کمیته مجازات،حاج باباخان اردبیل وتروررشیدالملک
کمیته مجازات،حاج باباخان اردبیل وتروررشیدالملک
کمیته مجازات در سال 1335 قمری بدوا به وسیله سه نفر بنامهای ابوالفتح زاده- منشی زاده- مشکوه الممالک تشکیل و بعدا میرزاعلی اکبر ارداقی و عماد الکتاب به سه نفر مذکور پیوستند و با کمک کریم دواتگر که با مشروطه خواهان همکاری داشت توانستند آن عده از کسانی را که در اجرای اصلاحات سد راه وطن خواهان بودند از میان بردارند.
میرزا اسمعیل خان رئیس انبار غله، متین السلطنه ثقفی مدیر روزنامه عصر جدید، آقا سید محسن مجتهد داماد مرحوم آیت الله بهبهانی آزادیخواه صدر مشروطیت، منتخب الدوله خزانه دار کل از جمله کسانی بودند که به وسیله عوامل کمیته مجازات به قتل رسیدند و کریم دواتگر پس از کشته شدن میرزا اسمعیل خان رئیس انبار غله بدست اعضای کمیته به جرم خیانت به همکاران خود بقتل رسید و پرونده او در شروع کار کمیته مجازات برای همیشه بسته شد.
کریم دواتگر جوان 35 بر اثر گلوله ای که به شیخ فضل الله نوری وارد آورد بین آزادیخواهان آن زمان وجهه و محبوبیت خاصی به دست آورد تا جایی که موسسین کمیته مجازات را به خود جلب و با کمک دستیارانش(رشیدالسلطان، سید مرتضی خان، عبدالحسین ساعت ساز) میرزا اسمعیل خان رئیس انبار غله تهران را به قتل رسانیدند و از این طریق سنگ اول بنای کمیته مجازات گذارده شد.
بدین ترتیب کریم دواتگر در تاریخ 12 رجب 1335 هجری قمری ساعت 9 بعد از ظهر مقابل کلیسای ارامنه واقع در محله سنگلج به دست دوستان خود رشیدالسلطان- سید مرتضی و میرزاعبدالحسین ساعت ساز به قتل رسید.
بیان نامه ها به مهر کمیته مجازات ممهور می گردید به شکل عجیبی ساخته شده بود
روی گلوله کلمه (مجازات) بر پوکه فشنگ کلمه(کمیته) قید و حک گردیده بود که گلوله(مجازات) بر قلب خائن فرو نشیند و پوکه فشنگ(کمیته) بر جای خود باقی بماند و بنابه مصحلت این دو کلمه را جداگانه به دو نفر سفارش داده و به جای کلمه(مجازات) کلمه(مخابرات) حکاکی شده بود که بعدا آن را که با برداشتن حرف(ب) و گذاشتن نقطه(خ) به پایین و تبدیل(ج) کلمه(مجازات) تبدیل می کردند.
قسمت اجرایی و عملیاتی کمیته مجازات اکثرا از مجاهدین صدر مشروطیت بوده و در جنگ های مشروطیت کوشش بسیار بخرج داده و در راه آزادی از هیچ تلاشی دریغ نکرده و دلیری ها و شجاهت ها از خود نشان داده بود انتخاب شده بودند، حاج بابا اردبیلی، حسین خان لله، احسان الله خان میرزاعلی زنجانی- حاج علی عسکر- رشیدالسلطان- مهدی خان تبریزی- عبدالحسین خان پسر شفاء الملک و کریم دواتگر از ماموران عملیاتی کمیته مجازات بود که هر کدام به سهم خود در اجرای نقشه های کمیته مذکور نقشی ایفا نمودند.
کمیته مجازات و اعضای آن معتقد بودند اگر جاسوسی که ریشه فساد است از این برانداخته شود مملکت روی اصلاح را خواهد دید در غیر این صورت مانند سرطان تار و پود زندگی مردم را در برخواهد گرفت و همه چیز را زیر نفوذ خود قرار خواهد داد.
کمیته مجازات طوری عمل می کرد که همه خیال می کردند مجاهدان کمیته همه جا هستند و از کلیه اعمال خائنین بوطن و خیانت های آنان مستحضر بوده و به همین جهت هرکس کمترین انحرافی در زندگی سیاسی و اداری خود مرتکب می شد برجان خود ایمن نبود و تصور می کرد اسم او در لیست سیاه کمیته مجازات قرار گرفته و بسرنوشت دیگر متهمین دچار خواهد شد.
