محمدميرخواند، اردبيل را ممتازترين شهر در دوره‌ي اشكاني و ساساني دانسته و در مورد مرمت شهر به وسيله خسرو انوشيروان مي‌گويد: «بطور كلي اردبيل در دوره‌ي اشكاني در بين شهرهاي آذربايجان ممتاز بوده است.در دوره‌هاي ساساني اردبيل و آذربايجان دوكرسي داشت يكي اردبيل و ديگري كنزك بوده است. خسروانوشيروان (579-531م) پس از صلح با پادشاه خزرها، اردبيل را مرمت و براي حفظ ايران از حمله‌هاي قبايل شمال ديواري در كوههاي قفقاز ساخت كه آن را آقای گای لسترنج از قول حمدالله مستوفی درباره رودخانه شهرمی گوید:«شهراردبیل درقسمت علیای رودخانه ای که مستوفی آن را«اندرآباد» نامیده واقع شده است این رودخانه کمی پایین تربارود اهر که ازسمت چپ به رودخانه اردبیل می پیوندد ملحق شده و اندکی پایین تر از پل خداآفرین به رود ارس می ریزد. رودخانه ی اردبیل ورودخانه ی اهر،اولی ازدامنه خاوری ودومی ازدامنه باختری کوه سبلان،که کوه عظیمی است مشرف به اردبیل سرچشمه می گیرند»[1]. كاي لسترنج مولف كتاب جغرافياي تاريخي سرزمين‌هاي خلافت شرقي، مي‌گويد:« در اوايل خلافت عباسيان (656-132) شهر اردبيل در ميان شهرهاي آذربايجان مقام اول يافت.»[2]

دوره‌ي اسلامي باب الابواب و باب‌الحديد و «دميرقاپو» مي‌گفتند.[3]

منطقه اردبیل، با وجود کوه سبلان ودامنه های سرسبز و مرتع‌هاي اطراف آن، یکی از نواحی ییلاقی دامپروران بوده و بيشتر در طول زمان دامپروری، فعالیت های کشاورزی را نیز به همراه داشته است یکی از اسباب توجه حکومت گران پیش از اسلام در ایران، به ویژه شاهان ساسانی به اردبیل که حتی برخی از مورخين بنای آن را به فیروز ساسانی (83-459م) نسبت داده اند و نیز تهاجم مداوم اقوام خارجی ازجمله خزران به این ناحیه، علاوه برموقعیت استراتژیکی منطقه، اهمیت کشاورزی و جنگلی آن می باشد تا بدین وسیله بتوانند به سرزمین های مزروعی و مراتع آن جهت چرای دامهاشان دست یابند. چنان که اصطخری(م346هـ) درقرن چهارم هجری درباب اردبیل می نویسد «جای پرنعمت است و روستا دارد، وبرد و فرسنگی کوهی است، آن را سبلان خوانند. تابستان و زمستان از برف خالی نباشد»[4]. ابن حوقل در اثر معروف خود به نام« صوره الارض »که آن را به سال 367 هـ به رشته تحریر در آورده است، از نعمت و ارزانی در شهر اردبیل گزارش می دهد. به طوری که برخی ازکالاهایی راکه او می شمارد، و محصول‌هاي زراعی را تشکیل می‌دهد ومی گوید «بناهای آن اغلب ازگل وآجراست اردبیل شهری است فراخ نعمت و با نرخ ارزان عسل و روغن و گردو و مویز و همه خوردنی ها به حد رایگان ارزان است»[5]. ابن حوقل درسفرنامه‌اش درباره خوردنی های اردبیل و عسل آن می گوید «عسل و روغن،گردو ومویزو همه خوردنی ها به رایگان ارزان است»[6].

پیترو دلاواله درباره توصیف رودخانه شهرومجسم نمودن اردبیل به شهر «ونیز» می‌گوید:«در کوچه‌های اردبیل نهرهای فراوانی جریان دارد که از رودخانه جاری از کوهستان‌های اطراف منشعب می شوند و به اندازه ای آب دراین شهرفراوان است که شهر  و نیز درنظرانسان مجسم می شود.تمام نهرها پر از آب است و بهترین ماهی هایی است که من بعد ازعزیمت ازاسکندریه درمصروبه خصوص درایران ازخوردن آن محروم بوده ام»[7]. پیترو دلاواله یکی ازجهان گردان معروف ایتالیایی که به سال1025هـ.ق.به ایران سفرکرده و از اردبیل دیدن کرده است، اهمیت کشاورزی دامنه های کوه سبلان و درختان داخل شهر را مورد توجه قرارداده و از جهت وفور آب در این منطقه، آن را با شهر و نیز ایتالیا همسان دانسته است و در بخشی ازسفرنامه خود می نگارد:«همه جای دامنه آن قابل کشت وزرع است. این کوه سبلان یا «سپلان» خوانده می شود. درکوچه های اردبیل، نهرهای فراوانی جریان دارندکه ازرودخانه جاری ازکوهستان های اطراف منشعب می‌شوند و به اندازه ای آب دراین شهرفراوان است که شهر «ونیز» در نظر انسان مجسم می‌شود و همه جا در کنار نهرها نیز درختان زیادی کاشته اند که به زیبایی شهر کمک شایانی می کند»[8].

