جهت ارائه به سمینار تشیع در اردبیل دانشگاه پیام نور اردبیل

با وجود رابطه سياسي و فرهنگي نزديكي كه صفويان با تاريخ تركيه دارند، بسيار شگفت‌آور است كه در تاريخ نگاري مدرن تركيه، مطالعات زيادي دربارة صفويان صورت نگرفته است؛ در حالي كه تاريخ‌نگاران غربي، پژوهش‌هاي خويش درباره صفويان را نسبتاً زود آغاز نموده و تا به امروز تحقيقات مهم و مفيدي ارائه كرده‌اند. در واقع، در جهان اسلام به موضوع «تبديل يك طريقت اهل تسنن به دولتي شيعي» مانند صفويه، كمتر توجه شده است. تاريخ صفويه به لحاظ تاريخ‌نگاري بسيار جالب توجه و از نظر تاريخ علوي‌گري نيز بيانگر دورة بسيار مهمي است؛ زيرا علوي‌گري شناخته شدة امروزي، در واقع نقطة عطف تاريخ قزلباشي‌گري است. در اين خصوص، مهم‌ترين نقش و سهم، قطعاً متعلق به مهم‌ترين شخصيت اين خاندان؛ يعني شاه اسماعيل است؛ البته در اينجا تاريخ صفويه و زندگي‌نامه شاه اسماعيل بررسي نخواهد شد. اما تلاش مي‌شود كه درك درستي از چگونگي تبديل محافل اسلام بدعت‌گراي آناتولي به قزلباشي‌گري از سوي صفويان، خصوصاً شاه اسماعيل، صورت گيرد. براي رسيدن به اين هدف بايد به اين پرسشها پاسخ داد: هدف دولت صفوي چه بود؟ از كدام ايدئولوژي استفاده كرد؟ در اين هدف، نقش و جايگاه توده‌هاي غير سني ساكن در آناتولي كه تحت حاكميت عثماني‌ها مي‌زيستند چه بود؟ چگونه اين توده‌ها در راستاي هدف صفويان مهيا شدند؟ كدام ايدئولوژي و با چه روش‌هايي بايد موثر واقع مي‌شد و چه تشكيلاتي بايد به وجود مي‌آمد؟ به بيان مورخان امروز، چگونه تبليغات صفوي، توده‌هاي منسوب به اسلام بدعت‌گراي آناتولي را تبديل به جامعه قزلباش كرد؟

براي نخستين بار، شيعة اماميه با آغاز حاكميت صفويان بر ايران حاكميت يافت. جدّ شاه اسماعيل، يعني«شيخ جنيد» براي نخستين بار به تشيع علاقه‌مند و متوجه شد كه اين اعتقاد براي رسيدن وي به اهداف سياسي‌اش مفيد خواهد بود. پس از وي، اين احساس در فرزندش، شيخ حيدر، نيز تجلي يافت. پسر او، اسماعيل نيز با ادامه دادن راه پدر، براي ايجاد يك دولت شيعي در ايران وارد كشمكشي سياسي شد و سرانجام موفق شد تا در اين سرزمين كه پس از تيمور هنوز به وحدت سياسي نرسيده بود، حاكميت خود را مستقر كند. وي براي تفوق بخشيدن به تشيع، بخش عمده‌اي از قبايل تركمن آناتولي كه تحت فشار ماليات و اجبار يك‌جانشيني دولت عثماني به ستوه آمده بودند، به ايران فرا خواند. اين دعوت پذيرفته شد و بسياري از قبايل تركمن ساكن آناتولي به ايران كوچ كردند.

اما اين كه شاه اسماعيل چگونه موفق به انجام اين كار شد؟ در واقع، مسئله اساسي «تبليغات صفوي» است كه ما را در فهم مسئله كمك خواهد كرد. مورخان، جبهة سياسي درگيري عثماني ـ صفوي را به طور گسترده بررسي كرده‌اند. همان طور كه گفته شد، مهم‌ترين تحقيقات، دربارة پيدايش صفويان و تشكيل و توسعة دولت صفوي بوده است و دربارة محتواي ايدئولوژيكي تبليغات صفوي و روش‌هاي كاربرد آن، كمتر [مطالعه] شده است. در اين باره نيز اطلاعات در خور توجهي در دست است. پيداست كه شاه اسماعيل براي مؤثر بودن دعوتش بر توده‌هاي كوچ نشين آناتولي ـ كه اكثريت آنان را تركمن‌ها تشكيل مي‌دادند‌ ـ با نحوة استفاده از شرايط موجود به خوبي آشنا بوده است. مي‌توان گفت دو عامل در موفقيت وي تأثير گذار بوده‌اند:

