اصطلاح پیر

پیر، اصطلاحی عرفانی به معنای مرشد و راهنما معادل شیخ در زبان عربی، و بابا در لهجه های غرب ایران و در زبان ترکی. واژه پیر در متون عرفانی و ادبی فارسی به تنهایی و یا به صورت ترکیباتی همچون پیر طریقت، پیر صحبت و ...به فراوانی به چشم می خورد. اصطلاح پیر که از دیرباز در میان صوفیان ایران، به ویژه خراسانیان رایج بوده است، در متون فارسی تصوف مربوط به سده 5 ق / 11م همچون ترجمه رساله قشیریه، طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصاری و پند پیران، بسیار به کار رفته است؛ اما چنین به نظر می رسد که در این متون، در غالب موارد واژه پیر یا پیران هنوز بار اصطلاحی خود را نیافته، و در این گونه موارد مقصود از «پیران»، بزرگان، پیشروان طریقت و پیش کسوتانف و گاه به سادگی، صوفیان، و نه راهنمایان و مرشدان بوده است (مثلاً نکـ: قشیری، 11، 28، 36، 42، 44، 58؛ خواجه عبدالله ، 2، 4؛ پند پیران، 4، 12، 18، 23).

با گذشت نزدیک به یک سده، در آثار عرفانی سده 6 ق چون انس التائبین احمد جام ( 1/ 126، جمـ)، اسرارالتوحید محمد ابن منور (1/ 45- 48، جمـ) و تمهیدات عین القضات همدانی (ص 10، 27- 28، 30- 31، جمـ)، آنجا که ویژگیهای پیر شرح داده می شود، این واژه به معنای دقیق اصطلاحی خود، یعنی مرشد و راهنما آمده است، از سوی دیگر، هرچند که در متون قدیم تر اصطلاح «شیخ» و جمع الجمع آ« «مشایخ» نیز به طور پراکنده دیده می شود، اما کاربرد این اصطلاح به تدریج رواج بیشتری می یابد، چندان که در متون فارسی مربوط به اواخر سده 6 ق به بعد، اندک اندک هم پایه «پیر»، و گاه حتی بیش از آن به کار می رود (نکـ: همانجاها؛ قس: نجم الدین کبری، «السائر...»، 338، رساله...، 57- 61؛ بخاری، 162- 167؛ باخرزی، 64 ببـ ). به این ترتیب، چنین می نماید که در سیری تاریخی، واژه پیر پس از آنکه مفهومی اصطلاحی یافته، جای خود را به تدریج به واژه شیخ داده است.

در متون عرفانی فارسی، پیر راهنما و مرشدی است که با دستگیری از سالک و هدایت او، وی را گام به گام در طریق سلوک پیش می برد و با تربیت معنوی و اصلاح معایب نفسانی وی، او را به سرمنزل مقصود می رساند. در این هدایت روحانی، آنچه موجب تحول سالک و تغییر جهت در زندگی او می گردد، نقش ولایی پیر در تولد معنوی مرید، با کمک «برکت» یا نیروی روحانی است که پیر با واسطه حلقه های سلسله طریقه اش از پیامبر (ص) دریافت داشته، و «همت» یا اراده و عزم معنوی پیر است که بی آن، چنین ولادت دوباره ای امکان پذیر نخواهد بود. به باور صوفیه، کوشش مرید هر چند پی گیر و مصرانه باشد، اگر بدون نظارت و حمایت پیری کامل صورت بگیرد، بی ثمر و ابتر می ماند و راه به جایی نمی برد؛ از این روست که صوفیه از یک سو مرکز «مدار طریقت» را پیر دانسته، و او را «همچون نبی در میان است» شمرده اند، و از سوی دیگر مریدی را که  از هدایت پیر بی بهره باشد، بی بهره از دین خوانده و گفته اند: مریدی که او را پیری نیست، پیر او شیطان است (خواجه عبدالله، 547- 548؛ محمد بن منور، 1/ 46- 47، 296- 297؛ عین القضات، 10- 11، 28؛ عبّادی، 60؛ بخاری، 211). به علاوه همان گونه که برای سالک، دادن دست ارادت به پیری راه دیده و اطاعت از او، شرط لازم طی طریق است، برای پیر نیز دستگیری  از مریدان و هدایت آنان به معنای ایفای نقش باطنی است که از سوی خداوند برای او در نظر گرفته شده است و از این رو، بر وی فرض و واجب شمرده می شود (عین القضات، 11؛ علاء الدوله، 176).