بکران در «جهان نامه» خود می گوید: «آذرآبادگان» ولایتی است، و قصبه آن را اردبیل خوانند.»[9]

اردبيل در عصر خلفاي بني‌عباس:

مقدسی درباره مقام شهر اردبيل و ديگر شهرهاي آذربايجان در اوايل دوران خلافت عباسيان مي‌گويد:« در اوايل خلافت عباسيان مراغه و سپس اردبيل و در اواخر دوره‌هاي عباسيان تاكنون تبريز در ميان شهرها مقام اول را پيدا كرد.»[10] مقدسی از شخم زدن کشاورزان و روستائیان اردبیل دریخ بندان نقل می کند «در روستاهای اردبیل با هشت گاو و چهارتن راننده شخم کنند هر راننده برای دو گاو، من پرسیدم آیا این کا ر به سبب سختی زمین است؟ گفتند نه! بلکه برای یخ‌بندان است»[11].

ابن خرداذبه در كتاب« المسالک والممالك» خود درباره‌ي ناهمواري‌هاي آذربايجان و اردبيل مي‌گويد:«... و آذربايجان در طول آن اردبيل و مرند و جابروان و ورثان و قصبه شهر بردعه و پستي و بلندي آن معبر متوسطي دارد[12]

آدام الئاريوس در «سفرنامه‌»ي خود درباره‌ي دورنماي شهر اردبيل از چگونگي ساختمان‌ها و حصارهاي شهر اردبيل چنين مي‌گويد:« اردبيل حصار و ديوار محافظي در اطراف خود ندارد،‌خانه‌هاي آن هريك داراي باغ ميوه هستند و به همين جهت اردبيل از فاصله‌ي دور بيشتر مانند يك جنگل به نظر مي‌آيد تا يك شهر. ساختمان چوبي،‌كمتر در اين شهر ديده مي‌شود، زيرا چوب‌هاي آن را بايد از گيلان كه تا اردبيل شش روز راه است بياورند.»[13] آدام اولئاريوس درباره کشاورزی و دام داری در اردبیل می گوید: «به علت هوای نسبتا سرد در اردبیل، خربزه و مرکبات عمل نمی آید ولی سیب و گلابی زیادی دارد. در ختان اردبیل در آخر ماه آوریل تازه شروع شده و شکوفه می کنند ولی در دامنه کوه‌های اطراف که هوا گرمتر است میوه های مختلف به عمل می آید. زمین های کشاورزی اردبیل خوب و حاصل خیز و چراگاه ها و مراتع آن هم قابل توجه می باشد[14] . آدام اولئاریوس درباره شرح رودخانه«بالخلو»که دروسط شهرجاریست می گوید:«از وسط شهررودخانه ای بنام بالخلو جاریست که چندین پل سنگی روی آن زده اند این رودخانه ازدهی واقع درجنوب به طرف اردبیل جاری شده وقبل ازورود به شهر،به دوشاخه تقسیم می گردد یک شاخه آن وارد شهرشده و شاخه دیگر به طرف خارج شهر رفته و به رودخانه «قره سو» می ریزد»[15]. آدام اولئاریوس درباره جاری شدن سیل درشهراردبیل باطغیان رودخانه بالخلو و تخریب خانه ها و تلف شدن جان عده‌اي حتی احشام درماه آوریل می گوید:«درماه آوریل و اوایل بهارکه برف های کوهستان های اطراف شروع به آب شدن می کند.آب این رودخانه زیاد شده واگرآب آن رابه خارج شهرهدایت نکنند اردبیل را سیل فرامی‌گیرد.یک بارچندی قبل این واقعه روی داده بود که سیل خانه های اردبیل راکه گهواره های بچه ها،روی سیلاب به حرکت افتاد ودراین رويداد تلف‌هاي جانی ومالی زیادی به مردم شهرواحشام آن هاوارد شد،به همین جهت درماه آوریل که مادر اردبیل اقامت داشتیم درحدود هزارکارگر،با بیل وکلنگ مشغول ساختن سدی درمقابل آب رودخانه بودند که سیلاب را از شهرمنحرف نمایند»[16].

