ایرانیان از دیدگاه سفر نامه نویسان
«انسان در نخستين ديدار اين آثار با عظمت از سخن گفتن باز ميماند و براي پيدا كردن واژههايي كه بتواند احساسش را بيان كند، نفس در سينهاش تنگي مينمايد.»(ريچاردز فورد،1924: 27)
«شما اگر در ايران با صد نفر از چيزفهمترين و برجستهترين افراد قوم صحبت نماييد، ميبينيد كه هيچكس در فكر اصلاح كشور نيست و حتي در مخيله كسي خطور نمينمايد كه در آينده ميتوان اين وضع را تغيير داد و همانطوري كه همه چيز دنيا عوض ميشود، زندگي اجتماعي و سياسي ايران هم بايد عوض گردد. وقتي در عوض تمام صحبتهاي آنها مربوط به گذشته است هر لحظه دم از بزرگان و پهلوانان گذشته ميزنند و به وجود آنها افتخار مينمايند و به اين ترتيب همواره فكر آنها معطوف به گذشته است.» (گوبينو، 1855: 27)
«در آن روزگاران كه ايرانيان به اصول تمدن و فرهنگ آگاه و آشنا بودند، مردم اروپا فرسنگها با كاروان تمدن فاصله داشته و شايد هم در توحش و بربريت به سر ميبردهاند. كيفيت تمدن ايران در روزگاران گذشته به قدري نيرومند بوده كه هنوز آثار آن در كليه شئون و مظاهر زندگي كنوني مردم اين كشور آشكارا هويدا است.» (ويلسن،1907: 29)
«ايرانيان نسبت به رنج و خستگي چندان حساسيتي بروز نميدهند ولي نسبت به تشنگي كه شايد غالبا مزه آن را چشيده و رنج آن را ديدهاند، بيشتر توجه مينمايند.» (ديولا فوا، 1881: 33)
«هيچ كشوري مثل ايران نيست كه هر كس در صورت حايز شرايط ترقي بودن بتواند از طبقه پست به مقام بلند برسد. تاريخ ايران از اين گونه جابهجاييهاي فردي اجتماعي از پايين به بالا بسيار ديده و در هر مورد نشان ميدهد كه چگونه اشخاص از طبقات پست به مقامات بالا رسيدهاند. اشخاص پس از احراز مقامات عالي، هرگز نميتوانند روش و رفتار گرايي و سجاياي اوليه خود را ترك كنند.» (اوژن فلاندن، 1840: 40)
«توده ايراني ذاتا داناست، از اين روي علاقهيي فراوان به تاريخ كشور خود دارد و من تا اين شدت علاقه را در توجه به تاريخ خود در هيچ يك از ملتها نديدهام. در ايران با هر كس و از هر طبقه كه برخورد كنيد ميبينيد از تاريخ كشور خود آگاهي دارد. ملت ايران تنها خواهان سرگذشتهاي تاريخي كشور خود است.» (گوبينو،1855: 41)
«كليه اهالي ايران حتي آنهايي كه فعلا به واسطه نامساعد بودن شرايط محيط زيست به وسيله دزدي و شرارت امرار معاش ميكنند، به مراتب زودتر و آسانتر از مردم هندوستان براي قبول تمدن جديد آماده و مستعدند. ايرانيها عموما بدون استثنا از هر طبقه مهربان و دلسوز و بردبار و شكيبا هستند. ايرانيها شوخي و خوشمزگي را چاشني زندگي دانسته و اين كار را تنها وسيله درمان افكار خسته و مرهم جراحات ناگوار ماجراهاي زندگي تلقي ميكنند. مسخ فكر و معتقدات ايرانيها با مردم انگليس تفاوتي ندارد. ايرانيها به مراتب از تركها باهوشترند منتها اين كساني كه زمام امور را در دست گرفتهاند (پادشاهان قاجار) لياقت اداره امور را ندارند.» (ويلسن، 1907: 46)
«من براي ايرانيها آن آداب داني ظاهري و آن سرعت فهم و استعداد را كه تركها از آن بيبهرهاند قائلم.» (وامبري، 1850: 47)
«ايرانيان كه به حد خيلي زيادي نسبت به ميراث تاريخي خود غرور ميورزند و شبههيي ندارند كه ايران برترين سرزمين دنيا است و همواره هم در اظهارات وطنخواهي و ستايش افتخارات كشور خويش آمادهاند، اكنون در اين مرحله انحطاط در پايان قاجاريان چنين مينمايد كه سستي و ركود از نوك پا تا فرق سر آنان را گرفته است. مثل اين است كه نفر ايراني حاضر است از آب كثيف حوض در دسترس خود بنوشد و ناخوش شود،اما تا چشمه آب زلال كه فقط در دويست قدمي اوست، نرود. رسم دستاندازي بر بيتالمال در نزد همه ماموران رسمي بسيار متداول و گرامي است. از حضرت والي تا پايينترين نفر همه به جان و دل دنبال مداخلاند. ايرانيان فرمانروايي در دوزخ را بر خدمتگزاري در بهشت ترجيح ميدهند.
اخلاق ايرانيان جنبههاي متفاوت متعدد حيرتآوري دارد كه در نزد ديگر اقوام، همه آنها به ندرت با هم جمعشدني است. ايرانيان نسل و نژادي هستند خوشآيند،واجد آدابي آراسته و منشي نجيبانه و اشرافي دارند،از لحاظ طبع و نهاد مستعد تهييج و تحريكاند و در محاوره و صحبت هوشمند و با ذكاوت و در رفتار و سلوك نيك زيركاند و اگر هم دلي نرم و نازك دارند كه به اعتقاد من دارند،مغزشان ناتوان نيست. در رياورزي ماهرند ولي در اين دوره تسلط انحطاط قاجاريان، گرفتار آفات تباهي و فساد شدهاند. ايرانيان از لحاظ فردي، خصايصي جالبتوجه و متعدد دارند ولي از جهت اجتماعي برعكس آن هستند يعني به طور فردي خوب ولي به طور اجتماعي و در جامعه برجستهاند. سه ويژگي در سيرت قومي ايرانيان وجود دارد: 1. زندهدلي فناناپذير 2. استعداد بسيار در كار تقليد 3. به كار انداختن صادقانه حس آزادگي منزه و عاري از اغراض ديرين و پرهيز از اقدامات تعصبآميز آتشين.» (لرد جرج. ن. كرزن، 1890: 70 و 71 و 72)
«مردم ايران روي هم رفته داراي شم سياسي قابل تحسيني هستند و مسائل سياسي را با واقع بيني تجزيه و تحليل مي کنند.
اهالي ايران در مقابل بي اعتنايي يا بياحترامي ساكت نمينشينند، ضمن آميزش با بيگانگان براي مساله معامله متقابل اهميت فراوان قايلاند» (ژنرال سرپرسي سايكس، 1890: 72 و 73)
«ملت ايران چون يك ملت كهنسال است. در قرون و اعصار گذشته ريشههايي مستحكم دارد بدين سبب يك ملت پابرجا و پرجاذبه است. اين ملت چنان اصالتي دارد كه تمامي اقوام و عناصر خارجي را كه طي چند هزار سال به دفعات به ايران يورش آورده و ساكن شدهاند، در خود مستحيل كرده و همسان خود گردانده است.» (اورسل، 1882: 73)