1ـ از زمان سلطان محمد فاتح به بعد كه سياست شديد يكجانشين كردن و ماليات بستن بر توده‌هاي كوچ‌نشين ساكن آناتولي اعمال شد، اين توده‌ها كه از زندگي تحت كنترل قدرت‌هاي سياسي راضي نبودند، در هر فرصتي براي قيام بر ضد عثماني استفاده مي‌كردند.

 2ـ اين شرايط تحت فشار كه اشاره شد، در ميان مردمي بود كه صدها سال با اعتقاد به «مهدويت» مي‌زيستند و به اين مسئله كه خداوند در هويت مهدي در كالبد انساني ظهور كند اعتقادي راسخ داشتند؛ اعتقادي كه قرار بود اساسي‌ترين اعتقاد علوي‌گري شود. شاه اسماعيل با تبليغات بسيار خوب و گسترده توانست از اين دو امتياز اجتماعي و اعتقادي كاملاً بهره‌برداري كند. وي عقايد شيعه اماميه را كه از زمان جدش شيخ حيدر پذيرفته شده بود و به عبارتي او همان نقش مايه‌ها اما بسيار متفاوت از شكل اصلي‌شان را تبليغ مي‌كرد

درباره روش‌هاي تبليغي شاه اسماعيل اين طور بايد گفت كه تبليغات وي، چه به لحاظ محتواي ايدئولوژيك و چه اسلوب، بسيار مشابه روشي است كه زماني بابا الياس خراساني در عصيان بابايي‌ها استفاده مي‌كرد؛ درست همان گونه كه بابا الياس، حكومت سلجوقيان آناتولي را متهم به ظلم و انحراف از راه مستقيم و عدالت حقيقي مي‌كرد و خود را مأمور اصلاح معرفي مي‌نمود، شاه اسماعيل نيز حكومت عثماني را محكوم كرد و مدعي بود كه عدالت را برپا خواهد نمود.

 علاوه بر شخصيت كاريزماتيك شاه اسماعيل (به رغم صغرسن)، بايد امتياز انتساب او به طريقتي كه ويژگي نظامي داشت در موفقيت تبليغ وي لحاظ شود. در اين ميان، تاج دوازده ترك سرخي كه شاه اسماعيل بر سر مريدان و خلفايش نهاد و نشانة دوازده امام بود، سبب تثبيت نام قزلباش براي او و مريدانش در تاريخ شد. بعد‌ها نيز «قزلباش» نام همة علوياني شد كه در سرزمين‌ عثماني مي‌زيستند. حكومت عثماني هم آنان را قزلباش و به سبب خارج بودن از اسلام اهل تسنن با القابي نظير رافضي، ملحد و زنديق ياد كرده، آنان را به عنوان غير مسلمان محكوم كرد.

 يكي از نكات مهم در نشر قزلباش‌گري توسط شاه اسماعيل در سرزمين‌ عثماني، وارد كردن قزلباشان، تحت سلسله مراتب مشخصي، وابسته به خود بود. وي در اين خصوص از ساختار موجود در بين عشاير تركمن و كرد استفاده كرد. وي شيوخ عشاير را كه هم مقام رياست عشيره و هم رهبري ديني آن را به عهده داشتند ـ و در ميان آنها عده زيادي از نسل قلندران حضور داشتند ـ با فراخواندن به نزد خود و يا فرستادن خلفايش به نزد آنان، به خود وابسته كرد. سپس بادادن «سيادت نامه‌» به آنها، ايشان را هم به خود و هم به نسل حضرت علي (ع) پيوند داد. اين اقدامي فوق‌العاده بود؛ چون سبب اقتدار اين رهبران كه «سيد» و يا «دده» ناميده مي‌شدند، گرديد. آنان در روابط بين عشيره‌اي خود رفعت مقام يافتند و اين مسئله به طور مستقيم با شاه اسماعيل ارتباط داشت. آنها در آناتولي، نذورات و صدقه‌هايي كه از وابستگانشان جمع مي‌كردند، به ايران مي‌فرستادند؛ بدين معني كه منبع مالي مهم دولت عثماني كه به عنوان ماليات از اتباع خود مي‌گرفت به جاي خزانه آنها به خزانه دولت خصم، يعني صفويان انتقال مي‌يافت. اين مسئلهاي بود كه قابل چشم پوشي نبود.