 

در کتاب« حدود العالم» (قرن چهارم) که مؤلف آن معلوم نيست. می گوید «اردبیل، قصبه ی آذرآبادگان است، شهری عظیم است و گردوی باره است و شهری نخست، بسیار نعمت بود. اکنون کمتر است، و مقر ملوک آذرآبادگان است. و از وی جامه های برد، و جامه های رنگین خیزد.»[17]

ياقوت حموي دربارة کمبود ميوه در اطراف شهر اشاره کرده و يادآور مي‌وشد که از اردبيل تا جنگل،‌دو روز راه است و معمولاً جنگل فايده‌ي ديگري هم براي اهالي دارد، آن هم پناهگاه مردم به هنگام يورش است وي مي‌گويد: « ميوه‌ها از اطراف و پشت کوه به آن شهر با فاصله کمابيش يک روزه راه آورده مي شود. دوري آن از دريا دو روز راه و در آن جنگلي است که پناهگاه ايشان به هنگام يورش دشمنان است. چوبي از جنگل آن مي‌آورندکه ازآن بشقات و سيني «خلنج» مي‌ تراشند.» [18]

زکرياي قزويني صاحب کتاب «آثارالبلاد و اخبارالعباد» اظهار نموده و مي‌نويسد: « درخت جنگلی بسیاردارد.چوب «خلنج» که طبق وخوان وسایرظرف هاازآن سازند،درختش دراردبیل است.درود گران اردبیل دراین کاربسیارماهرند.شگفت این جاست که در اطراف اردبیل بااین که آب وهوایش معتدل است یک درخت میوه هم نیست،نشاها رامی نشانند، لیکن نمونمی کنند وهرگزمیوه نمی دهند که این رازپوشیده راتاکنون ندانسته اند.»[19]

 

 

 



2- لسترنج،گای،جغرافیای تاریخی،سرزمین های خلافت شرقی،ترجمه محمود عرفان،شرکت انتشارات علمی فرهنگی،چاپ چهاردهم،1373،ص180.

[2] لسترنج ،‌گاي، جغرافياي تاريخي سرزمين‌هاي خلافت شرقي، ص170

[3] ميرخواند، ‌محمد، 1339، روضه‌الصفا،‌ج1، تهران، خيام،‌ص 602

1. اصطخری،مسالک و ممالک،به اهتمام ایرج افشار،علمی وفرهنگی،1368 ،ص،155.

2- ابن حوقل،سفرنامه ابن حوقل،ترجمه دکترشعار،امیرکبیر،تهران،1366 ،ص،84.

4- ابن حوقل،سفرنامه،پیشین،صص4-83.

3-دلاواله،پیترو،سفرنامه دلاواله،ترجمه شفا،علمی وفرهنگی،1375،ص367

1-پیترودلاواله،سفرنامه،ترجمه شفا،علمی وفرهنگی،1375،پیشین،ص367.

2-بکران،محمد نجیب،جهان نامه،مترجم،ریاحی،محمد امین،انتشارات کتاب خانه ابن سینا،تهران،فروردین،42،چاپ تابان،ص67

[10] مقدسي، ابوعبدالله، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، ص337

3-مقدسی،احسن التقاسیم،شرکت مولفان ومترجمان ایران،ج2،تهران(1361)ص567.

[12] ابن خرداذبه، المسالك و الممالك (عربي)،‌ بیروت، 1889، ص244

[13] اولئاريوس،‌آدام، سفرنامه آدام الئاريوس ج2، ترجمه حسين كردبچه، از انتشارات شركت كتاب براي همه، ص493

[14] اولئاریوس، آدام، سفرنامه،  ج2 ، پیشین، ص 493

3- اولئاریوس،آدام،سفرنامه،ترجمه،حسیین کرد بچه،ازانتشارات شرکت کتاب برای همه،ج2،ص393.

1- اولئاریوس،سفرنامه آدام اولئاریوس،پیشین،ج2،ص487

2-نامعلوم،حدودالعالم من المشرق الی المغرب ،صص416-415.

3. حموي، ياقوت، معجم‌البلدان، ترجمه منزوي، داراحياءالتراث العربي، بيروت، 1399 ق، ج 1، ص182

1-قزوینی،زکریا،آثارالبلاد واخبارالعباد،ترجمه شرف کندی،پیشین،ص،73.