آذربایجان: مردم و خاستگاه
آذربایجان: مردم و خاستگاه
آریاییها در روزگاران پیشین، از دشتهای میان اروپا و آسیا، در هزاره سوم یا چهارم پ.م از زیستگاه خودجدا شدند و به سوی ایران و هند و برخی سرزمینهای دیگر مهاجرت کردند. اصل نام این قوم در اوستا به معنای «پاک و آزاده» است. بدون تردید در روزگاران بسیار کهن، همه مردم آریایی یک گروه بوده و همه با هم در یک سرزمین زندگی می کردند و از سرزمین اصلی خود کوچ کرده ، درآسیا و اروپا پراکنده شدند. در مورد کوچ آریاییان به فلات ایران، اختلاف نظر وجود دارد. برخی مسیر آنان را از طریق قفقاز به آذربایجان و بعضی دیگر، مسیر آنها را از شمال و شرق دریای کاسپی (مازندران) و آسیای میانه می دانند و گروه سوم معتقدند که مهاجرت آنها از هر سوی شرق و غرب دریای کاسپی روی داده است. سرزمینی که آریاییان در آن می زیستند، در اوستا به نام ائیریانااویجو (ایران ویج) آمده و ذکر شده است که در آنجا، دو ماه زمستان و تنها دو ماه تابستان بود. اینان از خاستگاه اصلی خویش کوچیدند و هر گروهی از ایشان به هر جا که رسیدند و مسکن گزیدند، بر بومیان منطقه چیره شدند و بنیان فرمانروایی گذاردند. در تاریخ مشهور است که یونانیان و رومیان و نیز اساس زندگی اروپاییان از ایشان است و آنان در تاریخ سرزمین اروپا فصلی گسترده برای خود گشودند و چنین بود ژرمنها که جنبش نوینی در تاریخ اروپا ایجاد کردند. دسته هایی از مهاجران که به فلات ایران رسیدند، دارای سه تیره بودند که از آنان، ماد و پارس و پارت، هر یک به نوبه خود، بنیان فرمانروایی در آسیا را نهادند.
جای گفتگو نیست که «ایر» چون به فلات ایران رسیدند، دسته بزرگی از ایشان که ماد نامیده می شدند، شمال غربی ایران را که اکنون آذربایجان و شهرهای همدان و کرمانشاهان وقزوین و اسپهان و تهران درآن قرار دارد، فرو گرفتند و این نواحی به نام ایشان، سرزمین ماد خوانده می شد که آذربایجان «ماد کوچک» و بخش دیگر «ماد بزرگ» بود. پس پیداست که از تاریخ سه هزار سال پیش، مادها در آذربایجان و نواحی اطراف آن می زیسته اند و می دانیم که ترکان از این نواحی بسیار دور بوده اند و در نواحی مرکزی آسیا می زیستند و این خود پنداری نا به جاست. اگر گفته شود که آذربایجان از نخست سرزمین ترکان بوده است. بنابر نظر استاد پیگولو سکایا:«مادها نیرومندترین قبیله ایرانی بودند که به تدریج در شمال غربی ایران سکونت اختیار کردند.» جای تردید نیست که بومیانی که در این سرزمین، پیش از مهاجرت آریاها می زیستند، در نتیجه همزیستی متمادی در تازه واردان مستحیل شدند. بنابر متون آشوری و اورارتویی، مادها در اطراف دریاچه ارومیه می زیستند. اینان درآغاز، همراه با اورارتوها، مانّاها و دیگران درآذربایجان و کردستان سکنی گزیدند.
در تورات به طور مکرر از شاهان ماد سخن رفته است و ذکر شده که اقوام اورارتو، مانّا و سکانیز، به عنوان اقوام تابع دولت پادشاهی ماد بودند. در مورد نام آذربایجان که آنجا را «ماد کوچک» می نامیدند، سندی در دست است مبنی بر آنکه وقتی اسکندر به ایران آمد، به همه سرزمین ایران دست یافت و در آذربایجان فرمانروایی «آتورپات» نام را بر گماشت و بدان لحاظ، آن سرزمین به نام او، آتورپاتکان نامیده شد که بعدها به صورت آذربایجان تغییر یافت.