 اسناد آرشيو عثماني بيانگر اين مطلبند كه تبليغات صفويه از دو طريق كتبي و شفاهي انجام مي‌گرفت: «تبليغ شفاهي» از طريق افرادي به نام «خليفه» كه تربيت خاصي مي‌يافتند، صورت مي‌پذيرفت. اين خلفا نه تنها بين طبقات بدعت‌گرا در آناتولي و روم ايلي، بلكه بين تمام طبقه‌ها انجام وظيفه مي‌كردند. مي‌توان زمينه‌ها و انواع تبليغات خلفا و ساختار دفاعي حكومت عثماني را در برابر آنان از طريق اسناد مهمه دنبال كرد؛ تا آن جا كه از طريق اين اسناد مي‌توان فهميد كه حكومت عثماني در مقابل اين تبليغات، مجازات‌هايي، چون زنداني كردن‌ها و اعدام‌هاي دسته‌جمعي، و محكوميت به كارهايي، چون پارو زدن قرار داده بود تا باعث ارعاب و نابودي قزلباشان شود. گاهي نيز دولت عثماني با عفو افرادي كه داراي موقعيت بالايي بودند و يا با ارتقاء مقام آنان، سياست استمالت جويي را پيشه مي‌كرد. اما توده‌هايي كه هدف اصلي اين سياست بودند، طبقات بدعت‌گرا بودند و مناطقي چون آناتولي مركزي، شرقي،جنوبي، روم ايلي، خصوصاً منطقه دلي اورمان كه منسوبان به شيخ بدرالدين در آن جا اقامت داشتند، محل فعاليت خلفا بود. «تبليغات مكتوب» نيز به وسيل? كتاب‌ها و رساله‌هايي كه شاه اسماعيل، شخصاً دستور نگارش آنها را مي‌داد، انجام مي‌شد. خلفا، اين مكتوبات را به صورت مخفيانه وارد خاك عثماني مي‌كردند و در مناطق مذكور منتشر نمودند. در اسناد و دفاتر مهمه، به سلسله «كتاب‌هاي رافضي» كه جمع و به استانبول فرستاده يا سوزانده مي‌شد، اشاره گرديده است. مي‌توان حدس زد كه شماري از اين كتاب‌ها كه باقي مانده، هم چنان در سراسر آناتولي ناشناخته‌اند.

 یکی از راه هایی که تصوف از طریق آن در سرزمین آسیای صغیر گسترش یافت، فتوت و اخوت بود. این جریان که از مدت ها قبل در آناتولی و دیگر مناطق جهان اسلام، نظیر ایران و عراق عرب، وجود داشت، به تدریج متأثر از سلسله مراتب اسماعیلیه و اهل تصوف، از سازمان بندی منظم تری برخوردار گردید و به دلیل در آمیختن آن با تصوف، بیش از پیش بر اعتبار و نفوذ آن افزوده شد. این امر موجب گردید تا خلیفه زیرکی همچون ناصرعباسی، باهدف بهره گیری از قدرت و نیروی اهل فتوت، به حمایت رسمی از این جریان بپردازد. در نتیجه آن، آیین فتوت در جهان اسلام، به ویژه در مناطقی نظیر آناتولی که نفوذ دستگاه خلافت در آنها زیادتر بود، به نحو چشمگیری گسترش یافت.

 فتوت در قلمرو دولت سلجوقیان روم از اعتبار و نفوذ ویژه ای برخوردار بود و چنان که ابن بطوطه در دهه های آغازین قرن هشتم هجری تصریح کرده، فتیان و اخیان در تمام مناطق و شهرهای آناتولی فعال و با نفوذ بوده اند و حتی در برخی شهرها اداره امور مردم در دست آنان بوده است.

 در این نوع فتوت، شخص اخی، رهبری و سرپرستی عده ای از جوانان را برعهده داشت که در کار مهمان نوازی و حمایت از مظلومان و گاه حتی در اداره امور سیاسی مشارکت فعال داشتند. به تصریح ابن بطوطه، اهل فتوت در نقاط مختلف آناتولی سلسله ارادت خود را به علی(علیه السلام) می رسانده اند.