مشایخ صوفیه بر این نکته تأکید کرده اند که در رابطه میان پیر و مرید، هشیاری نسبت به این نکته اهمیتی فوق العاده دارد که این خداوند است که پیری خاص را برای ارشاد مریدی خاص بر می گزیند و به مصداق آیه «قَد عَلِمَ کُلُّ اُناسِ مَشرَبَهُم» (بقره / 2/ 60)، برای هر مریدی مشرب و آبشخور معنوی ویژه ای در نظر می گیرد و از این روست که هر پیری قادر به هدایت هر مریدی نیست. با توجه به این اصل، مرید صادق باید قدر پیر خود را درست بشناسد و بداند که جز از طریق این پیر، به مطلوب خویش نمی رسد و به همین سبب، اراده خود را تماماً تسلیم اراده پیر خود کند و دل خود را با اشتیاق به ولایت پیرش، با او پیوند دهد، و این همان است که صوفیه از آن با عنوان «ربط القلب بالشیخ» یاد کرده اند (نکـ: نجم الدین کبری، همان، 57، علاء الدوله، 123، 171).

در بیشتر کتابهای صوفیه شرحی از ویژگیهای پیر کامل، آدابی که مرید در برابر پیر خود ملزم به رعایت آنهاست، و نیز آداب و ملاحظاتی که پیر در رابطه با مریدانش ملزم به رعایت و در نظر گرفتن آنهاست، آمده است (نکـ: هجویری، 62؛ احمد جام، 1/ 126- 136؛ محمد بن منور، 1/ 315- 316؛ نجم الدین کبری، «آداب...»، 280؛ عین القضات، 30- 34؛ عزالدین، 227- 233؛ فرغانی، 172- 175، 178- 180؛ بخاری، 162- 167).

در این آثار، پیر کامل شیخ واصلی دانسته شده که در طریق سلوک با مجاهده و تزکیه نفس و تصفیه باطن خود، از مشاهدات، نصیبی وافر گرفته، و به مقام قرب حق رسیده است. این پیرِ منتهی راهبری است که به علوم شریعت، طریقت و حقیقت آگاه است، روی دل به سوی خدا دارد، از هوسهای دنیوی فارغ است و به سبب وقوف به خطرات سلوک و مکاید نفس، و آشنایی با انواع واقعات و مشاهدات، با فراست و تصرف خود، مرید را در تزکیه نفس یاری می دهد، راز واقعاتش را بر وی می گشاید و مانع از بروز و رشد تکبر در سالک، و توقف او در منزلی از منازل سلوک می شود، و به این ترتیب، با همت خود دست مرید را می گیرد و او را از خطرات راه و آفتهای گوناگون آن می رهاند (محمد بن منور، 1/ 45، 315- 316؛ نجم الدین کبری، رسالة، 62، «السائر»، 338- 339، «آداب»، همانجا؛ احمد جام، 127؛ عین القضات، 30؛ باخرزی، 27- 28).

در کار هدایت سالک آنچه بر پیر واجب است، نخست آن است که از روی هوا و هوس و حظّ نفس کسی را به مریدی نپذیرد و تا آن هنگام که اذنی خاص نیافته است، به هدایت وی اقدام نکند، دیگر آنکه آنچه در خلوت خود با حق دریافت می کند، به مریدان مستعد انتقال دهد و در همه حال باا فراست خود استعداد و توانایی هر مریدی را بشناسد و به قدر ظرفیت و توانش او را به انجام دادن امری وادارد، تا راه وصول او به هدف کوتاه تر گردد، دیگر آنکه در همه حال با خلق خدا با تواضع، سکینه، طمأنینه و وقار سلوک کند و به هیچ روی به مال و جاه مرید چشم نداشته باشد. همچنین بر شیخ لازم است که کژی و اشتباه مرید را با مدارا و لطف اصلاح کند و او را با موعظه و نصیحت بر سر توبه آورد و تا آن هنگام که بر خطای خود اصرار نورزد، نظر صحبت و تربیت را از او بازگیردا (هجویری، همانجا؛ محمد بن منور، 1/ 315- 316؛ عبدالقادر، 187- 188؛ عزالدین، 227- 233).

آنچه در این سفر معنوی بر مرید صادق واجب است، آن است که بی هیچ پرسشی در متابعت کامل پیر خود باشد، و همه اراده، دانش و هوای خویش را به یک سو نهد، در حضور و غیبت او را حاضر بداند و حرمت او را نگاه دارد، در اجرای دستورهای وی به جان بکوشد و هرگز در انکار او در دل یا بر زبان سخنی نراند (احمد جام، 131- 134؛ محمد بن منور، 1/ 316؛ سهروردی، عبدالقادر، 105- 106؛ عبدالقادر، 183، 186- 187؛ بخاری، 162- 167؛ فرغانی، 178- 180). با رعایت این آداب و به کمک ریاضتها و مجاهدتها، مرید می تواند امیدوار باشد که مراتب سلوک را طی کند و به برکت نَفَس پیر، در عالم معنا دوباره متولد شود. از آنجا که این ولادتِ معنوی با همت و هدایت پیر واقع می شود، و پیر را پدر معنوی مرید شمرده اند (سهروردی، عمر، 35؛ نجم الدین رازی، 241- 244؛ عزالدین، 31، 76). بهره معنوی مرید از پیر خود چنان است که پس از مرگ پیر نیز ادامه دارد (قشیری، 589- 590).