مورخان و جغرافی نگاران باستان از جمله استرابون، آریان و ژوزف فلاویوس، آذربایجان را بخشی از سرزمین ماد دانسته و آن را «ماد اتروپاتن» نامیده ند وبارتولد نیز آذربایجان را بخشی جدایی ناپذیر از سرزمین ماد دانسته است. در نوشته های مورخان اسلامی، مکرر به نام «ماه» بر می خوریم، چون ماه نهاوند، ماه دینور که صورت دیگری از نام ماد است. برخی از مورخان از جمله حمزه اصفهانی و ابن فقیه و مسعودی، آذربایجان را زادگاه زرتشت می دانند و معتقدند که وی از آذربایجان به شرق، نزد کی گشتاسب رفت و دین خود را در آن سرزمین رواج داد. به هر حال در جای تولد زرتشت و زادگاه او، اختلاف نظر وجود دارد. در فروردین یشت فقره 102، جزو نامهای مقدسان که به فَروَهَرشان درود فرستاده می شود ، نام «آترپات» مشاهده می گردد. درواقع آریاییها آذربایجان را به صورت یکی از پایگاههای مهم خود درآوردند.
زبان
در مورد زبان کهن آذربایجان اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی معتقدند که زبان کتاب اوستا، زبان آذربایجان کهن بوده است. برای درک آنکه بدانیم چگونه زبان یک قوم تغییر یافته است، طرق مختلفی پیشنهاد می گردد: نخست بررسی و شناختن نام رودها و کوهها و دریاها و دریاچه ها وروستاهاست؛ زیرا این گونه نامها خاص مردم هر سرزمین است. راه دیگر، بررسی زبان مردمی است که بدان تکلم می کرده اند. راه سوم مطالعه یافته های تاریخی است که می تواند راهنمای خوبی برای شناخت آن قوم باشد. کسروی نامهای دسته نخست یعنی نامهایی چون تبریز، خوی و سلماس و برخی دیگر را، نامهایی ناشناس می داند که اگر چه امروزه معنایی برای آنها متصور نیست، ولی قطعاً روزگاری معنا و مفهوم داشته اند. دسته دوم نامهایی که از راه زبان شناسی به ریشه های آنها می توان دست یافت؛ مانند: مرند، آروق و مارالان و غیره، دسته سوم نامهایی که دارای معنای روشنی هستند چون: سردرود، زرین رود، گریوه، روبین دژ و مانند آنها. شاید برخی از این نامها مربوط به پیش از روزگار آریاها باشد؛ چون هیچ گونه ارتباط و خویشاوندی با زبان ترکی نداشته است. این ندیم در کتاب «فهرست» زبان مردم ایران را به پنج گروه بخش کرده و نامهای پهلوی، دری، فارسی، خوزی و سریانی را برای زبانهای موجود در ایران آورده است. وی با استناد به گفته ابن مققع، دری را زبان درباریان و از اهل خراسان ومشرق و اهل بلخ، فارسی را زبان موبدان و دانشمندان و متعلق به فارس وخوزی را زبان خلوت شاهان و سُریانی را زبان اهل عراق و پهلوی را زبان مردم اصفهان، ری، همدان ماه (ماد) کوچک دانسته است. بنابر نوشته مؤلفان، زبان مردم آذربایجان یا «ماد کوچک» همانند زبان مردم نواحی غربی ومرکزی و به عبارت دیگر، زبان ساکنان سرزمین «ماد بزرگ» یعنی زبان پهلوی بود. نخستین مؤلفان سده های اول اسلامی، زبان مردم آذربایجان را گاه «پهلوی آذری» و گاه «آذری» نامیده اند. مار کوآرت- ایران شناس مشهور- می گوید که: «زبان پهلوی حقیقی همان زبان آذربایجانی است.» یعقوبی درحدود سده سوم هجری می زیست، در کتاب «البلدان» زبان مردم آذربایجان ایرانی بوده، جای هیچ تردیدی نیست. بی گمان«آذری» ، از گویشهای ایرانی به شمار می رفته است. مسعودی گویشهای پهلوی، دری و آذری را از یک ریشه و ترکیب و همه آنها را از دسته زبانهای فارسی نامیده است.