مردمی که از دور ناظر اعمال و جریانات کمیته مجازات بودند هر یک درباره کمیته مذکور قضاوت ها و تعبیراتی می کردند که این طرز فکر افکار عمومی را بیشتر متوحش و مرعوب می کرد به همین سبب کمیته مجازات در نظر مردم عامی طوری مهم و خطرناک جلوه کرده بود که اگر احیانا کسی قصد خیانت و یا اقدام علیه مصالح عمومی داشت برای اینکه اثر از خود بر جای نگذارد تا مدتی از انجام آن منصرف و بهر طریقی که ممکن بود حفظ صورت ظاهر را می کرد.
در مورد چگونگی وارد شدن حاج باباخان اردبیلی به کمیته مجازات در کتاب اسرار تاریخی کمیته مجازات یک قسمت به این موضوع اختصاص داده شده است که عیناً آورده می شود و در ضمن به چگونگی قتل رشیدالملک هم اشاراتی دارد.
خاطرات حاج بابا اردبیلی:
« کمیته مجازات به میرزا علی اکبر ارداقی ماموریت داد که مکتوبی را که حاوی پیغام محرمانه ای بنام عبدالله خان بهرامی رئیس تامینات نظیمه بود وسیله حاج بابا اردبیلی باو برساند و او بهرامی را در محل کارش ملاقات نموده و در کمال رشادت پاکت کمیته مجازات را به او بدهد و از وی پاسخ کتبی دریافت نموده و به کمیته مجازات میرساند.
حاجی بابا اردبیلی جزء توریست های کمیته مجازات بود ولی از مجموع اقاریر و اعتراضیکه همه اعضای کمیته و عاملین اجرا نموده اند از او برگه ای بدست نیامده که حاج بابا اردبیلی در یکی از قتل هاییکه وسیله کمیته بعمل آمده مشارکتی داشته است ولی همکاری او با برخی از اعضای کمیته مسلم و محقق بوده است و اینک قسمتی از خاطرات او ذیلا نقل می شود:
«... قبل از ماه رمضان بود که میرزا علی زنجانی مرا در بازار تهران دید و گفت برویم یک جا آخر خط دروازه قزوین می رفتیم توی یک حیاط صاحب خانه از ما استقبال کرده و ما را دعوت به همکاری و انجام خدمات ملی کرد من از وی پرسیدم چه کسانی با شما همکاری می کند، گفت فعلا اجازه گفتن ندارم، روز دیگر حوالی غروب بهمان خانه رفتیم مرامنامه ای بما نشان داد که چند ماده آن مربوط به وظایف و تکالیف تروریست های آن جماعت بود. من بصاحب خانه گفتم من نمی توانم کورکورانه از دستور جماعتی که آنها را نمی شناسم اطاعت
کنم و عده ای را جمع کرده مبادرت به آدمکشی نمایم. صاحب خانه بمن پیشنهاد کرد پس خوبست قیمت تعیین کنیم، یعنی شما مثلاً چند مبلغ حاضرید دریافت کنید و سپهسالار تنکابنی را بقتل برسانید؟ از این پیشنهاد اوقاتم تلخ شد و گفتم مگر ما قصاب هستیم که کورکورانه آدم بکشم؟
سپس از جای برخاسته و از آن خانه بیرون آمدیم. بعدا اسم صاحب خانه را از میرزاعلی زنجانی پرسیدم و او گفت سرتیپ اخراجی قزاقخانه است و نامش ابوالفتح زاده است، دفعه اول که بخانه ابوالفتح زاده رفتیم پنجاه تومان پول و یک قبضه اسلحه کمری ویک هفت تیر بما داد ولی هرچه اصرار گرد که من داخل جماعت آنها بشوم قبول نکردم ولی نبا بملاحظاتی نمی توانستم این مطالب را جای دیگر بازگو کنیم بعدها ابوالفتح زاده دو قبضه اسلحه کمری را از ما پس گرفت و مدتها دیگر او راندیدم...»