 این امر به همراه موارد دیگری همچون «وجود تعدادی از "اخی"های اهل فتوت در اطراف اخلاف شیخ صفی الدین اردبیلی و نیز این نکته که شاه اسماعیل صفوی در دیوان ترکی عنوان "اخی" را در حق یاران و متابعان خویش به کار می برد، ارتباط بین فتوت داران اصناف را در آناتولی با قزلباش و شیعه نشان می دهد.»

 این فتیان و اخیان که تعداد آنها در میان مریدان و لشکریان شاه اسماعیل زیاد بوده است، نقش بسیار مؤثری در موفقیت و پیروزی های او داشته اند و چنان که گولپینارلی نیز تصریح کرده، حمایت صفویان از این گروه ها باعث شد تا در قرون نهم و دهم هجری اهل فتوت به صورت یکی از عناصر تبلیغاتی آنها درآیند.

در واقع، تشیع که از مدت ها قبل در اشکال مختلف خود به این سرزمین وارد شده بود، از قرن هفتم هجری به بعد با سرعت بیشتری در میان ساکنان آن، به ویژه در میان روستاییان و ترکمانان خانه به دوش، رواج یافت. این گسترش تشیع در میان ساکنان آناتولی به حدی بود که گفته می شود در قرن نهم حدود چهار پنجم از ساکنان این منطقه شیعه مذهب بوده اند.

همین کثرت جمعیت شیعیان بود که موجب گردید آنان همواره به صورت تکیه گاه اصلی جنبش های متعددی با رنگ و بوی شیعی درآیند و حتی تبلیغات شیوخ شیعه مذهب طریقت صفوی، یعنی جنید، حیدر و اسماعیل نیز بیش از هر جای دیگری در این منطقه با استقبال مواجه شود. چنان که این مسئله باعث شده تا برخی صاحب نظران مدعی شوند که تغییر در ویژگی های مذهبی طریقت صفوی و انتقال آن از تسنن به تشیع، در نتیجه نفوذ این قبایل جنگجو و شیعه مذهب بوده است.

درباره وضعیت تشیع و غلات شیعه در نواحی سوریه و لبنان باید یادآور شد که هرچند تسلط ایوبیان سنی مذهب بر این مناطق باعث شد تا مذهب تسنن به صوت مذهب رسمی مناطق مذکور درآید، لیکن در بسیاری از مناطق شهری و روستایی این مناطق، تشیع همچنان به صورت مذهب اصلی توده مردم باقی ماند و فعالیت غلات شیعه به اشکال مختلف به حیات خود ادامه داد. اما به دلیل آنکه پیروان این گروه ها همواره مورد آزار و تعقیب حاکمان سنی مذهب ایوبی و سپس ممالیک بودند، به ناچار راهی مناطق کوهستانی و صعب العبور همجوار، نظیر جبل عامل و نواحی جنوبی و شرق آناتولی، شدند و به تبلیغات و فعالیت های مذهبی خود ادامه دادند.

 همچنین نباید از نقش مؤثر گروهی دیگر از غلات شیعه، یعنی فرقه علی اللهی یا اهل حق، در گسترش جنبش های غالیانه شیعی در آسیای صغیر غافل شد. فعالیت پیروان این فرقه، به ویژه از قرن هفتم هجری به بعد، در نواحی وسیعی، یعنی غرب و شمال غرب ایران، شمال و مشرق عراق و همچنین جنوب شرق و مشرق آناتولی، گسترش یافت. این امر باعث شد که برخی از جنبش هایی که در این دوره در آناتولی شکل گرفتند، تحت تأثیر عقاید افراطی و غالیانه این فرقه نظیر اعتقاد به الوهیت ائمه(علیهم السلام) قرار بگیرند و پیروان این فرقه نیز خود در شکل گیری چنین جنبش هایی نقشی مؤثر ایفا کنند. برخی صاحب نظران ضمن تأیید ارتباط معتقدات قزلباشان وابسته به صفویان با معتقدات اهل حق، بر این باورند که بخش بزرگی از این قزلباشان را اهل حق تشکیل می داده اند.