از زمان سلجوقیان و از راه کوچ ایلهای ترک زبان، ترکی به آذربایجان راه یافت. پیش از آن، اگر از وجود ترکان در آذربایجان نشانی پیدا شود، بی گمان جز دسته ای اندک نبوده است. در واقع نبرد دندانقان که در آن، سلجوقیان بر سلطان غزنوی پیروز شدند، باید یکی از حوادث مهم تاریخی تلقی شود؛ زیرا در نتیجه پیروزی در آن جنگ، موج عظیمی از ترکان در ایران و عراق و سوریه و آسیای صغیر پراکنده شدند و حتی دامنه های کشور گشایی آنها، تا فراسوی دانوب پیش رفت. در روزگار اشکانیان، ترکان درمرزهای ایران سکونت داشتند؛ ولی در آن زمان و در دوران شاهان ساسانی نیز جرأت دست اندازی نیافتند و بعدها نیز تازیان، پس از فتح ایران در مقابل آنها مقاومت کردند و بیش از سیصد سال جلو تازش آنها را گرفتند، غزنویان که خود در واقع ترک بودند، و ساسانیان درباری ایرانی داشتند و جلو تهاجمات آنها را می گرفتند.
نخستین دسته ترکان از روزگار سلجوقیان و حتی قبل از آن، به ایران آمده وحتی دسته هایی از آنها، پیش تر به آذربایجان رسیده بودند. گروهی نیز در خراسان ماندند. آنها که به آذربایجان وارد شده بودند، با ایلهایی که از پشت سرشان از ترکستان آمدند، همه جا پراکنده شدند و چون آذربایجان مرغزارها و چراگاههای فراوان داشت و برای زندگی گله داری مناسب تر بود، بی گمان ایلهای ترک درآنجا بیشتر و فراوان تر ماندند و چون از آن زمان تا آمدن مغولها به ایران، فرمانروایی از آن ترکان شد، مردم ناگزیر از رفت و آمد و گفتگو می بودند و پیداست که مردم به آن زبان آشنا شدند و کم کم به آن سخن گفتند و حتی نام بسیاری از جاها را به ترکی برگرداندند. از این گونه نامها در آذربایجان فراوان است و کسروی از این نامها یاد کرده است.
در روزگار مغولان که آذربایجان پایتخت آنها شد، آنها گروههای انبوهی از مردم را که از مغولستان آورده بودند، در آنجا ساکن کردند و بدین روی زبان آنها فزونی گرفت و روز به روز چیره تر و نیرومند تر شد. پس از گزند مغول، نوبت به تیمور رسید. دوره او زیاد طولانی نبود، ولی آذربایجان میدان کشاکش و ستیز گردید و این مسأله تا بر خاستن شاه اسماعیل صفوی در سال 906 ق پیوسته برقرار بود و بدین سان زبان آذری از آن دیار رخت بر بست و ترکی جای آن را گرفت. در روزگار صفویان نیز زبان ترکی رایج بود و بدان زبان در آذربایجان و همه شهرهای آن سخن می گفتند. درروزگار صفویان نیز عثمانیان بارها به آن سرزمین لشکر کشیدند و تا تبریز پیش رفتند و به واسطه جنگهای بسیار، پادشاه صفوی مجبور شد که به موجب عهدنامه ای همه شهرهای آذربایجان جز اردبیل را به آنها واگذار کند. این جنگها و لشکر کشیها همه به زیان زبان آذری بود؛ زیرا طرفین مخاصمه هر دو ترک زبان بودند و کلیه امور به زبان ترکی انجام و بدین روی زبان ترکی جای زبان آذری را گرفت.