با میرزا عبدالحسین شفائی که با کمیته رابطه داشت آشنا شدم روزی شفائی به من گفت: آیا اطلاع داری که کمیته مجازات تصویب کرده است که عملیاتی علیه چند تن از صاحب منصبان نظیمه انجام دهد؟
من از وی خواهش کردم اگر ممکن است این عملیات را چند روز بتاخیر بیانداز تا در این خصوص(ع.هـ) را ملاقات نمایم میرزاعبدالحسین شفائی گفت من با کمیته مستقیماً ارتباطی ندارم و یک رابط میان من و کمیته است او را می بینم و نتیجه را به شما اطلاع می دهم. من در خفا همان ساعت میرزاعبدالحسین شفائی را تعقیب کردم تا بدانم به کجا می رود منظورم این بود که محل آن رابط را کشف
کنم. دیدم بمنزل خودش رفت، غروب همان روز او را در خیابان لاله زار دیدم و با او قرار گذاریم به یک جائی برویم، روز دیگر به منزل میرزاعلی اکبر ارداقی رفتیم و با وی آشنا شدم ارداقی گفت: کمیته تصمیم گرفته بود که اقداماتی علیه چند تن از صاحب منصبان نظیمه انجام دهد ولی پس از وصول پیغام شما، انجام این کار را بتاخیر انداختند، حال اگر شما با(ع.هـ)(22) تا چه اندازه آشنایی و خصوصیت دارد؟ بگویید تا مراتب را به کمیته منعکس نمایم. پرسیدم مقصود کمیته از این اقدامات علیه صاحب منصبان نظیمه چیست؟
میرزا علی اکبر خان ارداقی گفت: جواب شما را از کمیته میگیرم گفتم: کمیته باید بمن مدرکی بدهد که در حین مذاکره با(ع.هـ) مطالب را باور کند و قبول کند که من رابط کمیته هستم.
پس از 74 ساعت میرزاعبدالحسین شفائی پاکتی باز بمن داد که محتوی آن این بود:«کمیته با شما بعضی مذاکرات دارد، اگر با کمیته همراه باشید کتباً بنویسید و پاکت باید سر به مهر و با آدرس کمیته باشد پس از خواندن آن عین نامه برای شما باز پس فرستاد خواهد شد...»
ضمناً میرزا عبدالحسین شفائی بمن گفت در جمع این عده که با مورخ الدوله سپهر با تهام همکاری با کمیته مجازات دستگیر شده اند یک نفر بنام احسان الله خان به کمیته منسوب است و اگر همه دستگیر شدگان مرخص شدند، احسان الله خان هم از بند توقیف خلاص خواهد شد و منظور کمیته تامین خواهد شد، قصد کمیته از این ماموریت این که چنین وا نمود شود که دستگیر شدگان کلاً بی گناه
و هیچگونه انتسابی با کمیته ندارند و همه باید آزاد شوند و در نتیجه احسان الله خان هم آزاد گردد.
من پاکت ممهور به مهر کمیته مجازات را همراه برداشته به آقای (ع.هـ) رسانیدم و او پس از اطلاع از مفاد نامه بمن تاکید کرد که به رابط کمیته بگویم عملیات خود را دیگر دنبال نکنند در غیر این صورت همه افراد دستگیر خواهیم کرد.
از فحوای بیانات حاج بابا اردبیلی این طور مستضاد می شد که اولاً شخص (ع.هـ) یکی از اعضای موثر نظمیه بود ثانیا نظمیه خود قبل از دستگیری اعضاء کمیته مجازات از هویت آنان کم و بیش مسبوق بود خلاصه آنکه بهادرالسلطنه ضمن اینکه از دور و نزدیک شاهد و ناظر عملیات کمیته بود گاه و بیگاه دوستان خود را که در مظان خطر قرار میگرفتند از جریان امر مطلع می ساخت و قبل از اینکه خطری متوجه آنان بشود آنان را بر حذر می ساخت کما اینکه حاج آقا رضا رفیع گیلانی اولین کسی بود که اسمش در لیست سیاه کمیته قرار گرفته بود و بهادرالسلطنه او را از خطر حتمی الوقوع رهایی بخشید.
من کاغذ آقای (ع.هـ) را به اتفاق میرزا عبدالحسین شفائی به میرزاعلی اکبر خان ارداقی رسانیدم و مدرک کمیته را نیز بوی مقرر داشتم روز دیگر ارداقی پاکتی بمن داد گفت این پاکت را به (ع.هـ) برسانید و من هم این رسالت دوم را نیز انجام دادم.
همان شب پس از انجام ماموریت ثانوی باتفاق میرزا عبدالحسین شفائی بخانه آقای بهمن شیدائی رفتیم میرزا حسین خان لله را در آنجا دیدم روز دیگر مجدداً میرزا علی اکبر ارداقی را ملاقات کردم و او از من بسیار تشکر کرده گفت ماموریت شما باعث شد که فتنه بزرگی را خاموش کردید یعنی اگر این پیغام فیمابین کمیته و آقای(ع.هـ) رد و بدل نمی شد چه بسا کمیته عملیات حادی را انجام میداد که منجر به شدت عمل شهربانی و دستگیری همه اعضای کمیته مجازات می شد.
