جاهي اردبيلي
مؤلف سخنوران آذربايجان نامش را ابوالفتح ميرزا فرزند ظهيرالدين بهرام ميرزا صفوي نوشته است. تخلص اين شاهزاده جاهي بود و افكار عالي و روح بزرگي داشت. علوم و فنون معموله زمان را پيش اساتيد فن تحصيل كرده و قرائت عشره و علم تجويد را پيش شيخ فخرالدين طبسي و والد ماجد او شيخ حسن خدابنده گذرانيده بود و بعداز تنقيح علم صرف و نحو و معاني و بيان و و منطق و تحصيل اصول تتبع علم رجال و تصحيح كتب احاديث نبوي و امامي در علم سير و نسب و تواريخ استحضار كاملي بدست آورده بود.
جاهي تذكره اي بنام فرهنگ ابراهيمي در شرح حال سخنوران نامي تأليف كرده است كه يكي از منابع و مراجع سفينه خوشگوار است. اين شاهزاده خط بسيار زيبايي داشته و نستعليق را خيلي خوب مينوشته و در عروض و قافيه نيز تبحر كاملي داشته است. او داراي كتابخانه گرانبها و پرارزشي بوده كه شامل كتب نفيس ومرقعات مرغوب و خطوط اغلب خوشنويسان استاد و درجه يك بوده است.
مجالس اين شاهزاده هميشه با حضور و شركت اساتيد و دانشمندان و فضلا تشكيل مييافت. هر سخنوري كه به خراسان وارد ميشد، او را نزد خود نگاه ميداشت و پذيرايي ميكرد و آنان را معزز و محترم ميداشت.
جاهي در علم عروض و قافيه نيز بسيار وارد و اطلاعات كافي داشت. خواجه حسين ثنايي قصيدههايي در مدح بزرگواري او سروده و ساقينامه خود را بنام وي موشح ساخته است.
مولانا قاسم قانوني كه در علم ادوار و نواختن قانون از اساتيد مسلم آن عصر محسوب ميشد، از دوستان جاهي بوده است و عليقلي بيك انيسي هم از تربيت شدگان جاهي است و اين تخلص را جاهي از او گرفته بود. شاه اسماعيل ثاني وقتي كه به سلطنت رسيد، در سال 984 هجري قمري اين جوان بسيار شريف و دانشمند را با يازده نفر ديگر از شاهزادگان به قتل رسانيد و با اين كار جنايتي بزرگ مرتكب شد. عبدي جنابدي در تاريخ آن واقعه تأسفآور گفته است:
گل گلزار حيدر كرار |
|
خلف آل احمد، ابراهيم |
بر فلك سود افسرش كه نهاد |
|
در مقام رضا سر تسليم |
گفت تاريخ سال قتل مرا |
|
بنويسيد (كشته ابراهيم) |
جهان خانم صفوی (م ح 930 ق)، ادیبۀ شاعرۀ فاضله از زنان سخنور عصر خویش. وی علوم اسلامی و فنون ادب را از افاضل معاصرین خود فرا گرفت و تبحر کافی یافت. هنگامی که به سن رشد رسید، با شاه اسماعیل اول صفوی (جلوس 907-930 ق) ازدواج کرد و به دربار صفویه راه یافت. او زنی سخنور و ادیب بود. تذکره ها و مورخین می نویسند که شاه اسماعیل صفوی همسر دیگری به نام حیات داشته و او نیز مانند وی دارای طبع موزونی در شعر بود. روزی جهان خانم که در مجلس شاه صفوی این شعر را می خواند:
تو پادشاه جهانی جهان ترا باد
که پادشاه جهان را جهان به کار آید
حیات خانم همسر دیگر شاه که نیز حضور داشت چون این سخن و بیت را بشنیدی بی درنگ در پاسخ او چنین به عرض رساند:
ترک جهان بکن تا ز حیات برخوری
هر که غم جهان خورد کی ز حیات برخورد
بعضی گفته اند حیات خانم در پایخ او چنین گفت: (اگر حیات نباشد جهان چکار آید).
منابع: اعیان الشیعه، 4/248؛ تذکره الخوانین، 84؛ تراجم اعلام النساء، 394؛ پرده نشینان سخنگوی، 34؛ خیرات حسان، 1/94؛ ریاحین الشرعیه، 4/132؛ زنان سخنور، 1/166؛ فرهنگ سخنوران، 1/227.