بازخوانی قیام تاریخی روستای نیارق در سال 57

اردبیل - روستای نیارق در استان اردبیل از جمله مناطقی است كه در روزهای انقلاب اسلامی شهیدانی را تقدیم انقلاب كرده است. پنج شهید و 19 مجروح این روستا در دوران انقلاب (18 دی ) و روزهای سخت مبارزه با طاغوت بیانگر حضور فعال اهالی این روستا در صحنه های انقلاب اسلامی است.

به گزارش خبرنگار ایرنا ، در ادامه حركت های انقلابی مخصوصاً بعد از به خاك و خون كشیده شدن حوزه علمیه قم (19 دی 56 ) توسط ایادی رژیم گذشته اهالی روستای نیارق همزمان با شهرهای دیگر ایران از جمله تهران – تبریز و اردبیل به حمایت از امام خمینی و بر علیه نظام پهلوی برخاستند.

اهالی روستا هر روز با حمل پلاكاردهایی با شعارهای انقلابی در خیابانهای شهر اردبیل همگام با مردم انقلابی این شهر در راهپیمائی ها شركت و خشم خود را از رژیم پهلوی نشان می دادند.

زمانی كه این حركت با ماه محرم مصادف شد اهالی در مساجد روستا بعد از پرداختن به عزاداری و روضه خوانی توسط روحانی روستا حجة الاسلام سید علی موسوی ، انزجار خویش را از حكومت پهلوی نشان می دادند و هر روز به غیر از مساجد در كوچه های روستا هم با دادن شعارهایی بر علیه نظام شاهنشاهی ‎، پشتیبانی خویش را از حضرت امام خمینی اعلام می كردند .

حركت انقلابی نیارق روز به روز منسجم تر و با شكوهتر می شد ، طوری كه راهپیمایی بعضی روزها با درگیری پراكنده اهالی با مأمورین پاسگاه ژاندارمری خاتمه می یافت.

مأمورین به خاطر ترس از گسترش این حركت شب ها را حكومت نظامی اعلام و تمامی مغازه دارها را وادار به تعطیلی مغازه می كردند و هیچ كس حق نداشت از ساعت 9 شب به بعد از خانه خارج شود .

این روزها حكومت نظامی و بازداشت مكرر اهالی توسط مأموران ژاندارمری مردم را خیلی خشمگین كرده بود، حتی یكی از معلمین مدرسه نیارق بنام آقای قانعی لنگرودی را هم به دلیل تبلیغ بر علیه شاه در كلاس، به مدت چند ساعت در پاسگاه بازداشت كردند.

همه اهالی روستا یعنی پیر – جوان - زن و مرد و حتی كودكان هم شجاعانه و با هیچ گونه اعتنایی به این گونه تهدیدها همچنان به فعالیت های انقلابی خود ادامه می دادند و روستاهای اطراف از جمله سوها – گرمه چشمه و بریس هم با اهالی همنوا شده و در تظاهرات ها شركت می كردند.

در یكی از همین روزها یعنی عصر دو شنبه مورخه 18 دیماه 1357 شمسی برابر با نهم صفر 1339 قمری حركت شكوهمند و انقلابی نیارق به نقطه اوج خود رسید . در این روز كه هوا هم بیش از اندازه سرد بود اهالی روستا مثل روزهای قبل تظاهرات آرامی را از مقابل مسجد روستا شروع و بعد از گذشتن از كوچه های اصلی اهالی روستاهای همجوار از جمله سوها و گرمه چشمه هم به جمع راهپیمایان پیوستند و با دادن شعارهایی از جمله :

ای مسلمانلار سیز الله تابع زور اولمایون

شاه اوزی موز دور دور موز دورا موزدور اولمایون

-قولدور رضانین اوغلی گل چیخ گئد

الدن اله بیز اسلحه آللوق

قولدور رضانین اوغلون

تختدن یئره ساللوق

مرگ بر شاه

و بعضاً با اشعاری طنز انزجار خود را از نظام ستمشاهی به نمایش گذاشتند.