ب.س.ا مورتی در این باره می نویسد: «به نظر می رسد که شرکت اهل حق در نهضت قزلباش به ثبوت رسیده باشد و با توجه به این نهضت بود که شیوخ اردبیل رهبران بی چون و چرا و سنتی این منطقه شدند و حتی امروزه نیز گروه هایی از کردهای قزلباش در آناتولی وجود دارد.»26

عامل دیگری که زمینه ساز ارتباط این طریقت ها با اندیشه های شیعی می شد، علاوه بر پیوندها و اشتراک های کلی تشیع و تصوف، اصل و منشأ این طریقت ها بود. به عقیده گولپینارلی، اصل و منشأ بسیاری از «طریقت های ترک» از ملامتیه خراسان و ماوراءالنهر بوده است.32

این مشرب صوفیانه که در طول سده های سوم تا پنجم در خراسان و ماوراءالنهر گسترش یافته بود، از قرن ششم به بعد، به دلیل مهاجرت عرفا و متصوفه این مناطق به نواحی دیگری همچون آناتولی، گسترش یافت. از سوی دیگر، مشابهت هایی که در میان برخی عقاید ملامتیان و باطنیان وجود داشت، همواره باعث درآمیختن عقاید این دو گروه با یکدیگر می شد. این امر موجب گردید از قرن پنجم به بعد بسیاری از باطنیان و اهل اباحه خود را به لباس اهل ملامت درآورده و باعث تغییراتی در این مشرب شوند؛ و استمرار این روند باعث شد تا ملامتیه در قرن هشتم هجری به صورت یک گروه کاملاً باطنی درآیند.

 در قرن نهم هجری، شاخه ای از ملامتیه موسوم به «ملامتیه بایرامیه» در آسیای صغیر ظهور و گسترش یافت. مؤسس این طریقه حاجی بایرام ولی (متوفای 822 ق) مرید

 حمیدالدین آق سرایی (متوفای 815ق) از خلفای خواجه علی، نوه شیخ صفی الدین اردبیلی، در آناتولی بود. بنابراین، طریقه ملامتیه بایرامیه از طریق خاندان صفوی به طریقت شیخ زاهد گیلانی (متوفای 700ق) مربوط می شود.

علاوه بر طریقه بایرامیه، بسیاری دیگر از طریقت های فعال در آسیای صغیر نظیر قلندریه، حیدریه، جامیه، ادهمیه، بابائیه، بکتاشیه و سماویه نیز از ملامتیه نشأت گرفته اند.

طریقت مولویه، منسوب به مولانا جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی (متوفای 627ق)، یکی از مهم ترین طریقت های رایج در آسیای صغیر است. در

 واقع، تأسیس این طریقه، پس از مرگ مولانا و در زمان فرزند او، سلطان ولد (متوفای 712ق) و نوه اش اولو عارف چلبی (متوفای 720 ق) صورت گرفته است و از آن پس خانقاه های مربوط به این طریقه و مولویخانه ها در سراسر نواحی شام و آسیای صغیر شکل گرفت.38

 سلسله این طریقت از طریق مولانا و پدرش سلطان العلماء بهاءالدین ولد (متوفای 628ق) به طریقت شیخ نجم الدین کبری یعنی کبرویه، که خود ریشه در ملامتیه خراسان داشت، می رسد.

 از آن رو که این طریقت با هدف ایجاد اتحاد میان مسلمانان به وجود آمده بود، هیچ گونه تعصب نسبت به مذهبی خاص نداشت و بسیاری از مشایخ آن علی رغم پایبندی به مذهب تسنن، به تفضیل علی(علیه السلام) معترف بودند و حتی حدیث غدیر خم را در تأیید خلافت علی(علیه السلام) قبول داشتند.

 در مثنوی، مدایح زیادی در وصف شخصیت علی(علیه السلام) و رشادت های ایشان سروده شده است. همچنین در دیوان شمس همواره علی(علیه السلام) را به بهترین وجه ستوده است و در یکی از غزل های خود پس از مدح علی(علیه السلام)، با ذکر نام دیگر امامان شیعه و بیان فضایل ایشان، حضرت مهدی(علیه السلام) را دوازدهمین آنها دانسته که غیبت ایشان بنا به امر الهی صورت گرفته است؛ زیرا خداوند اراده کرده است تا از طریق او ظلم و ستم را برطرف کرده و احکام خود را مجری دارد.

 مولانا و جانشینانش همواره با اهل فتوت و رهبران آنها، یعنی اخیان، در ارتباط بوده اند و این اخیان نیز مولانا را از خود دانسته و بسیاری از آنها به خلفای طریقت او تبدیل شدند؛ همچنان که بسیاری دیگر از این اخیان و فتیان که اغلب نیز دارای گرایش های شیعی بوده اند، از خلفا و مبلغان طریقت صفوی در آناتولی به شمار می رفتند.

