این نشانها منحصر به این نقطه است . وحدت شبها یک چراغ ندارد . ان جاده سرد ان حرم متروک ان گلدسته های خشتی دهقان خسته از روزگار پیرزنی که در حیاطی سرد کار می کند و با دست خود برای زائر چایی می ریزد ان پرنده مرغ اروس که پشت شیشه پنجره شکسته که مشماع زده اند سرما داخل نفوذ نکند ان قبر خاکی که رویش پارچه سبز انداخته اند ان مرغ پیر قهوه ای که چند سال است در حرم است باز هم بگویم ان سگی که پشت در چوبی در هوای برفی سینه اش را به خاک گذاشته ان کبوتر که بالای در چوبی نشسته ان جاده خلوت ان تابلوی قدیمی در وسط راه ان درختان که دور حرم را گرفته اند ان راه پریشان بوی غربت زوار پیاده لباس های خاکی صحرای خلوت دیگر معنی ندارد اردبیل خاکی بمان و در خفا مان باتشکر

 

بنام خدا

حمزه در گمنامی خود مشهور است . انرا که یافت می نشود انم ارزوست . بعضی حرمها زائر کم دارد اما ان سوز و اهی که زوار دارد در خیلی جاها یافت نمی شود .
امام حسن علیه السلام غریب بوده و حالا هم حرمش غریب است . گویی که هر حرمی بسته به زندگی ان معصوم است . اما غربت حمزه چه بگویم سید حمزه گمنام که هیچ کس او را نمی شناخت و با دو غاز ادرسش را پیدا کردیم . ان دو غاز که به کوچه امامزاده پیجیدند در اخرین روزهای پاییز . بعضی حرمها را خود باید گشت و یافت . اگر انها بخواهند می یابیم نه با تابلو
به سراغ من اگر می ایید نرم و اهسته بیایید مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من

خیلی شهرهای بزرگ امامزادگان رفتم اما هیچ جا مثل اردبیل غربت انها را در ایام حیات درک نکردم . شاید این خواست خدا بوده که بعضی حرمها بماند خانه هایی که ما را یاد خانه حضرت علی ع می اندازد . نه ضریحی و نه خادمی و حاجبی کفشهایت را همین کنار بگذار و برو تو گویی که اقا منتظرت بوده ان در را قدیم به این خاطر کوچک ساخته اند که چون امامزاده کرامت داشته مردم خم شوند و بروند .مشه نصیبه خادم قدیمی می گفت یک بار خواب دیده اقای کوتاه قدی با محاسن سیاه از قبر برخاسته و گفته چراغیم یاندوران یخدی . قصر مامون دهها چراغ داشت اما تک چراغ حمزه در صحرا شکست . صدر الدین در صحرا برفت صبح و شب دنبال او بودم ولی دامنش ارم چرا در صحرا به کف سالها پنهان و بی نشان بخفت حالت ان قدسیان ماند به کهف از برای عاشقان دارد حرف در سرایش باید تنها نشست چون که صدر م صحرا تنها برفت خارج از انظار در سرما برفت ناگه در صحرا فتاده اذرخش چه سرگردان بگردد رخش صدر زین سبب بعد هزار و اندی تو بیابی خانه اش پشت درخت

حرم امامزاده حمزه کوچکترین سردترین دور افتاده ترین حرم در ایران امامزاده ای که درش همیشه باز است . به روی همه باز است ولی .... انقدر غریب که زائرش پسرک بازیگوشی است که از راه مدرسه به امامزاده سر می زند دختر بچه ای با مقنعه صورتی که از مدرسه به امامزاده سر می زند . پسر کوچکی که می گوید سلام اقا سلام اقا و یک لحظه بعد سرش را تکان می دهد می گوید هانی اقا ؟در هوای برفی یک روز رفته بودم . جز من کسی نبود سید داشت برف دور و بر حیاط را می روبید . احساس می کردم در غار حرایم با این فرق که حرم در محاصره برف است . صدای ناله سگها که از دوردست بلند بود می امد هوای حرم سرد بود و قلبم از محبت و عشق سید حمزه گرم نور زرد چراغ در ان روز ابری دیوار را روشن کرده بود
و من باز با امامزاده درد دل می کردم

بیشتر منابع باید هم نشناسند حمزه را . امامزاده حمزه در گمنامی به اردبیل امدند حمزه در گمنامی خود مشهور است چه کسی است که بتواند کرامات امامزاده را انکار کند . ان صحن کوچک که در عین سادگی معطر است به غار حرم می ماند . اینکه غریب مانده ای و اینکه منابع نمی دانند قلبم را به درد می اورد .

کسی که پیاده به وحدت رود و حرم خاکی را زیارت کند و غربت امامزاده را به چشم ببیند می داند چه صفایی حرم خاکی دارد . امامزاده ای که در ایام حیات هم گمنام زیستند و بعضا انکار هم می شدند حرم امامزاده صدر الدین غربت انها را به بهترین شکل برای ایندگان و انهایی که می گویند امامزاده چه سختیی دیده بازگو می کند صحرا محل اجابت شدن دعاهاست . کربلای صدر دست نخورده مانده