در قسمت پایانی تظاهرات قطعنامه ای مبنی بر اینكه شاه باید ایران را ترك كند ما استقلال و آزادی می خواهیم – كشور ما باید حكومت مستقلی داشته باشد و ما باید یك حكومت اسلامی داشته باشیم، توسط یكی از اهالی خوانده شد تظاهرات كنندگان هم با ندای الله اكبر متن قطعنامه را بند بند تأیید می كردند.

وقتی كه اهالی نیارق میهمانان انقلابی یعنی اهالی سوها را بدرقه می كردند نظامیان پاسگاه ژاندارمری به طرف اهالی آتش گشوده و در اول چند تیر هوایی شلیك و بدنبال آن قلب مردم را نشانه گرفتند.

شاهدان می گویند كه برخی از مأمورین هم از قهوه خانه واقع در نزدیك حمام بیرون آمده و به پاسگاه رفته و به سوی مردم تیراندازی نمودند در این حال اهالی متفرق شده و هر یك به خانه های نزدیك پاسگاه پناه بردند.

در پی این تیراندازی ها اهالی یكی پس از دیگری به زمین افتاده و به خون خویش غلطیدند. دختری به نام نازیلا سید رحیمی در حالی كه كوزه آبی را از چشمه' حامام بولاغی' روستا پر كرده بود هنگام بازگشت به خانه مورد اصابت گلوله مأموران قرار گرفت و در لا به لای تخته سنگی كه در پشت 'آشاغاحمام' قرار داشت جان سپرد .

یكی دیگر از زن ها بنام ملك منظر واحدی مورد هدف قرار گرفت و همراه با طفلی كه در شكم داشت به خون خویش غلطید.

محمد و مطلب راستگو در مقابل حمام مورد اصابت گلوله مزدوران قرار گرفتند و در دم جان سپردند و سراصلان خان محمد زاده در مقابل خانواده خود توسط مأموران به خون غلطید .

بعد از یكی دو ساعت كه اوضاع كمی رو به آرامش بود و اهالی با دادن تلفات زیاد متفرق شده بودند از طریق همدیگر اطلاع یافتند كه به غیر از پنج شهید، 19 نفر دیگر نیز زخمی شده اند.

اهالی ، تمام شهدا را به خانه های خود (شهدا ) برده و مجروحین را شب هنگام به بیمارستان شیر و خورشید(فاطمی فعلی) اردبیل انتقال دادند .

آنهایی كه به همراه مجروحین رفته بودند هنگام بازگشت خبر دادند كه در موقع بستری زخمی ها در بیمارستان ، مردم غیور و انقلابی اردبیل جهت كمك به مجروحین از جمله اهدا خون آمادگی خود را اعلام و به جهت حمایت از قیام خونین اهالی در مقابل بیمارستان تجمع و اقدام مأموران را محكوم كردند .

در این روز پرحادثه حتی تنها دبستان دولتی نیز از رگبار مسلسل در امان نماند. معلمی به نام بایرام زاده وقتی جان دانش آموزان را در خطر دید شیشه پنجره كلاسها را شكسته و دانش آموزان را از پشت مدرسه به بیرون از كلاس هدایت می كرد و دانش آموزان هم كه خیلی ترسیده و اكثر آنها نمی دانستند كه چه اتفاقی افتاده است از كوچه پس كوچه های روستا خودشان را به خانه می رسانند و البته یكی از بزرگترهای خانواده اكثر دانش آموزان هم در اطراف مدرسه منتظر بودند و دانش آموزان را همراه خود به خانه ببرند.

بعد از غروب خورشید روز حادثه ، اهالی در هر كجای روستا كه بودند خودشان را به خانه می رساندند ، این شب با تمامی شب های زمستان های گذشته روستا كاملاً فرق می كرد ، در هر خانه از كوچك گرفته تا بزرگ همه صحبت از تظاهرات بود از اسامی شهیدان و زخمی ها سخن می گفتند ،گویی در این شب داستان های حماسی و خیالی به حقیقت پیوسته بود .

در این شب كه هوا بیش از اندازه سرد و بارش برف هم از ساعت چهار بعد از ظهر آغاز شده بود هر چند در تمامی خانه ها چراغ ها روشن بود ولی انگار خاموشی مطلق در روستا حاكم شده بود و هیچ نوری از هیچ خانه ای مشاهده نمی شد .