طریقه بکتاشیه یکی از مهم ترین طریقت هایی است که در اوایل قرن هشتم هجری در سرزمین آسیای صغیر شکل گرفت و سپس در نواحی مختلفی همچون شام، مصر و شبه جزیره بالکان گسترش یافت. مؤسس این طریقه، محمد بن ابراهیم بن موسی خراسانی معروف به حاجی بکتاش ولی (متوفای 669ق) از نوادگان امام موسی کاظم(علیه السلام) است که در اواسط قرن هفتم هجری به سرزمین آسیای صغیر مهاجرت نموده است.

در مورد عقاید حاجی بکتاش، گفته می شود که او در ظاهر پیرو مذهب تسنن بوده ولی در باطن مذهب شیعه داشته است.58 برخی نیز معتقدند که او «صورتی از اسلام را تبلیغ می کرد که تلفیقی بود از عقاید تسنن و نیز مناسک مسلمانان و مسیحیان.»

به عقیده شیبی، بکتاشیه طریقت صوفیانه ای بود که به تدریج با تشیع در آمیخت؛ به گونه ای که رنگ و شکل شیعیانه بر عناصر صوفیانه آن غلبه یافت، چنان که گویی این نهضت در اصل شیعی بوده و بعداً با تصوف در آمیخته است.

 گرایش به تشیع پس از اصلاحاتی که بالیم سلطان (متوفای 922ق) در ساختارطریقه بکتاشیه انجام داد، بیش از پیش در معتقدات و تعالیم آن راه یافت و در نتیجه این اصلاحات، اصولی همچون ستایش دوازده امام(علیهم السلام) و نظریه الوهیت که به صورت تثلیث «اللّه، محمد و علی» بیان می شد، به همراه برخی اصول دیگر، به مقررات این طریقت تبدیل شدند.

 عقیده به الوهیت علی(علیه السلام) که بخصوص در میان بکتاشیان ساکن در نواحی شرقی آناتولی جایگاه ویژه ای داشت، آنها را به علی اللهیان و قزلباشان وابسته به طریقت صفوی نزدیک ساخت؛ به گونه ای که گفته می شود دو گروه اخیر با بکتاشیه دارای اصول وعقاید مشترک و واحد هستند.

شاید به همین دلیل بوده که به دنبال افزایش فعالیت های تبلیغاتی و سیاسی نظامی شیوخ طریقت صفوی، به ویژه از زمان جنید (مقتول 864 ق) به بعد، که در نهایت جنبش قزلباش را به دنبال داشت، بسیاری از بکتاشیان ساکن در نواحی شرقی آناتولی باعقاید غالیانه خویش به آنها پیوستند و سلاطین عثمانی را نامشروع شمردند.

 به عقیده شیبی، قزلباشان و ینی چریان وابسته به طریقت بکتاشیه، دارای صفات مشترکی بوده اند که یکی از آنها اعتقاد به تشیع غالیانه بوده است؛ و همین امر باعث سازگاری هر چه بیشتر این دو گروه با یکدیگر و شکل گیری آبادی های قزلباش نشین در آسیای صغیر گردید.70

 از قرن هفتم به بعد تشیع در اشکال مختلف، به ویژه در شکل و قالب غالیانه آن در میان ساکنان آناتولی و بخصوص قبایل ساکن در نواحی شرقی آن به طور بی سابقه ای گسترش یافت ودر قرن نهم به صورت مذهب اصلی آنها درآمد. در این میان، خاندان صفوی که ابتدا از راه تبلیغ صوفیگری توانسته بودند جمع کثیری از ساکنان این سرزمین را به صورت مریدان خویش درآورند، از زمان جنید به بعد در قالب نهضت شیعی صوفی قزلباش، این فرایند را تسریع و تشدید نمودند.

