نظر یکی از خوانندگان سایت در مورد امامزاده صدرالدین (ع)
نگاه تو به صحن است نگاه من به صحنه . صحرا روایت می کند از غربت مولایمان در شهر سرد دور از وطن این اشک سید حمزه است . جور دیگر باید دید چشمهایم را تا می چرخانم چیزی جز غربت در صحرای دست نخورده صدر نمی بینم این نشانه ها را حفظ کن از قدیم تا امروز خادم امامزاده صدر نسل به نسل دهقان بوده است . خادمش وقتی می گفتند چرا اینجا مانده ای در بیابان می گفته که احساس می کنم امامزاده با من است . امامزاده خود خواسته در شهری سرد غریب و بی نشان در منطقه ای پایین مهمان دهقانی شود . اینها به فکر می اندازد ما را . این نشانها منحصر به این نقطه است . وحدت شبها یک چراغ ندارد . ان جاده سرد ان حرم متروک ان گلدسته های خشتی دهقان خسته از روزگار پیرزنی که در حیاطی سرد کار می کند و با دست خود برای زائر چایی می ریزد ان پرنده مرغ اروس که پشت شیشه پنجره شکسته که مشماع زده اند سرما داخل نفوذ نکند ان قبر خاکی که رویش پارچه سبز انداخته اند ان مرغ پیر قهوه ای که چند سال است در حرم است باز هم بگویم ان سگی که پشت در چوبی در هوای برفی سینه اش را به خاک گذاشته ان کبوتر که بالای در چوبی نشسته ان جاده خلوت ان تابلوی قدیمی در وسط راه ان درختان که دور حرم را گرفته اند ان راه پریشان بوی غربت زوار پیاده لباس های خاکی صحرای خلوت دیگر معنی ندارد اردبیل خاکی بمان و در خفا مان باتشکر