با این حال اهالی روستا خانواده های زخمی ها و مخصوصاً شهدا را تنها نگذاشته و برای دلداری و عرض تسلیت به خانه های آنان می رفتند و رفت و آمد تا پاسی از شب ادامه داشت.

اكثر اهالی آن شب بیدار مانده چون هر لحظه منتظر اتفاقی تازه بودند كوچكترها با دل نگرانی و بزرگترها هم با دلی مطمئن به انتظار صبح و طلوعی دیگر نشستند.

از طرفی از نزدیكی های پاسگاه خبر می رسید كه مأموران ژاندارمری از ترس جان خود در دور تا دور ساختمان پاسگاه به طرز ویژه ای در حال گشت زنی و نگهبانی هستند.

یكی از اهالی در خاطراتش می گوید: در صبح فردای حادثه وقتی به چشمه حمام بولاغی برای پر كردن كوزه آب رفته بودم هنگام پركردن كوزه صدایی از فاصله چند متری شنیدم كه گفت: «ایجازه وئر بو دبه لری دولدوروم» یعنی اجازه بده این دبه ها را پر كنم ، سرم را بلند كردم و دیدم كه چهار امنیه پاسگاه كه 2 نفر شان مسلح همراه با خشاب اضافی و 2 نفر دیگر هم كه دبه آب در دست داشتند در چند قدمی چشمه ایستاده اند.

وی می افزاید: مأموران هر چند مسلح بودند اما باز هم ترس و دلهره از سرو و صورتشان می بارید و صورت همه شان پریشان بود.

وی ادامه داد : وقتی چند قدمی از چشمه فاصله گرفتم امنیه ها دبه ها را پر كرده و به سرعت به طرف پاسگاه حركت كردند در بین چشمه و پاسگاه در هر چند قدمی مأموران به پشت سرشان نگاه می كردند و در واقع هر چهار طرف را كنترل می نمودند .

در صبح یكی از همین روزها صدای خودرو های نظامی از دور به گوش اهالی رسید برخی از اهالی تصور می كردند كه مأمورین پاسگاه توسط بی سیم از اردبیل نیروی كمكی خواسته اند تا دوباره مردم را به رگبار ببندند ولی وقتی خودروهای ارتش در مقابل پاسگاه متوقف شد تمامی وسایل ساختمان پاسگاه را جمع آوری و بار ماشین های اعزامی نمودند و با تدابیر شدید امنیتی نیارق را به مقصد اردبیل ترك كردند.

بعد از حركت چند صد متری خودرو ها برای لحظه ای در جاده توقف و دوباره به حركت خود ادامه دادند و بعد از رفتن مأمورین اهالی پاسگاه را به آتش كشیدند.

مراسم تشیع و خاكسپاری شهدا قبل از فرار مزدوران پهلوی از نیارق با ندای ملكوتی لا اله الا الله و الله اكبر با حضور جمع كثیری از اهالی و با شور و شوق فراوانی انجام گرفت.

شركت كنندگان در این مراسم در مقابل روحانی محل (حجة الاسلام میر علی موسوی ) سینه سپر كرده كه در صورت گلوله باران و هر اتفاق دیگر در امان بمانند تا نماز میت خوانده شود. اهالی ، تمامی شهیدان را در كنار هم و در قلب تنها قبرستان عمومی روستا به خاك سپرده و مجالس بزرگداشت هم با شركت اهالی و با حضور اهالی روستاهای اطراف در مساجد روستا برگزار شد.

یاد آوری می شود این واقعه پنج شهید و 19 نفر زخمی داشت. اسامی شهیدان سراصلان خان محمدی متولد 1331 ، مطلب راستگو متولد 1337 ، ملك منظر واحدی متولد 1340 ، نازیلا سید رحیمی متولد 1343 و محمد راستگو متولد 1326می باشد.

روستای نیارق از توابع بخش ویلكیج و در 30 كیلومتری مركز استان (اردبیل ) قرار دارد و همچون نگینی در حلقه كوهها و تپه ها واقع شده است.

تهیه و تنظیم : محمد علی اوجاقی نیارق