حاج بابا اردبیلی در مورد ترور سردار رشید اینطور بیان می کند: «آنروزها قصد داشتم باستقبال سردار رشید بروم این موضوع را با میرزا علی اکبر ارداقی در میان گذارم و جربان وقایع اردبیل- خلخال – تبریز را فیما بین من و سردار رشید رویداد بود برایش نقل کردم میرزا علی اکبر ارداقی گفت: تصمیم داشت رابطی در جهت سردار رشید در نظر بگیرد چه خوب شد که شما با سابقه دوستی که با وی دارید این وظیفه را انجام دهید و چون شنیده ام سردار رشید مرد سخاوتمندی است اگر کمیته احتیاج به کمک مالی داشته باشد میتوان از همراهی او بهره مندشد.
من از میرزاعلی اکبر پرسیدم کمیته همه جا اعلام کرده است که تحت هیچ عنوانی کمک مالی اشخاص را نمی پذیرد و حالا شما چگونه توقع کمک از کسی دارید که در مظان کمیته قرار دارد؟ ارداقی گفت منظور من آزمایش تو بود
و می خواستم عقیده تو را بفهمم و بدانم آیا در حین عمل ممکن است تطمیع شوی؟ روز دیگر به منزل ارداقی رفتم وی 50 تومان پول و یک قبضه اسلحه کمری بعنوان هدیه و خرج راه بمن داد که سردار رشید را از میان بردارم شبی که قصد حرکت به منجیل را داشتم ارداقی و عمادالکتاب بمن اطلاع دادند که سردار رشید را در زنجان بقتل رسانیدند...»(23)
اگر چه به خاطر عضویت حاج باباخان در کمیته مجازات خصوصیاتی چون رازداری کتمان حقیقت در مورد عملیات های انجام شده توسط کمیته مجازات، در وجود مجاهدی چون حاج باباخان تقویت شده بود، بر عهده نگرفتن قتل رشید الملک توسط وی منطقی به نظر می آید.
ولی آقای رحمت حبیب الله در مقاله ای با آوردن شاهدی به نام محمود خلیق
می نویسد:
«قتل رشیدالملک به دست حاج باباخان عامل اصلی دستگیری و به قتل رسیدن حاج باباخان بدست امیر السلطنه حاکم اردبیل بود، می نویسد: «فکر می کنم قسمتی از بغض و عداوت امیرالسلطنه نسبت به حاجی باباخان همین مساله باشد چون امیرالسلطنه در جوانی ریزه خوار رشیدالملک بوده و به وسیله او به مقام فرمانداری و غیره رسیده است.»
اما جریان قتل رشیدالملک را چنین شرح می دهد:«رشیدالملک که به کرات حاکم اردبیل شده بود از بدخواهان مشروطیت بود ولی در ظاهر خود را هوادار آزادیخواهان و طرفدار مشروطه نشان می داده، خدمت بزرگی به روس ها کرده و
مشیرو مشار مخبرالسلطنه بدتر از خودش بوده است. عاقبت حیله و نیرنگ و خیانتهای اون بر ملا می شود و انجمن ایالتی تصمیم به از بین بردن او می گیرد، برای اینکار حاجی باباخان مامور می شود. عمویم محمود خلیق می گفت: من از تهران می آمدم. شب در زنجان ماندم و به مسافر خانه ای رفتم، حاجی باباخان را در آنجا دیدم. از من پرسید: از کجا می آیی؟ گفتم از تهران می آیم، فردا صبح هم باید حرکت کرده به اردیبل بردم گفت فردا را در زنجان بمان پس فردا با هم می رویم پرسیدم: شما چه کاری در زنجان دارید؟ گفت: مامورم رشیدالملک را بکشم. او از تبریز بادرشگه به قصد تهران حرکت کرده و فردا به اینجا می رسد آن شب با هم بودیم صبح با دو نفر از یارانش سوار شده رفتند. بعد از ظهر برگشت و گفت: کار را تمام کردم، آنها در دو فرسخی زنجان به درشگه رشیدالملک رسیده و او را کشته بودند و جنازه را در همان جا چال کرده درشگه را به تبریز برگردانده بودند.»
و با کشتن رشیدالملک حاج بابا خان اردبیلی بر این عقیده خود تکیه می کند که خیانت کار و جاسوس ریشه فساد است و باید از بن برانداخته شود در غیر این صورت مانند سرطان تار و پود زندگی مردم را برخواهد گرفت و همه چیز را زیر نفوذ خود قرار خواهد داد و بدین ترتیب دفتر زندگی رشیدالملک که یک عمر بر روسها خدمت کرده بود و تمام مسائل مربوط به اردبیل رابطه مستقیم داشت توسط مجاهد اردبیلی حاج بابا خان بسته شد.