 از اوایل قرن نهم هجری، افزایش فعالیت شیوخ طریقت صفوی از یک سو و تلاش سلاطین عثمانی برای به کنترل درآوردن نیروهای قبیله ای موجود در آناتولی که حاضر به پذیرش قدرت متمرکز دولت عثمانی نبودند و همواره به دنبال رهبران جدیدی برای تغییر وضعیت موجود بودند از سوی دیگر، باعث شد تا توجه این قبایل ترکمان بیش از پیش به خانقاه اردبیل که اتفاقاً از اعتبار و نفوذ ریشه داری در میان این ترکمانان شیعه مذهب برخوردار بود، معطوف گردد. این امر شاید بهترین گزینه ای بود که در آن موقعیت آنها می توانستند انتخاب کنند؛ زیرا در غیر این صورت، ناگزیر به پذیرش و تمکین در برابر نظام حکومتی و مالیاتی دیوانسالاری انعطاف ناپذیر دولت عثمانی می شدند که اتفاقاً از لحاظ عقیدتی نیز مورد تأیید یکدیگر نبودند.

 در این حال جاه طلبی ها و ماجراجویی ها وتبلیغات مبالغه آمیز رهبران طریقت صفویه، بخصوص جنید، حیدر و اسماعیل، برپایه آموزه های شیعی، می توانست جوابگوی روحیه ناآرام، متلاطم و ماجراجوی جنگجویان این قبایل شیعه مذهب باشد. علاوه بر این، شمشیر زدن در رکاب پیر طریقت و مرشد کامل برای آنها می توانست لذت های مادی و معنوی به همراه داشته باشد. به هر حال، این عوامل به همراه مشخص نبودن مرزهای ایران و آناتولی باعث شد تا این نیروها همواره با خانقاه اردبیل در ارتباط باشند و حتی عده ای از شیعیان این مناطق به اردبیل مهاجرت کنند.

 همزمان با سلطنت بایزید، که گفته می شود فردی صلح طلب و در اداره مملکت سست اراده بود، فعالیت شیوخ صفوی و هواداران شیعه مذهب آنها گسترش یافت.82 و سرانجام جنید را، که از همان آغاز ریاستش بر طریقت صفوی تمایل آشکاری برای کسب قدرت دنیوی از خود نشان داده بود، بر آن داشت تا با بهره گیری از زمینه های مناسب سیاسی اجتماعی و عقیدتی در میان ترکمانان شیعه مذهب آناتولی و نفوذ ریشه دار طریقت صفوی در میان آنها، به سازماندهی نیروهای جنگجوی این قبایل پرداخته و آنها را به صوفیانی غازی برای تحقق اهداف سیاسی و دنیوی خویش تبدیل نماید.

 بنابراین، ریاست شیخ جنید را می توان شروع دوره ای نوین در رهبری طریقت صفوی و سرآغاز گرایش آشکار ومبالغه آمیز رهبران آن به تشیع و نیز کسب قدرت سیاسی دانست. این تحول در دوره رهبری جانشین وی، یعنی شیخ حیدر (مقتول 893ق)، به طرز جدی تری ادامه یافت تا اینکه سر انجام شاه اسماعیل صفوی، فرزند و جانشین او، در سال 907ق به قدرت رسیدن صفویان و رسمیت یافتن

 تشیع در ایران را به طور همزمان اعلام نمود. در خصوص همکاری ترکمانان شیعه مذهب آناتولی با قیام شاه اسماعیل، در تاج التواریخ آمده است: «بقایای اشقیای حیدریه، اجتماعی از ترکان ملحد مشرب و رافضی مذهب تشکیل داده و در سنه خمس و تسعمائه (905ق) فرخ یسار حاکم شیروان را به قتل رسانیده و در سنه سبع و تسعمائه (907ق) با الوند میرزا محاربه نموده و مملکت او را متصرف شدند. خلفای اجدادش در دیار روم پراکنده شدند و با توزیع نامه هایی از شمار و حساب افزون و از حدّ و عَدّ بیرون، مریدان و احباب را به همکاری دعوت کردند. عده بسیاری از مردم دیار روم دعوت او را پذیرفته و تابع امر او شدند.»

 در چنین شرایطی، رهبران طریقت صفویه با آگاهی از گسترش بی سابقه تشیع در آناتولی و مناطق دیگری همچون ایران و عراق و استقبال گسترده قبایل ترکمان از تشیع و اندیشه های مرتبط با آن، آشکارا اظهار تشیع نموده و ضمن بهره گیری از نفوذ ریشه دار خانقاه اردبیل در سرزمین آناتولی، تبلیغات دامنه داری را بر پایه تشیع در میان ترکمانان این منطقه آغاز نمودند و از این طرق ایدئولوژی و نیروی لازم برای تبدیل طریقت به سلطنت را فراهم نمودند.